نظریه دلگرم سازی آدلر - درایکورس
تحقیقات نشان داده که خود دلگرم سازی باعث میشود افراد بسیار با جرأت تر، بردبارتر و با اعتماد به نفس بالاتری عمل کنند ونیز دارای رفتاردوستانه تری با دیگران بوده، احساس ثبات بیشتری نموده و همچنین بهتر قادر باشند با مسائل و مشکلات خود مقابله کنند ( تامسون و رادولف ، ۲۰۰۰ ).
بیتر ( ۲۰۱۱)، درایکورس و سولتز (۱۹۹۸) بیان کردهاند که دلگرم سازی، گویای این باور است که باید برای کودکان احترام قائل بود، نباید آنها را با استانداردهای بالا و بلند پروازیها دچار دلسردی کرد. رفتار سوء کودکان، فقط زمانی است که آنها بی انگیزه میشوند و باور دارند که با روشهای دیگر نمیتوانند موفق شوند. کودکان نیاز به دلگرمی دارند، همانگونه که گیاهان به آب و آفتاب، نیاز دارند. بازگویی این نکته به کودکان که میتوانند بهتر باشند در واقع به این معنی است که به اندازه کافی خوب نبوده اند، البته بدون احساس دلسردی در آنها. در رویکرد آدلر- درایکورس ( Dreikurs ) چنین فرض میشود که منظومهی خانواده از بسیاری جهات، مُدل کوچکی از جامعه است. در این رویکرد، منظومهی خانواده، اولین محیط اجتماعی را تشکیل میدهد. هر کودکی میکوشد تا در این منظومه، با رقابت ورزی، مورد توجه و اهمیت قرار گیرد، و موقعیتی برای خود پیدا کند ( علیزاده، ۱۳۸۳).
روانشناسی آدلری برای بیش از 55 سال مبانی و اصول و شیوه های دلگرمی را تشریح و از آنها استفاده کرده اند ( ایوانز ، 2005).
دلگرمی یکی از مفاهیم اساسی روان شناسی آدلری است ( کارنز و کارنز ، 1998) و آدلر و پیروان او دلگرمی را به عنوان جنبه مهمی از زندگی و نیز به عنوان بخش مهمی از فرایند مشاوره در نظر داشته اند ( تامسون و رودلف ، 2000) و برای دهه های متمادی ، اصول و شیوه های دلگرمی را تشریح و از آنها استفاده کرده اند ( ایوانز ، 2005).
دلگرمی یکی از نیازهای انسان است. انسان به ارزشمندی، احساس قابلیت، نیاز به تعلق و دلگرم سازی به عنوان چهار نیاز اصلی در طول زندگی نیاز دارد. دلگرمی اعتماد شخص و احساس ادراک فرد از خود را نیرو می بخشد و درنتیجه کلیدی برای رشد و پرورش شخصی است.
درایکورس ( 1967 ) ضرورت اساسی دلگرمی در مشاوره را خاطر نشان کرده و بیان کرد که مشکلات موجود مبتنی بر دلسردی هستند و بدون دلگرمی ، بدون بازیابی اعتقاد به خود ، مراجع نمی تواند امکان انجام یا کارکرد بهتر را ببیند . در نتیجه در سراسر فرآیند مشاوره زبان دلگرمی است که تعیین کننده است ( واتس و گارزا ، 2008) . بر همین اساس ، دلگرمی فرآیند توسعه و رشد منابع درونی و مهیا کردن جرات برای انتخاب های مثبت است ( ایوانز ، 2005) .
دلگرمی اعتماد شخص و احساس و ادراک فرد از خود را نیرو می بخشد و در نتیجه کلیدی برای رشد و پرورش شخصی است . دلگرمی مفهومی کلیدی در ارتقاء و فعال سازی « علاقه اجتماعی » در افراد است ( ایوانز ، 2005) ، بنابر این دلگرمی نوعی احساس شخصی است که فرد تعلق ها و امیال شخصی را در خود متوقف می کند تا در راه رفاه و بهزیستی اجتماعی موثر باشد ( باهلمن و دینتر ، 2001).
دلگرمی به افراد برای داشتن اعتقادی راسخ الهام می بخشد و کمک می کند تا آنها بتوانند برای یافتن راه حل ها کار کنند و در چالش های پیش رو تلاش کنند ، و در واقع به نوعی ، دلگرمی « دستیابی به شجاعت » است ( لمبرجر و دولارهاید ، 2006).
تحقیقات نشان داده که خود دلگرم سازی باعث می شود افراد بسیار با جرات تر ، بردبارتر و با اعتماد به نفس بالاتری عمل کنند و نیز دارای رفتار دوستانه تری با دیگران بوده ، احساس ثبات بیشتری نموده و همچنین بهتر قادر باشند با مسائل و مشکلات خود مقابله کنند ( تامسون و رادلف ، 2000).
تعریف دلگرمی
برای این اصطلاح مهم در دیدگاه آدلر، ترجمههای مختلفی ارائه شده است از قبیل تهییج، انگیزه دهی، دلگرمی دادن، اطمینان بخشیدن، شجاعت دهی و جرأت بخشی. دینک مایر ، این واژه را چنین تعریف میکند: دلگرمی عبارت است از فرآیند تسهیل رشد منابع درونی خود و جرأت برای حرکت مثبت .
دلگرمی در برگیرنده تمامی رفتارهایی است که باعث میشود افراد احساس خوشایندی داشته، در زندگی به نحو مؤثرتری عمل کرده و برای حل مشکلاتشان هوشمندانهتر برنامه ریزی کنند. همچنین دلگرمی باعث ایجاد عزت نفس در اعضای خانواده میشود که بخش یک پارچهای از هم هستند. یکی از پیامدهای دلگرمی حس تعلقی است که در افراد جامعه ایجاد میکند. این حس کمک میکند فرد از اینکه خودش را در جهت سودمندی جامعه وقف کند، احساس رضایت داشته باشد و در نتیجه در دلگرمی علاوه بر هدف شخصی، یک هدف والای اجتماعی نهفته است. همه نتایج از آنجا ناشی میشود که در نتیجه دلگرمی شخص احساس میکند فردی مفید است که توسط دیگران پذیرفته شده و در خود احساس توانایی و قدرت میکند دلگرمی شامل پیامهایی از این قبیل است: من تو را قبول دارم، به تو احترام میگذارم، تلاش تو را ارج مینهم، من با تو و در کنار تو هستم .
دلگرمی زبان خاصی نیست ، بلکه فراتر از آن نوعی نگرش ااسی بر ماهیت انسان است ( ایوانز ، 2005) و تنها یک چیز نیست که به واسطه افراد دیگر به دست آورده شود ( کارلسون و همکاران ، 2007) بلکه دلگرمی تمرکز بر هر منبعی است که می تواند به یک داشته یا نقطه قوت تبدیل شود ( اکستین و همکاران ، 2000).
نظریی آدلر درایکورس در مورد دلگرمی
فرآیند دلگرمی یکی از جنبههای بسیار مهم درمان آدلری است و آن را یک جنبهی تعیین کننده در پرورش و رشد انسان تلقی میکنندکه کمک میکند تا یک محیط خوشبینانه، قدرت دهنده و رشد دهنده برای مراجعان ایجاد شود . هدف از دلگرمی دادن، افزایش اعتماد به نفس کودک است و اینکه به او بفهمانیم همانطور که هست خوب است نه همان طور که باید باشد. تنها زمانی که والدین و معلمان به کودک دلگرمی بدهند، شجاعت کسب میکند. دلگرمی دادن، شجاعت ایجاد میکند. شجاعت کامل، شجاعت ناکامل بودن است. بسیاری از کودکان و نیز بزرگسالان با تلاش برای کامل بودن و با تفکر درباره اینکه چقدر خوب هستند یا بر عکس چقدر ناتوان، چه موفق شوند و چه شکست بخورند، پتانسیل خود را هدر میدهند. ما تنها با بیرون ریختن کامل این افکار میتوانیم از انرژی خود برای برآوردن نیازهای هر موقعیت بهره بگیریم و با مشکلات پیش رویمان مقابله کنیم .
میل به کامل بودن، خلاقیت و زودجوشی را از بین میبرد زیرا کودک ازخطر اشتباه کردن میترسد دلگرمی دادن، گفتن چیزی یا انجام کار خاصی نیست بلکه نحوهی انجام آن است. هدف از این کار افزایش باور به خود است هر چه بیشتر کودک را باور داشته باشیم، بیشتر میتوانیم در او خوبی ببینیم و بیشتر به او دلگرمی بدهیم. از نظر آدلریها دلگرمی دادن نقش مهمی در کاهش منفی گرایی در میان اعضای خانواده، تعارضات بین اعضاء، پیشرفت در رفتار اجتماع پسندانه و غلبه بر الگوهای فکری غیر منطقی و بدکار دارد .
درایکورس ، میگوید همان طور که گیاهان به آب احتیاج دارند، انسانها نیازمند دلگرمیاند. درایکورس دلگرمی را مهمترین کیفیت منفرد در همراه شدن با دیگران تلقی میکند،آنقدر مهم که فقدان آن میتواند به عنوان تأثیر عمده سوء رفتار تلقی گردد .
صرف نظر از جهت گیری فرد، به هر حال فرآیند دلگرمی یکی از جنبههای بسیار مهم درمان آدلری است که ممکن است به طور مفیدی در رویکرد مشاوره مورد استفاده قرار بگیرد. ویژگیها و روشهای دلگرمی کمک میکند تا یک محیط خوش بینانه، قدرت دهنده و رشد دهنده برای مراجعان ایجاد شود. مکانی که آنها ناتوانی را به جای توانایی احساس کنند .
چون آدلریها، مراجعان را بیمار نمیدانند، به دنبال درمان چیزی نیستند به بیان دقیقتر، درمان یک فرآیند دلگرمی است. درایکورس از ضرورت اساسی دلگرمی در مشاوره بیان کرد که مشکلات موجود مبتنی بر دلسردی هستند و بدون دلگرمی، بدون بازیابی اعتماد به خود، مراجع نمیتواند امکان انجام با کارکرد بهتر را ببیند در سراسر فرآیند مشاوره، زبان دلگرمی تعیین کننده است . آدلر و آدلری های بعدی، دلگرمی را یک جنبهی تعیین کنندهی پرورش رشد انسانی تلقی میکنند. این امر به ویژه در زمینهی مشاوره صحیح است. آدلر با تأکید بر اهمیت دلگرمی در درمان بیان کردروی هم رفته درهرگام درمان ما نباید از مسیر دلگرمی منحرف شویم . درایکورس ،نیز با وی هم رأی بود وبیان کرد: مهمترین چیزدرهردرمانی دلگرمیست. بعلاوه بیان کرد،موفقیت درمان،عمیقاً بتوانایی درمانگر برای ایجاد دلگرمی وابسته است و شکست عموماً به علت ناتوانی درمانگر در دلگرم کردن رخ میدهد.
دلگرمی به افراد برای داشتن اعتقادی راسخ الهام میبخشد و کمک میکند تا آنها بتوانند برای یافتن راه- حلها کار نموده و در یافتن چالشهای پیش رو تلاش کنند. در واقع به نوعی، دلگرمی دستیابی به شجاعت است . دلگرمی اصولاً به جای نتیجه بر تلاش یا بهبود و پیشرفت متمرکز است. دلگرمی شناخت، پذیرش و انتقال ایمان به فرد برای این حقیقت محض است که او وجود دارد. شخص برای اینکه انسان کاملی باشد، مجبور نیست بهترین باشد. با دلگرمی، فرد فارغ از نتایجی که بدست میآورد، احساس ارزشمندی میکند. دلگرمی فعلها را از فاعلها جدا میکند لذا چیزی بعنوان فرد خوب یا بد وجود ندارد .
آدلر ، بیان کرد که وقتی تحسین وتقویت بیرونی با دلگرمی جایگزین میشود، فرد توانایی نگاه کردن به عقاید اشتباه خود را به دست خواهد آورد و یک فرآیند خود ارزیابی حاصل خواهد شد این خود ارزیابی به نوبه خود منجر به ارزش نهادن برای خود میشود به جای اینکه فرد بیش از حد نگران ارزش گذاشتن توسط دیگران، به ویژه اشخاص مرجع یا صاحب نفوذ باشد .
چگونگی تطبیق و کنار آمدن افراد با مشکلات و مسائل زندگی، به رفاه فردی و اجتماعی بومی بر میگردد و به ما امکان میدهد تا منابع دلسردی و دلگرمی را ببینیم. بسته به حضور یا فقدان دلگرمی خلاقیت فردی یک راه را انتخاب میکند و انتخابهای افراد مختلف نیز متفاوت است. یکی ممکن است که علاقه اجتماعی و دیگری ممکن است که علاقه فردی را برگزیند. علاقه فردی روشی است که ممکن است به دلسردی بینجامد. دلسردی نگرش، احساس و عقیدهای است که فرد در هر روشی بدون مشارکت و همکاری نمیتواند به موفقیت دست یابد و تلاشهای وی به شکست ختم میشوند. افراد دلسرد معتقدند که آنها قادر نیستند که با زندگی به طور مؤثری کنار بیایند و در نتیجه نگرش منفیشان، نمیتوانند به تلاش مناسب دست بزنند و در نتیجه موفق نخواهند شد. فرد دلسرد ممکن است که دائماً به دنبال تأیید دیگران باشد و ارزش خود را در آن ببیند. بدون توجه به اینکه به چه چیزی دست یافتهاند برای فرد دلسرد شده، هرگز تأیید کافی نمیباشد. ترس و سایر افکار منفی میتواند باعث ایجاد دلسردی شود. دلگرمی فرآیندی به سمت زندگی مثبت و موفقیت آمیز است، هنگامی که ما به جنبه روانشناختی آن مینگریم، دلگرمی فرآیند تقویت نیروی روانشناختی فرد است. از دیدگاه علمی دلگرمی نگرشی است که میتواند برای ایجاد اعتماد و موفقیت و نیز حمایت، تقویت کننده باشد. این مسئله دلگرم کننده است که فرد تسهیلگر، باعث ایجاد دلگرمی و قدرت در افرادی میشود که برای رسیدن به اهداف مورد نظر خود با مشکلات و موانعی روبرو هستند .
در دیدگاه آدلری، گاهی انسان به دلگرمی نیاز دارد اگر علاقه اجتماعی در پیشینه ما وجود داشته باشد دلگرمی و دلسردی باعث ایجاد موقعیتهای مختلفی در زندگی میشوند. ما در رابطههای خود با دیگران، دلگرمی را همراه با روشهایی بکار میبریم تا فرآیند خود ارزیابی اهداف و روشهای زندگی اجتماعی خودرامانند رفتارهای موجود ارتقاء دهیم. روشهای دلگرمی آدلر، در موقعیتهای آموزشی، درمانی، خانوادگی و سازمانی بکار رفته است؛ دلگرمی، هستهی اصلی در ارتباطهای اجتماعی است. هم افراد عادی و هم افراد حرفهای میتوانند برای تسهیل دلگرمی در تغییر خود از آن استفاده کنند.
چگونه دلگرمی منجر به تغییر در افراد میشود. وقتی ما به خاطر ترس در جهت علاقهی فردی حرکت میکنیم، ممکن است که در جبران افراط یا تفریط داشته باشیم این مکانیسمهای دفاعی در ما نگرشها و رفتارهای مبتنی بر دلسردی ایجاد میکند. به عبارت دیگر، باید جبران مناسبی در رابطه با علاقه فردی داشته باشیم و تلاشهای ما در جهت دلگرمی باشند. نگرشهای ما در زندگی، جهت حرکت ما را تعیین میکند که آیا به سمت علاقه فردی با ترس یا به سمت علاقه اجتماعی با دلگرمی در حرکت هستیم افراد دلسرد باید جهت زندگی و نگرشهای خود را تغییر دهند . دلگرمی مفهومی کلیدی در ارتقاء و فعال سازی علاقهی اجتماعی در اشخاص است. بنابراین دلگرمی نوعی احساس شخصی است که فرد تعلقها و امیال شخصی را در خود متوقف میکند تا در راه رفاه و بهزیستی اجتماع و دیگران موثر باشد.
در روان شناسی آدلری دلگرمی آن چیزی است که ایجاد عزت نفس در فرد و نیز اعضای خانواده را باعث می شود که بخش یکپارچه از سیستم هستند ( باهلمن و دینتر ، 2001). دلگرم سازی با پذیرش افراد همان گونه که هستند ، و با تاکیدی که بر نقاط مثبت می کند به شکل گیری عزت نفس منجر می شود ( هاشمی ، 1385).
بیتر ( 2011)، درایکورس و سولتز (1998) بيان کردهاند که دلگرم سازي، گویای این باور است که باید برای کودکان احترام قائل بود، نباید آنها را با استانداردهای بالا و بلند پروازیها دچار دلسردي کرد. رفتار سوء کودکان، فقط زمانی است که آنها بی انگیزه میشوند و باور دارند که با روشهای دیگر نمیتوانند موفق شوند. کودکان نیاز به دلگرمي دارند، همانگونه که گیاهان به آب و آفتاب، نياز دارند. بازگویی این نکته به کودکان که میتوانند بهتر باشند در واقع به این معنی است که به اندازه کافی خوب نبوده اند، البته بدون احساس دلسردی در آن ها. در رويکرد آدلر- درايكورس چنین فرض میشود که منظومهی خانواده از بسیاری جهات، مُدل کوچکی از جامعه است. در این رویکرد، منظومهی خانواده، اولین محیط اجتماعی را تشکیل میدهد. هر کودکی میکوشد تا در این منظومه، با رقابت ورزی، مورد توجه و اهمیت قرار گیرد، و موقعیتی برای خود پیدا کند (علیزاده، 1383).
