طبق نظریه شناختی ، خلاقیت و حل مساله خلاق به عنوان یک روش تازه در حل مسایل جدید مطرح است؛ مسایلی که شخص برای آن جواب مشخصی ندارد و قبال راه انجام آن را یاد نگرفته است (مه یر ، 1989 به نقل از علوی، 1383).

وایزبرگ (1993) به عنوان یکی دیگر از شناخت گرایان، ضمن رد نظریه بلوغ، که خلاقیت را امری غیر معمولی می داند، معتقد است که خلاقیت همان افکاری است که ما هر روز از آن استفاده می کنیم.

از نظر وایزبرگ (1993) اغلب اینطور به نظر می رسد اگر تولید خلاق تأثیری غیر معمولی دارد باید از راه غیر معمولی نیز ایجاد شده باشد، در حالیکه چنین نیست. ما به راحتی می توانیم با استفاده از روش های قدیمی چیز تازه ای ایجاد کنیم. از نظر او، این دیدگاه به وسیله دو نوع شاهد حمایت می شود: مطالعات آزمایشی حل مساله و مطالعات موردی- تاریخی کارهای خلاق.

همانطور که می دانیم، مکتب گشتالت، بر پدیده بصیرت در خلاقیت، تاکید خاصی دارد. بدون شک، همه ما « تجربه کشف » را در زمان های مختلفی در زندگی داشته ایم. اما مساله این است که این تجارب، نتیجه جرقه بصیرت، که مستقل از تجربه گذشته باشد، نیست (علوی، 1383).

حیوانات آزمایش های کهلر (1925) از زمان تولد زیر نظر نبودند و امکان اینکه تجارب گذشته آنها در رفتار بصیرت آمیزشان تأثیر بگذارد بسیار زیاد است. بعضی از محققان، شمپانزه هایی را از بدو تولد تحت نظر قرار دادند.

هربرت بریک (1979) همین آزمایش را بر روی پنج شمپانزه انجام داد و دریافت که گرسنگی حیوانات، محرکی برای استفاده آنها از نی ها بود. بریک (1979) مشاهده کرد که هیچکدام از شمپانزه ها از بصیرت استفاده نکردند، بلکه به تدریج یاد گرفتند که چگونه از نی ها استفاده کنند(همان منبع).

در رابطه با آزمایش « نه نقطه » نیز مطالعاتی انجام گرفته است که نظریه گشتالت را نقض می کند. در دو مطالعه، یکی توسط کالرک بارنهایم و دیویس و دیگری ژوزف البا و وایزبرگ (1993) فرضیه گشتالت را آزمودند و نکته ای که نظریه گشتالت را تایید کند نیافتند. به آزمودنی ها گفته شد که از خطوط خارج از مربع استفاده کنند. این آموزش، ثبات را می شکست، و لذا، راه حل، باید با بصیرت کشف می شد. اما برخالف نظر گشتالتی ها، مساله به راحتی حل نشد و تنها 20 الی 25 درصد از آزمودنی ها مساله را حل کردند. عالوه بر این، آزمودنی ها، بعد از مدتی طوالنی و با استفاده از آزمون و خطا موفق به حل آن شدند (همان منبع).

در نظریه های پردازش اطلاعات، فرد خلاق کسی است که فعالانه با محیط خود درگیر است و گیرنده صرف و نافعال اطلاعات نیست. افراد مختلف، شیوه های متفاوتی از درک و دریافت جهان خارج اتخاذ می کنند. آنها اطلاعات را به شیوه ای مشخص دریافت می کنند و به شیوه ای خاص و فردگرایانه آنرا تفسیر می کنند و اطلاعات را برحسب تمام آنچه که در گذشته پردازش شده است، اندوزش می کنند و بدین ترتیب، کارکرد عقالنی، یک فرایند واحد در نظر گرفته می شود که تلاش برای تقسیم بندی آن به اجزای جداگانه به شیوه محرک- پاسخ نادرست است و بهتر است بگوئیم کافی نیست. بدین ترتیب، با احتساب وجود یا عدم وجود تفکر خلاق، روان شناسان پردازش اطلاعات به تفاوت هایی علاقمند هستند که در شیوه های خاص دریافت محیط، بین افراد بسیار خلاق، و افراد عادی وجود دارد و خلاقیت به عنوان نظام های متفاوت در نظر گرفته نمی شود، بلکه به شیوه های متفاوت دریافت و عمل کردن با اطلاعات و شیوه های مختلف ترکیب داده ها در جریان جستجو و یافتن راه حل های موثر (یا شیوه های ذهنی متفاوت) توجه می شود.

