بوریس کارون (Boris Karun) و پاتریشیا شیر (Patricia Schunk) ، دو محقق در حوزه روانشناسی و آموزش به‌ویژه در زمینه یادگیری خودتنظیمی و انگیزش دانش‌آموزان فعالیت‌های پژوهشی و علمی قابل توجهی داشته‌اند. بوریس کارون به همراه پاتریشیا شیر، مدل‌های خودتنظیمی را توسعه داده و به بررسی تأثیر این فرآیندها بر یادگیری و انگیزش دانش‌آموزان پرداخته است. کارون و شیر در تعدادی از مقالات مشترک به بررسی تأثیرات خودتنظیمی بر یادگیری و انگیزش پرداخته‌اند. نظریه خودتنظیمی آن‌ها به‌عنوان یک چارچوب نظری مهم در زمینه روانشناسی آموزشی شناخته می‌شود و به معلمان و محققان کمک می‌کند تا درک بهتری از چگونگی مدیریت یادگیری و انگیزه دانش‌آموزان داشته باشند.

نظریه خودتنظیمی کارون و شیر (1990) به‌خوبی فرآیندهای شناختی و عاطفی مرتبط با خودنظمی را توضیح می‌دهد و بر اهمیت ارزیابی مداوم و بازنگری در هدف‌گذاری تأکید می‌کند. در این نظریه، زمانی که فرد با مانع یا چالشی مواجه می‌شود، به بازبینی وضعیت خود پرداخته و این بازنگری به او کمک می‌کند تا تصمیمات بهتری در مورد تلاش‌های خود بگیرد.

کارون و شیر (1990) مدل قابل تعمیم مناسبی از خود نظمدهی تهیه کرده اند. براساس این مدل هنگامی که شخصی هدفی را دنبال می کند، اگر دچار مانع شود یک بازبینی از موقعیت به عمل می آورد.

درگیر شدن در این بازبینی یادگیرندگان را به ارزیابی این مساله سوق می دهد. که «اگر آنها بیشتر تلاش کنند و طرح خود را تغییر داده و اصلاح کنند، تا چه اندازه می توانند به هدفشان نزدیک شوند؟» بدیهی است که اگر اطمینان (خودکارآمدی) و امیدواری وجود نداشته باشد، فرد براساس طرح قبلی خود تلاش می کند و کار را در جهت اولیه خود ادامه می دهد (وین، 1995).

اهداف دانش آموز با عقاید انگیزشی و واکنش های عاطفی آنها برای شکل دادن خود نظم بخشی، هم گام و هماهنگ است. واکنش عاطفی زمانی ایجاد میشود که یادگیرنده میزان پیشرفت خود به سوی اهداف را نسبت به میزانی که انتظار دارد پیش برود، مقایسه و بازبینی می کند.

وقتی اختلاف میان اهداف و پیامدهای مورد انتظار کاهش یابد، به عبارت دیگر وقتی طرح های اصلاح شده، کاملاً به اندازه طرحهای مورد انتظار موفقیت آمیز باشد، عاطفه خنثی است. یعنی فرد نسبت به موفقیت و پیشرفت به دست آمده نه احساس رضایت می کند و نه از آن خشنود است.

زیرا میزان مورد انتظار موفقیت با میزان واقعی آن برابر است اگر پیشرفت سریعتر از حد انتظار باشد، نسبت به آن موفقیت، عاطفه مثبت یعنی احساس رضایت ایجاد میشود. اما اگر میزان پیشرفت کمتر از حد مورد انتظار باشد، موفقیت به دست آمده با عاطفه منفی یعنی ناخشنودی توام خواهد بود.

زمانی که فرد پیشرفت خود را مورد نظارت قرار می ­دهد و در مورد آن قضاوت می­ کند، عواطف حاصل از این نظارت و قضاوت، بر درگیری بعدی تاثیر می­ گذارد این قضاوت­ ها نیز به نوبه خود براساس سطح اطمینان و امیدواری فرد شکل می ­گیرد (همان منبع).

نظریه خودتنظیمی کارون و شیر (1990) به‌ویژه در زمینه یادگیری و آموزش، بر فرآیندهای شناختی، عاطفی و رفتاری تأکید دارد که افراد برای دستیابی به اهداف خود از آن‌ها استفاده می‌کنند. این نظریه به طور خاص به چگونگی مدیریت خود و تنظیم اهداف در شرایط مختلف می‌پردازد و تأکید دارد که چگونه این فرآیندها می‌توانند بر انگیزه و عملکرد فرد تأثیر بگذارند.

نظریه خودتنظیمی کارون و شیر به‌عنوان یک چارچوب نظری مهم در حوزه روانشناسی آموزشی و یادگیری، به بررسی چگونگی مدیریت خود و تنظیم اهداف در شرایط مختلف می‌پردازد. این نظریه تأکید می‌کند که افراد با ارزیابی مداوم اهداف و پیشرفت‌های خود، می‌توانند به بهبود عملکرد و دستیابی به اهداف خود کمک کنند. واکنش‌های عاطفی ناشی از این فرآیند می‌تواند تأثیر قابل توجهی بر انگیزه و رفتار فرد داشته باشد.

اجزای اصلی نظریه خودتنظیمی کارون و شیر

  1. هدف‌گذاری:

    • فرد ابتدا یک هدف مشخص را تعیین می‌کند. این هدف کوتاه‌مدت یا بلندمدت می‌تواند به‌طور مستقیم بر رفتار و تلاش‌های او تأثیر بگذارد .
  2. موانع و چالش‌ها:

    • هنگامی که فرد با موانع مواجه می‌شود، این موانع می‌توانند به‌عنوان نشانه‌ای برای نیاز به ارزیابی مجدد تلقی شوند.
    • در فرآیند رسیدن به اهداف، افراد ممکن است با موانع و چالش‌های مختلفی مواجه شوند. این موانع می‌توانند شامل شرایط محیطی، احساسات منفی یا کمبود منابع باشند.
  3. بازبینی موقعیت:

    • فرد به بازنگری در موقعیت خود می‌پردازد و تلاش می‌کند تا بفهمد که آیا می‌تواند با تغییر در شیوه‌های خود یا افزایش تلاش، به هدف نزدیک‌تر شود یا خیر.
    • هنگام مواجهه با موانع، افراد به بازبینی وضعیت خود می‌پردازند. این بازنگری شامل ارزیابی روش‌ها، منابع و استراتژی‌های موجود برای رسیدن به هدف است.
  4. ارزیابی و خودکارآمدی:

    • در این مرحله، فرد به ارزیابی توانایی خود در دستیابی به هدف می‌پردازد. اگر فرد احساس خودکارآمدی و امیدواری داشته باشد، احتمالاً تلاش‌های جدیدی را آغاز می‌کند. در غیر این صورت، ممکن است به تلاش‌های قبلی خود ادامه دهد.
    • در این مرحله، افراد به ارزیابی توانایی‌های خود می‌پردازند. احساس خودکارآمدی (یعنی اعتقاد به توانایی خود برای انجام یک کار) و امیدواری برای ادامه تلاش‌ها بسیار مهم است. اگر افراد احساس کنند که توانایی لازم را دارند، احتمالاً تلاش بیشتری خواهند کرد.
  5. عواطف و واکنش‌های عاطفی:

    • نتایج حاصل از تلاش‌ها و ارزیابی‌ها، عواطف فرد را تحت تأثیر قرار می‌دهد. این عواطف می‌توانند مثبت (احساس رضایت) یا منفی (ناخرسندی) باشند، که به‌نوبه خود بر انگیزه و رفتارهای بعدی فرد تأثیر می‌گذارند.
    • واکنش‌های عاطفی زمانی شکل می‌گیرند که افراد پیشرفت خود را نسبت به انتظارات‌شان ارزیابی می‌کنند. این واکنش‌ها می‌توانند مثبت (احساس رضایت) یا منفی (احساس ناخشنودی) باشند.
    • عواطف و ارزیابی‌های حاصل از پیشرفت بر میزان درگیری و تلاش‌های بعدی افراد تأثیر می‌گذارد. احساس موفقیت می‌تواند منجر به افزایش انگیزه و تلاش بیشتر شود، در حالی که احساس ناکامی ممکن است به کاهش انگیزه منجر گردد.
    • عواطف خنثی، مثبت و منفی به طور کلی به احساسات و واکنش‌های عاطفی افراد نسبت به تجربیات، رویدادها یا نتایج مختلف اشاره دارند.
    • عواطف خنثی، مثبت و منفی به طور مستقیم بر رفتار، انگیزه و عملکرد فرد تأثیر می‌گذارند. در نظریه خودتنظیمی کارون و شیر، واکنش‌های عاطفی به پیشرفت فرد در رسیدن به اهداف، نقش مهمی در هدایت تلاش‌ها و بازبینی استراتژی‌ها دارند. شناخت این عواطف و تأثیرات آن‌ها می‌تواند به افراد کمک کند تا بهتر با چالش‌ها و موفقیت‌های خود کنار بیایند و به بهبود عملکرد خود بپردازند.

    • عاطفه خنثی:

      • زمانی که میزان پیشرفت با انتظارات برابر باشد، فرد نه احساس رضایت می‌کند و نه ناخشنودی. این حالت نشان‌دهنده تعادل بین تلاش و نتیجه است.
      • هنگامی که پیشرفت برابر با انتظارات باشد.
      • تعریف: عاطفه خنثی به حالتی اشاره دارد که فرد نه احساس رضایت دارد و نه احساس ناخوشنودی. این حالت معمولاً زمانی پیش می‌آید که نتایج و پیشرفت‌ها با انتظارات فرد برابر باشد.
      • ویژگی‌ها:
        • عدم احساس قوی: فرد ممکن است هیچ واکنش عاطفی قوی نسبت به وضعیت یا نتیجه‌ای که تجربه کرده است، نداشته باشد.
        • تعادل: این حالت نشان‌دهنده تعادل بین انتظارات و واقعیت است.
        • مثال: فردی که برای یک امتحان آماده شده و نمره‌ای را که انتظار داشته به دست آورده است، ممکن است احساس خنثی داشته باشد، زیرا نتیجه با آنچه که پیش‌بینی کرده است، برابر است.
    • عاطفه مثبت:

      • اگر پیشرفت سریع‌تر از حد انتظار باشد، فرد احساس رضایت و خوشحالی می‌کند که می‌تواند به افزایش انگیزه و تلاش‌های بیشتر منجر شود.
      • زمانی که پیشرفت بیشتر از حد انتظار باشد.
      • تعریف: عاطفه مثبت به احساسات خوشایند و رضایت‌بخش اشاره دارد که فرد در پاسخ به موفقیت‌ها یا پیشرفت‌های بالاتر از حد انتظار تجربه می‌کند.
      • ویژگی‌ها:
        • احساس خوشحالی و رضایت: این نوع عاطفه معمولاً با احساساتی مانند شادی، شکرگزاری و رضایت همراه است.
        • انگیزه‌زا: عواطف مثبت می‌توانند موجب افزایش انگیزه و تلاش فرد برای ادامه فعالیت‌ها و رسیدن به اهداف شوند.
        • مثال: فردی که در یک پروژه کاری موفق می‌شود و بازخورد مثبتی از همکاران و مدیر خود دریافت می‌کند، احساس خوشحالی و رضایت می‌کند.
    • عاطفه منفی:

      • اگر پیشرفت کمتر از حد انتظار باشد، فرد ممکن است احساس ناخشنودی و ناامیدی کند، که می‌تواند باعث کاهش انگیزه و تلاش‌های او شود.
      • وقتی پیشرفت کمتر از حد مورد انتظار باشد.
      • تعریف: عاطفه منفی به احساسات ناخوشایند و نامطلوب اشاره دارد که فرد در پاسخ به ناکامی‌ها یا پیشرفت‌های کمتر از حد انتظار تجربه می‌کند.
      • ویژگی‌ها:
        • احساس ناراحتی و ناامیدی: این نوع عاطفه معمولاً با احساساتی مانند ناراحتی، ناامیدی، خشم یا افسردگی همراه است.
        • کاهش انگیزه: عواطف منفی می‌توانند موجب کاهش انگیزه و تمایل فرد به ادامه تلاش‌ها شوند.
        • مثال: فردی که در یک امتحان نمره‌ای کمتر از آنچه که انتظار داشت کسب می‌کند، ممکن است احساس ناخوشنودی و ناامیدی کند.

6- تأثیر بر درگیری‌های بعدی:

  • عواطف و ارزیابی‌های حاصل از پیشرفت بر میزان درگیری و تلاش‌های بعدی افراد تأثیر می‌گذارد. احساس موفقیت می‌تواند منجر به افزایش انگیزه و تلاش بیشتر شود، در حالی که احساس ناکامی ممکن است به کاهش انگیزه منجر گردد.
  • نظارت بر پیشرفت و قضاوت درباره آن تأثیر مستقیم بر درگیری‌های بعدی فرد دارد. این قضاوت‌ها تحت تأثیر سطح اطمینان و امیدواری فرد قرار دارند. به عبارت دیگر، اگر فرد در گذشته موفقیت‌هایی را تجربه کرده باشد و احساس خودکارآمدی بالایی داشته باشد، احتمال بیشتری دارد که به تلاش‌های خود ادامه دهد و از چالش‌ها نترسد.