نظریه ناسازگاری پایگاهی اُبراین و گلس
اُبراین و گلس نظریه ي ﻣﻨﺎﺑﻊ ﮔﻮد را ﺗﻌﺪﯾﻞ و ﺑﺮ اﺳﺎس آن ﻧﻈﺮﯾﻪ ي ﻧﺎﺳﺎزﮔﺎري ﭘﺎﯾﮕﺎﻫﯽ را ﺗﺪوﯾﻦ ﮐﺮدﻧﺪ . ﺑﺮ اﺳﺎس اﯾﻦ ﻧﻈﺮﯾﻪ، اﮔﺮ ﺷﻮﻫﺮان ﻣﻬـﺎرت ﻫـﺎ و ﻣﻨـﺎﺑﻊ ﮐﻤﺘـﺮي ﻧﺴـﺒﺖ ﺑـﻪ ﻫﻤﺴﺮاﻧﺸﺎن داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﺑﻪ ﻃﻮري ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮاﻧﺸﺎن ﭘﺎﯾﮕﺎه اﻧﺘﺴﺎﺑﯽ آﻧﻬﺎ را ﺗﻬﺪﯾـﺪ ﮐﻨﻨـﺪ، از ﺧﺸﻮﻧﺖ ﻫﻤﭽﻮن اﺑﺰاري ﺑﺮاي ﺣﻔﻆ ﭘﺎﯾﮕﺎه اﻧﺘﺴﺎﺑﯽ ﺧﻮد اﺳـﺘﻔﺎده ﻣـﯽ ﮐﻨﻨـﺪ.
ﺑـﺮ ﻃﺒـﻖ اﯾـﻦ ﻧﻈﺮﯾﻪ، ﺧﺸﻮﻧﺖ ﺷﻮﻫﺮان ﺑﺮ ﺿﺪ زﻧﺎن در ﺧﺎﻧﻮاده در ﻫﻤـﻪ ي ﻃﺒﻘـﺎت اﻗﺘﺼـﺎدي و اﺟﺘﻤـﺎﻋﯽ وﺟﻮد دارد و اﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻔﺎوﺗﯽ ﭘﺎﯾﮕـﺎﻫﯽ از ﻧﻈـﺮ آﻣـﻮزش، درآﻣـﺪ و ﺷـﻐﻞ ﺑـﯿﻦ زوﺟﯿﻦ وﺟﻮد داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ و ﺷﻮﻫﺮان از ﻧﻈﺮ ﺗﺤﺼـﯿﻼت، درآﻣـﺪ و ﻣﻨﺰﻟـﺖ ﺷـﻐﻠﯽ در ﺳـﻄح تری ﺗﺮي از ﻫﻤﺴﺮاﻧﺸﺎن ﻗﺮار ﮔﯿﺮﻧﺪ و اﺣﺴﺎس ﮐﻨﻨﺪ ﮐـﻪ ﻗـﺪرت و ﭘﺎﯾﮕـﺎه اﻧﺘﺴـﺎﺑﯽ آﻧﻬـﺎ در ﺧﺎﻧﻮاده ﺑﺎ ﺑﺮﺗﺮي ﺗﺤﺼﯿﻠﯽ و ﺷﻐﻠﯽ ﻫﻤﺴﺮاﻧﺸﺎن ﺗﻬﺪﯾﺪ ﻣﯽ ﺷﻮد ( زﻧﮕﻨﻪ، 1380).
در افغانستان اغلب شوهران از تحصیلات، مهارت و ثروت بیشتر نسبت به زنان برخوردار است و مطابق این نظریه مردان خشونت بیشتری نسبت به زنان اعمال می کند.
اﺑﺮاﻳﻦ و ﮔﻠﺲ در ﻧﻈﺮﻳﻪ ﻧﺎﺳﺎزﮔﺎري ﭘﺎﻳﮕﺎﻫﻲ ﺧﻮد ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﻮدﻧﺪ ﻛﻪ ﺷﻮﻫﺮان از ﺧﺸﻮﻧﺖ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان اﺑﺰاري ﺑﺮاي ﺧﺸﻮﻧﺖدﻳﺪﮔﻲ زﻧﺎن در ﭘﺎﻳﮕﺎهﻫﺎي ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻣﻮرد ارزﻳﺎﺑﻲ ﻗﺮار ﮔﻴﺮد .ﺗﻔﺎوت ﭘﺎﻳﮕﺎﻫﻲ ﺑﻴﻦ زن و ﻣﺮد ﻋﺎﻣﻞ ﻣﻬﻤﻲ در ﺑﺮوز ﺧﺸﻮﻧﺖ ﻣﻲﺑﺎﺷﺪ .
طبق اين نظريه خشونت شوهران عليه زنان در خانواده در تمام طبقات اقتصادي ، اجتماعي وجود دارد و زماني كه تفاوت پايگاهي از نظر آموزش، درآمد و شغل بين زوجين وجود داشته باشد و شوهران از جهت تحصيلات، درآمد و منزلت شغلي در سطحي پايينتر از همسرانشان قرار گيرند - بطوريكه احساس كنند پايگاه انتسابي آنها در خانواده بوسيله برتري تحصيلي و شغلي همسرانشان مورد تهديد واقع ميشود - دست به خشونت ميزنند. بر اين اساس، متغيرهايي از قبيل تفاوت درآمد، تفاوت منزلت شغلي و ميزان تحصيلات بين زوجين در تبيين خشونت شوهران عليه زنان در خانواده، نقش مؤثري دارند. در خانوادههايي كه اعضاي آن در دوران كودكي شاهد خشونت والدين بوده يا آن را تجربه كردهاند، احتمال بروز و يا تن دادن به خشونت به مراتب بيشتر از خانوادههاي ديگر است.
براساس نظريه خرده فرهنگ خشونت، هر فرهنگي و به تبع آن هر خردهفرهنگي داراي عناصر خاص خود بوده كه اين عناصر ( ارزشها ، هنجارها ، نگرشها و اعتقادات) ممكن است خشونت شوهران عليه زنان درخانواده را تاييد و تقويت يا از آن ممانعت كنند؛ در نتيجه تعهد به اين عناصر فرهنگي است كه خشونت شوهران عليه زنان درخانواده را افزايش يا كاهش ميدهد. همچنين ميتوان متغيرهايي مانند تعهد به اعتقادات ديني ،شيوهي همسرگزيني ، مداخله خويشاوندان را در تبيين خشونت شوهران عليه زنان درخانواده مدنظر قرار داد.
برطبق این نظریه قدرت زن و مرد در محیط خانواده می تواند بر پایه این عوامل باشد: قوانین رسمی، هنجارهای فرهنگی، هنجارهای جنسیتی، منابع مالی، تحصیلات و دانایی، تفاوت های فردی و قابلیت برقراری ارتباط.
ایدهای اصلی نظریه منابع این است که یک فرد منابع و امکاناتی در اختیار دارد که برای فرد دیگر جهت رسیدن به اهداف، نیازها، خواستهها، تمایلات و علایقش ضروری است. علاوه بر آن فردی که منابع و امکانات ارزشمند را در اختیار دارد ممکن است بهترین منبع جایگزین موجود برای آن منابع باشد. تحت چنین شرایطی، فردی که منابع و امکانات را از دیگری میخواهد ممکن است در عملکردش قدرت را مبادله و یا از آن صرفنظر کند ( آبوت و والاس، 2001).