تعادل :
- یك حالت توازن شناختی بین درک ما از جهان هستی و تجربه هایمان است . تعادل یابی یا عمل جستجو برای نظم و توازن به معنی مقایسه ی درک ما با جهان واقعی است وقتی که درک ما بتواند رویدادهایی را که مشاهده می کنیم تبیین نماید دنیا برای ما معنی می دهد و ما در حالت تعادل قرار می گیریم . وقتی که درک نتواند رویدادهایی را که مشاهده می کنیم تبیین کند، نبود تعادل رخ می دهد و ما برانگیخته می شویم تا تبیین های دیگری را جستجو نماییم . بی تعادلی نیروی محرک ما در رشد یا تحول است .

منظور از تعادل یک حالت توازن شناختی بین درک ما از جهان هستی و تجربه هایمان است . بنا به گفته اگن و کاوچاک ، تعادل یابی یا عمل جستجو برای نظم و توازن به معنی مقایسه درک ما با جهان واقعی است .

 

تعادل جویی:
- مكانیسم کودک برای تنظیم و یكپارچه ساختن تغییراتی است که در اثر بلوغ ،تجارب فیزیكی و اجتماعی پدید آمده است .
- تعادل یابی به معنای جستجو به منظور هماهنگی ذهنی بین طرح های شناختی با اطلاعات کسب شده از محیط .

طبق نظر پیاژه ، انسان به طور ذاتی علاقمند است بداند که جهان چگونه کار می کند و نیازمند است که در تجربه های خود نظم ، ساختار ، و قابلیت پیش بینی بیابد .

تعادل جوئي که نتيجه درون سازي و برون سازي, رسيدن به تعادل هاي جديد و تغيير مفاهيم و ساخت هاي ذهني در رشد شناختي است. 


طرحواره ( طرح ذهني ) :
- الگوهای سازمان یافته اندیشه و عمل که در تعامل بین انسان و محیط به کار می رود . 
- طرحواره ها الگوهای سازمان یافته یا واحدهایی از عمل یا تفكر هستند که ما برای معنادار کردن تعاملات خود با محیط ، آن ها را می سازیم . طرحواره ها را می توان به فایل هایی تشبیه کرد که ما اطلاعات را در آن ذخیره می کنیم .
- طرح های ذهنی ، نمودها یا نظام های سازمان یافته ای از اعمال یا تفكر هستند که به ما اجازه می دهند درباره ی اشیاء وواقعه های جهان اطراف خود فكر کنیم . این طرح ها ممكن است بسیار کوچك و خاص (مثل طرح ذهنی ما ازمكیدن پستانك) و یا دارای یك ویژگی عمومی تر (مثل طرح ذهنی دسته بندی گیاهان) باشند.
- طرحواره ها ساختارهای شناختی هستند که به وسیله ی آن ها کودکان وبزرگسالان به صورت ذهنی دانش تصویری خویش را سازمان می دهند.

به اعتقاد پياژه طرحواره , يک الگوي سازمان يافته از انديشه يا رفتار است. 
ساختار کلي يک عمل که با تمرين و تکرار , مستحکم و تثبيت مي شود. اين ساختار در موقعيت هاي متناسب وارد عمل مي شود و برحسب محيط تغيير مي کند. براي مثال بازتاب مکيدن را در نظر بگيريد. ( اين بازتاب بتدريج که کار مي کند تبديل به طرحواره مکيدن مي شود زيرا بازتاب مکيدن با کارکرد , مستحکم مي شود و حوزه عملش وسعت مي يابد. کودک انگشت يا اشيا» ديگر را مي مکد که براي تغذيه نيست ) و در نتيجه مي تواند بتدريج اشيا» را باز شناسد. ( پستان با پستانک را از ساير اشيا» تشخيص دهد. ) 
دستگاه هاي زيستي کودک به هنگام تولد( مانند دستگاه هاي گوارشي , تنفسي , سلسله اعصاب حسي - حرکتي و... ) به نسبت مجهزند و وظايف خود را انجام مي دهند. اما دستگاه هاي شناختي بسيار ابتدايي اند. در واقع تنها وسيله ارتباط کودک با محيط خارج که بتدريج منجر به شناسائي مي شود, بازتاب ها هستند. البته فقط بازتاب هايي که بر اثر کارکرد تغيير و تحول مي يابند و الگوهاي مقدماتي عمل را مي سازند , مانند بازتاب مکيدن که منجر به طرحواره مکيدن مي شود . 
طبق يک تعريف ديگر : چهار چوب شناختي کودک که به کمک آن مي تواند آگاهي هاي خود را درباره اشيا» و امور گوناگون دنياي اطراف خود، سازماندهي کند. اين طرح ذهني به وسيله کودک ساخته مي شود و هميشه در تاثير متقابل با محيط اطراف, دستکاري مي شود و تغيير شکل مي يابد. طرحواره هاي کودک در مراحل مختلف رشد شناختي او به صور زير مي باشد: 
الف: طرحواره عملي ( فعاليت) در مرحله حسي - حرکتي . مثل : 
مکيدن - گرفتن - انداختن 
ب: طرحواره هاي نمادي در مرحله پيش عملياتي ( قرار گرفتن علائم به جاي واقعيات ) هاپو نماد تمامي حيوانات است. 
ج: طرحواره هاي مفهومي طبقه بندي و ارتباط در مرحله عمليات عيني : 
وجود توانائي طبقه بندي . مثلا مي تواند بين سگ گله و سگ پليس تمايز قائل شود. 


سازگاری :
- فرایند دمساز کردن طرحواره ها و تجربه ها با یكدیگر به منظور ایجاد تعادل 
- مقصود از سازگاری گرایشی است که موجود زنده برای توافق با محیط خود ابراز می دارد . 
- تغییراتی که در یك فرد برای پاسخ به محیط ایجاد می شود . 

سازگاري با واقعيت دو جنبه دارد , يعني در جريان آن , دو استعداد ذاتي در تاثير متقابل با يکديگر قرار مي گيرند که يکي برديگري تاثير مي گذارد. اين دو عبارتند از :  الف ) درون سازي  ب) برون سازي 

جذب (درون سازی یا همگون سازی) :
- عبارت است از کوشش برای فهم یك چیز جدید از طریق جای دادن آن در درون چیزهایی که از قبل در ذهن خود داریم .
- عبارت است از ارتباط دادن اطلاعات جدید به ساختارهای شناختی موجود 
- کسب اطلاعات جدید و تلاش برای هماهنگ کردن این اطلاعات با طرحواره های موجود از قبل ، یا پاسخ دادن به محیط بر اساس الگوهای رفتاری یا طرحواره های از قبل آموخته شده
- هنگامی رخ می دهد که معلومات حاصل از تجربه های گذشته در موقعیت های جدید به کار می رود 
- مستلزم بروز پاسخی است که از پیش کسب شذه . جذب وقتی صورت می گیرد که کودک چیزی را از محیط بگیرد و آن را جزئی از خود سازد .

تعريف درون سازي تحصيل يک ساختار شناختي , يعني از طرحواره هاي موجودمان براي تعبير کردن دنياي بيروني استفاده مي کنيم . 


انطباق (برون سازی یا همسازی) :
- فرایند انطباق بدین معنی است که فرد پاسخ های خود را بنا به خواست های محیط ، تغییر می دهد 
- عبارت است از تغییریا صلاح طرحواه های فعلی برای هماهنگی با اطلاعات جدید ، یا پاسخ دادن به محیط به روشی تازه
- عبارت است از تغییر ساختارهای شناختی موجود به نفع جنبه ی خاصی از محیط که فرد در جریان درون سازی آن است .
- فرایند تغییر ساختارهای شناختی پیشین به گونه ای که با آن چه درک می شود متناسب شود .
- هنگامی صورت می گیرد که فرد رفتار خود را با شرایطی که بر او تحمیل شده است تطبیق دهد .

تعريف برون سازي : بايد در نظر داشت که واقعيات بيروني , همواره قابل درون سازي نيستند و در مقابل فعاليت آن مقاومت مي ورزند. از اين رو الگو ها يا طرحواره ها تغيير مي يابند و خود را با آن موقعيت همساز مي کنند. 


سازمان (سازماندهی) :
- فرایند شكل دهی الگوهای منسجم و منظم فكری است که با هدف کارآتر شدن انسان در تعامل با محیط
- سازمان دادن ترکیب کردن ، مرتب کردن و ترتیب تازه دادن به رفتارها و افكار در نظام های منسجم
- سازمان به یك نظم منطقی حاکم بردستگاه شناختی اشاره می کند ، بدین معنی که این دستگاه از یك کلیت منسجم تشكیل یافته که هیچ جزئی از آن ، بدون تأثیر گذاری بر سایراجزاء تغییر نمی کند.


ساخت شناختی ( طرح ذهني + طرح ذهني +.... + طرح ذهني ) :
- ساخت عبارت است از ساختمان ذهن یا اندیشه های فرد . واکنش های ارثی نوزاد ، پس از گذشت نخستین روزهای زندگی ، از طریق تجارب از اوتغییر می یابند و به مكانیسم های تازه ای تبدیل می شوند که ساخت های شناختی نام دارند .

ساخت شناختي مجموعه اي از طرح هاي ذهني است که با يکديگر ارتباط دارند و به صورت واحدي در آمده اند. هرچه به مراحل بالاتر رشد شناختي مي رسيم, اين ساخت هاي شناختي نيز پيچيده تر ميشوند.در پايان هر مرحله از رشد ذهني , ساخت هاي شناختي متناسب با آن مرحله به صورت مشخص در مي آيد. مثلا مفهوم آجيل عيد در کودکان: 
کودک 2 ساله هنوز نمي داند معناي آجيل عيد چيست؟ از نظر شناختي , اصطلاحاتي نظير قاقا و به به را براي آن به کار مي برد. 
کودک 5 ساله به حدي از دريافت مفهوم زمان رسيده که بداند آجيل فراوان عيد را مي تواند سالي يک بار و آن هم در جشن نوروز بخورد . 
کودک 7 ساله شناخت خيلي بيشتري دارد . مثلا او قبل از هر چيزي به اين فکر است که مقدار بيشتري آجيل بخورد. 
کودک 11 ساله که درآستانه رسيدن به تفکر انتزاعي و منطقي است, مي تواند حساب کند که اگر پول خريد چند سال آجيل عيد را به او مي دادند, مي توانست يک دوربين عکاسي خوب بخرد. بنابراين مراحل مختلف رشد شناختي با يکديگر تفاوت کيفي دارند. يعني دريافت کودک از خود و سازماندهي کردن آگاهي ها و تعبير و تفسير آنها به شکل هاي گوناگون صورت مي گيرد. 

پياژه مي گويد: شناخت انسان يک جريان رشد يابنده و متحول شوند است که حاصل ارتباط متقابل ظرفيت هاي ذهني فرد با تاثيرات محيط پيرامون اوست. 

هوش :
- عبارت است از نمونه ای خاص از انطباق زیستی یا توانایی ایجاد کنش متقابل وکارآمد با محیط
- پیاژه هوش را نه بر اساس ملاکی ایستا ، بلكه از لحاظ جهتی که هوش در تكامل سیر می کند تعریف می کند و هوش را به عنوان صورتی از تعادل یابی تعریف می کند که تمام ساخت های شناختی به سوی آن هدایت می شوند.
- هدف هوش سازگاری با محیط است.


محتوا :
- به جنبه های قابل مشاهده ی هوش ، یعنی پاسخ های فرد در برخورد با محرک ها ی آشكار محتوا گفته می شود که در نظریه پیاژه معادل با رفتار به کار رفته است .

مقایسه ی محتوا با طرحواره :
- طرحواره به توانایی کلی فرد برای انجام طبقه ای از رفتار گفته می شود اما محتوا شرایط آشكار شدن هریك از موارد خاص توانایی است .

مقایسه هوش و تفكر :
- هوش به دوره ی خاصی محدود نمی شود ، پیش از زبان وجود دارد ، هم با پدیده های واقعی و محسوس سروکار دارد و هم با پدیده های نمادی . اما تفكر مستلزم زبان آموزی است پیش از زبان وجود ندارد و نیز مستلزم درونی ساختن امور است .


خودمداری (خودمحوری، خود میان بینی، خودمرکز بینی،تمرکز گرایی) :
- یعنی کود نمی تواند به دیدگاه مشخص دیگری توجه کند . او کلمات را براساس تجارب خود تفسیر می کند وبه کارمی برد و هنوز نمی داند کودکان و نوجوانان دیگر ، که تجارب متفاوتی دارند ، احتمالا می توانند تصورات متفاوتی داشته باشند .


پایداری شیء (object permanence)
- اولین، مهم ترین و اساسی ترین اکتشاف شناختی . کودک به این نكته پی می برد که اگر حتی اشیای در معرض حواس او قرار نگیرند باز هم وجود خواهند داشت. به عبارت دیگر کودک به تفاوت میان احساس یك شیء و خود شیء پی می برد.


نماد سازی یا symbolization
- کودک باید در حدود 69 ماهگی دارای این قدرت شناختی شود. در نمادسازی، کودک استفاده از نمادها (سمبول ها) و بكار بردن کلمات را یاد میگیرد و میتواند از کلمات و نمادها تصاویر ذهنی بسازد. مثلا کودک میتواند یك نماد ذهنی از کلمهی توپ یا یك تصویر دیداری از توپ بسازد که مُعرّف یا معنیدهندهی یك شی واقعی است. این تصاویر ذهنی به کودک مجال میدهند که روی مفاهیم تازه تر کار کند.


تفكر سحرآمیز (علیت سحری):
- 7 سالگی دارد. در این طرز فكر وقوع دو پدیدهی - از جملهی افكاری است که دلالت به سن فكری 1 همزمان به علت و معلول بودن آنها تعبیر میشود؛ مثلا رعد، برق را به وجود میآورد و یا اندیشهی بد، حادثه را.

استدلال قیاسی:
- در آن نتیجه گیری منطقی از مجموع دو خصوصیت به عمل میآید در این مرحله روی میدهد. مثلا تمام اسپها پستاندار هستند (یك خصوصیت) ، تمام پستانداران خونگرم هستند (خصوصیت دیگر) ، پس تمام اسپها خونگرم هستند (نتیجه).


جاندارپنداری :
- ماه به « نسبت دادن خصوصیات موجودات زنده به اشیاء .مثال کودک چهارساله ای که فكرمیكند جاندار پنداری تفكر خود را به نمایش می گذارند . » پشت ابرها می رود که بخوابد

نگهداری ذهنی:
- به رغم ایجاد تغییر در شكل ظاهری یا وضع مكانی یك شیء اگر چیزی به آن اضافه یا چیزی از آن کاسته نشود در مقدار واقعی آن تغییری ایجاد نمی شود .
- به توانایی درک این موضوع اطلاق میشود که هرچند ممكن conservation تشخیص نگهداری یا است شكل و فرم اشیا تغیر پیدا کند، شی هنوز هم سایر خصوصیات خود را حفظ میکند به طوری که میتوان “همان” بودن را شناخت. مثلا اگر یك گلوله خمیر را به شكل استوانهیی درآورند، کودک میداند که در استوانه نیز همان مقدار خمیر وجود دارد. ناتوانی درک بقا (که از خصوصیات مرحلهی پیش عملیاتی است) را زمانی میتوان تشخیص داد که کودک بگوید مقدار خمیر در استوانه بیشتر است چون استوانه درازتر است.

طبقه بندی کردن :
- یعنی دسته بندی اشیاء در گروه ها یا طبقه های مختلف بر اساس ویژگی های مشترک آن ها. 


بازگشت پذیری:
- یعنی توانایی به عقب برگرداندن مراحل انجام یك رشته عمل به طور ذهنی و رسیدن به نقطه ی آغاز
- مهم ترین ویژگی غیر منطقی تفكر پیش عملیاتی برگشت پذیری آن است ، یعنی ناتوانی درطی کردن یك سری مراحل در یك مسئله و بعد تغییر جهت دادن و برگشتن به نقطه شروع

ردیف کردن :
- یعنی قراردادن اشیاء و امور پشت سرهم برحسب یكی از ویژگی های آن ها. 

استنباط فرارونده:
- کودکی در مرحله عملیات عینی قرار دارد می تواند به صورت ذهنی نیز ردیف کند که این توانایی استنباط فرارونده نامیده می شود.


این همانی:
- این اصل نشان دهنده ی آن است که تغییرات ظاهری اشیاء در مقدار واقعی آنها تغییری ایجاد نمی کند.


جبران :
- بنابراصل جبران، در تغییر شكل اشیاء، در یك مورد ، مورد دیگر را جبران می کند. 


عدم تمرکز :
- یعنی توجه همزمان به چند ویژگی اشیاء 


استدلال فضایی:
- پیاژه دریافت که کودکان دبستانی در مقایسه با کودکان پیش دبستانی درک فضایی دقیق تری دارند . یعنی بازنمایی ذهنی آنها از فضاهای بزرگ آشنا ، مانند محله یا مدرسه.
- کودکان پیش دبستانی خردسال علایمی را روی نقشه هایی که مشخص می کنند ولی جایابی آنها تكه تكه است . اما اگر این نقشه نسبت به جهت کلاس چرخانده شود ، دچار مشكل می شوند.
- در حدود 9 تا 61 سالگی نقشه ها بهتر سازمان می یابند و علایم را همراه با مسیر سازمان یافته سفر نشان میدهند . کودکان در پایان اواسط کودکی ، نظری کلی از فضای بزرگ را تشكیل می دهند .


تفكر انتزاعی :
- خود را در علاقهی نوجوان به مطالب گوناگونی چون فلسفه، مذهب، اخلاق، و سیاست نشان میدهد. تفكر انتزاعی به افكاری اطلاق میگردد که به عواملی مربوط اند که بر خلاف ظاهرشان میباشند، مثلا ضربالمثلها را در نظر بگیرید که مفهوم ظاهری شان با مفهوم واقعی شان متفاوت است. به عبارت دیگر، انتزاع کردن یعنی بیرون کشیدن، و تفكر انتزاعی یعنی توانایی استنباط و درک مفاهیم از موقعیتهای کلی. این نوع تفكر ابعاد بسیار گسترده دارد و افرادی که تفكر انتزاعی دارند خیلی زود شما را میفهمند و لازم نیست تا موضوعی را برایشان چندین بار تكرار کنید.


تفكر فرضی – قیاسی:
- این نوع تفكر بالاترین نوع شناخت و تفكر است که شخص را قادر میسازد فرضیه یا پیشنهادی بسازد و آن را با محك واقعیت آزمایش کند. استدلال قیاسی با رسیدن به از یك مفهوم خاص به یك مفهوم عام مشخص میگردد. استدلال قیاسی پروسهی پیچیدهتر از استدلال استقرایی است که حالت معكوس آن است – یعنی رسیدن به عام از خاص .
- افرادی که از لحاظ فكری به بلوغ میرسند قادر به حل مساله از راه استدلال فرضی- قیاسی میباشند، به این معنا که وقتی با مسئلهی روبرو میشوند، با نظریهای کلی دربارهی عوامل احتمالی که ممكن است بر نتیجه تاثیر بگذارند فرضیههای میسازند و آنها را آزمایش میکنند تا ببینند کدام یك نتیجه بخش است. بنابراین حل مساله در نوجوان که دارای تفكر فرضی قیاسی است با احتمال شروع می شود و به واقعیت می رسد، در حالی که کودک و افراد بالغی که در مرحله ی عملیات عینی باقی مانده اند با واقعیت شروع می کنند و اگر این پیشبینی ها تایید نشوند، قادر به انتخاب گزینه های دیگر نیستند و مسایل را نمی توانند حل کنند.