جیمز راچلز ( James Rachels ) (1941-2003) یکی از فیلسوفان اخلاق در غرب است. وی تحت تأثیر کانت بر آن است که ارزش اخلاقی مبتنی بر استقلال عامل انسانی است؛ یعنی عملی را می توان اخلاقی دانست که فاعل آن بر اساس خودآگاهی و خرد خودبنیاد خویش آن را درست انگاشته و بر آن اقدام نماید. افزون بر این، او برخلاف کانت، معتقد است که عمل بر اساس خداپرستی و تبعیت از اراده الهی در قالب شریعت و دین با ارزش اخلاقی در تقابل است و زندگی مؤمنانه فاقد وجه اخلاقی است؛ زیرا عبادت و پرستش به معنای تسلیم محض و پذیرش حاکمیت مطلق الهی است و مومنان بی هیچ قید و شرطی از خدا اطاعت می کنند، حتی اگر دستور الهی با وجدان اخلاقی آنها در تعارض باشد و چنین چیزی مساوی با عدم استقلال فاعل است. او به این مقدار بسنده نکرده، تقابل اخلاق و پرستش را دلیلی بر علیه وجود خدا انگاشته است.

استدلال او بر این مطلب به شرح زیر است: اگر موجودی خدا باشد، پس باید به طور مطلق شایسته پرستش باشد؛ هیچ موجودی به طور مطلق شایسته پرستش نیست؛ زیرا مستلزم آن است که انسان، نقش خود را به مثابه عامل مستقل اخلاقی فروگذارد؛ پس: خدایی وجود نتواند داشت.

به گفته جيمز راچلز، اگر كانت نخستين كسى نباشد كه اين قاعده را شناخته و تقرير كرده است ، نخستين كسى است كه آن را سنگ پايه تفكر اخلاقى خود قرار داده و آن دستگاه اخلاقى را بر آن بنا كرده است .

راچلز در 2000 بر این باور است که رفتار اخلاقی، در سطح دیگرخواهانه است و از آرزوهایی سرچشمه می‌گیرد که نه تنها به سود ماست، بلکه در جهت مصالح دیگران نیز هست.

در سنت تحلیلی انگیزش اخلاقی، این امر نهفته است که با خودخواهی درونی افراد مبارزه شود. در واقع بسیاری از متفکران هدف بنیانی اخلاق را دیگرخواهی و اجتناب از خودخواهی دانسته‌اند. دیگرخواهی نتیجة یک پاسخ عاطفی به مشکلات دیگران است، و همدردی احساسی عاطفی است که منجر به کمک به دیگری می‌شود. هرچه میزان صفات پایدار انسانی از قبیل همدلی، دلسوزی و عشق بیشتر باشد، بیشتر متوجه نیازها و کاستیهای دیگران می‌شویم. 

راچلز نیز معتقد است دو جامعه با وجود اختلاف در آداب و رسوم اجتماعی ممکن است قواعد اخلاقی واحدی را پذیرفته باشند؛ زیرا عوامل بسیاری با یکدیگر تعامل می‌کنند تا آداب و رسوم اجتماعی پدید می‌آیند؛ ارزش‌های جامعه تنها یکی از این عوامل است و موارد دیگر، مانند دیگر باورهای ناظر به واقع ـ که مورد قبول اعضای آن جامعه است ـ و شرایط فیزیکی زندگی افراد نیز اهمیت دارند. بنابراین نمی‌توانیم صرفاً به دلیل وجود اختلافِ جوامع در آداب و رسوم نتیجه بگیریم که در ارزش‌های اخلاقیْ اختلاف‌نظر بنیادین وجود دارد.

راچلز معتقد به ذهنیت گرایی اخلاقی است ، ذهنیت گرایی اخلاقی نظریه ای است که می گوید: افراد در مقام داوری و حکم اخلاقی صرفاً امیال و احساسات خود را بیان می کنند، نه چیز بیشتر.

جيمز راچلز : " انسان يك موجود اخلاقي  ( ديگر دوست) است. اما اين نه به خاطر آن است كه وي درستي دوست داشتن همسايه اش را شهود مي كند و نه به خاطر اين كه او به پاره اي از آرمانها جواب مثبت مي دهد بلكه بدان جهت است كه رفتار وي تركيبي از تمايلاتي است كه به صورت انتخاب طبيعي به وجود آمده اند  .