ادراک
ادراک یا دریافتن ( Perception ) فرایند آگاهی یافتن از اطلاعات (داده های) حسی و شناخت آنها.
همچنین، ادراک، فرایندی است که هر کسی، با آن، پنداشتها و برداشتهایی را که از پیرامون خود دارد، دسته بندی و شناسایی میکند و به این روش، به آنها، معنی میدهد؛ ولی، ادراک میتواند از رویدادهای دیدنی بسیار جدا و دور باشد. در بیشتر نمونه ها، مردم از یک چیز، برداشتهای گوناگونی دارند. میتوان گفت که رفتار مردم، به روش ادراک، پنداشت یا برداشت آنها (و نه رویداد) بستگی دارد.
مفهوم ادراک دارای ابعاد و معانی وسیعی است. به همین دلیل ارایه تعریفی جامع و کامل از آن، کار چندان آسانی نیست و تعریفی که به دست میآید چندان بیاشکال نیست. ادراک در روانشناسی امروز به معنای فرایند ذهنی یا روانی است که گزینش و سازماندهی اطلاعات حسی و نهایتا معنیبخشی به آنها را به گونهای فعال به عهده دارد.
به عبارت دیگر، پدیده ادراک فرایندی ذهنی است که در طی آن تجارب حسی، معنیدار میشود و از این طریق انسان روابط امور و معانی اشیا را درمییابد. این عمل به اندازهای سریع در ذهن آدمی صورت میگیرد که همزمان با احساس به نظر میرسد. در این عمل، تجارب حسی، مفاهیم و تصورات ناشی از آن، انگیزه فرد و موقعیتی که در آن ادراک صورت میگیرد دخالت میکنند.
از زاویه زیستشناختی، ادراک را میتوان به عنوان آن دسته از تجارب ذهنی از اشیا یا حوادثی در نظر گرفت که معمولا ناشی از تحریک گیرندههای حسی بدن است. این تحریکها(به وسیله یکسری مکانیزمهای خاص گیرندهها) به صورت فعالیت نورونی تبدیل شده یا رمزگذاری میشوند و سپس به نواحی مرکزیتر از نظام عصبی فرستاده میشوند تا در آنجا پردازشهای نورونی بیشتری روی آنها انجام گیرد. این مرحله آخرین مرحله از پردازش نورونی در مغز است که پایهگذار یا باعث تجارب ادراکی ماست. به دلیل ارتباط تنگاتنگ ادراک با نظام عصبی، گاهی اوقات ممکن است یکسری تجارب ادراکمانند، بدون وجود تحریک خارجی رخ دهند، همانند چیزی که در خواب دیدن اتفاق میافتد.
عوامل مؤثر بر ادراک
برخلاف احساس، که کاملا تابعی از یک محرک است، ادراک به عوامل بسیار زیادی وابسته است. عوامل زیادی همچون سن، جنسیت، هیجانها، یادگیریهای قبلی، انتظارات، حالات انگیزشی، حالات مختلف عاطفی، اتخاذ تصمیم و اراده فرد و ... بر ادراک تاثیر میگذارند. بنابراین ادراک را نمیتوان فقط به عنوان پاسخی کاملا مشخص، منتج از محرکی خاص در نظر گرفت، زیرا فرد ادراککننده، تنها استنتاج ذهنی نمیکند و با توجهی خاص و فعالیتی کلی تصمیم میگیرد. در این تصمیمگیری، فرایندهای شناختی از قبیل حافظه و تفکر نیز نقش تعیین کنندهای دارند.
از میان عواملی که بر ادراک اثر دارند برای نمونه به اثر سائقهای فیزیولوژیک و اثر زبان و ترکیبات لفظی اشاره میکنیم. هنگامی که فردی گرسنه از جلوی یک کتابفروشی عبور میکند و تابلو آن را به اشتباه "کبابفروشی" میخواند، اثر نیازهای او بر چگونگی ادراک کاملا پدیدار است. به عبارت دیگر، سائق گرسنگی بر تفسیر یک محرک ثابت اثر گذاشته و باعث شده است اشتباه ادراک شود، در حالی که همان محرک اگر در شرایطی غیر از گرسنگی به آن فرد ارایه میشد این اشتباه رخ نمیداد.
درباره اثر زبان بر ادراک، غالبا مشاهدات مارگارت مید(Margaret Mid) را در میان سرخپوستان امریکایی نقل میکنند. برای این سرخپوستان، رنگهایی مانند زرد، سبز زیتونی، آبی نفتی، خاکستری روشن و ... که برای ما کاملا متمایز از یکدیگرند و برای هر یک نام مخصوصی داریم، تقریبا در یک زمینه رنگی قرار میگیرند. به طور کلی در اجتماعاتی که در زبان گفتاری خود برای نامیدن انواع رنگها کلام خاصی ندارند، تقریبا رنگها به دو دسته بزرگ تیره و روشن تقسیم میشوند و در نتیجه، ادراک کلامی آنها متفاوت میشود.
برای شکلدادن و گاهی، ارائه تعریف از ادراک، عوامل متعددی دست اندر کار هستند. این عوامل، میتوانند که در:
- شخص ادراککننده
- موضوع مورد ادراک
- محتوای موقعیت مورد بحث
وجود داشته باشند.
برخی از ویژگیهای شخصی، مانند نگرش ، انگیزش ، علاقه ، تجربه گذشته و انتظارهای شخص ، بر نوع پنداشت یا ادراک او اثر میگذارند.
ادراک درونزاد یا آموخته شده
از انواع پدیدههای ادراکی میتوان به ادراک فضا، فاصله و عمق، ادراک حرکت، ادراک زمان و ... اشاره کرد. اما یکی از بحثهای مهمی که در حوزه ادراک مطرح است این است که، آیا ادراک ویژگیها مثل شکل و عمق یا رسیدن به ادراک واقعی، به صورت درونزاد(Innate) تعیین شده است یا بر پایه تجارب قبلی قرار دارد. فرض اول یعنی این که ادراک، ناشی از تطابق تکاملی (Evolutionary Adaptation) است و از اینرو از زمان تولد یا از زمانی که رسش نورونی لازم اتفاق افتاده است وجود دارد. اما فرض دوم یعنی این که، ادراک هر چیزی نتیجه پایانی قرار گرفتن در معرض الگوها یا شرایط مرتبط خاصی است، یعنی نوعی فرایند یادگیری. علیرغم دهها سال بحث در مورد این مساله و تلاشهای پژوهشی قابل ملاحظه، هنوز هم هیچ جواب قطعی برای آن وجود ندارد. امروزه واضح به نظر میرسد که بعضی از انواع ادراکها درونزاد هستند، اما از طرف دیگر هم به همان اندازه واضح است که تجربه قبلی نیز عامل تعیین کنندهای است.
ثبات ادراکی
از مفاهیم مهمی که در حوزه ادراک مورد بحث قرار میگیرد، ثبات ادراکی (Perceptual Constancy) است. ثبات ادراکی، از جمله پدیدههای ادراک است که در مقولههای اندازه، شکل، رنگ و مکان مورد بحث روانشناسان است. پدیده ثبات، کیفیتی است که اشیاء محیطی واقع در میدان دید موجودات، اعم از حیوان و انسان، علیرغم تغییرات فیزیکی، خصوصیات خود را حفظ میکنند؛ یعنی اشیایی که از زوایای دید متفاوت دیده میشوند، با وجود تغییرات قابل ملاحظه، اندازه، شکل و رنگ واقعی خود را از دست نداده و همواره ثابت به نظر میرسند. در زمینه ثبات اندازه، آزمایشاتی انجام گرفته و نظریهای ارایه شده است که به اصل تغییرناپذیری اندازه – فاصله(Inalterability of size- distance) معروف گردیده و اساس ثبات ادراکی است.
چنانچه ادراک اشیاء مورد استفاده در زندگی روزمره، یعنی اشیاء آشنا و معمول مطرح باشد، پدیده ثبات بر اساس تجربه و یادگیریهای ادراکی در تمام کیفیات آنها تحقق میپذیرد. علیرغم دور یا نزدیک شدن آنها و تغییر فاصله، آنها را به همان اندازه ادراک میکنیم. اگر بر اثر تابیدن نور کم یا زیاد تغییری در چگونگی رنگ آنها پدید آید، میل داریم آنها را به همان رنگ یا درخشانی اولیه مشاهده کنیم. چنانچه در اثر حرکت و جابجایی اشیا شکل ظاهری آنها در زاویه دید ما تغییر کند، ما همچنان آنها را به شکل اصلی و اولیه آن میبینیم و بالاخره اگر خود ما حرکتی به جهات مختلف داشته باشیم و در نتیجه از زوایای مختلف به اشیاء اطراف خود نگاه کنیم، علیرغم تغییرات حاصل در تصاویری که به شبکیه ما میرسد، ما آنها را در اندازه و شکل واقعی در مکان ادراک میکنیم.
تفاوت احساس و ادراک
احساس، را انتقال پیام عصبی به طرف کورتکس حسی، می نامیم. اما، ادراک، از ترکیب اطلاعات حسی با مکانیزم تفکر بوجود میآید. اگر اطلاعات حسی، بهطور مستقیم، به عضلات و غدد منتقل شود، رفتار فرد، مبتنی بر حس خواهد بود که ادراک محسوب نمیشود. اما، اگر اطلاعات حسی، به مراکز عالی قشر مغز (کورتکس) انتقال یابد، ادراک بوجود میآید و رفتار فرد، تحت حاکمیت اطلاعات حسی و فرایندهای قشر خارجی مغز قرار میگیرد.
احساس و ادراک، از دیدگاه فیزیولوژیک، دو فرایند متفاوت هستند. یک تحرک حسی معین، میتواند که ادراکهای کاملاً متفاوتی تولید کند و تحریکهای حسی متفاوت، میتوانند که به ادراک واحدی منجر شوند. کلیه اطلاعات فیزیولوژیک، نشان میدهد که یک تحرک معین همیشه فعالیت معینی در کورتکس حسی تولید میکند، اما واقعیتها بهطور آشکار، نشان میدهند که همان تحریک الزاماً ادراک معین به دنبال نمیآورد به عبارت دیگر یک تحریک معین میتواند ادراکهای متفاوت ایجاد کند.
خطای ادراکی
یکی از مسایل مهم ادراک که پس از صد سال پژوهش و صرف نیروی بسیار هنوز به طور کامل حل نشده است، خطای ادراکی (Illusion) است. خطای ادراکی، یک رفتار حسی یا ادراکی نادرست است، یعنی آنچه را که میبینیم یا میشنویم با موقعیت واقعی معین و مشخص مطابقت نمیکند. به عبارت دیگر وقتی که ادراک ما از اشیا و امور به طور کلی با واقع منطبق نباشد، دچار خطای ادراکی شدهایم. البته باید توجه داشت که ممکن است در اثر بعضی از عوامل بیرونی یا درونی دچار توهم و خیال شویم که اشیاء در این حالتها هم غیرواقعی به نظر میرسند، ولی این توهمات جدا از خطای ادراکی هستند. در تبیین خطاهای ادراکی، که متأثر از حالات روانی در وضعیت طبیعی و غیرطبیعی هستند، نظریههای متفاوتی ارایه شده است که از بین آنها میتوان به نظریات زیر اشاره کرد:
نظریه گشتالت
این نظریه بر اهمیت روابط بین محرکها تاکید دارد. اگر چه به صورت کلی میتوان خطاهای ادراکی را بر پایه این نظریه تبیین کرد، ولی استثناهایی را، که بر پایه تقابل و رد تصویرهای شکلی ایجاد میشوند، شامل نمیشود.
نظریه حرکت چشم
در این نظریه اندازه و جهت خطاهای ادراکی را بر اساس حرکات جهشی چشمها تبیین میکنند. در اینجا فرض بر این است که خطاهای احتمالی بر اثر دخالت الگوهای خطی رخ میدهند و کنشی از حرکتهای چشم هستند. انتقادی که به این نظریه وارد است این است که، حرکتهای جهشی چشم بیشتر معلول خطای ادراکی است تا علت آن. مثلا خطای ادراکی لامسه را نمیتوان بر این مبنا تبیین کرد.
نظریه فاصله ظاهری
در این نظریه تاکید بر این است که خطاهای ادراکی شکلی که شامل نشانههای تصویری عمق هستند، مکانیزمهای ثبات را درگیر میسازند. البته این تبیین درباره تجربههای عمق و ثبات در ترسیم صحنههای سهبعدی قابل کاربرد است، اما درباره بسیاری از خطاهای شکل قابل استناد نیست.
نظریه جابجاسازی عصبی
طبق این نظریه، به وسیله یک فرایند بازدارنده جانبی در مغز، یک طرح ادراکی موجب جابجاسازی طرح دیگری میگردد. در نتیجه زاویههای خطوط متقاطع، اشتباه ادراک میشوند. این نظریه هم اگرچه میتواند بسیاری از خطاهای ادراکی مربوط به جهت خطوط را تبیین کند، اما در مورد خطاهای لامسه کاربرد ندارد.
از انواع خطاهای ادراکی میتوان به خطای بینایی، خطای شنوایی، خطای زمان و مکان، خطای حرکتی، خطای وزن و خطای وضعی عضلانی اشاره کرد.
ادراک اجتماعی
ادراک، تنها یک پدیده روانی – فیزیولوژیکی نیست، بلکه یک پدیده روانی – اجتماعی نیز هست. نگرشها، پیشداوریها، فکر قالبی و ارزشهای فردی یا اجتماعی، همه از عوامل تعیین کننده ادراک اجتماعی هستند. هر یک از افراد گروه اجتماعی با استفاده از اطلاعاتی که از چارچوب مرجع، تجربیات گذشته، هنجارها و ارزشهای گروه به دست آورده است، شیء اجتماعی و یا شخصی را در ارتباط با خود و در موقعیت خاصی ادراک میکند. به عبارت دیگر ادراک اجتماعی پیش از آن که یک واکنش روانی – فیزیولوژیک در برابر محرکهای محیطی باشد، یک تعامل ادراکی با محیط اجتماعی است.
ادراک از نظر ملاصدرا
ملاصدرا، فیلسوف ایرانی سده ۱۱ هجری، قاعده «اتحاد عقل و عاقل و معقول» را طرح کردهاست. وی معتقد است در تکوین ادراک، قوه شناخت و شخص ادارککننده (مدرِک) و موضوع ادراکشونده (مدرَک)، سه چیز مستقل از یکدیگر نیستند. در هر عمل شناخت، وجودی پدید میآید که در همان حال که نوعی وجود شیء ادراکشونده است در ظرف ادراک، نوعی وجود برای نفس ادراککننده هم هست. نفس ادراککننده این وجود را، که فعل خویش است، به وسیله قوّه فاعله ادراکی خویش آفریده است. این قوّه ادراکی، در حقیقت، خود نفس در مرتبه فعل و تأثیر است.
فاهمه از نظر کانت
فاهمه منظور از فاهمه یا ادراک از نظر کانت درک محسوسات است که از نظر او (کانت)زمان و مکان دو عنصر نامحدود فطری انسان در شکلگیری مقتضیات نقش مهمی دارند یعنی اگر بخواهم بیشتر شرح دهم کانت معتقد است که قوانین ترافرازنده روی طبقهها (طبقه مفاهیم) ناب ارسطویی تأثیر می گذارند و بعد هم در شرایطی که این طبقه مفاهیم ناب به وجود میآورند قوه خیال انسان صحنههایی را بازتولید میکند و بعد هم توسط فاهمه انسان به ادراک حسی میرسد که همه این سلسله تشکیل صور مجاز توسط اصول "خرد ناب " ایجاد میشود و در ادامه خرد ناب مورد نقد کانت قرار میگیرد و او با مدارکی ارائه میدهد بیان میدارد که خرد ناب دائماً در حال فریب دادن انسان میگردد.
