رویکردهای ترکیبی خلاقیت
رویکردهای ترکیبی خلاقیت، شامل نظریه هایی می شود که اجزای رویکرد بالینی و رویکرد ادراکی- تداعی گرایی را با هم ترکیب کرده و به یک نتیجه کلی می رسد (حسینی، 1376). در این بخش به مهمترین نظریه های ترکیبی اشاره می شود.
نظریه جیکوز و هادمارک (1945) که شبیه شکل ابتدایی نظریه والاس است، برخی از عقاید مکتب روان تحلیل گری را با تداعی ایده ها ترکیب می کند. هادمارک، چهار مرحله فرایند خلاق والاس، یعنی آمادگی،، نهفتگی، اشراق و اثبات را با تشریح و کاربرد نتایج آن مشخص کرد. به عقیده او در مرحله آمادگی، یک رویکرد آگاهانه، نظام یافته و منطقی در مساله حاکم است. این تلاش های آگاهانه به فرایند تفکر ناهوشیار جهت می دهد. دوره کمون و اشراق در ناهوشیار اتفاق می افتد. در این مرحله، ترکیب های زیادی از ایده ها، به صورت تصادفی صورت می گیرد ولی اغلب به سطح خودآگاه منتقل نمی شود. در حقیقت، فقط ایده هایی که می توانند مفید واقع شوند به سطح خودآگاه ذهن راه پیدا می کنند. آخرین گام فرایند حل خلاق مسایل، کاملا آگاهانه است، که این مرحله، شامل کشف دقیق، اثبات ارزش، و مشخص کردن تمام کاربردهای آن است (باس و مانسفیلد، 1980 به نقل از حسینی، 1376).
یکی دیگر از نظریه های ترکیبی حل خلاق مسایل توسط آرتور کستلر (1964) مطرح گردید. کستلر (1964) در کتاب « خلاقیت » خود، بعضی از جنبه های روان تحلیل گری را با تداعی گرایی ترکیب کرد و آن راا نظریه Bisociation نامید.
در این نظریه، دو قالب، مستقل ایده ها کنار هم قرار می گیرند. Bisociation که نیازمند هدایت فرایندهای نیمه هوشیار است، می تواند تنها از طریق بازگشت به سطح تفکر اولیه (تفکری که هنوز اختصاصی نشده است) بدست آید. به نظر می رسد که Bisociation شبیه تفکر نیمه هوشیاری است که « کریس » و « کوبی » آن را برای خلاقیت ، ضروری می دانستند(همان منبع).
از دیگر نظریات ترکیبی نظریه هاوارد گروبر (1974 )است. او نظریه ای در خلاقیت علمی مطر ح می کند که به عنوان نتیجه مطالعات زیاد درباره نحوه تفکر داروین به شمار می آید. نظریه خلاقیت او ترکیبی از نظریهه خلاقییت تداعی گرایی و گشتالت است. با این وجود، نظریه شناختی پیاژه نیز در نظریه او تأثیر گذاشته است. گروبر (1974) معتقد است که عمل خلاقانه، نتیجه عمل آگاهانه و هدفمند است که این فرایند آگاهانه، نقش یکسانی با فرایندهای ناهوشیاری بازی نمی کند.
گروبر (1974 ،به نقل از حسینی، 1376) می گوید: وقتی یک فرد، تمام هم و غم خود را صرف یک هدف عالی می کند، همان مسایلی را که تفکر آگاهانه و منطقی او را مشغول می کند، تصورات او را شکل داده و رویاهایش را فرا می گیرد. گروبر مطرح می کند که تفکر خلاق از یک دوره « آمادگی » پیروی می کند که این دوره با جستجوی فعال و مقاومت در مقابل موانع مشخص می شود. به دنبال این دوره یک دوره »اکتشاف ایده ها« پیش می آید. گروبر اعتقاد دارد که وقتی مسیر نظام های مستقل قبلی تداعی گرایی و گشتالت با هم به یک نقطه تالقی برسند، نتیجه یک محصول جدید است که با دانش ما از اصول ویژه هر نظام به تنهایی قابل پیش بینی نیست. به نظر می رسد این نکته بیشتر به مفهوم Bisociation کستلر شبیه است (همان منبع).
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .