نظریه های روانشناسی الیوت آرونسون
اليوت آرونسون ( Elliot Aronson ) ، يكي از برجسته ترين روانشناسان اجتماعي معاصر و استاد ممتاز دانشگاه كاليفرنيا، سانتاكروز، در اجلاس آگوست انجمن روانشناسي امريكا، جايزة پرافتخار فعاليت علمي 99-1998 را از آن خود ساخت. اين جايزه كه به آن « جايزه نوبل روانشناسي » اطلاق مي شود، عاليترين تقديري است كه از روانشناسان به پاس پژوهش هايشان در عرصة زندگي به عمل مي آيد. دريافت كنندگان پيشين اين جايزه پياژه، راجرز، اسكينر و فستينگر بوده اند.
الیوت آرونسون، یک روانشناس اجتماعی برجسته آمریکایی، در سال 1932 در یک شهر کوچک در نزدیکی بوستون در ماساچوست متولد شد. پدر و مادرش فقیر بودند و سواد کمی داشتند اما الیوت در سال 1950 وارد دانشگاه براندیس شد. در آنجا، او یک بار به طور تصادفی به سخنرانی که توسط ابراهام مازلو خوانده شد و درباره تعصب بود رفت ، و حرف های مازلو ، الیوت آرونسون را به دوران کودکی و رنج بردن از آزار و اذیت ضد یهودی همتایان خود می برد . این سخنرانی چنین تصور قوی ای بر آرونسون ایجاد کرد که او در کالج از اقتصاد به روانشناسی تخصص داشته است.
پس از دریافت درجه مدرک لیسانس، آرونسون ، تصمیم می گیرد تا آموزش خود را ادامه دهد و در سال 1956 به دانشکده تحصیلات تکمیلی دانشگاه استنفورد وارد می شود. در اینجا، جلسه ای با لئون فستیگر داشت ، که تازه کتاب خود با عنوان ناهنجاری شناختی را به پایان رسانده بود . این جلسه کل مسیر علمی آرنسون را بیشتر به او شناساند.
پس از فارغ التحصیلی از مدرسه تحصیلات تکمیلی ، آرونسون تدریس و تحقیقات در دانشگاه هاروارد، تگزاس و مینه سوتا را شروع کرد ، و در 25 سال گذشته او استاد دانشگاه کالیفرنیا در شهر سانتا کروز است. در سال 1954، او با ایمان راجینکز ازدواج کرد، آنها چهار فرزند به دنیا آودند .
اولين كار تجربي آرونسون به عنوان دانشجوي دورة ليسانس، در زمرة پژوهش هاي كلاسيك در زمينة خود- توجيه گري قرار گرفت و نظرية تقويت را به چالش كشيد. آرونسون نظرية اولية فستينگر در باب ناهماهنگي شناختي را با نشان دادن نقش خود پنداشت، اصلاح كرد، و كانون توجه روانشناسان اجتماعي را از رفتاري نگري و پويايي گروه به سمت بازتاب نقش خود در پديده هاي اجتماعي، جا به جا كرد.
کار آرونسون بر بعد اجتماعی سیستمهای انگیزشی انسان، مانند دلایل ساختاری تعصب و پرخاشگری، و همچنین ابعاد شناختیتر، مانند ناهماهنگی شناختی (ناراحتی که زمانی که برخی از باورهایمان در تضاد با سایر باورهایمان هستند، احساس میکنیم) تمرکز کرده است. آرونسون یکی از معروفترین نامها در رشته روانشناسی اجتماعی است که به دلیل پرفروشترین بررسی او در کل این حوزه، با عنوان The Social Animal ، اولین بار در سال ۱۹۷۲ منتشر شد. متقاعد شده است که رفتار بهظاهر غیرمنطقی معمولاً جنبهی عقلانی دارد. توضیح، آرونسون همچنین به دلیل آنچه قانون اول خود می نامد شناخته می شود – یعنی افرادی که کارهای دیوانه کننده انجام می دهند لزوماً دیوانه نیستند.او همچنین به دلیل کمک هایش در درک و کاهش درگیری های بین فردی و بین قومی، از جمله ایده کلاس درس اره منبت کاری اره مویی، که تکنیکی برای کاهش تنش های ناشی از رقابت بین فردی و بین قومیتی در کلاس درس با سازماندهی دانش آموزان در کلاس درس است، مشهور است. تیم های متنوعی که هر یک از اعضای آنها مسئول یک تکه از تکالیف کلی هستند (از این رو اصطلاح اره منبت کاری اره مویی به آن می گویند ). این تکنیک در تقویت حس اتکای متقابل و روحیه تیمی در محیط های آشفته مدرسه موثر بوده است.
از افتخارهاي ديگر آرونسون مي توان به انتخاب وي از سوي « آكادمي علوم و هنر امريكا » و دريافت جايزة فعاليت برجستة علمي از « جامعة روانشناسي اجتماعي تجربي » اشاره كرد. در سال 1980 ، وي به عنوان اولين روانشناس در تاريخ انجمن روانشناسي امريكا، دو جايزة استاد برجسته و پژوهشگر برجسته را دريافت كرد. وي همچنين بورس افتخاري گوگنهايم، جايزة ويژه پژوهشي « انجمن پيشبرد علوم امريكا » و جايزة استاد برجستة « انجمن فارغ التحصيلان دانشگاه كاليفرنيا، سانتاكروز » را از آن خود كرد. كتاب درسي او تحت عنوان « حیوان اجتماعي » در سطح وسيعي مورد تقدير قرار گرفت و در سال 1973 ، جايزة « رسانة مّلي » را كه بسياري خواهان تصاحب آن هستند، دريافت كرد. اين كتاب در زمرة معروفترين كتابهاي درسي در زمينة روانشناسي اجتماعي است و به پانزده زبان ترجمه شده است.
پژوهشهاي آرونسون، از ناهماهنگي شناختي تا تعامل بين فردي، همواره به مسائل اجتماعي زمان خود معطوف بوده اند. آخرين كتاب وي « جايي براي نفرت باقي نخواهد ماند : آموزش شفقت پس از كلمباين » تحليلي است بر كشتاري كه در دبيرستان كلمباين، در سال 1999 به وقوع پيوست.
آرونسون در 1954 از دانشگاه برنديس درجة ليسانس، در 1956 از دانشگاه وسلين درجة فوق ليسانس، و در 1959 از دانشگاه استنفورد درجة دكتري روانشناسي را دريافت كرد. وي كار آموزش را در 1959 در دانشگاه هاروارد آغاز كرد، در 1962 به دانشگاه مينه سوتا و سپس در 1965 به دانشگاه تگزاس رفت. وي از 1974 تاكنون در دانشگاه كاليفرنيا، سانتاكروز به فعاليت علمي اشتغال دارد.
علاوه بر «حیوان اجتماعی »، آرونسون حدود دوجین کتاب را با هدف مخاطبان محبوب و دانشگاهی، و همچنین یک زندگینامه و یک اثر داستانی برای کودکان تألیف، تألیف یا ویرایش کرده است. او جوایز بسیار زیادی دریافت کرده است که نمیتوان به آن اشاره کرد، از جمله جایزه ویلیام جیمز همکار برای مشارکتهای برجسته در طول عمر در روانشناسی علمی.
روانشناسی اجتماعی
از نظر اليوت ارونسون ، روان شناسان اجتماعي ، علم " نفوذ اجتماعي " است .
همرنگي اجتماعي
همرنگی را می توان تغییر در رفتار و عقاید فرد بر اثر اعمال فشار واقعی یا خیالی از طرف فرد یا گروهی دیگر دانست.
همنوایی کردن با یک گروه یکی از جنبه های جالب رفتار اجتماعی است به نظر میرسد که جامعه ها و گروهها همواره سعی در همنوا و همرنگ کردن افراد با خود دارند. ظاهراً این جوامع و گروهها به افراد ناهمنوا چندان روی خوش نشان نمی دهند و به صورتهای گوناگون از قبیل طرد و منزوی کردن، ندادن امتیازات یا حقوق اجتماعی و حتی تنبیه مستقیم با افراد ناهمنوا رو به رو می شوند و برعکس افراد همنوا غالباً از مزایای گوناگون همنوایی، از پاداش مادی گرفته تا تایید اجتماعی وپذیرفته شدن در گروه بهره مند می شوند.
همنوایی را تسلیم شدن به فشارهای گروهی وقتی که تقاضای مستقیمی از سوی گروه در مورد همرنگ شدن فرد یا گروه انجام نگرفته باشد تعریف کرده اند (رایتس من، 1984) یا گفته اند که همنوایی عبارت است از احساس فشار واقعی یا خیالی از سوی گروه به وسیله فرد که در نتیجه سبب تغییری در رفتار او گردد (آرونسون، 1999)
نکته قابل توجه آن است که اگر چه از این تعریفها جنبه منفی استنباط می شود اما همنوایی با گروه و همچنین ناهنموایی با گروه می تواند هم مثبت باشد و هم منفی. به عنوان مثال وقتی که جمع در حال انجام یک کار مثبت نظیر ساختن راه یا آماده کردن مزرعه و مانند آن باشد، همنوایی کردن فرد عملی است مثبت است و ناهمنوایی منفی خواهد بود. از سوی دیگر اگر در یک حرکت خودجوش منفی مانند حرکت دسته های اوباش جهت تخریب و اغتشاش، شخص با گروه همنوا شود همنوایی او عملی منفی خواهد بود و ناهمنوایی وی باید مثبت تلقی گردد. به این ترتیب مسائل ارزشی همنوایی عمدتا به موقعیت و زمینه کار بر می گردد.
علاوه بر موارد موجود در جهان بیرون در محیط واقعی در آزمایشگاه نیز در مورد همنوایی با گروه از سوی فرد و کوشش گروه برای همنوا کردن فرد اطلاعات فراوانی به دست آمده است. به عنوان مثال در یک آزمایش قدیمی در مورد ((حرکت خودزاد)) این امر روشن شده است که افراد تحت تاثیر گفته های دیگران قرار می گیرند. اگر گروهی آزمودنی در اتاقی کاملاً تاریک نشسته باشند و یک نقطه نورانی ثابت روی پرده ای تابانده شود، چند لحظه پس از نگاه کردن به آن آزمودنیها نقطه مزبور را متحرک خواهند دید، زیرا مرجعی برای مقایسه و سنجش ثابت بودن آن وجود ندارد. اما احساس میزان جابه جا شدن نقطه نورانی در همه یکسان نخواهد بود. از سوی دیگر اگر چند نفری از آزمودنیها مقدار جابه جایی را که به نظر آنها صورت می گیرد به صدای بلند اعلام کنند، دیده می شود که نظر دیگران نیز به نظر آنها بسیار نزدیک می شوند یعنی افراد دیگر، با افرادی که نظر خود را اعلام کرده اند همنوا می شوند.
هدف مردم از همرنگ شدن دو چیز است :
الف) درست بودن اعمال و افکار دیگران
ب) داشتن ارتباط دوستانه با مردم از طریق رفتار مطابق با انتظار آنها
عواملی که سبب افزایش یا کاهش همرنگی می شود عبارتند از :
1- اکثریت (اتفاق نظر)
2- وادار ساختن فرد به متعهد بودن در قضاوت خویش
3- تفاوت فرهنگی
4- شخصیت افراد
5- چه کسانی اعضای گروه را تشکیل می دهند
همرنگی در جوامع جمع گرا (چین ، نروژ و ژاپن) از جوامع فردگرا (فرانسه و ایالات متحده) بیشتر است.
گروهی در ایجاد همرنگی موفق تر است که :
1- از افراد متخصص تشکیل شده باشد
2- اعضای گروه برای فرد مهم باشند
3- اعضای گروه به نحوی با فرد قابل مقایسه باشند
دو دلیل برای همرنگ شدن فرد وجود دارد :
1- رفتار دیگران ما را متقاعد سازد که قضاوت اولیه مان اشتباه بوده
2- مایل باشیم از تنبیه گروه احتراز بجوییم یا از آنان پاداش کسب کنیم
البته هرگاه آزمودنی بتواند محرمانه سخن بگوید، همرنگی خیلی کم می شود.
علل همرنگی و نفوذپذیری
1 : نفوذ اطلاعاتی = فکر می کنند نظر جمع درست است و بر نظر خود آن ها ترجیح دارد.
2 : نفوذ هنجاری = وحشت داشتن از پیامدهای منفی مخالف به نظر آمدن با جمع(نشان دادن همرنگی)
علل همرنگی و نفوذ پذیری بسیارند. مصاحبه با كسانی كه در آزمایش اش تحت تأثیر گروه قرار گرفته بودند نشان داد برخی از آنان به اشتباه دیگران توجه داشتند ولی به منظور همنوایی با رفتار گروهی خود نیز گزارش مخدوش دادند. بعضی دیگر در واقع تصور می كردند احساس بینایی آنها دچار اشكال شده است. مطلب جالب آن است كه اگر فرد دیگری در گروه توجه به نظرات و رفتار دیگران نمی نمود از میزان همرنگی و نفوذ پذیری به شدت كاسته می شد. این كیفیت درخور دقت می باشد و از نظر موارد استفاده آن در مسایل اجتماعی اهمیت دارد. سكوت افراد سبب ازدیاد نفوذپذیری افراد دیگر می شود. چنانچه در جمعی مطلبی مورد بحث قرار گیرد اگر كسی نظریه مخالفی ابراز نكند دیگران نیز سكوت نموده برخلاف تمایلات درونی خود اقدام خواهند نمود ولی تنها اگر یك فرد مخالفت نماید بلافاصله اشخاص دیگر نیز نظریات اختلافی خود را بیان می كنند.
نتیجه جالب دیگر تجربه محقق مزبور آن است كه گرچه ظاهرا فرد با نظریه گروهی مطابقت خواهد نمود ولی در باطن نظریات خود را حفظ نموده وبه هنگام مناسب ابراز می دارد. بنابر این همرنگی و نفوذپذیری دو كیفیت متفاوتند. به عبارت دیگر همرنگی با نظریات و عقاید دیگران دلیل بر نفوذپدیری و تسلیم شدن نمی باشد، همرنگی كیفیتی ظاهری و خارجی و نفوذپذیری كیفیتی باطنی و درونی دارد.
اثرات همرنگی برجسم : از نظر فیزیولوژیك نیز همرنگی با دیگران كیفیت مناسب تری برای ارگانیزم دربردارد. آزمایش در این زمینه نشان می دهد میزان اسیدهای چربی خون كسانی كه با دیگران موافقت می كنند كمتر از مخالفین نظریات گروهی است. آزمایشات نشان می دهد ضریب همبستگی میان نمرات همرنگی و كاهش اسیدهای چربی خون در حدود ۶۳% در جهت مثبت می باشد. چنین ضریب همبستگی قابل ملاحظه بوده و اهمیت مطلب را از نظر فیزیولوژیك نیز بیان می كند.
انواع همنوایی
1. نفوذ اطلاعات یا informational : وقتی مردم بدین دلیل همنوایی کنند فکر میکنند نظر جمع درست است و بر نظر خود انها ترجیح دارد همنوایی اطلاعاتی انجام گرفته است
2. نفوذ هنجاری normative: اگر شخص بدین دلیل با جمع همنوایی کند از پیامد های منفی مخالف بنظر امدن وحشت داردهمنوایی هنجاری روی داده است
3. همنوایی خصوصی: private میتوان همنوایی خصوصی را پذیرش حقیقی دانست ودر توصیف مواردی که در ان نتنها رفتار اشکار شخص همنوا تغییر میکند بلکه ذهن او نیز عوض میشود و شخص معتقد شده نظر دیگران درست است .4. همنوایی عمومی یا تسلیم : publicبه تغییرات ظاهری و سطحی در رفتار اطلاق میشود.
تفاوت میان همنوایی خصوصی و عمومی : در مقایسه با فردی که صرفا در ملا عام تظاهر به همنوایی می کند شخصی که همنوایی او واقعی است همان تغییرات رفتاری را حتی وقتی جمع حضور ندارد نیز حفظ میکند.
تفاوتهای دو جنس از نظر همنوایی : در این مورد دو عامل را باید در نظر گرفت
1. این تفاوت ها بستگی به این دارد که ازمودنی ها با موضوع مورد نظر برای همنوایی تا چه اندازه اشنايی دارد
2. نوع فشار اجتماعی است که شخص باید با ان همنوایی کند به عنوان یک قاعده کلی تفاوت دو جنس در این مورد ضعیف و غیر قابل اعتنا مي باشد .
دو نوع رفتار مغاییر با همنوایی:
1. استقلال رای که بصورت رفتاری که بدون توجه به هنجارهای گروهی به ظهور میرسد فردی که لباس پوشیدن او تابع مد یا هنجارهای گروه نیست فردی است مستقل
2. اصطلاح نا همنوایی یا ضد همنوایی برای پاسخهای که مخالف پاسخهای اکثریت در بیشتر موارد باشد یک فرد نا همنوا یا ضد همنوا ممکن است عملا لباسهایی را بپوشد که با هنجار گروهی مغایر باشد .
نظریه های در باره همنوایی :
1. منتقدان معروف اجتماعی نظیر دیویدرایسمن و ویلیاموایت با در نظر گرفتن جامعه بصورت یک کل معتقدن که همنوایی در جامعه ها افزایش یافته است.
2. وایت در کتاب انسان سازماندهی مینویسد که پیچیدگی های جامعه مدرن نیاز اتکا به دیگران را افزایش داده است .اخلاق اجتماعی راه امدن با دیگران به عنوان هنجار یا استاندارد و در حال گرفتن جای اخلاق دیگری است که به کوشش های فردی و کار سخت ارزش فراوانی میدهد.
3. اعتقاد رایسمن در مورد شخصیت دیگر رهبر و خود رهبر نیز دید گاه مشابهی را منعکس میکند
الف. خود رهبر : یعنی خود انها هدفها و ارزشهایشان را تعیین میکردنند
ب. دیگررهبر برای تعیین رفتار خود به دیکران چشم دارند
4. ارونسون تحقیقات مربوط به همنوایی تحت عنوان ابهام موقعیت و اطلاعات رسیده مورد بررسی قرار داده است مفهوم این حالت ان است که وقتی ما با موقعیت مبهمی رو به رو می شویم امادگی زیادی پیدا میکنیم تا با اطلاعات رسیده در ان زمینه همنوایی کنیم اگر در یک مهمانی در یک کشور خارجی نشسته باشیم وغذایی جلوی ما گذاشته باشند که ندانیم ان را چگونه باید خورد طبیعی است که به افراد دیگر نگاه میکنیم و از انها پیروی میکنیم.
هرچه فرد ، بیشتر به تخصص و صداقت فرد دیگر معتقد باشد ، تمایل بیشتری برای دنباله روی از وی و همرنگی با رفتار او خواهد داشت.احتمال همرنگ شدن فرد ، به مبهم بودن موقعيتي كه فرد با آن رو بروست ، بستگي دارد .علت همرنگ شدن فرد با جماعت ، " احساس فشار خيالي يا واقعي از سوي گروه " است .يكي از عوامل مهمي كه مي تواند احتمال همرنگ شدن فرد را با گروه افزايش دهد ، " مبهم بودن " موقعيتي است كه فرد با آن مواجه شده است .در همرنگي با جماعت ، آن چه كه رخ مي دهد ، " تغيير در رفتار يا عقايد فرد" است .از جمله عواملي كه مي تواند مانع همرنگ شدن فرد با گروه شود ، اين است كه : فرد از " علاقه كامل گروه نسبت به خودش " كاملا اطمينان داشته باشد .مهم ترين عامل براي اين كه يك گروه بتواند فردي را با خود همرنگ كند ، " اتفاق نظر كامل گروه با يكديگر" است .ميزان همرنگي يك فرد با يك گروه وقتي به حداقل مي رسد كه "فرد الگويي " را مشاهده كه با نظر گروه مخالفت مي كند .در آزمايش معروف " اش " در مقوله همرنگي يا همنوايي با جماعت ، يك آزمودني واقعي و شش آزمودني همدست آزماينده ، شركت داشتند .در نظريه " اش " ، فشار اجتماعي ، علت اصلي همرنگي فرد با گروه است .در آزمايش "اش" در مورد همرنگي با جماعت ، تعداد همرنگي با جماعت ، تعداد افراد همدست آزماينده 4-3 نفر بوده است كه بيشترين تاثير را بر فرد " آزمودني " داشته است .
قضاوت اجتماعي و پيش داوري
منشا پيشداوري ها ، " بعد عاطفي ذهن " است .برداشت ما از ديگران ، " با اسناد صفات به ديگران " و " يكپارچه كردن اطلاعات درباره آن ها" ، حاصل مي شود .منظور از " اسناد " ، نسبت دادن يك علت به يك رفتار است .هنگامي كه اهميت عوامل شخصيتي بيش از نفوذ موقعيت يا محيط برآورده شود ، " خطاي بنيادي اسناد " رخ داده است .منظور از " خطاي بنيادي اسناد " اسناد شكست ديگران به عوامل دروني و موفقيت هاي آن ها به عوامل بيروني است .منظور از خطاي بنيادي اسناد ، فرآيند دو مرحله اي "اسناد گرايشي" و "اسناد موقعيتي" است .وجه مشترك همه پيش داوري ها ، داشتن" نگرش منفي نسبت به يك فرد يا گروه " ، بر اساس اطلاعات ناقص يا نادرست است .يكي از معايب پيش داوري اين است كه : فرد داراي پيش داوري ، تصور غلطي نسبت به افراد مورد پيش داوري خود پيدا مي كند .پيشداوري ، نگرش منفي و خصمانه نسبت به يك فرد يا گروه ، بر اساس اطلاعات ناقص يا نادرست است .نظريه قضاوت اجتماعي مظفر شريف ، بر پديده فيزيك رواني ( سپيكوفيزيك ) استوار است .بهترين روش كاهش پيشداوري ، استفاده از چهره هاي سرشناس مخالف پيشداوري در رسانه هاي گروهي است .يكي از عوامل مهمي كه سبب مي شود پيش داوري در يك جامعه رواج و افزايش پيدا كند ، اين است كه جامعه و مسئولان در برابر وجود پيش داوري در جامعه سكوت كنند و بي تفاوت باشند ." اثر تباين " عبارت است از : مقايسه يك چيز با چيزي مشابه ، اما نه به همان اندازه خوب .
پرخاشگري
پرخاشگری رفتاری است که هدف آن آسیب وارد آوردن به خود یا دیگران باشد.آنچه حایزاهمیت است،قصد و نیت رفتارکننده است. الیوت ارونسون، میگوید: «پرخاشگری عملی است که هدفش اعمال صدمه و رنج است». یعنی فردی، عامدانه تصمیم میگیرد دیگری را برنجاند و شاهد عذاب او یا اطرافیانش باشد.
الیوت ارونسون یکی از علمای اجتماعی معاصر گفته است:عصرماعصرپرخاشگری است.فروید ولورنز پرخاشگری راغریزی می دانند،اما در حالی که فروید آن را جلوه ای از غریزه مرگ دانسته ومخرب می داند،از نظر لورنز پرخاشگری جنبه سازندگی به صورت دفاع از قلمرو وایجاد نژادهای قویتر وسالمتر دارد.درعین حال هم لورنز وفروید معتقدند انرژی پرخاشگرانه را هیدرولیکی وتراکمی می دانند،یعنی به تدریج درشخص انباشته می شود ونیاز به تخلیه دارد.
به نظر لورنز پرخاشگری درحیوانات نتیجه اش مغلوب شدن حیوانات ضعیف ،باقی ماندن حیوانات قویتر وسالمتر ودرنتیجه ایجاد نسلهای سالمتر وبهتر است.هرچند کارهای لورنز بیشتر روی حیوانات متمرکز بوده ،اما نظریات او درمورد پرخاشگری انسان بیشتر مورد بحث ومجادله انگیز بوده است.دونکته اساسی در کارهای او قابل توجه است:یکی توضیحات وی درباره اینکه چرا انسانها برعکس تقریبا تمام حیوانات دیگر همنوع خود را می کشند.ونکته دیگر اینکه انرژی غریزی پرخاشگری چگونه در انسان متراکم شده وچگونه گاه گاهی تخلیه می شود.
توضیح لورنز درباره کشته شدن انسانها به دست انسانهای دیگر مبتنی بر این اصل درنظریه اوست که در حیوانات اساسا دونوع واکنش دربرابرخطر وجود دارد: نزاع وفرار..همچنین لورنز معتقد است هرچه قابلیت های جنگیدن یک حیوان بیشتر باشد،نیروی بازدارنده ذاتی اوبرای پرخاشگرانه نسبت به همنوع خود قویتر است.ازآنجا که انسان دراصل،به علت نداشتن وسایل دفاعی مؤثر برای دفاع از خود،درمقابل پرخاشگری با فرارپاسخ می داده است،بازدارنده های ذاتی برای نشان دادن پاسخ پرخاشگرانه نسبت به همنوع خود در اوضعیف است.درمیان همه موجودات تنها انسان به کشنده قهار و بدون پروای همنوع خود تبدیل شده است.نظریه پردازی لورنز درمورد ماهیت غریزی انرژی پرخاشگرانه است. لورنز وفروید معتقدند که انرژی پرخاشگری به طور مداوم تولید وتدریجا متراکم می شود تا زمانی که به شکلی تخلیه شود واین تخلیه معمولا به علت حضور محرکها درمحیط که پرخاشگری می طللبند،صورت می پذیرد.به طور کلی،دلایل مدافعان نظر ذاتی بودن پرخاشگری رامی توان به ترتیب زیر خلاصه کرد:
ا-گروهی از صاحبنظران خشم را به عنوان شاخص پرخاشگری معرفی کرده ونشان داده اند که درحالت خشم تغییرات فیزیولوژیکی وزیست شناختی گوناگونی درانسان صورت می گیردکه نشان دهنده ذاتی بودن این حالت هیجانی است:
الف)مقداری ازگلیکوژن ذخیره شده درکبد به صورت قندساده وقابل سوختن،یعنی،گلوکز درجریان خون آزاد می شود وانرژی لازم برای فعالیت بیشتررا تامین می کند و
ب)ترشح ماده انعقاد خون دربدن افزایش می یابد،منطقا بدین دلیل که اگرشخص درجریان سیتزه زخمی شد،خونریزی او زودتر بند بیاید.و...
تحقیقات درمورد افراد دارای پرخاشگری غیرعادی،نشان داده است که برخی از این افراد دارای یک کروموزوم yاضافی بوده وساختارکروموزومی آنها به صورت xyy است.
آزمایشهای مربوط به ناکامی نشان می دهد که هرگاه فردی در راه رسیدن به هدف ناکام شود،این ناکامی بلافاصله واکنشی پرخاشگرانه به دنبال دارد تا جایی که گروهی از محققان معروف به گروه ییل(yale grupe) فرضیه ناکامی-پرخاشگری راعنوان کردند.
معتقدان به اکتسابی بودن پرخاشگری:
گروه دیگری هستند برخلاف نظر غریزیون،دلایل فراوانی می توان ارائه داد که پرخاشگری منشاء غریزی وذاتی ندارد و برای تایید عقیده خود دلایل زیر عرضه کرده اند:
1.وجود کروموزوم yاضافی را نمی توان دلیلی بر ذاتی بودن پرخاشگری دانست.وجود کروموزوم yاضافی سبب افزایش ودرشتی اندام می شود،اما چه بسا وجود اندام قوی وقدبلند از نظر اجتماعی سبب ممتاز شدن این افراد از نظر نیروی بدنی ودرنتیجه،مثلا استخدام آن به عنوان مامور ومحافظ وآدمکش مزدور که وجه حالت های پرخاشگرانه را ایجاب می کند،باشد.عده زیادی از افراد دارای کروموزوم اضافی را می توان پیدا کرد که حالت پرخاشگری غیر عادی ندارند ویا بسیاری از پرخاشگران را می توان یافت که فاقد کروموزوم yاضافی اند.
2.تحقیقات بندورا نشان داده است که پرخاشگری کاملا جنبه تقلیدی دارد واز راه مشاهده کسب می شود ونمی تواند پایه ذاتی داشته باشد.
3.درمورد فرضیه ناکامی-پرخاشگری،محققان،بعداز گزارش نتایج گروه ییل کوشیدند این آزمایشها را دنبال کنند.اما بیشتر آزمایشها نشان داد که پرخاشگری نتیجه حتمی واصلی ناکامی نیست.
جمع بندی دونظر:
1.درآدمی پرخاشگری نتیجه تعامل پیچیده ای بین تمایلات وپاسخهای آموخته شده است.
2.پرخاشگری درانسان حتی اگر ذاتی هم باشد قویا تحت تاثیر عوامل اجتماعی قرار دارد.
رسانه های گروهی،به عنوان وسایل ارتباط جمعی،درشکل دهی وآموزش دادن رفتارهای گوناگون نقش مهمی به عهده دارند. عده ای از صاحبنظران نیز به نقش بسیار مهم رسانه های همگانی،مانند تلویزیون وسینما درآموزش پرخاشگری به تماشاچیان اشاره می کنند.به اعتقاد آنان خشونت تلویزیونی سه دسته عوارض به دنبال دارد:اول کم شدن حساسیت تماشاچیان نسبت به پرخاشگری،دوم زیاده طلبی درپرخاشگری برای ایجاد هیجان بیشتر،وسوم ایجاد اضطراب وعصبی بودن تماشاچیان بانشان دادن وجود پرخاشگری،درهمه جای جهان وایجاد تصور که درهیچ جا امنیت وجود ندارد.
روشهای کنترل پرخاشگری
تنبیه رفتارپرخاشگرانه،تنبیه الگوی پرخاشگر،استدلال کردن،منحرف کردن ذهن فرد از موضوع پرخاشگری،وتخلیه پرخاشگری.به اعتقاد برخي روان شناسان اجتماعي ، خشونت تلويزيوني موجب پرخاشگري مي شود ، زيرا معمولا مردم ، در الگوگيري و همانند سازي ، هيجانات خود را تخليه مي كنند .فرويد ، پرخاشگري را مخرب و لورنز آن را سازنده مي داند .نابهنجاري هاي رفتاري و رواني معمولا منشا اجتماعي داشته و نسبي هستند .در مورد رابطه بين خصوصيات بدني و جنايتكار فطري بودن ، روان شناسان اجتماعي اعتقاد دارند كه : جامعه مي تواند افراد داري ويژگي هاي بدني غير عادي را به سوي جنايتكار شدن سوق دهد .پرخاشگري ، اگر ذاتي هم باشد ، قويا تحت تاثير عوامل اجتماعي قرار مي گيرد .در انسان ، برخلاف حيوانات درنده ، نيروي بازدارنده پرخاشگري وجود ندارد ؛ به همين دليل انسان در غالب حيوانات پرخاشگرتر است .در تبيين غريزي بودن پرخاشگري از رويكرد كردارشناسي ( رفتار شناسي حيواني ) استفاده مي شود .از ديدگاه " ميلر و دلارد " ، پرخاشگري معلول ناكامي و درماندگي است .به نظر آلبرت بندورا ، پرخاشگري كاملا جنبه تقليدي دارد و از راه مشاهده كسب مي شود .به عقيده آلبرت بندورا ، رفتارپرخشگري ، يك رفتار اكتسابي و آموخته شده است .به منظور بازداري مردم از پرخاشگري ، استفاده از روش " توجيه نابسنده و ناكافي " موثر است .در نظريه فرويد ، " غريزه مرگ " عبارت است از : جستجوي ناخودآگاه در نيل به نيستي و فنا ، ميتني بر اصل نيروانا .
موقعيت هاي اضطراري
عوامل دیگر تأثیر گذار بر رفتار ناظران در موقعیت اضطراری
الف.ویژگیهای موقعیت اضطراری
1- موقعیت اضطراری ممکن است متضمن آسیب یا تهدیدی برای دخالت کننده و شامل گرفتاریهای گوناگون برای وی باشد. مثلا در نظر بگیرید که کسی که در نزاع بعنوان میانجی دخالت کرده است احتمال کتک خوردن خود او دراین میانجی گیری بسیار است.
2- موقعیتهای اضطراری، موقعیتهای غیرعادی و کمیاباند و ممکن است ناظران تجربهای در مورد انجام اقدامات لازم در چنین موقعیتهای نداشته باشند.
3- موقعیتهای اضطراری با یکدیگر تفاوتهای فاحشی دارند و هر موقعیت (مثلا غرق شدن، آتش سوزی، حمله به یک نفر) مسئلهای متفاوت را مطرح میکند و راهحل متفاوتی را میطلبد که ممکن است ناظران از این راه حلها اطلاعی نداشته باشند.
4- موقعیتهای اضطراری بدون پیش بینی و ناگهانی روی میدهند و این ناگهانی بودن میتواند قدرت عمل ناظران را از آنان سلب کند.
5- یک موقعیت اضطراری عمل فوری را میطلبد، یعنی فرد ناظر باید فورا به یک تصمیم گیری برسد بدون اینکه فرصت بررسی جوانب امر و راهحلهای متعدد را داشته باشد و طبعا هر کسی دارای چنین سرعت عمل و زمان واکنش چنین کوتاهی نیست.
ب. وضعیت فرد ناظر و درک او از موقعیت اضطراری
گروهی دیگر از محققان حالات فرد ناظر را مورد بررسی قرار میدهند و به این نتیجه میرسند که عدم دخالت ناظران ناشی از بی عاطفگی آنان نیست بلکه حاصل دو فرایند مشخص است که آنها را غفلت جمعی و پخش مسئولیت نامیدهاند.
غفلت جمعی ناظر بر این نکته است که تماشاچی یا تماشاچیان یک صحنه اضطراری، آنرا تا چه حد بعنوان یک موقعیت اضطراری درک کنند.
در مورد موقعیتهای که هیچگونه ابهامی در آنها وجود ندارد و اضطراری بودن آنها به آسانی قابل تشخیص است چطور؟
در این مورد تحقیقات انجام شده حاکی از آن است که عامل تعیین کننده و مهم در دخالت نکردن ناظران، حضور دیگران در صحنه است. توضیح آن که، وقتی فردی به تنهایی ناظر یک صحنه اضطراری است همه بار مسئولیت کمک رسانی و دخالت در آن موقعیت بر دوش او سنگینی می کند اما وقتی بیش از یک نفر ناظر یک موقعیت اضطراری باشند میزان دخالت شدیدا افت میکند محققان علت چنین وضعیتی را در پخش و انتشار مسئولیت می دانند که یا به صورت: «چرا من؟» و «چرا دیگران نه؟» و یا به شکل: «حتما موقعیت اضطراری نیست و گرنه دیگران دخالت می کردند » جلوه می کند.
ج. وضعیت فرد نیازمند به کمک
در این زمینه محققان بر عواملی همچون جنس، سن ،نژاد و حالت فرد نیازمند از نظر اینکه، ناظران وی را مستحق و شایسته دریافت کمک بدانند و یا نه تاکید ورزیدهاند. مثلا دریک آزمایش محققان موقعیتهای اضطراری عرضه کردند که در آنها زن یا مرد، کودک، جوان یا پیر، سیاه پوست یا سفید پوست، به حالت بیماری یا مستی نیازمند بکمک باشند نتایج این آزمایش بصورت زیر گزارش شده است:
1- فردی که نیازمند به کمک است اگر زن باشد شانس دریافت کمک بسیار بیشتری دارد تا زمانی که مرد باشد.
2- از نظر سنی، کودکان و پیران بیشتر شانس دریاف کمک دارند تا جوانان.
3- از نظر نژادی کمک رسانی و دخالت در موقعیت اضطراری بین همنژادان بیشتر دیده میشود. به ویژه اگر فرد نیازمند به کمک، مست باشد گویی هم نژادان سعی می کنند فرد هم نژاد خود را که مست است هرچه زودتر از صحنه دور کنند تا سبب بدنامی نژاد آنان نگردد.
4- شانس دریافت کمک در مجموع در حالت بیماری بیشتر است تا در حالت مستی
5- چنانچه ناظران صحنه اضطراری، مرد باشند، بیشتر احتمال دخالت کردن آنها در موقعیت وجود دارد تا حالتی که ناظران زن باشند.
6- رو به رو شدن مستقیم ناظر با موقعیت اضطراری، احتمال دخالت را بیشتر می کند تا وقتی که درباره موقعیت اضطراری که در معرض دید خود وی نیست مطالبی شنیده باشد. ظاهرا شنیدن، سبب ابهام موقعیت می شود.
وقتي كه چند نفر ، ناظر بر يك موقعيت اضطراري هستند و هيچ كدام براي كمك به فرد نيازمند در آن موقعيت اقدام نمي كنند ، اين امر چنين توجيه مي شود كه : هريك از آن ها تصور مي كند كه ديگران به كمك خواهند شتافت .
در يك موقعيت اضطراري ، كودكان وپيران بيش از همه شانس دريافت كمك دارند .
ترديد داشتن در اضطراري بودن موقعيت ، يكي از مواردي است كه مي تواند مانع از دخالت ناظر در يك موقعيت اضطراري براي كمك كردن شود .
غالبا وظايف در شهرهاي بزرگ به سازمان هاي خاص واگذار شده است . به همين دليل در شهرهاي بزرگ در مقايسه با شهرهاي كوچك يا روستا ، مردم كمتر در يك موقعيت اضطراري براي كمك به افراد نيازمند كمك كنند .
وضعيت زنان و مردان از نظر دخالت در موقعيت هاي اضطراري به گونه اي است كه زنان احتمال دخالت كمتر و شانس دريافت كمك بيشتري دارند .
شخصيت ، اخلاق و رفتار
نظريه غريزي بودن رفتار اجتماعي ، توسط مك دوگال ارائه شده است .
به نظر كاردينر عناصر عمده شخصيت پايه عبارتند از : فنون انديشيدن ، نگرش هاي مذهبي ، من برتر ، و مكانيسم هاي دفاعي .
در نظريه " شخصيت " " جرج هربرت ميد " ، شخصيت Self امري است "متظاهر شونده " و " رشد يابنده " كه تحت سه مرحله : مقدماتي ، بازي و بازي گروهي ، پديد مي آيد .
وقتي يك رفتار داراي هر دو جنبه مثبت و منفي باشد ، آن را تعارض نوع گرايشي – اجتنابي مي نامند .
توماس هابز ، نماينده قديم ديدگاه بد سرشت بودن ذاتي انسان درباره اخلاق است .
شاخص اخلاق در نظريه روانكاوي : وجود احساس گناه در فرد در صورت ارتكاب خطا ، است .
طبق نظريه روانكاوي ، " وجدان " وقتي در كودك شكل مي گيرد كه " سرزش هاي اجتماعي " را در خود دروني كرده باشد .
در مكتب روانكاوي ، شاخص و معيار اخلاقي بودن اين است كه اگر شخص مرتكب عمل خطا شد در او احساس گناه وجود داشته باشد .
" سن كمال اخلاق " در مكتب روانكاوي 6 سالگي ، پياژه 12 سالگي و كلبرگ 25 سالگي است .
طبق نظريه كلبرگ ، كسي كه در مرحله چهارم رشد اخلاق باشد ، نسبت به اجراي قانون ، " اطاعت محض " نشان مي دهد .
طبق نظر پياژه ، اعتقاد به وجود عدالت طبيعي به جاي رابطه علت و معلول ، مشخص كننده " واقع گرايي اخلاق " در كودك است .
اصطلاح " خود آينه اي " براي نخستين بار توسط چارلز كولي به كار رفت .
در نظريه " خود آينه سان " Self Looking Glass ، " چارلز كولي " ، شناخت خود ، معلول يك جريان عاطفي و دو امر تصوري است .
وقتي گفته مي شود : رفتاري داراي نوعي استمرار نوعي است ؛ منظور آن است كه : رفتار در حيوانات رده هاي بالاتر تكامل نيز ديده مي شود .
انديشه " اريش فروم " در باب علل از خود بيگانگي انسان مدرن : بيگانگي معلول مالكيت خصوص و ساختار هاي فرهنگي و اقتصادي نظام سرمايه داري است . ساختارهايي كه تحديد كننده آزادي هاي فردي در خودشناسي مي باشند .
از ديدگاه " رفتارگرايان " ( اسكينر ، هومنس ، باندورا و ... ) ، رفتار تقويت شده مداوم ، در صورت قطع تقويت كننده ، قابليت فروكش پذيري سريع تري دارد .
طبقه بندي تيپ هاش شخصيتي به درون گرا ، برون گرا ، حس گرا و ... به " روان شناسي يونگ " تعلق دارد .
تغيير رفتار و نگرش ، تحت تاثير توجيه دروني ، واقعي تر و پايدارتر صورت مي گيرد .
در نظريه " رفتارگرايان " ، رفتار يا پاسخ ارگانيسم ، متغير وابسته ( معلول ) است .
متقاعد سازي و اطاعت
بررسی خود را با طرح یک سوال ساده آغاز میکنیم حضور دیگر چگونه رفتار فرد را تحت تاثیر قرار می دهد؟ اگر به تاریخ روان شناسی اجتماعی بر گردیم ،می بینیم که در آنجا آزمایش نورمن تریپلت نقل شد که نشان دهنده نفوذ و تاثیر افراد دیگر بر روی عملکرد فرد بود. در آزمایش او، از کودکان خواسته شد که در تنهایی و نیز در جمع نخ قلاب ماهیگیری را با هر سرعتی که می توانند جمع کنند. این آزمایش که نخستین کوشش عملی برای نشان دادن صرف تاثیر حضور دیگران بر عملکرد فرد بود آشکار ساخت که حضور دیگران حتی اگر عملاً به صورت یک گروه عمل نکنند نیز می تواند در رفتار فرد موثر باشد. از آن پس آزمایش تریپلت با تعداد قابل توجهی از تحقیقات دنبال شده است.
انواع پاسخ به نفوذ اجتماعی :
1- متابعت
2- همانند سازی
3- درونی کردن
متابعت یعنی به منظور کسب پاداش یا اجتناب از تنبیه ، با دیگری همرنگی کنیم.
این رفتار از ناپایدارترین سطح نفوذ اجتماعی است و تا زمانی که پاداش یا تهدید و تنبیه وجود داشته باشد ، دوام می یابد.
در متابعت جزء مهم (( قدرت )) است ، قدرت کسی است که می تواند متابعت را پاداش دهد یا تنبیه کند.
همانند سازی آرزوی شخص برای همانند شدن با شخصیتی صاحب نفوذ است و مشابه متابعت از رضایت درونی نمی باشد ، ولی پاداش و تنبیه ضروری نیست و لازم نیست که شخصی که فرد با او همانند می شود اصولا حضور داشته باشد.
تفاوت همانند سازی با متابعت این است که در همانندسازی ، فرد به عقاید و ارزشهایی که اختیار کرده است اعتقاد پیدا می کندو این موضوع را می توان (( پدیده دایی خوب و مهربان )) نامید.
درونی کردن پایدارترین پاسخ به نفوذ اجتماعی است و انگیزه آن مبتنی بر این است که میخواهیم رفتار و افکارمان درست و صحیح باشد.
جزء مهم درونی کردن قابل قبول بودن شخصی است که اطلاعات را فراهم می کند.
شرط های ادامه دار بودن همانند سازی عبارتند از :
1- شخص همچنان در نظر شما بماند.
2- هنوز همان اعتقادات را داشته باشد.
3- این اعتقادات به وسیله اعتقادات مخالف مورد تردید قرار نگیرد.
ثبات رفتار مبتنی بر متابعت ، می تواند ناشی از این باشد که فرد درباره اعمال یا پیامدهای اعمالش چیزی کشف کند که ادامه آن رفتار را ، حتی متعاقب از بین رفتن دلیل متابعت اولیه ، ارزشمند سازد ، این پدیده را دستاورد ثانوی گویند.
عوامل مهم در کاهش درجه اطاعت :
1- تعهد به فرمانهای مافوق
2- سرپیچی از فرمانهای مافوق
3- عدم حضور شخص صاحب اقتدار
عوامل موثر در کمک کردن عبارتند از :
1- تعریف موقعیت اضطراری
2- قبول مسئولیت برای مداخله
3- هزینه ها
4- محاسبه منافعی که کمک رسانی ایجاد می کند
ما در عصر ارتباط جمعی به سر می بریم و در واقع در دورانی زندگی می کنیم که وجه مشخصه آن تلاش برای متقاعد سازی همگانی است.
یکی از عوامل تعیین کننده نوع خبر ، ارزش سرگرم کنندگی آن است.
منظور از واگیری هیجانی ( واگیری رسانه ای ) این است که نمایش برخی از حوادث و رویدادهای وحشتناک و فجایعی که در جامعه صورت می پذیرد و در تلویزیون نمایش داده می شود می تواند سبب افزایش این فجایع به دست تعداد دیگری در جامعه گردد و افرادی از این رویدادها تقلید کنند و دست به این جنایات بزنند.
تاکید انتخابی ، رسانه ها را در موقعیتی قرار می دهد که تعیین کننده رویدادهای بعدی باشند و نه صرفا گزارشگر آنها.
گاهی نقش رسانه ها در گزارش یک رویداد بیشتر از خود آن رویداد ارزش خبری پیدا می کند.
انتخاب خردمندانه مطالب برای عرضه در رسانه های همگانی ، برای متقاعد کردن مردم در پیش کرفته می شود.
تبلیغات یعنی ترویج و انتشار منظم یک آموزه و آیین خاص.
آموزش یعنی عمل یا فرآیند انتقال دانش یا مهارت.
براساس نظریه پردازی ریچارد پتی و جان کاتچیوپو ، اگر موضوعی به ما مربوط و از نظر ما مهم باشد ، تمایل داریم که عمیقا درباره آن به تفکر بپردازیم ، این نظریه را (( الگوی احتمالی بسط و تفصیل )) می نامند.
نظریه ریچارد پتی و جان کاتچیوپو ، توضیح می دهد که دو مسیر عمده برای متقاعد سازی وجود دارد :
1- مسیر مرکزی
2- مسیر پیرامونی
مسیر مرکزی ، به استدلالهای منسجمی متکی است که بر واقعیات و اعداد و ارقام مرتبط مبتنی هستند و افراد را به تفکر درباره موضوعات مورد نظر وا میدارد.
مسیر پیرامونی ، به جای تلاش در فعال ساختن تفکر فرد ، نشانه هایی فراهم می سازد تا پذیرش استدلالهای بدون تفکر زیاد ، ترغیب شود.
هر ارتباط سه عنصر اساسی دارد که عبارتند از :
1- منبع ارتباط (چه کسی پیام را ارائه می دهد)
2- ماهیت ارتباط (پیام چگونه ارائه می شود)
3- ویژگی مخاطبان (پیام به چه کسی عرضه می شود)
ویژگیهای منبع ارتباط عبارتند از :
1- قابلیت قبول (قابل پذیرش بودن)
2- افزایش قابلیت اعتماد
3- جذابیت
ارسطو اظهار داشت که ما گفتار ((نیک مردان )) را باور می کنیم و منظورش ، مردان صاحب خصال حسنه است.
هاولند و وایس اصطلاح (( معتبر )) را برای این افراد به کار می برند.
باید در نظر داشت که همه مردم به یک اندازه تحت تاثیر یک مبلّغ قرار نمی گیرند.
مبلّغان چگونه می توانند خود را در نظر ما ، آشکارا قابل اعتماد کنند ؟
1- علیه نفع بردن شخصی خویش استدلال کنند. (اگر بر خی افراد ، از متقاعد ساختن ما سودی نبرند ، ما به آنان اعتماد می کنیم و تاثیر آنها بیشتر است.)
2- قابلیت اعتماد. ( شخص می تواند با ایجاد این اطمینان در شنوندگان که وی مطلقا نمی کوشد آنها را تحت تاثیر قرار دهد ، افزایش یابد.)
جذابیت مبلّغ را با مطلوبیت پیام پیوند می دهیم ، ظاهرا ما تحت تاثیر کسانی قرار می گیریم که آنان را دوست داریم.
هرجا که ما نسبت به یک مبلّغ علاقه مند باشیم ، رفتار ما چنین است که گویی می کوشیم او را خشنود کنیم.
در نتیجه هرچه مبلّغ بیشتر از ما بخواهد که عقاید خود را تغییر دهیم ، بیشتر این کار را می کنیم، منتهی در مورد مسایل جزیی و بی اهمیت.
ویژگیهای ماهیت پیام عبارتند از :
1- توسل به منطق در برابر توسل به هیجان
2- شواهد آماری مورد قبول عموم در برابر یک نمونه شخصی واحد
3- استدلال یک جانبه در برابر استدلال دو جانبه
4- ترتیب عرضه مطلب
کسانی که پیام اساسا هیجانی دریافت می کنند بیشتر از کسانی که پیام اساسا منطقی دریافت می کنند ، پیام را پذیرش می کنند.
ترس خیلی زیاد می تواند به ناتوانی در انجام عمل منجر شود ، اگر پیامی موجب برانگیختن ترس و وحشت زیاد در ما شود ، توجه چندانی به آن نمی کنیم.
عزت نفس یک متغیر شخصیتی است و وابستگی کاملی با قابلیت متقاعد شدن شخص دارد.
کسانی که عزت نفس کمتری دارند ، هرگاه در معرض پیامی قرار بگیرند که ترس زیادی در آنها ایجاد کند ، احتمال اقدام آنها بیشتر است و به دشواری خود را با دنیا وفق می دهند.
عوامل حیاتی در استدلال یک جانبه عبارتند از :
1- هرچه شنوندگان خبره تر باشند ، احتمال اینکه با استدلالی یک جانبه مجاب شوند کمتر است.
2- موضع اولیه مخاطب بسیار مهم است و اگر از ابتدا متمایل به مخالفت باشند باید از موضع استدلال دو جانبه پیش رفت نه استدلال یک جانبه.
در شرایط یکسان استدلال اول موثرتر از استدلال دوم است و این را اثر تقدم می نامند.
آخرین استدلال را اثر تاخر گویند.
متغیر زمان یعنی مدت زمانی که رویدادها از هم جدا می باشند.
منظور از رابطه منحنی این است که وقتی یک تفاوت اندک به تدریج بیشتر شد ، مقدار تغییر عقیده نیز افزایش می یابد.
شخص به چهار طریق ناراحتی خود را کاهش می دهد :
1- عقیده خود را تغییر می دهد.
2- می تواند مبلّغ را ترغیب کند تا عقیده اش را دگرگون کند.
3- می تواند با وجود آنچه که مبلّغ اظهار می دارد ، با یافتن افرادی که با او هم عقیده اند ، عقیده اولیه خود را تحکیم بخشد .
4- می تواند مبلّغ را تحقیر کند و خود را متقاعد سازد که وی ابله یا غیر اخلاقی است و بدین وسیله عقیده آن شخص را بی اعتبار سازد.
ویژگیهای مخاطبان عبارتند از :
1- عزت نفس
2- تجربه پیشین مخاطبان
کسی که عزت نفس بالایی دارد ، وقتی به پیامی گوش می دهد که متناقض با عقیده او باشد ، اولین تصمیمی که می گیرد این است که آیا اگر تغییر عقیده بدهد شانس بهتری برای درستی افکار خود دارد ، یا اگر بر عقیده خود بماند ؟
اما کسی که عزت نفس کمی دارد ، یا اصلا تعارضی ندارد یا اینکه خیلی کم است و احتمالا معتقد است که اگر با مبلّغ هم داستان شود شانس بهتری برای برخورداری از صحت افکار خود دارد.
تجربه پیشین مخاطبان :
یکی از عوامل قابل ملاحظه مربوط به مخاطبان ، چارچوب فکری آنها ، درست قبل از دریافت پیام است.
اگر مخاطبان خوب تغذیه شده و آسوده و خوشحال باشند ، می توان آنها را نسبت به پیام پذیراتر کرد.
هرگاه فشار به حدی باشد که احساس آزادی مردم را تهدید کند ، مردم نه تنها در برابر آنها ایستادگی می کنند ، بلکه تمایل دارند که در جهت مخالف ، واکنش نشان دهند.
در جنبه دیگر ، هرگاه شرایط یکسان باشد ، هنگامی که مردم با اطلاعاتی مواجه میشوند که مخالف اعتقادات آنها است ، تمایل دارند که هر جا میسر باشد ، بلافاصله به استدلالهای مخالف می پردازند و بدین ترتیب قادرند مانع شوند که که عقایدشان به طرز مناسبی تحت تاثیر قرار بگیرد و بدین ترتیب احساس استقلال خود را حفظ می کنند.
اثر تلقیحی یعنی روشی برای ایجاد مقاومت در افراد ، در برخی از عقاید و تلاش برای نفوذ در آنها.
به این ترتیب که ابتدا پیام کوتاهی که بعد این امکان وجود داشته باشد که بتوان آن را رد کرد ، به فرد داده می شود ، فرد در مقابل این پیام ناقص فکر می کند و بعد که پیام اصلی به او داده می شود ، به راحتی تحت تاثیر قرار نمی گیرد و در مقابل آن و پذیرش آن مقاومت می کند.
پیام دو جانبه نه تنها به عنوان یک شیوه تبلیغی موثرتر است ، بلکه اگر ماهرانه به کار رود ، مقاومت مخاطبان را نیز در مقابل تبلیغات مخالف بعدی افزایش می دهد. در آزمايش هاي مربوط به اطاعت و فرمانبرداري استانلي ميلگرام ، وقتي دو نفر ديگر كه نقش الگو و سرمشق را داشتند ، اطاعت كامل مي كردند ، ميزان اطاعت فرد بيشتر از حالت هاي ديگر بود .براي موثر بودن يك پيام تبليغاتي ، چنانچه آن پيام به مخاطباني با سطح هوش و آگاهي بالا ارائه مي شود ، لازم است هر دو وجه مثبت و منفي موضوع تبليغ مطرح شود .در كار تبليغات ، وقتي مخاطبان از سطح هوش و آگاهي بالايي برخوردار باشند ، پيام تبليغاتي بايستي به صورت دو جانبه ارائه شود .از لحاظ ترتيب ، ارائه دو پيام رقيب ، موقعي اثر تقدم ايجاد خواهد كرد كه فاصله دو پيام كم ، ولي فاصله پيام دوم با ارزيابي مخاطبان زياد باشد .وقتي براي جلب اطاعت ، از كسي تقاضاي كوچكي مي كنيم و سپس تقاضاي بزرگتري مطرح مي كنيم ، از روش " جاي پا باز كردن " استفاده كرده ايم .عواملي كه بيشترين تاثير را در متقاعد سازي دارند ، عبارتند از : تخصص _ استدلال دو سويه – ويژگي هاي فرد مخاطب ." جاذبه " بهترين عامل موثر در " متابعت " است .استانلي ميلگرام با آزمايش معروف خود ، موضوع " اطاعت و پيروي از عوامل قدرت " را بررسي مي كرد .عناصر مهم در شكل گيري شايعه و انتشار يك پيام به ديگران ، " مهم " ، " مبهم " و " دوپهلو بودن " آن پيام است .بنا به تعريف كلاين برگ ، " تبليغات " عبارت است از : نظارت بر وضع رفتار با هدف تغيير آن .وقتي فردي با كمترين پاداش يك كار پردردسر را انجام مي دهد ، براي انجام آن ، توجيه نابسنده ( ناكافي ) دارد .
کنترل
کنترل را توان اعمال قدرت، هدایت، یا بازداری اعمال و رفتار دیگران یا خود تعریف کردهاند. نظریه های مربوط به رفتار انسان از نظر مفروضات خود درباره ماهیت آدمی تفاوت دارند. بر همین اساس نقطه نظرهای روان شناسی در مورد موضوع کنترل شخص نیز به گروههایی تقسیم می شوند رویکردهای انسان گرایانه مربوط به رفتار اجتماعی غالباً بر این فرض اتکا دارند که ما، به عنوان موجودات انسانی، کنترلی تقریباً کامل بر رفتار خود داریم. در مقابل اسکینر و پیروان وی در موضعگیریهای خود عوامل محیطی را تعیین کننده رفتارهای ما می دانند. حرف آنها این است که ما تحت کنترل پاداشهای و تنبیه های بیرونی هستیم و اراده آزاد زاییده تخیلات ما است.
اگر چه یقیناً منصفانهتر آن است که بگوییم در روان شناسی اجتماعی تجربی تاکید بیشتر بر عوامل موثر بیرونی است تا انتخاب فردی اما بین دو موضع اراده آزاد و کنترل بیرونی مواضع بینادین زیادی هم وجود دارند.
موضع کنترل به ویژه وقتی مورد توجه قرار می گیرد که ما درباره نفوذ اجتماعی سخن بگوییم چنانکه قبلا دیده ایم، مردم، تحت شرایط مختلفی به فشار گروهی تن در می دهند، تقاضاها را می پذیرند واز دستورات اطلاعت میکنند. در هر یک از این موارد، به نظر می رسد که نیروهای بیرونی رفتار را اداره می کنند و عنصر کنترل فردی به ویژه در این موارد دیده نمیشود. با وجود این بسیاری از مردم به طور جدی اعتقاد دارند که ما کنترلی تقریبا کامل بر رفتار خود داریم و حتی کسانی مانند اسکینر هم که با این نظر مخالفاند، اعتراف می کنند که بیشتر مردم معتقد به نوعی کنترل شخصی هستند.
توهم کنترل
شعبده بازان با تظاهر به کنترل پدیده هایی که ما تصور کنترل آنها را نمی توانیم داشته باشیم، ما را سرگرم می کنند. اگر چه ما نمی توانیم از داخل یک کلاه خرگوشی دربیاوریم، یا شخصی را در هوا شناور کنیم، اما در واقع معتقدیم که توان کنترل رویدادهای زیادی را در اختیار داریم. حتی برای رویدادهای که به شکلی عینی و به طور خالص از سوی شانس و تصادف تعیین می شوند ما غالباً نوعی توهم کنترل نتایج آنها را در خود شکل می دهیم.
عوامل بسیاری می تواند باور ما را در مورد کنترل افزایش دهند. به طور کلی هر قدر که یک موقعیت کاملا شانسی در ظاهر به یک موقعیت مهارت واقعی شبیه تر باشد بیشتر امکان دارد که در ما باور داشتن کنترل بر روی نتایج و بازده آن موقعیت شکل بگیرد.
عوامل دیگری که در این مورد تاثیر دارند عبارتند از سروکار داشتن باآن تکلیف یا موقعیت از پیش، دانش درباره شیوههای کار آن تکلیف یا موقعیت، و تمرین داشتن در انجام آن تکلیف، همه این عوامل سبب می شوند که ما باور کنیم کنترل بیشتری روی آن تکلیف یا موقعیت داریم.موفق شدن در یک تکلیف نیز توهم کنترل ایجاد می کند.
پیامدهای اعتقاد به داشتن کنترل
چرا برغم شواهدی که ممکن است در مورد عدم توان کنترل یا کنترل بسیار کم ما بر رویدادها وجود داشته باشد باز هم قویاً معتقد به توانایی نفوذ در رویدادها هستیم و معتقدیم که رویدادها را تحت کنترل داریم؟ یک دلیل این است که باور به چنین کنترلی، دنیا را برای ما قابل پیش بینی تر می کند. به طور کلی ما در موقعیتهای که معتقد باشیم روی آنها کنترل داریم واکنش مثبت تری نشان می دهیم تا در موقعیتهای که فکر کنیم چنین کنترلی را دارا نیستیم. مثلاً مردمانی که احساس کنترل روی محیط خود دارند شرایط کاری محیط را مناسبتر و کمتر شلوغ می دانند تا کسانی که احساس چندانی کنترلی ندارند همچنین عملکرد روی تکالیف روزمره وقتی بهتر خواهد بود که ما فکر کنیم روی سروصدای زیاد کنترل داریم حتی اگر چنین کنترلی در واقع وجود نداشته باشد.
تفاوتهای فردی در درک کنترل
اگر چه عوامل موقعیتی می توانند احساس ما را در مورد کنترل داشتن روی موقعیتها قویاً تحت تاثیر قرار دهند. این امر نیز واقعیت دارد که مردم از نظر باورهای کلی خود در مورد کنترل، تفاوتهای زیادی با هم دارند در اینجا به بررسی تفاوت افراد مختلف در چگونگی اعتقاد آنها نسبت به مسئله مرکز یا مکان کنترل می پردازیم این مفهوم بدین معنی است که مردم عقیده دارند کنترل رویدادها در – زندگی آنان یا درونی است و یا بیروین افراد درونی، به تواناییهای خود درکنترل رویدادها اعتقاد دارند و بیرونیها معتقدند که افراد یا رویدادهایی دیگرند که بر اوضاع و احوال زندگی آنان تاثیر می گذارند و آنها را کنترل می کنند.
واکنش در برابر از دست دادن کنترل
هر چند بیشتر ما مایلیم باور کنیم که روی رویدادها کنترل داریم اما چنین کنترلی همیشه امکان پذیر نیست. غالب اوقات ما با موقعیتهایی مواجه هستیم که به نظر می رسد در آنها کسی دیگر یا چیز دیگر کنترل سرنوشت ما را به دست دارد و آزادی انتخاب ما شدیداً محدود است. در بعضی موارد این احساس و کنترل دیگری ممکن است ناخوشایند و ناکامی آور باشد. چندین "قاعده اجتماعی ظالم" درآنجا وجود دارد که یکی از آنها قاعده زیر است: هر وقت که واقعاً میل دارید به جایی بروید دعوتی به آنجا نشده اید و برعکس هر وقت که دعوت شده اید به جایی بروید، احساس می کنید میل دارید در خانه بمانید. در این مورد، اگر چه اعتقاد به کنترل از سوی دیگران چندان قوی نیست با وجود این می تواند یک منبع ناراحتی و دلخوری باشد. در موارد دیگر این ادراک که دیگران روی زندگی ما کنترل دارند ممکن است به مراتب ناراحت کننده تر باشد. مثلا مردمانی که در کشورهای دیکتاتوری زندگی می کنند ممکن است احساس کنند که کنترل کمی روی فعالیتهای روزمره خود، مکالمات خود، و حتی افکار خود دارند.
بیماری نیز ممکن است سبب ایجاد احساس عدم کنترل شود. یکی از دلایل افسردگی شدید بعد از بیماریهای حاد نظیر حمله قلبی این است که شخص احساس می کند کنترل خود را بر زندگی خویش از دست داده است. یک حمله قلبی مثال غمانگیزی است که از رویدادی که هم نامطلوب است و هم به میزان بسیار زیادی خارج از کنترل، در عین حال رویدادهایی که دارای این دو ویژگی بوده و به مراتب ساده تر از حمله قلبی هستند می توانند منجر به افسردگی و ایجاد احساس عدم کنترل شوند.
چگونه مردم از عهده چنین احساس از دست دادن کنترل بر می آیند؟ به طور کلی این واکنشها را به دو دسته مقاومت در مقابل از دست دادن کنترل و تسلیم شدن به آن می توان تقسیم کرد که در زیر این دو مورد را به ترتیب مورد بررسی بیشتر قرار می دهیم.
تعاملات و تبادلات اجتماعي
با توجه به نظريه تبادل اجتماعي ، وقتي از " عشق حسابگر " سخن مي گوييم ، يعني در عشق نيز داد و ستد مطرح است .
سه مولفه اصلي مثلث عشق استرنبرگ عبارتند از : صميميت ، اشتياق ، تعهد .
علت اصلي تبديل " زبان حركات و اشارت " به " زبان گفتاري " در انسان ، اين بوده است كه در تاريكي شب ايما و اشاره ديده نمي شد .
تفاوتي كه در ديدگاه اسكينر و چامسكي درباره زبان وجود دارد اين است كه : اسكينر زبان را در انسان ، آموختني و ماشيني مي داند ؛ اما چامسكي زبان را در انسان ، ذاتي و برنامه ريزي شده مي داند .
به نظر فرانك ، ماهيت اجتماعي شدن و فرهنگ پذيري ، سازگاري اجتماعي انگيزه دار است .
طبق نظريه " مبادله اجتماعي " " هوسن " ، چنانچه نيازهاي فرد بدوه برخورد به مانعي ارضا شود ، از ميزان اشتياق فرد در كسب و تامين آن نيازها ، كاسته مي شود .
" تئودور ريبو " ، براي نخستين بار " نظريه همدردي " sampathy در روان شناسي اجتماعي را مطرح كرد .
يادگيري اجتماعي
در مكتب يادگيري ، اخلاق نسبي است و شامل مجموعه اي از رفتارهاي قابل قبول در جامعه است .
تفاوت عمده مكتب يادگيري با ديگر ديدگاه ها درباره اخلاق اين است كه : مكتب يادگيري ، اخلاق را نسبي و تابع فرهنگ جوامع مختلف مي داند .
تاثير گروه ، در شرايط يادگيري ، موجب كاهش بازده رفتار فرد مي شود .
در " موقعيت يادگيري " ، تاثير گروه بر فرد منفي است .
حضور فعال ديگران در گروه ، سبب بهبود يادگيري فرد مي گردد .
يكي از نشانه هاي اين كه ، يك شي يا مفهموم براي يك فرهنگ اهميت زيادي دارد ، اين است كه : براي آن شي يا مفهوم ، اسامي زيادي در زبان آن جامعه وجود دارد .
نظريه هاولند به الگوي يادگيري و رفتاري كه يكي از الگوهاي تغيير نگرش است ، تاكيد دارد .
" فرضيه هاي يادگيري " از نظر فروتچي عبارتند از : آزمايش و خطا ، شروط ، ناگهان دريابي ، مستدل .
مكاتب اصلي روان شناسي كه در " نوع آموزش " تاثير دارند ، عبارتند از : رفتارگرا ، شناخت گرا ، انسان گرا .
چهارچوب اصلي آموزش را بر مبناي " روان شناسي شناخت " به اين اهداف متمركز مي سازند :
سرآگاهي ( افزايش سناخت سطحي )
چشم آگاهي ( توام كردن يادگيري نظر با عمل )
دل آگاهي ( تعميق يادگيري از طريق تمركز بر شناخت ريشه هاي آگاهي ) .
شناخت اجتماعي
موضوع شناخت اجتماعي در روان شناسي اجتماعي ، مطالعه جريان اطلاعات از محيط به انسان است .
" لئون فستينگر " ، ارائه كننده نظريه " ناهماهنگي شناختي " است .
ناهمانگي شناختي زماني به وجود مي آيد كه تاييد يك عنصر شناختي موجب نفي عنصر ديگر شود .
حالتي از تنش ناشي از داشتن دو فرآيند شناختي همزمان كه از لحاظ روان شناختي نامتجانس هستند را " ناهماهنگي شناختي " مي نامند .
منظور لئون فستينگر از ناهماهنگي شناختي اين است كه : فرد داراي دو شناخت متناقض همزمان باشد .
وقتي مردم كار خلافي را مرتكب مي شوند ، آن را با " حل ناهماهنگي شناختي خود " توجيه مي كنند .
تعريف " نگرش " كه مورد قبول بيشترروانشناسان اجتماعي نيز مي باشد ، عبارت است از : يك نظام بادوام شناختي ، احساسي و عملي .
مفهوم" نگرش " Attitude در مطالعات روان شناسي اجتماعي ، نخستين بار توسط " توماس وزنانيكي " به كار رفته است .
وقتي براي تغيير نگرش منفي سياه پوستان و سفيد پوستان نسبت به يكديگر ، آن ها را در يك محل اسكان مي دهند ، از روش رفتاري – شناختي ، استفاده مي شود .
" ترغيب " ، فرآيندي است كه طي آن يك يا چند نفر مي خواهند نگرش هاي يك يا بيشتر افراد را تغيير دهند .
" سوگيري همگني " در طبقه بندي اجتماعي ، مواقعي مشاهده مي شود كه تفاوت هاي موجود بين افراد يك طبقه را به حداقل برآورد كنيم .
" بلوم " ، دانش را به حيطه هاي شناختي ، روان حركتي و عاطفي احساسي ، طبقه بندي كردند .
ناهنجاري هاي اجتماعي
تحقيقات در باره بزهكاري نشان داده است كه : بزهكاري همواره ناشي از علل متعددي است .
در روان شناسي اجتماعي ، در برخورد با يك باند دزدي ، بيشتر به ويژگي هاي رفتار افراد باند در داخل گروه توجه مي شود .
تاثير هشدارهاي رانندگي در حالتي بيشتر است كه با ايجاد ترس زياد همراه با رهنمود روشن همراه باشد .
كاربرد اصطلاح " سپر بلا " توصيف كسي است كه با ناكام كردن مردم ، كودكان و زنان را سپر قرار مي دهد .
در پژوهش هاي بين فرهنگي معلوم شده است كه : تمايلات فاشيستي با قوم مداري ، همبستگي دارد .
" افسردگي " ناشي از " درماندگي آموخته شده " در شرايطي شديد تر مي شود كه اسناد ها به" علل بيروني " نسبت داده شود .
رهبري و كار گروهي
در نظريه اقتضايي فيدلر در رهبري ، ميزان LPC بالا با رهبري رابطه – محور ، منطبق است .
توماس كارلايل ، معروف ترين طرفدار نظريه بزرگ مرد در رهبري است .
بزرگ ترين خطر انسجام گروهي ، " تنبلي اجتماعي " است .
از ديدگاه روان شناسي اجتماعي ، " محدوديت آزادي عمل و تنبلي ديگران " مهم ترين دليل گريز برخي از كشاورزان از كار گروهي است .
در شبكه هاي ارتباطي دايره اي ، فضاي رواني مناسب و روحيه بالاتري وجود دارد .
در " گروه هاي دايره اي شكل " ، فراگيران در بحث هاي گروهي فعال تر بوده و فرصت و انگيزه بيشتري براي بحث دارند .
در گروه هاي ويژه پويايي گروه از نوع T.G هدفي كه دنبال مي شود ، عبارت است از : خودشناسي و چگونگي رفتار با ديگران به گونه اي متقابل .
مدل رهبری اخلاقی
"الیوت ارونسون" به عنوان یکی از برجسته ترین روانشناسان اجتماعی در عصر حاضر، از اولین پژوهشگرانی بود که دیدگاه های اخلاقی و سبک های رهبر ی را باهم ترکیب کرد؛ و مدلی تحت عنوان رهبری اخلاقی را به جوامع پیشنهاد داد. از دید این روانشناس هر فرد ملزم است، رفتار مناسب را از طرق مختلف اجتماعی و شخصی مطابق با ارزش ها و هنجارهای جامعه ، شناسایی و آن ها را در خود تقویت کند؛ هر فرد جز لاینفک جامعه است و در واقع می توان ادعا کرد ، در جایگاه های مختلف، سازندگان لایه های بنیادی جوامع و عوامل پیشبرد اهداف آن، به شمار می آیند؛ از این رو با توجه به نقش جوانان به عنوان آینده سازان کشورها، می توان "رهبری اخلاقی با محوریت جوانان" را برای پیشرفت جوامع امروزی، ملزم و ضروری دانست.
به گفته ارونسون رهبري اخلاقی در حال تبدیل شدن به مهمترین ابزاري است که رهبران می توانند بوسیله آن بر افراد و عملکرد آن ها تاثیر داشته باشند . مقتضاي این نوع از رهبري، توسعه استانداردهاي اخلاقی براي اداره ي رفتارهاي کارکنان و نیز اجراي موثر استانداردهاي اخلاقی در رفتار آنان است . رهبران از طریق رفتار اخلاقی، اعتماد و وفاداري پیروانشان را به دست میآورند، اهمیت اخلاقیات را به زیردستان خود منتقل می کنند، از پاداش و تنبیه براي تشویق رفتار مطلوب بهره میگیرند و به عنوان الگوهایی، نقش اخلاقی براي پیروان عمل می کنند.