ادوارد دوبونو (Edward de Bono) در سال ۱۹۳۳ در مالت به دنیا آمد. او در زمان جنگ جهانی دوم در دانشگاه مالت در رشتۀ پزشکی تحصیل کرد. سپس با کمک‌هزینه تحصیلی رودس، به دانشگاه آکسفورد رفت و با دریافت مدرک افتخاری در رشته‌های روانشناسی و علوم طبیعی و مدرک دکترای فلسفه از آن دانشگاه فارغ‌التحصیل شد. او همچنین دارای مدرک دکتری از دانشگاه کمبریج و کارشناسی ارشد از دانشگاه مالت است.

ادوارد دوبونو را به عنوان نویسنده و متفکر می‌شناسند. عمدۀ فعالیت‌های او در زمینۀ شیوه‌های فکر کردن و آموزش تفکر خلاق و تفکر جانبی است. او توانایی فکر کردن را یک مهارت و در واقع مهم‌ترین مهارت انسانی می‌داند و معتقد است فکر کردن مهارتی آموختنی است و نباید آن را با هوش اشتباه گرفت.

دوبونو در کتاب « من درست می‌گویم، تو غلط » از آغاز رنسانسی نوینی در تاریخ بشر سخن می‌گوید. او توضیح می‌دهد که رنسانس اول با کشف دوبارۀ یونان باستان آغاز شد، دومین رنسانس به نظر او از عقاید متفکران یونان باستان نظیر افلاطون، ارسطو و سقراط عبور خواهد کرد و برای چیزهایی نظیر « تفکر ادراک محور و خلاق »، « کشف و شهود » و « آفرینش » اهمیت بیشتری قائل خواهد شد. او پایه‌گذار مفهومی به نام تفکر جانبی است که به نظر او سنگ بنای رنسانس دوم محسوب می‌شود.

اصطلاح تفکر جانبی نخستین بار به سال ۱۹۶۷ توسط ادوارد دوبونو مطرح شد. او به عنوان مثالی برای این نوع استدلال غیر مستقیم، از ماجرای قضاوت سلیمان نام برد، آنجا که سلیمان نزاع دو زن بر سر این که کدام مادر حقیقی کودک است را، به این صورت حل کرد که کودک به دو نیم شود و هر زن یک سهم بردارد، اما در حقیقت می‌خواست با مشاهدهٔ واکنش زنان در مقابل این حکم، قضاوت کند که کدام یک مادر حقیقی کودک است.

اولین بار اصطلاح تفکر جانبی با تفکر گریزاندیش (Lateral thinking) را دانشمند بزرگ تفکر، ادوارد دوبونو خلق کرده است.

کتاب اصلی دوبونو  « مکانیزم ذهن » نام دارد که در سال ۱۹۶۹ منتشر شد. ادوارد دوبونو در این کتاب برای نشان دادن نحوه عملکرد مغز انسان از مثال‌ها و استعاره‌های فراوانی استفاده می‌کند و مغز انسان را نوعی سیستم اطلاعاتی می‌داند که خود را سازماندهی می‌کند به این معنا که همان‌طور که قطرات باران پس از فرو افتادن راه خود را به سمت جوی‌ها و چاله‌ها پیدا می‌کند، اطلاعاتی که به مغز وارد می‌شود نیز با سازماندهی مغز به مسیرهای آشنا هدایت می‌شود. در نتیجه با روش تفکر سنتی تنها قادریم به نتایجی برسیم که از پیش با اعتقادات و پیش‌فرض‌های ذهنی ما هماهنگی دارد. دوبونو  این روش فکر کردن را مانعی بر سر راه کشف ایده‌های نو می‌داند و معتقد است مغز انسان توانایی بیشتری برای تعریف و درک تجربیات خود دارد. روشی که دوبونو پیشنهاد می‌کند، تفکر جانبی است.

وی می­گوید: «همان‌طور که قطرات باران پس از فرو افتادن، راه خود را به سمت جوی‌ها و گودال­ها پیدا می‌کند، اطلاعاتی که وارد مغز می‌شود نیز با سازماندهی مغز به مسیرهای آشنا هدایت می‌شود. در نتیجه با روش تفکّر خطی، تنها قادریم به نتایجی برسیم که از پیش، با گمانه­ها و پیش‌فرض‌های ذهنی­مان هماهنگ باشد ».

 

تفکر افقی  یا تفکر جانبی عبارتی است که نخستین بار ادوارد دوبونو برای توصیف یک شیوۀ فکر کردن به کار برد. دوبونو مدعی‌ست که در روش تفکر جانبی هر مسئله با رویکردی خلاقانه و غیر مستقیم حل می‌شود. منطقی که در این روش به کار بسته می‌شود، در نگاه اول چندان بدیهی به نظر نمی‌آید و با روش سنتی فکر کردن گام به گام تفاوت دارد. او اصطلاح تفکر جانبی را در برابر تفکری به کار می‌برد که طبق نظر او برگرفته از سنت‌های فکری یونانیان است. تفکری که دوبونو از آن با الفاظی نظیر « تفکر عمودی »، « طرز فکر کهنه »، « منطق خشک » و « همراه با پیش‌داوری » یاد می‌کند. دوبونو  بسیاری از پیش‌فرض‌های این نوع تفکر را از قبیل باور داشتن به وجود موضوع حقیقت جهان‌شمول و مباحثه به عنوان ابزاری برای کشف حقیقت و ساختار دوتایی‌ (نظیر سیاه/سفید، درست/غلط و …) که اساس منطق به شمار می‌رود و امروزه در بسیاری از نهادها از خانواده گرفته تا کلاس درس و دادگاه مورد استفاده قرار می‌گیرد، زیر سئوال می‌برد.

تفکر جانبی دوبونو  ، در واقع، ایجاد یک آشفتگی عمدی است. در این روش، فرد برای پرهیز از رجوع خودکار مغز به تصورات از پیش موجود منطقی که تنها به تجزیه و تحلیل موضوع منجر می‌شود و راه را بر ایده‌های نو می‌بندد، به شکلی هدفمند در مسئله اختلال ایجاد می‌کند به این معنا که داوری‌هایش را موقتاً کنار می‌گذارد، پیش‌فرض‌ها را به چالش می‌کشد، و به انگیزش‌های آنی و تصادفی میدان می‌دهد تا با شکستن ساختار موجود، امکان از نو ساختن آن فراهم شود.

تفکر جانبی ادوارد دوبونو در اصل به معنای این است که بتوانید برای حل مسئله، به شکلی خلاقانه (خارج از جعبه) فکر کنید. معمولاً از تفکر منطقی برای حل مشکلات به صورت مستقیم (بدون میانبُر) استفاده می‌شود (همچنین به عنوان تفکر عمودی شناخته می‌شود). با این وجود، تفکر جانبی از یک منظر (که به عنوان تفکر افقی نیز شناخته می‌شود) به حل مشکلات نگاه می‌کند و به دنبال یافتن جواب‌هایی است که فوراً آشکار نمی‌شوند. این اصطلاح نخستین بار توسط روانشناس «ادوارد دو بونو» ابداع شده است. این مهارت‌ها اغلب در مشاغل خلاقی مانند بازاریابی یا تبلیغات مورد نیاز است. اگر در مدرسه گرافیک یا هنر و طراحی را یاد می‌گیرید، این احتمال وجود دارد که برخی از این مهارت‌ها را قبلاً توسعه داده باشید، که این می‌تواند در حرفه آیندتان مفید باشد؛ با ذهن همراه باشید.

تفکر جانبی دنبال بازی با قطعات موجود نیست، بلکه به دنبال تغییر آنهاست. تفکر جانبی، به بخش ادراکی تفکر مربوط می‌شود. اینجاست که ما دنیای خارجی را به تکه‌هایی که می‌توانیم پردازش کنیم، سامان می‌دهیم.

تفکر جانبی (Lateral thinking) به گریز از نظریات کهنه برای یافتن نظرات نو می‏اندیشد و به شکلی آگاهانه، در جهت تغییر و تحول تلاش می‏کند و کاربرد آن مستلزم پذیرش دیدگاه‏های مختلف نسبت به موضوع است. روش‏های مختلف تفکر جانبی برای یافتن راه‏های جدید و متفاوت به کار می‏روند و حتی گاهی به طرح نظرات کاملاً غیرمنطقی منجر می‏شود ، با این حال جستجوی راه‏های جدید و متعدد، نشانة تمایل به خلاقیت بوده و باعث برانگیختن و سیلان فکر می‏شود

یک مغز سالم انسان نمی‌خواهد همیشه خلاق باشد وبه گونه ای طراحی شده است که چگونه کارها را انجام دهد یا چگونه به فکر چیزها باشد و سپس آن پاسخ یا رفتار خودکار را به صورت ناخودآگاه قفل کند تا مغز به شکل آگاهانه ای بتواند روی موضوعات دیگر تمرکز کند.

به همین دلیل است که دکتر دو بونو روش‌های تفکر جانبی را برای کمک به غلبه بر امیال طبیعی ما ( قفل شدن) در الگوها ایجاد کرده و این امکان را می‌دهد تا در صورت تقاضا خلاق باشید.

دوبونو (۱۹۸۶) نیز با نگاهی شناختی به خلاقیت، نظریه تفکر جانبی یا افقی را در تبیین خلاقیت ذکر نمود، که مشابه تفکر واگرا در نظریه گیلفورد و تورنس است. دوبونو در کنار تفکر جانبی تفکر عمودی را طرح نمود، او معتقد است تفکر عمودی موجب ایجاد قالبهای ذهنی و توسعه آن می‌شود؛ در حالی که تفکر جانبی یا خلاق ساختار این قالبها را تغییر داده و قالب های جدیدی ایجاد می‌کند. در تفکر عمودی افراد برای حل مساله پس از کندن چاه به حفر آن ادامه می‌دهند، اما در تفکر جانبی پس از کندن چاه به سمت دیگر میل کرده، چاه دیگری می‌کنند.

تفکر جانبی ( Lateral thinking) روشی است که به فرارفتن از روش‌خطی و ارسطویی برای یافتن نظرات نو، می‌اندیشد و به شکلی آگاهانه، در جهت تغییر و تحول روش حل مسئله، تلاش می‌کند و کاربرد آن مستلزم پذیرش دیدگاه‌های مختلف نسبت به موضوع است. روش‌های مختلف تفکر جانبی برای یافتن راه‌های جدید و متفاوت به کار می‌روند و حتی گاهی به طرح نظرات کاملاً غیرمنطقی منجر می‌شود، با این حال جستجوی راه‌های جدید و متعدد، نشانهٔ تمایل به خلاقیت بوده و باعث برانگیختن و سیلان فکر می‌شود.

تفکر افقی، یا تفکر جانبی (Lateral Thinking) عبارتی است که نخستین بار ادوارد دوبونو برای توصیف یک شیوهٔ فکر کردن به کار برد. دوبونو مدعی‌ست که در روش تفکر جانبی هر مسئله با رویکردی خلاقانه و غیرمستقیم حل می‌شود. منطقی که در این روش به کار بسته می‌شود، در نگاه اول چندان بدیهی به نظر نمی‌آید و با روش سنتی فکر کردن گام به گام تفاوت دارد.

او اصطلاح تفکر جانبی را در برابر تفکری به کار می‌برد که طبق نظر او برگرفته از سنت‌های فکری یونانیان است. تفکری که او از آن با الفاظی نظیر «تفکر عمودی»، «طرز فکر کهنه»، «منطق خشک» و «همراه با پیش‌داوری» یاد می‌کند. او بسیاری از پیش‌فرض‌های این نوع تفکر را از قبیل باور داشتن به وجود ابژهٔ حقیقت جهان‌شمول و مباحثه به عنوان ابزاری برای کشف حقیقت و ساختار دوتایی (نظیر سیاه/سفید، درست/غلط و …) که اساس منطق به‌شمار می‌رود و امروزه در بسیاری از نهادها از خانواده گرفته تا کلاس درس و دادگاه مورد استفاده قرار می‌گیرد، زیر سئوال می‌برد. تفکر جانبی، در واقع، ایجاد یک آشفتگی عمدی است. در این تکنیک، فرد برای پرهیز از رجوع خودکار مغز به تصورات از پیش موجود منطقی که تنها به تجزیه و تحلیل موضوع منجر می‌شود و راه را بر ایده‌های نو می‌بندد، به شکلی هدفمند در مسئله اختلال ایجاد می‌کند به این معنا که داوری‌هایش را موقتاً کنار می‌گذارد، پیش‌فرض‌ها را به چالش می‌کشد، و به انگیزش‌های آنی و تصادفی میدان می‌دهد تا با شکستن ساختار موجود، امکان از نو ساختن آن فراهم شود.

تفکر جانبی یک استعداد نیست بلکه یک مهارت است که می‏توان آن را کسب کرد و نیاز به آموزش و تمرین دارد ،همان طور که ورزش کردن برای تقویت بدن مفید است؛ تفکر نیز برای تقویت ذهن هر روز باید به کار گرفته شود تا به یک عادت تبدیل شود و در مواقع مورد نیاز بتوان به راحتی آن را به کار برد. برنامه تفکر جانبی ، خلاقیت منحصر به فرد هر شخص را آموزش داده و مهارت‏های ارائه ایده را با استفاده از اطلاعات و تجربیات شخصی ممکن می‏سازد و به شخص امکان می‏دهد که ایده‏های جدید خود را افزایش دهد."

دوبونو در وب سایت رسمی‌اش درباره مفهوم تفکر جانبی می‌گوید: «روشی است برای حل مساله از یک زاویه یا زوایای نامتعارف، غیرمتداول یا غیرسنتی.» او برای شرح تفکر سنتی یا متداول، بازی شطرنج را مثال می‌زند: «اگر شما قواعد شطرنج را یاد بگیرید آنوقت منطق، استدلال و تفکر سنتی برای خوب بازی کردن‌تان کفایت می‌کند.»

تفکر جانبی یعنی اندیشیدن به روشی دیگر، روشی غیر متعارف و خلاصه هر روشی غیر از آنچه تا به امروز می اندیشیده اید. ممکن است در مسیر پر فراز و نشیب تفکر جانبی کمی دچار مشکل و تا حدی شکاک شویم اما اگر هدف کشف حقیقت باشد، مصلحت اندیشی جایی ندارد.

تفکر جانبی شامل استدلال هایی است که در ظاهر معلوم نیستند و شامل ایده هایی است که تنها با استفاده از منطق گام به گام سنتی به دست نمی‌آیند.

تفکر جانبی گونه‌ای از تفکر خلاق است. در تفکر جانبی سعی می‌شود منطق محاسباتی، منطق استدلالی سنتی و مفروضات و ادراکات تغییر کند و با رویکرد سنت شکنی از زاویه های دیگری به موضوع مورد تفکر و بررسی نگاه شود. البته تفکر جانبی هیچگاه تفکر سنتی را نفی نمی‌کند چه بسا در خیلی از موارد ممکن است به صورت مؤثر بتوانیم از تقکر سنتی استفاده کنیم.

تفکر جانبی فقط در حوزه حل مسئله محدود نمی‌شود و همواره هنگام تفکر قابل استفاده است. تفکر جانبی واژه جدایی از تفکر موازی است و این دو واژه مترداف یکدیگر نیستند. تفکر موازی سعی می‌کند زوایای مختلف مورد نظر تفکر جانبی را همزمان در بررسی مسائل و موضوعات به کار بگیرد .

تفکر جانبی در مقابل تفکر خطی

فرضیه تفکر جانبی بر این اساس شکل گرفته که در زندگی واقعی ما همه چیز بر اساس تفکر خطی پیش نمی‌رود. گاهی اوقات برای نتیجه‌گیری دلخواه مجبوریم از تفکر سنتی (یا خطی یا عمودی) فراتر برویم و به هر مساله‌ای از یک زاویه تازه نگاه کنیم.

«تفکّر جانبی» یا تفکر افقی در اصل، خود را در مقابل یا در عرض  «تفکّر خطی» یا به اصطلاح عمودی می­داند و بیشتر حاصل روش دیگری برای برخورد با جهان ذهن و پیرامون است.

ویژگی تفکّر خطی این است که بیشتر پاسخ­هایی کلیشه­ای در برابر ما می­نهد. به پرسش­های کهنه و نو پاسخ­های نسبتاً ثابت، مقلدانه و غیر خلّاقانه می­دهد و برای حرکت ذهن (تفکّر) غالباً، مسیر مشخص و از پیش تعریف شده­ای را ­پیشنهاد می­کند. این نوع تفکّر را « تفکّر عمودی» نیز نام نهاده­اند.

شاید با تأمل بیشتر و نیز با روش تفکّر جانبی بتوان ویژگی­های دیگری برای تفکّر خطی برشمرد؛ اما هدف ما در این مجال پرداختن به تفکّر جانبی است. گو اینکه با روشن شدن مفهوم تفکر جانبی، شیوه­ی تفکر خطی نیز آشکار می ­شود.

جان کلام دوبونو این است: ما بواسطه تمایل و ساز و کــار مغزمان و نیز بواسطه عادت به روش تفکر خطی، دستگاه ادراکی خود را به گونه­ای سازماندهی و تربیت می­کنیم که همواره ذهنمان از یک مسیر و یک طریق با مسایل مواجه شود و روش­های قالَبی و غالبی را بکار بندد. این مسأله، آفرینندگی و توان ما را در برابر روش بهتر اندیشیدن می­کاهد و ما را برای خلق ایده­های نو، ناتوان می­کند. در واقع مدارهای مغز ما در فرآیند نگاه خطی که مبتنی بر پیروی از سازه­های معرفتی و الگوهای از پیش ساخته است، به گونه‌ای سازمان می­یابد که بیشتر به مسایل، یک نوع نگاه کند، خلّاق نباشد و کمتر به کشف و نو­فهمی دست بزند. خلّاق نبودن و استفاده از محصول آماده از قبل، همواره آسان و کم هزینه است و مغز هم مانند سایر اندام ها، به تنبلی و پیروی از راهکارهای کم هزینه تمایل دارد.

در تفکّر جانبی، ما فروضی را در نظر می­آوریم که ظرفیت­های موجود در خود مسأله در اختیار ما می­گذارد. ما سعی می­کنیم تا می­توانیم آنها را در نظر آوریم، اما در نهایت، فروض معقول و درست را پیشنهاد کنیم. در تفکّر عمودی ما این­ کار را نمی ­کنیم.

او این روش فکر کردن را مانعی بر سر راه کشف ایده‌های نو می‌داند و معتقد است که مغز انسان توانایی بیشتری برای تعریف و درک تجربیات خود دارد. روشی که دوبونو پیشنهاد می‌کند، روش تفکّر جانبی است.

حال پرسش این است که در تاریخ تفکّر بشری و روش تفکّر خطی و شاید در غیبت تفکّر جانبی، ایده­های نو چگونه پدید آمده­اند؟ شاید پاسخ این است که در واقع فرآیند تفکّر خطی وقتی به صورت یک قاعده درآید، حتما در آن میان  استثناهایی هم خواهد بود و آن اختراعات و کشف­ها که از مخترعان و نوآوران اندیشه­ی بشری سراغ  داریم، نتیجه استثناء از تبعیت کامل یا ناقص روش خطی است.

مثلا ممکن نیست ادیسون بتواند بدون خروج از روال تفکّر خطی، این همه تازه نگاه کند و تازه بیافریند. مگر اینکه هنجار نگاه خود را به هم بریزد و به نوع تازه­ای به امور بنگرد. حال اگر تفکّر جانبی، نه به عنوان یک روش کمیاب و یک استثناء، بلکه به عنوان یک قاعده و روش متداول درآید؛ احتمالا توان بشر در تولید دانش و نو آوردن روش­های زندگی و همگامی با مقتضیات زمان، چند برابر خـــواهد شد و این یک امر اساسی است که نخبگان جامعه­ی ما در «تولید علم انسانی اسلامی» در عرصه­های گوناگون به آن نیاز دارند.

دوبونو می­گوید: «در روش تفکّر جانبی، هر مسأله با رویکردی خلّاقانه و غیر مستقیم حل می‌شود. (غیر الگوریتمی) شیوه ای که در این روش به کار بسته می‌شود، در نگاه اول چندان بدیهی به نظر نمی‌آید. تفکّر جانبی، در واقع، ایجاد آشفتگی عمدی و هدفمند است. در این روش، فرد برای پرهیز از رجوع خودکار مغز به تصورات از پیش موجود و کلیشه­ای که راه را بر ایده‌های نو می‌بندد، به شکلی هدفمند در مسأله اختلال ایجاد می‌کند. به این معنا که داوری‌هایش را موقتاً کنار می‌گذارد، پیش‌فرض‌ها را به چالش می‌کشد، به انگیزش‌های آنی و تصادفی میدان می‌دهد تا با شکستن ساختار موجود، امکان از نو ساختن آن را فراهم کند»

تفکّر جانبی «روشی است برای حلّ مسأله، از یک زاویه یا زوایای نامتعارف و غیر شایع » او برای شرح تفکّر سنتی یا خطی، بازی شطرنج را مثال می‌زند: «اگر شما قواعد شطرنج را یاد بگیرید آنوقت منطق، استدلال و تفکّر سنتی برای خوب بازی کردن‌ کفایت می‌کند.» اما فرضیه تفکّر جانبی بر این اساس شکل گرفته که در زندگی واقعی، همه چیز بر اساس تفکّر خطی پیش نمی‌رود. گاهی برای بدست آوردن نتیجه­ی بهتر، ناچاریم از تفکّر خطی (یا عمودی) فراتر برویم و به هر مسأله ‌از زاویه­ای تازه بنگریم.

مثلاً اگر در شیوه­ی تفکّر خطی سوال شود: چطور ممکن است پنج  بزرگسال زیر یک چتر قرار بگیرند و هیچکدام خیس نشوند؟ (مثال معروف تفکّر جانبی) اولین مطلبی که به ذهن می­رسد این است که افراد یا کاملاً جمع و جور ایستاده­اند یا چتر بزرگ بوده است. اما تفکّر جانبی می­گوید: ممکن است اصلا باران نمی­باریده است!  مثال دیگر: پدر و پسری سوار بر ماشین خودشان تصادف می‌کنند. پدر، جان خود را از دست می‌دهد و پسر را برای جراحی به بیمارستان می‌رسانند.  اما جراح می‌گوید: او را عمل نمی‌کند، چون نمی‌تواند پسر خود را عمل کند! چطور چنین چیزی ممکن است؟! عبارت «پسر و پدر» به این معنا  نیست که حتماً آن دو با هم نسبتی داشته باشند! (اما سامانه عصب ادراکی ما این الگو را یاد گرفته است) توجه به این نکته شاید ابتدا چندان ارزشمند به نظر نیاید. اما نکته مهم این است که ایجاد آشفتگی هدفمند در بررسی مسأله، توان ذهنی را چند برابر کرده و به عنوان شبه الگو فروض بیشتری را در برابر ذهن گذاشته است.

مثال ساده دیگر: اگر از ما بپرسند 2×2 چند می­شود؟ به سرعت می­گوییم: معلوم است می­شود 4 ! این پاسخ درست است. اما جوابی کلیشه­ای است. پاسخ این است که 2×2، برابر با همه محاسبات ساده یا پیچیده­ای هم هست که حاصل آن برابر با ارزش کمی 4 باشد! مانند پنج منهای یک! یا هزار و سیصد نود و پنج منهای هزار و سیصد و نود و نه! این در موقعیتی که برای ما صورت یک عدد به اندازه کمیت آن، مهم باشد، معنادار است.

البته دوبونو معتقد است که همواره لازم نیست تفکّر جانبی را جایگزین تفکر خطی کنیم:

 «گاهی برای برخی مسایل، همان سیستم خطی یا عمودی بهتر و زودتر به جواب می‌رسد، در مواردی، برای حل برخی مسایل باید برویم سراغ تفکّر جانبی و گاهی هم برای رسیدن هدف، به تلفیق این دو سیستم احتیاج داریم.»

 یکی از ساده‌ترین و رایج‌ترین تکنیک‌های تفکّر جانبی، بازخوانی صورت مسأله است. به جای این که سعی کنیم به یک سوال ثابت جواب بدهیم، می‌توانیم صورت سوال را بازخوانی یا حتی اصلاح کنیم. مثلاً اگر سوال مورد نظرمان این است که چگونه می‌شود از موقعیت «الف» به موقعیت «ب» رسید، می‌توانیم از خودمان سوال کنیم: آیا می‌شود در موقعیت «الف» تغییراتی به وجود آورد که به موقعیت «ب» شبیه‌تر شود؟ مثلا مادر بزرگ در خانه نشسته و مشغول بافتن چیزی است. نوه­ی خردسالش که یک‌سره با کلاف کاموا بازی می‌کند، مزاحم اوست. پدر تصمیم می­گیرد مشکل را حل کند، به همسرش می­گوید: «من بچه را می‌برم پارک و با او بازی می­کنم تا مادر بزرگ به کارش برسد.» اما پیشنهاد همسرش چیز دیگری است: «بهتر نیست مادر بزرگ را به پارک ببری که هم هوای سرش عوض شود، هم یک گوشه با خیال راحت بنشیند و کاموایش را ببافد؟» این، تغییر در وضعیت «الف» است. اگر چه پیشنهاد حرکت به وضعیت «ب» نیز محصول تفکّر جانبی است. چنین سوال‌هایی حتی اگر به جواب نرسند، باعث می‌شوند ذهنیت‌ ما نسبت به صورت سوال بازتر  وسیع‌تر شود." (منبع: تارنمای شخصی دوبونو)

اگر ملاصدرای شیرازی، بزرگ فیلسوف متأله، مثل همه فلاسفه­ی دیگر به خود جرأت نمی­داد که به گونه­ای دیگر بیاندیشد و فرض کند و بپرسد که آیا حرکت در جوهر هم ممکن است یا نه، آیا می­توانست نظریه حرکت جوهری را  مطرح کند؟

در واقع در تفکّر جانبی، ما فروضی را در نظر می­آوریم که ظرفیت­های موجود در خود مسأله در اختیار ما می­گذارد. ما سعی می­کنیم تا می­توانیم آنها را در نظر آوریم، اما در نهایت، فروض معقول و درست را پیشنهاد کنیم. در تفکّر عمودی ما این­ کار را نمی­کنیم. بلکه بر اساس قالب فکری، با ظــــرفـیت­ های آشنا و تعریف شده ­­ای که یک مفهوم یا سازه در اختیار ما می­گذارد، با یک روش برخورد کنیم.

ما در برخی موارد به ناچار و به طور ناخودآگاه، به تفکّر جانبی مبادرت می‌ورزیم. به عنوان مثال یک کارآگاه که در پی یافتن مجرم است؛ ناچار است عملیات کشف را با روش تفکّر جانبی انجام دهد. مثلا اگر ظاهراً قتلی در کار باشد، ممکن است همان کسی که خبر جنایت را داده، هم او قاتل باشد! ممکن است فرد معرفی شده به عنوان مقتول، اصلا کشته نشده و جسد، حاکی از هویت او نباشد. یا اصلا قاتل، مأمور کشف هویت جسد باشد! شاید ما هم که با تفکر جانبی شاهد کارهای کارآگاهیم، بفهمیم خود او قاتل بوده است  و با تاثیر زیادی که بر روی مسؤول کشف هویت جسد داشته او را متقاعد کرده که چیزی بروز ندهد (البته این فرض برای ما که ناظریم درست است) تفکّر خطی نمی­تواند این ظرفیت­ها را در اختیار کارآگاه بگذارد. کارآگاه ناچار است موارد احتمالی را به روش تفکر جانبی و نه خطی، دنبال و بررسی کند. از آن طرف هم قاتل حرفه­ای رد پایی که بطور منطقی قابل کشف باشد را اصلاً، لو رفتن می­داند.

از این شیوه می­توان در حوزه­ ی تحلیل یک متن تاریخی نیز بهره جست. یک مورخ می­تواند با کنار هم گذاشتن بسیاری گزارش­های متون تاریخی که توسط مورخین بدست آمده است، فروض زیادی را در نظر آورد و بعد از بارش فکری، فروض بعید را دور بریزد و به کشفیات بیشتری دست یازد. همینطور یک فیلسوف، یک مفسر متن، یک مخترع، یک طرّاح سازه­ و... که با در نظر گرفتن هدف اندیشیدن (کشف یا تأسیس و خلق) به موارد بهتر و فراتری دست پیدا کند.

به عنوان نمونه، فرض کنید اگر نخبگان یک جامعه که در پی پیشرفت علومی، صنعتی، اقتصادی و... هستند، همه به شیوه‌ی خطّی و عمودی فکر کنند، مسیرهای فکری، در خطوط تکراری و موجود پیش می‌روند. و به لحاظ اندیشه یا دچار رکود و کندی می­شوند یا به ناچار از هنجارهای موجود جهانی تقلید می­کنند و فرهنگ و هویت خود را به خطر می­ اندازند. اما اگر شیوه‌ی تفکّر جانبی رایج شود، می­تواند با روش انتقادی­ای که در جوهر خود دارد، بسیاری از روش­های قالبی و الگوهای بیگانه و غیر بومی را بشکند و هندسه­ی تازه­ای بیافرینند که هم کم­ ضررتر باشد و هم با فرهنگ جامعه سازگارتر افتد.

در تفکر جانبی گفته می شود اگر دو روش برای انجام کاری وجود دارد شما روش ۲٫۵ را به کار ببرید. به طور مثال سعی کنید که ثابت کنید ”هشت = دوازده“ است. در تفکر عمودی می گویند این مسئله امکان ندارد ولی در تفکر گریزاندیشی و جانبی سعی می شود دوازده را جور دیگر ببینیم. آیا می توانیم قالب های ذهنی دوازده را در ذهن خود بشکنیم. آنگاه دوازده این طور دیده می شود: دو از ده میشود هشت

تفکر عمودی انسان ها را به درون چاله و چاه می اندازد، ولی تفکر جانبی آدم ها را از چاله درمی آورد. تفکر جانبی چیزهائی را به انسان نشان می دهد که دیدنی نیست، نقاشی ها و موسیقی هائی را به انسان نشان می دهد که قبلاً انسان آن را ندیده است. به طور مثال در کتاب ”من و دوست غولم“ اثر شل سیلور استاین قصه ای وجود دارد به نام ”نقاشی نامرئی“ و در این داستان کوتاه می گوید: ”و اینجا ما یک پسر نامرئی می بینیم که توی خانه قشنگ نامرئی اش به یک موش کوچولوئی تکه پنیری نامرئی می دهد، وای چه نقاشی قشنگی! تو هم دوست داری یک نقاشی نامرئی بکشی. نقاشی شل سیلوراستاین یک نقاشی گریزاندیش و جانبی است.

کسی که تفکر جانبی و گریزاندیشی دارد می تواند نگاه های خلاقانه داشته باشد و جملات خلاقانه بگوید. به طور مثال وقتی ایرج حسابی پسر پروفسور و دانشمند بزرگ کشور دکتر حسابی در جلسه قهرمانان صنعت صحبت می کرد می گفت دکتر اعتقاد داشتند که حکومت ها به جای اینکه به مردم دروغ بگویند و وقتی که راست گفتند مردم حرفشان را باور نکنند، بیابند به مردم راست بگویند که اگر یک بار دروغ گفتند مردم حرفشان را باور کنند. این جمله یک تفکر جانبی است. یا پل تورنس پدر خلاقیت می گوید: ”خلاقیت بریدن گوشه ها، خط زدن خطاها، عمیق تر حفر کردن، رفتن به آب های عمیق و اتصال به خورشید است. در آخر جمله تورنس یعنی اعمال به خورشید از تفکر جانبی استفاده شده است و جائی که تورنس می گوید پریدن گوشه ها منظورش این است که هر چیز چهارگوشه ای را گوشه ای را ببریم و از حالت عمودی به جانبی برسیم.

تفکر عمودی باعث می شود که انسان ها در چانه تفکر گرفتار شوند. مانند کسی که با ماشین با سرعت ۱۰۰ کیلومتر در ساعت در حال حرکت است و می خواهد طبیعت را هم بنگرد. نیوتن ۲۵ سال از عمر خود را به مطالعه علم کیمیا و پژوهش در راز اکسیرهای اسرارآمیز گذراند، دورانی که برای او هیچ ارزشی نداشته است در حقیقت گرفتار تفکر عمودی بوده ولی بعد از آن شروع به تفکر جانبی می کند و خالق آثار علمی می گردد.

لارنس فونتریه از کارگردانان بزرگ سینما در سال ۱۹۹۵ انجمنی را تشکیل می دهد به نام ”دگم های ۹۵“ او در این انجمن هر سال ۱۰ دقیقه فیلم گریزاندیش می سازد و قولش را داده که تا سال ۲۰۲۴ این فیلم ها را بسازد و مردم هم هر سال صف می کشند تا فیلم های او را ببینند، اگر به نام انجمن او دقت شود، دقیقاً اسم انجمنش براساس تفکر جانبی می باشد زیرا دگم کلمه ای است که نشان می دهد که یک شخص خیلی بسته فکر می کند ولی در حقیقت برعکس بسته فکر کردن، عمل می نمایند. فیلم قالب فرشته به بازیگری رابرت دنیرو درباره شخصی است که در حقیقت شیطان و اسمش angel یعنی فرشته بود و همین اسم یعنی قلب فرشته، انسان را به اشتباه می انداخت و فکر می کنیم آنجل شخص فرشته صفت است ولی در پایان فیلم متوجه می شویم که او در حقیقت شیطان بوده است. پس درمی یابیم که انتخاب نام این فیلم براساس تفکر جانبی و گریزاندیش است.

روش‌های تفکر جانبی ادوارد دوبونو

تفکر جانبی مجموعه ای از فرآیندها است، که یک روش تفکر آگاهانه و منظم را به شکلی خلاقانه ارائه می‌دهد، که منجر به تفکر نوآورانه به شیوه ای تکرار شونده می‌شود. در حالی که تفکر انتقادی در درجه اول با داوری درباره ارزش واقعی اظهارات و جستجوی خطاها همراه است. تفکر جانبی به ارزش حرکت اظهارات و ایده‌ها بیشتر توجه دارد. فرد از اندیشه جانبی برای انتقال از یک ایده شناخته شده به سمت ایجاد ایده‌های جدید استفاده می‌کند. چهار مسئله اصلی ابزار تفکر جانبی ادوارد دوبونو برطبق تعاریف زیر می‌باشند:

  • ابزارهای ایجاد ایده که الگوهای تفکر فعلی را از مسیرهای معمول خود جدا می‌کنند.
  • ابزارهایی را متمرکز کنید که در جستجوی ایده‌های جدید، ذهن را به سمت امکانات جدید باز می‌کنند.
  • ابزار برداشتن که به حداکثر رساندن ارزش کمک می‌کند، از ایده تولید خروجی دریافت می‌شود.
  • ابزار درمانی که فرآیند خلاقیت را با ایجاد ایده‌هایی طوفانی پایه گذاری کرده و آن‌ها را متناسب با محدودیت‌ها، منابع و پشتیبانی از دنیای واقعی قرار می‌دهد.

اغلب تلاش برای تفکر سخت تر در جهتی یکسان، ممکن است به اندازه تغییر جهت مفید نباشد. تلاش در همان جهت لزوماً در رسیدن به هدف خود کمکی نخواهد کرد. تفکر جانبی عمداً خود را از تفکر عمودی یا منطقی دور می‌کند (روش کلاسیک برای حل مسئله: حل کردن راه حل به صورت گام به گام از طریق داده‌های داده شده) یا تخیل افقی (داشتن ایده‌های بسیار، اما بی توجه به انجام دقیق آن‌ها با به تعویق انداختن قضاوت).

موارد استفاده از تفکر جانبی

حل مسئله: غالباً هنگام حل مسئله یا طراحی چیزی ممکن است پاسخ بدیهی باشد. اگر موضوع مهم باشد، می‌تواند برای مقدار کمی‌ از زمان استفاده از تفکر جانبی، برای کشف راه‌های جایگزین تعریف مسئله و شروع به فکر کردن در مورد آن، به معنای گسترده ای سودمند باشد. فرد می‌تواند مغز خود را آموزش دهد تا به طور طبیعی خلاق تر باشد و راه حل‌های بهتری برای مشکلات شناخته شده کشف کند.

یافتن راه‌های جدید: ممکن است، روشی که بوسیله ی آن هر کاری را در زندگی یا شغل خود انجام می‌دهید، بهترین روش ممکن برای انجام آن باشد، اما محتمل نیست. چه خودتان راهی برای انجام کارها ایجاد کرده باشید یا گفته شده باشد که این روش برای انجام این کار مناسب تر است، به احتمال زیاد روش‌های با کارآمدتر و مؤثرتردیگری نیز برای انجام کارها وجود دارند. با استفاده از تکنیک‌های تفکر جانبی ادوارد دوبونو، می‌توانید به دنبال راه‌های جدید برای بهبود خود و شغلتان باشید تا بتوانید به اهداف خود برسید.

برای اختراعات و نوآوری: هر مخترع یا خالقی، باید در بعضی مواقع خلاقیت خود را به سمت فرآیند اختراع متمرکز کند، خواه یک اختراع ثبت شده باشد یا یک برنامه کاربردی تلفن همراه. تفکر جانبی به متفکران کمک می‌کند تا در تفکر خود با انگیزه تر و مطمئن تر باشند. هنگام حل مسئله ای که هنوز تفکر جانبی در آن شناخته نشده است، آن می‌تواند کمک کند تا نقطه شروع را انتخاب کنید.

نمونه سؤالات مصاحبه تفکر جانبی ادوارد دوبونو

این سؤالات، مخصوصاً در میان مصاحبه کنندگان شغلی رایج است. آن‌ها نه تنها توانایی فرد در تفکر خلاقانه را آزمایش می‌کنند، بلکه می‌توانند مهارت‌های حل مسئله را نیز نشان دهند. اگر کسی هستید که از بازی کردن با معماها لذت می‌برید، ممکن است، در پاسخ به این نوع سوالات از مصاحبه خوب باشید.

شناسایی این نوع سؤال مصاحبه گاهی دشوار است. اگر در مصاحبه ای همیشه از فرد سؤالی پرسیده شود که کمی‌ عجیب به نظر برسد، یا شاید اولین بار به نظر منطقی نباشد، احتمال آن وجود دارد که این یک سوال از تفکر جانبی ادوارد دوبونو باشد. دانشگاه کنت از منابع بسیار خوبی برخوردار است که لیستی از این نوع سؤالات را ارائه می‌دهد. در اینجا چند نمونه از سوالات مبتنی بر تفکر جانبی آورده شده است:

  • یک اختراع باستانی را نام ببرید که هنوز هم در بیشتر نقاط جهان در حال استفاده است و به مردم این امکان را می‌دهد تا از میان دیوارها ببینند. جواب: پنجره.
  • یک زن استرالیایی در سال ۱۹۴۸ به دنیا آمده است، اما اخیراً شانزدهمین سالگرد تولد خود را جشن می‌گیرد. چرا؟ پاسخ: وی در ۲۹ فوریه متولد شده است.

راه های بهبود تفکر جانبی

نقشه برداری ذهن: نقشه برداری ذهن می‌تواند راهی عالی برای بهبود جنبه‌های جانبی تفکر باشد.

نقشه‌های ذهن می‌توانند یک راه عالی برای حل یک مشکل باشند، وقتی تفکر منطقی به تنهایی کمکی نمی‌کند. از آنجا که نقشه‌های ذهنی کمک‌های بصری هستند، آن‌ها به مغز نیاز دارند تا روند تفکر خود را تنظیم کنند، که اغلب می‌توانند به فرد در یافتن پاسخ‌های غیر منتظره کمک شایانی کنند. نقشه‌های ذهن این فرصت را به فرد می‌دهند، که تمام ایده‌های خود را روی کاغذ بگذارد و سپس یک قدم به عقب بردارد تا افکار خود را جمع کند.

مهارت‌های تفکر: بهبود این مهارت‌ها می‌تواند چالش برانگیز باشد. با این حال، مانند هر چیز دیگری، با تمرین عالی می‌شود و قرار دادن مثال‌هایی از تفکر جانبی درذهن فرد می‌تواند به او کمک کند.

استفاده از حواس پنجگانه : همه ما پنج حس داریم. بینایی، لامسه، شنوایی، بویایی و چشایی. با این حال ما به ندرت از همه آن‌ها برای حل مشکلات استفاده می‌کنیم. مثلا به طور معمول، از حواس بصری برای کار کردن استفاده می‌کنید، اما استفاده از حواس دیگر نیز، گاهی می‌تواند نتایج مفیدی را در برداشته باشد. برای مثال، وقتی با مشکلی روبرو هستید، چرا افکار خود را با صدای بلند مطرح نمی‌کنید و آن‌ها را در تلفن همراه خود ضبط نمی‌کنید؟ وقتی به عقب گوش می‌دهید، ممکن است چیز جالبی را پیدا کنید، که در غیر این صورت آن را از دست می‌دادید.

تفکر جانبی ادوارد دوبونو ممکن است بیش از یک یا دو دقیقه طول نکشد. سعی می‌کنید چیزها را به روشی متفاوت ببینید. سعی می‌کنید یک رویکرد جدید یا یک مفهوم جدید پیدا کنید و اگر موفق نشوید، آن را رها می‌کنید و با روشی معمول، انجام کارها را ادامه می‌دهید. فرقی نمی‌کند که مدت کوتاهی به تفکر جانبی اختصاص داده شود. تنها نکته حائز اهمیت این است که مدتی را به آن اختصاص دهید. مانند بسیاری از موارد زندگی، اگر می‌خواهید آن را بهبود ببخشید، باید روی آن کار کنید. زیرا فکر کردن یک مهارت است، که می‌توانید آن را بهبود ببخشید، ابزارها و تکنیک‌هایی وجود دارند، که می‌توانند در بهبود بازده خلاقیت، به فرد کمک کنند.

 

مهمترین تفاوتهای تفکر خلاق و منطقی از نظر دوبونو عبارتست از:
۱- وسعت عمل : در تفکر منطقی معمولا سعی می‌کنیم با بررسی شقوق مختلف یک امر یا مساله بهترین راه را برگزینیم و آن را ملاک عمل قرار دهیم. اما در تفکر خلاق، خود را به یک طریق محدود نکرده و در صدد آنیم راههای هر چه بیشتری برای یک مساله بیاییم. این امر حتی پس از یافتن راههای مناسب ادامه پیدا می‌کند.
۲- مسیر و جهت عمل : در تفکر منطقی جهت و مسیر مشخصی دنبال می‌گردد. در حالی که در تفکر خلاق نه تنها یک مسیر دنبال نمی‌گردد، بلکه راه و جهتهای مختلفی نیز ایجاد می‌گردد. به عبارت دیگر، برای فرد در تفکر منطقی، روشن است چه می‌خواهد و از چه راهی می‌تواند به مقصود برسد، در حالی که در تفکر خلاق فرد جستجو می کند، تا بتواند تغییر و حرکتی ایجاد کند، و تنها برای رسیدن به مقصود تلاش نمی‌کند.