ديدگاه روانكاوي معتقد است كه شخصيت فرد از سه عنصر تشكيل مي شود ، نهاد، من و من برتر . بنابراين به نظر آنان بهداشت رواني ، زماني تضمين مي شود كه من با واقعيت سازگاري شود و همچنين تكانش هاي غريزي نهاد به كنترل درآيد ( همان منبع )

فرويد به نقل از حسيني ( 1360 ) سلامت رواني را از يك طرف نتيجه تعادل بين سه عنصر نهاد ، من و من برتر و از طرفي ديگر نتيجه تعادل بين سطوح خود آگاه و ناخودآگاه مي داند . فرويد معتقد است كه شخص سالم دو ويژگي دارد :

  1. مي تواند دوست بدارد و دوست داشته باشد .
  2. مي خواهد و مي تواند كار بكند ( شعاري نژاد ، 1371 ، ص 278 )

به نظر فرويد ويژگي خاصي كه براي سلامت روانشناختي ضروري است خود آگاهي مي باشد يعني هر آنچه كه ممكن است در ناخودآگاه موجب مشكل شود ، بايستي خود آگاه شود ، شخص سالم از مكانيزم هاي دفاعي نوع دوستي ، شوخ طبعي ، پارساي و رياضت و والايش يا تصعيد استفاده مي كند . ( نجات ، 1378 ، ص 34 )

همچنين به عقيده فرويد ، شخص سالم كسي است كه نيازهاي تثبيت شده نداشته باشد ، نيازهاي نهفته يا دروني شده اش در جهت معيارهاي دروني شده من برتر باشد و براساس نيازهايش عمل نكند و نيازهايش با يكديگر در تعارض و كشمكش نباشد . بعلاوه انسان برخوردار از سلامت روانشناختي موجودي منحصر به فرد است كه بايستي به صورت يگانه مورد بررسي و مطالعه قرار بگيرد و داراي خصوصيات زير باشد :

  1. بين من و من آرماني فرد فاصله زيادي وجود ندارد .
  2. من داراي قدرتمندي و كارآيي بسيار است .
  3. از ساختار رواني خودش آگاهي لازم را دارد .
  4. هدف نهايي او رشد خلاقيت و تحقق خويشتن است .

 نظر هورناي ( 1945 ) به نقل از خدا رحيمي ( 1374 ) : انسان برخوردار از سلامت روان داراي اين ويژگي ها مي باشد : احساس امنيت مي كند ، لذا فاقد پرخاشگري و خودشيفتگي است ، به دليل آگاهي از خود واقعي و استعداد بالقوه خوي تسليم محض محيط اجتماعي و فرهنگي نيست ، بلكه ابتكار و شخصيت خودش را عهده دار مي شود ، خوشناسي و كوشش را براي تحقيق استعدادهاي فطري و ذاتي وظيفه اخلاقي و امتياز معنوي شخصيت سالم است و هدف او كمال است ، انسان سالم خودآگاهي دارد و از خود واقعي و استعدادهايش كم و بيش آگاه است و خودش بسياري از مشكلات زندگي را حل مي كند لذا به ديگران وابستگي ندارد .

از ديدگاه كارل يونگ ، فرايندي كه موجب يكپارچگي شخصيت انساني مي شود مزيت يافت يا تحقق خود است .

اين فرآيند خود شدن ، فرايندي طبيعي است اين گرايش چنان نيرومند است كه يونگ آن را غريزه ناميد . در انسان مزيت يافته هيچ يك از وجوه شخصيت مسلط نيست ، نه هوشيار و نه ناهوشيار .

نه يك منش يا گرايش خاص و نه هيچيك از سنخ هاي كهن ، بلكه همه آن ها به توازي هماهنگ رسيده اند . از طرف ديگر به نظر وي همه جنبه هاي شخصيت بايد به يكپارچگي و هماهنگي دست يابند به طوري كه همه آنها بتوانند بيان شوند . افراد سالم از شخصيتي برخوردارند كه يونگ آن را شخصيت مشترك ، خوانده است . چون ديگر هيچ جنبه شخصيت به تنهايي حاكم نيست . يكتايي فرد ناپديد مي شود و ديگر چنين اشخاصي را نمي توان متعلق به يك سنخ رواني خاص دانست . ( گنجي 1379 ، ص 53 )

به عقيده آلفرد آدلر ، زندگي بودن نيست ، بلكه شدن است ، آدلر به انتخاب ، مسئوليت و معناداري مفاهيم در شيوه زندگي اعتقاد دارد و شيوه زندگي افراد را متفاوت مي داند . محرك اصلي رفتار بشر ، هدفها و انتظار او از آينده است . فرد سالم به عقيده آدلر از مفاهيم و اهداف خودش آگاهي دارد و عملكرد او مبتني بر حيله و بهانه نيست او جذاب و شاداب است و روابط اجتماعي ساطنده و مثبتي با ديگران دارد روابط خانوادگي صميمي و مطلوب دارد و جايگاه خودش را در خانواده و گروه هاي اجتماعي به درستي مي شناسد . همچنين فرد سالم در زندگي هدفمند و غايت مدار است و اعمال او مبتني بر تعقيب اين اهداف است . عالي ترين هدف شخصيت سالم ، تحقق خويشتن است . از ويژيگي هاي ديگر سلامت روانشناختي اين است كه فرد سالم همواره به بررسي ماهيت اهداف و ادراكات خويش مي پردازد و اشتباهاتش را برطرف مي كند . فرد خالق عواطف خودش است نه قرباني آنها . آفرينش گرايي و ابتكار فيزيكي از ويژگي هاي ديگر ايت افراد است . فرد سالم از اشتباهات اساسي شامل تعميم مطلق ، اهداف نادرست و محال ، درك نادرست و توقع بي مورد از زندگي ، تقليل يا انكار ارزشمندي خود و ارزش هاي و باورهاي غلط مي باشد . ( شاملو 1378 ، ص 43 )

اريكسون سلامت روانشناختي را نتيجه عملكرد قوي و قدرتمند سن مي داند . من عنوان مفهومي است كه نشان دهنده توانايي يكپارچه سازي اعمال و تجارب شخص به صورت انطباقي و سازشي است من تنظيم كننده دروني روان است كه تجارب فرد را سازماندهي مي كند و در نتيجه از انسان در مقابل فشارهاي نهاد و من برتر حمايت مي كند. هنگامي كه رشد انسان و سازماندهي اجتماعي به نحو متناسب هماهنگ شود ، در هر كدام از مراحل رشد رواني ـ اجتماهي ، تواناييها و استعدادهاي مشخصي ظهور مي نمايد در واقع به عقيده اريكسون سلامت روانشناختي هر فرد به همان اندازه است كه توانسته است توانايي متناسب با هر كدام از مراحل زندگي را كسب كند . ( خدا رحيمي ، 1374 ، ص 78 )

اريكسون احساس هويت را نشانه سلامت فكر و روان مي داند كه خود از مراحل حس اعتماد ، خودمختاري ، ابتكار و اشتغال به كارهاي سودمند مي گذرئ و سرانجام به احساس هويت خود منجر مي گردد . اين احساس سرمايه داخلي است كه بعد از طي موفقيت آميز تمام مراحل ايجاد مي گردد و با همانند سازي موفقيت آمنيز كه به تنظيم محرك ها و غرايز اصلي فرد با توجه به فرصت ها و امكانات او منجر مي شود ارتباط دارد. بدين ترتيب احساس هويت موجب اطمينان خاطري مي گردد كه به شخص قدرت انطباق و سازگاري مي دهند . ( حسيني ، 1360 ، ص 20 )

رد واقع به نظر اريكسون ( 1968 ) هويت ، نشانه نشاط رواني است و هويت در مقابل سردرگمي نشانه يك شخصيت سالم در نوجواني است .

اريك فروم تصوير روشني از شخصيت سالم به دست مي دهد . چنين انساني به طور عميق عشق مي ورزد آفريننده است . قوه تعلقش را كاملاً پرورانده است و جهان و خود را به طور عيني ادراك مي كند . حس هويت پايداري دارد . با جهان در پيوند است و در آن ريشه دارد . حاكم و عامل خود در سرنوشت خويش است . فروم شخصيت سالم را داراي جهت گيري بارور مي داند . به نظر وي جهت گيري ، گرايش يا نگرش كلي است كه همه جنبه هاي زندگي را يعني پاسخ هاي فكري ، عاطفي و حسي به مردم ، موضوع ها و رويدادها ، خواه در جهان و خواه در خود ، در بر مي گيرد ، بارور بودن يعني به كار بستن همه قدرت ها و استعدادهاي بالقوه خويش ، چهارجنبه شخصيت سالم ، در روشن ساختن مقصود فروم از جهت گيري بارور و مؤثر است . اين چهار جنبه شامل عشق بارور ، تفكر بارور ، خوشبختي ، و جدان اخلاقي مي باشد عشق بارور لازمه اش رابطه آزاد و برابر بشري است طرفين رابطه مي توانند فرديت خود را حفظ كنند عشق بارور از چهار ويژيگي مهم برخوردار است ، توجه ، تحساس مسئوليت ، احترام و شناخت ، تفكر بارور مستلزم هوش ، عقل و عينيت است .

خوشبختي بحث جدايي ناپذير و پيامد زيستن موافق جه گيري بارور و همراه همه فعاليت هاي سازنده مي باشد . فروم ميان دو نوع وجدان اخلاقي كه عبارتند از : وجدان اخلاقي قدرت گرا و وجدان اخلاقي انسان گرا تفاوت قائل شده است . ( گنجي 1379،ص 19 )