خلاقيت و مقاومت سازمان هاي آموزشي
روانشناس مشهور انسانگرا کارل راجرز می گوید " گرایش ما در آموزش و پرورش ، تبدیل انسانها به اشخاص همرنگ دیگران و متعبدی است که صرفا تحصیلاتشان تکمیل شده است و نه افرادی که دارای آفرینندگی و آزادی بوده و یا اندیشمندانی اصیل باشند ( موید نیا ، 1384، ص 61).
فرض است كه سازمانهاي آموزشي مي بايست رسالت اصلي برنامه رشد خلاقيت كودكان را به عهده داشته باشند اما عملا چنين نيست حتي برخي از صاحبنظران ديدگاه بدبينانه اي كه مويد نقش منفي مدارس در اين خصوص است ارائه مي دهند .
نهاد آموزش وپرورش وظيفه حفظ و تداوم فرهنگ ، اصول ، ارزشها و سنن اجتماعي را به عهده دارد فلذا در تقسيم بندي جزو محافظه كارترين سازمانها محسوب مي شود و معمولا تغييرات در برنامه ها نيز به كندي پيش مي رود .
دليل اين مقاومت روشن است در هر جامعه اي هدفهاي آموزش وپرورش ، محتوي و روشهاي آن ، از نظام ارزشي حاكم بر جامعه نشات مي گيرد ، جامعه نمي تواند به آساني و مكرر در ارزشهاي خود تجديد نظر كند و نسلها را پيوسته در معرض تغييرات ارزشها و رفتارهائي قرار دهد كه درستي يا نادرستي آنها مسجل نبوده و معلوم هم نيست نتايج مثبتي به بار آورد ( يوسفي ، 1375، ص 59).
از سوي ديگر آموزش و پرورش نهادي است كه ضرورتا نمي تواند تغييرات و تحولات عصر را ناديده گرفته و راه جدائي بپيمايد. بنابراين مدارس و نظامهاي آموزشي نيز به منظور پويايي ، هماهنگي و همنوائي با ديگر نهادهاي اجتماعي در بخشهاي مختلف ناگزير از تحول ، دگرگوني و نوسازي و نوآوري مي باشند ( رخشان ، 1370، ص 23).
هيچ كس بطور دقيق نمي داند كه آينده آبستن چيست و يا اينكه در جامعه موج سوم ( عصر انقلاب انفورماتيك ) چه چيزي كارساز است. بايد فكر نوسازي ضربتي بنيادي يا ايجاد تحولي انقلابي و سريع در جامعه را ، كه از بالا طرح آن ريخته شده باشد كنار گذاشت .
در مقابل ، بايد به هزاران تجربه آگاهانه و پراكنده اي انديشيد كه به ما امكان مي دهد قبل از آنكه طرحي را در سطح ملي و جهاني پياده كنيم ، آن را در سطح محدود محلي و ناحيه اي بيازمائيم ( تافلر ، 1980، ص 610).
از ديدگاه روانشناسي معلمان تمايل دارند كه نوآوريهايي را كه امنيت شغلي آنان را به مخاطره مي افكند رد كنند و از ديدگاه عملي طالب دلايلي هستند كه تئوريهاي آموزشي قادر به ارائه آنها نيست و از نطر حرفه اي نيز معلمان تغييرات را به مثابه تجاوز به آنچه در صلاحيت آنهاست مي دانند و از اينكه افراد غير حرفه اي بدون مشاوره و جلب نظر آنان و بدون در نظر داشتن مشكلات احتمالي تغييرات ، تصميم مي گيرند خشمگين مي شوند ( توما ، 1369، ص 122).
مورفي و لين ( 1995) بر اين باور هستند برنامه ها و تصميماتي كه در زمينه تعليم وتربيت به صورت ابلاغي از سطوح و رده هاي بالاي سازمان و مديريت به مدرسه ها ابلاغ مي شوند( پدرسالاری تکنوکراتیک) توانائيهاي معلمان مدرسه را زايل نموده و مانع از بروز خلاقيت در آنان مي شود بنابر اين دخالت دادن در تصميم سازي ، تصميم گيري و اجراء از مهم ترين عوامل بروز خلاقيت خود معلمان و كمك به شكوفائي استعدادهاي دانش آموزان مي باشد بقول شواب ( 1984) معلمان بايستي در اتخاذ تصميماتي كه مربوط به محتوي و روش تدريس است مشاركت نمايند. چراكه فرصت بيان انديشه و مشاركت در تصميمات ، موجب خلاقيت و مسئوليت پذيري مي گردد (كرت لوين ) .
بر اساس اعلام سازمانهاي يونسكو و يونيسف ، تجربيات جهاني حاكي از آن است كه اصلاحات از بالا به پائين در آموزش و پرورش با كندي و تاخير به سطوح پائين انتقال مي يابد و نهايتا نيز منجر به ايجاد تغييرات مطلوب نمي شود . به زعم لانتبرگ و اورنستين مداخله در برآوردن نياز ، ترس از ناشناخته ها ، تهديدات نفوذ وقدرت ، كهنگي اطلاعات و مهارت ، ساختار سازماني ، محدوديت منابع ، تعهدات و الزامات از جمله عوامل مقاومت سازمانهاي آموزشي در برابر تغييرات هستند. در ايران عواملي مانند معيوب بودن نظام مديريت عمومي ، برجسته بودن ملاحظات سياسي ، محافظه كاري و ارزشي بودن جامعه و از همه مهم تر روشهاي آموزشي سنتي مزيد برعلت است . ( غني زاده ، 1387 ، ص 74- 71).
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .