مسئلة هویت از موضوعات مهم در عصر جدید و مورد تأکید در دهه های اخیر در سرتاسر جهان است و در سطح جهانی با رویکردهای متفاوت مورد بحث و کاوش قرار گرفته است (علیزاده ، 1387).

استوارت هال در یکی از نوشته هایش در باب اهمیت پرداختن به مسئلة هویت می نویسد: «من به پرسش هویت باز می گردد ، چرا که پرسش هویت به سوی ما بازگشته است» (صدیق سروستانی و قادری ، 1388:ص 36).

در مطالعه شخصیت انسان «هویت» جنبه اساسی و درونی است که به کمک آن فرد با گذشته خود ارتباط یافته، در زندگی احساس تداوم و یکپارچگی می­کند. شکل گیری هویت، ترکیبی از مهارتها، جهان بینی و همانندسازی­های دوران کودکی است که به صورت یک کل کم و بیش منسجم، پیوسته و منحصر به فرد در می آید که برای فرد، حس تداوم گذشته و جهت گیری به سوی آینده را فراهم می سازد. اریکسون بر این باور است که شکل گیری و پذیرش هویت فرد، تکلیفی به طور کامل دشوار و اضطراب­زاست. افرادی که به هویتی قوی دست می­یابند، برای رویارویی با مسائل بزرگسالی آماده می شوند و افرادی که نمی­توانند به چنین هویتی دست یابند، بحران هویت را  تجربه می کنند. چنین افرادی نمی­دانند که چیستند، به کجا تعلق دارند یا می­خواهند به کجا بروند. در نتیجه ممکن است از مسیر بهنجار زندگی، تحصیل، شغل و ازدواج کناره­گیری کنند (کشاورزی، 1388).

شکل­ گیری هویت تحت تأثیر عوامل بین فردی است که شامل ظرفیت­های ذاتی خود فرد و اکتساب ویژگی­های شخصیتی است. بنابراین همان قدر که شخص با افرادی که مورد احترام او هستند و به نصیحت­های آنها گوش می دهد، همانند­سازی می­کند و همچنین همانقدر که فرد از عوامل فرهنگی که شامل ارزش­های اجتماعی گسترده بوده و فرد در زمان رشد در معرض آنها قرار می گیرد پیروی می کند، شکل گیری هویت او موفقیت­آمیز خواهد بود (نجاین و همکاران، 2007).

دستیابی موفقیت آمیز به هویت موجب اولین تکلیف بزرگسالی یعنی رشد احساس صمیمیت حقیقی می شود.ناکامی در دستیابی به هویت به عدم صمیمیت و فاصله گذاری منجر می شود. فاصله گذاری به آمادگی برای فاصله گرفتن از مردم و موقعیت­ هایی که ممکن است به طور مناسبی هویت فرد را نقض می کند اطلاق می شود. بنابراین حل موفقیت آمیز مباحث هویت نه تنها برای سلامت فرد مفید است بلکه برای روابط آنها نیز اهمیت دارد. طبق نظر اریکسون صمیمیت اصیل و واقعی تنها بعد از شکل گیری هویت ایجاد می شود. ایجاد مفهومی از خود شرط لازم و قدم اول برای صمیمیت است که به صورت توانایی داشتن روابط دوجانبه با دیگر افراد تعریف می شود.

به تعبیر ویلیام هامونی یكی ازایران شناسان وشرق شناسان، ما تا ندانیم كه بودیم، نمی توانیم بدانیم كه هستیم. یعنی شناخت هستی ما درگرو شناخت تاریخی ماست وتا ندانیم كه چگونه درجایی كه هستیم رسیده ایم، نمی توانیم بدانیم كه كجا می رویم. با رجوع به فرهنگ لغات انگلیسی آکسفورد در می یابیم که واژه هویت Identity)) ریشه در زبان لاتین دارد ، Identities از Idem یعنی "مشابه و یکسان" ریشه می گیرد. به طور سنتی مفهوم هویت در مقابل جمله "من کیستم؟" مطرح می گردد.

"مارسیا" (1993) با استفاده از تعریف اریکسون در مورد هویت می گوید: شکل گیری هویت یک رویه مهم در رشد شخصیت است. در اواخر نوجوانی، تحکیم هویت نشان دهنده پایان کودکی و شروع بزرگسالی ا ست. هویت یا الهویه کلمه ای عربی است و از "هُوَ" که ضمیر غایب مفرد مذکر است می آید. در زبان انگلیسی هویت Identity) ) از واژه ((Identitas در زبان لاتین مشتق شده و به دو مفهوم به ظاهر متناقض به کار می رود. اول به معنای همسانی و یک نواختی مطلق و دوم تمایز. که حاوی ثبات یا تداوم در طول زمان است.

اولی بیانگر تشابه مطلق است، بدین معنی که بگوییم با آن مشابه است. معنای دوم اگرچه بیانگر تفاوت و اختلاف است ولی با مرور زمان سازگاری را فرض می گیرد. بدین ترتیب ، هویت به طور همزمان میان افراد دو نسبت متفاوت ، از یک سو شباهت و از سوی دیگر تفاوت برقرار می سازد .

جدول 3-2 : تعاریف هویت در لغت نامه ها ( رشیدی نبی کندی ، 1387:ص 23 ) .

فرهنگ لغت

معانی و تعاریف

دهخدا ( فرهنگ دهخدا )

هویت عبارت است از تشخیص که گاه بر وجود خارجی و گاه بر ماهیت اطلاق می شود .

بهشتی ( فرهنگ صبا )

هویت مشتمل بر صفات شیء یا شخصی اطلاق می شود ، ذات ، شخصیت ، هستی و وجود

قریب ( واژه نامة نوین )

آنچه موجب شناسایی و حقیقت شخصی یا چیزی دیگر می باشد .

اکسفورد ( فرهنگ اکسفورد )

همسانی ذاتی یا مطلق ، شخصیت ، احساس یکی شدن و دلبستگی ، کارت شناسایی

رضا مهیار ( فرهنگ ابجد )

آنچه که نشانه و شخصیت چیزی یا کسی را معرفی می کند .

معین ( فرهنگ معین )

باری تعالی ، هستی ، وجود و آنچه موجب شناسایی می شود ( آن چه كه موجب شناسایی شخص باشد، یعنی آنچه باعث تمایزیك فرد ازدیگری باشد ).

عمید ( فرهنگ عمید )

حقیقت شیء یا شخصی که مشتمل بر صفات جوهری او ، هستی و وجود منصوب به هو ( حقیقت شی یا شخص كه مشتمل برصفات جوهری او باشد ).

کلمة هویت از نظر لغوی ظاهراً به دو معنای متناقض به کار می رود :

1)      همسانی ، یکنواختی و تداوم یا تشابه مطلق

2)      تمایزی که در بر گیرندة ثبات و تداوم در طول زمان است ( جباروند جاوید ، 1388 ) .

بنابراین از نظر لغوی هویت ، کلمه ای به معنای تداوم و تمایز را می رساند . گرچه این دو معنا متضاد به نظر می آیند ، در اصل به دو جنبة مکمل هویت معطوف هستند . بر این اساس ، هویت را می توان به احساس تداوم و پیوستاری ، یکتایی و بی مانندی یا متمایز بودن از سایرین مربوط دانست . به عبارتی ، هویت داشتن یعنی داشتن حس تمایز ، تداوم و استقلال شخصی ؛ یعنی فرد احساس کند ، همان است که بوده و دیگران نیستند ( کبیری ، 1389 ) .

بر این اساس مفهوم هویت به طور همزمان بین افراد یا اشیاء دو نسبت متفاوت برقرار می سازد ، از طرفی شباهت و از سویی ، تفاوت را بیان می کند . به تعبیری دیگر هویت تمایز از دیگری و تشابه با خودی را بیان می کند . این تعبیر به طور ضمنی بیانگر این واقعیت است که از طریق بروز بعضی صفات ( عینی یا انتزاعی ) شیء شباهت خود را با گروهی از اشیاء و تفاوتش را از گروهی دیگر نشان می دهد ( میرمقتدایی ، 1383 ) .

