معنی معنویت

«معنویت» در لغت مصدری جَعلی، و از واژه «معنوی» ساخته شده است. معنوی نیز با افزودن یای نسبت به آن، از واژه معنی که خود مصدر میمی بوده و مفاد آن مقصود و مراد است، مشتق گردیده است. بنابراین، معنوی یعنی منسوب به معنی و در مقابل لفظی است. این کلمه در معانی دیگری از جمله: «حقیقی، راست، اصلی، ذاتی، مطلق، باطنی، و روحانی» نیز به کار می‏رود.1 مترادف با واژه «معنویت» در زبان انگلیسی واژه استعمال می‏شود. این واژه خود از اسم «­spiritus» کلمه‏ای لاتین به معنای «نَفس و دَمْ» اخذ شده است. «­spiritus» نیز از «­spirare» به معنای دمیدن یا نفس کشیدن گرفته شده است. در ترجمه‏های لاتین انجیل عهد جدید «­spiritualis» یا شخص معنوی به کسی گفته می‏شود که زندگی او را روح‏القدس یا روح خدا نظم می‏بخشد و یا بر آن تأثیر می‏گذارد. واژه انتزاعی «­spiritualitas» که همان «spirituality» یا معنویت می‏باشد، حداقل در اوایل قرن پنجم، به همین معنای مأخوذ از انجیل به کار رفته است.

برخی برای فهم دقیق مفهوم معنویت در صدد برآمده‏اند تا کاربردهای آن را به همراه سایر مشتقات در ادبیات رایج جست ‏و جو کنند. آن‏ها با چنین احصایی درصدد بوده‏اند که معنای دقیق آن را دریافته و مرزهای آن را به طور روشن‏تر با دین و اخلاق به دست آورند. دیوید ولف، 129 اسم را ذکر می‏کند که به شش گروه تقسیم شده و در مکتوبات اخیر با واژه (­spiritual) «معنوی» توصیف شده ‏اند. وی می‏گوید: بسیاری از این ترکیبات نظیر «هدایت ‏گر معنوی» یا «کمال معنوی» در طی قرن‏ها به کار می‏ رفته ‏اند، اما برخی ترکیبات، نظیر «ضرورت معنوی» به تازگی وضع شده‏ اند. به هر حال، مهم آن است که برداشت کلی از هر کدام از گروه ترکیبات و روندی را که احتمالا از توالی زمانی این دسته‏ها به دست می ‏آید به دست آوریم .

در غرب واژه‏ای که برای این محتوا به کار رفته، «­spirituality» می‏باشد که ریشه در دین مسیحیت دارد. اگر بخواهیم مرادف این واژه را در متون اصیل اسلام یا زبان اصلی اسلام بیابیم مناسب است به زبان عربی، فارسی، و یا ترکی مراجعه کنیم. اگر به این زبان مراجعه کنیم در می‏یابیم که واژگانی نظیر «روحانیت» و «معنویت» در مقابل این واژه به کار رفته‏اند. هر دو واژه برای «معنایی» که از قرآن به دست می‏آید تناسب دارند؛ زیرا هر دو کلمه ریشه عربی دارند و از قرآن و وحی گرفته شده‏اند. اولین کلمه یعنی «روحانیت» از کلمه روح گرفته شده که در قرآن آمده و در مقابلِ جنبه مادی و فیزیکی انسان قرار داده شده است. واژه دیگر از کلمه «معنی» مشتق گردیده و به معنای باطن در مقابل ظاهر است.
بنابراین، روحانی و معنوی یعنی کسی که درگیر امور غیرمادی می‏باشد و به واقعیتی فراتر از ماده می‏پردازد و خود را به خود خدا منتسب می‏کند. به طور خلاصه، این واژه‏ها وقتی در میان مسلمانان به کار می‏روند وارد شدن به حوزه روح و نزدیک شدن به خدا را به ذهن می‏آورند.

معنویت در اصطلاح ممکن است از لحاظ درک معنای زندگی و آرامش ذهنی یا رابطه با یک وجود متعالی تعریف شود.

در دستورالعمل ‏های کنونی معنویت را عبارت از احساس بهت و حیرت در برابر رمز و راز وجود می ‏دانند.

معنوی و معنویت به هر آنچه شامل یا مربوط به معنی و روح باشد گفته می‌شود و مقابل ظاهری و مادی است. معنویت یعنی وجود معنا و هر آنچه مادی نباشد را معنوی گویند. از دین به معنویت استعاره می‌شود.

معنوی در مقابل لفظی است و در معنی روحانی در مقابل مادی و باطنی در مقابل ظاهری هم بکار می‌رود. معنویت می‌تواند امر قدسی یا غیبی، ارزش‌های اخلاقی، دین، عرفان و ... هر نوع معنابخشی به زندگی را دربرگیرد.
زندگی معنوی لزوماً به معنای تعلق به یکی از ادیان نهادینه و تاریخی نیست بلکه به معنای داشتن نگرشی به عالم و آدم است که به انسان آرامش، شادی و امید بدهد.

این واژه در ادبیات معاصر نیز به طور گسترده به کار می‏رود. معمولا در متونی که از ارتباط انسان با وجودی فراتر از جهان مادی سخن به میان می‏آید، به نحوی این لفظ یا مترادف آن به چشم می‏خورد. در منابع مربوط به ادیان، روان‏شناسی، روان‏شناسی دین، تعلیم و تربیت نیز می‏توان آن را یافت. به هر حال، این واژه بیانگر یکی از ویژگی‏های آدمیان است که گاه و بیگاه در رفتار آدمی نمود پیدا می‏کند. همان‏گونه که شادی و غم، آرامش و اضطراب، و شجاعت و جبن، خصوصیات انسان را بر ملا می‏سازند، معنویت و معنوی نیز اغلب در قلمرو انسان به کار می ‏روند.

سنتاً بسیاری از ادیان معنویت را یکی از ابعاد صحیح تجربهٔ دینی می‌دانند. بسیاری دین را معادل معنویت می‌دانند، اما کاهش پیروان بعضی از ادیان رسمی با رشد سکولاریسم در جهان غرب سبب رشد دیدگاه‌های وسیعی از معنویت شده‌است.
معنویت به حقیقت نهایی یا غیر مادی اشاره دارد. راهی درونی که شخص را قادر به کشف ماهیت هستی یا عمیق‌ترین ارزش‌ها و معانی زندگی مردم می‌سازد؛ تمرین‌های معنوی شامل مدیتیشن و مراقبه، هدفشان زندگی درونی شخصی است. چنین تمرینهایی به تجربه یا ارتباط با حقیقت برتر منجر می‌شوند؛ یعنی فهم بهتر خود در ارتباط با اشخاص دیگر یا با جامعهٔ انسانی، با طبیعت یا جهان یا با عرصهٔ روحانی. معنویت غالباً به عنوان منبع انرژی یا جهت‌یابی در زندگی قلمداد می‌شود. می‌توان آن را توجه به حقایق غیرمادی یا ماندگار یا ذات متعالی جهان دانست.

اما با شروع قرن دوازدهم، معنویت معنای ضمنی کم و بیش با کارکرد روان‏شناختی به خود گرفت که در مقابل جسمانیت یا مادیت قرار داشت. با این‏حال، معنای دیگری به سرعت پدیدار شد که طبق آن معنویت بر اشخاص یا امکانات مربوط به کلیسا دلالت می‏ کرد.

در قرن هجدهم و نوزدهم کاربرد این واژه یعنی «­spirituality» رو به افول گذاشت. این امر شاید بدان جهت بود که والتیر (Voltaire) و دیگران این واژه را به صورت تحقیرآمیز به کار بردند. این واژه تنها در اوایل قرن بیستم دوباره، با تجدید حیاتی که عمدتا به کمک نویسندگان کاتولیک فرانسوی صورت گرفت، در معنای اصلی دینی یا نیایشی و به تدریج بر امور ویژه و گوناگونی اطلاق گردید. اکنون نیز حتی برخی حوزه‏های تحقیق مربوط به علم کلام و تاریخ ادیان را نیز نشان می ‏دهد.

جالب اینکه واژه «معنویت» با بار معنایی خاص بر سر زبان‏ها ردّ و بدل می‏شود. امروزه بسیاری در غرب تمایل چندانی به کاربرد واژه دین و یا دینی ندارند؛ زیرا برای ارائه مراد خود معنویت و معنوی را مناسب‏تر می ‏دانند. این رویکرد در فضای فرهنگی ما نیز کم یا بیش به چشم می‏خورد. وقتی گفته می‏ شود: «نماز خواندن به صورت خاص ضرورتی ندارد، می‏توان به جای نماز قدری ذکر گفت» و یا «توجه قلبی به خدا مهم‏تر از برنامه‏های دین به حساب می ‏آید»، از نمودار شدن تدریجی همین نگاه پرده بر می‏ دارد.

معنويت يك مفهوم مهم است كه تعريف آن مشكل است. ميلر و توسن، معنويت را نوعي ويژگي تعريف مي كنند كه ضرورتا مذهب را در بطن خود ندارد و از سه حوزه تشكيل مي شود: عمل (دعا، مراقبه و غيره ) عقايد (اخلاقي ارزشي، خدايي عروج) و تجربه فردي. كلمه معنويت از لغت لاتين spritulityبه معناي جان زندگي مي آيد. روح ممكن است به نيروي سر زندگي حيات تعريف شود كه با مظاهري از جان ، قدرت، شجاعت ارايه مي شود. همچنين معنويت به عنوان گنجايش و تمايل تعريف مي شود كه فطري بوده و در همه انسان ها بي همتا است .

اين تمايل معنوي فرد را به سمت دانش، عشق، معني، صلح، اميد، عروج يا تعالي، اتكال، رحمانيت، نيكي و كمال هدايت مي كند. معنويت از ديد گاه هاي گوناگوني بررسي مي شود. ديدگاه هاي عمده معنويت شامل رواني، مذهبي و فرافردي مي باشد. كوئينگ و همكارانش معتقدند معنويت عبارت است از جستجو و مطالبه شخصي جهت درك و فهم پاسخ سوالاتي درباره ي زندگي، معنا و ارتباط با نيروي متعالي، كه ممكن است منجر به رشد آيين هاي مذهبي و رشد جامعه بشود يا نشود.

در بسياري از تحقيقات رايج در ادبيات پژوهش معنويت را با استفاده از يك يا دو عنصر از عناصر شناخت و درك هدف، حس پيوند با خود، ديگران و طبيعت يا خداوند و در نهايت اعتقاد به جوهري عظيم تر و والاتر، توصيف مي كنند.فعاليت ها يا مناسكي كه به زندگي افراد معنا و ارزش مي بخشد. زير بناي بسياري از اين تحقيقات، اين فرضيه است كه فعاليت هاي فطري و دروني بشر تلاشي براي درك معناي خويش ، دنياي اطرافش و برقرار كردن ارتباط با آن است .

ابعاد معنویت

معنویت بعنوان یکی از ابعاد انسانیت شامل آگاهی وخودشناسی می شود ، این آگاهی ممکن است منجر به تجربه ای شود که فراتر از خودمان است ،ایمونز، تلاش کرد معنویت را براساس تعریف گاردنر از هوش ،در چارچوب هوش مطرح نماید ومعتقد است معنویت می تواند شکلی از هوش تلقی شود زیرا عملکرد وسازگاری فرد را پیش بینی می کند وقابلیت هایی را مطرح می کند که افراد را قادر می سازد به حل مسائل بپردازند وبه اهدافشان دسترسی داشته باشد.گاردنر، ایمونز را مورد اتقاد قرار می دهد ومعتقد است که باید جنبه هایی از معنویت که مربوط به تجربه های پدیدار شناختی هستندمثل : تجربه تقدس یا حالات متعالی از جنبه های عقلانی ،حل مسئله وپردازش اطلاعات جدا کرد. می توان علت مخلفت محققانی مانند گاردنر را به نگاه شناخت گرایانه آنان از هوش نسبت داد.

معنویت دارای سه بعد است :

معنا: معنویت شامل جستجوی معنا وهدف به شیوه ای است که به وجودی مقدس یا واقعیتی غایی ارتباط پیدا می کند ،معمولاً این امر موجب پاسخ به این سوال می شود که چطور دیدگاه من در مورد وجودی مقدس یاوااقعیتی غایی به زندگی ام معنامی بخشد؟ معنا ممکن است دربرگیرنده ی اصول اخلاقی وارزش های متعالی نیز شود ، بخصوص که چنین جنبه های زندگی سرچشمه گرفته از دیدگاه ما نسبت به وجودی مقدس یا واقعیت غایی است.

تعالی : این واژه به تجربیات فراشخصی یا وحدت بخش اشاره می کند که ارتباطی فراسوی خود شخصی مان را فراهم می سازد وشامل ارتباط با وجودی مقدی یا واقعیتی غایی می گردد.

مولفه هاي تعالي معنوي، عبارتند از:

  • حسن پيوند: عقيده به اين كه فرد بخشي از جامعه بزرگ بشري است و تداوم و هماهنگي زندگي نقش حياتي دارد.
  • جهان شمولي: اعتقاد به ماهيت توام با وحدت زندگي.
  • تحقق دعا: احساس لذت و خشنودي در نتيجه رويارويي شخصي با يك حقيقت متعالي است و جنبه هاي ديگري هستند كه نياز به كاوش بيشتري دارند.
  • تحمل تناقضات:توانايي زندگي كردن با ناپايداري ها و تناقضات در زندگي شخصي و تفكر درباره ي امور با معيار(هم اين و هم آن به جاي يااين يا آن ).
  • عدم قضاوت: توانايي پذيرش ديگران همان گونه كه هستند و حساسيت نسبت به نيازها و درد هاي ديگران. وجود سپاسگذاري، كه حس دروني شگفتي و سپاس به خاطر همه خصلت هاي مشترك و منحصر به فرد در زندگي خود است .

عشق : عشق منعکس کننده ی بعد اخلاقی معنویت می باشد ، بخصوص زمانی که توسط باورهای مربوط به واقعیتی غایی یا وجودی مقدس برانگیخته شده باشد. بسیاری از آموزگاران معنوی همچون دالایی لاما، عشق را به مثابه ی جوهره ی معنویت می دانند ومعنویت را با ویژگی هایی از روح انسان همچون عشق ، شفقت ،صبر ،تحمل ،بخشایش،رضایت خاطر ،احساس مسئولیت وحس سازگاری که شادمانی را برای خود ودیگران به ارمغان می آورد ،مرتبط میدانند.از نظر هارتز،اینکه بتوانیم عشق بورزیم یا نه منعکس کننده ی این موضوع است که دوبعد دیگرمعنویت؛معنا وتعالی را،تاچه اندازه جدی می گیریم ،منظورازعشق صرفایک احساس نیست،عشق می تواند مستلزم انجام دادن کاری باشد که بیشترین فایده را برای خود و دیگران در پی داشته باشد.
از دیدگاه غباری بناب وهمکاران ، معنویت عبارت است از : ارتباط با وجود متعالی، باور به غیب، باور به رشد و بالندگی انسان در راستای گذشتن از پیچ وخم های زندگی وتنظیم زندگی شخصی برمبنای ارتباط با وجود متعالی در هستی معنادار، سازمان یافته وجهت دار الوهی .این بعد وجودی انسان فطری وذاتی است و با توجه به رشد وبالندگی انسان ودر نتیجه انجام تمرینات ومناسک دینی متحول شده وارتقا می یابد.

دین و معنویت

اگر چه دو واژه معنویت و دین هردو می‌توانند به معنای مشترک جستجوی امر مطلق یا خداوند دلالت کنند، شمار فزاینده‌ای از مردم این دو را دو هویت جداگانه تلقی می‌کنند دین تنها یک راه برای رسیدن به تجربه‌های معنوی است. ویلیام ایروین، مرتاض و مورخ فرهنگ معتقد است «دین همان معنویت نیست؛ بلکه دین شکلی است که معنویت در جریان تمدن به خود گرفته است». بابی مانجو نیز گفته‌است: «دین پایان و معنویت آغاز است».

کسانی که از معنویت خارج از دین سخن می‌گویند غالباً خود را افراد معنوی غیردینی می‌خوانند (SBNR: spiritual but not religious) طبق یک نظرسنجی حدود یک‌چهارم مردم آمریکا خود را افرادی معنوی ولی غیردینی می‌دانند. می‌توان چنین گفت که دین نوعی جستجوی بیرونی رسمی است درحالی که معنویت جستجوی درون است. معنویت به این معنا با شکاکیت دربارهٔ عالم ماورا سازگار است. می‌توان گفت معنویت به جای آنکه هدف باشد خود مسیر است؛ یعنی گرایش و شیوه‌ای که فرد برای زندگی برمی‌گزیند نه هدفی که باید به آن برسد.

ابراهیمی دینانی از فلاسفه معاصر هشدارهای بسیاری در مورد عدم رویکرد کالا محور به مقوله مهم «معنویت» می‌دهد. او در وبگاهش می‌نویسد:

مصیبت اینجاست که پیام الهی را ابزاری برای ایجاد کالا بدانیم؛ معنویت کالا نیست و با ارضای احساس و پیچاندن یک محصول تهی و بی محتوا در زر ورق احساس نتیجه ای جز گمراهی در پی ندارد. عصر امروز، عصر رسانه و تصویر نیز هست و بسیاری با استفاده از فیلم و تصویر درصدد تحریک احساس و ارضای احساسات هستند بدون اینکه توجهی به ارضای عقل داشته باشند. پیام الهی، بیداری عقل آدمیان است. تفکر و تعقل است.

تمام ادیان، اعم از الهی و یا بشری، کم و بیش برنامه‏های معنوی ارائه کرده ‏اند. هر چند برخی معنویت بدون دین را نیز طرح کرده ‏اند.

در هر صورت، معنویت همواره با ادیان قرین بوده است، به گونه‏ای که حتی امروز افراد با شنیدن واژه معنویت آن را از خدا، که محور ادیان می‏باشد، جدا نمی‏دانند. هر چند در این باب کم و بیش تفاوت‏هایی نیز در ادیان مختلف وجود دارد.

دینداری یا معنویت

جیمز دی (James, Day) 1994 با سه نفر، که پیشتر در یک برنامه آزمایشگاهی در دانشگاه کالیفرنیا واقع در شهر اروین (Irvine) شرکت کرده بود، مصاحبه‏ای انجام داد. تمام این افراد در برابر اینکه در قالب الفاظ متعارف دینی توصیف شوند، مقاومت کردند. این عده در تمییز بین «دیندار» و «معنوی» دچار مشکل شدند. نمی‏دانستند واقعا دیندار و غیردیندار چه خصوصیاتی دارند و در اینکه آنان واقعا افراد معنوی هستند، دچار تردید بودند. البته آن‏ها در فضاهای عمومی‏تر و خودمانی‏تر، از این واژگان سخن می‏ گفتند.

وَید کلارک روف (Wade Clark Roof) و همکارانش در دوران تکثیر نسل پس از جنگ جهانی دوم، با بیش از صد نفر مصاحبه کردند که آنان دینداری را از معنویت جدا می‏دانستند. برخی از آنان در این مصاحبه اعلام کردند که افراد معنوی بوده ولی دیندار نیستند. این تفوق معنویت بر دینداری، در مکتوبات حرفه‏ای از جمله مکتوبات پرستاری در طی سه قرن به روشنی نمایان است.

از این اظهارات بر می ‏آید که انسان دو حوزه رفتاری دارد که ضرورتا یکی نیستند. یکی، دینداری و دیگری، معنویت. می‏توان فردی را یافت که ضمن دینداری، بهره‏ای از معنویت در او نباشد، و به عکس. به علاوه، از این سخنان بر می‏آید که معنویت نوعی ارجحیت بر دینداری دارد. تا سال 1995برداشت عمومی درباره معنویت و معنوی در دست نبود. در این سال، در این زمینه در یک نظرسنجی ملی در کانادا 52 درصد افراد اعلام کردند که نیاز معنوی داشته‏اند. وقتی از آنان سؤال شد منظورتان از معنویت چیست؟ تنها نیمی از این شرکت‏کنندگان از واژگان سنتی نظیر اعتقاد به خدا، مسیح، نمازخواندن و یا رفتن به کلیسا، و کمک به دیگران استفاده کردند. پاسخ بقیه غیرمعمول‏تر بود. آنان واژه «معنویت» را به روح و جان انسان مرتبط ساختند که در کارهایی نظیر مراقبه، ژرف‏اندیشی، به همراه احساس کلیت، یگانگی، و آگاهی درونی یا برونی حاصل می‏ شود.

معنویت از دیدگاه‌های مختلف

روانشناسی دین

روانشناسی دین به عنوان رشته‌ای علمی مبتنی است بر تعریف‌هایی عملیاتی؛ در این رشته تعاریف متعددی برای «معنویت» و معیارهای مختلفی برای سنجش معنویت افراد وجود دارد. جای بحث دارد که معنویت را باید جدا از دین لحاظ کرد یا نه، و آیا به عنوان شاخه‌ای از دین قابل مطالعه است. این بحث البته وابسته است به اینکه معنویت را چگونه تعریف کنیم.

معنویت سکولار

معنویت سکولار می‌کوشد جنبه‌هایی از زندگی و تجربهٔ انسانی را که با دیدگاه‌های ماتریالیستی و مکانیکی صرف به دست نیامده است، تشخیص دهد بدون آنکه به معنویت اعتقاد داشته باشد. این رشته ممکن است انواعی از تمرین‌های معنوی مانند مدیتیشن یا تمرکز حواس را برای انسان مفید یا حتی لازم بداند بدون آنکه اعتقادی به توضیحات یا توجیهات فراطبیعی در انسان داشته باشد. در واقع اصلاً ارتباطی بین معنویت و اعتقاد در کار نیست. کلمه «معنویت» صرفاً به دیدگاه‌های مذهبی غالباً شخصی و غیرنظام‌مند که ویژگی کثرت‌گرایانه دارند مربوط است تا به اعتقادات نظری و ادیان نظام‌یافته.

خداناباوری

اما با توجه به اینکه خداناباوران تمایل به شکاکیت درباب ادعاهای فراطبیعی و وجود واقعی روح دارند، برخی از آن‌ها معنویت را افکار، احساسات، کلمات و رفتارهای پیشرفته‌ای می‌دانند که به‌گونه‌ای با کل کائنات در ارتباط است، ولو با نوعی رابطهٔ ضعیف علی و معلولی. برخی از نسخه‌های بودیسم یک چنین چیزی است اگرچه باید در نظر داشت فراطبیعی لزوماً به معنای خداباورانه نیست.

مکتب نیو ایج

در مقابل پیروان نیوایج (New-Age) ــ یعنی مسیحیت متمایل به هندوئیسم ــ برآن‌اند که معنویت ارتباطی با روح/قدرت/ انرژی‌ای فراهم می‌کند که سبب درک عمیق‌تر از خود می‌شود. معنویت تاحدی شامل خودنگری و بهبود زندگی درونی از طریق تمریناتی مانند مدیتیشن، نماز و مراقبه است. برخی مکاتب جدید معنویت را درهر چیزی موجود می‌دانند؛ مانند دو مکتب همه‌خداباوری و همه‌خداباوری جدید. همین‌طور «طبیعت‌گرایی دینی» هم نگاهی معنویت‌مدار دارد و معنویت را در جهان طبیعت پنهان می‌داند.

رویکرد های فلسفی به معنویت

1. معنویت در فلسفه مادی ‏گرایی : همان‏طور که واژه «مادی‏ گرایی» در ظاهر نشان می‏دهد، فلسفه مادی‏گرا انسان و جهان پیرامون او را مادی می‏داند. ریشه این رویکرد در تجربه ‏گرایی نهفته است. تجربه‏ گرایی معتقد است که دانش انسان تماما به تجربه حسی وابسته است. سردمدار این رویکرد را می ‏توان جان لاک و دیوید هیوم دانست. لاک معتقد بود که توانایی در شنیدن، دیدن، لمس کردن، چشیدن و بوییدن، صور ذهنی را در درون ما پدید می‏ آورند. ما نیز تصاویر پیچیده جهان مادی را با ارتباط دادن همین صورت‏های ذهنی به همدیگر پدید می ‏آوریم.
دیوید هیوم موجی از شک‏ گرایی را نیز به تجربه‏ گرایی لاک افزود. وی معتقد بود که تجربه حسی تنها مجموعه‏ ای از دریافت‏ های حسی اتفاقی را در اختیار ما قرار می‏ دهد که ما آن‏ها را طبق آداب و رسوم جامعه سازماندهی می‏ کنیم. به نظر لاک تجربه حسی تنها ملغمه‏ ای از تجارب و دریافت‏ های مجزا پدید می ‏آورد و برای علم به خود و جهان هیچ پایه زیرینی غیر اینها وجود ندارد.
بر اساس چنین نگاه ماده‏ گرایی که تمام امور عالی حیات انسانی نظیر اعتقادات، ارزش‏ها، هنر، و دینداری را به امور مادی تقلیل می‏ دهد، معنویت نیز به تعدادی از ویژگی‏های مادی منحصر خواهد شد. بر اساس این دیدگاه، موضوعات و ارزش‏های عالی زندگی انسان را نمی ‏توان از منبعی متعالی یا نظام ارزشی عینی به دست آورد، بلکه باید آن‏ها را بر این فرض مبتنی کرد که چیزی غیر از جهان مادی فاقد شعور وجود ندارد. بر اساس این نگاه، مثلا حس آزادی انسان، مقهور جبر حاکم بر سلول‏های بدن می ‏گردد و به تدریج انکار می ‏شود. ارزش عالی در این وادی باقی نمی‏ماند و ارزش‏های معنوی به مفاهیم عملی و فایده‏ گرا نظیر بهداشت، راحتی، امنیت و خوشی ‏های جسمانی محدود می‏ گردند.
2. نهضت رمانتیسم (هنرگرایی) : نهضت رمانتیسم در اوایل قرن نوزده به اوج شکوفایی رسید و همچنان نقش مهمی در فرهنگ انسانی دارد. این نهضت در مقابل ماده ‏گرایی افسار گسیخته پا به عرصه وجود گذاشت. رمانتیسم شهود و احساس را به عنوان راه‏هایی مناسب برای دست‏یابی به دانش می‏داند. این مکتب الگوی انسجام را نسبت به حقیقت می‏ پذیرد. در این الگو، علم انسان به انسجام میان افکار و تجارب وابسته است نه تلاقی میان ذهن و جهان مادی که ماده ‏گرایان به آن اعتقاد دارند. در حالی که، ماده‏ گرایان بر موفقیت‏ های علمی فنی در زندگی عملی تأکید می‏ ورزند، رمانیست‏ ها بر اهمیت فرهنگی ادبیات، موسیقی، و هنرهای خلاّق اصرار دارند. به نظر رمانتیست‏ ها، برداشتِ صرفا مادی از انسان تنها ما را از فهم انسان دور می‏کند و لازم است با بینش‏ های عمیق برخاسته از هنر تکمیل گردد.
رمانتیسم با پذیرش و ارج نهادن به تفاوت‏ های‌فردی، تجارب انحصاری و مشترک افراد را می ‏پذیرد و در نتیجه، فرهنگ تکثرگرا را تأیید می‏ کند. ارزش‏ های معنوی را از نگاه این مکتب می‏ توان این‏گونه برشمرد: بازسازی اخلاق، هنر و دین؛ پرورش انسان‏های آزاد جهت برآوردن خواسته ‏های معنوی خود؛ مشروعیت بخشیدن به تجارب فردی و مشترک؛ بازگرداندن جایگاه پیشین سؤالات معنوی درباره معنای نهایی و هدف زندگی؛ و پذیرش تنوع معنویت. همان‏گونه که روشن است، در اینجا برخی ارزش‏های معنوی رایج در میان انسان‏ها پذیرفته شده ‏اند.
3. پُست مدرنیسم : از بزرگ‏ترین چالش‏های فراروی مکاتب معنوی و نگاه سنتی به معنویت اندیشه‏ های ارائه شده در نگاه فلسفی پست مدرنیسم می ‏باشد. فلاسفه پست مدرن نقش زیادی در فرهنگ اواخر قرن بیستم ایفا کرده ‏اند. این افراد بزرگ‏ترین خطر برای آزادی انسان را برخاسته از امور فراحکایتی دانسته ‏اند. ژان فرانسویز لیوتارد، که برای اولین بار این واژه را وارد فلسفه کرد، امور فراحکایتی را مجموعه جهان‏ بینی‏ هایی می‏ داند که مدعی تبیین تمام حقیقت می‏ باشند. او می ‏گوید: جهان‏بینی دینی، ماده‏ گرایی، و رمانتیسم همه مبتنی بر امور فراحکایتی هستند. در جهان پُست مدرن نه خدا، نه جهان مادی و نه تجربه مستقیم پاسخ نهایی درباره وضعیت انسان‏ها نیستند. چنین تبیین‏ های نهایی درباره حقیقت، قابل دستیابی برای ما نمی‏باشند؛ زیرا بالاخره چه انسان در فهم ناتوان باشد و چه حقیقت خودش بی‏سر و سامان، در عدم وصول ما به حقیقت فرقی نیست. بالاخره برنامه نهایی معنوی پُست مدرنیسم آن است که زمینه‏ های زیر را برای ما فراهم آورد:
1. نقد تمام امور فراحکایتی که ما را در دام توهم می‏ اندازد؛
2. پذیرش آزادی انسان تا بتواند در تمام عرصه ‏های فرهنگی پُست مدرن، که همه چیز در آن مجاز است، وارد شود؛
3. آفرینش و بازآفرینی مستمر پندارهای معنوی فرد؛
4. تبعیت غیریقینی (خیالی) از سلایق، تمایلات، و آرزوهای شخصی.
پُست مدرن به دنبال آن نیست که حقیقتی جدید را برای ما به اثبات برساند، بلکه می ‏خواهد آزادی انسان را به حداکثر میزان ممکن برساند. می‏ خواهد تمام حقایق بدلی را که در قضایای فراحکایتی نمودار گشته ‏اند، نقد کند و بخصوص ماده‏گرایی و رمانتیسم رایج را به نقد بکشد. از نگاه فلسفه پُست مدرن، مدرنیسم نه تنها اوج دستاورد آدمیان نبوده، بلکه لایه‏ای زودگذر بر عرصه علم می‏باشد و از این نیاز برخاسته است که انسان موجودی است که به طور منطقی قوانین اخلاقی خود را تدوین می‏ کند. تصویری را که مدرنیته از انسان ارائه می‏ دهد در واقع پنداری است که همانند چهره‏ای که روی شن‏های ساحل دریا ترسیم می ‏شود، محکوم به فنا می‏ باشد. اسحاق درید (Jacques Derrid) امور زیر را انکار می‏ کند:
1. ظرفیت الفاظ در ارائه اراده خدا به صورت وحی که اهل کلام آن را مسلم می ‏دانند؛
2. ادعای ماده‏گرایی مبنی بر اینکه زبان، اشیای موجود در جهان مادی را مشخص می ‏کند؛
3. ادعای مکتب رمانتیک که «الفاظ را نماد تجربه روانی می‏ داند.»
وقتی متنی را می‏ خوانیم جای آن نیست که بپرسیم این واژه ‏ها از ناحیه خدا آمده ‏اند، حقیقت را به نحو صحیح نشان می‏دهند، و یا به طور دقیق تجربه نویسنده را نشان می ‏دهند. به نظر درید، کلمات نمی ‏توانند هیچ‏کدام از امور مقدس، مادی و یا روانی را نشان دهند، بلکه این کلمات با هم مرتبط می‏ شوند و شبکه بی‏ پایان زبان را تشکیل می ‏دهند.
بنابراین، ما می‏ توانیم بر موج‏های زبان سوار شویم و به دنبال مرجع و برداشت خاصی از آن‏ها نباشیم. باید بیاموزیم که یک متن را بخوانیم و با تخیل و حساسیت به آن پاسخ دهیم. به دلخواه خود، آن‏گونه که خواسته ‏ها و امیال ما اقتضا می‏ کند، از آن بهره ‏مند شویم. به اعتقاد ریچارد رورتی (Richard Rorty) در دوران پُست مدرن آزادی اقتضا می‏ کند که ما به اصول آزادی‌خواهانه و تحمل آرای همدیگر چنگ بزنیم تا اینکه دچار تحمیل فرضیات خود بر دیگران نشویم. وی افراد آزاد را «کسانی می ‏داند که فکر می‏ کنند ظلم بدترین چیز در جهان است.» به اعتقاد رورتی علاقه مفرط ما به امور فراحکایتی که بار و بنه‏ های یک مرجع خاص یا ادعاهای واقعیت‏ های انحصاری را در خود دارند، دلیل اصلی ظلم در جهان را تشکیل می‏ دهند. رورتی فردی را که فارغ از چنین دیدگاهی زندگی می ‏کند، آزادیخواه شوخ‏ طبع می‏ داند. به نظر او، چنین فردی پیشامدها و احتمالات مختلف درباره «اعتقادات محوری» خود را می‏ پذیرد و این فکر را، که این عقاید و خواسته ‏ها به امری ورای زمان و تصادف می ‏رسند، کنار می‏ گذارد.

پُست مدرنیست ‏ها به نظر خودشان برنامه معنوی بسیار اساسی را فراروی انسان قرار می ‏دهند. آن‏ها از پی جهانی عاری از امور فراحکایتی دینی و این جهانی می‏باشند و معتقدند که اوج علاقه فردی در صورتی که به جای حقیقت مطلق در نظر گرفته شود، موجب استبداد می‏ گردد. تمام همت ما در امور معنوی باید ساخت و بازساخت امور معنوی به صورت شوخ‏ طبعانه باشد، آن هم بر اساس احساسات، غرایز و تمایلات خودمان.
4. واقع‏گرایی انتقادی : واقع‏گرایی انتقادی نسبت به پُست مدرنیسم، که خود به جنگ خودش می‏ رود، چندان تمایل ندارد؛ زیرا پُست مدرنیسم ادعا می‏ کند که هیچ حقیقتی واقعیت ندارد؛ سخنی که واقعیت داشتن خود همین ادعا را نیز نفی می‏ کند. در مقابل، واقع‏گرایی نقّاد می ‏پذیرد که واقعیت عینی در ورای تجربه آدمیان وجود دارد، جهانی که ساخته شده، تمایز یافته و تغییر می‏ کند. این واقعیت هستی ‏شناختی را نمی ‏توان بر اساس تخیّل ایجاد کرد، بلکه یک واقعیت منحصر به فرد دارد... که در انتظار کشف است، و ملاکی را برای تشخیص خطاها به دست می‏ دهد.
رُی باسکار (Roy Bhaskar) در مقابل واقع‏ گرایی سطحی تجربه‏ گرا، واقع‏گرایی عمیق و نقّاد را طرح می ‏کند. به اعتقاد او تحقیقات علمی و انسان‏گرایانه درباره حقیقت نشان داده‏اند که ساختارهای زیرین و عمیقی وجود دارد که به طور حقیقی وجود دارند، هر چند به طور مستقیم تجربه حسی از درک آن‏ها عاجز است. چنان‏که ما اکسیژن و هیدروژن را نمی ‏توانیم در آب درک کنیم ولی وجود آن‏ها به صورت ترکیب مسلم می‏ باشد.
از نگاه واقع‏گرایی انتقادی شناخت انسان نسبت به واقعیت به صورت سلسله مراتبی پدید می‏ آید و از سطوح عینی ‏تر آغاز و به مراحل انتزاعی خاتمه می ‏یابد. ما از سطح مادی آغاز و به تدریج به مرحله ادبیات، هنر، موسیقی و دین به پیش می‏ رویم. این سطوح مختلف تفسیری نیز هر کدام مکمل دیگری هستند و نمی‏ توان یکی را به دیگری کاهش داد. امور عینی و ارزش‏ها در برخورداری از واقعیت تفاوت ندارند. آنچه را هنرمندان، فلاسفه، و اهل کلام اظهار می‏دارند تنها سازه ‏های انسانی نیستند، بلکه بیانگر امور واقعی و خارجی می‏ باشند.

از سوی دیگر، واقع‏گرایی انتقادی به دنبال آن است که دوگانگی بین عقل و احساس، منطق و عاطفه، خرد و حساسیت را بردارد. پولانایی از وجود «دانش شخصی» سخن می‏ گوید که در آن عقل، عاطفه و تجربه عملی با آگاهی روان‏شناختی ما به طور ضمنی می ‏آمیزند و با همدیگر به کشف جهان پیچیده پیرامون می‏ پردازند. مجموعه این امور خرد انسان را تشکیل می‏ دهد که در آموزه ‏های متعالی برنارد لانگرگن به طور خلاصه آمده است: به تجربه و اختراع بپرداز. هوشمند و زیرک باش. عاقلانه رفتار کن. مسئولیت ‏پذیر و حساس باش.
واقع‏گرایی نقّاد میان یقین‏ گرایی مطلق و نسبی‏گرایی مطلق قدم برمی ‏دارد. از این منظر، ما می‏توانیم نسبت به واقعیت علم پیدا کنیم، ولی علم ما همواره به صورت محتمل مطرح است و در فرایند دستیابی دانش عمیق‏تر سهیم می ‏باشد و زمینه را برای رسیدن به اندیشه عمیق ‏تر فراهم می ‏آورد. «با اینکه دانش ما ممکن است باورهای ما را توجیه کند، ولی یک نظریه نهایی وجود ندارد که قابل تجدیدنظر و پیشرفت نباشد. همان‏گونه که مشاهده می ‏کنید واقع‏گرایی نقّاد لوازم معنوی عمیقی در خود دارد؛ زیرا این دیدگاه بر آن است که انسان نمی‏تواند ارزش ‏های خود را بر اساس سلیقه و خواست خودش خلق کند، بلکه باید چنان کند که واقعیت ‏های معنوی او بر اثر ارتباط پویا با اقعیت عینی شکل بگیرد که ذاتا امری پربار می‏ باشد.»

چیستی معنویت در ادیان توحیدی
اشاره گردید که ادیان با معنویت قرین بوده و بر اساس برخی برداشت‏های روان‏شناختی، ادیان در معنویت انسان ریشه دارند. همچنین می‏توان ادیان را برنامه‏های ویژه معنوی به حساب آورد که به گونه‏ای در حیات آدمی سر برآورده‏اند. در اینجا به اجمال رابطه معنویت با ادیان توحیدی، یعنی یهود، مسیحیت و اسلام بررسی می‏ گردد، هرچند برخی ادیان دیگر نظیر بودائیسم، تائوئیسم و کنفوسیوس گرایی با برنامه‏ های معنوی ویژه آمیخته ‏اند.
مفهوم معنویت در دین یهود
زندگی در حضور خدا یا به عبارت دیگر، پرورش زندگی عادی به گونه‏ای که در صورت ارتباط با زمان‏ها، مکان‏ها، معبد و روزهای مقدس از قداست برخوردار باشد، نزدیک‏ترین تعریف برای معنویتی است که از متون دین یهود به دست می‏آید و به ریشه‏های عبری آن نزدیک می‏باشد. این تعریف به گونه‏ای صور مختلف معنویت را در بر دارد. برخی یادآوری حضور خدا را عبارت از صعود به قلمرویی برتر دانسته‏اند که متضمن دانشی غیر از میزانی است که به بیشتر افراد معمولی اعطا می‏گردد. برخی نیز این حضور را همان «فراهم آوردن سفره ربانی دانسته ‏اند.» برخی نیز در عوض، به دنبال آنند که «جایگاه حضور را در قلب آدمی بجویند.» مرحله نهایی حضور نیز الوهیتی انسان‏انگارانه و رفیع می‏باشد که بر تخت خود جای گرفته است. در اینجا مراد از حضور، احساسی کاملا انتزاعی است که به صورت جذبه عرفانی نمود دارد، لقاء قریب الوقوع مسیحا، یا نوعی زندگی که برای رسیدن به اراده خداوند اتخاد می‏شود. وجه مشترک این اظهارات، التزام به نوعی زندگی مقدس می‏باشد؛ ایمان به اینکه اصول اخلاق قدیمی بنی‏اسرائیل چنین زندگی قدسی را فراهم می‏آورند و علم به اینکه چنین زندگی اراده خداوند را در خلق و انتخاب برآورده می‏سازد. این رویکرد نسبت به معنویت در دین یهود تا دوران جدید پذیرفته شده است. ولی در این دوران، یهودیانی در پی‏معنویت هستند که دیگر شرایط موجود در یهودیت را نمی‏ پذیرند.
نهضت کبالا در دین یهود
یکی از حرکت‏های مهم در دین یهود، حرکتی است به نام کبالا (Kabbala) که در قرون وسطی رخ داد. کبالا به معنای «دریافت» یا «انتقال کلامی» می‏باشد. در قرن 13 بر تعلیمات عرفانی ویژه‏ای که گمان می‏رفت به شکل کلامی دریافت شده‏اند تأکید می‏شد. این تعلیمات مربوط به نظریات مخفی و غیرملموسی بود که احیانا تنها افراد دارای خرد مرموز می‏توانستند آن‏ها را دریافت کنند. معلمان این دوره بر نوعی زندگی تأکید می‏کردند که با خود تأملی و زهد ملایم آمیخته بود. مهم‏ترین اثر ادبی این دوره یعنی «زوهَر» را رابای مَوشه (Rabbai Moshe de Loen) تصنیف کرد. او در این اثر شرحی بر تورات نوشت که در سراسر آن تفسیر عرفانی به چشم می‏خورد. در این تفسیر، خدا موجودی «بی‏نهایت» تفسیر می‏شود که دارای ده صفت اصلی می‏باشد که به صورت نیرو و قدرت به جهان مادی سرازیر می‏شوند. اتحاد و همجوشی با آن امر بی‏نهایت در سایه وحدت عرفانی میان عابد و خدا و تمسک به تورات و انتخاب زندگی اخلاقی حاصل می‏ شود.
چهره پیشتاز در نهضت کبالائیسم فردی به نام اسحاق لوریا (1572ـ1534) می‏باشد. او نظریه تناسخ را در قالب حضور در محضر خدا در قالب وجودهای مختلف مطرح کرد. در این وجودهای مختلف، به نظر او فرد بالاخره با خدا وحدت پیدا می‏کند. هرچند ممکن است در این زنجیره تنزل هم پیدا کند و به حیوان و حتی گیاه تبدیل شود.
حرکت حسیدیسم در معنویت
نهضت حسیدیسم (Hasidism) در قرن هجدهم از هیجان انگیزترین رویدادهای معنوی در جهان یهود بود. حاباد (Habad) از مهم‏ترین جریان‏های این نهضت به حساب می‏آید. این رویکرد، تدبّر درباره ذات پنهان و آشکار خداوند، واقعیت ارتباط او با عالم هستی، اهمیت اراده‏های او و قوانین فراگیر او را که بر جهان سایه افکنده‏اند، اساس عبادت الهی می‏داند که از آدمیان خواسته شده است. حسیدیسم حاباد، هفت اصل موضوعه راجع به چگونگی رابطه خدا با جهان هستی دارد که به ترتیب عبارتند از:
1. وحدت وجود: خدا تنها جوهر موجودات، و جهان چیزی غیر از نحوه، پرتو، یا تجلّی این وجود بی‏نهایت نمی‏باشد. وجود جهان مرئی به وجود آن عنصر نامرئی که خداست، بستگی دارد.
2. نفی وجود مستقل ماسوای خدا: از منظر خدا جهان از وجود متمایز یا به عبارت دیگر وجود جداگانه‏ای در کنار خدا برخوردار نیست. خلقت موجب هیچ تغییری در خدا نمی‏شود؛ زیرا «همه چیز در مقایسه با وجود او هیچ و پوچ هستند».
3. خلق: خداوند خالق، مبدأ و نگه دارنده عالم در تمام زمان می‏باشد و جهان به او بستگی دارد و پیوسته خلق می‏شود.
4. حضور: خدا در همه جا با واقعیت مطلق و یکسان حضور دارد. تمایزی که آدمی میان محدود و نامحدود در نظر می‏گیرد تنها امری شناخت شناسانه است که حقیقت خارجی ندارد؛ زیرا وجود نامحدود متعالی در حوزه‏های بالا و پایین یکسان است. از منظر خدا در مظاهر مختلف هستی، چه مادی و چه معنوی، تفاوتی وجود ندارد. تفاوت تنها در سطح ادراک آدمیان قرار دارد.
5. پننتئیزم (جدایی‏ناپذیری عالم هستی از خدا): تمام موجودات در درون خدا وجود دارند. ولی جهان در او نسبت به حقیقت او از جوهری برخوردار نمی‏شود؛ زیرا چیزی غیر از او وجود ندارد. خدا در حقیقت حضور دارد و با آن متحد است؛ زیرا حوزه غیرخدا وجود مستقل و قائم به ذات ندارد.
6. عالم مظهر خدا: عالم مظهر اصلی و ضروری خداوند می‏باشد. کسی بدون وجود خدا نمی‏تواند درباره وجود او سخن بگوید. خدا جهان را در درون خود جای می‏دهد.
7. برهان دو سویه: یکی از فرض‏های آباد آن است که «حیات و وجود عالم» از قدرت خدا برخاسته، در ذات او شکل گرفته و چیزی غیر او وجود ندارد؛ زیرا همه چیز غیر او پوچ است. ولی باید این اصل برهانی را نیز اضافه کنیم که خدا وجود جداگانه‏ای از جهان ندارد؛ زیرا جهان چیزی به غیرمظهری از ذات خدا نیست، تنها به عنوان جلوه‏ای از کمال بی‏نهایت خدا و خواسته او برای خودکمال یابی می‏باشد. کمالی که هم در ذات، که با خدا وحدت دارد و هم در مظاهر واقعی، که از او جدا هستند، حاصل می‏شود.
هدف معنویت طبق تعریف، وجودی خارج از فرد معنوی می‏باشد که همان خداست. نگاه‏های موجود نسبت به معنویت نیز در این زمینه تفاوتی ایجاد نمی‏کنند، به طوری‏که مرحله نهایی معنویت در دین‏یهود نفی همه چیز غیر از خدا می‏باشد. در سطح بالا، آگاهی موجود نسبت به وحدانیت خدا، وجود همه چیز غیرخدا را نفی می‏کند؛ یعنی عابد وجود خودش را هم در کنار خدا نفی می‏کند.
معنویت در مسیحیت
معنویت در دین مسیح امری پیش از خدا و در میان عالم خلقت وجود دارد. مسیحیان معنویت را عبارت از نماز و زیستن با عیسی مسیح می‏دانند. روح آدمی توسط روح ‏القدس اخذ، حفظ و دگرگون می‏ شود. معنویت همان جست‏وجوی مؤمنان برای همدمی و همدلی است که همچون هدیه‏ای به آن‏ها تقدیم می‏شود. معنویت انتظار فعلی است نسبت به سلطنت الهی و نجات انسان که روزگاری خواهد آمد. بنابراین، معنویت در مسیحیت را می‏توان به گونه‏ای توضیح داد که با پنج اصل کلاسیک آن هماهنگ است. این پنج اصل عبارتند از:
1. خدای پدر، قادر متعادل، و خالق هستی؛
2. عیسی مسیح و سرور موعود؛
3. روح ‏القدس، منشا و احیاگر تمام پالایش‏های روانی؛
4. کلیسا، تنها مرکز اصیلی که در امور مقدس دخیل است؛
5. پیروزی نهایی زندگی جاوید.
اکنون هر یک از این پنج امر را به اختصار توضیح می‏دهیم:
1. مخلوقات در محضر خالق : رسالت و وظیفه اولیه مخلوقات آن است که خالق را عبادت کنند. به رسمیت شناختن فرمانروایی خداوند اولین فرمان می‏باشد. ولی تلاش برای رسیدن به خدا باید قاعده‏مند باشد. در منابع دینی ضمن هشدار نسبت به تلاش‏های شخصی برای وصول به خدا، راه‏های ویژه‏ای را برای این امر ارائه کرده ‏اند. در محضر خدا، اولین قدم آن است که فرد خالق خود را بشناسد، قدری از ویژگی‏های خود را درک کند و تا حدودی ارتباط خود را با خالق دریابد.
2. عیسی مسیح میانجی (شفیع): عیسی مسیح خدا را به مردم ارائه می‏کند و آن‏ها را در مسیر خواسته‏های خدا قرار می‏دهد. مسیحیان خود را وقف سمبل آخور (the manger) و صلیب حضرت عیسی می‏کنند. آخور جایی است که در آنجا پسر خدا به انسان تبدیل شد و بر فراز صلیب نیز کشته. تبعیت از حضرت عیسی موضوع همیشگی معنویت در دین مسیح می‏باشد.

طبق این اصل، مؤمنان نه تنها از الگوی مسیح در عمل و تحمل مشقات پیروی می‏کنند، بلکه در مراسم مذهبی خاص در مرگ و قیام مجدد او شرکت می‏کنند. مسیحیان برای سلطنت الهی و نجات خود در مجموعه «دعاهای خدا» (Lords praver) دعا می‏کنند. لازم به یادآوری است که حضرت عیسی این دعا را ارائه کرده و به حواریون آموخته است. مسیحیان در دعاهای حضرت مسیح، که مدت‏ها در کلیساهای شرقی (قسطنطنیه، اسکندریه، اورشلیم و انتاکیه) تکرار می‏شود، چه بسا به منجی و حاکم موعود پناه آورند و چنین دعا کنند: «ای مسیح (پسر خدای زنده) به من گنهکار رحم کن.»
3. روح مقدس: روح مقدس، سومین فرد تثلیث، موجب می‏شود که افراد حضرت مسیح را ولی نعمت خود به حساب آورند و به آنان در دعاهایشان برای رستگاری کامل کمک می‏کند. آنان این رستگاری را از خدا انتظار دارند و روح‏القدس به آنان کمک می‏کند تا او را با عنوان «پدر» مورد خطاب قرار دهند. روح‏ القدس موهبت ‏های همیشگی همانند ایمان، امید، و عشق را فراهم می‏آورد. وقتی عشق خدا به کمک روح‏القدس در قلوب مؤمنان قرار می‏گیرد، حاصل و ثمره روح در زندگی آنان بروز می‏کند. این ثمرات عبارتند از: عشق، شادمانی، آرامش، صبر، محبت، وفاداری، ملایمت، وخودمداری. در نتیجه، این افراد به تدریج ویژگی حضرت مسیح را به دست می‏ آورند. روح ‏القدس، مزامیر و سرودهای مذهبی و موسیقی ‏های معنوی را الهام می‏ کند که نواهایی به سوی خدا هستند و در برخی اوقات در تاریخ مسیحیت، از ناحیه روح‏القدس پدیده «فریادهای مبهم» در افراد رخ می‏دهد که مرحله عالی از معنویت است.
4. اتحاد تمامی سَنت‏ها (افراد مقدس) : از نظر مسیحیان تمام افراد مسیحی در ارتباط با خدا تقدس می‏یابند و پولس رسول هم به همین مناسبت دریافت‏کنندگان نامه‏های خود را با عنوان سَنت (saint) مورد خطاب قرار می‏دهد. برخی افراد در طول زندگی چنان در این موهبت مقدس به شکوفایی می‏رسند که به دلیل ویژگی‏های اخلاقی و معنوی خود مورد احترام قرار می‏گیرند. یاد آن‏ها در جهان باقی می‏ماند، به طوری که دیگران از رفتارهای آنان به عنوان الگو پیروی می‏کنند و شفاعت آنان در جهان دیگر درخواست می‏گردد. در برنامه اتحاد سَنت‏ها، مریم مقدس جایگاه ویژه‏ای دارد. او مادر حضرت مسیح، سرور مسیحیان می‏باشد. مسیحیان، اعضای برجای مانده این افراد مقدس را در طاقچه‏های خانه‏های خود نگه‏داری می‏کنند. این سنت‏ها معمولا تجارت‏ها و فعالیت‏های ویژه‏ای را مورد حمایت قرار می‏دهند. پروتستان‏ها معمولا وجود گروهی به نام قدیسین را انکار کرده‏اند. دلیل آنان این است که چنین بقایای برجامانده‏ای هم با خرافات آمیخته می‏شوند و هم بدان جهت که معتقدند در جهان تنها یک واسطه (شفیع)، یعنی حضرت مسیح وجود دارد.
5. زندگی در قلمرو پادشاهی خدا: مسیحیان معتقدند که زندگی این جهان را هدف جاوید خداوند احاطه کرده است. آنان در انتظار چهار امر زندگی می‏کنند: مرگ و قیامت، بهشت و دورزخ. به خدا امید دارند؛ خدایی که اراده بخش است و نجات او در حضرت مسیح تجسم یافته است. آنان به رحم و شفقت خداوند متکی هستند و می‏دانند که «همه باید در محضر حضرت مسیح برای قضاوت نهایی حضور یابند. در آنجا هر کس رفتار خوب و بد خود را که در این دنیا انجام داده مشاهده می‏کند و معنای شرکت در سلطنت نهایی خداوند عبارت است از: جشن، عبادت، مشاهده رودررو. هدف نهایی انسان آن است که به نیایش خدا بپردازد و برای همیشه از عبادت خدا لذت ببرد.»
از عبارت‏های گذشته محورهای معنویت در دین مسیح را می‏توان به دست آورد. بی‏تردید یکی از محورهای اصلی معنویت در مسیحیت، رسیدن به ویژگی‏ها و حالت‏های حضرت مسیح می‏باشد. سیر معنوی تا بدان‏جا که فرد ـ مثلا ـ به مرحله دریافت فریادهای مبهم یا جراحت‏های مسیحایی برسد، همه اینها حالت‏های معنوی هستند که مؤمنان مسیحی کم و بیش برای وصول به آن تلاش می‏ کنند.
معنویت در اسلام
دین اسلام بی‏تردید از ادیان الهی و به اعتقاد پیروانش، آخرین برنامه ارسالی از سوی خدا به بندگان می‏باشد. طراحی و ساختار این دین به گونه‏ای است که معنویت درسراسر آن به چشم می‏خورد. در اینجا مناسب است مؤلفه‏های معنویت را با توجه به منابع اسلامی طرح کنیم و تعریفی از نگاه اسلامی ارائه دهیم. پیش از سخن گفتن درباره مؤلفه‏های معنویت، بیان این نکته ضروری است که موضوع یا محل معنویت، انسان است. معنویت حالتی از مجموعه حالت‏های آدمی است که در برخی مواقع به آن دست می‏یابد. ظاهرا حالت‏های معنوی یا آنچه را افراد از آن به حالت‏های خاص یاد می‏کنند، برای همه به صورتی پدید می‏آید. به عبارت دیگر، انسان ظرفیت روی آوردن، ایجاد، یا رسیدن به این حالت‏ها را دارد. ولی مهم آن است که بتوان درباره انبوه حالت‏هایی که از آن به نام معنویت یاد می‏شود، یا ابزاری که برای وصول به آن در نظر گرفته می‏ شود، حالت‏ ها و ابزارهای مناسب را انتخاب کرد.
مؤلفه ‏های معنویت در اسلام
خدا

آغاز و پایان معنویت در اسلام به خدا ختم می‏شود. اولین قدم در معنویت اسلامی، پذیرش موجودی برتر و تأثیرگذار تام در زندگی انسان و عالم هستی می‏باشد. بدون اعتراف اجمالی به چنین واقعیتی، معنویت اسلامی شروع نمی‏شود. در قرآن می‏خوانیم: (هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَیٍْ عَلِیمٌ) (حدید: 3) آیات اول سوره عصر نیز آغاز حرکت انسان را به نحو صحیح بیان می‏کند که با ایمان به خدا شروع می‏شود و با خصوصیات ویژه‏ای پایان می‏یابد. برخی خصوصیات آن به طور پراکنده در متون دینی نظیر قرآن و روایات آمده است. مثلا، در قرآن ویژگی‏هایی برای خدا ذکر شده که انسان در سیر معنوی خود دقیقا به مفاد آن‏ها علم پیدا می‏کند، به گونه‏ای که دیگر تردید در وجود او باقی نمی‏ماند. ویژگی‏های روانی او نیز صورتی خاص می‏یابد، به گونه‏ای که هیچ امری در زندگی او را از یاد خدا باز نمی‏دارد، نفس آرام می‏شود و دیگر دغدغه‏ای سراغ او نمی‏آید. اینکه خدا فرموده: ما از رگ گردن به تو نزدیک‏تریم، چنین رابطه‏ای را در عالی‏ترین حدّ ممکن درک می‏کند و صفات جمال و جلال خدا را می‏فهمد و تسلیم محض می‏گردد و سؤالی برایش باقی نمی‏ماند؛ یعنی از آن نقطه‏ای هم که حضرت ابراهیم فرمود: خدایا به من نشان بده که چگونه مردگان را زنده می‏کنی، می‏گذرد و در مسیر مستقیم با سرعت وصف‏ناپذیر در محضر خدا به حرکت در می‏آید. بی‏تردید بهترین ویژگی‏های انسان کامل همان است که در زندگی‌ائمه‌(دوازده امام) در شرایط مختلف نمودار گشت؛ مانند آنچه از پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله)، علی(علیه‌السلام) و اولاد معصوم او سراغ داریم که به تفصیل از آن بحث شده است.
وساطت
معنویت در اسلام به ویژه در میان شیعیان، حداقل در برخی مراتب آن، بدون واسطه میسّر نیست. کسانی هستند که می‏پرسند وجود اشیا یا اشخاصی که نقش واسطه را بین انسان و خدا دارند، در زندگی انسان چه نقشی دارند؟ آیا اگر کسی در جایی بنشیند و همواره تلاش کند به یاد خدا باشد و بگوید: من می‏دانم خدا هست و از طرفی می‏دانم هدف تمام برنامه‏هایی را که خدا فرستاده یاد خودش می‏باشد، من نیز به یاد خدا هستم، بنابراین چیز دیگری لازم ندارم، آیا معنویت مطلوب در اسلام به این‏صورت تحقق پیدا می‏کند؟ به راستی چرا در اسلام گروهی پیدا شده‏اند و معتقدند بدون پیامبر و امام معصوم نمی‏توان به نهایت مطلوب انسانی دست یافت؟ اینکه امام رضا(علیه‌السلام) فرمود: من از شروط کلمه «لاالهَ الاالله» هستم، دقیقا به چه نکته مهم روان‏شناختی انسانی اشاره می‏کند؟ بعید است که کلام حضرت از یک واقعیت ارتباطی در نفس الامر حکایت نکند. به عبارت دیگر، اگر کسی «یا خدا» را بدون توجه به معارف محمدی و علوی بگوید، آیا در مسیر صحیح سیر به سوی خداوند قرار دارد یا خیر؟ در اینجا به نکته‏هایی اشاره می‏کنیم تا قدری بحث بیشتر روشن شود:
1. ارتباط ذاتی: انسان با خدا ارتباط ذاتی دارد؛ به این معنا که در ذات خود به علت خود وابستگی تام دارد.
2. آشنایی ذات با خالق: انسان در این آشنایی ذاتی و اعتراف به وجود و سلطنت، به واسطه نیاز ندارد؛ یعنی اگر پیامبر(صلی الله علیه و آله) و امام(علیه‌السلام) هم نباشد، چنین ارتباط و شناخت ذاتی برای انسان وجود دارد. ظاهرا وجود یا عدم این رابطه و شناخت جنبه مقدمی دارد و امری غیر اختیاری می‏باشد و وجود آن برای افراد انسان نسبت به همدیگر موجب ارزشمندی نمی‏شود و فعلیت آن برای انسان نسبت به نقطه نهایی امری بالقوه به حساب می‏آید.
3. رابطه از راه دور و مفهومی: در این نوع رابطه هر چند انسان می‏تواند بدون نیاز به واسطه با خدای خود ارتباط برقرار کند، مثلا او را صدا بزند، ولی انتخاب مفاهیم، که نمود باور انسان درباره خدا هستند، باید از شناختی صحیح ناشی شوند، تا پیش برنده باشند. در قرآن، برخی باورهای نادرستی که نسبت به خدا در انسان وجود دارد، ذکر شده است: «انسان را وقتی خدا می‏آزماید و روزی او را تنگ می‏گیرد، می‏گوید: خدا مرا خوار گردانید.» (فجر: 15) یا وقتی از حضرت علی(علیه‌السلام) پرسیدند، توحید چیست؟ حضرت در پاسخ فرمودند: «توحید آن است که خدا را توهم نکنی؛ یعنی او را به‏ گونه‏ای خاص به ذهن نیاوری و عدل آن است که خدا را متهم نکنی.» ظاهرا آدمی در وصف مفهومی خالق و کیفیت ارتباط خود با او دچار اشتباه می‏شود. بنابراین، در دریافت این مفاهیم و انطباق آن‏ها بر خداوند به انسانی نیاز دارد که در حدّ تام ظرفیت انسان، این رابطه را بداند. هر چند در فهم برخی مفاهیم مانند «وجود خدا، قدرت، رازقیت» به طور عام، دچار مشکل نمی‏شود و رابطه‏ای ناقص می‏تواند با خدا برقرار کند. دعای کمیل را در نظر بگیرید: تمام شروع و پایان این دعای شریف یک رابطه مفهومی در قالب الفاظ با خدا می‏باشد. این رابطه در جای خود، از نوعی رابطه متناسب با خدا حکایت می‏کند. تمام دعاها از همین دست می‏باشند که تربیت شدگان آستان الهی در قالب آن‏ها با خدا رابطه برقرار کرده‏اند و به دیگران نیز آموخته‏اند. این نوع وساطت، که از نوع واسطه در اثبات می‏باشد، بی‏تردید در زندگی انسان‏ها ضرورت دارد و بدون آن آدمی به سختی به اوصاف خداوند دست می‏یابد.
4. رابطه عملی و برنامه‏ای: یعنی ارائه برنامه تربیت معنوی که انسان را به کمال مقصود می‏رساند. همچنین کمک به انسان در برخی‏شرایط به صورت تکوینی تا آدمی همواره در مسیرمستقیم قرار گیرد. در اینجا نیز برنامه باید ارسالی باشد. هر برنامه دیگری که از عقل بشری سرچشمه گیرد، ممکن است انسان را به جای برساند که به جایی شکوفا شدن، به پژمردگی بگراید. بنابراین، این رابطه نیز از نوع رابطه در اثبات می‏باشد.
5. وصول و رابطه واقعی: در وصول واقعی و ارتباط وجودی طبق قاعده و بیان روایات، این رابطه واقعی و بدون واسطه می‏باشد. هر چند ممکن است در تسهیل رابطه افرادی مانند پیامبر و اوصیای او کمک کنند و موانع را برطرف نمایند.
6. تدرّج در رابطه: همان‏گونه که گذشت، رابطه اختیاری انسان در آغاز با رابطه مفهومی و وصفی آغاز می‏شود و در قالب یک برنامه همه جانبه و مؤثر در ابعاد وجودی انسان به پیش می‏رود و در نهایت، به لقاء تام و درک حضوری و اختیاری منجر می‏شود. مراد از معنویت اسلامی، هر دو قسم اول و دوم است، ولی مقصود رابطه‏ای که در برخی شرایط اضطراری و بدون اختیار آن را درک می ‏کند، نیست.

نظریه ها

در این راستا، مایر معتقد است معنویت، جستجوی مداوم برای یاقتن معنا و هدف زندگی، درک عمیق و ژرفای ارزش زندگی، وسعت عالم، نیروهای طبیعی موجود و نظام باورهای شخصی است.
از سوی دیگر، معنویت یکی از نیازهای درونی انسان است که در قلبها و ذهنها و در آئینها، به ویژه در آیینهای مذهبی وجود دارد.
مطهری، معنویت را نوعی احساس و گرایش ذاتی انسان نسبت به امور غیر مادی مانند علم و دانایی، خیر اخلاقی، جمال و زیبایی، تقدس و پرستش میداند که وجه تمایز انسان و موجودات دیگر است .

راجر الکس می‏ گوید: ریشه معنویت در آگاهی خاصی قرار دارد که برای فرد حاصل می‏ شود. معنویت ضرورتا پدیده‏ای دینی نیست، بلکه در توان ویژه انسان قرار دارد که می‏تواند با ارتباط با جهان به نحو خاص از آن آگاهی یابد. این نوع آگاهی نسبت به امر دیگر، با نظم و قاعده خاصی پدید نمی‏ آید. این آگاهی به دریافت ‏کننده، احساسی از آشکارسازی دست می ‏دهد. نگاه عمیق به آنچه برای او آشکار گشته، برای بسیاری از دریافت ‏کنندگان چنان تجربه ‏ای روشن پدید می‏آورد که می ‏توانند آن را وحی‏گونه توصیف کنند. بنابراین، معنویت دو گونه دینی و غیر دینی دارد.

طبق بیان دیوید ولف آنچه در معنویت جدید به روشنی تازگی دارد آن است که جدای از روان و خارج از خود، اغلب امر متعالی وجود ندارد. دیگر زندگی معنوی فرد در سایه روح ‏القدس یا یک قدرت الهی دیگر نظام نمی‏یابد، بلکه معنویت در سایه توانایی‏ ها و امکانات بالقوه خود روان آدمی شکل می‏ گیرد.

جک پریسلی ( JackPriestly ) معتقد است که آگاهی معنوی اساسا به صورت احساس و شور حاصل می‏شود. سپس در صورتی‏که بخواهند درباره آن سخن بگویند در چارچوب فکر بیان می ‏شود. البته اگر قایل شویم که درباره چنین حالتی می‏ توان سخن گفت.

بر اساس نظر هِی و نای، در مسئله معنویت ضرورت دارد که به چیزی فراتر از دینداری فردی توجه شود.

پژوهش الكينز و همكاران، براساس چند پيش فرض بنا شده است:

  1. چيزي تحت عنوان بعد معنوي وجود دارد.
  2. معنويت يك پديده ي انساني است و به صورت قابليت و ظرفيت در همه ي مردم وجود دارد.
  3. معنويت مترادف با مذهبي بودن نيست.
  4. معنويت قابل تعريف تشريح و اندازه گيري است. آنها در تلاش براي شناخت گسترده تر معنويت، ادبيات مربوط به معنويت را مطالعه كرده و از بررسي اجزاي تشكيل دهنده ي معنويت دريافتند كه معنويت شامل نه خصوصيت اساسي است.

در واقع آنها پديده ي معنويت را داراي يك ساختار چند بعدي مي دانند كه شامل نه بخش عمده مي شود:

  1. بعد روحاني يا فرامادي كه به عنوان خداي مشخص فرد، خود فراتر يا بعد فرامادي تجربه مي شود.
  2. معنا و هدف در زندگي : به اين معنا كه خلاء وجودي را مي توان با زندگي معنادار پر كرد.
  3. داشتن رسالت در زندگي: فرد معنوي نوعي احساس وظيفه و تعهد دارد.
  4. تقدس زندگي : فرد معنوي مي تواند تجربه هايي نظير حيرت و اعجاب تحسين و شگفتي و را حتي در موقعيت هاي غير مذهبي نيز داشته باشد. و ديگر اينكه سراسر زندگي مقدس است.
  5. اهميت ندادن به ارزش هاي مادي: رضايت نهايي را نه در ماديات بلكه در مسائل معنوي و روحي مي توان يافت.
  6. نوع دوستي كه به معناي تحت تاثير درد و رنج ديگران قرار گرفتن.
  7. ايده آليسم يا آرمان گرايي: فرد جهاني بهتر را در ذهن به تصوير مي كشد و تمايل دارد كه اين آرمان را برآورده سازد.
  8. آگاهي از تراژديك درد مصيبت و مرگ قسمتي از زندگي هستند و به آن رنگ و روح مي بخشند.
  9. ثمرات معنويت ك معنوي بودن واقعي موجب تغيير همه ي جنبه هاي بودن و نحوه ي زيستن مي شود .

راه معنوی

معنویت در انواع مختلفی از مفاهیم فرهنگی و دینی شامل راهی معنوی تلقی می‌شود که در آن فرد می‌تواند به چیزی مثل سطح بالایی از هوشیاری یا انسان کامل شدن یا رسیدن به حکمت یا اتحاد با خدا یا خلقت دست یابد. تمثیل غار افلاطون که در کتاب هفتم جمهوری آورده شده‌است شرحی از یک سفر است (چنان‌که در نوشته‌های ترزای آویلایی آمده است). سفر روحانی مسیری است که بعد ذهنی و فردی دارد. سفر معنوی برای رسیدن به هدفی معلوم می‌تواند دوره‌ای کوتاه یا طولانی داشته باشد. هر حادثه‌ای در زندگی بخشی از این سفر است اما می‌تواند به‌طور خاص لحظاتی مشخص یا برجسته هم داشته باشد مانند تمرینات مختلف معنوی (از قبیل مراقبه، نماز و روزه)؛ ارتباط با فردی که تجربه‌های عمیق معنوی را از سر گذرانده (که به او استاد، پیر، مرشد روحانی یا گورو می‌گویند بسته به اینکه در چه فرهنگی باشد)؛ رویکرد شخص به متون مقدس و ....
اگر مسیر معنوی همه تاحدی یا کاملاً یکی باشد در ابتدای راه ممکن است این حالات به صورت آزمایش یا غلبه باشد. چنین آزمونهایی غالباً پیش از نتیجهٔ اجتماعی، امتحانی‌اند برای خود فردی که به آن‌ها رسیده است. معنویت می‌تواند دو بعد داشته باشد: یکی رشد درونی، دیگری ابراز نتیجهٔ این رشد در جهان.