1. تنبيه در قرآن

قرآن كريم يكى از ابزارهاى بازدارنده از رفتار عنادورزانه نسبت به فرامين پروردگار را تنبيه به انواع مختلف آن، اعم از دنيوى و اخروى، معرفى مى نمايد و در آيات مختلف به اين موضوع اشاره مى كند. با استقرايى كه در آيات قرآن صورت گرفت،قريب ششصدآيه مربوط به تنبيه استخراج شد.

در يك تقسيم بندى مى توان آيات تنبيه را در قرآن به سه دسته تقسيم كرد:

1ـ1. تنبيه به عنوان مجازات حقوقى (حد و تعزير): قرآن كريم در بخشى از آيات كه به عنوان آيات الاحكام شناخته مى شوند، براى بعضى از خطاها و جرم ها مجازات هاى خاصى را تعيين كرده است؛ مثلاً، در مورد مرد و زن زنا كار مى فرمايد: «الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِئَةَ جَلْدَةٍ» (نور: 2)؛ هريك از زن و مرد زناكار را صد ضربه تازيانه بزنيد.

نيز براى كسانى كه افراد پاكدامن را به اعمال منافى عفت متهم مى كنند و براى اين كار خود هيچ دليل و شاهدى ندارند، مجازات بدنى در نظر گرفته است: «وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاء فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً» (نور: 4)؛ و كسانى كه زنان پاكدامن را (به زنا) متهم مى كنند، سپس چهار شاهد (بر مدعاى خود) نمى آورند، آنها را هشتاد تازيانه بزنيد.

همچنين آياتى كه حد محارب و سارق را بيان مى كنند، از آيات الاحكام هستند.

2ـ1. تنبيه به عنوان تجسم اعمال (جنبه تكوينى اعمال): بخش زيادى از آياتى كه مجازات اقوام گذشته را بيان مى كنند در مورد نتيجه اعمال آنان مى باشند؛ از جمله داستان اصحاب سبت، قوم بنى اسرائيل، مجازات ابليس و رانده شدن از درگاه پروردگار.

3ـ1. تنبيه به عنوان تأديب: برخى از آيات قرآن، تنبيه را براى تأديب و تربيت و اصلاح رفتارهاى غيرقابل پذيرش توصيه مى نمايند: براى نمونه، قرآن درباره كسانى كه از دستور پيامبر تخلف نمودند و در جنگ شركت نكردند مى فرمايد: «وَعَلَى الثَّلاَثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُواْ حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنفُسُهُمْ» (توبه: 118)؛ و آن سه نفر كه (از شركت در جنگ تبوك) تخلف جستند (و مسلمانان با آنان قطع رابطه نمودند) تا آنجا كه زمين با همه وسعتش به آنها تنگ شد؛ (حتى) در وجود خويش جايى براى خود نمى يافتند؛ (و) دانستند پناهگاهى در برابر عذاب خدا جز رفتن به سوى او نيست.

در اين آيه، براى تنبيه متخلفان از دستور پيامبر صلى الله عليه و آله، قهر كردن با آنان از جانب پيامبر توصيه مى شود؛ روشى كه موجب گرديد درصدد اصلاح خود برآيند و اين عمل براى همه مسلمانان موجب عبرت شد.

قرآن كريم در سوره «نساء» براى اصلاح زنانى كه از اطاعت همسران خود سر باز مى زنند، سه نوع تنبيه را پيشنهاد مى كند: «و زنانى را كه از سركشى و مخالفتشان بيم داريد، پند و اندرز دهيد؛ و (اگر مؤثر واقع نشد) در بستر از آنها دورى نماييد؛ و (اگر راهى جز شدت عمل نبود) آنها را تنبيه كنيد.» (نساء: 24)

علّامه طباطبائى معتقد است: اين سه علاج براى اصلاح و تربيت است و به صورت ترتيب مى باشد. و اين ترتيب از سياق كلام فهميده مى شود؛ زيرا از ضعيف به شديد است. و اگر هر مرحله موجب اصلاح شود، مرد حق ندارد با بهانه جويى به اذيت زن بپردازد؛ زيرا در دنباله آيه مى فرمايد: «اگر از شما پيروى كردند، راهى براى تعدى بر آنها نجوييد.»

از دسته سوم به دست مى آيد كه از تنبيه، اعم از بدنى و غيربدنى به عنوان يك ابزار تأديبى در جهت تعليم و تربيت مى توان استفاده كرد و در اصلاح رفتارهاى ناپسند مى تواند عامل مؤثرى باشد.

2. تنبيه در روايات

روايات زيادى از ائمّه اطهار عليهم السلام در زمينه تأديب و تنبيه وارد شده است كه مى توان اين روايات را به سه دسته تقسيم كرد:

1. رواياتى كه دال بر تأديب كودك به خاطر انجام اعمالى است كه براى مكلفان حد تعيين شده است.
2. رواياتى كه دلالت بر تأديب كودك به واسطه انجام اعمالى است كه براى آن تعزير وجود دارد.
3. رواياتى كه براى تأديب و اصلاح كودك و قرار دادن او در مسير بهتر وارد شده اند؛ مانند وقتى كه كودك را براى آموختن كتاب يا يك حرفه مورد تنبيه قرار دهند.

دسته اول: يعنى تنبيه كودك به دليل ارتكاب آنچه داراى حد است.

شكى نيست كه بر كودك به خاطر ارتكاب چنين اعمالى حد جارى نمى شود، بلكه در چنين مواردى، بر طبق سن كودك عمل مى شود. در صحيحه حلبى به نقل از امام صادق عليه السلام آمده است: «اِنَّ اَميرَالمُؤمنين عليه السلام كانَ اِذا اُتى بِغُلامٍ وَ جارِيةٍ لَم يدرَكا لايبطِل حَدّا مِن حُدُودِ اللّه عَزَّوجلّ.»

در چنين مواردى، مقدار تأديب با توجه به سن كودك، به نظر حاكم شرع بستگى دارد: «قيل لَه: وَ كَيفَ كَان يضرَب؟ قالَ: كَانَ يأخُذُ السَّوطِ بِيدِه مِن وَسَطِه أو مِن ثُلثِه ثُم يضرِبُ به عَلى قَدرِ اَسنانهِم، وَ لايبطُلُ حَدّا مِن حُدُودِ اللّهِ عَزَّوَجَلّ.»

در معتبره يزيد كناسى از امام باقر عليه السلام نقل است كه فرمود: «قال قُلتُ: الغُلامُ اِذا زَوّجَهُ ابُوه وَ دَخَلَ بِاَهلِهِ وَ هُو غَيرُ مُدرِكٍ أتَقامُ عَليه الَحدُودُ عَلى تِلكَ الحالُ؟ قالَ: اَمّا الحُدُودُ الكَامِلة التى يؤخَذُ بِها الرّجالُ فلا، وَلكِنّ يجلَدُ فى الحدُودِ كُلّها عَلى مَبلَغِ سِنّه وَ لاتُبطَلُ حُدُودُ اللّهِ فى خَلقِه، وَ لاتَبطُلُ حُقوق المُسلِمينِ بَينَهُم.»

صريح سخن امام عليه السلام اين است كه كودكى كه به حد ادراك و بلوغ نرسيده شلاق مى خورد، ولى به حسب سنش و ظاهرش اين است كه بر كودك حد كامل جارى نمى شود.

از مجموع روايات متعددى كه وجود دارد چنين برداشت مى شود كه اگر كودك مرتكب عملى شود كه براى آن عمل، حد معينى تعيين شده است، آن حد بر كودك جارى نمى شود، بلكه طبق نظر حاكم و مطابق سن كودك او را مجازات مى كنند.

دسته دوم: اگر كودك مرتكب معصيتى شود كه بالغ ها نسبت به آن عمل تعزير مى شوند.

دليل خاصى كه بيان كننده اين امر باشد وجود ندارد، ولى بعيد نيست از مطلقات روايات و از معتبره يزيد كناسى و صحيحه حلبى، هرچند به الغاء خصوصيت استفاده كرد كه كودكان هم مانند افراد بزرگ سال چنانچه مرتكب اعمالى شوند كه تعزير دارد، آنها هم تعزير و تأديب مى شوند، ولى تعزيرشان كمتر از مقدار افراد بالغ مى باشد.

دسته سوم: رواياتى كه بر تنبيه و تأديب كودك براى تعليم و تربيت و اصلاح رفتار او دلالت دارند.

در اينجا به بررسى روايات اين بخش كه بيشتر به بحث اين مقاله ارتباط دارد مى پردازيم:

1. موثقه حمادبن عثمان: محمدبن يعقوب، عن الحسين بن محمد، عن معلى بن محمد، عن الحسن بن على الوشاء، عن حمادبن عثمان، «قالَ: قُلتُ لابى عبداللّه عليه السلام: فى اَدَبِ الصّبى وَ المَمَلُوكِ، فَقالَ: خَمسَةٌ أو سِتّةٌ وَ اَرَفَق.»

حمادبن عثمان مى گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: درباره مقدار تأديب كودك و مملوك چه مى فرماييد؟ حضرت فرمود: پنج يا شش ضربه و كمتر.

دلالت اين حديث بر جوازتنبيه كودك صريح است؛ زيرا امام جواز تنبيه رامسلم فرض كرده ومقدار آن را تعيين مى كند.

2. موثقه اسحاق بن عمار: اسحاق بن عمار مى گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: گاهى اوقات غلامم را به خاطر بعضى جرم ها كه مرتكب مى شود مى زنم. حضرت سؤال كرد چقدر مى زنى؟ گفتم: گاهى صد ضربه به او مى زنم. حضرت با تعجب فرمود: صد ضربه؟ دوبار اين سخن را تكرار كرد، و سپس فرمود: آيا حد زنا مى زنى؟ از خدا بترس (كه غلامت را اين گونه تنبيه مى كنى.) عرض كردم: فدايت شوم، چقدر مناسب است كه او را بزنم؟ حضرت فرمود: يك ضربه. عرض كردم: به خدا قسم اگر بداند من او را بيش از يك ضربه نخواهم زد، چيزى براى من باقى نمى گذارد، مگر اينكه آن را فاسد مى كند. حضرت فرمود: پس دو ضربه بزن. گفتم: اين هم باعث هلاكت من است. پس پيوسته با آن حضرت اصرار كردم تا به پنج ضربه رسيد. سپس حضرت غضبناك شد و فرمود: اى اسحاق، اگر مى دانى جرم او مستحق حد است بر او حد جارى كن، وگرنه از حدود الهى تجاوز نكن.

اين حديث به جواز تنبيه غلام به وسيله مولى و نسبت به مقدار تنبيه دلالت مى كند. اگرچه امام تا پنج ضربه را بيان فرموده اند، ولى ظاهر جمله آخر ارجاع به تشخيص مولى است و او بايد بر اساس مصلحت، عبد را تنبيه كند. و از آن رو كه در بسيارى از موارد، حكم عبد و كودك با هم بيان شده، با الغاء خصوصيت در مورد كودكان هم مى توان همين حكم را بيان كرد.

3. صحيحه غياث بن ابراهيم: قال اميرالمؤمنين عليه السلام: «أدِّبِ اليتيمَ مِما تُؤدّبُ مِنهُ وَلَدَكَ وَ اَضربهُ مِما تَضرِبُ مِنهُ وَ لَدَكَ.»

غياث بن ابراهيم از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: ادب كن يتيم را همان طور كه فرزندت را تأديب مى كنى و بزن او را همان طور كه فرزندت را مى زنى.

دلالت اين روايت بر جواز تنبيه بدنى كاملاً واضح است. حضرت اجازه مى دهد براى تأديب يتيم، او را بزنند، همان گونه كه براى تأديب فرزند خود، ممكن است او را بزنند.

4. صحيحه يا موثقه زراره: زراره مى گويد: از امام صادق عليه السلام پرسيدم در مورد زدن مملوك چه مى گوييد؟ امام فرمود: هر كارى كه خودش انجام داد چيزى بر او نيست، اما اگر تو را عصيان كرد زدن او اشكالى ندارد. گفتم: چند ضربه؟ امام فرمود: سه يا چهار يا پنج ضربه.

تذكر: در روايات، حكم عبد و كودك از جهاتى مشابه هم بيان شده است. يكى از اين جهات، تنبيه و تأديب است؛ مانند موثقه حمادبن عثمان، كه وى از امام در مورد تأديب كودك و عبد سؤال مى كند، و حضرت بدون تفصيل، براى هر دو يك حكم را بيان مى فرمايند.

مجموعه روايات ارائه شده در زمينه تنبيه را مى توان بدين گونه خلاصه كرد: از نظر سندى، روايات چند دسته اند؛ يعنى بعضى صحيحه و بعضى موثقه و معتبر و بعضى مرسله اند. ولى در مجموع مى توان گفت: روايات، قابل استناد براى موضوع تنبيه مى باشند.

دلالت روايات ارائه شده بر تنبيه را نيز مى توان به چند دسته تقسيم كرد:

1. رواياتى كه بين پنچ تا شش ضربه را براى تأديب كودك و مملوك جايز شمرده اند؛
2. رواياتى كه مقدار تنبيه را مطلق بيان نموده و مقدار آن را منوط به نظر تأديب كننده كرده اند؛
3. رواياتى كه بيش از سه ضربه را در تأديب جايز نمى دانند؛
4. رواياتى كه بيش از سه تا ده ضربه را براى والى جايز نمى دانند و براى تأديب سه تا پنج ضربه را جايز مى دانند.

در جمع بندى بين طوايف مختلف روايات، مى توان گفت: اصل جواز تنبيه بدنى در روايات مسلم است. حتى مى توان گفت: در صورتى كه هيچ يك از انواع تنبيه كارگر نيفتد، و اصلاح رفتار متوقف بر تنبيه بدنى باشد، تنبيه بدنى جايز خواهد بود؛ زيرا در روايت اميرالمؤمنين عليه السلاملفظ «اضرب» امر است و امر در مقام توهم حذر دست كم دلالت بر جواز مى كند؛ اگر دلالت بر وجوب نكند.

اما در مورد مقدار تنبيه، اگرچه بعضى از روايات در طوايف چهارگانه از نظر سندى معتبر مى باشند، ولى فقها به آنها عمل نكرده اند. بنابراين، مقدار متفاوتى كه در طوايف چهارگانه روايات وارد شده است نيازمند بررسى ديدگاه فقها و عمل آنها به اين است.

3. تنبيه از ديدگاه صاحب نظران مسلمان

تعليم و تربيت صحيح و پويا از آغاز ظهور اسلام سرلوحه تعاليم اسلام بوده است و صاحب نظران مسلمان، به سبب آشنايى با معارف اسلام، به تعليم و تربيت توجه ويژه اى داشته و در عرصه نظريه پردازى و اجراى اصول تعليم و تربيت، از ابزارهاى مختلفى بهره برده اند. يكى از اين ابزارها كه جايگاه خاصى در بين صاحب نظران مسلمان دارد، تشويق و تنبيه است.

صاحب نظران تعليم و تربيت اسلام، اصل را بر تشويق قرار داده اند و در صورتى كه راه هاى تشويقى مؤثر واقع نشد، تنبيه را به عنوان يك ابزار كارآمد در عرصه آموزش و پرورش توصيه مى كنند. در اينجا به بررسى اين موضوع از ديدگاه صاحب نظران مسلمان در زمينه تعليم و تربيت مى پردازيم.

1. جاحظ (150ـ255ق): جاحظ براى تشويق و تنبيه، نه تنها در صحنه تعليم و تربيت، بلكه در صحنه سياست و تدبير جامعه جايگاه ويژه اى قايل است. او معتقد است: همان طور كه خداوند براى هدايت و رشد و تعالى انسان ها پاداش و عقاب قرار داده است، تعليم و تربيت انسان ها هم در اين عالم بدون تشويق و تنبيه امكان پذير نمى باشد.

البته تنبيه بايد از جهت كمّيت و كيفيت، با رفتار نابهنجار شخص منطبق باشد.

2. ابن سحنون (203ـ256ق): او مى گويد: «تنبيه كردن شيوه اى براى بهبود آموزش و تربيت است. تنبيه، كيفر در برابر گناه و كار زشت تلقّى نمى شود و متربى جزء گنهكارانى نيست كه بايد حتما مجازات شود، بلكه تنبيه يك روش تربيتى است كه معلم وظيفه دارد براى يادگيرى بهتر دانش آموزان و تربيت صحيح و يا جلوگيرى از آزار رساندن آنان به يكديگر به كار گيرد، و اين در صورتى است كه تنبيه در اين امور مفيد و مؤثر افتد. در غير اين صورت، معلم مجاز نيست دانش آموزان را تنبيه كند.

3. ابونصر فارابى (260ـ339ق): ابونصر فارابى از بزرگ ترين فيلسوفان مسلمان است. او در زمينه تعليم و تربيت و روش هاى قابل استفاده در اين قلمرو مى گويد: لذات و آلام حاصل از افعال، نقش مهمى در برانگيختن افراد به سوى انجام آنها دارند. همين امر موجب مى شود كه براى بازداشتن افراد از انجام افعال قبيح در برابر لذت حاصل از آن فعل، رنجى (تنبيه) را پديد آوريم كه از آن لذت افزون باشد. اين مطلب، آموزش رفتارهاى مناسب و بازدارى از افعال قبيح را نشان مى دهد.

4. قابسى (324ـ403ق): ابوالحسن على بن محمد قابسى يكى از روش هاى تربيتى را تنبيه و تنبه معرفى كرده و معتقد است: چنانچه كودك به رفتار نامناسب خود ادامه داد، بايد با درهم كشيدن چهره، ناخشنودى خود را از رفتار كودك اعلام نمود.

اگر كودك خطاكار از رفتار نامناسب خود دست بردار نبود مى توان بر اساس جرم و خطا و سن كودك، او را تنبيه بدنى كرد. البته بايد در تنبيه بدنى امورى را مورد توجه قرار داد:

اولاً، تنبيه بايد دردآور باشد تا بازدارنده باشد. ثانيا به گونه اى نباشد كه موجب ضعف و ناتوانى كودك شود. ثالثا، به سر و صورت كودك نزند. رابعا، آشكار و در حضور ديگر دانش آموزان صورت گيرد تا موجب عبرت آنها شود. خامسا، آن را به ديگر شاگردان واگذار نكند.

5. ابن سينا (370ـ428ق): ابن سينا تشويق و تنبيه را به عنوان ابزار تربيت براى والدين و مربيان بيان نموده، و معتقد است: تنبيه ضمانت اجرايى براى منع از رذايل اخلاقى و عادات ناپسند است. مربى بايد با عكس العمل مناسب در مقابل رفتار كودك از نظر كمّى و كيفى به گونه اى عمل كند كه كودك نسبت به رفتار نامناسب خود متنبه شود. مثلاً، در مقابل رفتار ناپسند او، ابتدا روگردانى، سپس ترش رويى و پس از آن ترساندن و آن گاه توبيخ كند.

ابن سينا تنبيه بدنى را در صورت لزوم جايز مى شمارد و براى اجراى آن شرايطى را ذكر مى كند:

1. اولين تنبيه بدنى بايد سخت و دردآور باشد، به گونه اى كه كودك به شدت از آينده رفتار ناپسند خود بترسد و متوجه باشد چنانچه آن را تكرار كند، تنبيه دردآورى در انتظار اوست.
2. تنبيه بدنى بايد پس از ترساندن شديد صورت گيرد. كودك بايد به نتيجه رفتار ناپسند توجه داشته باشد.
3. قبل از تنبيه بايدكسى به عنوان ميانجى وشفيع مشخص شود تا با وساطت او كودك از تنبيه بى مورد حفظ شود.

6. خواجه نصيرالدين طوسى (597ـ673ق): خواجه نصيرالدين، با الهام از آيات قرآن كريم و روايات معصومان عليهم السلام تعليم و تربيت فرزند را بر والدين و مربيان فرض دانسته و بر اجبارى بودن آموزش تأكيد دارد.

وى مى گويد: اگر كسى از كودك رفتار ناپسند مشاهده نمود، ابتدا با تعامل با آن برخورد نمايد و اگر آن عمل را تكرار كرد، در نهان او را سرزنش نمايد و از انجام دوباره او را برحذر دارد و اگر روش هاى تنبيهى آسان تر مؤثر واقع نشد مى توان با تنبيه بدنى او را اصلاح كرد. البته بايد تنبيه بدنى در عين دردآور بودن، اندك و بى ضرر باشد.

از ديدگاه صاحب نظران مسلمان، تنبيه بدنى به عنوان يك ابزار بازدارنده و كنترل كننده رفتار ناپسند مى تواند كاركرد مؤثرى داشته باشد.

7. امام غزالی

غزالی اما معتقد بود : معلم باید حتی الامکان با ترساندن طفل او را تأدیب کند چنان که موثر نشد او را بزند . صاحب قابوسنامه نیز معتقد است که معلم باد با هیبت باشد و کودک را در صورت کاهلی بزند تا وی بر خود کاملاً مسلط شود . 

4. نظر فقها پيرامون تنبيه

از آن رو كه تنبيه از مسائل مبتلابه جوامع مسلمان بوده و مورد استفاده والدين و مربيان قرار مى گرفته، فقهاى اسلام براى پاسخ گويى، اين موضوع را از جهات مختلف مورد بررسى قرار داده اند. يكى از اين ابعاد، اصل جواز تنبيه براى تعليم و تربيت است.

فقها در زمينه اصل تنبيه، در دو مقام بحث كرده اند:

1. مقتضاى قاعده اوليه؛
2. مقتضاى ادلّه شرعيه.

مقام اول: مقتضاى قاعده اوليه: مقتضاى قاعده اوليه، حرمت تنبيه كودك است؛ زيرا تنبيه ديگرى ظلم است و ظلم هم حرام است. آيت اللّه گلپايگانى در اين زمينه مى گويد: «شكى نيست كه ظلم حرام است، و همچنين شكى نيست كه زدن كودك غيرمميز از مصاديق ظلم است و عقلاً جايز نيست، خواه تنبيه كننده پدر باشد يا ديگرى؛ چون با فرض غيرمميز بودن، از عناوين قصديه اطلاع ندارد و نمى داند به چه علت تنبيه شده است. و بر اين تنبيه بجز اذيت كودك آثار ديگرى مترتب نمى شود و اذيت او هم مطلقا جايز نيست، چه از جانب پدر باشد و چه از جانب معلم.»

اما تنبيه كودك مميز اگر براى تشفى دل و خاموش كردن آتش غضب باشد يقينا جايز نيست و اما اگر براى تأديب باشد، ظاهر امر، جواز تنبيه است؛ چون يكى از وظايف والدين تربيت و تأديب فرزندان است و زدن او براى رسيدن به اهداف والى، نه تنها ظلم در حق آنها نخواهد بود، بلكه احسان و موجب رستگارى آنها در دنيا و آخرت خواهد شد.

مقام دوم: تنبيه كودك با توجه به ادلّه شرعيه: با توجه به آيات و رواياتى كه در زمينه تأديب كودك وجود دارد، مى توان گفت: اكثر قريب به اتفاق فقها، تنبيه كودك را جايز مى دانند؛ اگرچه در مقدار آن اختلاف نظر دارد. در اينجا به بررسى اقوال فقها مى پردازيم:

محقق در شرايع مى گويد: براى تأديب كردن كودك، بيشتر از ده ضربه زدن كراهت دارد. و ظاهر كلام فقها اين است كه سلامت كودك متفقٌ عليه است؛ يعنى فرزند در حال سلامت باشد.

على بن محمد ابى معاذ معروف به «صاحب رياض» در كتاب رياض المسائل مى گويد: در تأديب و تعزير كودك در زمانى كه نياز به تأديب و تعزير است، زدن بيش از ده ضربه كراهت دارد. همان طور كه در شرايع، تحرير و قواعد و سرائر گفته شده است.

علّامه حلّى در كتاب قواعد بعد از قبول اصل جواز تنبيه كودك تا ده ضربه، بيش از آن را جايز نمى داند و مى گويد: فاضل مقداد هم در كتاب تنقيح الرائع، قول محقق در شرايع را پذيرفته كه بيش ازده ضربه مكروه است.

محقق ثانى هم بيش از ده ضربه را در تأديب مكروه مى داند. او در مختصرالنافع مى نويسد: «يكره ان يزاد فى تأديب الصبى على عشره اسواط.»

فاضل تونى در كشف الرموز فى شرح مختصرالنافع قول محقق ثانى را پذيرفته است. همچنين سيداحمد خوانسارى در جامع المدارك فى شرح مختصرالنافع قايل به جواز تنبيه تا ده ضربه شده است.

شيخ انصارى مى گويد: ولى يا معلم، مى توانند به جهت تأديب و تربيت به قدرى كه ترك بدى كنند كودك را بزنند، به شرطى كه ديه واجب نشود.

عبدالاعلى سبزوارى در جواز تنبيه كودك مى گويد: شايسته است در تأديب كودكان در صورتى كه تأديب به مصلحت آنان است، از جهت كمّيت تأديب و كيفيت آن با رفق و مدارا برخورد كرد؛ زيرا آنچه از ادلّه جواز تنبيه استفاده مى شود تنها كسانى كه شرعا مأذون بر تنبيه هستند، بايد به حداقل اكتفا كنند. چون در «موثقه» حماد مى گويد: «قُلتُ لِاَبى عَبدِاللّه عليه السلام فى ادَبِ الصَّبى وَ المَملُوكِ، فَقالَ عليه السلامخَمسَةٌ او سِتَّةٌ وَاَرفَق.»

اين در صورتى است كه با حداقل مقدار تنبيه مقصود حاصل شود، اما اگر مقصود حاصل نشود، بر حسب احتياج، تنبيه كم و يا زياد مى شود.

از مجموعه اقوال فقها مى توان به اين نتيجه رسيد كه تنبيه كودك نسبت به مواردى كه براى مكلفان حد و تعزير تعيين شده است، كودك براساس نظرحاكم شرع و به تناسب سنش تعزير مى شود. اما نسبت به امور متعارف ديگر كه مجازات و تعزير محسوب نمى شود، بلكه تأديبى دارد، پدر و معلم مى توانند كودك را با توجه به سن او تنبيه كنند.