گرانویل استنلی هال ( Granvil Stanly Hall ) در سال ۱۸۴۴ میلادی در مزرعه‌ای واقع در ایالت ماساچوست از ایالات متحده آمریکا به دنیا آمد و در سال ۱۹۲۴ در گذشت. او بنیانگذار انجمن روان‌شناسی آمریکا بود و تأثیر چشمگیری بر روان‌شناسی تربیتی گذارد. علاقه علمی او بیشتر روی مسائل دوران رشد کودکان و نظریه تکامل متمرکز بود.

در سال ۱۹۰۴، جی. استنلی هالِ روان‌شناس، مفهوم «نوجوانی» را در دو کتاب بزرگ تدریس نمود، کتاب‌هایی مملو از توصیفات فیزیولوژیک، روان‌شناختی و رفتاری که هال با شرم و حیا «علمی» خوانده بود. این دو کتاب به مرجع اکثر بحث‌های مربوط به نوجوانی در چندین دههٔ بعد تبدیل شد.طبق یک نظر سنجی که در سال ۲۰۰۲ در نشریه علمی :Review of General Psychology منتشر شد. گرانویل استنلی هال، در میان روانشناسانی که در قرن بیستم به آنها، بیش از دیگران استناد شده بود؛ در رتبه ۷۲ قرار داشت.

اگرچه او ابتدا در كشیش در ایالات متحده تحصیل می كرد ، اما پس از یك سال حضور در حوزه علمیه تصمیم گرفت برای تحصیل در رشته روانشناسی به آلمان برود. علاقه او به این رشته پس از خواندن اثر به وجود آمد روانشناسی فیزیولوژیک توسط ویلهلم وونت ، که به طور کلی پدر نسخه آزمایشی این رشته تحصیلی شناخته می شود.

نظریه ها

اگرچه او موضوعات مختلفی را مطالعه کرد ، اما احتمالاً مهمترین نظریه استنلی هال در مورد جمع بندی مجدد بود ، بر اساس این ایده که تکامل هر فرد آینه ای است از گونه های وی از زمان ظهور تاکنون.

ایده اصلی در پشت آن این است که ، اگرچه وقتی انسان متولد می شود ، ما به سختی با حیوانات دیگر تفاوت داریم ، اما در حالی که رشد می کنیم و با کمک آموزش می توانیم به تمام پتانسیل موجود در گونه های خود برسیم. از این لحاظ ، هال در درجه اول بر توانایی انجام استدلال منطقی تمرکز داشت.

اگرچه این نظریه اکنون منسوخ در نظر گرفته شده است ، اما در آن زمان علاقه زیادی به روانشناسی رشد ایجاد کرد ، که اجازه می دهد مطالعات بیشتری در این زمینه انجام شود.

استنلی هال در وهله اول به تحقیق درباره سالهای اولیه زندگی بشر متمرکز شد ، اگرچه بعداً در دوره نوجوانی تخصص پیدا کرد و همچنین شروع به انجام مطالعات پیرسختی کرد.

مرحله 1: اوایل کودکی

طبق مطالعات انجام شده توسط استنلی هال ، تا حدود 7 سالگی کودکان از تفکر منطقی استفاده عملی نمی کنند. برعکس ، آنها عمدتاً از طریق حواس و احساسات با محیط خود ارتباط برقرار می کنند و اطرافیان تأثیر زیادی بر آنها ندارند.

از نظر هال ، در طول این سالهای اول انسان بسیار شبیه میمون ها است ، زیرا کودکان داده ها را همانطور که درک می کنند جذب می کنند ، بدون اینکه آنها را از فیلتر تفکر منطقی عبور دهند. در همان زمان ، او فکر کرد که ما به دلیل انرژی زیاد بچه ها و رشد سریع جسمی آنها ، شبیه میمون ها هستیم.

مرحله 2: کودکی دوم

استنلی هال پایان دوران کودکی در حدود 8 سالگی را نشان داد ، زمانی که مغز کودکان تقریباً همان اندازه بزرگسالان است.

برای این محقق آمریکایی ، آموزش رسمی باید در این زمان آغاز شود. اما او كاملاً مخالف سیستمی بود كه در زمان او وجود داشت و امروز نیز وجود دارد.

بنابراین ، هال بر این باور بود که آموزش باید به جای این که کودکان را مجبور به حفظ واقعیت ها و تمرکز روی موضوعاتی مانند ریاضیات کند ، بر آماده سازی زندگی بزرگسالان متمرکز شود.

از سوی دیگر ، یکی از ویژگی هایی که هال برای افراد در دوران کودکی دوم به آن اشاره کرد ، نبود اخلاق است که باعث می شود آنها اغلب رفتارهای بیرحمانه ای داشته باشند. این به دلیل عدم استدلال منطقی است که هنوز در حال توسعه است.

وظیفه والدین و مربیان در این مرحله ، مراقبت از وضعیت جسمی کودک است ، نه تمرکز بر تلاش برای توسعه ظرفیت های ذهنی وی.

مرحله 3: نوجوانی

آخرین مرحله ای که هال توصیف کرده و مرحله ای که بیشترین تمرکز را روی آن انجام داده ، نوجوانی است. در آن ، برای این محقق جنبه اصلی زندگی فرد جنسیت است.

به همین دلیل ، روانشناس معتقد بود که انجام تحصیلات جدا شده از جنس ، با این هدف که جوانان می توانند بر رشد اخلاق خود و به دست آوردن ابزارهای مورد نیاز زندگی تمرکز کنند ، مفید است.

هال همچنین ظاهر پرخاشگری را در این مرحله مورد بررسی قرار داد ، این یک ویژگی کاملاً نوجوانی است. بسیاری از مطالعات وی بر اساس اختلافات ذاتی جنسیت بود که باعث شده برخی از نظریه های وی در چند وقت اخیر زیر سئوال برود.

دوران نوجوانی

نوجوانی دوره ای است که مابین کودکی وبزرگسالی قرار دارد.در جوامع مدرن،مهارت هایی که نوجوانان باید درآن تسلط یابندبه قدری دشوارند وانتخاب هایی که با آنها مواجه می شوندبه قدری متنوع هستندکه نوجوانی تقریبا ۱۰سال طول می کشد.اما در سراسر جهان تکالیف اساسی این دوره تقریبا مشابه می باشند: پذیرفتن بلوغ جنسی،فراگیری شیوه های تفکر بالغ،کسب استقلال مالی و عاطفی،آموختن روش هایی پخته تر برقراری ارتباط با همسالان هردوجنس وتشکیل هویت یعنی درک معینی از این که او از لحاظ جنسی ،اخلاقی ،سیاسی و شغلی کیست.نوجوانی با بلوغ جنسی مشخص می شود:طغیان رویدادهای زیستی که به بدن بالغ و رسش جنسی می انجامد.همچنین نوجوانی،توانایی تفکر انتزاعی را به همراه داردکه زمینه ی جدیدی را برای یادگیری آماده می سازد.

استانلی هال، پدر روانشناسی بلوغ و نوجوانی نامیده شده است. مطالعه علمی نوجوانی توسط او آغاز شد. هال اولین روانشناسی بود که با استفاده از پرسشنامه، اطلاعات مفصلی درباره کودکان و نوجوانان به دست آورد. دوره نوجوانی نیز مانند بقیه دوره هاي رشدي در فراخناي زندگی تکالیفی دارد. در سراسر جهان تکالیف اساسی این دوره تقریباً مشابه است. تکالیفی همچون پذیرفتن بلوغ جسمی، فراگیري شیوه هاي تفکر بالغ، کسب استقلال مالی و عاطفی، آموختن روشهاي پخته تر برقراري ارتباط با همسالان هر دو جنس و تشکیل هویت که همان داشتن درك معینی است از اینکه نوجوان از لحاظ جنسی، اخلاقی، سیاسی و شغلی کیست. نوجوانی با بلوغ جنسی مشخص می شود؛ طغیان رویدادهاي زیستی که به بدن بالغ و رسش جنسی می انجامد. همچنین، نوجوانی توانایی تفکر انتزاعی را به همراه دارد که زمینه جدیدي را براي یادگیري آماده می سازد.

مراحل نوجوانی

از نظر هال تغییر و تحولات مربوط به این دوره رشد، آن را به سه مرحله تقسیم می کند ( لطف آبادي، 1380):

1- مرحله اول - فاصله گرفتن ( 12 تا 14 سالگی) : بروز رشد جسمی و اولین نشانههاي بلوغ با نوعی تمایل طبیعی براي فاصله گرفتن کودك از بزرگسالان، به خصوص والدین همراه است. این تمایل می تواند در بستن درِ اتاق توسط کودك و یا محرمانه جلوه دادن تغییرات بدن مشاهده شود. این رفتارهاي محرمانه و اختصاصی، نقش روانی- اجتماعی مهمی در پایان دادن به وابستگی هاي کودکانه قبلی به والدین و سایر بزرگسالان ایفا می کنند. کودك با افزایش این فاصله می تواند با دوستان نزدیک خود راز و رمزهایی را مطرح کند و ارتباطهاي ویژه دوره نوجوانی را با گروه همسالان و به دور از والدین، معلمان و دیگر بزرگسالان به وجود آورد. در کودکان عادي، این فاصله تا آنجا گسترش می یابد که به کشف هویت و جنسیت و سایر جوانب رشد « خود » در آنان منجر می شود.

2- مرحله دوم - جدایی تدارکاتی ( 15 تا 17 سالگی) : این مرحله که هسته اصلی نوجوانی و مشکلات آن می باشد، با رشد بیشتر بدنی و جنسی همراه است و سطح عالی تري از ادراك خود را متجلی می سازد. رشد مغز و توانایی هاي شناختی نوجوان با درونی شدن حیات عاطفی و ارتباط عمیقتر با گروه همسالان، جدایی بیشتر ویژگی هاي روانشناختی نوجوان و باورها و ارزش هاي او از والدین و بزرگسالان را به بار می آورد. این جدایی هرچند به ندرت جنبه جدایی مکانی نوجوان با والدین و بزرگسالان را پیدا می کند، اما معمولاً یک جدایی روحی، فکري، ارزشی و رفتاري است و زمینه هاي ذهنی استقلال را براي او فراهم می آورد. در همین مرحله، انسجام جنبه هاي مختلف بدنی و جنسی و تصور از خویش به صورت هویت واحد شکل می گیرد و پاسخگویی به سؤال اساسی « من کیستم ؟ » به تدریج در ذهن نوجوان تحقق می یابد. در این مرحله، کسب دانش و مهارت هاي لازم براي اشتغال یا براي ادامه تحصیل، بهعنوان یک نیاز مهم در تعلیم و تربیت نوجوانان مطرح می شود.

3- مرحله سوم - ورود مجدد به مناسبات اجتماعی ( 18 تا 20 سالگی) : چنانچه رشد نوجوان در مراحل پیشین به گونه اي نسبتا بهنجار صورت گرفته باشد، او در این مرحله بتدریج به صورت یک فرد مستقل و خودکفا در مناسبات خانوادگی، آموزشی، شغلی، اجتماعی و فرهنگی ایفاي نقش می کند و در چنین صورتی می توان امیدوار بود که مراحل رشد و پرورش او به درستی انجام شده و او آماده است تا زندگی جوانی و بزرگسالی را با موفقیت آغاز کند و ثمرات رشد و پرورش بیست ساله را در تداوم زندگی خویش آشکار نماید.

مفاهیم مختلف در مورد نوجوانی

استنلی هال پدر روانشناسی بلوغ و نوجوانی نامیده شده است. مطالعه علمی نوجوانی توسط او آغاز شد.هال،اولین روانشناسی بود که با استفاده از پرسشنامه ،اطلاعات مفصلی در باره ی کودکان و نوجوانان بدست آورد.مفاهیم مطرح شده توسط استنلی هال در مورد نوجوانی عبارتند از:

۱- طوفان وفشار : نوجوانی با احساس های متناقض،تحریک فیزیولوژیکی وعواطف پر تنش همراه می شود.

۲- تولد دوباره : در نوجوانی تکامل یافته ترین خصوصیات انسانی و اولین ویژگی های تمدن انسانی ظاهر می شود.بنابراین روش تربیتی که درباره نوجوانی به کار می رودبسیار حائز اهمیت است.

۳- پدیده باززیستی : موجود زنده در طول حیات خود،مراحل مشابهی از تاریخ تحول انسانی را سپری می کند.هال معتقد بود که تغییرات فیزیولوژیکی مسیر رشد ،تکامل و نحوه ی رفتار انسان ها را مشخص می کند.

دیدگاه زیستی

دیدگاه هال براساس نظریه ی تکامل داروین می باشد.به اعتقاد استنلی هال ،نوجوانی را می توان به صورت فوران امیال غریزی توصیف کرد.به عبارت دیگراین مرحله طوفانی رشد ،به دوره ای شباهت دارد که انسان ها از موجودات وحشی به افراد متمدن تکامل یافته اند.زیگموند فروید نیز بر طوفانی بودن سال های نوجوانی تاکید کرده است و نوجوانی را مرحله ی تناسلی نامیده است.فروید معتقداست که جوانان از سرنوشت زیستی خود پیروی می کنند،تولید مثل و بقای گونه. او نوجوانی را مرحله ی تناسلی نامیده .دوره ای که طی آن سائق های غریزی از نو برانگیخته می شوند،به ناحیه ی تناسلی بدن انتقال می یابند و تعارض روانی ،رفتار بی ثبات و غیر قابل پیش بینی را به بار می آورند.

هال نوجوانی را به صورت دوره پر آشوبی توصیف کرد که به دورانی شباهت دارد که در آن، انسان ها از موجودات وحشی به موجودات متمدن تبدیل شدند .

استانلی هال دوران نوجوانی را «تولد دوباره» نیز نامیده است زیرا در این مرحله تکامل یافته ترین خصوصیات انسانی و اولین ویژگی های تمدن ظاهر می شود . طبق نظریه هال مرحله رشدی که نوجوانی را در بر می گیرد «بلوغ» نامیده می شود و تقریبا از 12 تا 24 سالگی ادامه دارد. بسیاری از روان شناسان معاصر، نظریه هال را به خاطر تاکید بیش از اندازه بر تعیین کننده های زیستی مورد انتقاد قرار داده اند. در واقع، او معتقد بود که تاثیرات فرهنگی نقش بارزتری در نوجوانی دادند تا کودکی

نکته۱:فیلسوف قرن هجدهم نیز معتقد است که پیامد طبیعی طغیان زیستی بلوغ جنسی،افزایش تهییج پذیری،تعارض و مخالفت با بزرگسالان است.بنابراین دیدگاه های روسو،هال و فرویدبر عوامل زیستی تاکید می کنند نه عوامل محیطی.