هم چنین در اين رویکرد گفته مي شود که قسمت اعظم بدرفتاری کودکان و نوجوانان، از محیط خانه و خانواده آغاز شده و به وسیلهی آن محیط تداوم پیدا میکند، بدین ترتیب این نتیجه به دست می آید که مداخله در این بافت، روش مناسب و مؤثري برای پیشگیری و نیز درمان خواهد بود. بنابراین با توجه به اهمیت و فواید درگیر ساختن والدین در بهبود تعامل با فرزندانشان طراحی رویکرد مداخلهای و آموزش والدین از اهمیت و ضرورت بسیار زیادی برخوردار است.
خود دلگرم سازی بخشی از فرآیند دلگرم سازی است که عبارت است از آموختن انرژی دهی به خود درجهت تلاش برای بهبود شرایط و کمال، درعین حال ارزش قائل شدن برای خود در مقام انسان، تأکید برنقاط قوت خود و ارزش قائل شدن برای تلاشهای خود است (واتس ، 2008 ).
دلگرمی و نگرش مثبت
دلگرمی بازخورد مثبتی است که اصولا به جای نتیجه بر تلاش یا بهبود و پیشرفت متمرکز است . دلگرمی شناخت ، پذیرش و انتقال ایمان به فرد برای این حقیقت محض است که او وجود دارد . شخص برای اینکه انسانی کامل باشد ، مجبور نیست بهترین باشد . با دلگرمی ، فرد فارغ از نتایجی که به دست می آورد ، احساس ارزشمندی می کند . دلگرمی فعل ها را از فاعل ها جدا می کند لذا چیزی به عنوان افراد « خوب » یا « بد » وجود ندارد ( ایوانز ، 2005).
نگرش و دید مثبت به خود یک حس تعلق داشتن و جرات ناکامل بودن از ابعاد بسیار مهم دلگرمی هستند ( داگلی و همکاران ، 1999). در دیدگاه آدلر ، دلگرمی اظهار نظری است که پذیرش را نشان می دهد ، بر همکاری ها ارج می نهد ، فرد را به ارزیابی عملکرد خود وا می دارد و ایمان و اعتماد را القاء می کند ( کارنز و کارنز ، 1998). مجموعه ای از مهارت های خاص مانند : دادن ایمان و اعتقاد به مراجعان ، پذیرش آنها به همان صورت که هستند ، معتبر سازی هدف و مقصود رفتار آنها ، و باز شکل دهی رفتار آنها در یک چارچوب مثبت است ( کارنز و کارنز ، 1998).
به علاوه ، احترام گذاشتن به دیگر انسان ها و کمک به آنها برای دستیابی به اهداف خود به معنی عمل به شیوه ای دلگرم کننده است . متخصصان شیوه های مراوده دلگرمی مانند گوش دادن و درک کردن ، غیر قضاوتی بودن ، با دیگران صبور بودن ، القاء ایمان و اطمینان به شخص و توانایی هایش ، تصدیق عمل ، تمرکز بر تلاش یا پیشرفت و تمرکز بر توانایی ها و داشته ها را توصیف کرده اند . نشان دادن یا اثبات عملی ارزش قائل شدن برای فرد دیگر ، ماهیت اصلی دلگرمی است ( چستون ، 2000).
هم چنین دلگرمی ابعادی دارد که نگرش و دید مثبت به خود ، حس تعلق و جرات ناکامل بودن از ابعاد بسیار مهم آن هستند ( داگلی و همکاران ، 1999) و دلگرمی تا حد زیادی موکول به تفسیر ، موقعیت و منبع بوده و برای هر فرد منحصر به فرد است ( راثرت و رید ، 2001) .
از آنجا که دلگرمی فرآیندی است که بر منابع شخصی و توان بالقوه برای افزایش عزت نفس و پذیرش خود تاکید دارد و دلگرمی با فلسفه خوش بینانه به زندگی رابطه کامل دارد ( کارلسون و همکاران ، 2007).
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .