نظریه نقش سالمندی اشترایب و اشنایدر
یکی از قدیمی ترین نظریه های پیری شناسی اجتماعی که مربوط به دهه ۱۹۴۰ است ، نظریه نقش است.افراد درطول زندگی نقش های مختلفی را به عهده می گیرند که اغلب این نقش ها متوالی وبرخی شبیه همدیگرند.
مسائل اجتماعی سالخوردگی را می توان از طریق دگرگونی پایگاه اجتماعی سالمندان و بازنشستگی مورد بررسی قرار داد. در جوامع سنتی سالمندان به عنوان افرادی صاحب نظر و با تجربه در کلیه ابعاد اقتصادی اجتماعی حیات جامعه حضور داشتند. اضمحلال خانواده گسترده از یکسو و شهری و صنعتی شدن و تغییرات سریع جوامع معاصر از سوی دیگر پایگاه اجتماعی سالمندان را دگرگون ساخته و در حالی که جمعیت آنان به بیشترین حد خود در طول تاریخ می رسد، اقتدار و اعتبار و منزلت آنان به کمترین حد خود درطول تاریخ رسیده است. در جوامع سنتی سالمندان تازمانی که توانایی انجام کار دارند،به فعالیت خود ادامه می دهند این درحالی است که در جوامع معاصرافراد مجبورند درسن خاصی بازنشسته شوند و این امرعلاوه برتاثیرگذاری بر درآمد آنها، موجب جدایی وکاهش ارتباطات سالمندان با اعضای دیگر جامعه می شوند. انزوا و تنهایی از جمله مسائل عمومی دوره سالمندی محسوب می شود که نتیجه فقدان ایفای نقش سالمندان نسبت به جامعه است. انزوا مربوط به شرایط و تنهایی مربوط به احساس است.
اشترایب و اشنایدر ( .Streib G. F. & Schneider C. J ) از نخستین کسانی اند که مفهوم تئوری نقش ( Role theory ) را برای درک سازگاری با بازنشستگی مطرح کردند و معتقدند که نقش شغلی یکی از مهمترین نقش هایی است که فرد ایفا می کند و یکی از منابع مهم ابراز هویت و شخصیت است. برای مثال زمانی که افراد می خواهند خود را به دیگران معرفی کنند، به شغل خود اشاره می کنند. از دست دادن شغل به مثابه گسیختگی غیرمنتظرهای در حیات فرد بازنشسته و سالمند است. بولو به جای کلمه بازنشستگی از عبارت خروج از نقش استفاده می کند و معتقد است که افراد باید توانایی کنار گذاشتن نقش های پیشین را در خود ایجاد کنند و واضح است که گسیختگی از نقش های پیشین و پرداختن به نقش های جدید می تواند به تغییراتی در حاالت و رفتار بیانجامد. این تئوری بر بازنشستگی به عنوان نقش انتقالی تاکید می کند که ممکن است نقش شغلی را از بین ببرد و یا تضعیف کند ( مانند نقش کارمندی، نقش اعضای سازمان و مسیر شغلی ) درحالیکه نقش اعضای خانواده و جامعه را تقویت می کند ( بارنز فارل ، 2003).
بر اساس این دیدگاه نتقال نقش می تواند به سازش مثبت یا منفی افراد بیانجامد که پیامدهای مثبت و منفی بستگی به این دارد؛ انتقال هماهنگ با ارزش ها و اهداف فرد باشد ( آدامز، پرشر، بیهر و لپیستو ، 2002).
استریب و اشنایدر (1971) گزارش کردند که مردانی که نزدیک به زمان بازنشستگی هستند، احتمال بیشتری دارد که نگرش منفی به بازنشستگی داشته باشند. در حالی که در ارتباط با زنان، فاصله از زمان بازنشستگی با نگرش آنها به بازنشستگی ارتباطی ندارد.
نظریه نقش موقعیت سالمندان رابرحسب سازگاری با نقش های باارزش اجتماعی تبیین می کند. بازنشستگی و از دست دادن برخی نقش هاي سالمندان، غالبا براي خانواده ها نیز مسائل و مشکلات اجتماعی، اقتصادي و روانی ایجاد میکند و حتی براي افرادي که وقت آزاد تازه بدست آورده خود را به عنوان یک فرصت تلقی می کنند، دوره انتقالی مهمی است. بازنشستگی عملا همیشه متضمن از دست دادن درآمد است و این امر بسیاري از سالمندان و خانواده هاي آنان را با فقر مواجه می سازد. در جامعه اي که کار در آن داراي ارزش اساسی است، بازنشستگی اغلب به معناي از دست دادن منزلت تلقی می شود و فقدان کارهاي جاري که ممکن است زندگی یک فرد را براي مدتی، حدود نیم قرن شکل داده باشد، خلائی ایجاد می کند که پر کردن آن بسیار مشکل است. بدیهی است براي زنان خانه دار چیزي به عنوان بازنشستگی وجود ندارد و حضور شوهر در خانه طی روز، ممکن است کار اضافی ایجاد کند. سازگار شدن با این وضعیت جدید مسلما مستلزم ایجاد تغییراتی است. سازگاري موفقیت آمیز با بازنشستگی، با به عهده گرفتن نقش هاي جدید و کیفیت گذران اوقات فراغت وابسته است و بر نیاز براي انعطاف و انطباق با نقش تأکید شده است (Baltes and Carstensen, 1996) .
در جامعه ای که کار در آن دارای ارزش اساسی است بازنشستگی اغلب به معنای ازدست دادن منزلت اجتماعی تلقی میشود.سازگاری موفقیت آمیزبا بازنشستگی بابرعهده گرفتن نقش های جدید وکیفیت گذران اوقات فراغت وابسته است و بر نیاز برای انعطاف وانطباق نقش تاکید شده که در این میان زنان به خاطر اینکه نقش خانه داری در مورد آنها تغییر نمیکند کمتر این بحران راتجربه می کنند.
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .