امروزه در اصطلاح عامیانه، فردی را که از گره‌های روحی رنج می‌برد و همزمان دنیای روحی دیگران را نیز مختل می‌کند، عقده‌ای می‌نامند؛ این واژه بار منفی سنگینی با خود به همراه دارد.

این در حالی است که گره‌ها یا عقده‌ها در اصطلاح تخصصی و حقیقت وجودی خود، ابعادی دارند که پرداخت و بررسی آن‌ها می‌تواند جنبه‌های مختلفی از ظرفیت‌های روانی بشر را با همه اوج و فرودهایش به نمایش بگذارد. دنیای درونی انسان مثل یک جزیره گنج است؛ پر پیچ و خم، با چشم اندازی مهلک و موانع زیاد، به همین خاطر اغلب انسان‌ها از خودشناسی که راهی برای گذر از این موانع است، می‌پرهیزند. حال آن که عبور از این موانع و جستجو می‌تواند همراه با دستاوردهایی باشد. پیش از هر چیز لازم است عقده‌ها و نحوه بروز آن‌ها را بشناسید.

منظور از عقده روانی

عقدهٔ روانی ( Complex ) یا پیچیدگی های روانی ، گروه یا مجموعه‌ای است از اندیشه‌ها و عقاید یا تکانه‌های مرتبط به هم، که دارای حالت هیجانی مشترکی هستند و تأثیر قوی و معمولاً ناهشیاری بر نگرش‌ها و رفتار بر جای می‌گذارند. اصطلاح "عقده" ، توسط کارل گوستاو یونگ ( Carl Gustav Jung ) ابداع شد تا محتوای ناهشیار شخصی را نشان بدهد.
در باور عامه، عقده تقریباً دلالت بیمارگون خالص دارد و الزاماً با کاربرد آن در روان‌شناسی برابر نیست. عقده در روانشناسی به شکل و شیوه ای خاص و تکراری از تفکر و رفتار اشاره دارد. بنابراین تمامی اجزای روان ساختار عقده ای دارند.
از نظر لغوی عقده یعنی گره. گره معمولا به دو نوع است: گره کور و گره ساده. گره کور قابل بازشدن نیست اما گره ساده قابل بازشدن است. عقده نیز در حوزه روانشناسی به دو گونه است؛ عقده ساده و عقده پیچیده.

هر شکل دائم خاص اندیشه و رفتار فرد که دست کم بنابر مبادی خود به ضمیر ناهشیار ذهن کشیده می شود و برای خود بصورت مضیقه آفرین درآمده باشد عقده روانی Complex نامیده می شود.

هر فردی می تواند دارای عقده یا عقده های بدیع و مخصوص به خود باشد.

هر ساختار ویژه رفتاری که نشان دهنده جنبه تحمیلی برای “خود” (او قوی تر از خود است) و خصوصیت تکرار شونده باشد، هر چند که سزاوار به یک قهرمان و یا یکی از واژه های معروف باشد در فهرست عقده ها جای می گیرد.

از نمونه‌های اولیه در روان‌کاوی سنتی و انشعابات آن می‌توان به عقدهٔ قدرت در نظریه یونگ، عقدهٔ اختگی و اُدیپ در نظریه فروید و عقدهٔ حقارت در نظریهٔ آدلر اشاره کرد.

عقده روانی در اصطلاح تخصصی شامل مجموعه‌ای از اندیشه، افکار و هیجانات ناهوشیار حول موضوع واحدی می‌شود که در شرایط و موقعیت‌های مرتبط، در غالب رفتارها و تکانه‌هایی خاص بروز می‌یابد.

مثلا وقتی کسی از عقده حقارت رنج می‌برد در تمامی موقعیت‌هایی که یک مرجع قدرت یا نیروی برتر وجود داشته باشد، رفتارهایی برآمده از این دغدغه ذهنی را در پیش می‌گیرد، مثل اینکه از موضع ضعف برخورد کند یا با یک مکانیسم دفاعی وارونه خود را برتر از آنچه که هست، نشان دهد.

در واقع عقده‌ها، گره‌های ناخودآگاه هستند که به رفتارها و استنباط فرد از موقعیت سمت و سو می‌دهند. ناگفته نماند یک عقده زمانی فعال می‌شود که یک بستر زمینه ساز هیجانی و اخلاقی مرتبط با آن ایجاد شده باشد مثلا همان کسی که عقده حقارت دارد با قرار گرفتن در موقعیت‌های رقابتی بیشتر افکار ناکارآمدش فعال می‌شود و زمانی که این عقده‌ها به صورت مکرر فعال شوند، انواع اختلالات روانی به سراغ فرد می‌آیند.

عقده‌ها چون مفاصل و کانون‌های شبکه ناپیدای نیروی روانی‌اند که بار و نیروی ناخودآگاهی جمعی در آن‌ها متمرکز است. ازاین‌رو، عقده‌ها به کانون‌های یک میدان مغناطیسی شبیه‌اند. هنگامی‌که یکی از این کانون‌ها نیروی بیشتری یافت، دیگر نیروها را می‌رباید یا به‌صورت هسته‌ای نیرومند و مستقل درمی‌آید که همه‌چیز را به خود جذب می‌کند. در این حالت بخشی از روان آدمی مستقل و خودکامه می‌گردد و با «من» در ستیز می‌شود و بدین‌سان عقده‌ای پدید می‌آید. اگر این کانون‌ها از مصالح اساطیری و همگانی توشه برگیرند، عقده‌ای به وجود می‌آید که سرچشمه‌اش در ناهشیاری جمعی است و اگر از تجارب فردی نیرو بگیرند، به‌صورت تعارض ناشی از حیات فرد جلوه می‌کنند. خلاصه، عقده‌ها دو گونه ریشه‌دارند: یکی کشاکش‌های نخستین مهروموم‌های دوران کودکی، و دیگر حوادث بزرگ‌سالی و بحران‌های دوران پختگی و کمال آدمی.

نظریه عقده روانی فروید

در روانشناسی فروید، عقده‌ها همیشه خصیصه‌ای منفی دارند، چون نتیجه را پس‌زدگی‌اند و واپس‌زدگی وسیله رهایی آدمی از تعارض غریزه جنسی با الزامات اخلاقی و اجتماعی حاکم بر انسان است.

در نظر فروید، وجود عقده‌ها بی‌استثنا نشان پریشانی و آشفتگی حیات غریزی و نمودار بیماری روانی است و همه عقده‌ها از نخستین تجارب عاطفی دوران حیات سرچشمه می‌گیرند که به سبب ناسازگاری با موازین هشیاری سرکوفته و ناخودآگاه گشته‌اند.

همه عقده ها جنبه ناهشیار یا ناخودآگاه دارند .

فروید می‌پنداشت که با انتقال عقده‌ها از ناخودآگاهی به خودآگاهی می‌توان اثرات روحی ابتدایی، یعنی کودکانه را، از ضمیر باطن انسان کلاً پاک کرد و روان بیمار را از قید عقده‌ها آزاد ساخت.

در واژه‌شناسیِ روان‌کاوی این اصطلاح، ترکیبی از: ویژگی‌ها، خصوصیات، تمایلات، هیجانات، احساسات و کردارهای عاطفی متضاد فرد است. عقده همواره در ضمیر ناخودآگاه باقی می‌ماند و مجموعه‌ای کلی به‌صورت تفکیک‌ناپذیر سازمان می‌یابد و اجزاء وجودی شخص را تشکیل می‌دهد.

عقده‌ها در نخستین سال‌های حیات در محیط خاص انسانی هر فرد به وجود می‌آیند و در ریشه و سرمنشاء آن‌ها همواره با دو قطب متضاد عشق و کینه روبرو می‌شویم.

نظریه عقده روانی یونگ

عقده در نظریه یونگ معادل واژه گذشته است. همه ما در زندگی تاریخچه و گذشته ای داریم و از این رو بدون رودربایستی باید از این منظر همه ما عقده ای محسوب می شویم.

وقتی ما کودک هستیم، تصویری از دنیا و نحوه تعامل با آن نداریم، بنابراین بدیهی است که نظرات پدر و مادر ما مایه اصلی شکل گیری باورها و دیدگاه ها و نحوه تعامل ما با محیط پیرامونی خواهد شد.

حالا كه متوجه شديم همه ما از نظر يونگ عقده اي هستيم.

یونگ محتویات «ناهشیار شخصی» را «عقده» نامید كه بیشتر ماهیت هیجانی دارند. مثلا تجربیات شخصی در رابطه با مادر علاوه بر اینكه شخصی است، دارای سطحی از هشیاری و نیمه هشیاری است. این رابطه دارای بار هیجانی است، كه «عقده رابطه با مادر» را ایجاد می کند.

در آزمون کلمات فراخوان ، ابتدا یونگ واژه ای را به بیمار می گفت و از او می خواست نخستین کلمه ای را که به ذهنش می رسد، بیان کند و سپس او فاصله زمانی میان این دو اتفاق را اندازه می گرفت. یونگ برای هر فرد بیش از صد واژه را به کار برد. یونگ دریافت افراد برای نشان دادن واکنش نسبت به لغات مربوط به موضوعاتی که برایشان از نظر عاطفی اهمیت دارد، در مقایسه با بقیه لغات مدت زمان بیشتری را تامل می کنند.

عقده چیست وقتی یونگ از آنها علت کندی واکنش شان را نسبت به آن لغت خاص می پرسید، آنها نمی توانستند علت تاخیرشان را توجیه کنند. همچنین وی متوجه شد که معمولا میان این لغات و افرادی که شخص از نظر عاطفی با آنها احساس نزدیکی بیشتری می کند، مثلا والدین، همسر و فرزندان ارتباط خاصی برقرار است. این مسئله می تواند مانع رشد روانی فرد به صورت شخصیتی مستقل و باصلابت شود. وی این بارِ عاطفی را که پیرامون یک مفهوم خاص متمرکز می شود، «عقده» نامید.

عقده مجموعه ای از عواطف، افکار، ادراکات و خاطره هایی است که در ناخودآگاه شخصی جای دارند و حاصل تجربه های هر فرد در زندگی او و مخصوصا در دوران کودکی هستند.

یونگ همچنین متوجه شد هر عقده ، هسته ای غیرشخصی دارد که همانند خاصیت مغناطیسی، اندیشه ها را به خود جذب می کند و پایگاهش در ناخودآگاه جمعی است. او آنها را «آرکی تایپ» نامید.

ازاین‌رو، نشانه‌های روشن عقده‌ها را نزد همه اقوام و در همه زمان‌ها باز می‌توان یافت: حماسه گیلگمش بیان شکوهمند «عقده قدرت» است و کتاب طوبیت (Tobie) در عهد عتیق سرگذشت یک عقده اروتیک (erotique) است و درمان آن.

برای مثال شخصی که «عقده مادر» بر او مسلط است، فردی است که نسبت به هر چه مادرش به او می گوید یا احساس می کند، حساسیت زیادی نشان می دهد و در واقع تصویر مادرش در ذهن او همیشه در درجه نخست قرار دارد.

او مرتبا سعی می کند مادرش را معرفی کند یا هر محاوره ای را به مادرش ربط دهد. او طرفدار داستان ها، فیلم ها و وقایعی خواهد بود که در آنها، مادران نقش عمده و والایی دارند. او به دقت چشم انتظار روز مادر یا سالگرد تولد او یا هر فرصت مناسب دیگری است که بتواند از مادرش قدردانی کند.

چنین شخصیتی گرایش به تقلید و پیروی از مادرش دارد؛ تا جایی که اولویت ها، ترجیحات و دلبستگی های او را به خود می گیرد. او همراهی زن های مسن تر را به زن های هم سن و سال خود ترجیح می دهد. در ایام کودکی او به اصطلاح یک بچه ننه است و در بزرگسالی و در موقعیت یک فرد بالغ هنوز به نخ های پیشبند مادرش وابسته است.

یونگ معتقد می شود «هنگامی که عقده ای بر ما حکومت می کند ما دیگر خودمان نیستیم... یک عقده فعال گاهی ما را در یک حالت عدم آزادی غوطه ور می سازد...».

به نظر یونگ، باوجوداینکه عقده نمودار ناتوانی آدمی است، داشتن عقده بالضروره به معنای حقیر بودن انسان صاحب عقده نیست. داشتن عقده به این معناست که در آدمی چیزی نابسامان و ناسازگار، که به حمل تعارضات و موجد دشواری‌ها می‌تواند بود، وجود دارد. اما، درعین‌حال، عقده می‌تواند انگیزه کوشش و تلاش بیشتر آدمی درراه پیشرفت و تعالی شود و فراهم آورنده امکانات تازه برای تکامل و تعالی وی باشد.

بر اساس پاره‌ای ملاحظات یونگ، عقده‌ها بر دو نوع‌اند: برخی از هشیاری جداشده‌اند چون هشیاری آن‌ها را واپس زده است و دیگر عقده‌هایی که هرگز در هشیاری وجود نداشته‌اند و، بنابراین، ممکن نیست که به اراده هشیاری واپس زده‌شده باشند. این‌گونه عقده‌ها نخست در ناهشیاری پدید می‌آیند و سپس هشیاری را فرامی‌گیرند.

برخی از عقده‌ها زاده تجارب تلخ و دردناک زندگانی فرد هستند و این‌ها همان عقده‌های ناخودآگاه شخصی‌اند.

نظریه عقده حقارت آدلر

آدلر معتقد است همه ما در دوران کودکی دارای احساس حقارت هستیم و البته به دنبال این احساس حقارت برای برتری جویی تلاش می کنیم. به باور آدلر، این تلاش برای برتری غریزه ای همگانی است اما اینکه افراد در بزرگسالی بتوانند بر احساس حقارت و بی کفایتی خود غلبه کنند، امری است که در تمامی موارد نمی تواند روی دهد.
در عین حال که برخی هم هستند که از مرحله تلاش برای برتری شخصی فراتر رفته و وارد فضایی دیگر می شوند، فضایی که علاقه اجتماعی در آن نقش پررنگی دارد.

نظریه عقده روانی بادوین

چارلز بادوین ( Charhes Boubouin ) روانکاو فرانسوی - سوئیسی می نویسد: «این عقده ها نیستند که نابهنجار و مرضی هستند بلکه برخی از دگرگونی ها یا تورم آنهاست که بیمارگونه تلقی می شود». وی به متمایز کردن عقده های عادی می پردازد و درباره آنها می گوید «اینها ارکان روح» هستند.
از نظر وی عقده های عادی همان تمایلات و گره های علا یقی هستند که در وجود کلیه انسان های روی زمین وجود دارند و تقریبا ۳ دسته هستند:
الف) علاقه به شی (که با رفتارهای مربوط به آن « شی » خاص مشخص می شوند مثل وصول، تماشا کردن، شناختن، تملک، احتراز کردن، خراب کردن و مانند آن).
ب) علاقه به «من» و اعتبار آن (از راه مقایسه خود با دیگری، اثبات وجود خود، حق خواهی، شناساندن خود و شناختن خویش و...).
ج) علایق شخصی ویژه (نظیر یک سری رفتارهای خاص و کنش - واکنش ها).

زمان شکل گیری عقده های روانی

تفکر، احساس و نوع بروز تکانه‌های هر کس متأثر از نوع خلق و خوی اولیه و زمینه‌های تربیتی و یادگیری او است. معمولا ناکامی در ارضای نیازهای اولیه مثل نیاز به توجه، دلبستگی، استقلال یا بر عکس ارضای بیش از حد نیازها از سوی والدین در کودکی می‌تواند بستری برای ریشه گیری عقده‌ها باشد. رویدادهای ناکام کننده علت اصلی به وجود آمدن گره‌ها هستند.

برخی از عقده‌ها معطوف به زمینه‌های فردی نمی‌شوند بلکه تجربیات جمعی بشر از راه ناخودآگاه جمعی نسل به نسل آن‌ها را انتقال می‌دهد؛ مثل عقده ادیپ که در هر نسل بروزی مشابه دارد و امری طبیعی در فرآیند رشد محسوب می‌شود.

روش فهمیدن فعال شدن عقده های روانی در افراد

زمانی که رفتاری مبالغه آمیز دیده شد، به احتمال زیاد باید بویی از عقده هم به مشامتان برسد. مثلا اگر کسی را دیدید که نسبت به هر گونه احساس طرد یا پذیرفته نشدن بسیار زیاد واکنش نشان می‌دهد، احتمال فعال شدن یک عقده وجود دارد. این افراد اغلب به وجود یک گره آگاه نیستند، چرا که از ناخودآگاه ذهن بیرون می‌آیند. آن‌ها در موقعیت‌هایی تکانه‌ها و رفتارهای ناخودآگاهانه را بروز می‌دهند که در یک شرایط عاطفی و هیجانی سخت گیر افتاده‌اند. برای شناسایی این فرایندهای ناخودآگاه، روانکاوی پیشنهاد می‌شود.

همه انتخاب های زندگی ما از عقده ناشی می شود

دور از ذهن نیست که همه انتخاب هایی که در زندگی می کنیم و همه اتفاقاتی که متعاقب این انتخاب ها برای ما می افتد ناشی از عقده های ماست.

به قول رابرت الکس جانسون روانکاو پیرو مکتب یونگ، عقده ها در یک هزارم ثانیه عمل کرده و برای ما تصمیمات مهم زندگی را می گیرند.

پس آنقدرها هم که فکر می کنید روبرو شدن و کاهش اثرات عقده کار ساده ای نیست.

برگردید به گذشته خودتان نگاه کنید. ردپای عقده را در جای جای انتخاب های زندگی تان می توانید ببینید. از انتخاب های رشته تحصیلی در مدرسه و دانشگاه گرفته، تا انتخاب شغل تان. از انتخاب همسر گرفته تا استراتژی های رفتاری و تربیتی که در مورد فرزندتان به کار می گیرید. همه و همه از عقده های شما ناشی می شود.

عقده در میانسالی باید مورد بررسی جدی قرار بگیرد

در میانسالی افراد دیگر به آن میزان هشیاری و آگاهی در مورد خود رسیده اند که بتوانند، درکی از آسیب هایی که از ناحیه رفتارهایشان که ناشی از عقده ها بوده، داشته باشند.

همین امر می تواند کمکی حیاتی در دفع آسیب های احتمالی عقده در زندگی ما باشد.ما می توانیم با ممارست و تمرین زیاد به مرور عنان عقده هایمان را در دست بگیریم و جاهایی که مبتنی بر عقده های مان تصمیم می گیریم، براحتی اعتراف کنیم و این گونه گام در مسیر خودشناسی و خودآگاهی خود برداریم.

عقده روانی مثبت و منفی

در دیدگاه یونگ ما در کودکی یا دچار عقده مثبت ( بهنجار و متعارف ) می شویم و یا عقده منفی ( بیمار گونه ) .

بدین گونه، عقده از بنیان‌های ساختمان روان یا یکی از اجزای سالم روان آدمی است، اما چون مسائل شخصی برهسته اش افزوده شود بیمارگونه می‌گردد. محصول ناهشیاری جمعی بیمارگونه نیست، اما هنگامی‌که در ناهشیاری فردی براثر تماس با کشاکش‌های شخصی، دگرگون شود و رنگ مسائل و تعارضات شخصی به خود بگیرد بیمارگونه می‌گردد.

وقتی عقده‌ای طی درمان روانی از زوائد و پیرایه‌های شخصی، که همان تجربه فردی سرکوفته است، پیراسته شد، هسته اصلی‌اش، که متعلق به ناخودآگاهی جمعی است، آشکار می‌شود و فرد، که تا آن زمان گرفتار مشکلات شخصی خویش بود، با چیزی روبرو می‌شود که دیگر نمودار تعارض و مشکلی شخصی در وی نیست، بلکه روشنگر رازی متعلق به همه مردمان است و آن رازی است که انسان از روزگاری نامعلوم با آن درگیر و دار بوده است. ازاین‌رو، فقط تفسیر نمادین (symbolique) عقده می‌تواند هسته اصلی آن را از زوائد بیمارگونه، یعنی مشکلات شخصی آدمی، پاک کند.

به‌عبارت‌دیگر، مهم این است که معنای نمادین عقده را دریابیم و روشن کنیم. عقده‌ای که در ناخودآگاه شخصی اسیر مانده ناسازگار و معارض با هشیاری به نظر می‌رسد، اما چون هسته اصلی‌اش پدیدار شود و بدانیم که حاوی چیزی از ناخودآگاهی جمعی است، قابل‌تحمل می‌گردد و آدمی آن را به‌راحتی می‌پذیرد.

در چنین حالتی، پسر درمی‌یابد که با مسئله‌ای شخصی و خاص با مادر خود روبرو نیست، بلکه با «کهن‌الگو» مادر سروکار دارد، یا مناسبات خود را با پدر از منظر شخصی آرزوی مرگ پدر و کین خواهی از او نمی‌نگرد، بلکه به‌صورت مسئله استقلال پسر در برابر پدر درمی‌یابد و چنین مسئله‌ای، که مربوط به همه انسان‌هاست، در اساطیر و قصه‌ها به‌صورت کشته شدن پدر پیر به دست پسر و نشستن پسر به‌جای پدر منعکس‌شده است و معنی این تلاش به چنگ آوردن آزادی است.

بنابراین، اگر عقده‌ای به‌صورت یک منبع نیرو در مخزن ناهشیاری جمعی باقی ماند و مورد هجوم مسائل شخصی قرار نگرفت، نه‌تنها زیان‌بخش نیست بلکه بسیار سودمند و بارور است، چون در حکم سرچشمه ایست که روان از آن نیرو می‌گیرد. اما اگر این منبع چنان نیرو گرفت که به خودکامگی گرایید و به حوزه خودآگاهی راه یافت و آن را زیر سلطه خود درآورد، موجب بروز بیماری روانی می‌گردد.

اگر پدر و مادر ما طوری زندگی کرده اند که ما دریافته ایم دنیا محل جنگ و درگیری است و باید بزنی که نخوری، باید جلوتر شمشیر را بکشی که مبادا بر رویت شمشیر بکشند و باید بزنی که نخوری، این باورها در وجود ما نهادینه می­ شود و منجر به شکل گیری یک عقده منفی در روان ما خواهد شد.

در مقابل عقده منفی، عقده مثبت داریم. امکان دارد پدر و مادر ما به ما محبت نموده اند، هوای ما را داشته اند و به قول معروف نگذاشته اند آب در دل ما تکان بخورد.

حتما می گویید خوش به حال آن ها که عقده مثبت دارند!

این قدرها هم خوش به حالی این افراد نیست. چون این افراد بنا به نوع برداشتی که از گذشته اشان(یا همان عقده)در روانشان شکل گرفته، در تصوراتشان این نکته قرار گرفته که همه افراد باید به نوعی در خدمت ایشان باشند و آن ها را تحویل بگیرند.

به مرور زمان که بزرگ می شوند این حس "خاص بودن" می­تواند به روابط ایشان آسیب برساند.

عقده های روانی اکثر اوقات نابهنجار نیستند، ولی زمانی که به صورت افراطی آشکار باشند و اجازه ندهند که شخصیت فرد به شکل انعطاف پذیر رشد کند می توانند باعث بیماری شوند.

اگر این مشغولیت‌ها یا گره‌های ذهنی بر زندگی فرد غالب شوند و بر بخش‌های مختلف زندگی فرد (تحصیلی، شغلی و ارتباطی) اختلال ایجاد کنند، می‌توان گفت بروز عقده منفی بوده است. اما اگر منجر به به رشد و پیشرفت فرد شود، پس بروز عقده مثبت است؛ مثل کسی که عقده حقارت عضوی دارد و با تقویت قوای ذهنی و فکری خود تبدیل به یک اندیشمند می‌شود.

شیوه های بروز عقده های روانی ( شیوه های عملکرد عقده ها )

عقده روانی با چهار مکانیسم نمود می‌یابد:

1- والایش یا اعتلا: با این روش از طریق یک راه جامعه پسند خود را نشان می‌دهند، مثل کسی که عقده ویرانگری و تخریب دارد و با ورود در زمینه‌های ورزشی مثل بکس یا ورزش‌های رزمی راه نمود خود را می‌یابد.

در اثر این عملکرد، عقده به قلمرویی انتقال می یابد که از لحاظ اجتماعی یا معنوی مقبول باشد و برای «من» انسان به صورت یک فعالیت حاوی رغبت یا علا قه و حتی ارزش (اجتماعی، اخلا قی، معنوی یا زیباشناسی) درمی آید. برای مثال اگر عقده ویرانگری بر نیاز به ویران ساختن، شکستن و خرد کردن اشیا مسلط شود به صورت تخصص در مواد منفجره، معادن، ساخت یا آزمایش ماشین های خراب کننده و کاربرد ابزارهای ویژه انهدام و خرد کردن اعتلا می یابد. اما اگر همان عقده بر نیاز به آزارگری مبنی بر کشتن، شکم دراندن، سوراخ کردن، تکه تکه کردن، خونریزی و غیره سلطه یابد، اعتلا های اجتماعی متعددی امکان بروز می یابند که از مامور اعدام تا قصابی و حتی تخصص در جراحی یا پزشک قانونی را دربرمی گیرد. عقده خودنمایی مثال دیگری است. عقده خودنمایی (نشان دادن خود، به نمایش گذاشتن خود و بدن، جلب توجه دیگران، ایفای یک نقش در برابر دیگران، خود را مورد تحسین قراردادن و...) از لحاظ اجتماعی کلیه فعالیت های مربوط به صحنه، صفحه تلویزیون، بساط و تریبون و موارد مشابه را در بر می گیرد; از نقش یک فروشنده دوره گرد گرفته تا استاد دانشگاه در حین تدریس و سخنرانی پرشور یا حتی کمدین حرفه ای. همچنین عقده حقارت با کاربرد تواضع و کناره گیری ارادی و افراطی اعتلا می یابد.

2- جبران : فرد عقده را انکار می‌کند و آن را نمی‌پذیرد پس در صدد جبران آن برمی‌آید و با یک واکنش وارونه عمل می‌کند؛ مثل «سیسرو» که عقده حقارتش در زمینه لکنت او را تبدیل به یکی از بزرگترین سخنوران تاریخ کرد.

این عملکرد که بسیار شبیه تلافی است عبارت است از باطل ساختن اثرات مغشوش کننده یک عقده ضمن ایجاد یک رفتار معکوس موفق و رضایت بخش برای فرد. مثلا کودک ۱۰ ساله ای که از یک عقده حقارت در رنج است و علت آن ضعیف بودن، بیمار بودن یا از لحاظ جسمانی در بین گروه همسن و سال ها توان کمتر داشتن است، تلاش خواهد کرد و از راه جبران به یک برتری ذهنی یا هنری فایق آید و در یکی از این دو زمینه به درخشندگی و کمال آرمانی برسد .

3- توجیه عقلانی: فرد با یک مکانیسم عقلانی سعی در توجیه منطقی عقده دارد و برای این توجیه از دلایل مختلف برای پوشش دادن آن استفاده می‌کند. مثل کمال گرایان که با توجیه کسب موفقیت عقده برتری خود را موجه جلوه می‌دهند.

توجیه دفاعی یا توجیه عقلانی عبارت است از خنثی کردن کامل عقده یا بهتر بگوییم انکار فعالانه آن. یکی از نمونه های مناسب این عملکرد توجیه دفاعی عقده احساس گناه در فرد کمال طلب افراطی است: این فرد برعکس اکثر مردم که به سادگی از خود و از کار خود حتی اگر دلخواه نباشد، راضی می شوند، شخص دقیقی است که به صورت افراطی در پی کمال است. در توجیه عقلانی فرد دیگر از عقده خود رنج نمی برد زیرا آن را انکار کرده

4- تلافی : از کوششی برای انکار عقده از طریق ایجاد یک رشته رفتارها در مورد همان موقعیت هاست; رفتارهایی که دقیقا عکس رفتارهای عقده ای است. مثلا راه رفتن با گام های صدادار و نظامی ضمن زدن سوت و خوشحالی به هنگام شب در حالی که فرد ترس بسیار از تاریکی دارد! این امر خود یک رفتار لحظه ای برای تلا فی است. به خود باد انداختن، خود را معتبر نشان دادن و حالت نخوت به خود گرفتن به منظور ترساندن دیگران: درحالی که فرد مایل است هر چه زودتر خود را نجات دهد! این نوع رفتار همانا رفتاری موقعیتی است که به منظور پنهان داشتن احساس حقارت یا احساس گناه اتخاذ می شود. مثال اگر یک مجرم قدیمی و کهنه کار است که به صورت یک تصحیح کننده بی گذشت کلیه خطاها یا یک پیرو آرمان ها و ارزش های اخلاقی به صورت جزمی در می آید.

ویژگی‌های افراد عقده‌ای

افرادی که درون خود عقده روانی دارند اغلب رفتارهای زیر را بروز می‌دهند:

۱. رفتارهای افراطی

افرادی که از عقده روانی رنج می‌برند، رفتارهای افراطی دارند. با کوچک‌ترین نشانه‌ها فرمولی تکراری را به کار می‌برند. برای مثال عقده طرد شدگی باعث می‌شود فرد مداوم احساس طرد شدن و دوست داشته نشدن داشته‌باشد و مدام جملاتی از قبیل «کسی مرا دوست ندارد، همه مرا طرد کرده‌اند» به کار می‌برد. این افراد واکنش‌های عاطفی شدید و افراطی دارند. زمانی که حس کنند شیوه‌ی استقبال شما از آن‌ها به هر دلیلی همراه با محبت و خوشحالی نبوده‌است به شدت فاصله می‌گیرند.

۲. خود مختاری عقده‌ها

عقده‌ها خودمختار هستند و اراده فرد را تحت کنترل قرار می‌دهند و نحوه رفتار و واکنش‌های او را تعیین می‌کنند. یونگ در این زمینه معتقد است عقده‌ها همانند موجودات انگلی هستند که در روح افراد به شیوه‌ای خودمختار زندگی می‌کنند.

۳. عدم آگاهی شخص از وجود عقده

اغلب افرادی که عقده روانی دارند، خود از وجود و نوع آن بی‌خبر هستند. مگر آن که در موقعیت‌های مختلف زندگی خود احساس ممانعت و مزاحمت کند.

۴. تمایز میان عقده‌ها و عادات

لازم است عادت‌ها را از عقده‌ها تمایز دهید. هر چند عادت‌ها نیز از حالت ارادی خارج می‌شوند، اما نمی‌توان آن‌ها را به صورت عقده در نظر گرفت. برای مثال ناخن جویدن، سیگار کشیدن، کندن مو و... را نمی‌توان عقده‌های روانی در نظر گرفت. عقده روانی تنها در پاسخ به موقعیت‌های واقعی بروز پیدا می‌کند و واکنش اخلاقی عاطفی به آن موقعیت است. برای مثال زودرنجی بیش از حد از یک شوخی می‌تواند نوعی عقده باشد.

انواع عقده روانی

1. عقده تولد

این عقده بسترساز شک‌هایی درباره اصل یک مطلب یا هویت است و مبدا تردیدهای شخصیتی است. تغذیه کننده تردیدهایی درباره اصل یک مطلب یا چیز یا هویت است . مبدا تردیدهای شخصیتی است . حتی ممکن است جلوه ای روشنفکرانه و تعمیم گرایانه به خود بگیرد. به صورت پرسش‌هایی درباره منشا پیدایش انسان یا تصورات مربوط به تولد دوباره (مثل تناسخ) در آید.

2. عقده ژوکاست (Jocaste)

در میان زنان شایع است، نیاز به حفظ پسر خود در نزد خویش و خاموش ساختن تمایل به استقلال و تمایل به اثبات مرد بودن پسر خود با یک محبت افراطی دارند. زمینه ساز ایجاد وابستگی مردان بزرگسال به همسرانی که او را در جایگاه مادر می‌بینند.

نیاز زن به حفظ پسر خود در نزد خویش. خاموش ساختن تمایل به استقلال و تمایل به اثبات مرد بودن پسر خود از طریق محبت افراطی. نتیجه این وضع مردان بزرگسال وابسته ای است که به همسر خویش به چشم مادر خود نگاه می کنند.

3. عقده یونس (Jonas)

گرایش به حفظ و نگه داشتن خویش است. برگشت خیالی به داخل شکم مادر و پناه بردن به یک حامی در هنگام احساس خطر. عقده یونس با نام ترس از موفقیت نیز شناخته می‌شود. ترس از موفقیت در واقع فرار از مسئولیت است و اضطراب محقق شدن استعدادها را به همراه دارد؛ اما در واقع می‌تواند واکنشی در برابر ترس از شکست باشد.

این عقده به معنی گرایش به در امان نگه داشتن خویش است. برگشت خیالی به داخل شکم مادر. پناه بردن به یک حامی به محض آنکه مشکلات اعلام خطر می کنند.

به عقیده مزلو ( Maslow ) انسان ها همگی ظرفیت رسیدن به مرحله «خودشكوفایی» را دارند، ولی تنها عده معدودی می توانند به این ظرفیف بالقوه خود جامعه عمل بپوشانند. مزلو در تبیین این نظر كه چرا فقط عده كمی می توانند به این مهم برسند، عقده یونس را برساخت. این عقده ترس از پیشرفت را مطرح می كند.

عقده یونس « ترس از بهتر بودن» را مطرح می سازد. به عقیده مزلو این عقده در تمام افراد وجود دارد. مانعی که اغلب از رشد افراد به سمت خود شکوفایی جلوگیری میکند عقده یونس است . یا ترس فرد از بهترین بودن . عقده یونس با تلاش در گریختن از سرنوشت مشخص میشود ، به همان صورتی که یونس سعی کرد از سرنوشت خود بگریزد. عقده یونس بیانگر ترس از موفقیت ،ترس از اینکه فرد بهتری باشد ، و احساس هیبت در حضور زیبایی و کمال است.

چرا فرد از عظمت و خودشکوفایی میگریزد؟

مزلو دلایلی را ارائه می دهد:

نخست اینکه بدن انسان به قدر کافی برای تحمل کردن وجد شکوفایی به مدت طولانی قدرتمند نیست، همانگونه که اگر تجریبات اوج و ارگاسم های جنسی طولانی بودند بسیار فشار می آوردند. بنابراین هیجان شدید که با خودشکوفایی همراه است احساس ناراحت کننده ای نظیر "این خیلی زیاد است” یا "نمیتوانم دیگر تحمل کنم ” به همراه دارد.

توجیه دوم برای گریز از رشد ،اجتناب ناپذیری فروتنی است. مزلو معتقد بود که اغلب افراد پیش خودشان آرزو دارند بهترین باشند ، اما زمانی که خودشان را با کسانی که به عظمت دست یافته اند، مقایسه میکنند از تکبر خود منزجر میشوند. افراد به عنوان دفاعی علیه این خود بزرگ بینی، یا غرور گناه آلود، آرزوهای خود را تزلزل میدهند ، احساس حماقت و خواری میکنند، و روش خودشکنِ گریختن از تحقق بخشیدن به استعداد های خود را اختیار میکنند.

گرچه عقده یونس در افرارد روان رنجور بسیار بارز است ، اما تقریباً در هر کسی مقداری کم جراتی برای رسیدن به کمال و عظمت وجود دارد . افراد از فروتنی کاذب برای سرکوب خلاقیت استفاده میکنند ، بنابراین به خودشان اجازه نمیدهند که خود شکوفا شوند.

4. عقده خودنمایی ( Glaring )

میل زیاد به دیدن و دیده شدن، شناختن و دانستن، تحسین و توجه دیگران را تحریک کردن ، در جریان اسرار و رموز قرار گرفتن شناخته می‌شود. این عقده اغلب تبدیل به اختلال شخصیت نمایشی می‌شود. افرادی که شخصیت نمایشی دارند برای دیده شدن و قرار گرفتن در معرض توجه هر کاری می‌کنند حتی ممکن است دست به خودکشی بزنند.

5. عقده ادیپ

مرتبط به احساساتی در زندگی عاطفی کودک بین ۳ تا ۵ سالگی است، به طور کلی به امیال عاشقانه کودک نسبت به والد جنس مخالف خود و رقابت حسودانه همراه با آرزوی مرگ نسبت به والد هم جنس، اشاره دارد. در دختران با نام عقده الکترا شناخته می‌شود.

از لابه لای تعبیر و تفسیر خلق و خو های تکراری زندگی روزمره، عشق ها و «تعهدات» می توان به شکل بروز یافته این عقده پی برد. مثلا یک فرد پرخاشجوی انقلابی موجودی است که نتوانسته است بر عقده ادیپ خود فایق آید و پرخاشگری خود (که در اصل در مسیر مخالفت با پدرش است) را به پرخاشگری علیه قدرت حاکم بدل ساخته است و این مطلب به منظور به اثبات رساندن خود به عنوان یک قدرت است.

6. عقده منزوی بودن ( انزوای ساده )

میل به بودن در مکان‌های کوچک، گرم و تاریک که امن تلقی شوند. برای مثال فرد ممکن است آرزو کند که به جای اینکه صبح از رختخواب بلند شود، زیر پتو بماند.گرایشات وابسته و منفعل بودن دارند.

علائم این عقده عبارتند از تمایل شدید به بودن در مکان های کوچک، گرم و تاریک، امن و پرت. فرد ممکن است به جای اینکه صبح از رختخواب بلند شود، آرزو کند زیر پتو بماند. افراد مبتلا به این عقده به وابسته بودن به دیگران حساسیت دارند، منفعل هستند، گرایش به رفتارهای امن و آشنایی که در گذشته کارساز بوده اند، دارند.

7. عقده‌های دهانی از انواع عقده روانی

مهرطلبی دهانی (complx aggression oral): ترکیبی از فعالیت‌های دهانی، تمایلات پذیرا و نیاز به حمایت و حفظ شدن را نشان می‌دهد. با نمودهای رفتاری خوردن و نوشیدن و مکیدن یا محبت و وابستگی افراطی همراه است.

تظاهرات رفتاری این عقده عبارتند از مکیدن، بوسیدن، خوردن، نوشیدن، پُک زدن ، تشنه محبت بودن، نیاز به همدردی، نیاز به مراقبت و حفاظت و عشق است.

پرخاشگری دهانی (complx aggression oral): رفتارهای دهانی و رفتارهای پرخاشگرانه را شامل می‌شود مانند تف انداختن، گاز گرفتن و پرخاشگری زبانی مثل ریشخند ، پوزخند زدن و طعنه زدن .

طرد دهانی (Complex rejection oral): رفتارهایی مثل استفراغ کردن، ایرادی بودن افراطی در مورد غذا ، کم خوردن، ترسیدن از آلودگی دهان (مثلا ترس از بوسیدن)، میل به انزوا و پرهیز از وابستگی به دیگران.

8. عقده‌های مقعدی

طرد مقعدی (Complex rejection anal): همراه با پرخاشگری و رفتارهای خصمانه و آزارگرانه، بی رحمی، ویرانگری، قشقرق، انداختن و پرت کردن اشیا، شلیک کردن و منفجر کردن مواد منفجره

نگهداری مقعدی (Complex retention anal): انباشتن ، پس انداز کردن، جمع کردن اشیا ( احتکار اشیا ) به صورت وسواسی یا افراطی، وسواس پاکیزگی، آراستگی، نظافت، لجبازی و خساست است. والدین بیش از حد پرتوقع و کنترل کننده، که در آموزش توالت رفتن سخت گیری می کنند ،احتمالاً موجب شکل گیری این عقده در کودک می شوند.

9. برخی دیگر از انواع عقده های روانی

عقده قابیل ( Cain ) : هر گونه رفتار طرد، منع، بی اعتبار ساختن و پرخاش نسبت به هر رقیب واقعی یا فرضی است. در واقع همان عقده حسادت برادری می‌باشد.

این عقده صورت بیمارگونه طرد و پرخاش نسبت به موضوعی مزاحم و نامطلوب است، عقده حسادت برادری است، عقده ای که به صورت رفتارهای طرد، منع، بی اعتبار ساختن و پرخاش نسبت به هر رقیب واقعی یا فرضی درآمده است.

عقده دیان یا دایانا (Diane) : دختری که می‌خواهد پسر باشد، منشا عقده دیانا حق طلبی و استقلال طلبی زنان، طرد زن بودن ، طرد مادر بودن، یا رفتارهای ظریف زنانه و وظایف زنانه است.

عقده پرومته (Promethee): در عرصه حیات معنوی عبارت است از میل به داشتن قدرتی همانند استادان خویش، پی بردن به رمز قدرت آنان و علاقه مند خود ساختن آنان، در حالی که خشم و انتقام آن‌ها را نیز می‌پذیرند.

تمایل به داشتن قدرتی همانند استادان خویش، پی بردن به رمز قدرت آنان و مجذوب خود ساختن آنان، ضمن قبول خطر برانگیختن خشم و انتقام آنها.

در حوزه معنوی، عبارت است از تمایل به داشتن قدرتی همانند استادان خویش، پی بردن به رمز قدرت آنان و مجذوب خود ساختن آنان، ضمن قبول خطر برانگیختن خشم و انتقام آنها!

پرومته نخستین موجد تمدن جهان به شمار می رود و چون به جای گوشت گاو، استخوان های آن را به زئوس هدیه کرد و آتش را از آسمان ربود و به انسان هدیه کرد، مورد خشم او قرار گرفت.

عقده امپدوکل (Empebocle): آتش را بزرگترین پاک کننده می‌دانند، بنابراین «به آتش انداختن خود» و خودسوزی باعث تغییر مدار دنیایی می‌شود و این عمل را منجر به ساخت پایگاه روشنگری جهان قلمداد می‌کنند.

عقده اطلس : به معنی از پای در آمدن کسی که خود را مجبور به حمل باری می کند که سبب خرد شدن وی می شود. کسی که در برابر بار سنگینی که شرایط یا الزامات ( و خود او) بر دوشش می گذارند به مبارزه می پردازد .

عقده کرونوس (Kronos): عقده به پدرانی اطلاق می‌شود که به فرزندانش ستم می‌کند ، و شخصیت آنها را خرد می کند . این پدر مانع از به استقلال رسیدن پسرش می‌شود و به نوعی زمینه را برای اخته شدن روانی او ایجاد می‌کند. این عقده از آنِ « پدران آزارگر یا اخته گر » است.

عقده لوهنگرین ( Lohengrin ) : سعی در تامین سعادت دیگران و خانواده خود، ضمن چشم پوشی از لذات زندگی برای خویش و بعد از تحقق سعادت به طور ناگهانی ناپدید می‌شوند.

لوهنگرین قهرمان افسانه ای آلمان بود که دعوت به نجات شاهزاده خانم برابانت می شود. او شاهزاده را از دست دشمنانش نجات می دهد و با او ازدواج می کند. اما از دختر می خواهد که هرگز راز مربوط به اصل او را نپرسد، چون به قول خود وفا نمی کند، لوهنگرین با همان زورق سبدی که به وسیله قویی کشیده می شد، دختر را ترک می گوید.

عقده تخریب ( Destructive ) : میل به خراب کردن، ضایع ساختن، کثیف کردن، به هدر دادن، خراب کردن فرهنگی ( ) ، عیب جویی کردن و بی اعتبار ساختن دیگران و عقاید آن‌هاست. این عقده می‌تواند در قالب سادیسم یا دگرآزاری (یعنی لذت بردن از رنج دادن دیگران، صدمه زدن و تنبیه کردن) یا خودآزاری (یعنی لذت بردن از آزارخود در پی چیزی که موجب رنج فرد می شود و خوش آمد از درد کشیدن) پیش رود.

عقده مجرای ادرار یا میزراهی (Complex urethral)

به جاه طلبی مفرط، خودنمایی و خودشیفتگی مربوط می‌شود. اشخاص دارای این عقده هدف‌های بلندپروازانه دارند و رویاهای آنها با شکست از بین می‌رود.

در این عقده جاه طلبی و خودخواهی، خودنمایی، شب ادراری، و خودشیفتگی دیده میشود. این گاهی اوقات عقده ایکاروس نامیده می شود. افراد دارای این عقده هدف های بلند پروازانه دارند و رویاهای آنها معمولا با شکست مواجه میشوند.

عقده مدونا یا فرشته فاحشه ( Madonna–whore complex )

اغلب در مردان وجود دارد. این مردان زنان را یا به صورت پاکدامن و یا فاحشه در نظر می‌گیرند.

عقدهٔ فرشته-فاحشه نوعی ناتوانی مردان در برانگیختگی جنسی هنگام برقراری یک رابطه عاطفی نرمال با زنان است. در این عقدهٔ روانی که نخستین‌بار توسط فروید مطرح شد، زن در رابطه‌ای دوگانه‌، یا باید نقشی احترام‌ برانگیز همچون مریم مقدس ایفا کند، یا اگر در این مدل جای نمی‌گیرد نقشی خوار و روسپی‌وار‌ را بپذیرد.

عقدهٔ فرشته-فاحشه که شیوع قابل توجهی بین مردان دارد، از آن‌جهت که زن را جز در دو قالب معصوم یا فاحشه به رسمیت نمی‌شناسد، برای کنش‌های جنسی زنان محدودیت‌زا و آسیب‌رسان است.

عقده اختگی ( Castration )

عقده اختگی به سبب وا زدن و سرکوب کنجکاوی کودک (مونث) نسبت به مسائل جنسی است. آشکار شدن دغدغه هایی که در پیرامون آن پدید می آید. توهم و پندار از دست دادن اندام های جنسی، وجود کودک را فرا می گیرد. در اینجا باید به جای سرکوب کردن کنجکاوی کودک، او را با ظرافت راهنمایی کرد تا موجب نگرانی و اضطرابی منحرف کننده و مخرب در وی نگردد.

عقده اختگی سرچشمه وجدان ماست. فروید این مفهوم را برای توجیه عقده ادیپ خلق كرد. كودك در نتیجه میل به مادر، متصور است که توسط پدر تهدید به قطع آلت تناسلی می شود. پسر در همین اثنا با دیدن خواهرش كه مثل او از آلت مردانه برخوردار نیست، دچار این توهم می شود كه خواهرش نیز روزی دارای این آلت بوده ولی توسط پدر بریده شده است. این چنین است كه پسر با ترس از اختگی با پدر همانند سازی كرده و دارای وجدان اخلاقی می شود.

عقده مادر ( Mother )

میل به انفعال در یک فرد را عقده مادر می گویند. زمانی که فرد ترجیح می دهد کاری انجام ندهد یا انجام آن را به زمان نامعلومی موکول کند. این تعریف، ساده ترین و ابتدایی ترین تعریف در مورد عقده مادر است. این عقده به روش ها و شیوه های گوناگون شکل می گیرد.

عقده مادر منجر به انفعال و تنبلی می شود، این عقده از منبع تغذیه کنندگی و از هنگام تولد شکل می گیرد.

حتی فرد قبل از تولد خود نیز دچار عقده مادر خواهدبود؛ براساس وراثت؛ یعنی اگر پدر و مادر تنبلی داشته باشد، می تواند ژن تنبلی را به ارث ببرد. یا اگر پدر و مادر فعال و کوشا و دارای پشتکاری داشته باشد، باز هم ممکن است در میان اجداد و پیشینیان او، آدم های تنبلی وجود داشته باشند که این ژن بر اثر تصادف به این فرد انتقال پیدا کند.

البته این یک فرضیه است و دلیل بر این نمی شود که فرد نتواند از عقده مادر خودش خلاصی پیدا کند. چون القاپذیری و تلقین در بین ایرانی ها، از درجه بالایی از اهمیت برخوردار است، ممکن است با شنیدن این مطلب، به طور کامل قید درمان عقده مادر را بزنید و بگویید که به هر تقدیر من عقده مادر را به طور ذاتی دارم و درمانی هم برای آن متصور نیست. پس عقده مادر و دچارشدن به آن را اکتسابی قلمداد کنید.

ایرانی ها از اشتراک ژنتیک در مورد ژن تنبلی به صورت ویژه برخوردارند و نیاز به یک بررسی جامعه شناختی دارد. فارغ از اثر وراثتی عقده مادر، عقده مادر بستگی مستقیمی با منبع تغذیه کنندگی فرد دارد. اولین منبع تغذیه کنندگی فرد، مادر اوست که از دوران جنینی، این تغذیه کنندگی را در رحم خود اعمال می کند. فرد در حالت جنینی، در حالت و شرایط عقده مادر قرار دارد و به مرور زمان و با رشد سن، هرچه از میزان تغذیه کنندگی و حمایتگری فرد کم شود، کمتر دچار عقده مادر می شود. به این ترتیب که بچه هایی که سر موقع از شیر گرفته شوند، مراحل رشدی خود را براساس توالی دست بگذرانند، زودتر به سمت استقلال شخصیتی قدم بر می دارند.

استقلال شخصیتی و هویتی، نقش به سزایی در مهار عقده مادر فرد دارد. اما مثلاً فردی که به جای ۲ سال، ۴ سال از شیر مادر خود تغذیه کند، به مراتب نسبت به دیگر افراد در شرایط مشابه، بیشتر درصدد ابتلا به عقده مادر است. همچنین بچه ای که از انجام مسئولیت های کوچک خود چون غذاخوردن و اجابت مزاج به وسیله خود سر باز می زند، در حال دچار شدن به عقده مادر خویش است؛ بنابرین در این شرایط، نقش والدین از جایگاه و تاثیر خاصی برخوردار خواهدبود.

در عدم ابتلای فرد به عقده مادر، والدینی که در انجام تکالیف مشخص فرزند خود، به اصطلاح وا می دهند و توجه خاصی به این مقوله ندارند، در حال سوق دادن فرزندان به عقده مادر هستند. مادری که در تغذیه فرزند خود از حد اعتدال خارج می شود و هر آنچه را که فرزند طلب می کند، در اختیار او قرار می دهد، این مادر نیز به همان شیوه در رشد میل انفعال فرزند خود نقش اساسی دارد.

حمایت بیش از اندازه و تغذیه کنندگی خارج از معمول و رساندن کالری بیش از حد و متنوع به فرزند در دوران قبل از ۱۰ سالگی، به اصطلاح فرد را تنبل بار می آورد و اینجاست آن نقطه آسیب. زمانی که فرد در تهیه امکانات تغذیه ای و حمایتی خود کمترین تلاشی را نمی کند، به مرور زمان، به این سمت میل پیدا می کند که از کوچک ترین تلاش ها در جهت رسیدن به اهداف خود سر باز زند. برای مثال یک روز ترجیح می دهد که به مدرسه نرود و برای تامین شدن نظرش، خود را به مریضی می زند و مادر ناآگاه، به دلیل حمایت های بیش از حد از فرزند خود در سال های رشد، تن به خواسته فرزند می دهد و با درخواست او موافقت می کند.

پس ما مفهومی به نام تنبلی آموخته شده نیز داریم؛ عقده مادری آموخته شده. فرد می داند که در کجا باید چگونه رفتار کند تا حمایتگری خانواده خود را در پی داشته باشد و به مرور زمان، این رفتارها از فرد یک مبتلا به عقده مادری حرفه ای می سازد. این فرد تا زمانی که زیر بار مسئولیت به طور جدی نرفته است، نمی داند که در حال آوردن چه بلایی بر سر خود است.

عقده پدر ( Father )

عقده پدر شامل یک گروه ناخودآگاه، یا تکانه های ناخودآگاه قوی است که به طور خاص به ارکی تایپ یا کهن الگوی پدر مربوط می شود. این عقده ممکن است به صورت مثبت و ستایش چهره پدرهای قدیمی تر یا منفی و بی اعتمادی یا ترس ظاهر شود.

زیگموند فروید، عقده پدر را در عقده ادیپ و در مقابل، کارل یونگ این دیدگاه را در هر دو جنس نر و ماده توصیف نمودند.

پسرانی که حضور پدر در زندگی شان کمرنگ است یا اصلا نیست با مسائلی روبرو هستند و زندگی شان چهره قهرمان را به روی خود نمی بیند. رفتارهای زنانه از خود نشان می دهد حس اعتماد به نفس نداردجاه طلب نیست کنجکاو نیست و یکجورایی حس نادانی داردممکن است اختلالاتی در یادگیری داشته باشدکلهم با قبول مسولیت مشکل داردچون مرز را نمی شناسد نمی تواند با اقتدار با دیگران برخورد کند و به اقتدار دیگران هم احترام نمی گذاردبی بند و باری و نبود نظم و جدیت از مختصات روانی آن هاستاحتمال گرایش به همجنس هم در این پسران دیده می شوداین ها به الکل و مواد مخدر تمایل زیادی دارنداین ها مواردی است که پسرانی که با عقده پدر منفی روبرو هستند، دچار آن می شوند. حالا شاید سوال برای شما پیش بیاید که چه کسانی پدرشان، پدر غایب محسوب می شود و دچار عقده منفی پدر می شوند.

آنتونی استیونس موارد را این گونه بر می شمرد:

۱- غیبت طولانی مدت پدران به هر دلیل

۲- بی توجهی پدر به نیاز فرزند برای دریافت محبت و علاقه

۳- تهدید پدر به ترک خانواده و فرزند

۴- القای تقصیر به فرزند توسط پدر. اصرار بر این نکته که رفتارهای کودک بعث بیماری یا مرگ پدر و یا مادر شده است.

۵- چسبندگی پدر به کودک: در حالتی که پدر معتاد به الکل است، ممکن است لازم باشد فرزند در کودکی نقش پدر و مادر اجرا کند و رفتارهایی بزرگ تر از سنش را از خود نشان دهد .

گای کارنو روانکاو شهیر کانادایی پیرو مکتب پروفسور کارل گوستاو یونگ هم دو مورد به این موارد در کتاب پدران غایب، پسران گمشده اضافه می کند:

۶- پدرانی که به طور منظم پسرانشان را کتک می زنند

۷- پدرانی که پسرانشان را سپر بلای هر مشکلی در خانواده می کنند.

حال اگر پسری که از این شرایط برخوردار بوده و با مسایلی که در ابتدا این مطلب مطرح شد دست و پنجه نرم می کند، برای آن که حضوری مقتدارانه و قهرمانانه در زندگی داشته باشد باید بداند که منشا این اتفاقات رفتارهایی بوده که در گذشته با او شده است و این با ماهیت وجودی او زمین تا آسمان فاصله دارد.

عقده سیندرلا ( Cinderella )

ترس زنان از استقلال. آرزوی ناخودآگاه فرد برای این که تحت حمایت قرار گیرد است.

احساس کهتری زنان برای تقبل مسئولیت های اجتماعی در مقایسه با مردان

سیندرلا، قهرمان داستان، منتظر شاهزاده‌ای سوار بر اسب سفید است که بیاید و او را از سرنوشتی وحشتناك نجات دهد. رمان‌ها و فیلم‌های عاشقانه فراوانی وجود دارند که در آن‌ها زنانی زیبا و نجیب، که شخصیت قوی و مستقلی ندارند و در مشکلات غوطه‌ورند، درانتظارند تا به کمک یک نیروی بیرونی، که معمولاً یك مرد همه فن حریف است، نجات پیدا كنند.

حتی بسیاری از زنان به‌ظاهر موفق نیز مایل‌اند به فرد دیگری وابسته باشند. آن‌ها، به‌نحوی کاملاً غیرارادی، انرژی اصلی خود را برای دریافت محبت و کسب حمایت، صرف می‌کنند.

بهره هوشی در مردان رابطه نسبتاً نزدیكی با پیشرفت و موفقیت آنان دارد، درحالی‌که وجود چنین رابطه‌ای در میان زنان کمتر مشاهده شده است. زنان بااستعداد عمدتاً از حركت به سمت جلو و به‌سوی خودكفایی واقعی بیزارند. آن‌ها غالباً ترجیح می‌دادند به‌عنوان پشتیبان و حامی بااستعداد، اما ناشناخته مردان قدرتمند ایفای نقش كنند و از پذیرش مسئولیت شراكت خود امتناع می‌كنند.

برخی از زن‌ها آشكارا دوست دارند مورد حمایت قرار گیرند و هیچ تمایلی به تغییر وضعیت ندارند. برخی دیگر ‌ظاهراً خواهان پیشرفت و ترقی اند، اما وقتی با تغییر واقعی و انتخاب مواجه می‌شوند، به هراس می‌افتند و بهانه می‌آوردند. پاسخ این سؤال در ترس زنان است. زنان نمی‌خواهند نگرانی و تشویش ذاتی فرایند رشد را تجربه کنند. ریشه‌های این ترس را باید در شیوه‌های پرورشی و تربیتی زن‌ها جست‌وجو کرد.

عقده الكترا ( Electra )

این مفهوم نیز توسط فروید مطرح شد ولی به اندازه عقده ادیپ مورد توجه قرار نگرفت. عقده ادیپ میل پسر به مادر را می رساند، در حالی كه عقده الكترا میل دختر به پدرش را فرض می كند.

عقده حقارت ( Inferiority )

این مفهوم اصل اساسی و زیربنایی نظریه روانپویشی آدلر را می سازد. همه ما دارای نقصی جزئی در بدن یا احساس كمبود در زندگی تجربه می كنیم. این عقده سرچشمه تلاش ما برای جبران این كمبود هاست. شخص آدلر در كودكی بسیار زشت بود و همیشه نسبت به برادر بزرگ خود احساس حقارت می كرد.

عقده بی ریختی ( Adonis - Muscle dysmorphia )

بی ریختی عضلات، زیر گروه اختلال بدشکلی بدن است و اغلب بر مردان موثر است، یک اشتغال ذهنی وسواسی از طریق یک باور توهم یا اغراق آمیز است.

فرد بدن خود را بیش از حد کوچک، بیش از حد لاغر، بی کفایت عضلانی میداند، اگر چه در اکثر موارد، ساخت فرد طبیعی و یا حتی فوق العاده بزرگ و عضلانی است . اختصاص زمان مفرط و توجه در روال ورزش، رژیم های غذایی و مکمل های غذایی. توسل به استروئیدهای آنابولیک است. افراد دچار بی ریختی عضلانی معمولاً در مدرسه یا محل کار بسیار پریشانند، ممکن است با اعتقاد به این که بدنش به شدت نامطلوب است، از روابط عاشقانه اجتناب کنند .

عقده آنتیگونه ( Antigone )

آنتیگون ، در اسطوره‌های یونان، دختر ادیپ و یوکاسته است. برادرانش پولونیکس و اتئوکلس در جنگ مخالفان هفتگانهٔ تب هم ‌دیگر را کشتند و کرئون دایی اشان و پدر همون، پادشاه تب تدفین پولونیکس را به جرم خیانت ممنوع کرد. آنتیگون از این فرمان سرپیچی می‌کند و می‌گوید که «از قلب فرمان می‌برد». او برادر را به خاک می‌سپارد و به دستور کرئون زنده در گور می‌شود. دختر اویدیپیوس یا ادیپ (شاه تبس) و یوکاسته یا اپیکاسته ( که مادر و در عین حال همسر اویدیپوس بود) در نمایشنامه‌های اویدیپیوس در کولونوس و آنتیگونه اثر سوفوکلس، داستانش شرح داده شده‌است. اما روایت‌های دیگری نیز از سرگذست او وجود داشته‌است که یکی از آن‌ها تراژدی به قلم ائوریپیدس بوده‌است که مفقود شده‌است.

اویدیپوس بعد از آنکه پی برد با مادر خود زنا کرده‌است، یوکاسته (مادر و همسرش) خود را به دار آویخت و اویدیپوس چشم خود را کور کرد. اویدیپوس سوگند خورد که خانواده و دیار آلودهٔ خود را ترک کند اما کرئون (برادر یوکاستا) از او خواست مدتی آنجا بماند. در این مدت کرئون به عنوان نائب السلطنه حکومت کرد. بعداً پسران اویدیپوس، یعنی اتئوکلس و پولونیکس، تاج و تخت را تصاحب کردند و پدر را بیرون راندند. آنتیگونه همراه اویدیپوس رفت تا در آوارگی‌های او راهنمایش باشد. وقتی اویدیپوس سرانجام به حریم مقدس پوسئیدون در کولونوس رسید که مقدر بود در آنجا بمیرد.

ایسمنه (خواهر آنتیگونه) نزد اویدیپوس و آنتیگونه رفت و به آنها خبر داد که برادران به نزاع برخاسته‌اند و کرئون که از اتئوکلس دفاع می‌کند مایل است اویدیپوس به تبس بازگردد. زیرا طبق یک پیشگویی حضور اویدیپوس موجب پیروزی کسی می‌شود که به اویدیپوس پناه بدهد. اویدیپوس در محراب ماند اما کرئون با سربازانش از راه رسید و خواست ایسمنه و آنتیگونه را برباید تا اویدیپوس مجبور به همکاری شود اما اویدیپوس از اهالی کولونوس تقاضا کرد که به دنبال تسئوس (شاه آتن) بروند. تسئوس به سرعت آمد و هر دو خواهر را نجات داد.

کرئون آنتیگونه را به دلیل نافرمانی اش به مرگ محکوم کرد اما برای اینکه قاتل او نباشد دستور داد آنتیگونه را با آب و غذا در غاری حبس کنند. هایمون پسر کرئون که نامزد آنتیگونه بود به دفاع از آنتیگونه برخاست و به پدر اعتراض کرد اما نتیجه‌ای در بر نداشت.

تیرسیاس، غیبگوی پیر و نابینای تبس نزد کرئون آمد و به او هشدار داد و در خواست کرد مردگان را دفن کند و زندگان را از گور در آورد. کرئون به اکراه پولونیکس را دفن کرد و بعد به سراغ غاری رفت که آنتیگونه در ان حبس شده بود. غار را گشود اما با جنازهٔ آنتیگونه که خود را به دار آویخته بود مواجه شد و هایمون را بالای سر جنازه دید. هایمون با خنجری که داشت سعی کرد ضربه‌ای به پدر بزند اما بعد خود را کشت. ائورودیکه، همسر کرئون بعد از شنیدن مرگ پسرش خودکشی کرد.

عقده دون ژوئن یا دون خوان ( Don Juanism Don Juan )

دون ژوئن یا سندرم دون خوان نام غیر بالینی برای میل جنسی است، تمایل یک مرد به داشتن رابطه جنسی با زنان بسیار. این نام برگرفته از داستان و اپرای دون خوان است. بجای شهوت پرستی، گاهی اوقات ازاصطلاح Juanism استفاده می شود.

عقده روانی یهوه

مبنی بر اعتقاد به برتری خود نسبت به دیگر مخلوقات، گرایش به خود را خدا دانستن و ایمان به رزش مقایسه ناپذیر فکر و عمل خود .

عقده خدایی ( God )

اعتقاد راسخ با احساسات توانایی های شخصی، امتیازات شخصی ، و یا عصمت است. اغلب در افراد دارای مواضع قدرت، مانند سیاستمداران و رهبران دیده می شود. این یک توهم است که آن فرد متقاعد شده که بسیار قدرتمند و با نفوذ است و به طور مداوم سعی برای نمایش توانایی های خود دارد. آنها اغلب خطرات سنگین میکنند. به انجام کارهای سخت و غیر ممکن می پردازند. چنین افرادی بخاطر خودشیفتگی، نظر دیگران را رد می کنند.

گمان و باوری است که گاهی ممکن است در درمانگران دیده می شود و به موجب این گمان فرد قادر است اعمالی را انجام دهدکه مافوق امکانات بشری است و یا اینکه حرف یک فرد نبایستی مورد شک و تردید قرار گیرد.

عقده گریسلدا ( Griselda )

دختری زیبا، بیرون رو و هوشمند. یک دوست دختر خوب و دارای یک شخصیت بزرگ. بیشتر یک دختر خوب است. اما روی بد او را هرگز دوست ندارید ببینید چون خیلی بد است. او سرگرم کننده است و شما را هرگز خسته نمی کند!

عقده قهرمانی ( Hero )

تلاش بسیار برای به رسمیت شناختن خود دارند. این عقده در افراد حرفه ای که به خوبی کار نمیکنند رایج است و می خواهند احساس خوبی درباره خودشان داشته باشند. آنها کاملاً در معرض ابتلا به لاف زدن در مورد ماهیت دستاوردهای خود و مشکلات کار هستند. آنها دوست دارند به عنوان یک امدادگر شناخته شوند.

ممکن است اقدامات عجیب و غریب بکنند و این منجر به انزوا و افسردگی می شود. کارمندان دولت، پرستاران و ماموران آتش نشانی کاملاً در معرض ابتلا به این مشکل هستند.

عقده لولیتا یا لولی‌کن یا لالی‌کن ( Lolita, Lolicon )

لولی‌کون یا لالی‌کن واژه‌ای برای توصیف نوع خاصی از شخصیت بچه‌خواهی است، که تمرکز آن بر دختران جوان یا زیر سن قانونی است و اغلب در رسانه‌های ژاپنی یافت می‌شود.

این واژه همچنین برای توصیف ویژگی‌هایی از جمله شخصیت‌های زیر سن قانونی در شرایط و موقعیت‌های جنسی و گاهی اوقات توام با خشونت هستند.

مانگا و انیمه لالی‌کن به سبکی اطلاق می‌شود که در آن شخصیت‌های مؤنث کودکانه اغلب به شکلی جذاب و شهوانی به تصویر کشیده می‌شوند. این نام برگرفته از رمان «لولیتا» Lolita اثر نویسنده روسی-آمریکایی ولادیمیر ناباکوف است که در آن مردی میانسال وارد رابطه جنسی با دختری دوازده ساله می‌شود، در حالی که «کن» کوتاه شده واژه کامپلکس است. اصطلاح لالی‌کن از طریق اثر شبه روان‌شناسی آمریکایی «The Lolita Complex» ، وارد واژه‌شناسی ژاپنی شد. معادل این واژه برای مخاطبان مذکر با عنوان شوتاکون، به معنی پسر جوان می‌باشد.

عقده مظلومیت، عقده قربانی بودن ( Martyr , victim )

کسی که دارای عقده شهید شدن است، گاهی اوقات با عقده قربانی شدن همراه است، احساس یک شهید بودن برای خود، به دنبال درد و رنج و یا آزار و اذیت به دلیل تغذیه نیاز روانی، و یا تمایل به اجتناب از مسئوليت.

اعتقاد به این که شهید شده است و آزار و اذیت خاص شده است، چون صداقت دارد. شامل درد و رنج عمدی به نام عشق یا انجام وظیفه در زنان است، به ویژه در خانواده های فقیر، و همچنین در روابط هم-وابستگی و یا در سوء استفاده ها دیده میشود . میل به شهادت گاهی اوقات شکل مازوخیسم میگیرد.

عقده روانی خیانت : عبارت است از گرایش به جلب قدرت شخصی قدرتمند و پیروی از وی به لحاظ نیاز به حمایت شدن و سپس جستجوی فرد قدرتمند جدیدی که بتواند به کمک وی فرد توانای پیشین را از پای درآورد .

عقده نجات: به معنی نیاز به بر عهده خود گرفتن خطاها یا هم و غم سایرین و متهم ساختن خود بدان سبب با امید به مبرا ساختن آنان و نجات آنان از فاجعه و مجازات .

عقده ناپلئون ( Napoleon )

همبافت ناپلئونی یا پیچیدگی ناپلئونی، یک اصطلاح غیررسمی برای نوعی پدیده روانی که در افراد کوتاه قد وجود دارند. این اصطلاح اشاره به رفتارهای پرخاشگرانه و قدرت طلبانه افراد کوتاه‌قد دارد و بیانگر نوعی رفتار جبران برای کوتاهی‌ قد آنان است.

ریشه نامیِ این اصطلاح هم اشاره به ناپلئون بناپارت دارد که همواره دستور می‌داد نقاشان همواره تصویر بالاتنه اورا بکشند تا کوتاهی وی در تصاویر مشخص نشود. قد ناپلئون ۱۶۸ سانتی‌متر بود.

عقده فادرا ( Phaedra )

در درجه اول میل جنسی یک نامادری به پسر شوهرش، به طور کلی برای پوشش روابط دشوار میان ناپدری و نامادری و کودکان بکار میرود.

عقده برتری یا قدرت یا استعلاء ( Superiority )

اعتقاد مبنی بر اینکه شخص برتر از دیگران است، این اصطلاح در مورد کسانی بکار می رود که برداشتی غیر واقعی از واقعیت در مورد خودشان دارند.

عقده برتری یک مکانیسم دفاعی روانی است. فرد از آن برای مقابله یا پنهان کردن احساسات خود کم بینی یا حقارت استفاده میکند. این اصطلاح را آلفرد آدلر به عنوان بخشی از روش روانشناسی فردی خود ابداع نمود.

عقده آزار و اذیت ( Persecution )

یکی از عقده های شایع در زندگی مدرن و روز است. به فرد استرس بسیار زیاد وارد میشود تا با سرعت و شتاب زده بیش از حد در زندگی پیشرفت کند. در نتیجه، این باور در وی شروع به رشد میکند که هر کس به نوعی در تلاش به صدمه اوست. آنها جهان را بی اعتماد میدانند. احساس می کنند دائما در حال تماشا شدن هستند. موجب تشدید اختلافات جمعی و کاهش تحمل در جامعه است.

عقده اختاپوس : به فردی دست می دهد که خود را ناگزیر به لنجام همه کارها، بودن در همه جا در آن واحد و بر عهده گرفتن همه کار ها می داند. کسی که تلاش های متعددی را بر عهده می گیرد و کاری را برای انجام دادن دیگران باقی نمی گذارد .

عقده پلی کرات ( Polycrate ) : مبنی بر دست زدن به هر کاری به خاطر موفقیت و سپس هنگامی که موفقیت کاملا” تضمین شد همه چیز را باطل کردن، شکستن و ترک کردن. اما همین نمایشنامه تکرار شود .

عقده از شیر گرفتن ( Weaning Complex ) : برخی کودکان که آنها را به ناگهان از شیر می گیرند و یا شیر خوردن را تا دیرتر از موعد مقرر ادامه داده اند این جدائی را به آسانی تحمل نمی کنند و این تغییر عادت را با دیر بازکردن زبان و یا لکنت زبان تلافی می کنند.

عقده دموستن ( Demosthenes Complex ) : عبارت است از نیاز نوروتیک برای تسلط بر احساس های خود کم بینی از طریق استفاده از الفاظ و زبان در فرآیند تکلم

عقده مده آ ( Medea Complex ) : عبارت است از نفرت یا تمایلات دگرکشانه مادر نسبت به فرزند خود، انگیزه چنین تمایلاتی معمولا” میل ناخودآگاه برای انتقام جوئی از پدر فرزند است .

عقده اورستس ( Orestes Complex ) : عبارت است از میل پسر برای کشتن مادر

عقده کازی مودو ( Quasimodo Complex ) : عبارت است از تعارض هیجانی، اختلال شخصیتی، یا ناسازگاری اجتماعی که در نتیجه بد شکلی بدن یا قیافه پدید آید.

عقده مسیح : «عقده مسیح» حالت روانی خاصی است که در آن فرد مبتلا عمیقاً بر این باور است که برگزیده شده تا نقش «ناجی» یا «یاری رساننده» به دیگران را ایفا کند. اما تعریف فوق را می‌توان به این شکل کامل‌تر بیان کرد:

ذهن افرادی که دچار «عقده مسیح» شده است، همیشه بین دو حالت در نوسان است؛ یا در توهم این امر هستند که از سوی نیرویی برتر برگزیده شده‌اند تا «ناجی» و «قهرمان» دیگران (ملت، سرزمین و…) شوند و موجبات رهایی‌ مظلوم از دست ظالم را فراهم آورند و دسته دوم در این توهم‌اند که چون از سوی نیرویی برتر برگزیده شده‌اند، پس به ناچار می‌بایست در زندگی دنیوی، بسیار بیشتر از دیگر افراد متحمل رنج و عذاب‌های بی‌شمار و گوناگون شوند و البته مصائب فوق را برای رسیدن به هدفی خاص با جان و دل پذیرا باشند.

بسیاری از دیکتاتورها و رهبران تندرو کشورهای دارای نظام‌های سیاسی توتالیتر، کمونیست، فاشسیت و… (قریب به اکثریت کشورهای جهان سوم) دچار عقده مسیح نوع اول‌اند و البته بسیاری از پیروان و هواخواهان آنها در چنین کشورهایی مبتلا به بیماری عقده مسیح نوع دوم هستند.
افراد گروه دوم همان کسانی هستند که به قول برخی سیاستمداران، “خودشان انتخاب کرده‌اند تا اینگونه زندگی کنند!”
به زعم این سیاستمداران، گروه دوم برگزیده شده‌اند تا علاوه بر رنج و مصیبت‌های بی پایان خود، رنج ملل دیگر را هم با هر کیفیتی -ولو به قیمت نابودی خود و خانواده و جامعه‌شان- متحمل شوند!
در این میان نکته قابل توجه، تعداد فراوان افراد مبتلا به عقده مسیح نوع دوم نسبت به نوع اول است. آنها از گروه اول بسیار خطرناک‌ترند؛ از این‌رو که گروه دوم بی‌تردید بوجود آورنده افرادی با عقده‌های مسیح نوع اول‌اند.
اما باید دانست که درمان عقده مسیح به‌ویژه نوع دوم آن، بسیار ساده و کم هزینه است: مطالعه، آگاهی، رهایی از توهمات خرافی، پذیرش اشتباهات و جبران و همچنین «مواجهه با واقعیت امور» از جمله راهکارهای اساسی و موثر در درمان فرد مبتلا است.

اغلب مبتلایان به عقده مسیح نوع اول همچون معمر قذافی، صدام حسین، انور خوجه، نیکلای چائوشسکو و بسیاری از نام‌های آشنا برای ما، شوربختانه تنها در واپسین لحظات عمر، هنگام تنبیه توسط ملت‌های تحت فرمان خود و یا مواجهه با شدیدترین مجازات‌ها و کیفرها، متوجه حاد بودن بیماری ویرانگر خود می‌شوند و در حقیقت باید گفت که در مراحل پیشرفته، این بیماری روانی واقعاً غیرقابل درمان است.

آنچه که بیشتر از هرچیز قابل تأمل می‌نماید، هزینه ها و آسیب‌های جبران‌ناپذیر و نابودکننده این بیماری برای اطرافیان فرد مبتلا است و قرار گرفتن افرادی از این دست در سطوح بالای مدیریتی کلان و یا حکومتی، منجر به نابودی منابع مالی، سیاسی و اجتماعی یک کشور و تباه ساختن زندگی نسل‌های بی‌شمار می‌گردد .

درمان عقده‌ها

همانطور که گفته شد، ریشه گره‌ها در دوران کودکی و روش‌های تربیتی است که هر فردی با آن‌ها بزرگ شده است. اغلب ناخودآگاه بوده و فرد نسبت به آن آگاهی هوشیار ندارد. بنابراین کسب بینش به فرد کمک می‌کند تا به حل بهتر گره‌ها بپردازد. درمان‌های روانشناسی مانند روش‌های رفتاری شناختی که در مراکز مشاوره و روان درمانی انجام می‌شوند، به افراد کمک می‌کند تا ریشه افکار و اندیشه‌های خود را بشناسند در نتیجه می‌توانند رفتارهای خود را بهتر تحلیل و تغییر دهند.