زندگی نامه جاشوا گرین

جوشوا د. گرین ( Joshua Greene ) است روانشناس تجربی آمریکایی ، متخصص مغز و اعصاب و فیلسوف . وی استاد روانشناسی در دانشگاه دانشگاه هاروارد است. بیشتر تحقیقات و تألیفات وی مربوط به قضاوت اخلاقی و تصمیم گیری بوده است. تحقیقات اخیر وی در مورد مسائل اساسی علوم شناختی است .

گرین در دبیرستان فورت لودردیل در فلوریدا تحصیل کرد . وی مدت کوتاهی قبل از انتقال به دانشگاه هاروارد در مدرسه وارتون دانشگاه پنسیلوانیا حضور یافت. وی در سال 1997 از دانشگاه هاروارد لیسانس فلسفه گرفت و سپس به درجه دکترا رسید. در فلسفه در دانشگاه پرینستون زیر نظر دیوید لوئیس و گیلبرت هارمن فعالیت داشت . عنوان پایان نامه وی در سال 2002 ، "حقیقت وحشتناک ، وحشتناک ، خوب نیست ، بسیار بد درباره اخلاق و آنچه در این باره باید انجام شود" بود ، بر خلاف زبان اخلاقی - واقع گرایانه و در دفاع از غیر واقع گرایانه سودگرایی به عنوان چارچوبی بهتر برای حل اختلافات. گرین قبل از بازگشت به دانشگاه هاروارد در سال 2006 به عنوان استادیار بعنوان یک فوق دکترا در پرینستون در آزمایشگاه علوم اعصاب کنترل شناختی شروع به کار کرد. در سال 2011 ، دانشیار جان و روت هزل در علوم اجتماعی شد . از سال 2014 ، وی استاد روانشناسی است.

مطالعات گرین

در سال ۲۰۰۱ جاشوا گرین ( Greene JD ) ، دانشجوی کارشناسی فلسفه با جاناتان کوهن ( Cohen JD ) ، دانشمند عصب‌شناس هم‌گروه شد تا اف.‌ام.‌آر.آی‌ها [یا تصویرسازی تشدید مغناطیسی کارکردی] مغز افراد را هنگام واکنش به دوراهی‌های اخلاقیِ فرضی تحلیل کند. آن‌ها از مشاهدۀ فعالیت‌های عصبی در قسمت‌های مختلف، نتیجه گرفتند که قضاوت اخلاقی شامل دو فرایند مجزای روان‌شناختی است. یکی از این فرایندها که سریع و شهودی است، بیشتر در قسمت‌هایی از مغز اتفاق می‌افتد که مربوط به پردازش احساسی است؛ یعنی قسمت‌هایی همچون کورتکس پیشانی میانی و بادامه یا آمیگدال. فرایند دیگر که کندتر و منطقی است، بیشتر در قسمت‌های مرتبط با پردازش شناختی اتفاق می‌افتد؛ یعنی قسمت‌هایی چون کورتکس پیشانی پشتی‌جانبی و لوب آهیانه‌ای.

گرین این نتایج را بر پایۀ داستانی اثبات‌ناپذیر و انکارناشدنی درروان‌شناسی تکاملی تفسیر کرد. بنا به گفتۀ گرین، انسان‌های اولیه با خطرهای نزدیک یا خطر خشونت فردی مواجه بوده‌اند. به همین علت مغزشان سریع تکامل یافته و بر واکنش به چنین خطراتی متمرکز شده است. خشونت غیرشخصی که انسان‌ها را در جوامع پیچیده‌تر تهدید می‌کند، باعث تحریک آن نوع واکنش احساسی نمی‌شود و نیازمند فرایندهای شناختی‌تر و کندتری در رابطه با ملاحظات اخلاقی است که بتواند پیامدهای هر عمل را بسنجد. گرین از این مسئله نتیجه گرفت که فرایندهای کندتری که در مغز مشاهده می‌کنیم، تکاملی جدیدتر و ارزشمند هستند؛ چون اخلاق، دغدغۀ ارزش‌های غیرشخصی‌ای مانند عدالت را دارد که در مقایسه با آن‌ها،آسیب‌ها و اهداف شخصی‌ای مثل وفاداری خانوادگی بی‌ربط به نظر می‌آیند. گرین این مسئله را توجیهی بر نظریه‌ای فلسفی، خاص و پیامدگرا در فلسفۀ اخلاق دانست: فایده‌گرایی.

گرین و همکارانش نظریه فرایند دوگانه قضاوت اخلاقی را ارائه داده اند ، که حاکی از این است که قضاوت های اخلاقی هم توسط پاسخ های خودکار ، احساسی و هم کنترل می شوند ، گرین استدلال می کند که " تنش مرکزی " در اخلاق بین دئنتولوژی (نظریه های اخلاقی مبتنی بر حقوق یا وظیفه) و نتیجه گرایی (نظریه های مبتنی بر نتیجه ) تأثیرات رقابتی این دو نوع فرآیند را منعکس می کند:

قضاوت های مشخصه شناختی ترجیحاً با پاسخهای احساسی خودکار صورت می گیرد ، در حالی که قضاوتهای نتیجه گرایانه به طور ترجیحی با استدلال آگاهانه و فرآیندهای کنترل شناختی پشتیبانی می شوند.

در یکی از موارد گرین و همکارانش برای اولین بار برای پیشنهاد مدل اخلاقی دو فرایند ، نشان دادند که افرادی که در مورد معضلات اخلاقی "شخصی" قضاوت می کنند (مانند اینکه برای نجات پنج نفر دیگر یک نفر را جلوی واگن برقی هل دهند) چندین منطقه مغز را درگیر کردند با احساسی که با قضاوتهای غیرشخصی فعال نشده است (مانند اینکه آیا باید سوئیچ را بکشید تا یک چرخ دستی را از مسیری که در آن پنج نفر کشته شود ، هدایت کنید) آهنگی که در آن باعث کشته شدن یک شخص دیگر می شود). آنها همچنین دریافتند که برای معضلات مربوط به سوالات اخلاقی "شخصی" ، افرادی که این انتخاب بصری غیر جذاب را انجام می دهند زمان واکنش طولانی تر از کسانی هستند که از نظر احساسی تصمیم دلپذیرتری گرفته اند.

یک مطالعه پیگیری سئوالات اخلاقی شخصی "آسان" را مقایسه کرد که افراد در برابر معضلات "سخت" (مانند مشکل پل پیاده) که به آنها زمان واکنش کند داشتند ، واکنش سریع داشتند. هنگام پاسخ دادن به مشکلات سخت ، افراد فعالیت بیشتری در قشر جلوی پیش خلفی خلفی پشتی (DLPFC) و لوب های جداری تحتانی - مناطق مرتبط با پردازش شناختی - و همچنین را نشان می دهند قشر cingulate قدامی - که در تشخیص خطا بین دو ورودی گیج کننده نقش دارد ، همانطور که در کار Stroop ). این مقایسه نشان داد که مشکلات دشوار مناطق مختلف مغز را فعال می کند ، اما بسته به پاسخ داده شده فعالیت افتراقی برای همان مشکل اخلاقی ثابت نمی شود. این در قسمت دوم مطالعه انجام شد ، که در آن نویسندگان نشان دادند که برای یک سوال مشخص ، افرادی که گزینه های سودگرایی را انتخاب کرده اند فعالیت بیشتری در DLPFC قدامی و لوب جداری تحتانی سمت راست دارند نسبت به افرادی که انتخاب های غیرفایده ای دارند .

این دو مطالعه همبستگی داشتند ، اما دیگران از آن زمان تأثیر علی پردازش عاطفی و شناختی را بر قضاوت های دونتولوژیک در مقابل سودگرایی پیشنهاد داده اند. مطالعه ای در سال 2008 توسط گرین نشان داد که بار شناختی باعث می شود که آزمودنی ها وقتی قضاوت اخلاقی منفعت طلبانه دارند بیشتر پاسخ دهند اما در هنگام پاسخ دادن به یک قضاوت غیرفایده ای تاثیری در زمان پاسخ ندارند ، پیشنهاد می کند که فرایندهای فایده سودمندانه به تلاش شناختی بیشتری نیاز دارند.

نظریه قبایل اخلاقی

با استفاده از نظریه فرایند دوگانه و همچنین روانشناسی تکاملی و سایر کارهای علوم اعصاب ، کتاب قبایل اخلاقی گرین (2013) نحوه بازی درونیات اخلاقی ما را بررسی می کند در دنیای مدرن گرین تصور می کند که انسان تمایل غریزی و خودکار برای همکاری با دیگران در گروه اجتماعی خود در مورد فاجعه سناریوهای عوام ("من در برابر ما") دارد. به عنوان مثال ، در یک بازی سرمایه گذاری مشارکتی ، افراد احتمالاً بهترین کار را برای گروه هنگامی که تحت فشار زمان هستند و یا در ابتدا "برای رفتن با روده خود" انجام می دهند ، انجام می دهند و برعکس ، همکاری منطقی محاسبه با این حال ، در مورد سوالات هماهنگی بین گروهی ("ما در برابر آنها") ، شهود خودکار با مشکلی روبرو می شوند ، که گرین آن را "تراژدی اخلاق عام" می نامد. همان وفاداری گروهی که به همکاری در یک جامعه می رسد منجر به خصومت بین جوامع می شود. در پاسخ ، گرین "فرامرزی" را بر اساس "واحد پولی مشترک" پیشنهاد می کند که همه انسانها می توانند در مورد آن توافق کنند و پیشنهاد می کند که سودگرایی - یا به قول وی "عمل گرایی عمیق" - در حد وظیفه است.

قبایل اخلاقی نظرات مثبت متعددی دریافت کردند.

- توماس ناگل این کتاب را نقد می کند و پیشنهاد می کند که گرین برای نتیجه گیری سودگرایی به ویژه از هدف کلی ساختن بی طرفانه خیلی زود است. اخلاق؛ به عنوان مثال ، او می گوید ، كانت و راولز رویكردهای بی طرفانه دیگری را در مورد سئوالات اخلاقی ارائه می دهند.

- رابرت رایت پیشنهاد گرین را برای هماهنگی جهانی بلند پروازانه می خواند و می افزاید: "من جاه طلبی را دوست دارم!" اما او همچنین ادعا می کند که مردم تمایل دارند حقایق را به گونه ای ببینند که در خدمت گروه خود باشد ، حتی اگر در مورد اصول اخلاقی حاکم بر اختلافات اختلاف نظر وجود نداشته باشد. رایت توضیح می دهد: "اگر ما واقعاً به دنبال قبیله گرایی محصور شده ایم ، پس شاید بیشتر مسئله مربوط به تفاوت دیدگاه های اخلاقی باشد تا اینكه این واقعیت ساده باشد كه قبیله من قبیله من است و قبیله شما قبیله شما است. هم گرین و هم پاول بلوم مطالعاتی را ذکر کرد که در آن افراد به طور تصادفی به دو گروه تقسیم می شدند و بلافاصله اعضای گروه خود را در تخصیص منابع ترجیح می دادند - حتی زمانی که می دانستند انتصاب تصادفی است. " در عوض ، رایت پیشنهاد می کند که "تغذیه بذر روشنگری بومی اقوام جهان ، شرط بهتری نسبت به تلاش برای تبدیل همه قبایل به سودگرایی است - هر دو احتمال موفقیت آنها بیشتر است و در صورت موفقیت موثرتر."

- اخیراً استیون کراایژولد و هانو سائر ابراهیم عمل گرایی عمیق گرین را مورد انتقاد قرار داده اند زیرا بر اساس استدلال های ضد و نقیض درباره حقیقت اخلاقی بنا شده است.

قضاوت های اخلاقی شخصی و غیر شخصی

گرین استدلال داشته که برخی قضاوتهاي اخلاقی که شخصی ( Personal ) هستند ، و از طریق واکنش هاي هیجانی و اجتماعی مشتق شده اند، در حالی سایر قضاوتهاي اخلاقی که غیرشخصی ( Impersonal ) نامیده شده اند، کمتر از واکنش هاي هیجانی اجتماعی تأثیر پذیرفته و بیشتر از طریق فرایندهاي شناختی هدایت می شوند

معماها و تصمیمهاي اخلاقی شخصی متناسب با تخلفات اخلاقی شخصی هستند و تخلف اخلاقی در صورتی شخصی نگریسته میشود که سه ملاك را داشته باشد:
1. دربردارنده آسیب بدنی جدي به دیگري است؛
2. این آسیب به فرد خاصی یا چند نفر وارد می شود و
3. تهدید مستقیم نسبت به فرد است.
داستانهایی که فاقد ملاكهاي مطرح شده براي قضاوت اخلاقی شخصی هستند، قضاوت اخلاقی غیرشخصی نامیده می شوند .
علاوه بر این موافقت افراد با داستانهاي داراي محتواي شخصی و غیرشخصی، بیانگر سودگرایی و مخالفت افراد با داستانهاي مذکور بیانگر غیر سودگرایی است .

نظریه فرایند دوگانه قضاوت اخلاقی

گرین براي تبیین نقش فرایندهاي هیجانی، نظریه فرایند دوگانه ( Dual process ) در قضاوت اخلاقی را مطرح کرد که هم اثرات فرایندهاي شناختی و هم فرایندهاي هیجانی در قضاوت اخلاقی شخصی ( Personal moral judgment ) و غیرشخصی ( Impersonal moral judgment ) را شامل می گردد .
فرایند اول ، دربردارنده ارزیابی هشیارانه و منطقی از رویدادهاست که پاسخهاي سودگرایانه ( Intuitive ) ایجاد می کند. عقیده بر این است که فعال شدن این سیستم زمانی است که درگیري شخصی/ هیجانی با فرایند تصمیمگیري کاهش بیابد.
فرایند دوم شامل پاسخهاي عاطفی است و نتیجه شرایط هیجانی موجود در موقعیت است، در این موارد پاسخها تمایل به غیرسودگرایانه و غیرمنطقی بودن دارند .
گرین و همکاران معتقدند در قضاوت اخلاقی شخصی فرد براي نجات جان افراد دیگر به ارتکاب مستقیم خشونت علیه فرد نزدیک (مانند بچه خود) یا یک غریبه می پردازد. به طور مثال در داستانی بیان می شود که :
سربازان دشمن در حال جستجوي خانه به خانه روستاي شما هستند؛ و همه باقی ماندگان را می کشند، شما و برخی از اهالی روستا در زیر زمین خانه اي بزرگ پناه گرفته اید؛ از بیرون صداي سربازانی را می شنوید که در حال جستجوي خانه اند. در این زمان بچه شما با صداي بلند شروع به گریه کردن می کند، شما براي اینکه صداي او را قطع کنید، جلوي دهان او را می گیرید، اگر شما دستتان را از جلوي دهان او بردارید صداي بچه سربازان را متوجه شما می کند و آن ها همه افراد پنهان شده در پناهگاه را می کشند، براي اینکه جان خودتان و دیگران را حفظ کنید، باید بچه را خفه کنید.
همسو با این مشخص شده است که آموزش القاء تفکر پیش از داستانهاي اخلاقی منجر به تمایلات سودگرایانه بیشتر می شود .
منطق نظریه فرایند دوگانه پیشنهاد می کند افرادي که کنترل شناختی بالاتري دارند تصمیمهاي سودگرایانه تر ، انجام می دهند ؛ بر همین اساس پژوهشگران رابطه تفاوتهاي فردي در کنترل شناختی بر روي تصمیم گیري اخلاقی را بررسی و دریافتند که کنترل شناختی بالاتر منجر به سودگرایی می شود هر چند که این تفاوت اندك بوده و در آن نقص عوامل هیجانی مورد بررسی قرار نگرفته بود .
نظریه فرایند دوگانه گرین همچنین به وسیله مطالعاتی که در آن القاء هیجان تصمیمگیري اخلاقی را تغییر می دهد مورد ، حمایت قرار گرفته است .
پژوهش هاي اخیر نشان می دهند که کودکان و نوجوانان قادر به تمایز مسائل اخلاقی از قراردادهاي اجتماعی و انتخاب هاي شخصی هستند و درك اخلاقی آن ها در طول روند رشدي آن ها، احتمالاً موازي با تواناییهاي شناختی و شناخت اجتماعی افزایش می یابد .
بر این اساس تصمیم گیري هاي اخلاقی در ارتباط نزدیک با کارکردهاي اجرایی سطح بالا قرار دارند. اگر چه پیشرفتهاي قابل ملاحظه اي در تعیین عوامل مؤثر بر قضاوت اخلاقی انجام شده است .

اثر دوگانه در مراقبت های پایان حیات

آموزه ی اثر دوگانه قاعده ای راهگشا در تنگناهای اخلاقی شمرده شده است .

در مراقبت های پایان حیات ، اصطلاح اثر دوگانه را به استفاده از دارو با قصد کاهش درد گویند با علم به این که چنین استفاده ای می تواند موجب تسریع مرگ شود ، گر چه مرگ واقعاً قصد نشده است .

اکثر مذاهب ( شامل اسلام ، مسیحیت کاتولیک و پروتستان ، یهودیت ارتودکس ، و بوداییسم ) ، اثر دوگانه را در مراقبت های پایان حیات مجاز می دانند .