روش چند حسی آموزش ساموئل اورتن و آنا گیلینگام
ساموئل توري اورتن
ساموئل توري اورتن ( Samuel Orton ) 15 اکتبر 1879 - 17 نوامبر 1948) پزشک آمريکايي بود که پيشگام مطالعه معلولیتهای ناتوانی یادگیری ، علل و معالجه نارساخوانی است .
علاقه اورتن به اختلالات یادگیری ناشی از کار اولیه او به عنوان آسیب شناس در ماساچوست بود ، جایی که او با بیماران بزرگسال مبتلا به آسیب مغزی کار می کرد. همین امر باعث شد وی بررسی کند که چرا برخی از کودکان با عملکرد عصبی ظاهراً دست نخورده دارای ناتوانی در زبان هستند. در سال 1919 ، اورتن به عنوان مدیر بنیانگذار بیمارستان روانشناختی دولتی در شهر آیووا ، آیووا و رئیس گروه روانپزشکی در دانشکده پزشکی دانشگاه آیووا استخدام شد. در سال 1925 ، اورتن یک کلینیک سیار 2 هفته ای در شهرستان گرین ، آیووا ایجاد کرد تا دانش آموزان ارجاع شده توسط معلمان را ارزیابی کند زیرا "عقب مانده بودند یا در کار مدرسه خود شکست می خوردند". اورتن دریافت که 14 نفر از دانش آموزان ارجاع شده در درجه اول به دلیل اینکه در یادگیری خواندن مشکل زیادی داشتند ، در واقع دارای نمره ضریب هوشی تقریباً متوسط ، متوسط یا بالاتر از حد متوسط بودند.
مطالعه اورتن در مورد مشکلات خواندن در کودکان وی را به این فرضیه سوق داد که این افراد در ایجاد یک سازمان مغزی مناسب برای حمایت از ارتباط کلمات تصویری با اشکال گفتاری خود ناکام مانده اند. وی این دشواری را strephosymbolia ، به معنی "نمادهای پیچ خورده" نامید. این اصطلاح از مشاهده اورتن ناشی می شود که بسیاری از کودکانی که او با آنها کار می کرد تمایل دارند نامه ها را معکوس کنند یا ترتیب آنها را جابجا کنند. اورتن همچنین گزارش داد که برخی از موضوعات تحقیقاتی وی اگر صفحات را تا آینه نگه داشتند ، راحت تر می توانستند بخوانند و تعداد کمی از آنها آینه نویس سریع بودند.
اورتن که در دهه 1920 کار می کرد ، به تجهیزات مدرن اسکن مغز دسترسی نداشت ، اما از کار خود با بزرگسالان آسیب دیده مغزی می دانست که آسیب دیدگی در نیمکره چپ علائمی شبیه به علائمی که در کودکان مشاهده کرد ، ایجاد می کند. بسیاری از کودکانی که اورتن مطالعه می کرد نیز دوپهلو بودند و یا دارای قدرت دستی مختلط بودند. این باعث شد که اورتن این نظریه را مطرح کند که مشکلات مطالعه کودکان ناشی از عدم تسلط نیمکره چپ بر راست است. بعضي از نظريه هاي اورتن در مورد ساختار و سازماندهي مغز بعداً توسط محققان مدرن مغز تأييد خواهد شد ، مانند آلبرت گالابوردا ، كه مغز بزرگسالان نارساخوان و غير نارساخوان فوت شده را در اواخر دهه 1970 مقايسه كرد.
سهم اصلی دکتر اورتن در زمینه آموزش مفهوم آموزش "چند حسی" بود - تلفیق استراتژی های یادگیری حرکتی (مبتنی بر حرکت) و لمسی (مبتنی بر حس) با آموزش مفاهیم دیداری و شنیداری. دکتر اورتن راهی برای آموزش خواندن می خواست که عملکردهای راست و چپ مغز را با هم ادغام کند. او تحت تأثیر کار روانشناس همکار گریس فرنالد قرار گرفت ، وی در حالی که به طور همزمان نام و صدای حروف را می گفت ، رویکرد حرکتی را شامل نوشتن در هوا و ردیابی کلمات در قالب بزرگ نوشتاری یا نوشتاری کرده بود.
بعداً ، اورتن کار خود را با روانشناس آنا گیلینگام آغاز کرد ، وی یک روش منظم و منظم را برای دسته بندی و آموزش مجموعه ای از 70 گرامافون ، حروف منفرد و جفت حروف نشان دهنده 44 صدای گسسته معرفی کرد ( یا واج) در انگلیسی یافت می شود. در سالهای پس از مرگ دکتر اورتن در سال 1948 ، نام وی به شدت با روش آموزش اورتن و گیلینگام ( Orton-Gillingham ) پیوند خورده است ، که همچنان پایه اصلی ترین روش اصلاح و تدریس برای کودکان مبتلا به نارساخوانی است. ، یا علائم نارساخوانی مانند ، مانند اختلال در خواندن. اگرچه او به تجهیزات اسکن مغز دسترسی نداشت ، اما در نهایت بیشتر یافته های وی درست تشخیص داده شد. کار او اساس مفهوم عصبی روانشناختی جانبی بودن مغز و عملکردهای متقابل دو نیمکره مغزی است. همکاری در همکاری با آنا گیلینگام و بسی استیلمن رویکرد اورتن و گیلینگام برای آموزش زبان توسعه یافت. کتابچه راهنمای اصلی ، که در اصل در سال 1935 منتشر شد ، در حال حاضر در چاپ هفتم است.
آنا گیلینگام
آنا گیلینگام ( Anna Gillingham ) (1963-1878) یک معلم و روانشناس بود ، که به دلیل مشارکت در روش Orton-Gillingham برای آموزش خواندن به کودکان مبتلا به نارساخوانی مشهور شد .
گیلینگام در خانه تحصیل کرد پدر و مادرش ، که هر دو معلم بودند. وی بیشتر دوران کودکی خود را در رزیناسیون Pine Ridge در داکوتای جنوبی گذراند ، جایی که پدرش عامل محلی هند بود. او در سال 1900 از Swarthmore فارغ التحصیل شد ، اما بعداً مدرک B.A دوم را از ردکلیف بدست آورد ، و پس از آن مدرک کارشناسی ارشد از کالج معلمان کلمبیا گرفت .
کار با دکتر ساموئل اورتن ، او معلمان را آموزش داد و مواد آموزشی را در مورد آموزش خواندن ، تولید رویکرد Orton-Gillingham برای آموزش خواندن. وی با بسی استیلمن ، آنچه را که به عنوان کتابچه راهنمای اورتن - گیلینگام تبدیل شده است ، نوشت: آموزش بهبودی برای کودکان با معلولیت خاص در خواندن ، املا و قلم نوشتن. این اثر که برای اولین بار در سال 1935/6 منتشر شد ، به طور منظم به روز می شود و دوباره منتشر می شود. همراه با استیلمن ، گیلینگام "برنامه چند حسی متوالی ، حروف الفبا-آوایی" را به عنوان ابزاری تهیه كرد كه دانش آموزان می توانستند به راحتی هجاهای معنی دار ایجاد كنند. این روش کودک را از حفظ تقریباً تمام کلمات به زبان بی نیاز می کند و آن را به کلمات غیر آوایی محدود می کند. این کتابچه راهنمای آموزش "روش الفبایی" نظریه های اورتن ، تکنیک های چند حسی را با آموزش ساختار انگلیسی نوشتاری ، از جمله اصوات (واج ها) ، واحدها به معنی (اصطلاحات نظیر پیشوندها ، پسوندها و ریشه ها) و قوانین املایی مشترک ترکیب کرده است.
آنا گیلینگام زندگی خود را وقف حداکثری کرد که در تدریس ، "باید انجمن هایی ایجاد شود که شامل ساده ترین واحدهای ممکن باشد و باید از تکنیک های مختلف تقویت استفاده کرد" تا پیوندهای تداوم ارتباطی ایجاد شود. گیلینگام در کنار تمرین و توسعه تکنیک های خود ، کار با دکتر هنری گودارد را آغاز کرد - معروف به دلیل سازگاری و ترجمه از آزمون های سایمون و بینه فرانسه برای استفاده در تعیین هوش برتر ، بنابراین اولین روانشناس مدرسه در کشور شد.
گیلینگام و استیلمن پس از انصراف از تلاش خود برای دریافت درجه دکترا ، مرتب سازی متد زبان انگلیسی را آغاز کردند. آنها کلماتی را که حاوی واج های گوناگون منفرد ، گرافهای مختلف و دوقطبی ها و کلماتی هستند که از الگوهای خاص تقسیم هجا پیروی می کنند ، طبقه بندی کرده اند. آنها قوانین و استثناهای هجی را تعیین کردند ، تعیین کردند که کدام هجی های صدادارها با بیشترین فراوانی رخ می دهند ، و سپس روش هایی را برای تسلط بر کلمات غیر آوایی توسعه دادند. گیلینگام در سن 69 سالگی برای نظارت بر برنامه های درمانی و پیشگیرانه خود ، تربیت معلم برای آموزش فردی دانش آموز و تربیت معلم کلاس ، به عنوان مشاور چندین مدرسه در کشور کار خود را آغاز کرد.
گیلینگام تلاش کرد (در 80 سالگی) روش های خود را با نسخه های جدید فرهنگ لغت وبستر هماهنگ کند ، که تلفظ هجاهای نهایی را در بسیاری از کلمات تغییر می دهد و قوانین قدیمی تقسیم هجا را کاملاً کنار می گذارد. سالها کار خود را با آخرین اصول زبانی مطابقت می دهد.
یکی دیگر از جنبه های اصلی تقویت شده توسط حرفه تدریس گیلینگام پیوستن وی به این نظریه است که قرار گرفتن در معرض خواندن خیلی زود و نوشتن ممکن است برای کودکان مضر باشد. ریشه اعتقادات وی در این مورد از همان کودکی ناشی از ده سال اول زندگی خود در یک رزرواسیون Sioux در داکوتای جنوبی است. در مورد تجربه مدرسه خود ، گیلینگام نوشت: "والدین من معتقد بودند كه من دانش عمومی را تا آنجا كه ممكن است قبل از آشنایی با نماد زبان نوشتاری داشته ام ... من معتقدم كه به تعویق انداختن خواندن و نوشتن صرفه جویی زیادی در هزینه كودك و مدی خواهد بود ".
روش آموزش اورتن و گیلینگام
این روش را معمولاً با نام “تکنیک چند حسی آموزش زبان” میشناسند. این تکنیک حواس چندگانه را متمرکز خواندن میکند. طبق روش درمانی چند حسی آموزش، باید از حواسی مثل لامسه، بینایی، شنوایی و مخصوصاً حرکتی برای آموزش استفاده کرد.
ساموئل توری اورتن (1879–1948) ، یک روانپزشک مغز و اعصاب و پاتولوژیست در دانشگاه کلمبیا ، کودکانی را که دارای مشکلات پردازش زبان مانند نارساخوانی بودند ، مطالعه کرد. وی همراه با مربی و روانشناس آنا گیلینگام (1878–1963) ، او روش هایی را برای آموزش خواندن ایجاد کرد که شامل ترکیب حرکتی (مبتنی بر حرکت) و لمسی (حسی - استراتژی های یادگیری مبتنی بر) با آموزش مفاهیم بینایی و شنیداری.
در سال 1935 ، گیلینگام ، با همکار دیرینه خود ، بسی استیلمن ، کتابچه راهنمای Gillingham – Stillman ، آموزش درمانی برای کودکان دارای معلولیت خاص در خواندن ، املا و قلم را منتشر کرد. . این روش اکنون به عنوان روش Orton – Gillingham (OG) شناخته می شود ، "یک روش آوایی چند حسی برای آموزش خواندن اصلاحی" است .
در روش فرنالد و اورتون حس های بینایی، شنیداری، جنبشی و لامسه ی دانش آموز درگیر فرایند یادگیری می شوند ( کاکاوند، 1389 ؛ خانجانی، مهدویان، احمدی، هاشمی و فتح اله پور، 1391 الف).
روش اورتون - گلینگهام که تمرکز آن بر یادگیری ارتباط بین اصوات و حروف است تا کودک بتواند با شناخت بهتر در مهارت های زبانی در هجی کردن و خواندن درست به موفقیت برسد.
روش چندحسی اورتون برای آموزش نوشتن و یادگیری املاء از شیوه های زبانی چندحسی نظام مند و سازمان یافته بهره می جوید. تأکید فعالیت های آغازین در این شیوه بر یادگیری صداها تكتك حروف و ترکیب آنهاست. دانش آموزان با استفاده از روش ردگیری و ردیابی تك تك حروف و صداها و سپس ترکیب حروف و صداها و درنهایت ساختن کلمه، آنها را می آموزند؛ و این شیوه برای دانش آموزانی که دارای اختالل نوشتن می باشند در مقایسه با روش فرنالد روش مناسب تر و کارآمدتری است.
در شیوه ی چندحسی اورتون دانش آموز ابتدا حروف را می آموزند بعد ترکیب حروف با صداها و سپس کلمه را با کمك ردگیری با انگشتان یاد می گیرد.
فن اورتون- گیلینکهام بر روش چند حسی، سیستماتیک و ساختارمند زبان برای آموزش خواندن و هجی کردن متمرکز است. فعالیت های اولیه بر یادگیری حروف جداگانه و ترکیب آنها تاکید می کند. دانش آموزان از فن دنبال کردن برای آموختن حروف واحد و برابرهای صوتی استفاده میکنند. این گونه اصوات بعدا در گروههای بزرگتر و سپس در کلمات کوتاه ترکب می شوند. ( اورتون،1976، گلینگهام و استیلمن، 1970، به نقل از لرنر،1997 ). تکالیف همزمان املا نیز بخشی از روش اورتون – گلینگهام است.
این برنامه درمانی خواندن که مبتنی بر یادگیری آوایی است ( گلینگهام و استیلمن 1970) بر اساس نظریه اورتون پایه گذاری شده است . روشهای نظام مند خواندن ، هجی کردن و نوشتن برای تمام گروه های سنی از 6 سال تا دبیرستان مناسب هستند و سیستم آموزشی گلینگهام ، بر توانایی های تشخیص شنیداری و نیز حواس حرکتی و بساوایی تاکید دارد . کودکانی که از طریق روشهای گروهی در خواندن موفق نیستند ، به این علت است که برنامه های گروهی بر نیرومندی دریافتی – بینایی استوار هستند . در مقابل ، سیستم آموزشی گلینگهام بر تواناییهای تشخیص شنیداری و نیز بر حواس حرکتی و بساوایی تاکید دارد . گرچه روشهای آوایی در ترکیب آنچه کودک می بیند یا آنچه می شنود به او کمک می کنند ، اما از ادراک دیداری حداقل استفاده می شود .
فن اورتون – گلینگهام بر روش چند حسی ، سیستماتیک و ساختارمند زبان برای آموزش خواندن و هجی کردن متمرکز است .وقتی دانش آموز در ادای اصوات پایه مهارت پیدا کرد ، آوا انگارهایی ( یک حرف یا گروهی از حروف که نشان دهنده ی یک صدای آوایی است ) به او معرفی می شود . وقتی دانش آموزان در شناخت این آوانگارها تسلط یافتند آنها را در تمرینات خود به کار می برد . روش تدریس ، با معرفی صداهای کوتاه و چند صدای صامت مشخص آغاز می شود . وقتی این صداها به روش بالا آموخته شدند ترکیب آغاز می شود . چندکارت آوا نگار کنار هم چیده می شوند . روز بعد استفاده از روش ترکیب و تحلیل کلمه شروع می شود . این روش به صورت شنیداری انجام می شود به طوری که معلم کلمه را تلفظ می کند و دانش آموز باید حروفی را که می شنود شناسایی کند . این فرایند مستقیماً به فرایندهای بلند هجی کردن همزمان منتهی می شود ، که در آن معلم کلمه را بیان می کند و دانش آموزان آن کلمه را می گوید ، حروف را نام می برد و سپس آنها را می نویسد . این روش همواره در تلفظ کلماتی که از نظر آوایی خالص هستند استفاده می شود . یکی از شروط اولیه این برنامه این است که ، هیچ گونه مطلب چاپی به دانش آموز داده نشود . چنانچه دانش آموز در کلاس عادی ، کمکهای ترمیمی را دریافت می کند ، تمام مطالب باید از طریق شنیداری به او ارائه شود . بعد از اینکه مرحله ی ترکیب با تمام اصوات آوایی به اتمام رسید یک خواننده یا مبتدی معرفی می شود . وقتی دانش آموز توانست هر ترکیبی از هجاهای آوایی را بسازد و تحلیل کند ، هجاها ی غیر آوایی معرفی می شوند و به صورت هجاهای کلی به خاطر سپرده می شوند .
برنامه گلینگهام در پیشرفت مهارتها ، ترکیبی است از استفاده از مطالعه ی آوایی و نیز تجربیات و زبان داستانها ، ردیابی ، کپی برداری و املا به طور همزمان برای نیل به اهداف مختلف مورد استفاده قرار می گیرند . ردیابی ، در یادگیری مشکل حروف و تعیین ترتیب یک حرف برای هجی کردن بسیار مفید است . کپی برداری ، حافظه ی دیداری را تقویت می کند . هدف املاء ، افزایش فراخنای توجه شنیداری و تقویت تداعی بین محرکهای شنیداری و تصورات دیداری است . به نظر می رسد ، موفقیت این نظام مدیون استفاده از آن در مورد کودکانی است که قوه ی تشخیص شنیداری آنها بی عیب و نقص است .
گیلینگهام واستیلمن در 1973 از یک رویکرد چند حسی برای خواندن ، نوشتن و هجی کردن استفاده کردند . آنها به آموزش واحدهای صداها یا حروف در الفبا پرداختند . این روش در دهه 1930 به عنوان یک روش آموزشی برای آن گروه از کودکانی که اورتون آنها را دچار اختلال زبانی تشخیص داده بود ، ابداع شد . این روش تلاش می کند بین وجوه حسی بینایی شنوایی و جنبشي همخوانی ایجاد کند . گیلینگهام و استیلمن روش خود را نوعی همخوانی می نامیدند ، زیرا از سه بخش اصلی تشکیل شده بود :
1 - همخوانی نمادهای دیداری با نام حروف
2 – همخوانی نمادهای شنیداری با صدای حروف
3 – همخوانی احساس اعضای گفتاری کودک برای تولید نام یا صدای حروف هنگامی که او صدای خودش را هنگام تلفظ آنها می شنود ( سیمین رونقی – دکتر زینب خانجانی – مهین وثوقی رهبری 1377 )
برنامه گلینگهام در پیشرفت مهارتها ، ترکیبی است از استفاده از مطالعه آوایی و نیز تجربیات و زبان داستانها . ردیابی ، کپی برداری و املاء بطور همزمان برای نیل به اهداف مختلف مورد استفاده قرار می گیرند . ردیابی در یاد گیری مشکل حروف و تعیین ترتیب یک حرف برای هجی کردن بسیار مفید است . کپی برداری ، حافظه دیداری را تقویت می کند . بعد از تمرین باید به دانش آموزان نمونه ای از آنجه دیده اند ارائه شود . هدف از املاء افزایش فراخنای توجه شنیداری و تقویت تداعی بین محرکهای شنیداری و تصورات دیداری است . منتقدان این روش بر فقدان فعالیتهای هدفمند ، انعطاف ناپذیری ، روشهای تدریس و تمایل به خواندن زیاد تمرکز داشته اند . ( دکتر اسماعیل بیابانگرد – محمد رضا نائینیان 1381 ) .
این روش برای آموزش رمزگشایی در خواندن و املاء از شیوه ی زبانی چند حسی،نظام مند و سازمان یافته ای سود می جوید. تأکید فعالیت های آغازین در این شیوه بر یادگیری صداهای تک تک حروف و ترکیب آنهاست.
دانش آموز با استفاده از فن ردگیری، یکایک حروف و صداهای معادل آنها را یاد می گیرد. این صداهای مجزا سپس با هم ترکیب می شوند و گروه بزرگ تری را تشکیل می دهند.
در مرحله ی بعد با ترکیب آنها واژه های کوتاه ساخته می شود. روش آنها یک روش الفبایی است و هدفش ایجاد تداعی های بین علائم دیداری، شنیداری و لامسه ای است.(هامیل و بارتل/۱۹۹۰)
در روش گلینگهام ابتدا حروف بعد کلمات و در نهایت جملات معرفی می شوند. گام اول در این روش آموزش حروف است.
الف) آموزش حروف
در آموزش حروف فرآیند تداعی های دیداری، شنیداری، حرکتی به کودک آموخته می شود. فرآیندها ۳ نوع دارند :
۱-الف) تداعی نوع اول :
تداعی نوع اول شامل تداعی علامت بینایی و نام حرف و تداعی علامت بینایی و صدای حرف است. در این تداعی کارت یا حرف توسط معلم ارائه می شود و نام آن حرف توسط معلم گفته میشود و کودک تکرار می کند. تصویر کارت حرف به کودک ارائه می شود و از کودک پرسیده می شود که صدای این حرف چیست ؟ کودک باید صدای حرف را بگوید.
۲-الف) تداعی نوع دوم :
معلم صدای حرف ارائه شده به وسیله کارت را در می آورد. تصویر حروف را کودک نباید ببیند. معلم از کودک می خواهد که اسم حرفی را که آن صدا را دارد، بگوید.مثلاً معلم می گوید”آ” کودک باید اسم “الف” را بگوید اگر نام صدای حرف را درست بگوید شکل حرف به او نشان داده می شود.
۳-الف) تداعی نوع سوم:
شکل حرف با دقت توسط معلم کشیده می شود و خصوصیات آن برای کودک توضیح داده می شود. سپس کودک همان خطوط معلم را دنبال می کند و با دیدن کلمه آن را کپی می کند و بعد با حفظ کلمه آن را کپی می کند.
ب) آموزش کلمات
بعد از آموزش ۱۰ حرف اول در حروف الفبا آنها با هم ترکیب شده و بصورت کلمه به کودک ارائه می شود. کلمات روی کارت های کوچک زرد رنگ آورده می شود.
روش اجرا
طبق گفته های Rose و Zirkel ، برنامه های OG به طور معمول "از یک رویکرد چند حسی برای آموزش مفاهیم اساسی هجی ، نوشتن و خواندن استفاده می کنند و به طور مداوم بر مهارت های مسلط بنا می شوند." انواع O-G "به شکل بیش از 15 برنامه تجاری و چندین مدرسه خصوصی برای دانش آموزان دارای معلولیت انجام شده است."
به شیوه زیر می توان آواها را به دانش آموز آموزش داد:
1. معلم کارت کوچکی را که حرفی روی آن نوشته شده است به کودک نشان می دهد و نام آن حرف را به وی می گوید.دانش آموزآنرا تکرار می کند. به محض اینکه وی نام آن حرف را فرا گرفت معلم صدای آن حرف را برای کودک تلفظ کرده و او آنرا تکرار می کند. سپس معلم کارت را مجددا به کودک نشان می دهد و ازوی می پرسد صدای این حرف چیست؟ و کودک در پاسخ صدای آن حرف را بر زبان می آورد.
2. بدون آنکه کارت به دانش آموز نشان داده شود، معلم صدای حرف را از طریق ضبط صوت به کودک ارایه می کند و می گوید چه حرفی این صدا را دارد؟ کودک در مقابل باید نام حرف را به معلم بگوید.
3. معلم به دقت حرف را برای کودک می نویسدو شکل آن را برای وی شرح می دهد.کودک سپس با انگشتان خود نوشته معلم را لمس و آن را دنبال می کند. بعد از روی آن چاپ می کند سپس آن را می نویسد. سرانجام معلم صدای آن حرف را ارایه می دهدو از دانش آموز می خواهد حرف مربوط به صدا را بنویسد. به نظر می رسد موفقیت این نظلام وابسته به قوه تشخیص شنیداری بی عیب و نقص است. به هر حال، روش تدریس با ارایه اصوات به طریق بالا و سپس ترکیب آنها آغاز می شود. چند کارت که آواهایی بر روی آنها نوشته شده است به ترتیب ادا می شود و سرعت آنقدر بالا می رود تا اینکه بتوان آنها را به طور روان بیان کرد. روز بعد از روش ترکیب و تحلیل کلمه شروع می شود. این روش به صورت شنیداری انجام می شود به طوری که معلم کلمه را تلفظ می کند و دانش آموز باید حروفی را که می شنود شناسایی کند و نام ببرد.
مراحل آموزش
مراحل آموزش به این ترتیب است :
1. خواندن : اولین کارتهای حروف تمرین که یک کلمه را می سازند را روی میز می گذاریم و کودک باید به ترتیب صدای این حروف را بگوید و باید صداها را چندین بار و با افزایش سرعت برای کودک تکرار کرد.کارتهایی که صحیح خوانده شده اند در یک سمت و کارتهای غلط جهت تلاش و تمرین مجدد در سمت دیگر گذاشته می شود.
2. هجی کردن : بعد از ترکیب حروف، هجی کردن یعنی تجزیه کلمات به صداها آغاز می شود. این برنامه، برنامه ۴نکته ای نامیده می شود. معلم یک کلمه را می گوید و سپس حروف همان کلمه را آهسته تکرار می کند.
هنگامی که کودک صدا را تشخیص می دهد، حروف آن روی میز گذاشته می شود تا جایی که کلمه تکمیل می گردد. معلم بار دیگر کلمه را تکرار می کند و سپس از کودک می خواهد که آن را تکرار کند، حروف آنرا نام ببرد، کلمه را بنویسید و در عین حال هر حرف را نام ببرد و در نهایت کلمه نوشته شده را بخواند.پس از اجرای برنامه،تمرین هایی در منزل به وسیله کارت های سفید و زرد انجام میشود. تمرین در زمینه تداعی دوم برای حروف مشابه با مشق هایی برای خواندن کلمات و مشق هایی برای هجی کردن و نوشتن دنبال می گردد.
3. قاعده شماره ۱ هجی کردن :
این قاعده پس از یادگیری حروف به کودک ارائه می گردد. بعداز این که کودک کلمات ۳حرفی را خواند،کلمات بصورت جمله و داستان ارائه می شوند به این صورت که:
۱- کودک یک جمله را به آهستگی می خواند و اگر با کلمه خاصی مشکل داشته باشد، به او کمک می شود و بعداز آماده شدن، جملات را بلند تکرار می کند.
۲- برای تمرین دیکته از همان کلمات استفاده می شود. کلماتی که زیر آنها خط کشیده شده توسط کودک کپی می شود.
4. قاعده شماره ۲ هجی کردن :
یک حرف به آخر کلمات اضافه و کلمات در فهرستی متفاوت ارائه می گردد و فرد باید کلمات با صدای اضافه را تشخیص داده و بخواند. (مایرزوهامیل/۱۹۷۶)