نظریهٔ اسناد
نظریهٔ اسناد (Attribution Theory) بر آن است تا روشن کند که چگونه آدمی تلاش می ورزد تا مایه نمود رفتارهای آشکار فردی را بر پایه عوامل درونی یا بیرونی برای خود و دیگران بازشناسد. کاربرد فرایند ادراکی در رفتار سازمانی نیز در این نظریه روشن میشود و این نظریه پایه مهمی در ادراک رخدادهای اجتماعی و دسته بندی رفتار مردم بهشمار میآید. این نظریه رفتار مردم را ترکیبی از نیروهای بیرونی (مانند بخت و محیط) و نیروهای درونی (مانند توانایی، کوشش و دانش) میداند. عوامل واقعی رفتار به اندازهٔ عوامل ادراک شده حائز اهمیت نیستند، آنچه آدمی هنگام مشاهدهٔ رفتار در ذهن می پروراند و نسبت داده رفتار به علل درونی یا بیرونی است که بسیار مهم است.
کامیابی فراخود
کامیابی فراخود (Self-fulfilling Prophecy) در کنار نظریهٔ اسناد از کاربردهای مهم فرایند ادراکی در سازمان و رفتار سازمانی است. این پدیده برای اولین بار توسط رابرت مرتون برای توضیح علت برشکستگی بانکهای خوشنام آمریکا در سالهای رکود اقتصادی مطرح شد. در آن زمان، باور غلط مرد باعث شد تا صاحبان سپردههای بانکی تلاش کنند پساندازهای خود را از بانک بگیرند. بعدها، استرلینگ لیوینگستون، پس از مشاهدهٔ نتیجهٔ یک آزمایش، این پدیده را اثر پیگمالیون نامید. نتایجی که او مشاهده کرده بود، ناشی از یک علت مستقل نبود بلکه حاصل انتظاراتی بود که پژوهشگر ناخودآگاه به افراد القا کرده بود. با دانستن این که قرار است افراد به گونهای خاص رفتار کنند، این پیش ذهن موجب شد آنان به گونهای که انتظار میرفت رفتار کنند.
حرکت مارپیچ به زیانِ خواسته های خود
این واکنش در مردم بدبین درباره دیگران پدید میآید. اینان در پی کم ارزش دانستن خود و دیگران، در دریافتهایشان دچار لغزش سختی میشوند و هر چیزی را ناخوشایند و ترسناک میبینند که به دنبال ادراکات نادرست، کم ارزش دانستن خود افزایش مییابد.
نظریه ادراک بصری
برای دریافت اطلاعات از محیط پیرامون خود، ما به اندامهای حساسی از قبیل چشم، گوش و بینی مجهز شدهایم. هر عضو حساس بخشی از یک سیستم حسی است که ورودیهای حسی را دریافت و اطلاعات حسی را بهمغز انتقالمیدهد. (نظریه ادراک بصری)
یک مشکل خاص برای روانشناسان، توضیح چگونگی فرایندی است که در طی آن، انرژی فیزیکی دریافت شده توسط اندامهای حسی، پایهای از تجربه ادراکی ما را تشکیل میدهد. ورودیهای حسی به نحوی تبدیل به ادراکاتی مانند میزها و کامپیوترها، گلها و ساختمانها، اتومبیلها و هواپیما میشوند و به مناظر، صداها، بوها، طعم و تجربههای لمسی مربوط میگردند.
یک مسئله مهم نظری که روانشناسان آن را تقسیممیکنند، میزان درکیاست که بهطور مستقیم بر اطلاعات موجود در محرک متکیمیباشد. برخی استدلال میکنند که فرآیندهای ادراکی مستقیم نیستند. بلکه به انتظارات درک کننده و دانش قبلی و همچنین اطلاعات موجود در محرک بستگی دارد.
این بحث در رابطه با نظرات گیبسون (۱۹۶۶) مطرح شده است که نظری مستقیم از ادراک را ارائه میدهد و یک نظریهی «پایین به بالا» است و در مقابل گرگوری (۱۹۷۰) تئوری ادراک سازنده (غیرمستقیم) را پیشنهاد کرده که یک نظریهی «بالا به پایین» محسوب میشود.
روانشناسان بین فرآیندهای درکی قائل به دو نوع تمایز میباشند: پردازش از پایین به بالا و پردازش از بالا به پایین.
پردازش پایین به بالا، همچنین به عنوان پردازش داده محور نیز شناخته میشود، زیرا ادراک با خود محرک آغاز میشود. پردازش در یک جهت، از سوی شبکیهی چشم به سوی قشر بصری انجام میشود و با هر مرحلهی متوالی که در مسیر بصری انجام میشود، تجزیه و تحلیل پیچیدهتری بر روی دادههای ورودی صورت میگیرد.
پردازش بالا به پایین به استفاده از اطلاعات زمینهای و متنی در تشخیص الگو اشاره دارد. به عنوان مثال، درک دقیق یک دستخط ناخوانا، هنگامی که جملات کامل هستند بسیار راحتتر از زمانی است که شما بخواهید کلمات منفرد و جدای از یکدیگر را بخوانید. دلیل این موضوع این است که معنی کلمات کناری، زمینهای را برای کمک به درک سایر کلمات در متن فراهم میکند.
نظریه ریچارد گریگوری
روانشناس ریچارد گرگوری (۱۹۷۰)، استدلال میکند که ادراک یک فرایند ساختاری است که به پردازش از بالا به پایین متکی است. اطلاعات محرکها که از محیط اطرف به ما میرسد اغلب مبهم است، بنابراین برای تفسیر آن، ما نیاز به اطلاعات شناختی بالاتری که ناشی از تجارب گذشته و یا دانش ذخیره شده میباشد داریم تا در مورد آنچه که ما درک میکنیم به نتیجهگیری بپردازیم.
هلمهولتز آن را «اصل درستنمایی» نامید. ادراک از نگاه گرگوری، یک قضیهی فرضیهای است که بر دانش و آگاهی قبلی استوار است. به این ترتیب، ما بر اساس محیط و اطلاعات ذخیره شدهی خود به طور فعالانه به درک واقعیتها میپردازیم.
– اطلاعات بسیار زیادی به چشم میرسد، اما حجم بسیاری از آنها تا زمانی که به مغز برسند از بین میروند (گرگوری تخمین میزند که حدود ۹۰ درصد از اطلاعات تا قبل از رسیدن به مغز ناپدید میشوند).
– بنابراین، این مغز است که باید حدس بزند فرد بر اساس تجارب گذشتهی خود چه چیزی را ببیند. ما به طور فعال، درک خود از واقعیتها را ایجاد میکنیم.
– ریچارد گرگوری پیشنهاد کرد که ادراک شامل آزمودن فرضیههای زیادی است تا در نتیجهی آن بتوان اطلاعاتی را که از سوی ارگانهای حسی ارائه میشود را درک کرد.
– درک ما از جهان، فرضیههای مبتنی بر تجارب گذشته و اطلاعات ذخیره شده است.
– گیرندههای حسی اطلاعات را از محیط دریافت میکنند و سپس با اطلاعات ذخیره شده در مورد جهان که در نتیجهی تجربه ایجاد شدهاند ترکیب مینمایند.
– شکلگیری فرضیههای نادرست، منجر به خطاهای ادراکی خواهد شد (برای مثال، توهمات بصری مانند مکعب نکر).
نظریه گیبسون
تئوری پایین به بالای گیبسون بیانگر اینست که ادراک شامل مکانیزمهای شکلیافته توسط تکامل است و نیازی به یادگیری ندارد. این امر نشانمیدهد که ادراک برای بقا ضروری است و بدون ادراک ما در یک محیط بسیار خطرناک زندگیمیکنیم. اجداد ما برای فرار از شکارچیان مضر نیاز به درک داشتند که این خود حاکی از تکاملی بودن ادراک میباشد.
جیمز گیبسون (۱۹۶۶) استدلال میکند که ادراک متتقیم است و به همین دلیل شیوهی آزمون فرضیههای گرگوری را در موضوعات خود جای نمیدهد. به نظر او، در محیط ما اطلاعات کافی وجود دارد تا بهوسیلهی آن بتوانیم جهان را به شیوهای مستقیم درک کنیم. نظریه او گاهی به عنوان «نظریهی محیط زیستی» نیز شناخته میشود، زیرا در آن اینگونه ادعا میشود که ادراک تنها می تواند از لحاظ محیطی توضیح داده شود.