نظریه پردازش اطلاعات نسبت به خلاقیت، به بررسی حدودی می پردازند که افراد بسیار خلاق آمادگی دارند تا در تفکر خود خطر کنند و گرایش دارند به اینکه کمیت های وسیع اطلاعات را که در محیط به آنها ارائه شده است، بررسی کنند و دست به خطر بزنند (به جای اینکه خود را به بخش محدود و البته امن تر و راحت تر اطلاعات محدود سازند). روان شناسی پردازش اطلاعات به بررسی توانائیهای افراد در تغییر سریع نقطه نظرهایشان می پردازد (حسینی 1376).

در اینجا به بحث درباره رابطه بین سطوح عالی تر تفکر خلاق و چندین نوع از این متغیرهای شناختی اشاره می کنیم.

تفکر خلاق و رمزگردانی انتخابی داده ها

همانطور که برونر (1962) اشاره کرده است، هر فرد در برخورد با جهان خارج، با توده هایی از داده ها روبرو می شود که باید روی آنها کاری انجام دهد. اگر او بخواهد همه چیز را دریافت کند، دچار فشار شناختی می شود. آنچه که روی می دهد این است که رویدادهای محیطی فرد، با رویدادهای قبلی پیوند می خورد. به گونه ای که رویدادهای مربوط به داده های جدید، یک حادثه منحصر به فرد تلقی نمی شود بلکه بخشی از زنجیره مرتبط با رویدادهایی در نظر گرفته می شود که محیط، در سراسر زندگی آنها را ایجاد کرده است. بنابراین، یک اطالع جدید، از طریق ارتباط یافتن با رویدادهای گذشته که مشابه آن هستند، معنی دار می گردند. این فرایند ارتباط را رمزگردانی نامیده اند (علوی، 1383).

نکته اینجاست که جهان خارج، از طریق پیوند خوردن رویدادهای نوین، با رویدادهای گذشته که مشابه آنها هستند، معنی دار می شود و برونر (1962) این وضع را نمونه واقعی فعالیت عقالنی می داند (برونر، 1962). پس محتوای مقوله ها از طریق تجربه کسب می شود. به گونه ای که در اعضای یک فرهنگ، نظامهای مقوله ای، بسیار مشابه هستند و یک رویداد خاص، به گونه ای مشابه از سوی اکثریت یک فرهنگ خاص، رمزگردانی می شود. رمزگردانی، در اصل، یک کلیشه است. معهذا برخی افراد به رغم زمینه فرهنگی مشترک، توانایی رمزگردانی بدیع و غیر متعارف را حفظ می کنند و این نوع رمزگردانی ها، خود را با شکل تفکر خلاق متجلی می سازد.هر اندازه فرد با داده هایی که به نظر می رسد نامرتبط هستند به گونه ای برخورد کند که گویی آنها به یکدیگر مرتبط هستند، بیشتر احتمال دارد که ترکیبی از داده ها پدید آید که غیر متعارف باشند (یعنی به گونه ای خلاق اندیشیده شود).

فردی را که چنین شیوه وسیع رمزگردانی دارد، مقوله پرداز نامحدود و گسترده می نامند. در حالیکه فردی از نوع دیگر را مقوله پرداز محدود می نامند. کسانی که بین پاره خبرهای درون داد، تمایز بسیار ضعیف و دقیق قایل می شوند و کسانی که سطوح باالی شباهت را در روابط می یابند، اطلاعات را به گونه ای اندوزش می کنند که گویی این اطلاعات متشکل از تعداد وسیعی از پاره خبرهای نسبتاً نامحدود هستند (مقوله پرداز محدود) و احتمال اینکه نوعی جهش شناختی و خلاق ایجاد کنند، وجود ندارد.

از سوی دیگر، گرایش به دستکاری اطلاعاتی که پیوند آنها بالفاصله و فوری نیست، به نظر می رسد که دقیقاً معادل تفکر خلاق است. تفکر خلاق، با مقوله پردازی گسترده و نامحدود در ارتباط است. بنابراین، کارکرد عقالنی، شامل رمزگذاری است که در آن، رمزها و اطلاعات، اندوزش می شوند. تفاوت های فردی در چگونگی اندوزش داده ها وجود دارد و داده های اندوزش شده وارد نظام های پردازش اطلاعات فرد می شوند. وجود یا عدم وجود تفکر خلاق، به تفاوت در چگونگی دریافت اطلاعات محیطی مربوط است. افراد مختلف، در کسب داده ها از محیط، به شیوه های مختلف عمل می کنند. مثالً برخی افراد، بر بخش محدودی از درون داد، بطور دقیق متمرکز می شوند و در حالی که دیگران، به شیوه ای که دقت کمتری دارد توجه می کنند و میدان دید وسیع تری از اطلاعات دارند و توجه شان گسترده تر است. شیوه استخراج و استنباط اطلاعات از جهان خارج که در افراد مختلف، متفاوت است، شیوه شناختی هر فرد است.

برخی از شیوه های شناختی، متمرکز بر نسخه برداری و بررسی دقیق است. اکثر شیوه های شناختی در این ویژگی شریک هستند که شامل طبقه بندی کردن از یک سو و دیدن جهان یک توده وسیع از سوی دیگر هستند.

افراد، به طور انتخابی، ممکن است به محیط توجه کنند و یا دامنه توجه وسیعی داشته باشند و خواص محیطی را تا حد بیشتری دربرگیرند و یا توجه و مکانیسم پردازش اطلاعاتشان معطوف به یک صفت خاص و محدود از محیط باشد و بیشتر بر پردازش آنها متمرکز باشند.راهبرد دوم این مزیت را دارد که فرد می تواند تعدادی اطلاعات محدود اما مرتبط را انتخاب و رمزگذاری کند و توجه خود را به آن معطوف دارد. اگر چه، این شیوه شناختی، کار رمزگردانی را آسان می کند، اما خلاق نیست و به بهای از دست دادن توانایی ایجاد تغییرات سریع در ساختارهای شناختی است. بنابراین، آن دسته از افرادی که شیوه های شناختی آنها محدود کردن اطلاعات را به حداقل می رساند، بیشتر احتمال دارد که متفکر خلاق باشند (علوی، 1383).

تفکر خلاق و گرایش به خطرپذیری

یک متغیر شناختی که ارتباط نزدیکی با گستردگی توجه و مقوله پردازی دارد و با تمایل و آمادگی در پذیرش حداکثر میزان اطلاعات از جهان خارج، مرتبط است، تفکر واگرا است. متفکر واگرا آمادگی دارد تا به انواع وسیع اطلاعات محیطی توجه کند که البته می تواند در معرض خطر اشتباه کردن نیز قرار گیرد و با سایر همسالان خود متفاوت به نظر آید.این گرایش به خطرپذیری در خلاقیت بسیار اهمیت دارد و از صفات مهم و ویژگی های شناختی افراد خلاق است. ویژگی شناختی دیگری که ارتباط نزدیک با تفکر خلاق و خطرپذیری عقلانی دارد، گرایش به حرکت رو به جلو است. آنها در یک موقعیت دشوار به حدس های عقلانی دست می زنند، در حالی که متفکران همگرا، بیشتر تمایل دارند که مساله و موقعیت دشوار را غیرقابل حل بدانند و از ارائه کار امتناع ورزند. متفکران خلاق، خطرهای عقالنی بیشتری را تجربه می کنند و حدس های مختلف در رابطه با حل مساله ارائه می دهند و با انگاره های مختلف با مساله برخورد می کنند. به عبارت دیگر، تفاوت های شناختی، بین متفکران خلاق و متفکران غیرخلاق وجود دارد (علوی، 1383).