موضوع اخلاق به ویژه از اواخر قرن بیستم، اولویت و اهمیت خاصی پیدا کرده است. هوش اخلاقی ( Moral intelligence ) یک بحث جدید و کم تر مطالعه شده است، که توسط میشل بوربا (2005) در روان شناسی وارد شده است. وی هوش اخلاقی را ظرفیت و توانایی درک درست از نادرست، داشتن اعتقادات اخلاقی قوی و عمل به آنها و رفتار در جهت صحیح و درست تعریف می کند.

هوش اخلاقی ظرفیت و توانایی درک درست از نادرست، داشتن اعتقادات قوی اخلاقی و عمل به آنها و همچنین، رفتار در جهت صحیح است. هوش اخلاقی به این نکته اشاره دارد که اصول اخلاقی حاصل وراثت نیست بلکه افراد یاد می گیرند که چگونه خوب باشند ( بوربا، 2005 ).

لی (2004) معتقد است: هوش خوب، نتیجه اخلاق خوب است. ناروائز (2010) هوش اخلاقی را با احساسات و عقل گره زده و رفتارهای اخلاقی را به احساسات یکپارچه، شهود و استدلال وابسته می داند. وانگ و ژنگ (2012) نیز مقاومت در برابر وسوسه حرص و آز را عامل ارتقاء هوش فرد معرفی می نمایند. توجه به اصول هوش اخلاقی یک ایده آسمانی است که الهام بخش رفتارهای افراد می باشد.

هوش اخلاقی ، هوش حیاتی برای همه انسانها است به آن دلیل که هوش اخلاقی دیگر اشکال هوش را در انجام امور ارزشمند هدایت می کند ( بتستون ، 2003؛ نقل از یوسفی و حشمتی، 1394 :66 )و ترکیبی از دانش، تمایل و اراده را در بر می گیرد به نحوی که ما براساس آن فکر، احساس و عمل می کنیم ( فالیت و هامان ، 2013 :13 ).

مارتین و اسلوان (2008 :38) هوش اخلاقی را بیانگر اعتقاد عمیق به آموزه ها و ارزش هایی می دانند که همه افکار و فعالیت های فرد را هدایت و جهت دهی می کند.

از جمله نکات قابل توجه در نظریه های هوش اخلاقی این است که هوش اخلاقی و عمل اخلاقی را به هم پیوند می زند ، این در حالیست که فاصله میان نظر و عمل اخلاقی یکی از چالش های مهم در حوزه فلسفه و روان شناسی است .

هوارد گاردنر

هوش اخلاقی ، از آخرین هوش های معرفی شده نظریه هوش های 10 گانه گاردنر است که به تازگی توسط دانشمند روانشناس، هواردگاردنر مطرح شده است. او ابتدا 8 نوع از انواع هوش را معرفی کرد و سپس به مرور زمان آن ها را کامل تر کرد و حالا نظریه هوش های چندگانه خود را به عدد 10 رسانده است.

گاردنر معتقد است هر هوش دارای جایگاه ویژه خود می باشد ، اما معتقد است از منظر فرآیند های یادگیری همه هوش ها مکمل یکدیگر و به شدت به هم وابسته اند ( کیهلستون و کانتور ، 2000).

نکته قابل توجه در نظریه هوش های چندگانه گاردنر این است که او از این دفاع کرده است که در آینده ممکن است دیگر جنبه های هوش کشف شوند و از این رو هوش های چندگانه منحصر در این چند مورد نیستند . با این که گاردنر در میان هوش های چندگانه از هوش اخلاقی سخن نگفته است ، اما این تصور نادرستی است که گمان کنیم او به مسئله هوش اخلاقی اهمیت نداده است یا این که نظریه گاردنر راه را برای تحقیقات بیشتر در زمینه هوش های دیگر از جمله هوش اخلاقی بسته است . گاردنر خود از تعریف هوش وجودی یا فلسفی سخن گفته است که مشتمل بر هوش های معنوی ، هیجانی ، دینی و اخلاقی می شود ( گاردنر ، 1999).

از میان هوش های هفت گانه گاردنر هوش های درون فردی و برون فردی ارتباط بیشتری با هوش اخلاقی دارند ( کلارکن ، 2009).

گاردنر هوش اخلاقی را ظرفیت و توانایی درک درست از اخلاق، داشتن اعتقادات اخلاقی قوی و عمل به آنها و رفتار درجهت صحیح و درست تعریف می‌كند. هوش اخلاقی به کاربرد اصول اخلاقی در اهداف، ارزش ها و عملکرد شخصی افراد بسیار کمک می کند.

كسي داراي هوش اخلاقي است كه از باورهاي اخلاقي راسخ و قوي و توانايي عمل كردن به آنها برخوردار باشد، به گونه اي كه فرد به شيوه اي صحيح و محترمانه رفتار كند.

هوش اخلاقی برگرفته از ارزش ها، باورها و اعتقادات فرد هستند که به آن ها شأن و شخصیت می دهند. روشن است که این ارزش ها فرد به فرد، گروه به گروه، حتی زمان به زمان متفاوت است.

این هوش به دانشتن اعتقادات اخلاقی قوی و همچنین عمل کردن به آنها اشاره دارد. افرادی که این هوش را درون خود تقویت کرده اند در واقع ظرفیت و توانایی درک مسائل اخلاقی را دارند. هوش اخلاقی شامل یک سری اصول اخلاقی می شود که در اهداف و ارزش ها و عملکرد شخصی انسان نقش موثری دارد. انسان هایی که اصول اخلاقی را به خوبی رعایت می کنند می توانند ارتباط سالم تری هم با دیگران داشته باشند و حتی آنها را تحت تأثیر قرار دهند. این هوش از کودکی در انسان انسان می گیرد و نیاز به تقویت و پرورش دارد.

این افراد به شیوه ای کاملا صحیح و محترمانه رفتار می کنند چون باورهای اخلاقی قوی دارند و به آن کاملا پایبند هستند. منشأ اصلی این هوش ارزش ها، باورها و اعتقادات فردی لست بنابراین در همه افراد یکسان نمی باشد. افراد در شرایط و زمان های مختلف اصول اخلاقی خاصی دارند‌. این هوش یک نقطه عطف برای تمام هوش ها بوده بنابراین در زندگی انسان اهمیت بسزایی دارد. افرادی که هوش اخلاقی دارند همیشه به سمت کارهای ارزشمند سوق داده می شوند چون آنها زندگی هدفمندی دارند. در تقویت جامعه و همچنین زندگی فردی این هوش تاثیر بسزایی دارد. اگر در کودکی این هوش درون انسان نهادینه شود قطعا در بزرگسالی می تواند در زندگی فردی و اجتماعی موثر باشد.

میشل بوربا ( Borba )

اگر " هوش " را ظرفیت سازگاری با موقعیت جدید قلمداد کنیم، آنگاه " اخلاق " ظرفیت سازماندهی ارزشی به این موقعیت را پوشش خواهد داد. هوش اخلاقی ظرفیت و توانایی درک درست از نادرست، داشتن اعتقادات قوی اخلاقی و عمل به آنها و همچنین، رفتار در جهت صحیح است. هوش اخلاقی به این نکته اشاره دارد که اصول اخلاقی حاصل وراثت نیست بلکه افراد یاد می گیرند که چگونه خوب باشند ( بوربا، 2005 ).

ادامه نظریه هوش اخلاقی میشل بوربا را در اینجا دنبال کنید .

دوگ لینک و فرد کیل ( .Lennick, D. & Kiel, F )

دوگ لینیک ( Doug Lennick ) و فرد کیل ( Fred Kiel ) در سال 2005 در کتاب هوش اخلاقی مدل ابداعی خود برای بهره گیری از هوش اخلاقی برای رهبری سازمانی را مطرح کردند . لینک و کیل (2006) مفهوم هوش اخلاقی را گسترش دادند. آن‌ها مفهوم هوش اخلاقی را مجزا از IQ در نظر گرفته و آن را مرتبط با ارزش‌ها و رفتار افراد دانستند. از نظر لینک و کیل هوش اخلاقی مکمل مفید و بالقوه ای برای دیگر صورت های هوش ، به ویژه هوش هیجانی ، هوش فنی و هوش اجتماعی است . یکی از شباهت های هوش اخلاقی با هوش اجتماعی و هوش هیجانی این است که تاثیر کارهای ما بر دیگران در هر سه هوش نقش کلیدی دارد . هوش اخلاقی توانایی ذهن برای تعیین چگونگی انطباق اصول کلی بشریت باارزش‌ها، اهداف و اعمال افراد است (لینیک و کیل، 2005).

ادامه نظریه هوش اخلاقی دوگ لینک و فرد کیل را در اینجا دنبال کنید .

رادنی اچ. کلارکن ( Clarken )

برخی محققان معتقدند هوش مفهومی کلی و واحد دارد که به‌طور گسترده به توانایی شناختی مرتبط است (کلارکن، 2009).

تعاریف بسیار متعدد و متفاوتی از هوش وجود دارد . مفهوم هوش عموما اشاره به توانایی تفکر و یادگیری دارد و برای توصیف یادگیری و به کارگیری مهارت ها و واقعیت ها استفاده می شود و تداعی کننده قدرت یادگیری ، حافظه ، ادراک و تصمیم گیری است (کلارکن، 2009).

هوش اخلاقی مفهومی جدیدتر و کمتر بررسی‌شده نسبت به هوش‌های اجتماعی، هیجانی و شناختی است؛ اما پتانسیل زیادی برای گسترش فهم افراد از یادگیری و رفتار دارد (کلارکن، 2009).

هوش اخلاقی اشاره به توانایی بهره گیری از اصول اخلاقی برای اهداف ، ارزش ها و افعال است ( کلارکن ، 2009).

بنابراین، آموزش اخلاق و تلاش برای رشد آن در کودکان و نوجوانان، و انتخاب شیوه مناسب برای انتقال مفاهیم اخلاقی به آنها امری ضروری است. مدارس می توانند قصورهایی را که در این زمینه ممکن است در خانواده وجود داشته باشد جبران نمایند (کلارکن، 2009).

کلارکن از سه اصل اخلاقی صدق ، عشق و انصاف در هوش اخلاقی نام برده است و معتقد است که این سه اصل دربرگیرنده تمامی فضیلت ها و شایستگی های اخلاقی مطرح شده در سایر مدل های هوش اخلاقی از جمله مدل لینک و کیل و بروبا هستند . او فضیلت های هفت گانه بروبا و اصول چهارگانه لینک و کیل را در زیر یکی از این سه فضیلت قرار می دهد ( کلارکن ، 2009).

کلارکن (2009 :1) در پژوهشی با عنوان « هوش اخلاقی در مدارس » به این نتیجه رسید که هوش اخلاقی رهبران آموزشی و معلمان در مدارس، ایجاد صفت هایی همچون احترام، علاقه مندی و ایجاد کیفیت در دانش آموزان را تقویت می کند.

رادنی اچ. کلارکن از دانشکده تعلیم و تربیت دانشگاه میشیگان استدلال می‌کند که هوش اخلاقی باید با تقسیم آن به سه حوزه مختلف به کودکان آموزش داده شود: شناختی، عاطفی و رفتاری.

حوزه شناختی که بیشتر به هوش منطقی ریاضی مرتبط است برای درک و توسعه حس هوش اخلاقی با آموزش تشخیص درست از نادرست، کاربرد عملی فضایل و تمرین حل مسائل اخلاقی توسط کودکان استفاده می‌شود.

در حوزه عاطفی که به هوش عاطفی مرتبط است، رویکردی است برای توسعه هوش اخلاقی از طریق احساس اینکه یک موقعیت دارای معضل اخلاقی است. این حوزه همچنین مربوط به دانستن چگونگی پاسخ مناسب به یک مشکل اخلاقی و یادگیری چگونگی ایجاد مجموعه‌ای از ارزش‌ها است.

حوزه رفتاری شامل تعیین اهداف و اقدام و پشتکار است.

نگاموك ( Ngammuk )

نگاموك (2011 :1) در پژوهشی با عنوان « بررسی 8 مؤلفه اساسی هوش اخلاقی در میان دانشجویان کارشناسی تایلندی » ، ویژگی اخلاقی دانشجویان را به ترتیب شامل ادب، سخاوت، صداقت، وحدت، پاکیزگی، انضباط، سعی و کوشش و صرفه جویی گزارش کردند .

نگاﻣﻮك (2011) ﺑﻪ ﮐﺸﻒ ﻫﺸﺖ وﯾﮋﮔﯽ اﺳﺎﺳﯽ اﺧﻼﻗﯽ داﻧﺸﺠﻮﯾﺎن ﮐﺎرﺷﻨﺎﺳﯽ ﭘﺮداﺧﺖ . اﯾﻦ وﯾﮋﮔﯽ ﻫﺎ ﻋﺒﺎرﺗﻨﺪ از: ﺳﻌﯽ و ﮐﻮﺷﺶ، ﺻﺮﻓﻪ ﺟﻮﯾﯽ، ﺻﺪاﻗﺖ، ﻧﻈﻢ و اﻧﻀﺒﺎط، ادب، ﭘﺎﮐﯿﺰﮔﯽ، وﺣﺪت و ﺳﺨﺎوت .

در اﯾﻦ ﺗﺤﻘﯿﻖ و ﭘﺲ از ﺗﺠﺰﯾﻪ و ﺗﺤﻠﯿﻞ داده ﻫﺎ، اﯾﻦ ﻫﺸﺖ وﯾﮋﮔﯽ اﺧﻼﻗﯽ ﺑﻪ اﯾﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ رﺗﺒﻪ ﺑﻨﺪي ﺷﺪﻧﺪ : ادب، ﺳﺨﺎوت، ﺻﺪاﻗﺖ، وﺣﺪت، ﭘﺎﮐﯿﺰﮔﯽ، اﻧﻀﺒﺎط، ﺳﻌﯽ و ﮐﻮﺷﺶ و ﺻﺮﻓﻪ ﺟﻮﯾﯽ

دی نورسیا ( Di norcia )

دی نورسیا (2011؛ نقل از پورجمشیدی و بهشتی راد، 1394 :58) در پژوهشی با عنوان « دیدگاه داروین در مورد هوش اخلاقی » بیان کرد که نیات خوب، ایجاد حق انتخاب و انجام عمل انتخاب شده، نتایج مثبت و خوب برای فعالیت ها ازجمله عوامل تأثیرگذار بر هوش اخلاقی است .

نورسیا (۲۰۱۱) معتقد است که نیات خوب، ایجاد حق انتخاب و انجام عمل انتخاب شده، نتایج مثبت و خوب برای فعالیت ها از جمله عوامل تاثیر گذار بر هوش اخلاقی است و همچنین نتایج منفی در فعالیت ها ممکن است باعث از بین رفتن هدف ها شود و این می تواند به دلیل محدودیت های ذهنی انسان، تعاملات اجتماعی پویا و پیچیده و تغییر در شرایط محیطی باشد. بنابراین رخنه در نیات بر کاهش هوش اخلاقی تاثیر گذار است و باید این اشتباهات و محدودیت ها، یادگیری و برای آینده اصلاح گردد.

تیلر

تیلر (2013) هوش اخلاقی را پایه و اساس موفقیت انسانی می داند .

نیک تورنر و جولیان بارلینگ ( Nick Turner & Julian Barling )

این نوع هوش، نشان دهنده ظرفیت ذهنی انسان برای تعیین اینکه چگونه اصول جهان شمول انسانی را به ارزش ها، اهداف واقدامات خود مرتبط نماید می باشد. همچنین هوش اخلاقی نشان دهنده اشتیاق وتوانایی فرد برای قراردادن معیارهایی برتروفراترازمنافع خود وحتی موضوعاتی نظیر اثربخشی درکانون واکنش های فردی است ( تورنر و بارلینگ ،2002: 312).

بسیاری از رفتارها و عملکردهای انسان ریشه در اصول و ارزش های اخلاقی دارد و از آن متاثر می شود . هوش اخلاقی با رفتارهایی که افراد از خود نشان می دهند رابطه ی مستقیم دارد و نظامی از اصول و قواعد را ایجاد می کند که انسان ها را در تصمیم گیری درباره آن چه درست و نادرست است راهنمایی می کند ( تورنر و بارلینگ ،2002 ).

پژوهش های انجام شده در بیش از یکصد شرکت نشان داده است هوش اخلاقی تأثیری قوی بر عملکرد مالی سازمان دارد (بارلینگ و تورنر، 2002).

لیندا سما و ویکتوریا شوف ( Linda M. Sama & Victoria Shoaf )

در ارتباط با مفهوم هوش اخلاقی، سما ( Sama ) و شوف ( Shoaf ) (2008) مدلی براي رهبري اخلاقی و حرفهاي فراهم کردند که بر پنج مفهوم اساسیِ اعتماد، انسجام، تعامل خودتنظیمی و درستکاري اخلاقی در انجام شغل ها تأکید دارد.

رودنی ( Rodney )

گر چه هوش اخلاقی شامل ابعاد هوش بین فردي ( Interpersonal ) ( توانایی شناخت نیات، احساسات و انگیزه هاي دیگران ) و هوش درون فردي ( Intrapersonal ) ( توانایی درك خود و استفاده از این اطلاعات براي نظم بخشیدن به زندگی خود ) بوده و با هوش اجتماعی و هیجانی نیز مرتبط است، اما متفاوت با همۀ آنهاست (رودنی، 2009).

فوزیه

فوزیه و همکاران (2012) با ارائۀ مدل شخصیت اخلاقی فرد مسلمان، ویژگی هاي شخصیتی فرد مسلمان یا متّقی را در هشت گروه ذیل دسته بندي کرده اند: همکاري و تعاون، تلاش با ثروت خود یا ایثار، صلح و آشتی، خیرخواهی داوطلبانه، درستکاري، عمل به وعده ها، بخشش و استقامت.

محمد فریدونی، مرضیه دهقانی، مصطفی شیخ زاده

پژوهش فریدونی، دهقانی، شیخ زاده (1392 :854) با عنوان « بررسی رابطه بین سطح هوش اخلاقی اعضای هیأت علمی دانشگاه ارومیه با شیوه تدریس آنان در سال تحصیلی 92-1391 » نشان داد که بین ابعاد هوش اخلاقی ( درستکاری، مسئولیت پذیری، دلسوزی و بخشش ) با نوع سبک تدریس اعضای هیأت علمی دانشگاه ارومیه رابطه مثبت و معناداری وجود دارد .

ملیکه بهشتی فر

هوش اخلاقی عبارت است ازتوانایی تشخیص درست ازنادرست براساس اصول جهان شمول تعریف شده. این نوع هوش، درمحیط جهانی مدرن کنونی می تواند به مثابه نوعی جهت یاب برای اقدامات عمل نماید. هوش اخلاقی نه تنها چهارچوب قوی وقابل دفاع برای فعالیت انسان فراهم می کند، بلکه کاربردهای فراوانی دردنیای حقیقی دارد. درواقع، این نوع هوش تمام انواع دیگرهوش انسان رادرجهت انجام کارهای ارزشمند هدایت می کند ( بهشتی فر و همکاران،2011: 3).

رحیم بدری گرگری ( Rahim Badri Gargari )

هوش اخلاقی به این حقیقت اشاره دارد که ما به صورت ذاتی اخلاقی یا غیر اخلاقی به دنیا نمی آییم ، بلکه خوب بودن یا بد بودن اکتسابی است ( بدری گرگری ، 1394:2).

به نظر رحیم بدری گرگری (1394) آموزش فلسفه برای کودکان در 50 نفر از دانش آموزان دختر دوره متوسطه اول شهر مهربان موجب افزایش هوش اخلاقی دانش آموزان شده است .

مولفه های هوش اخلاقی در نهج البلاغه

نتایج پژوهش ابوالقاسم یعقوبی ، اکبر عروتی موفق و آرزو دلفان بیرانوند (1398) نشان داد که ابعاد هوش اخلاقی براساس فرهنگ نهج البلاغه شامل بعد شناختی (تأملی، دانش/ عقل)، بعد معنوی (قدرشناسی، خودسازی، خودکنترلی و وجدان)، بعد اجتماعی (روابط بین فردی، خیر عمومی، انصاف/ عدالت) و بعد عاطفی (مهربانی، احترام، همدلی، بردباری / صبر، مسؤولیت پذیری و گشاده رویی) است و مبنای هوش اخلاقی شامل خدامحوری و در مرحله بعدی آن انسان محوری می­ باشد.

در پژوهشی با عنوان « بررسی تطبیقی نظریة هوش اخلاقی حضرت علی (ع) در نهج البلاغه با نظریة فضیلت های اخلاقی مشترك ادیان ( دالسگارد، پیترسون و سلیگمن ) و اصول هوش اخلاقی ( لنیک و کیل ) » نشان داده شد که در نظریة هوش اخلاقی حضرت علی (ع)، سه بعد الهی، درون فردی و برون فردی مشاهده می شود. مؤلفه های هوش اخلاقی در بعد الهی شامل: تقوای الهی، عدم دنیاگرایی، یقین، اخلاص و سپاسگزاری؛ در بعد درون فردی شامل: خردورزی، تواضع و فروتنی، عفت و حیا، صداقت، صبر و شکیبایی و در بعد برون فردی شامل: محبت و احترام، همدلی، عدالت و انصاف، ایثار و از خودگذشتگی، بخشش و وفای به عهد هستند ( شعبانلو، بهروزی، شهنی ییلاق، صفایی مقدم، 1397 :28 ).

مرضیه مختاری پور و سید علی سیادت (1388 :97) در پژوهش خود با عنوان « بررسی مقایس های ابعاد هوش اخلاقی از دیدگاه دانشمندان با قرآن کریم و ائمه معصومین » ، اصول هوش اخلاقی را هوشیاری، توجه و احترام، خودکنترلی، مهربانی، انصاف گزارش کردند. همچنین نشان دادند که از بین چهار اصل هوش اخلاقی مطرح شده توسط لینک و کیل (2005) ، سه اصل درستکاری، مسئولیت پذیری و بخشش بیشتر موردتوجه است.

محسن فرمهینی فراهانی و فاطمه اشرافی (1393 :67) بیان کردند که اصول اخلاقی مطرح در نهج البلاغه شامل اصل احترام، اصل آزادی، اصل انصاف، اصل وفای به عهد، اصل امانت، اصل صداقت، اصل مسئولیت پذیری، اصل نقادی و انتقادپذیری، اصل مدارا و سعة صدر، اصل قانون مداری، اصل اعتدال و اصل رازداری می باشد.

سیروس قنبری و ایمان کریمی (1395 :99) در پژوهشی با عنوان « مؤلفه های هوش معنوی در نهج البلاغه » بیان کردند که مؤلفه های هوش معنوی در نهج البلاغه براساس گفته های امام علی(ع) شامل خودآگاهی، خودانگیختگی، ارزش محوری و چشم انداز محوری، کلنگری، دگرخواهی، استقبال از تفاوت ها، استقلال رأی، تواضع و فروتنی، تمایل به طرح چراهای بنیادی، توانایی تغییر چارچوب های ذهنی، استفاده مثبت از مشکلات و چالش ها و احساس رسالت می باشد.

محسن فرهادی نژاد و فاطمه خانی (1397 :51) در پژوهش خود با عنوان « مطالعة مؤلفه های هوش اخلاقی در پرتو اندیشه های امام علی(ع) در نهج البلاغه » ، مؤلفه هـای هوش اخلاقی را داشتـن معنا در زندگی، آخرت اندیشی و باور به نظارت مستمر الهی برشمردند.

مریم اسماعیلی و محمد یزدانی (1396 :149) در پژوهشی با عنوان « مطالعه تطبیقی فضایل اخلاقی ششگانه در روانشناسی مثبت و نهج البلاغه » نشان دادند که مهمترین تشابه در بین دو دیدگاه عبارت است از جامع نگری در مورد فضایل اخلاقی و مهمترین تفاوت این است که نگرش روانشناسی مثبت انسان محور است و به بهزیستی فردی و اجتماعی توجه می کند، اما نگرش نهج البلاغه، خدامحور است و به تعالی روح و ارتباط با خدا و فضایل اخلاقی توجه می کند.