بحث دربارة هویت سابقة دیرینه ای دارد و از قدیم الایام مطرح بوده است ، چنانچه در یونان قدیم بر سر در معبد دلفی نوشته شده بود «خودت را بشناس» (پیشگاهی فرد و امید آوج ، 1388). این موضوع از زوایای مختلف و رویکردهای متفاوت به آن پرداخته شده است . فیلسوفان ، انسان شناسان ، روان شناسان ، جامعه شناسان و ... هر کدام به شیوه های متفاوتی در صدد و کشف جنبه ها و ابعاد آن برآمده اند (صباغ و شالفروش شتربانی ، 1387). مسئلة هویت در ایران ، در سالهای اخیر به خصوص دهة 60 و اوایل دهة 70 شمسی ، توجه زیادی را برانگیخت ( صدیق سروستانی و قادری ، 1388 ) .

هویت و نحوه شکل گیری آن در موضوعاتی است که مورد علاقه بسیاری از حوزه های علمی همچون، روانشناسی، جامعه شناسی، علوم سیاسی و حتی ادبیات و هنر می باشد . تا جایی که به عنوان نمونه امروزه هویت به شاه بیت مطالعات اجتماعی بدل شده و به ویژه در نظریه ها و پژوهش های روان شناسی اجتماعی ، واجد جایگاهی محوری گشته است . روانشناسان ، فعالیت شان را دربارة هویت با تعقیب تفکرات فلاسفه دربارة خود آغاز کردند و کوشش کردند آن را از طریق آزمون پذیر ساختن ، از گرداب درون بینی های بین الذهنی تجربه ناپذیر خلاصی بخشند . توجه روانشناسان به خود ، فراز و فرودهایی داشته و امروزه به آن اقبالی تازه می شود (دژم خوی ، 1387).

در روانشناسی بیشتر با هویت فردی سروکار داریم حداقل چهار مسئله اساسی در احساس هویت فردی وجود دارد :

1)      انسانی ؛ این احساس که فرد ، یک موجود انسانی است .

2)      جنسیت ؛ احساس فرد از مردانگی یا زنانگی

3)      فردیت ؛ این شناخت که فردی خاص و بی نظیر است .

4)      پایداری ؛ این آگاهی که فرد ، همان شخصی است که روز قبل بوده است (رشیدی نبی کندی ، 1387).

که روانشناسان در شاخه های مختلف روانشناسی تلاش می کنند به این مسائل جواب دهند . از دیدگاه روانشناسی موضوع هویت در شاخه های مختلفی چون روانشناسی اجتماعی، روانشناسی رشد، روانشناسی مرضی و روانشناسی شخصیت مورد بحث قرار گرفته است. این موضوع از یک طرف نشان دهنده اهمیت موضوع و از طرف دیگر نشانه ای از وسیع بودن حوزه مورد بررسی می باشد.

در رویکرد روان شناختی به هویت ، تصور فرد از خود یا عزت نفس و یا فردیت خود مورد نظر است و این رویکرد بر این دلالت دارد که فرد چگونه خود را هم به عنوان یک شخص و هم در ارتباط با افراد دیگر در جهان می بیند ( محمدی و همکاران ، 1389 ) . این دو بینش مجزا از هم نیستند بلکه باید در کنار هم دیده شوند .

در روان شناسی ، هویت و احساس هویت یکی از مشخصه های شخصیت فرد تلقی می شود . احساس هویت عبارت است از احساسی که انسان نسبت به استمرار حیات روانی خود دارد و یگانگی و وحدتی که در مقابل اوضاع و احوال متغیر خارج ، همواره در حالات روانی خود حس می کند . بنابراین ، از نظر روان شناسی ، هویت انسان نوعی ثبات دارد . هویت زمانی پدید می آید که انسان با غیر ( فرد یا جامعه ای دیگر ) مواجه می شود یا نقش های جدیدی که فرد به عهده می گیرد . هویت زمانی مطرح می شود که انسان خود را با چیزی دیگر مقایسه کند ( جوادی یگانه و عزیزی ، 1387 ) . همچنین احساس هویت ، مجموعة متفاوتی از احساسات شامل احساس وحدت ، احساس هم سازی ، احساس تعلق ، احساس ارزش ، احساس استقلال و احساس اعتماد سازمان یافته بر محور ارادة موجود می باشد ( شاه طالبی و همکاران ، 1389 ) .

هویت ، از نوع احساسات ، عواطف ، بایدها و نبایدهاست . هویت حامل ارزش هاست و دارای حُسن و قبح است ( ایراندوست ، 1387 ) . همچنین هویت ، مجموعه ای از خصایص یک شخص یا احساس درونی تعریف می گردد . آنچه فرد از درون و بیرون خود درک می کند در هویت او جلوه می کند ( مطهرنیا ، 1387 ) .

به اعتقاد اریکسون ، هویت نهایی از همان دوران اولیة کودکی با ایجاد احساس اعتماد یا عدم اعتماد نسبت به افراد و جهان پیرامون کودک شکل می گیرد و رشد هویت همواره در نوجوانی خاتمه نمی یابد و تا پایان زندگی ادامه دارد ( ماسن و همکاران ، 1380 ) .

همان طوری که کالهن معتقد است که من هیچ گروه اجتماعی را نمی شناسم، هیچ زبان یا فرهنگی سراغ ندارم که ، بین خود و دیگری ، ما و دیگران ، تمایز ایجاد نکرده باشد ( کبیری ، 1389 ) .

علیمحمد کاردان معتقد است « هویت زمانی پیدا می شود که انسان با غیر ، مواجه می شود و این غیر عبارتست از جامعة دیگر ، طرز تفکرهای مختلف و نقش های جدیدی که انسان به قول روان شناسان به عهده می گیرد . تا زمانی که زندگی به یک صورت باشد و خود را با غیر مقایسه نکند احساس تفاوت ، اختلاف و بالاخره هویت یا شخصیت پیدا نمی شود . به عبارت دیگر مادام که غیری در کار نباشد انسان به ویژگی خودش آگاه نمی شود و هویتی مطرح نیست . مسئلة هویت زمانی مطرح می شود که شخص خودش را با چیز دیگری مقایسه کند » ( میرمقتدایی ، 1383:ص 32 ) . برای فهم بیشتر باید گفت که ، هویت افراد وابسته به برداشت دیگران است و شناسایی دیگران لازمة تثبیت هویت فرد است ( رحمت آبادی و آقابخشی ، 1385 ) .

هویت مجموعه ای از معانی است که چگونه بودن را ، در خصوص نقش های اجتماعی ، به فرد القاء می کند یا وضعیتی است که به فرد می گوید او کیست و مجموعه ای از معانی را برای فرد تولید می کند ، که مرجع کیستی و چیستی او را تشکیل می دهد ( کبیری ، 1389 ) . گفمن می گوید : « کوشش فرد به منظور تحقق یکتایی خویشتن است در شرایطی که در حال شکل دادن به رفتار خویش است » ( ساروخانی ، 1370:ص 342 ) . همچنین هویت تعریفی است که فرد در خود و وجود خود جستجو می کند ( رشیدی نبی کندی ، 1387 ) . به عبارتی دیگر هویت کسب شده مستلزم ارزیابی فرد از توانایی ها و ناتوانایی های شخصی و چگونگی ترتیب آنهاست ( شکرکن و همکاران ، 1380 ) .

دوران نوجوانی از قدیم دورانی دشوارتر از دوران كودكی تلقی شده است. شاید به این دلیل كه در این دوران تغییرات قابل توجهی از نظر جسمی، روان شناختی، شناختی و هیجانی در روابط اجتماعی در نوجوان رخ می دهد. تحولات پیچیده علوم، فنون و فرهنگ و ارتباط آن­ها از طریق شبكه­های ارتباطی ابعاد گوناگون حیات انسان را تحت تاثیر قرار داده و او را با نیازها، شرایط پیچیده و جدید روبرو كرده است(شهرآرای،1384). "رشد در دوره نوجوانی ناشی از تعامل عوامل چند گانه زیستی، روان شناختی، اجتماعی، میان فردی، فرهنگی و تاریخی بوده و توجه به هر یكی از این عوامل به تنهایی نمی­تواند تصویر درستی از این تغییرات را به ما ارائه دهد. افراد در این مرحله سنی در معرض بسیاری از این مشكلات رفتاری و روانی قرار دارند. در دوره نوجوانی ضعف در تصمیم ­گیری در زمینه ­هایی مانند مدرسه، روابط با جنس مخالف و مواد مخدر نتایج منفی­تری از دوران كودكی را در بر داشته همچنین نوجوان بیشتر برای تصمیم­گیری­ها و نتایج كارهای خود نسبت به دوره كودكی مسئول می­باشد" (پترسون، 1988؛ به نقل از دستجردی، 1386). هیچ چیز در دنیا برای نوجوان و جوان به اندازه سوالاتی كه به هویت او مربوط می شود نگرانی و دلواپسی ایجاد نمی­كند. این كه او به گمان خویش، چگونه انسانی است و درباره استنباط دیگران درباره خود چه احساسی دارد، او را برای ((تسلط بر خود)) به تلاش وا می دارد. درك هویت خود مستلزم تقابلی روانی – اجتماعی است. به عبارت دیگر نوجوان باید بین تصویری كه از خودش دارد و تصویری كه از استنباط و انتظار دیگران از خودش دارد، هماهنگی ایجاد كند. نوجوان زمانی به ایجاد هویت دست می­یابد كه ارزش های خود را انتصاب و نسبت به اهداف یا افراد خاصی احساس وفا داری می­كند. "بررسی ها نشان داده اند كه رفتارهای پر خطر در دوران نوجوانی افزایش می­یابند و گرایش به تنوع رفتارهای پر خطر و یا پرداختن به چندین رفتار پرخطر با هم در این دوران دیده می شود برای نمونه ممكن است سو مصرف مواد و روابط جنسی ناایمن با هم رخ دهند" (فارل، وانیش، هوارد ، 1992؛ به نقل از دستجردی، 1386).

هویت یک جنبه اساسی و درونی است که به کمک آن یک فرد با گذشته اش مرتبط شده و احساس تداوم و یکپارچگی در زندگی می کند. بعبارت دیگر هویت مفهوم ذهنی فرد از خودش می باشد.پس از تحقیقات متعدد در این زمینه، مدلی تحت عنوان سبک هاي هویت براي نشان دادن جنبه اي از بحران هویت یعنی فرایندهاي شناختی درگیردر مقابله وحل مسئله میان افراد درمراحل گوناگون بحران هویت طراحی شده است (برزونسکی و سالیوان،2002 ). 

نظریه های مختلف در باب هویت

تاجفل با تأكيد بر نظريه هويت اجتماعي، به ارتباط علّي بين نيازهاي هويت اجتماعي و اشكال مختلف رفتار بين گروهي قائل است.

گيدنز، به رابطه هويت شخصي و تجدد و جهاني‌شدن پرداخته است. وي معتقد است كه تغيير شكل هويت شخصي و پديده جهاني‌شدن در دوران اخير، دو قطب ديالكتيكي محلي و جهاني را تشكيل داده است، به‌طوري كه حتي تغييرات در جنبه‌هاي بسيار خصوصي زندگي شخصي نيز با تماس‌هاي اجتماعي ارتباط بسيار گسترده‌اي دارد.

همچنين كاستلز معتقد است كه هويت، سرچشمه معنا و تجربه براي مردم است. كاستلز معنا را به‌منزله يكي‌شدن نمادين كنشگر اجتماعي با مقصود و هدف كنش تعريف مي‏ كند.

پيتر بورك صاحب‌نظري است كه به‌صورت تجربي و عملي روي تئوري‏ هاي هويت كار كرده و ديدگاه كنش متقابلي ‏ها را مبناي كار خود قرار داده است. بورك اضطراب‌هاي اجتماعي ناشي از تعارض هويت‏ها را مطرح مي ‏كند و بر آن است كه افراد باتوجه‎به نقش‏هاي مختلف، هويت‌هاي جداگانه‎ اي دارند.