نظریه های کانون های جرم خیز
سابقة تحلیل محیطی بزهکاری به قرن گذشته باز می گردد. کیت هریس، سابقة استفاده از نقشه های بزهکاری را حدود سال 1900 میلادی می داند. این نقشه ها که بیشتر در امور پلیسی مورد استفاده قرار می گرفت، صفحة بزرگی بود که محل وقوع جرایم با پونزهایی بر روی آن مشخص می شد ( کلانتری و دیگران ، 1391). نشان دادن وقایع مجرمانه بر روی نقشه شهرها با پونز یا علائم رنگی می توانست به این نتیجه منتهی شود که توزیع بزهکاری به تمرکز و تراکم در محدودهای خاص و گاه بخشهای کوچکی از سطح شهر گرایش دارد ( کلانتری و دیگران، 1389) ، اما می توان گفت نخستین کار علمی در زمینه جرمشناسی را گری انجام داد. او این باور عمومی را که جرم با فقر همبسته است، به آزمون درآورد و در عوض دریافت که نرخ جرمهای علیه اموال و مالکیت در ثروتمندترین منطقة فرانسه بالاتر است، در حالی که تنها نصف نرخ جرم خشونت بار به این منطقه مربوط است. دومین شخص در این زمینه آدلف کتله بود، او دریافت که برخی از مردم، به ویژه جوانان، مردان، فقیران، بیکاران و بیسوادان، احتمال بیشتری هست که مرتکب جرم شوند ( ولد و دیگران، 1388). سپس شاو و مک کی در سال 1929 در خصوص تأثیر بسزای کاربری های اراضی در وقوع میزان خاصی از جرایم، دریافتند که وجود کاربری های تجاری و صنعتی در واحدهای همسایگی شهرها باعث بالا رفتن ناهنجاریهای مختلف در سطح محلات می شود ( قصری و دیگران ، 1390).
شهرهای امروزی به موازات افزایش و گسترش جمعیت و فضاهای کالبدی آنها، با انواع مشکلات و آسیب های شهری ازجمله بروز بیش از پیش ناهنجاری ها و انواع جرایم مواجه هستند ( کلانتری و توکلی، 1481 ، ص 61 ). افزایش جرم و ناهنجاری اجتماعی و پیامدهای ناشی از آن ازجمله ناامنی در عصر
کنونی به یک ویژگی عمومی کلانشهرها در جهان تبدیل شده است.
جغرافیای جرم، تأثیر موقعیت جغرافیایی، شرایط مکانی و عوامل تسهیل کننده بر وقوع جرم را بررسی می کند؛ بنابراین، بررسی تأثیر محیط جغرافیایی بر وقوع جرم از یکسو و توزیع فضایی جرایم از سوی دیگر، در حیطه جغرافیای جرم می گنجد ( عبادی نژاد و همکاران، 1398). لذا در این باره نظریات گوناگونی در رابطه با جغرافیای جرم ارائه شده است که یکی از این نظریات، نظریه کانون های جرم خیز است.
در سال 1935 راسن با بررسی آمارهای قضایی انگلستان و ولز نتیجه گرفت که تراکم جمعیت یکی از عوامل اصلی افزایش جرم و جنایت می باشد ( پوراحمد و دیگران، 1382).
اصطلاح کانون جرم خیز که معنای لغوی آن به انگلیسی نقاط داغ است از علم زمین شناسی اقتباس شده است و به محل هایی اطلاق می شود که محل خروج ماگما و مواد مذاب آتشفشانی است.
واژه مکان های جرم خیز ( کانون های جرم خیز ) براي اولین بار توسط ال. دبیلیو شرمن ( Sherman ) ، گارتین ( Gartin ) و برگر ( Buerger ) در 1969 براي تحلیل مکانی بزهکاری مورد استفاده قرار گرفت. این واژه، به معناي یک مکان یا محدوده جغرافیایی است که میزان بزهکاري در آن بسیار بالاست. محدوده این مکان می تواند بخشی از یک شهر، محله، چند خیابان مجاور هم و حتی ممکن است یک خانه یا مجتمع مسکونی باشد ( کلانتري و دیگران، 1389 :148 ).
شرمن و همکاران به این نتیجه رسیدند که بیش از نیمی از تماس های تلفنی به پلیس در 3/3 % کانون های شهری شهر مینیاپولیس صورت گرفته است ( 1989,al et Sherman ). در واقع کانونهای جرمخیز به محدوده هایی اطلاق می شود که نسبت به محدوده های دیگر، مردم بیشتر برای درخواست کمک با پلیس تماس می گیرند ( فلسون و کلارک، 1389).
کانرو و همکاران (2015) پژوهشی را به منظور تجزیه و تحلیل ارتباط بین محل عرضه مشروبات الکلی و جرم خیزی در بوفالوی نیویورک انجام دادند که نتایج پژوهش بیانگر توزیع خوشه ای جرایم خشونت آمیز در نزدیکی بارها بوده است ( Conrow et al, 2015: 198 ).
شرما و همکاران (2016) در پژوهشی تحت عنوان تحلیل نقشه برداری جرم شهر آمجر هندوستان با رویکرد GIS عنوان می نمایند: هندوستان یکی از کشورهای بزرگی است که به دلیل بیکاری، جرم در آن افزایش یافته است. همچنین انواع نقاط حساس، نزدیکی جرایم به ایستگاه های پلیس، تغییر مکان جرم در طول زمان، میزان جرم هر بخش را نیز تحلیل می نماید ( Sharma et al, 2016 ).
هیپ و کین (2017) ، در پژوهش خود تحت عنوان تغییر در سطح جرم بین شهرهای کوچک و بزرگ به این نتیجه رسیدند که با افزایش نابرابری درآمد و ناهمگونی نژادی و قومی، جرم نیز افزایش می یابد و این نابرابری در شهرهای بزرگ بیشتر به چشم می آید ( Hipp & Kane, 2017: 32 ).
محسن کلانتری در سال 1380 در رساله دکتری خود با موضوع بررسی جغرافیایی جرم و جنایت در مناطق شهر تهران به این نتیجه رسید که به موازات رشد اندازه و جمعیت شهر تهران و به تبع آن افزایش تراکم و تنوع کارکردها و با کم شدن کنترل های جمعی و از هم گسیختن پیوندهای اجتماعی، برخی نیروهای منفی تسهیل کننده ارتکاب جرم در فضای شهر ایجاد شده است ( کلانتری، 1380 : 1 ).
شوویتزر و همکارانش (1999) با در نظر گرفتن نرخ 11 نوع جرم از قبیل انواع رفتارهای ضد اخلاقی مانند مصارف مساکرات در خیابان و حمله به افراد، کیف قاپی و انواع سرقت به مقایسه میزان احساس امنیت ساکنان 44 بلوک شهری و بررسی عوامل موثر بر احساس امنیت آنها پرداختند. بدوی (1999) نیز با استفاده
از نرخ جرم سرقت منزل ( به عنوان شاخصی برای میزان امنیت ) به برسی خصوصیات کالبدی سه محله با نرخ جرم بالا پرداخات. برتو (2002) با مقایسه وضعیت فیزیکی دو محله با تفاوت محسوس در نرخ جرم ( جرایم فرصت طلبانه : کیف قاپی، سارقت و ... ) میزان امنیت در این دو محله را بررسی کرد . همچنین پژوهش های دیگری با موضوعات مشابه توسط کورکیان در سال 1995 ، سرپاس در سال 1998 ، باسانس درسال 1999 ، فاروق در سال 1999 و بیکر در سال 2005 صورت گرفته است.
تحقیقات صورت گرفته درخصوص میزان و مکان بروز جرایم در سطح شهرها نشان می دهد برخی از محدوده ها به دلیل ویژگی های کالبدی و محیطی و همچنین خصوصیات اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی ساکنان آن، امکان و فرصت بیشتری برای وقوع جرم دارند و از نرخ بزهکاری بیشتری برخوردارند ( مگان ، 2004 ، ص 12 ) . از طرفی هم مجرمان برای ارتکاب جرم عمومأ به دنبال کم خطرترین و مناسب ترین فرصت ها هستند؛ بنابراین در سطح شهر کانونها یا محدوده هایی ایجاد می شوند که جهت اهداف مجرمانه بیشترین فرصتها را دارا هستند به طوری که تعداد جرایم در آن نسبت به سایر محدوده ها نرخ بیشتری را نشان می دهد؛ اصطلاحأ به این محدوه ها « کانون های جرم خیز » اطلاق می شود ( کلانتری، 1481 ، ص 89 ) . تمرکز وقوع جرایم در این حوزه ها و شکل گیری کانونهای جرم در سطح شهر، امنیت شهروندان را تحت شعاع قرار داده و منجر به گسترش ناامنی در سطح شهر می شود.
کانون جرم می تواند بخشی از یک شهر، محله، چند خیابان مجاور و یا حتی یک مجتمع مسکونی باشد. برخی در تعریف کانون های جرم خیز آن را معادل مکان های کوچک با تعداد زیاد جرم در یک دوره زمانی حداقل یکساله دانسته اند ( 3: 1988, Taylor ).
بسیاري از صاحب نظران و از جمله طرفداران نظریه فعالیت روزمره، دلیل توزیع مکان هاي تمرکز بزهکاري در محدوده هاي خاص جغرافیایی را همگرایی و ترکیب سه عامل زیر دانسته اند که موجب شکل گیري کانون هاي جرم خیز می شوند:
الف) وجود اهداف مجرمانه ،
ب) وجود بزهکارانی که انگیزه، توان و مهارت کافی براي انجام عمل مجرمانه را دارند ؛
ج) نبود مراقبت و کنترل مناسب براي مقابله با اقدامات مجرمانه از سوي مردم و مسئولان ( مشکینی و دیگران، 1392 :5 ).
بنا بر تعریف فوق، کانون جرم خیز محدودهاي است که میانگین وقوع بزهکاري در آن بیش از مناطق پیرامون است. این مکان می تواند به صورت یک خانه، گوشه ي خیابان، مغازه یا هر مکان دیگري باشد (27: 1989, al et Sherman ).
در نقطه مقابل، برخی از اندیشمندان عامل اصلی شکل گیري کانون هاي جرم خیز را به این نکته مهم نسبت می دهند که مجرمان همانند سایر مردم به زندگی و کار و تفریح در سطح شهر مشغول هستند و در حین انجام امور روزمره در صدد ارتکاب عمل مجرمانه هستند و طبیعی است افراد یا اشیایی که در مجاورت محل کار یا زندگی و فعالیت این بزهکاران قرار دارند، بیشتر در معرض بزهکاري قرار می گیرند؛ و به عکس افراد یا اموال یا به عبارت دیگر اهداف مجرمانه اي که در محدوده هاي دورتر واقع هستند، کمتر در معرض اقدام مجرمانه این بزهکاران قرار دارند. بدین ترتیب محدوده هاي جرمخیز شهري عمدتاً در محل هایی شکل می گیرند که در مجاورت و نزدیکی محل سکونت یا فعالیت و یا تفریح بزهکاران قرار دارند (کلانتري و دیگران، 1389 : 4 ).
به طور کلی در این مطالعات چگونگی پیدایش، کیفیت و نحوه پراکندگی اعمال مجرمانه در محدوده جغرافیایی شهر مورد بررسی قرار می گیرد و به کمک نمایش فضایی اعمال مجرمانه و تلفیق این اطلاعات با داده هاي مکانی محل ارتکاب جرایم و شاخص هاي اجتماعی، اقتصادي مجرم و محل سکونت او، امکان شناسایی کانون هاي جرم خیز، پیشبینی محل هاي احتمالی وقوع ناهنجاري در محدوده شهر فراهم می شود. در نهایت این اطلاعات به شکل مؤثري می تواند به کاهش میزان جرایم در سطح شهر و پیشگیري از بزهکاري و افزایش ایمنی کمک نماید ( کلانتري، 1380 :64 ).
کلارک کانون های جرم خیز را جایی می داند که نسبت به محدوده های دیگر مردم برای درخواست کمک بیشتر با پلیس تماس می گیرند. از نظر او کانون های جرم خیز می توانند میزان جرایم محلی را افزایش دهند ( فلسون و کلارک، 1355: 10 ).
ویزبرد ( D. Weisburd ) و اک ( E. J. Eck ) عامل را در شکل گیری کانون های جرم خیز مهم تلقی می کنند :
- وجود امکانات و تسهیلات مناسب بزهکاری؛
- ویژگی های مکانی مانند دسترسی راحت، نبود گشت و نگهبان، نبود مدیریت صحیح بر مکان و در کنار آن وجود برخی امکانات مجرمان را ترغیب در برخی مکان های خاص می نماید؛
- اهداف مجرمانه یا وجود اموال یا اشیایی که مطلوب بزهکاران است؛
- وجود بزهکار و بزهکاران و داشتن توانایی و انگیزه کافی جهت عمل مجرمانه ( اک و دیگران، 1355 :105 ).
طرفداران نظریه فعالیت روزمره دلیل توزیع مکانهای تمرکز بزهکاری در محدوده های خاص جغرافیایی را در همگرایی و ترکیب 3 عامل می دانند که موجب شکل گیری کانون های جرم خیز می شود:
وجود اهداف مجرمانه؛
وجود بزهکارانی که دارای انگیزه، توان و مهارت کافی برای انجام عمل بزهکارانه هستند؛
فقدان مراقبت و کنترل جهت مقابله با اقدامات پیشگیرانه ( فلسون و کالرک، 10 :1355 ).
الگوهای فضایی کانون های جرم خیز
اعمال مجرمانه در کانون های جرمخيز در یک زمان و مکان واحد قرار مي گيرد. وقوع جرائم در یاک مکان یک نقشه ظاهری را توليد مي کند که توزیع فضایي جرائم به خوبي در آن نمایش داده شده است. همچنين جریان الگوهای اساسي بزهکاری در منطقه را به نمایش مي گذارد. الگوهای زماني وقوع جرائم را مي توان به صورت فصلي، ماه، هفته و ساعات شبانه روز نمایش داد .
راتکلیف سه نوع الگوی فضایی بزهکاری را اینگونه معرفی می کند:
الف) پراکنده : در این الگو نقاطی که کانون جرمخیز را به وجود می آورند در سراسر منطقه کانون گسترده شده اند؛ و به صورت متراکم و خوشه ای نیستند.
در این الگو، نقاطي که کانون جرم را به وجود مي آورند، در سرتاسر محدوده کانون گسترده شده اند و به صورت خوشه ای یا متمرکز نيستند. به صورت مثال، وضعيت خانه هایي که در سرتاسر محدوده سرقت واقع شده اند که به دليل ویژگي های طراحي نامرغوب و نادرست این مکان ها است. رخدادهای داخل کانون خوشه ای نيست و در نتيجه، همان ویژگي های آسيب پذیری را در آینده دارد .
ب) خوشه ای : این نوع الگو از کانون جرم خیز بر یک مکان خاص بزهکاری در سطح منطقه انطباق می یابد.
این نوع وقایع مجرمانه، کانون را به صورت خوشه ای در یک یا پند فضای ویژه در داخل محدوده کانون به وجود مي آورد. برای مثال، مي توان استادیوم های ورزشي را ذکر کرد که ممکن است کانون بيشماری از جرائم مرتبط با وسایل نقليه باشد .
ج) نقطه ای : این یک نوع خاص از کانون های جرم خیز است که بر یک مکان خاص بزهکاری انطباق می یابد (Ratcliffe, 2004: 10) .
این نوع ویژه کانون جرم خيز بر یک مکان خاص بزهکاری انطباق مي یابد. به طور مثال، پارکينگ مرکز خرید در مرکز یک شهر شلوغ مي تواند از این نوع باشد که همه رخدادهای بزهکاری در یک مکان ویژه به وجود مي آیند ( 34: 2008, Kalantari ).
نظریه پیشگیری از جرم از طریق طراحی محیطی
نظریه پیشگیری از جرم از طریق طراحی محیطی ( CPTED ) در اوایل دهه 7311 در پاسخ به افزایش جرم و ترس در نواحی شهری ایجاد شد ( Hedayati, Abdullah, & Ignatius, 2016: 86 ) و ادعا می شود که این نظریه ابزار مفیدی برای دستیابی به طراحی شهر به صورت مؤثرتر، پایدارتر و قابل زیست تر می باشد ( Cozens, 2008: 272 ).
پایه و اساس این دیدگاه بر این اندیشه استوار است که با طراحی صحیح و استفاده مناسب از فضاهای کالبدی ساخت دست بشر می توان ضمن کاهش
فرصت های بزهکاری و میزان جرایم سطح امنیت را افزایش داد و کیفیت زندگی را در جامعه بهبود بخشید ( جیسون و ویلسون، 1390).
در این رابطه، نظریه پنجره های شکسته یک نظریه مشهور در ارتباط بااهمیت طرز نگاه به جرم است (Hinkle & Yang, 2014: 26) این تئوری به مقولة پیشگیری از جرم با تمرکز بر روی آگاهی ساکنین از رفتارهای مشکوک، حفاظت از محیط و پیامدهای آن می پردازد ( نظریان و دیگران، 1392).
در واقع این نظریه اغلب با کاهش جرم یکسان فرض می شود. از دیدگاه نظریه پنجره های شکسته، بی نظمی های اجتماعی به وسیله واسطه هایی تبدیل به جرم های جدی می شود (Gau, Corsaro, & Brunson, 2014: 580) . این نظریه در ماهیتش بیانگر این است که جرم به هیچ عنوان با بی نظمی های اجتماعی تفاوت ندارد. اگر جامعه در برابر بی نظمی های اجتماعی، بی تفاوت باشد. این بی نظمی های اجتماعی اندک اندک شدیدتر می شوند و تبدیل به جرم خواهند شد (Engel et al., 2014: 126) .
دلیل فرضی این نظریه این است که نشانه های بصری در مکانهای عمومی، کثیف بودن محله، خودروهای متروک و ول شده و ... مجرمان را به خود جذب می کند و باعث می شود مجرمان فکر کنند که ساکنان نسبت به آنچه در همسایگی شان می گذرد بی تفاوت هستند (Sampson & Raudenbush, 2004: 319) .
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .