با مروری بر ادبیات روانشناختی می‌توان به این نکته پی برد که در مقاطع تاریخی خاص این اختلال با نام‌های متفاوتی مانند هراس اجتماعی، اضطراب ، مشخص شده است این تفاوت در نامگذاری بیشتر به دلیل تاریخی است تا کیفی هر چند در حال حاضر هراس اجتماعی و اختلال اضطراب در (راهنمای تشخیصی آماری انجمن بیماری های روانی ) با یک معنا و مفهوم به کار می‌روند (بارلو و لایبوتیز 2005). اولین موردیکه با اختلال اضطراب در (راهنمای تشخیصی آماری انجمن بیماری های روانی) با یک معنا و مفهوم به کار می‌روند (بارلو و لایبوتیز 2005). اولین موردیکه با اختلال اضطراب در متون گزارش شده توصیفی که بقراط در قرن چهاردهم قبل از میلاد از یک فرد مبتلا به هرس اجتماعی کلاسیک ارائه کرده است، در همه جا دیده نمی‌شود، زندگی در تاریکی را دوست دارد و نمی‌تواند روشنایی را تحمل کند یا در مکان‌های روشن بنشیند، کلاه او چشمانش را پوشانده است، نه می‌بیند و نه دیده می‌شود. او از ترس اینکه مبادا در حرکات و رفتار مورد سوء استفاده قرار گیرد مغضوب می‌شود، پذیرفته نشود، با مریض شود با کسی معاشرت نمی‌کند، او فکر می‌کند کسی او را می‌بیند (روزنمان و سلیگمن1998).

اضطراب برای نخستین باد در امریکا توسط برد و در فرانسه به وسیله ژاله توصیف شد هرتنبرگ، روان پزشک فرانسوی با انتشار کتاب کمروها و کمرویی در سال 1901 ادبیات زبان انگلیسی را در باب اضطراب مرور کرد. درک هرتنبرگ از پدیدارشناسی هراس اجتماعی به طرز شگفت‌آوری به مفهوم پردازی نوین این اختلال شباهت دارد. تعریف او از این اختلال به معیارهای اضطراب در (راهنمای تشخیصی آماری انجمن بیماری های روانی) بسیار نزدیک است دارد‌ (طهماسبی 1381).

تاریخچه اضطراب

اضطراب موضوعی است قدیمی که حتی مصریان باستان و نویسندگان قرون وسطی نیز وجود اضطراب را یکی از شرایط اصولی و اولیه زندگی انسان ها تلقی می کردند اضطراب نه تنها پدیده ای جهانی و فراگیر بلکه ناشی از انسان بودن ابنای بشر است کیست که در معرض تهدید مضطرب نشود ( بک به نقل از قراچه داغی ، 1380).

اختلالات اضطراب بشری که در نوشته جات طبی آمده است، گروه ناهمگن از سندروهای بالینی و تعریف ها را در بر می گیرد. از نظر تاریخی، اصطلاحاتی نظیر، خستگی شدید عضو قلب و در قلب تحریک پذیر و «نوروز قلبی» و «سندرم فعالیت» و «آستنی عصبی عروقی» همه برای توصیف اختلالات فرض اضطراب که در آن ها تنگی نفس، تپش قلب، خستگی عدم تحمل فعالیت و اشتغال ذهنی با حالات جسمی علائم عمده اختلال را تشکیل می داده اند، مورد استفاده قرار گرفته اند، نور آستنی یا خستگی عصبی یکی دیگر از اصطلاحاتی است که برای اختلالات اضطراب فراوان بکار رفته است. نوروز اضطراب که به وسیله فروید بکار رفت. برای متجاوز از چهل سال بر چسب عمده برای اختلالات اضطراب بود (کراز،به نقل از منصور،1368).
برای اولین بار پزشک آمریکایی به نام برد سال (1869) نور آستنی را تعریف کرد. بیمارانی که امروز آن ها را مبتلا به نوروز اضطراب می شناسیم در نور استنی بیرد گنجانده می شود. معهذا برخی از بیماران مبتلا به هیستری و یا وسواس بیشتر در تعاریف او جا می گیرد بعد از او داکوستا در سال (1871) سندرم خلل تحریک پذیری را گزارش داد.

طي هزاران سال نقش اصلي اضطراب در حالات رفتاري و دروني بشر توسط فيلسوفان ارزيابي شده .در بررسي زمينه تاريخي اضطراب خواهيم ديد كه براي اولين بار يك پزشك آلماني به نام بيرد به سال 1869 نوراستني را تعريف كرد . وي چند مورد از بيماراني را به علاوه علل احتمالي آن زمان را شرح داد:بيماراني را كه امروزه آنها را مبتلا به نوروز اضطراب مي شناسيم در نوراستني بيرد گنجانده مي­شوند. در سال 1871 لاكوستاسندرم قلب تحريك پذير را عنوان كرد. در سال 1898 يعني حدود يك قرن پيش فرويد ؛ نوروز اضطراب را به عنوان يك واحد باليني از پسيكاستني باز شناخت. وي دونوع اضطراب مشخص كرد . يك نوع اضطراب از ليبدومهار شده ناشي مي شود . به عبارت ديگر افزايش فيزيولوژيك در تنش جنسي به افزايش برابر در ليبدو ، معرف ذهني آن رويداد فيزيولوژيك منجر مي­شود. نوع ديگر اضطراب به بهترين وجه با احساس نگراني يا ترس كه از فكر يا ميلي سركوب شده ناشي مي‌شود مشخص مي­گردد. اين نوع اضطراب مسئول پيدايش پسيكونوروزهاست.

او اين اختلالات و اضطراب وابسته به آنها را در درجه اول به عوامل روانشناختي ربط مي‌داد تا عوامل فيزيولوژيك. از نظر تاريخي، اصطلاحاتي چون خستگي شديد عضله قلب، قلب تحريك­پذير، نوروز قلبي، سندرم فعاليت و آستني عصبي عروقي همه براي توصيف اختلالات مزمن اضطراب كه د رآنها تنگي نفس، تپش قلب، خستگي، عدم تحمل فعاليت و اشتغال ذهني با حالات جسمي علائم عمده اختلال را تشكيل، مورد استفاده قرار گرفته است. در دهه گذشته نيز به طور چشمگيري مشكلات روحي در كشورهاي توسعه يافته و به ندرت مي توان در كشورهاي صنعتي و در حال توسعه مشكلات رواني , روحي را ناديده گرفت . به راحتي مي توان متوجه شد كه وجود تقاضاي زياد و فشارهاي دنياي تكنولوژيك جديد سبب بالا رفتن اضطراب در بين مردم شده . در اين زمينه سازمان بهداشت جهاني در سال 1976 اقدام به بررسي ميزان اختلالات روحي در كشورهاي مختلف صنعتي و در حال توسعه دنيا در قاره هاي مختلف نمود كه در نتيجه آن در صدي از ناراحتي هاي رواني به خصوص اضطراب است ، در كشورهاي در حال توسعه 6/8 و در صنعتي 3/9 درصد گزارش شد . در طي اين بررسي مشخص شد كه نيمي از مردم كه مبتلا به اختلالات روحي و جسمي هستند از اضطراب و افسردگي رنج مي برند .

به اعتقاد فروید اضطراب کنونی جهانی بهایی است که بشر امروزی بابت تمدن می پردازد . مفهوم اضطراب در مکتب روانکاوی نقش برجسته ای دارد و فروید اضطراب را « درد روانی » نامیده است یعنی همان گونه که اگر بدن دچار زخم و التهاب و بیماری شود اولین نشانه آن به صورت تب ظاهر می گردد ، اگر فردی دچار مشکل روانی شود ، اولین نشانه آن به صورت اضطراب جلوه گر می شود .
فروید در سال (1898) نوروز اضطراب را به عنوان یک واحد بالینی از پسیکاستنی بازشناخت علامت اصلیاین بیماری نگرانی، اضطراب و دلهره می باشد که هر سه عملیات مختلفی از یک کیفیت اساسی است که به احساس پریشانی، انتظار خطری تربیت الوقوع ها و احساس های بدنی همراه است (گلبرگ،1368- ص59).
نوروز حالت اضطراب به طور عمده اختلال افراد جوان است که شروع آن معمولاً در اواسط دهه سوم عمر است و به طور متوسط بیمار قبل از مراجعه برای درمان 5 سال علائم اضطراب را داشته است. شیوع حالات اضطراب در جمعیت نرمال در انگلستان و آمریکا 2 تا 5/4% ذکر گردیده است. معهذا این ارقام اطلاعاتی در مورد شدت علائم و درجه ناتوانی اجتماعی حاصل از این اختلال بدست نمی دهد.
اختلالات اضطراب در 14% بیماران قلبی و 2% بیماران جراحی شده مشاهده شده است. اختلالات اضطراب به نظر می رسد که در کار طبابت خوب شناخته نمی شوند. عدم تشخیص اضطراب بدون تردید تا حدودی مربوط به این واقعیت است که اغلب علایم جسمی بارزترین خصوصیات حالات اضطراب را تشکیل می دهند. علت دیگر این است که بیمار مضطرب اغلب خود را مبتلا به یک اختلال جسمی تصور نموده و بیشتر به درمانگاه داخلی مراجعه می کنند تا مراکز بهداشت روانی (طریقتی،1367،ص53).
اضطراب کلی از شایع ترین مسائلی است که در کار طبابت با آن برخورد می شود تخمین زده می شود که عمده بیماران را مبتلا به اختلال اضطراب مزمن نسبت به پزشکان 40 بر یک است و 30% کسانی که پزشک عمومی مراجعه می نمایند از این ناراحتی در عزابند تشخیص افتراقی و ارزیابی طبیب عمومی در مورد اضطراب با رنگین کمانی از عوامل بیولوژیکی و انسانی روبرو است.
نقش پزشک ارزیابی تشخیص کامل در عین حال تعادلی است که بی جهت به قیمت نادیده گرفتن عوامل روانی و محیطی مهم روی جزء زیستی طبی موضوع تکیه نکند. حفظ این تعادل چندان آسان نیست در یک قطب پزشکی در خطر نادیده گرفتن علل پنهانی است در قطب دیگر ناتوانی در شناخت عوامل ایجاد کننده روانی رفتاری و اجتماعی است. ممکن است منجر به یک سری مراجعات مکرر و بی حاصل گردد که اغلب استفاده از انواع دارو و آزمایشات گران قیمت را به همراه دارد (مهریار،1373،ص38).
هدف کمک به پزشک در تشخیص و درمان فقر مسائل شایع مربوط به اضطراب است در بعضی موارد نظر یک بیمار مبتلا به آسم مضطرب تشخیص آثار جانبی دارو ممکن است کلیه درمان باشد در ارتباط اضطراب با بیماری های روان تنی بحث های مفصلی انجام نشده و در این ارتباط مقداری در مورد بیماری های روان تنها صحبت هایی می کنیم. روان و تن در ارتباط بین آن ها در سراسر تاریخ بشر مورد بحث و گفتگو بوده است. دوره پس از پیدایش علوم جدید نیز سال های درازی است که روان شناسان و تحقیق روان شناسی از سوی پزشکان و دست اندرکاران پژوهش های فیزیکی از سوی دیگر در هر یک جداگانه در راستای مخالف با یکدیگرند (شریعتمداری،1369،ص41).
درباره علل بیماری ها و درمان آن ها و در نتیجه درباره رابطه مزبور جستجو کرده گرچه از دیر باز از نقطه نظر فلسفی این سؤال مطرح بوده و هست که ارجعیت با روان است یا با ماده و تن. گرچه هنوز نظریه پردازان بر سر حل و فصل این مسأله به توافقی نرسیده اند. بازبینی و برآورد مراجعان به طبیب عمومی در سلسله بررسی هایی که از مراجعان به پزشکان عمومی در بخش هایی مختلف انگلستان به عمل آمد توافق همگانی در مورد میزان شیوع نوروزها وجود داشت که از هر هزار نفر 50 نفر در هر سال با مشکلاتی به پزشکان شان مراجعه می کردند که به عنوان نوروز تشخیص داده می شد. این میزان در زنان دو برابر از مردان بود میزان شیوع سالانه نوروز در جمعیت 5% است بروز بیماری در مناطق شهری بیش از مناطق روستایی است (معانی،1370،ص14).

مضطرب بودن تا اندازه ای به عنوان بخشی از یک پاسخ مقابله ای طبیعی به مسائل زندگی روزمره در نظر گرفته می شود با این حال زمانی اضطراب شدید و یا نامتجانس با موقعیت باشد به عنوان یک اختلال و یا یک مشکل بالینی در نظر گرفته می شود ( بلک برن و دیوید سون به نقل از توزنده جانی ،1374).

در مورد اضطراب مارکس و لیدر با بررسی 22 مطالعه انجام شده در این زمینه برآورد کرده اند که تقریبا صد در صد جمعیت عمومی به حالت اضطراب دچار هستند ( بلک برن و دیوید سون به نقل از توزنده جانی ،1374).

نظریه پردازان تعاریف متفاوتی از اضطراب ارائه کرده اند اکثر نظریه پردازان می گویند ریشه های اضطراب از جهت گیری آینده است که در آن افراد نسبت به آینده بیمناک اند ( بارلو ، 1988).

برخی دیگر نیز افکار ناخواسته یا مزاحم را با اضطراب مرتبط می دانند افکار مزاحم هم افراد بیمار را دچار مشکل می کند و هم در افراد غیر بیمار مشاهده می شود ( کلی و کان ، 1994).

تعاریف اضطراب

اضطراب عموما یک انتظار به ستوه درآورده است به منزله چیزی است که ممکن است در تنشی گسترده و اغلب بی‌نام اتفاق افتد. این حالت که به شکل احساس در فرد پدید می‌آید ممکن است به یک تهدید عینی (اضطراب‌آور یا تهدید مستقیم و غیرمستقیم نیز وابسته باشد. (لافون ، 1992).
اضطراب به منزله حالت هیجانی توأم با هشیاری مستقیم نسبت به بی‌معنایی و نابساواتی جهانی است که در آن زندگی می‌کنیم. (ربر ، 1985).
نگرانی پیشاپیش نسبت به خطرها یا بدبختی‌های آینده توأم با احساس بی‌لذتی یا نشانه‌های بدنی تنش، منبع خطر پیش‌بینی شده می‌تواند درونی یا بیرونی باشد. (راهنمای تشخیصی آماری انجمن بیماری های روانی نسخه سوم، 1994).
هر کسی دچار اضطراب می‌شود و آن، تشویقی فراگیر، ناخوشایند، مبهم است که اغلب علائم دستگاه خودکار نظیر سردرد، تعریق، تپش قلب و ... نیز با آنان همراه است. مجموعه علایمی که در عین اضطراب وجود دارد و اغلب در هر فرد به گونه‌ای متفاوت از دیگران است (کاپلان، 2003).

اضطراب يك احساس منتشره بسيار ناخوشايند و اغلب مبهم دلواپسي است كه با يك يا چند احساس جسمي همراه مي گردد . مثل احساس خالي شدن سردل ، تنگي قفسه سينه ، طپش قلب ، تعريق ، سر درد ، يا ميل جبري ناگهاني براي دفع ادرار ، بي قراري و ميل براي حركت نيز از علائم شايع است .اضطراب يك حالت احساسي يا هيجاني است كه از خصوصيات برجسته آن توليد يك حالت بي قراري و دلواپسي است كه با اتفاقات زمان و شرايط مكان تناسب ندارد . مثلاً‌ دلهره موقع امتحان درسي و يا اضطراب دير رسيدن به فرودگاه يا ايستگاه قطار يا دلواپسي ناشي از به موقع نرسيدن عزيزي به منزل نمونه هايي از اضطراب سالم هستند . فرويد ، معتقد است اضطراب بهايي است كه بشر كنوني براي تمدن مي پردازد . آدلر عقيده دارد كه اضطراب بهايي است كه بشر كنوني براي بي‌تمدني مي‌پردازد.

به نظر رولومي، اضطراب عبارت است از ترسي كه در اثر به خطر افتادن يكي از ارزشهاي اصولي زندگي شخصي ايجاد مي شود .چاپ سوم فرهنگ و بستر اضطراب را چنين تعريف مي كند ، حالت مضطرب بودن يا احساس تركيبي نيرومند يا مستولي از عدم يقين ، بي تابي ، بيم و ترس ريشه دار و عميق درباره يك اتفاق احتمالي و نا آرامي است. از نظر روان پزشكي اضطراب را مي ‌توان چنين توصيف كرد، نا آرامي، هراس، ترس ناخوشايند و منتشر با احساس خطر قريب‌الوقوع كه منبع آن قابل شناختن نيست . اضطراب واكنشي است طبيعي و لازم كه در حقيقت جزئي از زندگي است و باعث يادگيري و رشد شخصيت و بالا بردن ميزان كارآيي و هوشياري و حتي تحريك مي‌‌‌شود.اضطراب واكنشي است گاهي سودمند زيرا موجب افزايش سودمندي و جدي گرفتن چيزها يا كارهاي مهم مي شود و براي ايجاد تغيير و رشد،‌ انگيزه مي دهد . اضطراب زماني به مشكل تبديل؛ و در پاسخ به محركها يا رويدادهاي بي خطر پديد آيد يا به شكل ترس غير واقعي از ضعف در انجام كارها ظاهر شود .

اضطراب عموما یک انتظار به ستوه درآورده است به منزله چیزی است که ممکن است در تنشی گسترده و اغلب بی‌نام اتفاق افتد. این حالت که به شکل احساس در فرد پدید می‌آید ممکن است به یک تهدید عینی (اضطراب‌آور یا تهدید مستقیم و غیرمستقیم نیز وابسته باشد. (لافون ، 1992). اضطراب به منزله حالت هیجانی توأم با هشیاری مستقیم نسبت به بی‌معنایی و نابساواتی جهانی است که در آن زندگی می‌کنیم. (ربر ، 1985).

نگرانی پیشاپیش نسبت به خطرها یا بدبختی‌های آینده توأم با احساس بی‌لذتی یا نشانه‌های بدنی تنش، منبع خطر پیش‌بینی شده می‌تواند درونی یا بیرونی باشد. (راهنمای تشخیصی آماری انجمن بیماری های روانی نسخه سوم، 1994). هر کسی دچار اضطراب می‌شود و آن، تشویقی فراگیر، ناخوشایند، مبهم است که اغلب علائم دستگاه خودکار نظیر سردرد، تعریق، تپش قلب و ... نیز با آنان همراه است. مجموعه علایمی که در عین اضطراب وجود دارد و اغلب در هر فرد به گونه‌ای متفاوت از دیگران است (کاپلان، 2003).

اضطراب از ديدگاههاي مختلف

  • فرويد: وي معتقد بود كه شخصيت انسان متشكل از سه بخش اساسي است: نهاد ـ خود ـ فراخود. وي مي گويد نخستين تجربه اضطراب هنگام تولد شكل مي­گيرد. نوزاد از دنياي امن و راحت رحم به دنيايي نا آشنا و نوپا مي­گذارد. سپس اين ؛ نخستين اضطراب الگوي ديگر تجربه­هاي اضطراب مي شود.

مراد از اضطراب اخلاقي در نظريه وي ، ترس از تنبيهي است كه از جانب فراخود به خاطر ناتواني در فرمانبرداري از معيارهاي رايج و پيروي از رفتارهايي كه به فرمان نهاد هستند ، اعمال مي شود اين اضطراب به شكل احساس گناه وشرمساري بروز مي كند . سومين شكل اضطراب يعني اضطراب روان رنجوري در اثر خطر تسلط نهاد برخود ايجاد مي‌شود كه در نتيجه آن رفتارهاي ناپسند اجتماعي چون لذت جويي و پرخاشگري تجلي ميشود.

  • هورناي: مفهوم اضطراب اساسي را مطرح كرد. او اين مفهوم را به عنوان احساس تنها ماندن و بي پناهي كودك در جهاني حصمانه تعريف كرده است .
  • ساليوان: اضطراب در مكتب ساليوان ، تنشي است ناشي از اختلال در كنش متقابل با افراد مهم كه سبب عدم تعادل در ارگانيسم را فراهم مي آورند .
  • جرج كلي: به نظر وي اضطراب را زماني فرد احساس مي‌كند كه ساختاري براي تعبير و تفسير درك و روشن كردن وقايع وجود ندارد و نمي تواند به درستي پيش بيني كند كه چه اتفاقي خواهد افتاد و چه راه حلي براي آن موجود است و وي اضطراب را محصول تعارضات ناخود آگاه و غريزي مي داند.
  • بندورا: ديدگاه يادگيري شناختي بندورا ريشه در رفتارگرايي دارد. بندورا پذيرفته بود كه ترس و اضطراب آموختني هستند اما براي اين يادگيري شناختي چهارهمكانيسم پيشنهاد كرد. نخست وي اظهار مي دارد كه ترس ها احتمالاً درست به همان راه شرطي سازي كلاسيك آموخته مي‌شوند. دوم او مي گويد تجربه جانشيني ؛ مشاهده افراد ديگري كه به خاطر رفتارهايشان دچار ناراحتي، تنبيه و درد مي‌شوند، از اهميت فراواني برخوردار است. به اين فرايند ؛ سرمشق گيري نيز مي گويند. سوم ؛ آموزش نمادين است كه مراد از آن يادگيري از طريق تعليم و تربيت، خواندن يا شنيدن مطالبي در مورد ترسناك بودن، دردناك بودن برخي چيزهاست. چهارم بندورا مي گويد ؛ منطق نمادين عامل بالقوه با اهميتي در ايجاد اضطراب است. ممكن است فرد دريابد يا استنباط كند برخي چيزها خطرناكند. اين فرايند ممكن است منطقي يا غير منطقي باشد. بدين ترتيب، نظريه هاي يادگيري اجتماعي شناختي بر اهميت تلفيق اصول يادگيري با نقش تفكرواستدلال فرد در ايجاد اختلال‌هاي اضطرابي تأكيد مي‌كنند.
  • راجرز: اضطراب را نتيجه ادراك تهديد به مفهوم خود انگاره مي‌داند .
  • فرانكل: اصل نبودن و نيستي را مطرح نموده و منشأ اضطراب را تعارض بين وجود و عدم وجود و تهديد ودلهره نبودن توصيف مي كند .
  • اريكسون: منشأ ‌اضطراب را در عدم تجربه امنيت در كودكان و احساس نا امني بيان مي كند.

اضطراب وجودی

پل تیلیش (1952) عالم الهیات به برخی از شرایط ذاتی در وجود اشاره می کند که ما را برای گریختن از آگاهی خیلی زیاد بر می انگیزاند. این شرایط ما را دچار وحشتی می کند که اضطراب وجودی نامیده می شود. رولو می اضطراب را به صورت” تهدید وجود یا ارزش های که وجودمان با آنها شناخته می شود” تعریف می کند(عادل، 1393).

روانشناسان وجودی معتقدند که ترس اصلی انسان و ترسی که اغلب آسیب شناسی روانی از آن به وجود می آید، ترس از مردن است. در کودکی، اضطراب درباره ی مرگ بسیار بارز است و بیشتر از همه از این دوران به یاد می آید. شاید به این علت که کودکان آسیب پذیر هستند و به این خاطر که بدترین تصورات آن ها چندان به واقعیت نزدیک نیست، ترس آن ها عریان، واضح و به یاد ماندنی است. مرگ یعنی فراموش شدن، تنها ماندن. مرگ یعنی درماندگی، تنهایی، متناهی بودن. خلاصه این که مرگ به قدری مخوف است که کودکان و بزرگسالان تقریبا به طور همگانی برای برخورد آن، راهبرد های کنار آمدن را به کار می گیرند(نادری و همکاران، 1389).

لارسون

اضطراب حالتی است که تقریبا در همه انسانها در طول زندگی و به درجات مختلف بروز می کند. یکی از اضطراب‌های شناخته شده در تعلیم و تربیت اضطراب امتحان است. اضطراب امتحان، نوع شایعی از اضطراب عملکرد است که سالانه میلیونها دانش آموز و دانشجو را در سراسر جهان تحت تاثیر قرار می دهد. پژوهشگران اضطراب امتحان را نوعي اضطراب مربوط به موقعيت مي‌دانند كه با عملكرد ياد‌گيري دانش‌آموز در مراكز آموزشي رابطهْ تنگاتنگ دارد و به عنوان صفتي نسبتاً پايدار و مرتبط با موقعيت‌هاي تهديد‌آميز تعريف شده است(لارسون و همكاران، 2010).

اضطراب امتحان بک واکنش هیجانی نا خوشایندبه موقعیت ارزیابی است. این هیجان با احساس نوعی از تنش، تشویش و برانگیختگی سیستم عصبی مشخص می شود (لارسون و همكاران،2010).

ساراسون

ساراسون (1999) اضطراب امتحان را این گونه تعریف نموده است: نوعی اشتغال ذهنی که با خودآگاهی، شک و تردید نسبت به خود و خودتحقیری مشخص می شود. چنین فعالیتهای شناختی هم بر رفتار اشکار فرد وهم بر واکنشهای فیزیولوژیکی او تاثیر می گذارد که واسطه ای بین تجربه (موردامتحان واقع شدن ) و رفتار (مضطرب شدن) می باشد. این اشتغال ذهنی، توجه فرد را به خود جلب می کند و در عملکرد آن از طریق کاهش توجه نسبت به قرینه های مرتبط با یک تکلیف اختلال ایجاد می نماید و رمز گردانی و انتقال اطلاعات را مختل می کند (نادری، 1389).