نظریه جرم شناسی شهرنشینی ابن خلدون
در جهان شرق، ابن خلدون از اولین کسانی است که انحراف اجتماعی را در ابعاد کلان اجتماعی مطرح کرده و با مفاهیمی متفاوت، آن را بخش تفکیک ناپذیری از توسعه تمدن شهری می داند. به اعتقاد او، انحطاط یکی از مراحل تمدن است. یعنی وقتی انسان ها شهرنشین می شوند، از مقام انسانی خود به تدریج ساقط می شوند. بنابراین، انحطاط برای تمدن امری حتمی است؛ زیرا گرایش به اخلاق شهری مترادف با از میان رفتن معنویات می باشد.
ولی الدین عبدالرحمن بن خلدون ( 732 808 ق) در بررسی ها ي خود دریافت که میان پدیده های اجتماعی، پیوندي متقابل است که در مطالعات اجتماعی باید بدین ارتباط ها و پیوستگی ها در جامعه پی برد. او به جاي بررسی رخدادها، در پی چرایی آنهاست؛ چنین باوري وي را تا مرز دستیابی به قلمرو آغازین « علم العمران » و دریافتی جامعه شناسانه از روی دادها نزدیک می کند ( شیخ، 1388 ، ص 57).
ابن خلدون در بررسی هاي خود به چگونگی پیدایش و افول دولت ها و تبیین شهرنشینی و زمینه هاي پیدایش جرایم توجه فراوانی دارد؛ زیرا انسان را موجودي متفکر و اجتماعی می داند که در رابطۀ مستمر با دیگران است. این رابطۀ دوسویه به شکل گیري ساختار اجتماعی و سیاسی می انجامد که در کنار ویژگیهاي مثبت، کارکردهاي منفی نیز دارد. او در زمینۀ بررسی پدیدة شهر و ویژگی هاي شهروندان، مدینۀ فاضله باف یا ایدئولوگ نیست و برخلاف اتو پیست هایی همچون توماس مور ، با واقعیات رو به روست و می کوشد تا به علل پدیدهها پی ببرد ( علیمردانی، 1383 ، ص 230 ). او در این زمینه به دیدگاه حکیمان استناد کرده، می گوید : « در نزد حکما، مدینۀ فاضله نادر و بعیدالوقوع است و آنها فقط بر سبیل فرض و گمان دربارة آن سخن می گویند » ( ابن خلدون، 1388 ، ج 1، ص 590 ) تا شاید از رهگذر طرح این موضوع و سنجش جوامع ناقص با مدینۀ فاضله، امکان شناخت و رفع کاستیهاي آن بهتر فراهم شود.
ابن خلدون با طرح و واکاوي سرشت انسان و چگونگی شکلگیري اجتماعات، به تأثیر عواملی همچون شهرنشینی، دولت و معاش در بروز آسیبهاي اجتماعی و انحطاط حکومت و اجتماع آگاهی داشته و براي پیشگیري از آنها پیشنهادهایی ارائه کرده است. بنابراین، او با نگاهی اصلاحی به آسیب ها می نگرد و معتقد است شهر باید از زمینه هاي نامناسب پیراسته شود.
بیگمان شناخت عوامل اجتماعی جرم، براي اصلاح کاستی ها و کجروي ها و ارائۀ الگویی بر اي نهادهاي اجتماعی براي پیشگیري از جرایم، انجام چنین پژوهش هایی را ضروري می نماید. افزون بر این، نشان می دهد که بسیاري از نظریه هاي علمی و مدرن امروز در اندیشه هاي متفکران مسلمان ریشه دارد ( ریتزر، 1383 ، ص 8 و 53 ).
به اعتقاد ابن خلدون، عوامل متعددی در بروز این انحطاط مؤثرند که عبارتند از:
1) تن آسانی و محو شجاعت.
2) از بین رفتن حصارها و ضعف قدرت دفاعی.
3) رواج عادات ناپسند و مال دوستی و خود - پرستی و از بین رفتن صفات نیک.
4) ضعف اعتقادات دینی.
5) عدم رعایت حقوق مردم از طرف حاکمان.
6) آمدن اشخاص وابسته از بیرون جامعه.
7) تجارت حاکمان و زیان زدن به مردم.
8) برقراری مالیات های طاقت فرسا به علت بالا رفتن هزینه های حکومتی.
9) حمله اقوام وحشی به دلیل ضعف عصبیت.
10) افزایش بیماری ها و از میان رفتن مردم (محسنی، 1386: 51 و 50).
عوامل جرم از ديدگاه ابن خلدون
ابن خلدون با دقت نظر در شیوة زندگی و عوامل متعدد اجتماعی مؤثر بر ارتکاب جرم، به عواملی مهم در این زمینه اشاره کرده است .
1- سرشت انسان و اجتماع
ابن خلدون پس از بیان تفاوت انسان با حیوان، یعنی همان قدرت تفکر و اختیار ( ابن خلدون، 1388 ، ج 1، ص 74 )، به زندگی اجتماعی انسان م یپردازد. او در زمینۀ پیوند انسان و اجتماع ارسطویی می اندیشد، ولی متأثر از نگاه اجتماعی افلاطون است. در بررسی مسائل جامعه واقعبین است و به مدینۀ فاضله کاري ندارد (شیخ، 1388 ، ص 60 ). اما منظور وي از « مدنی الطبع » بودن انسان، بر خلاف دیگر فیلسوفان یونانی و نیز حکیم ایرانی ( فارابی) نیاز او به « اجتماع » است که مبین روابط اجتماعی و مناسبات اقتصادي است ( طباطبایی ، 1368).
از دیدگاه ابن خلدون نیز، انسان فرزند عادتها و دلبستگیهاي خود است، نه فرزند طبیعت و مزاج خویش و به چیزي انس نمی گیرد، مگر اینکه به خوي و عادت او تبدیل شود و سرانجام همان چیز جانشین طبیعت و سرشتش گردد؛ زیرا نفس انسان بسیار متلون است (ابن خلدون، 1388 ، ج 1، ص 165 و 236 ). وي بر آن است که « خدا در طبایع بشر نیکی و بدي، هر دو را در آمیخته است و بدي از همۀ خصایل به آدمی نزدیکتر است، به ویژه اگر در چراگاه عادات و منافع رها شود و از راه پیروي از دین به تهذیب خود نپردازد » ( همان، ص 240 241 )؛ پس به نظر او خیر و شر هر دو در جهان وجود دارند و نمیتوان آنها را ریشه کن کرد، بلکه باید در موجبات حصول آنها دقت کرد. به سخن دیگر، ابن خلدون با اعتقاد به وجود شر و سرکشی در نهاد انسان، همانند بس یاري از اندیشمندان از جمله دورکیم ( کوزر، 1385 ، ص 203 )، به وجود همیشگی شر و جرم در جامعه معتقد است و ساختن جامعه بدون جرم را ناممکن می داند و از سویی، چون اندیشۀ بشري در جامعه شکل می گیرد،جامعه تعیین کننده است ( ابن خلدون، 1388 ، ج 1، ص 79).
البته دانشمندان دربارة عوامل و عناصر مؤثر بر اجتماعی شدن انسان، همداستان نیستند. در این میان ابن خلدون اجتماعی شدن انسان را فطري می داند و نیازهاي نامحدود و تواناییهاي محدود او را در زندگی، دلیل ادعاي خود برمی شمارد و تعاون اجتماعی را راهکار فطرت براي برآوردن نیازهاي انسان می داند ( آزاد ارمکی، 1389 ، ص 303 ). بنابراین، وي دستیابی انسان به کمال را بدون زیستن در اجتماع ناممکن و تشکیل اجتماع را براي موجودیت و کمال آدمی ضرورت می داند (ابن خلدون، 1388 ، ج 1 ص 77 و 359 ؛ ج 2، ص 864 )؛ هرچند بسیاري از جرایم مانند سرقت، قتل و کلاهبرداري نیز پیامد زندگی اجتماعی اند.
ابن خلدون در طرح نظریۀ انسان اجتماعی، با توجه به مفهوم عصبیت به مثابۀ عامل هم بستگی و روح جمعی، چنانکه دورکیم نیز معتقد است، به بیان دیدگاههاي خود دربارة وفاق اجتماعی می پردازد. البته از دیدگاه او رفتار روانی- اخلاقی انسان تا اندازة بسیار فراوانی تابع شیوة زندگی جامعه اي است که بدان تعلق دارد؛ از این رو، شرایط زندگی نظام اجتماعی دگرگون م یشود؛ بر اي نمونه ، مزاج تند کوچنشین بر اثر تماس با شیوه هاي زندگی شهري و پیروي از قوانین و عادتهاي شهرنشینان، کمکم به نرمی می گراید .
بنابراین، گرایش به رفاه و آرامش، آدمی را به همنشینی با دیگران م یکشاند و به پاس داشت آن کمک می کند. این کشش ها هنگامی به اوج خود می رسند که پاي خانواده و نزدیکان انسان در میان باشد. اما در مقابل، ترك یاري و میل به ریاست پس از تشکیل اجتماعات بشر ي، در روابط میان آنها نمایان می شود؛ بدین ترتیب، زمینۀ ارضاي تجمل گرایی ها و شهوت هاي دیگر آدمی فراهم می شود .
2- نقش مذهب
ابن خلدون با درنگ در جامعه هاي تاریخی که دعوت دینی در آنها غالباً عاملی تعیین کننده در تأسیس دولت بوده است، جایگاه برتر عامل دینی را، به منزلۀ پدیدة اجتماعی، در تعیین نوع زندگی انکارناپذیر دانسته است. او حتی عدم حاکمیت احکام شرعی و سست شدن باورهاي دینی را در مفاسد اقتصادي شهرنشینان نیز مؤثر می داند ( ابن خلدون، 1388).
از دیدگاه وي، باورهاي دینی سبب دور شدن افراد از مفاسد و خويهاي زشت مثل خودخواهی و حسادت می شود (همان، ص 289 و 302 ).
با وجود این، از نظر ابن خلدون حتی جامعۀ دینی نیز از کارکرد تاریخی و آسیب زاي خودکامگی و سلطانیسم فارغ نیست؛ ستمگري، دور شدن از آموزه هاي شرع مقدس و پرداختن به هوس هاي شخصی و گروهی، در میان حاکمان، سرنوشت تار یخی جامعۀ دینی را نیز به انحطاط می کشد (منوچهري، 1376 ، ص 354 ). از دید ابن خلدون مقصود شارع از تحریم ستمگري، ممانعت از تباهی و ویرانی اجتماع و تباهی و انقراض نوع بشر و حفظ دین و جان و خرد و نسل و مال است ( ابن خلدون، 1388 ، ج 1، ص 557).
بنابراین، ابن خلدون دین را سبب کاهش جرایم و تقویت ارزش ها ي مشترك، کنش متقابل و پیوندهاي اجتماعی دانسته است که از افراد در برابر وضعیت بی هنجاري حمایت می کند.
3- نقش خانواده
از نظر وي، با لحاظ اینکه انسان داراي سرشت مدنى است و ناگزیر باید در اجتماع زندگى کند، نیازهاى جسمى و روانى انسان در محیط خانواده تأمین مى شود و روح تعاون و همکارى میان اعضاى آن در همان محیط شکل می گیرد.
افزون بر این، خانواده اساسىترین نهاد اجتماعى است که در شکلگیرى ساختار کلان جامعه نقش فراوانی دارد؛ زیرا بافت اجتماعى بهنوعى متأثر از تحولات خانوادگى است و هرگونه انحرافى در فضاى خانواده ها لزوماً در جامعه نمود می یابد. در مقابل، خانواده نیز در برابر تغییرات جامعه از خود واکنش نشان مى دهد؛ از این رو، میان خانواده و جامعه رابطه اي دوسویه برقرار است و هر یک بر دیگرى اثر مى گذارد ( ابن خلدون، 1388).
از نظر ابن خلدون با گسترش شهر، نظام اجتماعی جدیدي پدید می آید که در آن هریک از افراد خانواده در اقامتگاهی جدا از هم زندگی می کنند و با دیگري بیگانه می شوند و تعلقات و آداب و رسوم گذشته را وا می نهند و درنتیجه، نابسامانی در خانواده ها سبب بروز هرج و مرج، فساد جنسی و شیوع همجنس بازي، زنا و تولد نسلی نامشروع خواهد شد که در آن پدران فرزندان خود را نمی شناسند و چون، مهر و محبت که پایۀ دوام خانواده است در میان والدین و فرزندان وجود ندارد، شخصیت افراد متزلزل می شود. ضمن اینکه وجود چنین خانواده هایی بستري مناسب براي رشد کجروي ها و جرایم اجتماعی فراهم می سازد .
البته ابن خلدون بیشتر به کارکردهاي منفی خانواده پرداخته و معتقد است که شرایط در خانواده هاي شهري به گونه اي است که بسیاري از ایشان در مجالس و در میان بزرگتران و محارم خود، سخنان زشت و رکیک بر زبان می آورند و به هیچ رو ، شرم و وجدان آنان را از این روش ناپسند باز نمی دارد؛ زیرا عادات بد چنان ایشان را فراگرفته است که در کردار و گفتار از تظاهر به اعمال زشت و ناستوده امتناع نمی ورزند. در ضمن، او با اشاره به تقلید پسران از پدران، نقش تربیتی خانواده را در شیوة زندگی و رفتار فرزندان مؤثر می داند. ضمن اینکه، با اشاره به آقازاده ها، نظارت و کنترل نکردن خانواده و نیز وجود ثروت در اختیار آنان را، زمینه ساز انحراف می داند .
4- نهاد آموزش و پرورش
ابن خلدون تفاوت بنیادین انسان با دیگر موجودات را در نیروي فکر دانسته و به عقل نظري و عملی قائل است. او مهمترین کاربرد عقل عملی را در زندگی اجتماعی و آموختن عقاید و قواعد رفتار با همنوعان می داند (همان، ج 2، ص 860 )؛ زیرا انسان طبعاً مدنی است و این تجربه ها سبب سازش، تطابق و همکاري او با دیگران می شود. این تجربه ها فقط دریافت هاي شخص نیست، بلکه ممکن است به دست والدین یا از راه تجربه هاي علمی، اجتماعی و فرهنگی موجود در متون به انسان منتقل شود.
از این رو، وي به تربیت افراد از همان دوران کودکی معتقد است و آن را بسیار مؤثر می داند. افزون بر این، وي برخوردهاي تحقیرکننده، خشن و تهدید مردم از سوي نهادهاي حکومتی و آموزشی را، زمینه اي می داند که روح استقامت، شجاعت و عزت نفس را در افراد زایل می کند؛ زیرا نفوس رنج دیده و ستمکش به زبونی می گرایند که سرانجام آن تربیت افرادي سست عنصر، ریاکار، فرصت طلب و بزهکار خواهد بود .
از دیگر مسائل مهم که ابن خلدون در جهت تعلیم و تربیت کودکان توصیه می کند، رعایت مهربانی با نوآموزان است؛ وي معلمان را از سختگیري و بی توجهی به عواطف کودك برحذر می دارد؛ زیرا این رفتارها سبب انفعال کودك می شود و او از ترس، عواطف طبیعی خود را بروز نمی دهد و به دروغ زنی پناه می برد و چون دروغ ناشی از بی اعتمادي و روح بدبینی است، به فرومایگی، دورویی ، ناسپاسی و فریبکاري می انجامد و درنتیجه، کودك اعتماد به نفس خود را از دست می دهد و فردي ناتوان و کمرو پرورش می یابد.
به گفتۀ ابن خلدون، تقلید رابطه اي است از فرودست به فرادست؛ از این نگاه، همۀ روابط اجتماعی را می توان به این موضوع برگرداند. او سه نمونۀ مشخص را یاد می کند: رابطۀ پدر و فرزند، رابطۀ استاد و شاگرد و رابطۀ غالب و مغلوب. او بارها نقش تقلید را در رفتار یک فرد یا یک نسل یادآور می شود. در این زمینه نظریه هاي او را به درستی با نظریه هاي گابریل تارد قابل قیاس دانسته اند. تارد، تقلید را امر اجتماعی ابتدایی می داند؛ به نظر او انسان ها جرم و نحوة ارتکاب آن را از دیگري تقلید می کنند؛ این تقلید سه رکن دارد: 1. انسانها تمایل دارند از افراد فرادست خود تقلید کنند؛ 2. انسانها از افراد نزدیکتر به خود تقلید می کنند؛ 3. همان گونه که انسانها در امور مادي تابع مد هستند، بزهکاران نیز از هر موقعیت جدیدي براي ارتکاب جرم استفاده می کنند ( مظفري زاده، 1391 ، ص 420).
5- عوامل اقتصادي
ابن خلدون در زمینۀ اقتصاد شهري، از مفاهیمی چون درآمد و دارایی ، ارزش کار، تفاوت شهرها و مناطق بر اساس درآمد، قیمت صنایع و دلایل افزایش آن بحث کرده است. او معتقد است، توزیع درآمد در جامعه میان اقشار گوناگون به طور یکسان انجام نمی شود و همۀ افراد جامعه امکان سرمایه گذاري و کسب درآمد بیشتر را ندارند (همان، ص 713 ). از این رو، طبقۀ خواص ثروتمند و عوام فقیر در جامعه پدید می آید که زمینۀ جرایمی همچون سرقت و تکديگري دارند.
او معتقد است « تفاوت عادات و رسوم و شئون زندگانی ملت ها در نتیجۀ اختلافی است که در شیوه معاش خود پیش می گیرند » . به سخن دیگر، و ي امور اقتصادي را در اجتماع انسانی امري تعیین کننده می داند؛ زیرا ابن خلدون، هرج و مرج و استبداد روز افزون را از نتایج فقر می داند؛ اما برخلاف مارکس، آن را تنها عامل نمی داند ( نصار، 1366 ).
از دیدگاه ابن خلدون افزایش جمعی ت شهر و بالا رفتن دست مزدها، به افزایش بیشتر تقاضا می انجامد. در این وضعیت، شهرنشینان که به رفاه و تجمل خو کرده اند، همۀ دارایی خود را هدر می دهند و سرانجام دچار فقر می شوند. آنان همزمان با از دست دادن مال خود، رفته رفته محاسن جسمانی و اخلاقی خود را نیز از دست می دهند ( ابن خلدون، 1388 ، ج 2، ص 736 ). بنابر این، شهرنشینی، پیش از آنکه حاکی از جنبه ها ي خوب زندگی اجتماعی پررونق باشد، نتیجۀ سزاوار نکوهش عادت به تجملات گوناگون است که سرانجام به فساد اخلاقی شهروندان می انجامد؛ زیرا آنان به سبب کافی نبودن درآمد، به تقلب و فریب متوسل می شوند؛ اخلاقشان متزلزل و دینشان فراموش می شود؛ فساد و هرجومرج دولت را می پوشاند و تمدن به فنا می رود.
انواع جوامع
همچنانکه کسانی مثل اسپنسر و دورکیم با تقسیم جوامع، به جوامع سادة ابتد ایی ( جنگجو ) و جوامع صنعتی یا جوامع مکانیکی و ارگانیکی (همان، ص 138 و 190 )، گذار از جوامع سنتی به جوامع مدرن و تغییرات ایجادشدة آن را از عوامل بروز جرایم می دانستند (ریتزر، 1383 ، ص 762 )، ابن خلدون نیز به دو شیوة زندگی بادیه نشینی و شهرنشینی قایل است و در مطالعات خود به بررسی سیر تغییر اجتماع ساده و عمیق بادیه نشینی، به زندگی پیچیده و سطحی شهرنشینی که بیشتر خواسته هاي انسان را برآورده می سازد، پرداخته است.
در نوع نخست، وسایل معاش براي یک زندگی حداقلی و متأثر از محیط است ، اما در نوع دوم، عامل تعیین کنندة رفتار، نه محیط جغرافیایی، بلکه محیط اجتماعی است (ربانی، 1385 ، ص 60 ). بر اثر ایجاد صنایع و نوعی تقسیم کار، زندگی شهرنشینان مرفه تر می شود، تا جایی که در توانگري و رفاه به مرحله اي بیش از نیازمندي هاي خود دست می یابند ( ابن خلدون، 1388 ، ج 2، ص 793 ) و کم کم بر اثر رفاه زدگی به فساد می گرایند؛ زیرا از فطرت پاك دور شده و به احساسها و نیازهایی که نتیجۀ اخلاق فاسد شهري است، نزدیکتر می شوند.
او براي بادیه نشینان ویژگی هایی مانند قناعت، خشونت، عصبیت، سلامت نفس، استقامت، شرافت، دوري از لذتها و عادتهاي تجملی و پاكدامنی برمی شمرد و براي شهرنشینان ویژگی هایی همچون عیاشی، ترس، تجمل گرایی ، راحت طلبی، دروغگویی، اتکاي به حکومت، بی حیایی و دوري از رفتارهاي نیک را گریزناپذیر می داند؛ همچنان که روسو زندگی در روستا را بر زندگی در شهر ترجیح می دهد ( روسو، 1389 ، ص 438 ). کوتاه سخن اینکه، وي زندگی در بادیه را گهوارة تمدن و خوي شهرنشینی را عامل سقوط تمدن می داند؛ در نتیجه، همواره درپی فروکوفتن و نفی شهرنشینی برمی آید و معتقد است، شهرنشینان به سبب زیستن در لذتهاي دنیوي و تجمل پرستی، به بس یاري از بديها آلوده و از شیوه ها و رفتارهاي نیک دور شده اند ( ابن خلدون، 1388 ).
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .