انسان از دیرباز به دنبال این بود که چگونه می تواند بهتر زندگی کند و چه چیزی موجبات رضایتش را فراهم می سازد و با چه ساز و کارهایی می تواند از زندگی در این دنیا لذت ببرد. همه اینها به نوعی به مفهوم شادکامی و نشاط مربوط می شود .
مفهوم شادی از دیرباز مورد توجه دانشمندان مختلف بوده است و سعی در شناختن آن داشته اند .
بی شک همه ما به طور فطری، در جستجوی حالات مطلوب و خوشایند هستیم. این حالات ریشه در احساسات ما دارد. روانشناسی مثبت نگر به عنوان رویکرد تازه ای است که در اواخر سده ی بیستم میلادی پا به عرصه ی وجود نهاده وافق تازه ای را پیش روی روانشناسان و پژوهشگران گشوده است، که این رویکرد در فهم و تشریح شادی و بهزیستی ذهنی و همچنین پیش بینی دقیق عواملی که بر آنها مؤثرند، تمرکز دارد. در این نوع روانشناسی، به جای تأکید بر شناسایی و مطالعه کمبودهای روانی و کاستیهای رفتاری و ترمیم یا درمان آنها، به شناخت و ارتقای وجوه مثبت و نقاط قوت انسان توجه و تکیه می شود. 
ازآن جاکه شادی یکی از هیجانات اساسی بشر است، لذا هر کس به فراخور خود آن را تجربه می نماید؛ اما تعریف شادی به سادگی تجربه ی آن نیست.
فلسفه شادی
فلسفهٔ شادی، دغدغه‌ای فلسفی در مورد وجود، طبیعت و دستیابی به شادی است. برخی فلاسفه در این باورند که شادی را می‌توان به عنوان یک هدف اخلاقی یا وجهی از شانس دانست. مسلماً در اکثر زبان‌های اروپایی شادی با خوش‌شانسی هم‌معنا است. بر این اساس فلاسفه معمولاً شادی را یا به عنوان یک حالت ذهنی یا یک زندگی که به کام اشخاص پیش می‌رود، می‌دانند. به دلیل دغدغه عملگرایانه برای دسترسی پیدا کردن به شادی، تحقیق در روانشناسی راه را برای بسیاری از فلاسفه برای بسط فلسفه‌شان باز کرده‌است.
شادکامی یک پدیده کاملا طبیعی است که پیدایش آن در همه انسان ها نمادهای یکسانی ندارد همچنین عوامل متعددی می توانند در پیدایش شادی دخالت داشته باشند. این عوامل می تواند مجموعه ای از عوامل بیرونی مثل رنگ، منطقه جغرافیایی، تغذیه و یا هر چیز دیگر باشد ویا نتیجه عوامل درونی و پیدیده های مربوط به روابط انسانی باشد. اما همه محققان معتقدند که روابط انسانی در پیدانش شادکامی مهم ترین نقش را ایفا می کند (اکبرزاده و حقیقی، 1386).
شادکامی حالتی ذهنی است. در زبان عامیانه اصطلاح شادکامی را هم برای احساسات ناپایدار و هم برای درک پایدار ارزش زندگی به کار می برند. شادکامی به میزان ارزیابی مثبت کیفیت زندگی کنونی هر فرد اطلاق می شود. به عبارت دیگر اینکه فرد تاچه حد روند زندگی کنونی اش را دوست دارد. اصطلاحاتی که هم معنی با شادکامی هستند عبارتند از: رضایت از زندگی که معنی مشابهی دارد و اغلب به جای عبارت شادکامی به کار می رود. اما مزیت عبارت رضایت از زندگی نسبت به عبارت شادکامی، این است که عبارت اول بر ویژگی ذهنی و درونی این مفهوم تاکید دارد. واژه شادکامی برای اشاره به وضعیت خوب برونی هم به کار می رود. اصطلاح دیگر «خوشبختی درونی» است.
این عبارت هم می گوید که خود شخص است که خوشبختی اش را برآورد می کند، اما مشخص نیست که فرد دقیقا چه چیزی را براورد می کند این اصطلاح نه تنها برای رضایت از زندگی به طور کلی به کار می رود بلکه ناراحتی ها و حالات خلقی گذرا را هم در برمی گیرد. مفهوم شادکامی به معنای یک ارزیابی کلی از زندگی است. پس این مسئله که زندگی هیجان انگیز است نشان نمی دهد که زندگی «شاد» است. چون ممکن است که در زندگی هیجان زیاد باشد اما کیفیت های دیگر اندک باشند. بر آورد کلی زندگی شامل همه معیارهایی است که در ذهن فرد مجسم می شود: چقدراحساس خوبی دارد، چقدر به انتظاراتش در زندگی دست می یابد، چقدر زندگی برای فرد مطلوب وخوشایند است و غیره. ارزیابی مربوط به زندگی به عنوان یک کل است نه یک حوزهء خاص مثل زندگی کاری، لذت از کار به رضایت از زندگی می افزاید اما خود شادکامی نیست (آذر و همکاران، 1388).
شادکامی تقریبا فرایندی دینامیک است و هر کس در زندگی بالا و پایین دارد و این رویدادهای زندگی میزان شادکامی را تحت تأثیر قرار می دهند (علی محمدی و جان بزرگی، 1387).
نشاط و شادکامی یک پدیده کاملا طبیعی است که پیدایش آن در همه انسانها نمادهای یکسانی ندارد همچنین عوامل متعددی می توانند در پیدایش شادکامی دخالت داشته باشند. این عوامل می تواند مجموعه ای از عوامل بیرونی مثل رنگ، منطقه جغرافیایی، تغذیه و یا هر چیز دیگر باشد و یا نتیجه عوامل درونی و پیدیده های مربوط به روابط انسانی باشد. اما همه محققان معتقدند که روابط انسانی در پیدانش شادکامی مهم ترین نقش را ایفا می کند (نصوحی دهنوی، 1383). شادکامی حالتی ذهنی یا احساسی است که ویژگی آن خرسندی، عشق، رضایت، لذت و خوشی است. شادکامی یکی از موضوعات اساسی زندگی انسان است، آنقدر که سازمان بهداشت جهانی تاکید خیلی زیادی بر شادکامی به عنوان یکی از مولفه های سلامت انسان دارد. شادکامی از طریق یک سری عوامل پیچیده ارادی و غیرارادی تعیین می شود.
محققان در زمینه های مختلف از جمله پزشکی، اقتصادی، روان شناسی، عصب شناسی، زیست شناسی تحولی، دامنه وسیعی از محرک هایی را که بر شادکامی تأثیر دارند مشخص کرده اند از جمله این محرک ها برنده شدن در قرعه کشی، انتخابات ها، درآمد خوب، از دست دادن شغل، بی عدالتی اجتماعی اقتصادی، طلاق، بیماری، داغدیده گی و ژن ها. شادی حالتی ذهنی است. در زبان عامیانه اصطلاح شادکامی را هم برای احساسات ناپایدار و هم برای درک پایدار ارزش زندگی به کار می برند. شادکامی به میزان ارزیابی مثبت کیفیت زندگی کنونی هر فرد اطلاق می شود. به عبارت دیگر اینکه فرد تاچه حد روند زندگی کنونی اش را دوست دارد. اصطلاحاتی که هم معنی با شادکامی هستند عبارتند از: رضایت از زندگی که معنی مشابهی دارد و اغلب به جای عبارت شادکامی به کار می رود. اما مزیت عبارت رضایت از زندگی نسبت به عبارت شادکامی، این است که عبارت اول بر ویژگی ذهنی و درونی این مفهوم تأکید دارد.
واژه شادکامی برای اشاره به وضعیت خوب برونی هم به کار می رود. اصطلاح دیگر «خوشبختی درونی» است. این عبارت هم می گوید که خود شخص است که خوشبختی اش را برآورد می کند، اما مشخص نیست که فرد دقیقا چه چیزی را براورد می کند این اصطلاح نه تنها برای رضایت از زندگی به طور کلی به کار می رود بلکه ناراحتی ها و حالات خلقی گذرا را هم در برمی گیرد. مفهوم شادکامی به معنای یک ارزیابی کلی از زندگی است. پس این مسئله که زندگی هیجان انگیز است نشان نمی دهد که زندگی» شاد» است. چون ممکن است که در زندگی هیجان زیاد باشد اما کیفیت های دیگر اندک باشند. بر آورد کلی زندگی شامل همه معیارهایی است که در ذهن فرد مجسم می شود: چقدراحساس خوبی دارد، چقدر به انتظاراتش در زندگی دست می یابد، چقدر زندگی برای فرد مطلوب وخوشایند است و غیره. ارزیابی مربوط به زندگی به عنوان یک کل است نه یک حوزهء خاص مثل زندگی کاری، لذت از کار به رضایت از زندگی می افزاید اما خود شادی نیست (مرادی، 1384).
تاریخچه مطالعه علمی شادکامی
به رغم تاریخچه طولانی شادکامی، بررسی علمی این مفهوم به دهه 1960 و مطالعه پیشگام برادبرن (1969، به نقل از آرجیل، 2001) در خصوص ساختار بهزیستی ذهنی بر می گردد. وی در این پژوهش که بر روی جمعیت شهرنشین آمریکا انجام داد نشان داد که عواطف مثبت و منفی بصورت مستقل از یکدیگر عمل می کنند و شادکامی با درآمد، مشارکت اجتماعی و کسب تجارب جدید رابطه ی مستقیم دارد. در دهه 1960 موسسات پژوهشی آمریکا، کار خود را در مورد سنجش میزان شادکامی افراد آغاز کردند، این کار به چند پزوهش کلاسیک منجر شد.
از اوایل قرن بیستم، شادی وارد علوم اقتصادی و اجتماعی شد و رشد درآمد معرف بهبود آن تلقی گردید . از اواسط دهه 1970، رشد تحقیقات درباره شادی و مفهوم­سازی و اندازه‌گیری آن شروع شد.
شادکامی مقیاسی شناختی یا عاطفی
رایج ترین اختلاف نظر در مورد مفهوم شادکامی در روان شناسی این است که آیا شادکامی مقیاس عاطفه است یا مقیاس شناخت یا شاید هردو (کروکر و نیر، 1998). به عبارت دیگر آیا شادکامی مقیاسی از هیجان است یا مقیاسی از تفکر یا هر دو. در مطالعات مربوط به شادکامی مبحث عاطفی به چگونگی احساس فرداشاره دارد و مبحث شناختی تفاوت موجود بین آنچه که فرد دارد و آنچه که فرد می خواهد، را در بر می گیرد (ون هوون، 2010). آنهایی که معتقدند شادکامی مقیاسی از عاطفه است می گویند که شادکامی تحت تاثیر تغییرات ناگهانی خلق است. یعنی اگر شادکامی تحت تاثیر خلق است یا شبیه هیجانات است، دلیلش این است که شادی مقیاسی از عاطفه ما است.
آنهایی که معتقدند شادکامی مقیاسی از شناخت است می گویند که شادکامی در دوران زندگی نقطه ای ثابت است و اگر شادکامی نقطه ثابت است پس رابطه نزدیکی با عوامل بیولوژیکی دارد (کروکروینر، 1998). پس آنهایی که می گویند شادکامی ترکیبی از عاطفه وشناخت است، معتقدند که شادکامی تحت تاثیر تغییرات ناگهانی خلق است، اما در طی زمان این تغییر به نقطه تعادل برمی گردد (ون هوون، 2010).
تمایزبین شادکامی درونی و شادکامی روان شناختی را اولین بار ارسطو مطرح کرد از نظر ارسطو شادکامی را می توان به دو جزء شادکامی لذت جویانه و شادکامی اخلاق گرایانه تقسیم کرد.
1- شادکامی لذت گرایانه
دیدگاه لذت گرایی که براساس اصول لذت گرایی، موجودات زنده برانگیخته می شوند تا به دنبال لذت باشند و از درد اجتناب نمایند. لذت گرایی به طور معمول در چارچوب احساس هایی مفهوم سازی می شود که با ناشی از تحریک دستگاه های حسی مختلف (بینایی، شنوایی، چشایی، بویایی و لامسه) است و یا ناشی از بمباران حسی (برانگیختگی) است.
بر اساس اصول لذت گرایی، احساس ها را می توان به صورت پیوستاری نمایش داد که عاطفه ی مثبت دریک انتها و عاطفه ی منفی در انتهای دیگران قرار دارد. شادی بالاترین سطح عاطفه ی مثبت است. شادی از نظر عصب شناختی به وسیله کاهش سریع سرعت شلیک عصبی، فعال می شود. رهایی از درد جسمی، رهایی از نگرانی ها، حل کردن مسأله دشوار و پیروز شدن در رقابتی اضطراب انگیزنمونه ی الگوی کاهش برانگیختگی عصب شناختی شادی است .
2- شادکامی اخلاقی
شادکامی لذت جویانه شامل تجربه لذت آنی است در حالیکه شادکامی اخلاق گرایانه شامل عمل کردن به شیوه ای است که سازنده واز نظر اجتماعی مفید باشد و منجر به رشد فردی شود.
در مفاهیم جدید، شادی اخلاق گرا به عنوان شادکامی درونی مطرح شده و شامل تجربه مداوم خلق مثبت، تجربه خیلی کم خلق منفی و احساس رضایت از زندگی است (دنیر، 1984).
به عبارت دیگر، در شادکامی اخلاقی ، شادکامی را به عنوان آنچه در راه رسیدن به هدف تجربه می شود می بینند. به این ترتیب، شادکامی منبعث از هدف یا برانگیخته شده توسط هدف است، در حالیکه نظریه لذتگرایی، شادکامی را به عنوان وضعیت آخر یا خود هدف می بیند.

دموکریتوس
دموکریتوس (۴۶۰ تا ۳۷۰ پیش از میلاد) به نام فیلسوف خندان مشهور بود زیرا تأکید زیادی روی گشاده‌رویی داشت.

افلاطون
افلاطون با استفاده از نام سقراط به عنوان نقش اصلی در گفتگوهای فلسفی‌اش، آنچه را لازمه شادی است، در اثر جمهور خود توضیح داده‌است. در این اثر افلاطون می‌گوید که اشخاصی که پیرو اصول اخلاقی هستند، می‌توانند واقعاً شاد باشند. به همین دلیل هم شخص باید فضایل اصلی اخلاقی، مخصوصاً عدالت را درک کند. با استفاده از آزمون فکری حلقه‌ی ژیگ افلاطون به این نتیجه می‌رسد که شخصی که از قدرتش سوء استفاده می‌کند خود را اسیر شهواتش کرده‌است، در حالی که فردی که انتخاب می‌کند این‌گونه نباشد، عقلا خود را تحت کنترل دارد و بنابراین شاد است . او همچنین نوعی از شادی را بیان می‌کند که از عدالت اجتماعی که ناشی از عمل به نقش اجتماعی شخص است، برمی‌آید. از آنجاکه این وظیفه شادی را شکل می‌دهد، اشکال معمول دیگر شادی که دیده می‌شوند، مانند تفریح، ثروت و لذت - از درجهٔ کمتری - و شاید حتی شکل کاذبی از شادی در نظر گرفته می‌شوند.
افلاطون شادی را حالتی از انسان می داند کــه بیـن ایـن سـه عنصـر ( استدلال ، احساس و امیال ) تعادل و هماهنگی وجود داشته باشد .
افلاطون در کتاب جمهوری به سه عنصر در وجود انسان اشاره می کند که عبارت اند از: قوه عقل یا استدلال، احساسات و امیال. افلاطون شادی را حالتی از انسان می داند که بین این سه عنصر تعادل و هماهنگی وجود داشته باشد .

ارسطو
ارسطو به عنوان یک محقق در زمینهٔ اخلاق، مابعدالطبیعه، بیولوژی و گیاه‌شناسی و چیزهای دیگر شناخته می‌شود. ارسطو واژهٔ eudaimonia به عنوان هدف فکر و رفتار انسان در نظر می‌گیرد. این واژه معمولاً به عنوان شادی ترجمه می‌شود ولی برخی از محققین بر آن نظرند که به ثمررسیدن و پرورش پیدا کردن معنای دقیق‌تری است. تدقیق در معنی واژه، بدین شرح است که حالتی مثبت و الهی از وجود است که در آن انسانیت می‌تواند فعالانه می‌تواند رشد کند و بدست آید. از آنجا که این حالت مثبت‌ترین حالتی است که انسان می‌تواند در آن باشد، به‌طور ساده به آن شادی گفته می‌شود؛ ولی استفادهٔ ارسطو از این کلمه در کتاب اخلاق نیکوماخوس ورای معنای سادهٔ کلمه است.
در کتاب اخلاق نیکوماخوس ارسطو اشاره می‌کند که خیلی از اهداف، در واقع اهداف غایی نیستند و هدف‌های واسط هستند و تنها از آن جهت مطلوب هستند که رسیدن به هدف‌های بالاتر را میسر می‌کنند . بنابراین چیزهایی مانند ثروت، هوش و شجاعت تنها در رابطه با چیزهای دیگر ارزش‌گذاری می‌شوند در حالی که eudaimonia تنها چیزی است که به طور مجرد ارزشمند است.
ارسطو فضیلت را برای شادی ضروری می‌داند و بیان می‌دارد که بدون فضیلت، حداکثر می‌توان به رضایت خاطر دست‌یافت،‌ نه بیشتر. از نظر ارسطو، رسیدن به فضیلت بدین‌گونه بدست می‌آید که انسان از خود بپرسد: «من چطور باید باشم» تا اینکه بگوید: «من چکار باید بکنم». توصیف یک فرد فاضل، فردی است که به Eudaimonia رسیده است و بدون‌شک شاد است. دست‌یافتن به فضائل مهم‌ترین پایه‌ی اخلاق بر پایه‌ی فضائل ارسطو است . بر ارسطو این نقد وارد است که نشان نمی‌دهد که داشتن فضیلت در این مسیر رسیدن به شادی به طوری که او ادعا می‌کند ضروری است و همچنین در مورد شک اخلاقی نیز صحبت نمی‌کند .
به عقیده ارسطو، دست کم سه نوع شادمانی وجود دارد؛ در پایینترین سطح، عقیده مردم عــادی اسـت که شادمانی را معادل موفقیت و کامیابی میداند و در سطح بــالاتر از آن، شادمانی مورد نظر ارسطو یا شادمانی ناشی از معنویت قــرار می گیرد .
ارسطو شـادی را زندگی معنوی می داند .

کلبیون
آنتیستن که معمولا به عنوان به وجودآورنده‌ی مکتب کلبیون در نظر گرفته می‌شود، یک زندگی رهبانی را که بر پایه‌ی فضیلت است توصیه می‌کرده است. زنوفون شهادت می‌دهد که آنتیستن خوشی‌ای را که از روح شخص به بیرون می‌پرد را ستایش می‌کرده است و دیوجنس لتریوس می‌گوید که آنیستن را دیده بودند در حالی که می‌گفت: «من ترجیح می‌دهم دیوانه شوم تا اینکه لذتی را تجربه کنم» . او بر این باور بود که فضیلت به تنهایی برای اینکه شادی را تضمین کند کافی است، فقط لازم است که شخص از اراده و قدرت سقراط برخوردار باشد. او به همراه تمام دیگر فلاسفه‌ي کلبی مسلک، تمام مفاهیم رسمی شادی از قبیل ثروت، شهرت و قدرت را نفی کرده‌اند تا بتوانند زندگی با فضیلتی را دنبال کنند و در نتیجه‌ی آن شاد زندگی کنند. بنابراین شادی می‌تواند با تمرین‌ زیاد (askesis) و با زندگی‌ای که برای انسان طبیعی است بدست آید، تمام امیال معمول زمان را نادیده گرفتند و زندگی رهبانی را اختیار کردند .اپیکوریون
اپیکور بر این باور بود که هدف از فلسفه رسیدن به آرامش است و رهایی از ترس؛ و همچنین نبود رنج جسمانی. برای رسیدن به این اهداف، اپیکور رهبانیت، دوستی واقعی و دوری از سیاست را پیشنهاد کرد. یکی از چیزهایی که به رسیدن به خوشحالی کمک می‌کند درمان چهارسویه‌ی اپیکور است:‌«از خدا نترس
نگران مرگ نباش آنچه خوب است بدست آوردنش آسان است. آنچه وحشتناک است را به راحتی می‌توان تحمل کرد»

رواقیون
مکتب رواقیون توسط زنون بنا نهاده شد. با اینکه او سینکستیست بود و به ادغام عقاید مختلف اعتقاد داشت، بیشترین تاثیر خود را از کلبیون گرفته بود. مکتب رواقی فلسفه‌ای است که بر پایه‌ی اخلاق فردی است که یک نظام منطقی و جهان‌بینی را بنا می‌دهد . استفاده‌ي امروزه از این واژه به طور معمول به پیروان این فلسفه اطلاق نمی‌شود،‌ بلکه به افرادی اطلاق می‌شود که یا نسبت به تجربیات دنیای خارج بی‌تفاوت هستند، یا اینکه احساسات سرکوب‌شده دارند . چون رواقیون بر بی‌تفاوتی در برابر امور منفی تاکید دارند،‌ به نظر می‌رسد فلسفه‌شان مسیری برای رسیدن به شادی باشد.
رواقیون برا این باورند که داشتن فضیلت برای رسیدن به شادی کافی است. کسی که بتواند به این حالت از فضیلت برسد یک قدیس تلقی می‌شود. در سخنان اپیکتتوس، این قدیس می‌تواند بیمار ولی خوشحال، در رنج ولی خوشحال، در تبعید ولی خوشحال باشد.

سنت آگوستین
سنت آگوستین زاده‌ي هیپو از اولین الهیون و فلاسفه‌ای بود که آثارش مسیحیت غرب و فلسفه‌ي غرب را تحت تاثیر خود قرار داد .«زندگی شاد، خوشی بر پایه‌ي حقیقت است. هر خوشی از تو می‌آید ای خداوند که تو خود حقیقت هستی .»
«به هر حال، ستایش تو خواسته‌ي انسان است که خود تکه‌ای از آفرینش توست. تو انسان را ان‌گونه آفریدی که از ستایش تو لذت ببرد، زیرا تو ما را برای خودت آفریده‌ای و قلب ما آرام نمی‌گیرد تا آنکه در تو بیارامد.»
سنت آگوستین بر این باور بود که تمام فعالیت‌های انسان حول عشق می‌گردد و مشکل اصلی انسان‌ها این است که عشق را جابجا استفاده می‌کنند. تنها در خدا می‌توان به شادی دست‌یافت و اوست که سرمنشأ شادی است. از آنجا که انسان از خدا می‌آید، ولی از او جدا شده است، روح انسان خیلی مبهم شادی زمان وصال با او را هنوز به یاد می‌آورد. بنابراین، اگر شخص خود را در جهت عشق به خدا تنظیم کند، تمام عشق‌های دیگر درست تنظیم خواهند شد. با این طرز فکر، سنت آگوستین سنت نوافلاطونیان را دنبال می‌کند که می‌گویند شادی از تعمق در هستی می‌آيد.

ابن سینا
دانشمند و فیلسوف سرشناس جهان اسلام است. از نظر او شادی غایت انسان است و شادی حقیقی خالص و جدای از علائق دنیوی است. در غایت، شادی حقیقی از اتصال عقل انسان به عقل کل حاصل می‌شود.
ابن سینا معتقد است که عقل می داند که شادکامی در چیزهای فانی یافت نمی شود. او می گوید که شادکامی واقعی رسیدن انسانها به کمال در قدرت اندیشه و عمل است.

امام محمد غزالی
غزالی الهیات‌شناس ایرانی جهان اسلام، فقیه، فیلسوف و عارف بود . او کتاب کیمیای سعادت را در اواخر عمر خود نوشت. در این اثر، او به اهمیت پیروی از احکام اسلام، کارهایی که باعث رستگاری می‌شوند و پرهیز از گناه اشاره می‌کند . او بر این باور است که تنها با استفاده از عقل خداداد است که شخص می‌تواند روح خود را از دنیا به برهاند و وقف خدا کند که شادی واقعی است .
از نظر غزالی شادی بر پایه‌ي چهار رکن است:‌ خودشناسی، خداشناسی، شناخت حاق واقع دنیا و شناخت حاق واقع عقبی.
غزالی معتقداست که شادکامی واقعی بشر در نتیجه دانش است. او معتقد است شادکامی بشر در شناخت و پرستش و بندگی خداست و پیروی از دین راه شادکامی است.
مولوی
غم و شادی بر شکل‌گیری رفتار انسان‌ها از گذشته تا حال بر کسی پوشیده نبوده و نیست. غم و شادی از پدیده‌های انسانی است. انسان تا انسان است هرگز از غم و شادی خالی نیست گاهی غم و گاهی شادی به سراغ آدمی می‌آید، اما او فطرتاً از غم گریزان و به سوی شادی متمایل است. غم و شادی نوعی احساس است و به همین جهت امری درونی می باشد . نوع نگاه و بینشی که آدمی نسبت به خود و هستی و وقایع آن دارد زمینه‌ساز اصلی پیدایش این دو حالت دراومی شود. در جان مولانا نیز این حس به طرزی غریب با یکدیگر امتزاج یافته و وحدت گرفته‌اند و دیگر از هم قابل تفکیک و تشخیص نیستند این مطلب را می توان از اشعار وی استنباط کرد در واقع غم و شادی از عمده ترین درون مایه های داستانهای مولویمی باشد. اصلاً غمگین شدن و شاد شدن مولوی فرآیندی دائمی و به هم متّصل است. مولانا یکی از فلسفه‌های وجود غم و شادی را زیباتر شدن زندگی می‌داند. غم و شادی دو متضادی هستند که درک هر دو منوط به هم است. کسی می‌تواند شادی‌های عالم را درک کند که غم آن را هم چشیده باشد.
به عقیده وی اگر می خواهیم شادی همیشگی وبادوام باشد باید از درون بجوشد ، زیرا شادی‌هایی که از خارج بر آدمی عارض می‌شوند بعد از مدتی به نیستی می گرایند و جای خود را به غم و افسردگی می‌دهند، اما شادی‌های درونی هرگز جایی برای غم خالی نمی‌کنند.
در نظر مولانا غم و شادی که در طبیعت انسان به وجود می‌آید هم تأثیر قدرت و فعل حق است و او می‌تواند آنچه را که موجب شادی است ، مولد غم و بالعکس قرار دهد و از عین غم، شادی برانگیزد و از صمیم شادی، غم پدید آورد.
مولانا دراین ابیات به صراحت بیان می دارد که هر چه که موجبات شادی ما دراین جهان فراهم می کند زوال پذیر است وهمچون باد می گذردو ماندگار نیست، پس چه بهتر که به این گونه خوشی ها دل نبندیم وپیش از آن که شادی ما ازبین برود وموجب اندوه مان شود دل ازآن برکنیم .
مولانا معتقداست که غم و شادی‌های زودگذر مذموم و ناشی از رکود و انفعال نفس است. معمولا هنگامی که خواسته های فردی آدمی ارضا نمی شود وبه حقیقت نمی پیوندد ، غبار غم برروح وقلب او می نشیند. متقابلا وقتی اوضاع بروفق  مراد است وآرزوهایش برآورده می شود ، شادی به او روی می آورد .مولانا روح آدمی را به رودی تشبیه می کند که حیات وسلامت وپاکی آن وابسته به حرکت وجریان داشتن است .همان طور که وقتی رودی ساکن باشد کدر و بدبو می شود وظاهری نازیبا می یابد ،روح های ساکن نیز افسرده وملول می شوند و چابکی وسیال بودن خود را از دست می دهند. در نگاه مولانا روح‌های افسرده و غمگین همچون مرغ بی‌بال و پری هستند که قادر به طی راه کمال نیستند ، در‌ حالی که روح‌های شادمان و پر نشاط قدرت تکاپو و جنبش دارند و می‌توانند چنان اوج بگیرند که از دایره عالم فراتر روند.
انسان‌های کوتاه‌ نظر هیچ گاه از غم و شادی فارغ نمی‌شوند و هنگامی که از داشتن چیزی راضی و خشنود می‌شوند ناچار از گم شدن آن شی نیز افسرده و ناراحت می‌شوند. بنابراین برای هیچ چیز نباید شاد یا غمگین شد ، چون این گونه امور وجود خارجی ندارد و عدمی بیش نیستند و درخور این همه توجه نمی‌باشند. مولوی نیز کوشش دارد که بشر را از دنیاپرستی و اسارت زندان تن و جهان مادی ناپایدار و پرغم و رنج نجات داده  و او را به عالم روحانی که عین نشاط و شادمانی محض است سوق بدهد. همان راهی که مردان خدا و برگزیدگان حق تعالی بر آن رفتند و بشر را نیز به همان طریق هدایت کردند.
غم عشق، خود عین شادی است و عاشقان وعارفان آن را عزیز وگرامی می دارند و در نظر آنها ، غم ها سفیرانی هستند از سوی خداوند که برخی ازآنها نتیجه نافرمانی ها وگناهان و یا براساس حکمت الهی می باشند.
مولانا دلیل  غم‌های نازل و جانکاه را چند چیز می‌داند که اصلی ترین  آن‌ها خودخواهی و تعلق‌خاطر است. «چنان‌که روزی کسی از غمناکی خود می‌نالید، مولانا گفت: همه دلتنگی‌های دنیا از دلبستگی به دنیاست. هر دم که از این دنیا آزاد باشی و خود را غریب بدانی و هنگامی که در هر رنگ بنگری و هر مزه را بچشی دانی که با او نمانی و جای دیگر می‌روی، دلتنگ نمی‌شوی.
در نظر مولوی خندان شدن نفس با نفس دیگر ( خندیدن چند نفره ) نشان دهنده دمسازی و اقتران افراد بد‌دل و تبهکار با یکدیگر است که بسیار ظلمت‌آفرین و گمراه‌کننده است.
به عقیده پیر بلخ لازمه رسیدن به شادی شناخت اسباب غم در زندگی دنیوی است ، اسبابی که ریشه در نهاد وغرایز افسار گسیخته انسان دارد. ممکن است اثر غم واندوه در انسان به صورت گریه ولابه دیده شود که این از نشانه های دوری ازپروردگار وگرفتار شدن قلب وروح انسان در تمایلات نفسانی وآرزوها می باشد.اما همین غم ها نیز به امر حق تعالی در دلها پدید می آید. عارف چون نشان غم در خود مشاهده کند باید آن را نشانه‌ی دوری از حق تلقی کند و به استغفار و زاری بگراید، چرا که غم و شادی هم به امر حق در وجود انسان کار می‌کنند و آن‌جا که اراده و اشاره حق باشد عین غم تبدیل به شادی می‌شود و آن‌چه مانع و پایبند محسوبست مایه‌ی رهایی و آزادی می‌گردد.
از دید مولانا غم از تعلّق خاطر به امری فایت و از دست رفته عارض می‌شود و شادی از آویزش به چیزی موجود که حاصل شده است، روی می‌دهد.
از عوامل ایجاد شادی می توان به پرورش حالات روحی مثبت مانند: مهرورزی، دلسوزی،گذشت ،بخشش همدردی وغیره را نام برد که باعث به وجود آمدن شادی روحی وانبساط خاطر در انسان می شوند. همچنین داشتن امکانات رفاهی ، ثروت ، شهرت، مقام ،زیبایی وفرزندان ، می تواند باعث به وجود آمدن احساس شادی ورضایتمندی در انسان شود . اما همه این مواردونمونه های مشابه آن شادی های این جهانی وگذرا هستند و هر لحظه در معرض نابودی می باشند. اعمال وواکنش های ما نتیجه ی افکار ما هستند ، پس اگر ما افکار مثبت وشاد داشته باشیم در زندگی مان هم شاد خواهیم بود. در عین حال حقیقت ‌بینی موجب خوشحالی و سرور و سماع است. شادی مولوی انفسی ودرونی است ،  اودلبستگی های اجتماعی رارها می کند و تلخی خودخواهی وخامی را با مشاهده جمال یار شیرین می گرداند.
مولانا معشوق را عامل اصلی شادی می داند وعاشق به دلیل نزدیکی به این قدرت عظیم ولایزال خودرا شاد می بیند واین نوع شادی ورای هرنوع شادی زود گذروسطحی می باشد .شادی های مادی با شادی های حقیقی ومعنوی متفاوتند .شادی های این جهانی به دلیل اینکه از لذتهای زودگذر دنیوی ونفسانی حاصل می شوند ، همانند زخمی هستند که جز با مرهم غم درمان نمی شوند درمقابل این شادی ها ، شادی های ماندگار وبزرگی هست که هیچ گاه به غم بدل نمی شوند ومانند هدیه ای از جهان غیب می باشند.
او بر این باور است، اگر می خواهید شادی پایدار وهمیشگی باشد باید از درون بجوشد به عبارتی شادی‌هایی که از خارج بر آدمی عارض می‌شود بعد از مدّتی به نابودی رهسپار می‌گردند و جای خود را به غم و افسردگی می‌دهند. کسانی هستند که نمی‌دانند موجبات خوش‌بختی دردرون خودشان و در اطرافشان موج می زند و بیهوده غم وغصّه‌ی روزگار را می‌خورند وخود را درگیر چیزهایی می کنند که ارزش واقعی ندارند.
شاخصه های نظریه شادی مولانا در فیه ما فیه
1) مولانای فیه مافیه به طور نظری، به شادی و عوامل شادی آفرین توجه داشته است؛ 2) بخش اصلی نظریه شادی مولوی چه درباره وابسته کردن احساس شادی به اراده الهی و در جایگاه جزای اعمال انسان و چه درباره استغراق در متن تجربه تفسیری و باور دینی، تفسیرپذیر است؛ 3) شادی ازنظر مولوی انعکاسی است و این موضوع را باتوجه به نظریه شادی آفرین بودن سرمایه اجتماعی نیز می توان بازخوانی کرد. این نظریه به تقویت سلامت اجتماعی توجه دارد.

توماس آکویناس
توماس آکویناس فیسلوف و الهی‌دان بود که در سال ۱۳۲۳ میلادی به عنوان پزشک کلیسا مشغول به کار شد. مشی فکری او فلسفه‌ی ارسطو و نظریه‌ی کلیسای کاتولیک را به یکدیگر وصل کرد. او پنج مقاله در خصوص شادي دارد .
اکونیاس معتقد است که شادکامی وحدت با خداست. او می نویسد که مردم به کمال می رسند و به وسیله پرهیزگاری به سمت اعمالی که مستقیما به سوی شادکامی هدایتشان می کند، حرکت می کنند
جان لاک
جان لاک (John Locke) فیلسوف سرشناس انگلیسی معتقد است كه شادی بستگی به تعداد لذت‌های زندگی دارد. 
جـان لاک ( Locke John ) و جرمــی بنتـــام ( Bentham Jeremy ) معتقدند که شادی مبتنی برتعداد وقایع لذتبخـش اسـت .
برتراند راسل
برتراند راسل (Bertrand Russell) درباره شادی اینگونه می‌گويد: غبت، همگانی‌ترين نشانه شاد زيستن است .
نظریه تعادل حالات هیجانی
ممكن است فرض شود كه حالات هیجانی مثبت صرفاً نقطه مقابل حالات هیجانی منفی است. اما بررسی دقیق تر شواهد ، حكایت از نتیجه گیری متفاوتی دارد. بر اساس مدل راسل ، وجه مشخصه حالات هیجانی ،‌مثبت ( یا عاطفه مثبت شدید) و لذت بخش بودن آنهاست. اما شدت این حالات ناشی از میزان بالای برانگیختگی است ،‌نیرومندترین عاطفه مثبت در حالتی قرار می گیرد كه حاوی حالات هیجانی یا برانگیختگی بالا و لذت بخش است.
این حالات عبارتند از : عاشق بودن ،‌هیجان زدگی ،‌خوشی ، اشتیاق و تهییج جنبی. انتهای دیگر بعد عاطفی مثبت ، طبیعتاً‌ شامل عباراتی اسـت كه توصیف كننده عدم وجود هر گــونه عــاطفه مثبت است . این عبارات شامل خستگی ،‌ملال ، ‌بی علاقگی و افسردگی می باشد كه همه آنها در قسمت هیجانات با برانگیختگی پایین و غیر لذت بخش قرار دارند. پس نقطه مقابل عاطفه مثبت، عاطفه مثبت ضعیف است نه عاطفه منفی قوی. شدیدترین عاطفه منفی نیز از تركیب غیر لذت بخش و برانگیختگی بالا حاصل می شود كه شامل انواع عبارات هیجانی از قبیل وحشت زدگی ،‌خصومت ،‌عصبانیت ،‌ناكامی ، ترس و رنجاندن دیگران می باشد. نقطه مقابل، بعد عاطفه ای منفی ،‌در قسمت حالات هیجانی یا برانگیختگی پایین و لذت بخش از قبیل رضایت ، آسایش و راحتی قرار دارد .
مک گیل
همچنين مک گيل (James McGill) ، شادي را به لذت‌هايی تمايلات ارضا شده مربوط دانسته است.
براون و مک گیل ( 1989 ) در تحقیقات خود دریافتند که هنگام وجود احساس ناراحتی و فقدان شادمانی، عزت نفس افراد کاهش می یابد. به عبارت دیگر، بین شادمانی و عزت نفس ارتباط علّی متقابل وجود دارد .
وینهوون
جامع ترین و درعین حال عملیاتی ترین تعریف شادمانی را وینهوون (1988) ارائه می دهد. به نظر او، شادمانی به قضاوت فرد از درجه یا میزان مطلوبیت کیفیت کل زندگی اش اطلاق می گردد. به عبارت دیگر، شادمانی به این معناست که فرد چه قدر زندگی خود را دوست دارد.

وینهوون (1988) نیز ارتباط شادمانی با سلامت را چنین بیان می کند که اولا، فقدان شادمانی استرس زاست و استرس می تواند بیماری های خطرناکی تولید کند. ثانیا، فرد شادمان در صورت مواجهه با یک بیماری سخت بهتر می تواند از پس آن برآید و ثالثا شادمانی برای رشد روانی فرد لازم و مفید است، زیرا شادمانی به شخص کمک می کند که با فشارهای روحی مقابله کند.
وینهوون ( 1988 ) تعریف شادی را اینگونه ارائه می دهد. به نظراو، شادمانی به قضاوت فــرد از درجه یا میزان مطلوبیت کیفیت کل زندگیش اطلاق مـی گـردد. به عبارت دیگر شادمانی به این معناسـت کـه فـرد چقـدر زنـدگـی خود را دوست دارد. در تعریف وینهوون از شــادمانی چنـد عنصـر وجود دارد :
الف) درجه یا میزان : واژه شادمانی بیانگر ارزیابی کمال مطلوب از زندگــی نیسـت، بلکه بیانگریک درجه یا میزان اســت؛ همـانند مفـاهیم طـول و وزن، بیشتریا کمــتربـودن چـیزی. بـه عبـارت دیگـر، واژه شـادی، مـیزان خوشایندی زندگی را می رساند .
ب) شخص : واژه شادمانی صرفاً برای توصیف حالت یک فرد به کار مـیرود و قابل تعمیــم بـه اجتماعـات، اشـیا و وقـایع نمیباشـد. بنـابراین اگـر بخواهیم شادمانی یک ملت را مــورد بحـث قـرار دهیـم، بـهتراسـت بگوییم اکثر شهروندان آن کشور خود را شادمان تصور می کنند.
ج) قضاوت : واژه شادمانی وقتی به کار میرود که فرد دربارۀ زنــدگـی خـود یک قضاوت کلی میکند. قضاوت بــه یـک فعـالیت عقلانـی اشـاره دارد. قضاوت کلی یعنی ارزیابی تجارب پیشین و پیشبینـی تجـارت آتی. به عبارت بهتر، شادمانی جمع ساده لذات نیست، بلکه شــناختی است که فـرد از بررسـی تجـارب مختلـف بـه دسـت مـیآورد. واژه شادمانی برای اشاره به جنبه خاصی از زندگی به کار نمـیرود، بلکـه کل زندگی فرد را مد نظر دارد. البته به این معنی نیست کــه بـه تمـام وقایع زندگی خود ارزش یا وزن واحدی داده شود، بلکه منظور ایــن است که فرد برای ابراز میزان نشاط خود، برداشــت خـود از یکـی از ابعاد و وقایع زندگیش را ملاک قرار می دهد.
د) مطلوبیت : در تعریف شـادمانی منظـور از خوشـایندی، ارزشـمند و دوسـت داشتنی بودن زندگی از طرف خود فرد می باشد. اسگود ( 1971 ) در این مورد چنین میگوید: «در تمام فرهنگهـا مصـادیقی از خوبـی و بدی وجود دارد که افراد آن جوامع طبق این مصادیق خوشایندی یــا ناخوشایندی زندگی خویش را مورد قضاوت قرار میدهند.»
وینهوون ( 1988 ) در ارتبـاط شـادمانی بـا سـلامت را چنیـن بیـان می کند که اولاً، فقدان شادمانی استرس زاست و استرس می توانــد بیماری های خطرناکی تولید کنــد. ثانیـاً، فـرد شـادمان در صـورت مواجهه با یک بیماری سخت بـهتر می توانـد از پـس آن بـر آیـد و ثالثاً شادمانی برای رشد روانی فرد لازم و مفید است، زیرا شادمانی به شخص کمک می کند که با فشارهای روحی مقابله کند.
وین هوون (1988) اذعان می دارد که در خصوص اهمیت شادکامی همین بس که تا سال 1960 کل پژوهش های مربوط به شادکامی و مقوله های وابسته آن از جمله رضایت، لذت و احساس مثبت 62 مورد بوده است و سپس از سال 1960، ده برابر شده است.
به اعتقاد وین هوون (1993) شادی فعالیت فرد را بر می انگیزد و روابط اجتماعی و سیاسی را تسهیل می کند. همچنین مشخص شده است که افراد شاد احساس امنیت بیشتری می کنند، آسانتر تصمیم می گیرند، دارای روحیه مشارکتی بیشتری هستند و نسبت به کسانی که با آنها زندگی می کنند بیشتر احساس رضایت دارند .
وینهون ( 1996 ) این اعتقاد را دارد كه بهزیستی ذهنی و شادكامی معلول برآورده شدن نیازهای اساسی و كلی انسان است . از نظر وی اگر مردم نیازهای گرسنگی ، تشنگی ، سرما و گرمای آنان مرتفع شود ، می توانند شادكام باشند.
وينهوون (1997) شادکامي را به عنوان مجموعه اي از عواطف و ارزيابي شناختي از زندگي تعريف کرده است و آن را درجه اي از کيفيت زندگي افراد مي داند، که به طور کلي مثبت ارزيابي مي کنند .
به اعتقاد وینهوون ( 1994 ) فراوانی تماس با دوستان به شدت با شادی رابطه دارد.
وین هوون ( 2006 ) نظریه های شناختی شادکامی مطرح می کنند که شادکامی محصول تفکر انسان است و منعکس کننده اختلاف بین درک زندگی (همانطوری که هست) و عقیده مفهوم زندگی (چگونه باید باشد) است. عقیده مفهوم زندگی ریشه در باورهای جمعی دارد و در میان فرهنگ ها متفاوت است. در این دیدگاه شادکامی در فلسفه بر جسته می باشد و همچنین بر تفکر بسیاری از دانشمندان علوم اجتماعی سایه افکنده است .
فرض اساسی دیدگاه شناختی این است که شادکامی بر اساس مقایسه استانداردهاست. هرچند که در ماهیت این استانداردها و روش های مقایسه تفاوت های وجود دارد. یکی دیگر از فرض های اساسی این است که باورهای جمعی در آن دخالت دارند (وین هوون، 2006). فرضیات این نظریه این است که ما (استانداردهایی) از زندگی خوب داریم که به طور دایم واقعیت زندگی مان را در برابر این استانداردها می سنجیم. اصل استانداردها متغیراند و از برداشت احتمالات پیروی می کنند. در این دیدگاه جوان شاد، شادکامی بیشتری در بزرگسالی نخواهد داشت. تعدادی از این نظریه ها در نظریه اختلاف چندگانه میکالوس تر کیب شده که فرض می شود نه تنها چیزی را که ما می خواهیم را با آنچه را که دیگران می خواهند، مقایسه می کنیم (وین هوون، 2006).
وین هوون (2006) مطرح می کند زمانی که کلمه شادکامی در یک جمله وسیع استفاده می شود با «کیفیت زندگی» یا «رفاه ذهنی» مترادف است. در این معنی آن نشان دهنده زندگی خوب است اما چه چیز در زندگی خوب است واضح نیست.
رویکرد لذت گرایی شادکامی از قدمت بسیار طولانی بر خوردار است. این رویکرد ریشه در فلسفه نیز دارد. بر اساس فلسفه لذت گرایی رفتار انسان ها در جهت حفظ و ازدیاد لذایذ زندگی و اجتناب از درد می باشد (وین هوون، 2006).
دسی و ریان (2005) معتقدند که در رویکرد لذت گرایی اعتقاد بر این است که شادکامی به معنای تجربه لذت در مقابل تجربه ناخشنودی است. بر این اساس شادکامی نمایانگر نشانه های است که مبین حضور احساسات مثبت و فقدان احساسات منفی باشد. شادکامی طبق اصل لذت گرایی، پیشینه کردن اثرات مثبت نظام های حسی متفاوت است (وین هوون، 2006).
وينهوون (2006)، ديدگاه هاي موجود درباره شادي را اين گونه معرفي مي کند:
1. نظريه نقطه ثابت :اين ديدگاه بيان مي دارد که ما به صورت مغزي، براي داشتن سطح خاصي از شادي، برنامه ريزي شده ايم. اين ديدگاه معتقد است که شادي متأثر از گرايش ذاتي فرد است که منجر مي گردد از زندگي لذت ببريم يا نه. يکي از سرشناسان اين نظريه ليکن (1999)، است که بيان مي دارد 80 درصد مسأله ارثي است. هرچند قطعيتي راجع به اصل اين مسأله وجود ندارد ولي برخي آن را متأثر از سيستم پاداش مغزي مي دانند که مرتبط با عواطف منفي و مثبت است .
2. نظريه مقايسه :اين ديدگاه بيان مي دارد که شادي ناشي از محاسبات ذهني و منطقي است که شامل مقايسه با استانداردهاي زندگي خوب مي شود. اين نظريه مي گويد که ما استانداردهايي از زندگي خوب در ذهن خود داريم و دائما واقعيت هاي زندگي مان را با آن معيارها مي سنجيم. ما گرايش داريم تا زندگي مان را با آنچه که مي توانست باشد، مقايسه کنيم. اين مقايسه مي تواند شامل مقايسه عملکرد فعلي با عملکرد گذشته خودمان بوده و يا ناشي از مقايسه عملکردمان با عملکرد ديگران باشد. مايکالوس (1985)، اين مقايسه نه تنها براساس خواسته هاي ما و يا عملکرد ديگران بلکه براساس نيازهاي ماست و اين که چه چيز را منصفانه مي پنداريم .3. نظريه عاطفه :شادي ناشي از تجربه عاطفي غير منطقي است که کامرواسازي نيازها را نشان مي دهد. در اين ديدگاه شادي انعکاسي است از احساس کلي ما. مردم هنگامي که نياز هاي اساسي شان از جمله گرسنگي، احساس خطر و تنهايي ناديده گرفته شود، احساس ناراحتي مي کنند. اين نظر با نتايج موجود درباره ميانگين شادي کمتر در کشورهاي فقير همخواني دارد .
فروید
فروید معتقد است كه افراد روان رنجور به شیوه های عجیبی رفتار می كنند كه موجب غمگینی می گردد و به نظر می رسد نمی توانند از تجارب خود نفعی ببرند. خاطرات ناخوشایند ، قبیح و رویدادهای فاجعه آمیز دوران كودكی در ضمیر ناهشیار ، پنهان می ماند و مانع شادی فرد می شود. به نظر فروید ، بهترین راه جهت كاهش غمگینی بیماران روان رنجور ،‌بینش دادن به آنها درباره محتوای ضمیر ناهوشیارشان است،‌به همین منظور از هیپنوتیزم ، تحلیل رویا و تداعی كلمات استفاده می شود. البته بر طبق نظر وی ، افراد ،‌ خودشان در مورد غمگینی كار چندانی از دستشان بر نمی آید ، زیرا ضمیر ناهشیار به بخش اعظمی از اطلاعات مربوط به علل عدم شادی ما دسترسی ندارد .
فاوا
چون افراد افسرده دارای افكار غیر منطقی و منطقی هستند ، شناخت درمانی برای اصلاح این افكار توصیه شده است. نوعی از شناخت درمانی در افراد سالم با موفقیت مورد استفاده قرارگرفته است و باعث افزایش شادی و احساس رضایت آزمودنی ها شده است. فاوا و همكاران ( 1998) ابعاد بعدی شامل: پذیرش خود، ارتباط مثبت با دیگران ، استقلال ، تسلط بر محیط ،‌ هدفمند بودن در زندگی و رشد و ارتقاء شخصی را بررسی كرده اند. این روش بر افكار مثبت تأكید دارد .
کینگ داینر
داینر ( 1984 ) معتقد است که شادمانی حداقل دارای ســه جـزء است که عبارتاند از: عاطفه مثبت،عاطفه منفی و متغیرهایی مــانند رضایت از زندگی. عاطفه مثبت دارای ارتباط قوی با برونگرایـی و عاطفه منفی با روان رنجوری ( neuroticism ) ارتبـاط دارد.
داینر ( 1984 ) بــا اسـتناد بـه 11 پژوهـش، بـه وجود همبستگی بین شادمانی و عزت نفس اشاره می کند.
از دیدگاه داینر (1984) نظریه های شادکامی می تواند بر پایه تاکید آن ها نسبت به اثرات پایین بالا (بیرونی/موقعیتی) یا اثرات بالا – پایین (صفات درونی و فرایندها) به شادکامی ما از یکدیگر متمایز شوند. در نظریه های پایین – بالا، شادکامی عمدتا تحت تاثیر شرایط زندگی و محیط فرد است. یعنی آن که مواردی نظیر پول و درآمد و تحصیلات، دوستان و پیوندهای اجتماعی و به طور کلی عوامل محیطی و موقعیتی، شادکامی فرد را تعیین می کنند. شادکامی دستاورد مجموعه لحظه های خوشایند بیشتری را تجربه می کند .
فوجیتا ، داینر و ساندویک ( 1991 ) همبستگی بین برونگرایی و تجربه عواطف مثبت را 0/8 برآورد کردند و دریافتند که روان نژندی و تجربه عواطف منفی تقریباً از هم غیرقابل تمیزند.
داینر ، سو ، لوکاس و اسمیت ( 1999 ) در رویکرد های بالا – پایین، شادکامی فرایند صفات درونی و فرایندهای روانشناختی همچون حالت های خلقی، هدف ها، سبک های مقابله و فرایند های سازگاری است
دایــنر، سـو، لوکـاس و اسـمیت ( 1999 ) چنیـن گـزارش کرده انـد کـه مــردم کشــورهای ثروتمند از مردم کشورهای فقیربسیار شادترند.
داینر و همکاران ( 1999 ) معتقدند کـه مـیزان شـادمانی زنـان و مردان برابراست، اما هنگامی که افســردگـی را در نظـر مـیگـیریم، موضوع تا حدودی پیچیده می شــود. بـه ایـن صـورت کـه بـا وجـود شادی یکسان زنان و مردان، افسردگی در زنان بیشتر از مردان اسـت. توضیح این امرتوسط داینرو همکاران این است که زنــان نسـبت بـه مردان هم عاطفه منفی بیشتری و هم عاطفه مثبــت بیشـتری را تجربـه می کننـد و برآینـد ایـن دو عاطفـه، شـادی زنـان و مـردان را یکسـان می سازد.
داینر، سو، لوکاس و اسمیت (1999) در تعریف خود از شادکامی به سه مولفه رضایت از زندگی، عاطفه مثبت خوشایند و عاطفه منفی ناخوشایند اشاره می کنند. هر یک از این مولفه ها می تواند به اجزای کوچکتری تقسیم شوند. 
داینر و لوکاس (2000) معتقدند که شادکامی به چگونگی ارزیابی مردم از زندگی خود اشاره دارد و شامل متغییرهایی از قبیل رضایت از زندگی، رضایت زناشویی، رضایت از کار، فقدان افسردگی و اضطراب و وجود عواطف و خلقیات مثبت می شود. ارزیابی شخص از خود ممکن است به شکل شناختی باشد. مثلا هنگامی که شخص به طور کلی در مورد رضایت از زندگی خود، جنبه هایی از زندگی مانند تفریحات به قضاوت آگاهانه می نشیند. ارزیابی شخص ممکن است عاطفی نیز باشد (تجربه هیجانات و خلقیات ناخوشایند و خوشایند مردم در مواجهه با زندگی خود).
بنابراین گفته می شود اگر شخص رضایت از زندگی بالایی داشته باشد و غالبا خوشی را تجربه کند و فقط گه گاهی هیجاناتی مثل غمگینی و خشم را تجربه نماید، دارای شادکامی بالا خواهد بود و برعکس اگر از زندگی خود ناراحتی داشته باشد و خوشی و علاقه اندکی را تجربه نماید و پیوسته هیجانات منفی مثل خشم و اضطراب را احساس کند ئدارای شادکامی پایین است (داینر و لوکاس، 2000).
در باب شادکامی، لیوبو میرسکی، کینگ داینر (2005) معتقدند که افراد شاد در حوزه های چند گانه زندگی نظیر ازدواج، درآمد، عملکرد شغلی و سلامتی، موفق تر از افراد غیر شاد هستند.

داینر، (۲۰۰۲؛ به نقل از کشاورز و وفائیان، ۱۳۸۶، ص ۵۲)، شادی را به عنوان هیجانی چندبعدی تعریف می کند که در بردارنده ی «نوعی ارزشیابی است که فرد از خود و زندگی اش به عمل می آورد و مواردی از قبیل رضایت از زندگی، هیجان و خلق مثبت، فقدان افسردگی و اضطراب را شامل می شود و ابعاد مختلف آن نیز به شکل شناخت ها و عواطف است». این تعریف با تعاریف ارائه شده توسط دیگر نظریه پردازان و پژوهشگران برجسته ی هیجان شادی، همخوانی زیادی دارد (آرگایل؛ به نقل از گوهری انارکی و همکاران، ۱۳۸۳؛ کالاهان ، ۲۰۱۱؛ کار، ۲۰۰۵، لیوبومیرسکی، شلدون و اشکید، ۲۰۰۵).
کاستا و مک کرا
کاستا ( Costa ) و مک کرا ( Crae Mc ) مدعی کشـف ژن شـادی شــدند. ایــن دو روانشــناس شــادمانی را عمدتــاً بــه برونگرایـی و ثبـات هیجـانی مربـوط سـاختند و از آنجـا کـه ایـــن ویژگی های شخصیتی نیزتا حد زیادی مبنای ژنتیک دارند، ادعای فوق مطرح شد .
پژوهش طولی کاستا، مک کرا و نوریــس ( 1981 ) نتیجـه جـالب توجـهی بـه دسـت میدهـد. آنـها گـزارش کردهانـــد کــه برونگرایی میتواند وجود عاطفه مثبت و شادی 17 سال بعد فرد را پیشبینی کند. این مطالعـه نشـان می دهـد کـه برونگرایـی، بـهترین پیشبینی کننــده شـادمانی و درونگرایـی بـهترین پیشبینـی کننـده عاطفه منفی و ناشادی اســت.
مک کري و کاستا ابراز کرده اند که شخصیت و شادکامی می توانند از طریق یک مدل مورد سنجش قرار گیرند و اشاره کرده اند که مدل پنج عاملی شخصیت جامع ترین مدل تجربی در مطالعه ي شخصیت است که این مدل پنج عاملی، صفات شخصیت را در پنج عامل شامل برونگرایی، گشودگی، با وجدان بودن، توافق پذیري و روان رنجورخویی دسته بندي می کند .
پژوهش طولی کاستا، مک کرا و نوریس نتیجه قابل توجهی به دست می دهد که برونگرایی بهترین پیش بینی کننده شادمانی و درونگرایی بهترین پیش بینی کننده عاطفه منفی و ناشادی است. همبستگی شادی با برونگرایی آنقدر مسلم و قوی است که برخی صاحب نظران تعریف شادی را بدون در نظر گرفتن برونگرایی صحیح نمی دانند .کاستا و همکاران ( 1981 ) دریافتند که این همبستگی می تواند شادی 17 سال بعد فرد را پیش بینی کند .
فرلو
تجربه كردن لحظات اوج ،‌یكی از شیوه هایی است كه منجر به شادی عظیم در انسان می شود. فرلو تحقیق نظام داری را در زمینه آن دسته از تجاربی انجام داد كه به واسطه شادی و لذت وافر متداعی با آن ها در حافظه مردم رسوخ كرده بود. برای خود فرلو گوش دادن به موسیقی كلاسیك مخصوصاً‌ آثار باخ و بهتوون برای او لحظات اوج را به وجود می آورد. وقتی فرلو از 95 نفر فرد افسرده خواست تا اوج تجارب افسردگی خود را توصیف كنند ، متوجه شد تجارب اوج برای آنها تا حدودی اسرار آمیز بوده است. دو مورد از رایج ترین تجارب اوج ، ‌تجارب ناشی از رابطه جنسی و موسیقی بود. سایر عوامل ذكر شده عبارتند از : نیل به برتری و كمال واقعی . زنان نیز از داشتن تجارب اوج پس از تولد فرزندشان خبر دادند ، البته این تجارب بیشتر برای بزرگسالان مفهوم دارد و چون سن یكی از عوامل مهم در تجربه شادی است. بدیهی است كه لذت در دوران كودكی به هیچ وجه شباهتی به لذت در دوران نوجوانی یا میانسالی ندارد. یكی دیگر از عوامل قابل بررسی جنسیت است.
شواهدی وجود دارد كه نشان می دهد كودكان با جنس های متفاوت از فعالیت های متفاوتی لذت می برند. در پژوهشی كه اسكات بر روی 7 پسر 11 ساله و همان تعداد دختر انجام داد، از آنها خواست تا شادترین رویداد كه تا كنون به وقوع پیوسته را به طور مفصل شرح دهند. وی به این نتیجه رسید كه جالبترین جنبه شادی در بین 11 ساله ها این است كه تفاوت های جنسی ، پیشاپیش آشكارند. در این مطالعه هیچ دختری وقتی شادترین رویداد زندگی اش را توصیف می كرد ، به پیشرفت خود اشاره نكرد. در حالی كه 20 درصد از پسرها به این نكته اشاره داشتند ، از سوی دیگر ،‌10 درصد از دختر بچه ها شادترین رویداد زندگی شان را هنگام دوستی با دیگران تجربه كرده بودند ، اما در مورد هیچ كدام از پسرها چنین نبود .
ادنیگتون و شومن
به نظر ادنیگتون و شومن ( 2004) شادی از عوامل چندی از قبیل رضایت كمی از زندگی ، رضایت از مقوله های خاص زندگی ، وجود عواطف مثبت فراوان (خلق و عواطف خوشایند) و فقدان مبنی عواطف منفی ( خلق و عواطف ناخوشایند ) تشكیل می گردد. این مؤلفه ها را می توان به اجزای كوچكتر تقسیم كرد. عواطف مثبت را می توان تحت مفاهیمی مانند : خوشی ،‌وجد رضایت ، غرور ، محبت ،‌شادی و شور تقسیم بندی كرد. عواطف منفی را نیز می توان به مفاهیمی مانند : احساس گناه ،‌ شرم ، غمگینی ، ‌اضطراب ، نگرانی ،‌خشم ، استرس ، افسردگی و حسادت طبقه بندی كرد. رضایت از زندگی را نیز می توان به اجزایی از قبیل : رضایت از زندگی فعلی ،‌ رضایت از گذشته ، آینده و افراد مهم تقسیم بندی نمود. رضایت از مقوله های مهم را نیز می توان به مقوله هایی مانند: كار ، خانواده ، ‌تفریح ،‌سلامتی ، ‌امور مالی خود و گروه تقسیم بندی نمود .
لایکن
لایکن ( 1999 ) معتقد است که 40 تــا 50 درصـد اختلافـات موجـود بین سطح شادمانی افراد به عوامل ژنتیکی مربوط می باشد.
آرجیل
به باور آرجیل ، مردم شاد نه تنها تعامل اجتماعی بیشتری با دیگران دارند، بلکه کیفیت ارتباطات آنها بهتر است. نتایج چندین مطالعه نشان داده است که مردم شاد همدیگر را بیشتر دوست دارند و بیشتر به وسیله دیگران دوست داشته می شوند و کسانی که وقت بیشتری را با آنها می گذرانند، می گویند باز هم دوست دارند آنها را ملاقات کنند. افراد شاد به احتمال بیشتری تن به ازدواج می دهند و از کودکانشان بهتر نگهداری می کنند .
آرجیل معتقد است که برای شادکامی بایستی چهار مولفه در نظر گرفت: عاطفه مثبت، رضایت از زندگی، فقدان اضطراب و فقدان افسردگی.
آرجیــل و همکــاران ( 1995 ) شــادی را ترکیبی از وجــود عاطفـه مثبـت، فقـدان عاطفـه منفـی ( negative affect ) و رضایت از زندگی ( life with satisfaction ) می دانند.

آرجیل، مارتین و لو ( 1995 ) با انجام مطالعات مختلف همبستگی برون گرایی و شادی را گزارش کرده اند. 
آرجیل و همکاران (1995) شادی را ترکیبی از وجود عاطفه مثبت، فقدان عاطفه منفی و رضایت از زندگی می دانند.
آرجیل ( 1999 ) دریافت که همبسته های بیرونی شادکامی (مانند پول و پیوند های اجتماعی) تنها 10 تا 15 درصد از واریانس شادکامی را تبین می کنند .
هیلـزو آرجیـل ( 2001 ) مـهمترین عوامـل مؤثربر شادمانی را ثبات هیجانی می دانند.
آرجیـل ( 2001 ) عزت نفس را جزء جدایی ناپذیر شادی یا اساسی ترین عنصر شادی و دارای قویترین همبستگی با مقیاس های خوشبختی می داند .
نتایج تحقیقات آرجیل ( 2001 ) نشان می دهند که جریان خون سطح بدن در موقع خوشحالی افزایش و در حالت غم و نگرانی کاهش می یابد. همچنین شادی به عنوان سپری در مقابل استرس عمل می کند .
ثبات عاطفی تعبیری است که هیلز و آرجیل ( 2001 ) هنگامی که در مورد پیش بینی کننده های شادی تحقیق می کردند، ارائه دادند. به عقیده آنها ثبات هیجانی مهمترین عامل موثر بر شادمانی می باشد. این بعد شخصیت در مقابل بعد روان رنجوری نمونه بارز شخص بسیار پایداری می باشد که رفتار و اعمالش پختگی فراوان دارد و کاملاً سازش یافته است، یا به عبارتی شخصیت وی از ثبات و پایداری زیادی برخوردار است.هیلز و آرجیل ( 2001 ) در پژوهش های خود به این نتیجه رسیدند که فقدان روان رنجوری یکی از بزرگترین پیش بینی کننده های شادمانی است و مردم با ثبات، دارای خصوصیاتی از قبیل آرامش، خونسردی و پرهیز از شکایت درباره نگرانیها یا اضطرابهای شخصی می باشند. آنها معتقدند که ثبات عاطفی عمده ترین بعد عاطفی انسان است. همچنین گزارشمی کنند که ثبات عاطفی یک پیش بینی کننده قوی رضایت از زندگی می باشد.
به باور هیلز و آرجیل ( 2001 ) شادکامی برنگرش و ادراکات شخصی مبتنی است و برحالتی دلالت می کند که مطبوع و دلپذیراست و از تجربه ی هیجانهای مثبت و خشنودی از زندگی نشأت می گیرد .
شادکامی شامل حالت خوشحالی یا سرور (هیجانات مثبت)، راضی بودن از زندگی و فقدان افسردگی و اضطراب (عواطف منفی) است (آرجیل، 2001) .
آرجیـل و لـو ( 1990 ) معتقدند که عزت نفس شادمانی را افزایش می دهد، اما فقدان آن موجب کاهش عزت نفس نمی شود.
آرگایل و لو ( 1990 ) نشان دادند که شادی به طور مثبت با برونگرایی و به طور منفی با روان رنجوری همبسته و مرتبط است و با روان پریشی غیرمرتبط است .
آرگایل و لو ( 1990 ) دریافتند که برونگراها مهارتهای اجتماعی خاصی دارند که آنها را جرأتمندتر ومشارکت کننده تر می سازد و آنها را قادر می سازد تا بهتر به مدیریت ارتباطشان بپردازند. برونگراها به دلیل جرأتمندتر بودن شادتر هستند.
هیلـز و آرجیل ( 1998 ) در بیان این کارکردها به مواردی از جمله احساس اتصال با معبودی بسیار قدرتمند و مقدس، عشق، برابری و احساس در جمـع بـودن اشـاره می کننـد.
آرجیــل ( 1999 ) معتقد است بیـن درآمـد و شـادمانی ارتبـاط مثبـت وجـود دارد، اما پژوهش های وی نشــان می دهـد کـه ایـن ارتبـاط در بیـن اقشار کم درآمد بیشتراست ؛ یعنی درآمد تا اندازهای کـه نیازهـای مادی افراد را بر طرف می سازد بر شادمانی تأثیر دارد، ولی درآمـد بیش از حد مورد نیاز شادمانی را افزایش نمی دهد.
آرجیل (1999) نیز در همین راستا معتقد است که مهمترین تفاوت احساس بین زن و مرد این است که زنان تغیر پذیری بیشتری نسبت به مردان دارند.
به اعتقاد آرجیل ( آرگایل ) نمرات مقیاس هدف زندگی، به طور قوی با نمرات شادی هم بستگی دارد.
آلیس
بر طبق نظر الیس ، نقطه ی شروع به هنگام تلاش برای شاد کردن خود این است که بدانیم غمگینی آخرین مرحله ی زنجیره سه مرحله ای می باشد .مرحله ی (A)،یک رویداد فعال کننده است که مثلا” می تواند طرد شدن از سوی دیگران باشد،مرحله (B)، ترکیبی از واکنش های عقلانی و غیرعقلانی به آن رویداد است و سرآنجام مرحله (C)حالت افسردگی شدید یا غمگینی است .عمده ترین روشی که درمان عقلانی –هیجانی الیس برای خلق مجدد شادی مطرح می نماید ٬تغییر دادن افکار خودمخرب است که اکثرا” در پی تجربه رویدادهای ناخوشایند زندگی روی می دهد.
مایرز
مایرز (1992) معتقدند که وجود سلامت شرط اول شادمانی است .
مایرز و دینر ( 1995 ) معتقد اند که شادکامی و نشاط به عنوان یکی از مهمترین نیازهای روانی بشر، به دلیل تأثیرات عمده ای که در مجموعه زندگی انسان دارد، همیشه ذهن انسان را به خود مشغول کرده است. شادکامی ناشی از قضاوت و داوری انسان درباره چگونگی گذراندن زندگی است. این نوع داوری از بیرون به فرد تحمیل نمی شود، بلکه حالتی است درونی که ازهیجانهای مثبت تأثیر می پذیرد .
مایرز ( 1996 ) معتقد است که افراد شاد همچنین دارای عزت نفس بالاتر، روابط دوستانه قویتر و اعتقادات مذهبی معنادارتری هستند .
مــایرز ( 2000 ) معتقد است ایمان مذهبی تأثیرزیادی بر میزان شادمانی دارد. ایمان مورد نظر مایرز ایمــانی اسـت کـه حمـایت اجتمـاعی، هدفمنـدی، احساس پذیرفته شدن و امیدواری را برای فرد به ارمغان مــی آورد.
مایرز ( 2000 ) شادکامی ، صرف نظر از چگونگی به دست آوردن آن می تواند سلامت جسمانی و روانی را بهبود بخشد .
مـایرز ( 1992 ) معتقدنـد کـه وجـود سلامت شرط اول شادمانی است.
مطالعات روان شناختی نشان می دهد که احتمالا دلیل سطوح بالاتر شادکامی زنان به خاطر میزان احساسات بالای آنها می باشد (فوجینا، دینر و سادویک، 1991)
ویلسون
ویلسون ( 1967 ) گزارش کـرده است که عزت نفس یکـی از مـهمترین پیشبینـی کننده هـای شـادی است.
نظریه بیوفیلیا نخستین بار توسط ویلسون (۲۰۰۰) به منظور توصیف ماهیت ارتباط و پیوند تنگاتنگ بین انسان­ها و طبیعت و دیگر اشکال حیات مطرح ­شد. شواهد بسیاری دال بر مزایای احساسی و روان­شناختی ارتباط انسان با طبیعت وجود دارد. به عنوان مثال، حضور در طبیعت به کاهش سطح اضطراب و افسردگی، افزایش اعتماد به نفس و بهبود سلامت افراد منجر می­ شود ، بیان شد .
واتسون ( 2000 ) معتقد است ، عاطفه مثبت با فعالیت فیزیكی مداوم ، خواب كافی ، ارتباط اجتماعی با دوستان نزدیك و تلاش برای اهداف با ارزش ارتباط دارد. اهداف با ارزش افزایش یابد ،‌ عاطفه مثبت یك دیدگاه از شادكامی است .
مارتین سلیگمن
از هنگامی که مارتین سلیگمن رویکرد "روان شناسی مثبت نگر" را به جامعه روان شناسی معرفی نمود، تنها ده سال می گذرد و در این مدت کوتاه شاهد به وجود آمدن یک مکتب جدید با نظریه ها، پدیده ها و مفاهیم مختلف بوده ایم. اگرچه این مفاهیم و اصطلاحات امروزی از ابتدای پیدایش دانش بشری، توسط فیلسوفان و دانشمندان یونانی، هندی و ایرانی مورد بحث و چالش بسیار قرار گرفته اند، اما سلیگمن و همکارانش با استفاده از روش علمی و طبقه بندی مفاهیم توانستند مجموعه کاملی از این کلمات را در یک مکتب جدید فکری با عنوان رویکرد مثبت نگر معرفی نمایند. بنابراین آنچه که امروز در نظریه های روان شناسی مثبت نگر غرب، در مورد شادکامی، امید، خوش بینی، رضایت مندی، نوع دوستی، سعادت و عشق می بینیم، پدیده ها و کلمات جدیدی نیستند که در ادبیات و فلسفه اصیل ایرانی نوظهور باشند.
در سال 2002 میلادی، مارتین سلیگمن با بیان نظریه شادکامی که به مفهوم اودایمونیا  (Eudaimonia) ارسطو شباهت بسیاری دارد، گام بزرگی را در جهت تعریف شادکامی برداشت. ارسطو شادکامی را در خوب بودن، نیکی کردن و زندگی در سایه آن می دانست  و سلیگمن به پیروی از این جمله، شادکامی حقیقی را رسیدن به شناسایی و رشد توانایی (کنجکاوی، نیروی حیاتی و قدردانی) در بازی، کار و عشق بیان کرده است..سلیگمن سه مسیر را برای رسیدن به شادکامی معرفی کرده است. اولین مسیر دلپذیر، شامل تجربه هیجانات مثبت نسبت به گذشته (مانند: بخشش و قناعت) است.
مسیر دوم از دیدگاه سلیگمن گرمی، نشاط و لذت در زمان حال است.
سلیگمن سومین مسیر را خوش بینی و امید درباره آینده می داند.
در سال 2005 سلیگمن و همکارانش به بررسی ارتباط میان شادکامی و رضایت مندی از زندگی پرداختند. آنها شادکامی را دارای اجزایی سه گانه معرفی کردند که شامل روابط اجتماعی قوی و مطلوب (جزء اجتماعی)، حالت های خلقی پایدار و شاد (جزء هیجانی) و مثبت اندیشی در تفسیر اطلاعات محیط (جزء شناختی) می باشد.
سليگمن احساس مثبت را به سه دسته تقسيم مي کند: احساس هاي مربوط به گذشته( رضايت، خرسندي، آرامش)، آينده( اميد، خوشبيني، اعتماد، ايمان، اطمينان) و حال(خوشحالي کنوني). علاوه بر آن مفهوم شادي اغلب به عنوان احساس مثبت داشتن، رضايت از زندگي و عدم وجود احساس منفي تعريف مي شود. روابط مثبت با ديگران، هدفمند بودن زندگي، رشد شخصي، دوست داشتن ديگران و طبيعت نيز از اجزاي شادکامي به حساب مي آيند .
از دیدگاه سلیگمن شادکامی در سه وجه گذشته (در قالب رضایت و بهزیستی)، حال (در قالب جاری بودن، خوشی، لذت بردن و شادمان بودن) و آینده (در قالب شناخت‌های سازنده، امید، خوش بینی و ایمان) تعریف می‌شود. فرد با‌ نشاط‌ از حداکثر مهارتهای ذهنی خویش‌ در‌ جهت رشد‌ بهره‌ می‌گیرد.‌ از هـمین رو در ابـراز ایـده‌های‌ نو، تمرکز، یادسپاری و یادآوری اطلاعات از دیگران پیشی می‌گیرد. «فراغ خاطری» کـه نـشاط پدید می‌آورد،‌ قابلیت ذهنی و توانایی‌ مغزی‌ را برای عرضة عملکرد مثبت‌ فزونی‌ می‌بخشد .
سلیگمن (2004)، بیان داشت که عبارت پر معنای شادکامی را می توان به سه مؤلفه علمی قابل کنترل تجزیه کرد: هیجان مثبت (زندگی لذتبخش)، فعالیت (زندگی درگیرانه و متعهدانه) و معنا (زندگی معنادار). زندگی لذتبخش آن چیزی است که تئوری های لذت گرایانه مربوط به شادی تصدیق می کنند و عبارتست از داشتن هیجانات مثبت زیاد در مورد حال، گذشته وآینده و یادگیری مهارت های وسعت دهنده به عمق و تداوم این هیجانات. هیجانات مثبت در مورد گذشته شامل رضایت، خرسندی، خشنودی و سربلندی، افتخار وآرامش و تمرین قدردانی و بخشش برای افزایش خاطرات مثبت و خوشایند مربوط به گذشته به کار می روند. هیجانات مثبت در مورد آینده عبارتند از امید و خوشبینی، ایمان، توکل و اعتماد و اطمینان و این هیجانات، بخصوص امید و خوشبینی برای مقابله با افسردگی مهیا شده اند. هیجانات مثبت مربوط به حال عبارتند از رضایت حاصل از لذت و خوشی آنی. دومین شادی زندگی در نظریه سلیگمن زندگی فعال است، زندگی که به دنبال تلاش، مشار کت و جذب شدن به کار و فعالیت، روابط خصوصی و فراغت و آسودگی باشد.
سلیگمن می گویدکه یک راه برای دست یافتن به زندگی فعال و جاری بودن و در حرکت بودن این است که والاترین استعداد ها و توانمندی های افراد را بشناسیم و به آنها کمک کنیم تا فرصت های لازم برای استفاده از این توانایی ها را پیدا کنند. سومین شادی زندگی در نظریه سلیگمن عبارتست از در جستجوی معنابودن. این عمل شامل استفاده از توانایی های و استعداد های افراد برای مشارکت وخدمت در چیزی است که معتقدند بزرگتر و والاتر از «خود» است تعداد زیادی از چنین نهادهای مثبتی وجود دارند. مذهب، سیاست، خانواده، جامعه و ملت. صرف نظر از نهاد خاصی که فرد در آن خدمت می کند تا زندگی معناداری داشته باشد، خود انجام این کارحس رضایت و خشنودی در فرد به وجود می آورد و باور می کند که خوب زندگی کرده است (سلیگمن، 2004).
فرض روانشناسی مثبت‌ گرا:
فرض بر این است که ویژگی‌های کارآمد و توانایی‌هایی در انسان وجود دارند مانند امید، خوش‌بینی، تلاش، بودن در زمان حال و … که مانند سپری از او در برابر بیماری‌ها محافظت می‌کنند. به‌عنوان‌مثال خوش‌بینی آموخته‌شده باعث جلوگیری از افسردگی و اضطراب در کودکان و بزرگ‌سالان می‌شود.روانشناسی مثبت‌ نگر بر ۳ اصل تأکید می‌کند:
۱-تجربه‌هایی که برای مردم ارزشمند است مثل امید، خوش‌بینی، شادی و…
۲-صفات فردی مثل کار، فعالیت و تلاش، مهارت‌های بین فردی و…
۳-ارزش‌های مثبت گروهی و شهروندی مثل مسئولیت‌پذیری، صبوری، دلگرمی دادن و…
هدف روانشناسی مثبت‌ نگر چیست؟ روانشناسی مثبت نگر به دنبال آن است که تصویری زیبا و ارزشمند از زندگی ارائه کند و افراد را توانمندتر کند و استعدادشان را شکوفا سازد. هم‌چنین شناخت بیشتر پیدا کردن از عواملی که به افراد کمک کند چه به‌صورت فردی، چه گروهی به رشد و بالندگی دست پیدا کنند. روانشناسی مثبت‌ نگر می‌خواهد بهزیستی و سطح کیفیت زندگی را بهبود ببخشد.
 برخی از موضوعات روانشناسی مثبت‌ نگرخوش‌بینی
یعنی انتظار مثبت برای نتیجه هر چیزی. انتظار داشته باشیم که اتفاقات خوبی برایمان می‌افتد. بر اساس مدل شناختی در روانشناسی، ۳ موضوع تعیین‌کننده‌ی وضعیت روانی هر فردی هستند: نوع نگاه انسان به خود؛ یعنی انسان خودش را به‌طورکلی چگونه ارزیابی می‌کند؟ مثلاً خود را موفق می‌داند یا شکست‌خورده؟ نوع نگاه انسان به دیگران؛ یعنی انسان دیگران را به‌طورکلی چگونه ارزیابی می‌کند؟ مثلاً دیگران را مهربان می‌داند یا ظالم؟ نوع نگاه به آینده؛ یعنی چه فکری در مورد آینده می‌کند؟ مثلاً آینده پر از اتفاقات ناخوشایند است یا خوشایند؟سلیگمن و همکارانش ۴ منبع برای پرورش و رشد خوش‌بینی معرفی کرده‌اند: خانواده- وراثت- معلمان- رسانه ها
خانواده: بافت و نظام رفتاری خانواده‌ای که ما در آن بزرگ شده‌ایم در همه جنبه‌های زندگی‌مان، خود را نشان می‌دهد چون تأثیرات مستقیم و غیرمستقیمی بر رفتار ما می‌گذارند.
طبیعتاً خانواده‌هایی که دید مثبتی به اتفاق‌هایی که برایشان می‌افتند، دارند و دلایل شکست را به عوامل خارج از کنترل خودشان و موقتی نسبت می‌دهند، فرزندانی را تربیت می‌کنند که آن‌ها نیز خوش‌بینی را الگو خود قرار می‌دهند. آن‌ها در خانواده یاد گرفته‌اند که بیشتر خوش‌بین باشند تا بدبین. البته این توضیحات بدان معنا نیست که اگر پدر و مادری سبک تبیینی بدبینانه داشتند، فرزندان آن‌ها هم حتماً بدبین می‌شوند. بی‌شک هر فرد منحصربه‌فرد است.
وراثت: پژوهش‌های بالینی با آزمایش‌هایی که بر روی دوقلو‌ها انجام‌شده‌اند، نشان داده‌اند که خوش‌بینی تا حدودی جنبه ارثی دارد.
معلمان و مربیان: به‌جز پدر و مادر، افراد دیگری وجود دارند که سبک تبیینی خود را ناخواسته تحمیل می‌کنند، معلمان و مربیان نیز افراد تأثیرگذاری بر روی اشخاص هستند.
معلمان و مربیان باید در نظر داشته باشند که انتقادهایی که می‌کنند یا ایرادهایی که می‌گیرند، باعث می‌شوند که بر دید افراد بر خودشان و جهان تأثیر می‌گذارند. آن‌ها زمانی که با شکست شاگردانشان مواجه می‌شوند باید به این موضوع توجه داشته باشند که با دید بدبینانه و ناامیدکننده با آن‌ها برخورد نکنند چون بر دید آن‌ها نسبت به همه‌چیز به‌شدت تأثیر می‌گذارد.
رسانه‌ها: رسانه‌ های اجتماعی تأثیر زیادی بر سبک تبیینی افراد دارند. نحوه‌ای که اخبار مسائل روز دنیا را به تصویر می‌کشد، موضوعاتی مثل جنگ، خشونت و… و دلایل این اتفاقات معمولاً با تحریف همراه است و عوامل منفی برجسته می‌شوند. درنتیجه اگر اطلاعات کافی در مورد اتفاقات روز دنیا نداشته باشیم ممکن است شنیده‌ها بر دیدمان اثر منفی بگذارند. هم‌چنین سریال‌ها، فیلم‌ها سینمایی و … نیز با پرداختن به مسائل مختلف و شکل دادن به شخصیت‌های مجموعه‌های تلویزیونی با رفتارهای متفاوت، موارد زیادی را آموزش می‌دهند.شادکامی
روانشناسی مثبت ‌نگر به‌عنوان علم شاد زیستن تعریف شده است. شاد بودن و داشتن احساسات مثبت تأثیر زیادی بر طول عمر، رشد خلاقیت، حل مسئله، ارتقا کیفیت زندگی، موفقیت‌های شغلی، تحصیلی و…، پیشگیری از اختلال‌ها و بیماری‌های جسمی و روانی دارد.شادی دارای ۳ بخش مهم است:
۱-احساسات منفی کم
به احساساتی مثل غم، خشم، کینه و… احساسات منفی گفته می‌شود. هرچقدر این احساسات را کمتر تجربه کنیم، میزان شادی ما بیشتر می‌شود.
۲-احساسات مثبت زیاد
به احساساتی مثل عشق، لذت، قدردانی و… احساسات مثبت گفته می‌شود. هرچقدر این احساسات را بیشتر تجربه کنیم، احساس شادی بیشتری می‌کنیم.
۳-احساس رضایت از زندگی
رضایت از زندگی به این معنی است که با وجود ناکامی و مشکلات سعی کنیم جنبه‌های مثبت زندگی را ببینیم و به خاطر وجود آن‌ها حس رضایت‌مندی را تجربه کنیم.

پنج راهکار علمی برای افزایش شادکامی:

مهربانی کردن
هر روز یک تا پنج عمل مهربانانه در حق کسی انجام دهید. منظور کاری است که باعث خوشحال شدن طرف مقابل بشود. سپس در دفترچه‌ای یادداشت کنید از انجام هرکدام از آن‌ها چه احساسی داشتید. 

نامه تشکر
برای یکی از افراد مهم زندگی‌تان نامه قدردانی بنویسید و در آن نامه بابت هر موضوع مثبتی که در زندگی‌تان تأثیرگذار بوده است از آن شخص تشکر کنید. می‌توانید آن نامه را برایش بفرستید یا شخصاً خودتان به دست او برسانید.

اتفاق خوب
هر شب ۳ اتفاق خوبی که در طول روز برایتان رخ داده است را یادداشت کنید و دلیل روی دادن هر یک از آن‌ها را بنوسید. ممکن است فکر کنید که شاید در بعضی روزها اتفاق خوبی نیفتد، اشکالی ندارد! شما سعی‌تان را بکنید تا اتفاق‌ها خوب را بسازید. هم‌چنین وقتی به دنبال مرور کردن اتفاقات خوب هستید سخت‌گیر نباشید، هر چقدر هم که کوچک بودند، یادداشتشان کنید.

گوش دادن فعالانه
زمانی که چیزی را گوش می‌دهید، همه حواستان را به صحبت‌های طرف مقابلتان بدهید. سؤال بپرسید، وسط صحبت‌هایش نپرید، همدلی کنید (به موضوع از زاویه دید او نگاه کنید)، قضاوت و نصیحت نکنید. گوش دادن فعال در بهبود روابط بسیار اثرگذار است. 

تنفس ذهن آگاه
سعی کنید بر دم و بازدمتان تمرکز کنید. اگر حواستان پرت شد، دوباره توجهتان را متمرکز کنید. این مدل تنفس در آرامش بخشیدن به شما بسیار کمک‌کننده است.

رضایت
احساس رضایت از زندگی یکی از مباحث مهم در روانشناسی مثبت‌ گرا است. احساس رضایت از زندگی باعث احساس راحتی و آرامش می‌شود و برای رسیدن به شادی حقیقی انسان باید از درون احساس رضایت کند، برای این کار باید تصمیم بگیرد که به شکایت‌ها و اعتراض‌هایش نسبت به هر چیزی که باب میلش نیست، پایان دهد. رضایت از زندگی یک انتخاب است. این انسان است که رضایت یا نارضایتی را انتخاب می‌کند. رضایت جنبه‌های وسیعی از زندگی را در بر می‌گیرد؛ شغلی، مالی، عاطفی و… .
دید منعطف و سازگارانه منجر به رضایت از زندگی می‌شود. رضایت از زندگی به این معنی نیست که هیچ مشکل یا درگیری وجود ندارد بلکه به این معنا است که می‌توان در کنار همه‌ ناملایماتی‌ها به جنبه‌های مثبت نیز نگاه کرد و این فرصت را به فرد می‌دهد تا تسلیم فراز و نشیب‌های زندگی نشود.

معنویت
سلیگمن در یکی از آثار خود به نام شادی حقیقی به موضوع معنویت پرداخته است. او معتقد است که روانشناسی قرن بیستم دیدگاهی منفی نسبت به دین داشته است و به همین دلیل خود را از یکی از منابع مهم کمال و رشد محروم کرده است. اکثریت روانشناسان قرن بیستم معتقد بودند که سلامت روان با دین ارتباطی ندارد ولی پژوهش‌های نیمه دوم قرن بیستم نشان دادند که گرایش‌های دینی می‌توانند از بسیاری از اختلالات روانی مثل افسردگی، اضطراب، سوءمصرف مواد، طلاق و رفتارهای ضداجتماعی پیشگیری کنند.
اعتقاد به مسائل دینی می‌توانند بر بسیاری از رفتارها تأثیرگذار باشند و افراد خیلی از کارهایی که به خودشان یا دیگران آسیب می‌زنند را انجام نمی‌دهند. ممکن است به خاطر باورهای دینی کمتر دچار درگیری با مسائل زندگی یا افراد دیگر شوند.

امیدواری
امید یعنی دید مثبتی به آینده داشته باشیم. امید باعث می‌شود در مسیر زندگی با انگیزه گام برداریم و به اتفاقات خوبی که قرار است برایمان بیفتد ایمان داشته باشیم. امید باعث می‌شود برای دستیابی به هدف‌هایمان تلاش کنیم.

بخشش
یکی از مباحث جدیدی که روانشناسی مثبت‌ نگر به آن توجه کرده است، بحث بخشش است. بخشش عملی است که فرد آن را به‌صورت آگاهانه انتخاب می‌کند. بخشش یکی از مهارت‌های مهم بین فردی و توسعه فردی است. بخشش باعث بهبود روابط و کاهش پیامدهای بلندمدت تعارضات می‌شود.معنا جویی
سلیگمن از سلسله ‌مراتب زندگی شاد صحبت کرده است و آن را دارای ۳ سطح می‌داند:
سطح اول، زندگی لذت‌بخش است.
سطح دوم، زندگی خوب است.
سطح سوم، زندگی معنادار و شادی واقعی است.
اینکه ما در زندگی برای خودمان معنایی داشته باشیم، کمکمان می‌کند تا زمانی که به در بسته برخورد کردیم، فکر نکنیم که هیچ راهی وجود ندارد و به پوچی برسیم. معنا داشتن در زندگی یعنی هر کاری که انجام می‌دهیم هدفمند است. اگر به سرکار می‌رویم، اگر درس می‌خوانیم، اگر ازدواج‌ کرده‌ایم و… به خاطر آن بوده است که معنایی در زندگی پیدا کرده‌ایم.
افرادی که برای زندگی کردن معنایی ندارند، منفعلانه عمل می‌کنند. نتیجه کارها در هیچ زمینه‌ای برایشان

تاب‌آوری
تاب‌آوری در روانشناسی به معنی ظرفیت مثبت مردم به کنار آمدن با سختی و استرس است؛ یعنی فرد در مقابل سختی‌ها، ناکامی‌ها و تعارض‌های زندگی سازگارانه برخورد کند، دست از تلاش برندارد و برای خلق موقعیت‌های بهتر دائماً تلاش کند.
تاب‌آوری غلبه کردن بر مشکلات است. مشکلات باعث نمی‌شوند که فرد ضعیف شود، اتفاقاً برعکس، فردی که تاب آور است هرچقدر هم شرایط سخت و نفس‌گیر باشد، خسته نمی‌شود و به مسیرش ادامه می‌دهد. در انتهای مسیر او قوی‌تر و محکم‌تر می‌شود. افراد تاب‌آور از چالش‌ها برای رشد کردن استفاده می‌کنند. آن‌ها واقعیت‌های زندگی را می‌پذیرند و توانایی‌های زیادی برای منطبق کردن خود با تغییرات بزرگ دارند.

اصطلاح غرقگی در روانشناسی مثبت‌ نگر
اصطلاح غرقگی توسط یکی دیگر از پایه‌گذاران رشته روانشناسی مثبت نگر به نام میهای چیک سنت میهای، روانشناس مجاری ابداع شده است. فعالیت‌ها علمی وی در زمینه شادی و خلاقیت است اما شهرت وی بیشتر به خاطر مطرح کردن اصطلاح غرقگی است.
غرق شدن به معنی جذب شدن در کاری است. غرقگی نوعی حالت خلسه مانند است.
وقتی فردی کاری را با عشق و علاقه انجام می‌دهد، حالت غرقگی برایش اتفاق می‌افتد. در این حالت شخص تمرکز بسیار زیادی دارد. احساس مضطرب شدن یا ملامت نمی‌کند. احساس می‌کند زمان زود می‌گذرد. غرقگی تجربه‌ای است که باعث می‌شود فرد خودش را فراموش کند و غرق سرخوشی و لذت شود. مثلاً گاهی که در حال مطالعه کتاب موردعلاقه‌مان هستیم و یک دفعه متوجه می‌شویم که چقدر زمان گذشته است و ما غرق در مطالعه بوده‌ایم!
غرقگی به فرد کمک می‌کند تا به اهدافش برسد و مهارت‌هایش را بهبود ببخشد. باعث رشد بینش خلاقانه می‌شود. مهم‌ترین شرط غرقگی این است که فرد در کاری که انجام می‌دهد مهارت داشته باشد و آن فعالیت چالش‌برانگیز باشد. هم‌چنین بین مهارت و چالش تعادل برقرار باشد.
سلیگمن در بررسی‌های خود مشخص کرده است که بعضی از افراد به همین دلیل از زندگی خود رضایت دارند و حتی موفق می‌شوند. آن‌ها در روابط، شغل و امورات روزانه خود غرقگی را تجربه می‌کنند و برعکس بعضی افراد با غرور زیاد، بدون علاقه و به امید زودتر گذشتن زمان لحظات را سپری می‌کنند.

روانشناسی مثبت نگر و نظریه شکوفایی
بهزیستی (بهباشی) از نظر روانشناسی مثبت نگر با شادکامی متفاوت است.
این نظریه ۵ عنصر دارد که آن‌ها را نام می‌بریم و مختصراً توضیح می‌دهیم:
هیجان مثبت: باربارا فردریکسون، چندین هیجان مثبت را معرفی کرده است: شادی، آرامش، علاقه، سپاس‌گزاری، امید، غرور مثبت (احساس خوبی که از موفقیت به دست می‌آید و با فروتنی تعدیل می‌شود)، تفریح، الهام (فراتر رفتن از امور عادی)، عشق.
اشتیاق داشتن به کار: باانگیزه بودن، علاقه‌مند بودن و هدفمند بودن و استفاده صحیح از توانمندی‌ها در به انجام رساندن وظایف و مسئولیت‌ها
روابط مثبت: روابط با کیفیت و همراه با احترام، اعتماد و حمایتی که با افراد خانواده، نزدیکان، همکاران و دوستان برقرار می‌کنیم.
معنا داشتن: در زندگی‌مان به ارزش‌ها مثلاً عدالت که به آن‌ها اعتقاد داریم، اهمیت دهیم.
دستاوردها: موفقیت‌های کوچک و بزرگی که در زندگی کسب می‌کنیم. این موفقیت‌ها نشان‌دهنده زندگی توأم با پیشرفت و روبه جلو است.
قرار تفریح روزانه: تمرینی جهت افزایش هیجان‌ها مثبت
اولین کاری که نیاز است انجام دهید این است که برای هر روزتان یک تفریح تعیین کنید. تفریح هر روز بهتر است با روزهای دیگر متفاوت باشد. این تفریح باید چیزی باشد که حالتان را خوب کند، هر چیزی می‌تواند باشد. حتماً نباید چیزی بزرگ و غیرقابل دسترس باشد.
نکته دومی که در این تمرین مهم است، این است که زمانی که مشغول تفریح روزانه‌تان هستید، به گذشته فکر نکنید، گذشته را در گذشته جا بگذارید. این زمان کوتاه را صرف آرامش بخشیدن به خودتان بکنید.
نکته سومی که بی‌ارتباط با نکته دوم نیست، این است که باید سعی کنید مانند بچه‌ها در لحظه حال زندگی کنید. دقت کنید که در آن لحظه چه حس و حالی دارید. احساس مثبتی که دارید را پیدا کنید و در ذهنتان ثبتش کنید.
سعی کنید هر شب قبل از خواب، دقایقی کوتاه را به‌مرور کردن آن تجربه لذت‌بخش بپردازید.
آخر هر هفته هم به مدت ۱۰ تا ۱۵ دقیقه این کار را تکرار کنید و در آخر، هفته گذشته را با این هفته مقایسه کنید و بررسی کنید که کیفیت کدام بهتر بوده است؟
پیشنهاد می‌کنیم این تمرین را حداقل ۶ ماه ادامه دهید و نتایج شگفت‌انگیز آن را مشاهده کنید.
الگوی شادی شلدون و لیوبومیرسکی 
شلدون و لیوبومیرسکی (2012) سه مؤلفه کلیدی را در شادکامی مؤثر می داند که عبارتند از: نقطه تثبیت (Set-point) ، شرایط زندگی (Life circumstance) و فعالیتهای ارادی (Intentional activities ) .
نقطه تثبیت به ویژگیهاي ژنتیکی و شخصیتی فرد اشاره دارد.
شرایط، دربردارنده متغیرهاي جمعیتشناختی مانند سن، وضعیت تأهل، وضعیت استقلال و درآمد، تسهیلات و خانواده و مذهباست .
فعالیتهاي ارادي، به فرایندهاي تلاش مدار و هدفمند در زندگی فرد اشاره دارد و در برگیرنده جنبه هاي شناختی (مانند داشتن نگرشهاي مثبت و کمال گرا)، رفتاري (مانند ابراز علاقه به دیگران یا ورزش کردن) و خواست هاي ارادي (مانند تعیین و دنبال کردن هدف هاي شخصی معنی دار) است .
پژوهشگران بر این باورند که انجام برخی از فعالیتهاي ارادي میتواند سطح شادکامی را افزایش دهد. برخی از این مداخلات فعالیتهاي مثبت (PAIs) شامل راهبردهاي شناختی و رفتاري ساده و خودکار می باشد و برخی از این فعالیتها شامل نوشتن عبارات شکرگزاري، محاسبه نعمتهاي شخص، تمرین خوشبینی، انجام فعالیتهاي مهربانانه، تجسم آینده اي روشن و تلاش براي هدفی معنادار است . بنابراین به نظر میرسد فعالیتهاي ارادي هم در شادکامی نقش داشته باشد .
 سه جزء عمده و مهم وجود دارند که در خشنودی سهیم هستند:
-    بزرگترین جزء سهیم در خشنودی، دامنه ژنتیکی خشنودی است که کاملاً ارثی است و در طول دوران زندگی بسیار کم تغییر می‌کند.(شلدون و لیوبومیرسکی 2006).
-    دومین جزء سهیم در خشنودی، مقتضیات زمان است، که شامل وضعیت اجتماعی، ثروت، سن، جنسیت، نژاد، وابستگی دینی، تحصیل و روابط اجتماعی است که در بلندمت چندان بر سطح خشنودی موثر نیستند (فردریک و لوان اشتاین 1999).
-    آخرین جزء خشنودی، فعالیت‌های ارادی و اختیاری است که بعنوان «فعالیت‌های گسسته» معرفی شده‌اند و مردم می‌توانند آنها را انتخاب نموده و انجام دهند (شلدون و لیوبومیرسکی، 2006).
به‌نظر می‌رسد که فعالیت‌های ارادی در افزایش انتظارات بسیار پایدارتر از تغییر در مقتضیات زمان هستند (لیوبومیرسکی و همکاران، 2005). شلدون و لیوبومیرسکی (2006) ثابت نمودند فعالیت‌هایی که نیازمند تلاش و کار سخت می‌باشند، برای خشنودی بلندمدت در مقایسه با فعالیت‌های «لذت گرایانه» یا تغییر ظاهری در شرایط، سودمندتر می‌باشند. در حالیکه مردم گمان می‌کنند، خشنودی نتیجه یک رویداد خوب است، اما لیوبومیرسکی، کینگ و دینر (2005) نشان دادند که یک ارتباط علی در سایر مسیرها وجود دارد؛ یعنی مردم شادتر نتایج بهتری در فعالیت‌ها بدست می‌آورند. هم‌چنین نشان داده شده که یک رابطه مثبت بین توسعه پایدار و سطح خشنودی وجود دارد (زیدانسک، 2003)، به این صورت که کشورهای شادتر با ثبات‌تر هستند.
به نظر لیوبومیرسکی و لائوس ( 2013 ) بهزیستی را می توان از طریق تغییر در سبک زندگی و درگیر شدن در فعالیت های مثبت مثل انجام کارهای مهربانانه، قدردانی یا خوش بینی افزایش داد .
پژوهش ها نشان داده که افراد می توانند از طریق فعالیت های مثبت ساده و عمدی مثل ابراز قدردانی (لیوبومیرسکی، دیکرهوف، بوهم و شلدون ، 2011)، یا مهربانی کردن (دلا پورتا، جاکوبز بائو و لیوبومیرسکی ، 2012)، احساس شادی و خوشحالی خود را افزایش دهند.
بر مبناي مدل شلدون و لیوبومیرسکی و متناسب با یافته هاي پژوهشی هوش هیجانی نیز یکی از ویژگی هایی است که می تواند بر شادکامی مؤثر باشد .
نظریه شادکامی پایدار لوبومیرسکی
در نظریه شادکامی، سونیا لوبومیرسکی (Sonja-Lyubomirsky) و همکاران او، تعیین‌کننده‌های شادکامی را مشخص کرده و سهم هریک را در فرمولی که به آن فرمول شادکامی می‌گویند، معین كرده‌اند.سلیگمن در آثار خود از این نظریه در تبیین شادی و شادمانی‌های اصیل استفاده کرده و به آن ارجاع داده است.فرمول شادکامی: H=S+C+Vدر این فرمول:‏ H(happines) سطح شادکامی، ‏set point) S) عوامل وضعی یا عوامل ژنتیکی و ارثی و تثبیت شده، ‏ (condition) Cعوامل محیطی نظیر خانه، تاهل، سن، تحصیلات و... و V  (voluntary activities) عوامل ارادی و اختیاری، عواملی هستند که موجب افزایش سطح شادکامی می‌شوند. این عوامل، فعالیت و انجام شدنی هستند.سهم عوامل سه‌گانه در شادکامی پایدار:‏Set point=۵۰% عوامل ارثی و تثبیتی (وضعی) ۵۰درصد شادکامی را تبیین می‌کنند. این عوامل را نمی‌توان تغییر داد.‏Condition or circumastance=۱۰% عوامل محیطی و شرایطی حداکثر ۱۰درصد شادکامی پایدار را تبیین می‌کنند. با توجه به سهم اندک این عوامل، هرگونه سرمایه‌گذاری روی آنها جهت دستیابی به شادکامی پایدار چندان مقرون‌به‌صرفه نیست.‏ Volation=۴۰% عوامل ارادی یا اختیاری، ۴۰درصد سهم شادکامی پایدار را تبیین می‌کنند و با توجه به شرایط مورد اشاره‌ی بالا برای افزایش شادکامی و نشاط پایدار تنها می‌توان روی این عوامل برنامه‌ریزی کرد.خانم لوبومیرسکی می‌گوید: «باید شادی را مهندسی کرد.» او دو واژه را مطرح می‌کند:۱ـ ترموستات شادی : عواطف ما تعدیل‌کننده دارد اگر غم زیاد شود ترموستات، شادی را زیاد می‌کند.۲ـ تردمیل شادی : شادی در ابتدای بروز حوادث خوشایند زیاد است ولی بعد عادی می‌شود. مقایسه‌های اجتماعی شادی را کم می‌کند.
رابینسون
رابینسون و دراکرنیز بـرتـأثیر سـرمایه اجتماعی بر میزان شادمانی جامعه تاکید دارند .
رابینسون ، ویلن ، کیم ، مک کالوم و کی کلت گلاسر ( 1997 ) دریافتند که فقط عامل خوش بینی، بهداشت روانی و جسمانی را پیش بینی می کند. پژوهشها نشان می دهند افرادی که خوش بین ترند، نسبت به افراد بدبین و واقعبین میزان شادمانی بیشتری دارند و یکی از راههای افزایش شادمانی، خوش بینی است .
فریدمن
فریدمن ( 1987 ) دریافت که اگر افراد احساس کنند زندگیشان معنادار و جهتدار است و از ارزش هایی که به زندگیشان جهت میبخشد اطمینان داشته باشند، شادتر خواهند بود.
دنیرو
دینرو و همکاران (1999) معتقدند که زنان و مردان از نظر رضایت کلی و میزان شادکامی تفاوتی ندارند. اما هنگامی که افسردگی را در نظر می گیریم، موضوع اندکی پیچیده می شود. به این صورت که با وجود شادی یکسان زنان و مردان، افسردگی در زنان بیشتر از مردان است.
دینرو و همکاران (1991) در توضیح این امر، بیان می دارند که زنان نسبت به مردان هم عاطفه منفی بیشتر و هم عاطفه مثبت بیشتر را تجربه می کنند و برایند این دو عاطفه، شادی زنان و مردان را یکسان می سازد.
آیزنک
آیزنک معتقد است که شاید بزرگترین توصیه در مورد اهمیت شادکامی همان باشد که در دومین جلسه بیانیه استقلال آمریکا از شادی به عنوان یکی از حقوق جدائی ناپذیر انسانها یاد شده است .
آیزنک ( 1998 ) که معتقد است شادی چیزی است به نام « برونگرایی با ثبات » ، و خاطرنشان ساخت از زمانی که عواطف مثبت در شادکامی مورد توجه واقع شدند شادکامی با جامعه پذیری آسان و تعامل مطلوب و لذت بخش با دیگران مرتبط دانسته شد. 
به باور آیزنک نکته دیگر که در رابطه بین شادکامی و جنسیت قابل توجه می باشد این است که زنان تغیر پذیری بیشتری نسبت به مردان دارند. نکته دیگر که در رابطه بین شادکامی و جنسیت قابل توجه می باشد. اثر افزایش سن بر میزان شادکامی زنان و مردان می باشد. بدین صورت که زنان جوان اندکی شادتر از مردان جوان می باشند، اما نسبت به مردان مسن، شادی کمتری دارند .
شوارتز و استراک
شوارتز و استراک ( 1991 ) معتقدند که افراد شادکام کسانی هستند که در پردازش اطلاعات در جهت خوشبینی و خوشحالی سوگیری دارند؛ یعنی اطلاعات را طوری پردازش و تفسیر میکنند که به شادمانی و شادکامی آنها منجر می شود.
شوارتز و استراک (1993) معتقدند که شادکامی علاوه بر جزء عاطفی و شناختی، جزئی اجتماعی نیز دارد که گسترش روابط اجتماعی با دیگران و افزایش حمایت اجتماعی را به دنبال دارد.
از نظـر گریلـی ( 1975 ) فعالیت هـای مذهبـی دارای کارکردهــایی هستند که نهایتاً موجب افزایش شادمانی فـردی مـی گـردد. 
به نظربیدل و موتریه ( 1991 ) ورزش علاوه بــر کاهش افسردگی و اضطراب، عزت نفس فرد را تقویــت می کنـد و نهایتاً موجب افزایش میزان شادی او می گردد.
لوپری و فرایدرس ( 1981 ) روند زندگی زناشویی و ارتبــاط آن بـا میزان شادمانی را به شکل ( U ) تصور می کننــد. آنـها معتقدنـد کـه وقتی فرد تصمیم میگیرد ازدواج کند، شادی او افزایـش می یـابد، وقتی که ازدواج صورت میگیرد از شادی ایجاد شده کم می شود و این کـاهش تـا زمـان رسـیدن فرزنـدان بـه سـن نوجوانـی، ادامـه می یابد. بعد از این دوره، شادمانی مجدداً سیر صعودی پیدا می کند تا به سطح اولیه خود می رسـد.
دانـیز و همکـاران (1999 ) معتقدنـد که افراد متأهل نسبت به کسانی که هرگــز ازدواج نکـرده یـا جـدا شده اند و یا همسر خود را از دست داده اند، بیشتر احساس شادی و شادمانی می کنند. علاوه براین، افرادی که هنوز ازدواج نکرده انــد اما با نامزد ( Partner ) مورد علاقه خود زندگی می کنند، از کسـانی کـه تنـها زنـدگـی می کننـد خیلـی شـادمانترند.
ماستکاســا ( 1994 ) تفــاوت مــیزان شادمانی افراد مجرد و متأهل را اینگونه توضیح می دهد: اولاً طــلاق و جدایی استرسزا و ناخوشایندند و ثانیاً، ازدواج مزیت هــایی بـرای فرد ایجاد می کند که در غیاب آن فرد از آنها محروم می شود.
شادکامی روان شناختی معمولا به عنوان در برگیرنده خودپذیری، روابط مثبت بادیگران، رشدفردی، هدفمندی زندگی و تسلط بر محیط و استقلال و خود مختاری به کار می رود (ریف، 1989).
بسیاری از پژوهش های تحلیل عاملی نشان داده است که شادکامی درونی و شادکامی روان شناختی با هم همبسته اند اما جنبه های متفاوت شادی اند که الگوهای ارتباطی متفاوتی دارند. شادکامی درونی زندگی که از نظر هیجانی مثبت است را مشخص می کند، در حالیکه شادکامی روان شناختی زندگی پراز معنا، فعالیت سازنده و رشد را مشخص می کند. (وود، ژوزف، مالتبی، 2008).
مطالعات زیادی نشان می دهد که رابطه مثبتی بین دینداری و دیگر عوامل همایند با شادکامی مثل خوشبینی، امید، عزت نفس، احساس معناداری و هدفمندی زندگی منبع کنترل درونی حمایت اجتماعی، ازدواج و رضایت از روابط زناشویی وجود دارد و احتمالا اینها همه عوامل میانجی بین دینداری و شادمانی هستند (امورسیرا و همکاران، 2006).
زنان نسبت به مردان شادترند (استیونس و ولفرز، 2008) .
توضیح جامعه شناختی زیادی در مورد دلیل شادی بیشتر زنان نسبت به مردان وجود ندارد. بیشتر مطالب نوشته شده در مورد این تفاوت نشان می دهند که زنان در مقایسه با مردان از مزایای اجتماعی واقتصادی کمتری برخوردارند پس قاعدتا باید مردان شادتر از زنان باشند با این حال زنان نسبت به مردان رضایت از زندگی کمتری دارند و این به دلیل جامعه شناختی و روانشناختی است (فرست، 1996).
وارت ( 2001 ) عــزت نفــس را اساسی ترین عامل شادمانی می داند .
باس (2000)، شادکامي را هدف مشترک همه افراد دانسته و آن را حاصل ارزيابي افراد از خود و زندگي شان مي داند.
سالوی و همکاران (2001) معتقدند که شادکامی فعالیت های قلبی – عروقی و سیستم ایمنی را بهبود می بخشد. 
سالوی، راتمن، دتولر، دولر و استوارد (2001) نیز معتقدند که عواطف مثبت، به خصوص شادی، فعالیت های قلبی عروقی و سیستم ایمنی را بهبود می بخشد.
فرانکن ( 1994 ) شادکامی نتیجه لذت و اجتناب از درد نیست بلکه احساسی است که به واسطه پیشرفت منطقی فرد در دستیابی به اهدافش ایجاد می شود .
فعالیت جنسی تأثیر مثبت و قوی در شادمانی افراد دارد و به نظر می رسد که تأثیر این عامل در افراد دارای تحصیلات بالا بیشتر از افراد دارای سطوح تحصیلی پایین است (بلنچ فلاور و راونر، 2003).
از نظر آگبو و نگو ( 2017 ) شادکامی بـه چگونگی ارزیابی فرد از زندگی خود مرتبط است. ارزیابی شخص از خود ممکن‌ است‌ بـه‌ شکل شناختی یا عاطفی باشد. بنابراین، اگر‌ شخص‌ در زندگی شخصی رضایت‌ بالا و خوشحالی را تجربه‌ کند‌ و فقط گاه‌گاهی تجربه هیجاناتی مثل غمگینی و خشم را گزارش نماید، دارای شادکامی‌ بالا‌ خواهد بود و برعکس، اگر‌ از‌ زندگی خود‌ ناراضی‌ باشد‌ و خوشحالی و علاقه‌مندی اندکی را‌ تجربه‌ نماید و غالبا هیجانات منفی، مثل خشم و اضطراب را احساس کند،‌ دارای شادکامی پایینی است .

شادی در دین‌ها

آیین بودایی
شادی موضوعی اصلی در تعالیم بودایی است.

آیین یهودیت
شادی (عبری: שמחה) در یهودیت یک عنصر مهم در خدمت به خداوند است. آیه کتاب مقدس « پروردگار را با خوشحالی پرستش می‌کند » شادی را در خدمت به خدا تأکید می‌کند.

در اسلام شیعی
شادی، فرح و سرور در آیات قرآن کتاب مقدس مسلمانان و روایات شیعه در هر دو مورد مثبت و منفی آمده‌است. گاهی خوشحالان و شادی کنندگان ظالم را از محبت خدا خارج می‌داند، و گاهی بر خلاف آن، مردم را به سرور و شادی امر می‌کند. گاهی شادی صفتی برای قارون و جهنمیان، و گاهی صفتی برای شهدا و بهشتیان به حساب آمده‌است. بنابراین، شادی و خوشحالی به تنهایی بد نیست بلکه به آن سفارش شده و سبب و علت شادی باعث خوب بودن یا بد بودن آن می‌شود.
برای مثال، شادی که باعث تمسخر شود، شادیِ بد محسوب می‌شود و حرام است. برخی روایت‌ها نیز به نتیجه شادی اشاره می‌کند و می‌آورد: «شخصی که باعث سرور مؤمن شود، دین و قرض او را ادا کند، طعامی به او دهد، ناراحتی اش را بزداید، و … در واقع خدا و رسول او را شاد کرده‌ است.»
معنای شادی در قرآن در قالب الفاظ « فَرح» و «سُرور» و «نَضرَه» حدود 28 بار بکار رفته است. فرح در لغت مخالف حزن و اندوه، و همان شادی روح است که ناشی از رسیدن به مطلوب است. گاهی هم فرح به معنی خوشحالی کاذب یا توهم خوشحالی به کار می‌رود.
معیار تشخیص و تمايز شادي پسنديده از شادي ناپسند، چنین معرفی شده که هرگاه «فَرح» با یک قیدی ذکر شود، شادی پسندیده و مطلوب است. (مانند: سوره آل عمران، آيه 170 و سوره یونس، آيه 58) و هرگاه بدون قید ذکر شود، شادی ناپسند مراد است. 
البته اگر احساس شادی و شاد بودن، غیرارادی باشد، که هرچند دلیلِ آن ارادی است، اما به این خاطر که خودِ این احساس، بدون قصد برای انسان به وجود می‌آید، جزء اصل «مالایطیقون شده»، و زیرمجموعه حدیث رفع قرار می‌گیرد. و از جمله: «به وسوسه در آفرینش اندیشیدن»، و «رشک ورزیدن تا زمانی که بر زبان یا دست جاری نشود»، می‌شود که غیرارادی هستند؛ و در فقه اسلامی حرام و ممنوع نمی‌باشند. پس شادی می‌تواند احکام مختلفی داشته باشد.