برای گیبسون: احساس ادراک است: چنانچه شما چیزی دریافت میکنید (از سوی ورودی ها)، چه چیزی را میبینید؟
نیازی به پردازش (تفسیر) وجود ندارد، زیرا اطلاعاتی که ما در مورد اندازه، شکل و فاصله و غیره دریافت میکنیم، به اندازهی کافی دقیق است تا ما بتوانیم توسط آن به طور مستقیم با محیط ارتباط برقرار کنیم.
گیبسون (۱۹۷۲) استدلال کرد که ادراک یک فرایند پایین به بالا است که به این معنی است که اطلاعات حسی در یک جهت تحلیل میشود: از تجزیه و تحلیل سادهی دادههای حسی خام، به سوی افزایش پیچیدگی تجزیه و تحلیل از طریق سیستم بصری.
ویژگیهای نظریه گیبسون در نظریه ادراک بصری
1- آرایش یا نظم نوری
نقطهی شروع برای نظریهی گیبسون این بود که الگوی نوری به چشم میرسد. این الگوی نوری به نام آرایش نوری شناخته شده است که حاوی تمام اطلاعات بصری لازم برای ادراک است.
این آرایش نوری اطلاعات دقیق درباره طرح اشیاء در فضا را فراهم میکند. اشعههای نوری از سطوح منعکس شده و با قرنیهی چشم شما همگرا میشوند.
ادراک شامل جمعآوری اطلاعات غنی و با ارزش ارائه شده توسط آرایش نوری به صورت مستقیم، به همراه اندکی پردازش و یا حتی بدون دخالت پردازش است.
از آنجایی که جنبش و شدتهای مختلف نور در هر جهت متفاوت است، منبع اطلاعاتی حسی در حال تغییر است. بنابراین، چنانچه شما حرکت کنید، ساختار آرایش نوری نیز تغییر میکند.
طبق نظر گیبسون، ما مکانیسمهایی برای تفسیر این ورودی حسی ناپایدار داریم. این امر بدین معنی است که ما یک دیدگاه پایدار و معنادار از جهان را تجربه میکنیم.
تغییرات موجود در جریان آرایش نوری، حاوی اطلاعات مهمی در مورد نوع جنبش است. جریان آرایش نوری به سوی یک نقطهی خاص حرکت میکند و یا از آن ناشی میشود.
اگر اینگونه به نظر میرسد که جریان از یک نقطهی مشخص به سوی شما میآید، این امر بدین معنی است که شما به سوی آن حرکت میکنید (نزدیک میشوید) و چنانچه آرایش نوری به سوی یک نقطه حرکت کند، این شما هستید که از آن دور میشوید.
2- ویژگیهای ثابت
آرایش بصری حاوی اطلاعات غیرمستقیم است که به عنوان یک ناظر حرکات، ثابت باقی میماند. ثابتها جنبههایی از محیط هستند که تغییری نمیکنند. آنها اطلاعات پرارزش و حساسی را برای ما فراهم میآورند.
یکی دیگر از ثابتها رابطه افق- نسبت است. نسبت بالا و پایین افق، برای اشیایی با اندازهی مشابه که در زمینهای مشابه و یکسان ایستادهاند، ثابت است.
3- قابلیتهای محیطی
قابلیتهای محیطی به طور خلاصه، نشانهها و یا اشاراتی محیطی هستند که به ادراک کمک میکنند. نشانههای مهم در محیط عبارتند از:
آرایش نوری: الگوهایی از نور که از محیط به سوی چشم ما میآیند.
تابندگی نسبی: اشیایی که تصاویر روشنتر و واضحتری دارند، راحتتر درک میشوند.
گرادیان بافت: با دور شدن شی، ذرات تشکیل دهندهی بافت کوچکتر به نظر میرسند. این امر این احساس و یا ادراک را به انسان میدهد که سطوح به سوی عقب در حال حرکت هستند.
اندازه نسبی: وقتی یک جسم در حال دورتر شدن از چشم است، تصویر کوچکتر میشود. اشیایی که تصاویر کوچکتری دارند، دورتر به نظر میرسند.
تحمیل زائد: اگر تصویر یک شیء، راه مشاهدهی تصویری دیگر را مسدود کند، شی اول نزدیکتر دیده میشود.
ارتفاع در زمینهی بصری: اشیایی که دورتر میباشند، معمولا در زمینهی بصری بالاتری هستند.
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .