تعريف سلامت روان
سازمان بهداشت جهاني ( 1947 ) سلامت را چنين تعريف مي كند : « سلامت عبارت است از حالت بهزيستي كامل جسماني ، رواني و اجتماعي و نه فقط فقدان بيماري يا ناتواني » .
دان ( 1967 ، نقل از ادلين و همكاران ، 1999 ) سلامت را يك روش كنش وري وحدت يافتهاي مي داند كه هدفش به حداكثر رساندن توان فرد است . به نظر وي سلامت مستلزم اين است كه فرد طيف تعادل و جهت يا مسير هدفمند را با محيط ، يعني جايي كه در آن كنش وري خود را آشكار مي سازد ، نگه دارد ( بزنز ، اشتاين هاردت ، 1997 ).
همچنين لارسون ( 1996 ، نقل از كي يس ، 1998 ) عقيده دارد ، سلامت عبارت است از فقدان وضعيت و احساسات منفي كه نتيجه آن سازگاري و تطابق با دنياي خطرناك است ( بابا پور خير الدين ، 1381 ).
سازمان بهداشت جهاني در سال 1986 تعريفي از سلامتي را ارائه دارد :
سلامتي گستره وسيعي است جهت توانمند ساختن فرد ها گروه ، كه از يك طرف موجب واقعيت بخشيدن به آمال و آرزوها و ارضاء نيازها و از طرف ديگر باعث مقابله با محيط مي شود بنابراين طبق تعريف فوق به نظر مي رسد سلامتي يك منبعي براي زندگي روزمره است نه به عنوان وسيله اي براي زندگي ، يك مفهوم كاربردي و مثبت است كه علاوه بر تأكيد بر توانايي جسماني افراد بر منابع فردي و اجتماعي آنان نيز تأكيد مي ورزد (اسكوفيلد ، 1998 مقاله )
انواع ابعاد سلامت
دانشمندان معتقدند که سلامت دارای ابعادی به شرح زیر است:
1ـ سلامت جسمانی : عبارت است از سلامت بدن که این سلامت از طریق خوردن و آشامیدن صحیح، ورزش منظم، اجتناب از عادات مضر، آگاهی یافتن و احساس مسئولیت در قبال سلامت و تندرستی، به دنبال مراقبتهای پزشکی مورد نیاز و شرکت دادن در فعالیتهایی که به پیشگیری از بیماری کمک میکند، محقق میشود (ادلین و همکاران، 1999).
سلامت جسمانی به منزله ادراک و انتظار مثبت از وضعیت جسمانی مناسب است. این یک واقعیت است که ما فاقد ابزارهایی هستیم که بتوانیم بطور کامل سلامت به ویژه سلامت مثبت را توصیف و پیش بینی کنیم (ادلین و همکاران، 1999).
2ـ سلامت اجتماعی : یعنی توانایی انجام موثر و کارآمد نقشهای اجتماعی بدون آسیب رساندن به دیگران. سلامت اجتماعی در واقع همان ارزیابی شرایط و کار فرد در جامعه است. این بعد از سلامتی بطور مشترک توسط روانشناسان و جامعه شناسان مورد توجه قرار گرفته است (ادلین و همکاران، 1999).
در تعریف سازمان بهداشت جهانی، سلامت اجتماعی در کنار سلامت فیزیکی و روانی قرار گرفته است. در این تعریف، سلامت کامل به معنای داشتن یک زندگی مولد از نظر اقتصادی و اجتماعی است. بعد اجتماعی سلامت، سطوحی از مهارتهای اجتماعی و عملکرد اجتماعی همراه با توانایی شناخت هر فرد از خود به عنوان عضوی از جامعه را شامل میشود.
فرد با حس کردن چنین عضویتی، نحوهی ارتباطاش را در شبکهی اجتماعی مورد توجه قرار میدهد. بلوک و برسلو برای اولین بار در سال ۱۹۷۲ در پژوهشی به مفهوم سلامت اجتماعی پرداختند. آن ها مفهوم سلامت اجتماعی را با "میزان عملکرد اعضاء جامعه" مترادف کردند و شاخصهای سلامت اجتماعی را ساختند.
تلاش کردند تا با طرح پرسشهای گوناگون در ابعاد جسمی، روانی و اجتماعی سلامت فردی، به میزان فعالیت و عملکرد فرد در جامعه برسند. این مفهوم را چند سال بعد"دونالد " و همکارانش در سال ۱۹۷۸ مطرح کردند و استدلال آن ها این بود که سلامت امری فراتر از گزارش علایم بیماری، میزان بیماریها و قابلیتهای کارکردی فرد است آنها معتقد بودند که رفاه و آسایش فردی امری متمایز از سلامت جسمی و روانی است.
براساس برداشت آنان سلامت اجتماعی در حقیقت هم از ارکان وضعیت سلامت محسوب میشود و هم میتواند تابعی از آن باشد .
3ـ سلامت هیجانی : این بعد از سلامت به فهم هیجانها و شیوه صحیح مقابله با مشکلاتی که در زندگی روزمره پدید میآید و چگونه تحمل کردن تنیدگی، اشاره میکند (ادلین و همکاران، 1999).
سلامت هيجاني به صورت دارا بودن « هويت از خود ايمن » و حس « توجه به خود مثبت » تعريف شده است . اين دو خصيصه ، جنبه هايي از « حرمت خود » مي باشند . حرمت خود مؤلفه اصلي سلامت هيجاني است ( ديه نر 1984 ، نقل از بزنر و اشتاين هاردت ، 1997 ).
4ـ سلامت عقلانی : سلامت عقلانی یعنی داشتن ذهن باز به عقاید و مفاهیم جدید. به عبارت دیگر سلامت عقلانی عبارتست از فهم این نکته که شخص باطناً دارای انرژی لازم و مناسب برای انجام فعالیتهای عقلانی میباشد. محققان معتقدند که فعالیتهای بسیار زیاد یا بسیار کم، تاثیر منفی بر سلامت میگذارد. مقدار متوسطی از فعالیت عقلانی در حد بهینه بوده و مناسب است (نایدو ، 2000).
5ـ سلامت معنوی : در مورد سلامت معنوی تعاریف متعددی ارائه شده است. برای مثال به نظر ادلین و همکاران (1999) سلامت معنوی یعنی «حالت تعادل و نظم فرد با خود و دیگران و توانایی موازنه ساختن بین نیازهای درونی با خواستهها و تقاضاهای بقیه دنیا». الیسون (1986) سلامت معنوی را «نیروی یکپارچه بیت ذهن و بدن» و گرین برگ (1986) آنرا «عقیده به یک نیروی وحدت بخش» و برخی از مولفان دیگر سلامت معنوی را «ادراک مثبت از معنی و هدف زندگی» میدانند(باباپور، 1381).
6ـ سلامت روانی : مولفان مختلف تعاریف متفاوتی از سلامت روان ارائه داده اند. این تنوع در تعاریف میتواند ناشی از تفاوت رویکردهای مختلف در روان شناسی و اعتقاد متفاوت مولفان نسبت به مولفههای مختلفی که در ارتباط با سلامت روان وجود دارد و در برخی مواقع بواسطه نتایجی که از پاره ای از بررسیهای بدست میآید، باشد. پیش از پرداختن به تعریف سلامتی روانی لازم است به یک نکته اشاره نماییم. سه واژه «بهداشت روانی» و «سلامت روانی» و «بهزیستی روانی» گرچه دارای معانی متفاوتی هستند، ولی در مواردی به جای یکدیگر به کار میروند (هرشن سن، 1988، ترجمه منشی طوسی، 1374: 53).
بهداشت روانی زمینه تخصصی در محدوده روانشناسی و روانپزشکی است و هدف آن ایجاد سلامت روان بوسیله پیشگیری از ابتلا به بیماریهای روانی، کنترل عوامل موثر در بروز بیماریهای روانی، تشخیص زودرس بیماریهای روانی، پیشگیری از عوارض ناشی از برگشت بیماریهای روانی و ایجاد محیط سالم برای برقراری روابط صحیح انسانی است، پس بهداشت روانی علمیاست برای بهزیستی، رفاه اجتماعی و سازش منطقی با پیش آمدهای زندگی .
اصلاح سلامت رواني ، اصطلاحي است كه از آن براي بيان و اظهار كردن هدف خاصي براي جامعه استفاده مي شود . هر فرهنگي براساس معيارهاي خاص خود به دنبال سلامت روان است . هدف هر جامعه اي اين است كه شرايطي را كه سلامت اعضاي جامعه را تضمين مي كند آماده نمايد . سلامت روان بخشي از سلامت عمومي است . منظور از سلامت روان ، سلامت ابعاد خاصي از انسان مثل هوش ، ذهن ، حالت و فكر مي باشد . از طرف ديگر سلامت روان بر سلامت جسماني هم تأثير دارد . بسياري از پژوهش هاي اخير مشخص كرده اند كه يك سري اختلال هاي فيزيكي و جسماني به شرايط خاص رواني مرتبط هستند . با وجود اين كه سلامت روان مفهوم وسيعي است اما هنوز يك تعريف كلي كه مورد قبول همه باشد از آن به دست نداده اند هر فرد يا گروهي يك تصور خاص از سلامت روان دارد در حالي كه در مورد سلامت جسماني چنين حالتي وجود ندارد .
در سال 1948 ، كميسيون مقدماتي سومين كنگره جهاني بهداشت رواني ، براي بهداشت رواني يك تعريف دو قسمتي ارائه مي دهد :
1. بهداشت رواني حالتي است كه از نظر جسمي ، رواني و عاطفي در حدي كه با بهداشت رواني ديگران انطباق داشته باشد براي فرد مطلوب ترين رشد را ممكن مي سازد .
2. جامعه خوب جامعه اي است كه براي اعضاي خود چنين رشدي را فراهم مي آورد در عين حال رشد خود را تضمين مي كند و نسبت به ساير جوامع بردباري نشان مي دهد ( گنجي ، 1379 ص 13 )
سازمان بهداشت جهاني ، بهداشت رواني را براساس جنبه هاي زيستي و اجتماعي تعريف مي كند . به نظر اين سازمان ، بهداشت رواني براي فرد استعداد ايجاد روابط موزون با ديگران و استعداد شركت در تغييرات محيط اجتماعي و طبيعي با استعداد كمك به تغييرات ، به شيوه سازنده ، قائل است . همچنين بهداشت رواني ايجاب مي كند كه بين تمايلات غريزي فرد هماهنگي وجود داشته است در اين تعريف هيچ اشاره اي به بيماري نشده است .
در تعريف فوق و تعاريف مشابه آن ، سازگاري با محيط اهميت زيادي دارد . طبق اين تعريف شخصي كه بتواند با محيط ( اعضاي خانواده ، همكاران ، همسايگان و به طور كلي اجتماع ) خوب سازگار شود از نظر بهداشت رواني بهنجار خواهد بود . اين شخص با تعادل رواني رضايت بخش پيش خواهد رفت . تعارضات خود را با دنياي برون و درون حل خواهد كرد و در مقابل ناكامي هاي اجتناب ناپذير زندگي مقاومت خواهد داشت . اگر كسي توان انجام دادن اين كارها را نداشته باشد و در نتيجه با محيط خود به شيوه نامناسب و دور از انتظار برخورد كند از نظر رواني بيمار محسوب خواهد شد ، زيرا با اين خطر روبرو خواهد بود كه تعارض هاي حل نشده خود را به صورت نوروز ( اختلالات خفيف رفتاري ) نشان مي دهد و به شخص نوروتيك تبديل مي شود ( گنجي ، 1379 ص 12 )
عده اي از روان شناسان معتقدند كه سلامت روان ، داشتن هدفي انساني در زندگي، سعي در حل عاقلانه مشكلات ، سازش با محيط اجتماعي براساس موازين علمي و اخلاقي و سرانجام ايماني به كار و مسئوليت پذيري و پيروي از اصول نيكوكاري و خير خواهي است. ( شفيع آبادي ، 1371 ص 85 )
لوينسون و همكاران سلامت روان را اينچنين تعريف كرده اند :
سلامت روان عبارتست از اين كه فرد چه احساسي نسبت به خود ، دنياي اطراف ، محل زندگي و اطرافيان دارد مخصوصاً با توجه به مسئوليتي كه در مقابل ديگران دارد ، چگونگي سازش وي به درآمد خود و شناخت موقعيت مكاني و زماني خويش ( انصاري ، 1374 پايان نامه )
كارل مننجر مي گويد :
سلامت رواني عبارت است از سازش فرد با جهان اطرافش به حداكثر امكان به طوري كه باعث شادي و برداشت مفيد و مؤثر به طور كامل شود . ( همان منبع )
كينگزبرك بهداشت رواني را اين چنين تعريف مي كند :
تسلط و مهارت در ارتباط صحيح با محيط به خصوص در سه فضاي مهم عشق ، كار و تفريح . ( همان منبع )
در سالهاي اخير انجمن كانادايي بهداشت رواني را در سه قسمت تعريف كرده است.
قسمت اول : نگرش هاي مربوط به خود ( شامل تسلط بر هيجان هاي خود ، آگاهي از ضعف هاي خود و رضايت از خوشي هاي ساده )
قسمت دوم : نگرش هاي مربوط به ديگران ( علاقه به دوستي هاي طولاني و صميمي ، احساس تعلق به يك گروه و احساس مسئوليت در مقابل محيط انساني و طبيعي .
قسمت سوم : نگرش هاي مربوط به زندگي ( رويارويي با الزام هاي زندگي ، پذيرش مسئوليت ها ، ذوق و توسعه امكانات و علايق خود ، توانايي اخذ تصميم هاي شخصي و ذوق يا انگيزه خوب كاركردن . ( گنجي 13799 ، ص 13 )
به طوري كه ملاحظه مي شود ، اين انجمن بهداشت رواني را در ارتباط با سازگاري با محيط و نگرشهاي مربوط به خود و ديگران تعريف مي كند اما به مفاهيم بيماري آسيب شناسي و ناسازگاري ارجاع نمي دهد . ( همان منبع )
طبق تعريف فرهنگ روانشناسي آرتور 1985 واژه سلامت روان ، براي افرادي كه عملكردشان در سطح بالاي از سازگاري هيجاني و رفتاري است به كار مي رود و در مورد افرادي كه صرفاً بيماري رواني ندارد به كار نمي رود . از نظر كاپلان و ساروك سلامت روان ، آن حالت بهزيستي است كه افراد قادر باشند به راحتي در جامعه ، فعاليت كنند و پيشرفتها و خصوصيات شخصي براي آن رضايتبخش است ( ادبي ، 1379 ، پايان نامه )
كنفرانس بين المللي بهداشت ، كه با همكاري سازمان بهداشت جهاني و يونيسف در سال 1988 با شركت 134 كشور در آلماآتا تشكيل شد سلامت رواني را سلامت كامل جسماني ، رواني ، اجتماعي تعريف نموده است و نه فقدان بيماري و ناتواني ( ادبي ، 1379 ، پايان نامه )
آرچريك مبحث تاريخي را اضافه كرده و مي گويد در جوامع به سرعت در حال تغيير و غير قابل پيش بيني امروز توانايي اكتشاف محيط و ايجاد تعهد ، يك مهارت اساسي براي بقاء و لازمه سلامت رواني است (همان منبع)
ويژيگي هاي افراد سالم ( برخوردار از سلامت روان ) از ديدگاه هاي مختلف :
براي داشتن بهداشت رواني خوب ، شرايطي وجود دارد : روبروشدن با واقعيت ، سازگاري داشتن با تغييرات ، گنجايش داشتن براي اضطرابها ، كم توقع بودن ، احترام قايل شدن به ديگران ، دشمني نكردن با ديگران و كمك رساندن به مردن ( گنجي 1379 ، ص 13 )