امانوئل كانت : كانت تنبيه را به دو نوع تقسيم مى كند: تنبيه طبيعى و تنبيه مصنوعى.

وى در توضيح اين دو مى گويد: «نافرمانى هميشه تنبيه را به دنبال دارد. تنبيه دو قسم دارد:

اول. تنبيهى است كه در واقع، طبيعى است كه آدمى با رفتار خودش موجب مى گردد؛ مثل اينكه كودكى از پرخورى مريض شود. اين تنبيه، بهترين تنبيه است؛ زيرا آدمى نه تنها در كودكى، بلكه در سراسر زندگى در معرض آن قرار دارد.

دوم. تنبيه مصنوعى است. با ملاحظه علاقه كودك به محبوبيت و مورد احترام واقع شدن، تنبيه بدنى بايد به گونه اى انتخاب شود كه تأثيرى پايدار بر منش كودك بگذارد.»

کانت پس از تبيين آخرين ديدگاه هاي خود در کتاب هايي چون «نقد خرد ناب»، «دين در محدوده عقل تنها» و «بنياد مابعدالطبيعه اخلاق» بحث هايي را در حوزه تعليم و تربيت مطرح ساخت که حاصل آنها در کتاب «تعليم و تربيت» گردآوري شد.

کانت در کتاب تعلیم و تربیت فراهم آوردن یک نظام تربیتى صحیح را لازمه تکامل آدمى مى داند.

اهمیت تربیت از دیدگاه کانت

انسان تنها حیوانی است که نیازمند تربیت است زیرا تنها حیوانی است که شگفتن توانایی های طبیعی تربیت او نادانسته و نبودی خود صورت نمی گیرد دو مستلزم کوشش و آگاهی از هستی اوست

مراحل تربیت از دیدگاه کانت

1) فرو ترین مرتبه انضباط   2) فرهنگ و تمدن   3) تربیت اخلاقی

کانت با تقسيم بندي تعليم و تربيت به چهار مرتبه «پرورش»، «تاديب»، «آموزش» و «اخلاق» از يکصد و سيزده نکته تربيتي سخن گفت.

1- پرورش جسماني، مرکب از دو بخش تغذيه و پرستاري و مخصوص دوران کودکي است. در اين مرحله، اصل هايي (مانند: ضرورت تغذيه با خوراک طبيعي، يادگيري از راه فعاليت هاي شخصي و طبيعي، اعتدال، تربيت سختگيرانه، جلوگيري از عادتهاي نامطلوب) مطرح است.

2- تاديب جنبه منفي و بازدارنده دارد، و مانعي در برابر خوي سرکش آدمي است. در اين مرتبه مي توان از اصل هايي چون عادت کردن به مخالفت با خواهش هاي نفساني و کاربرد روش هايي چون پاداش و تنبيه سخن گفت.

3- آموزش (يا فرهنگ)، بخش مثبت تعليم و تربيت بوده و شامل پرورش قوه هاي ذهني و يادگيري اطلاعات و معلومات است. اصل هايي مانند رعايت اعتدال، پرورش قوه هاي داني ذهني به منظور رشد قوه هاي عالي ذهني، و کاربرد قوه هاي ذهني در اين مرتبه به بحث گذاشته مي شوند.

4- و سرانجام اخلاق (يا تربيت اخلاقي)، برترين مرتبه تعليم و تربيت و به منزله مقصد و غايت آن است. در اين مرحله مي توان از اصل هايي همچون عمل مطابق با تکليف و کاربست قوه هاي عالي ذهني سخن به ميان آورد.

هدف انضباط

به فرمان در آوردن جنبه حیوانی آدمی و رام کردن طبیعت وحشی اوست

اهمیت انضباط

آدمی را برای پیروی از نظم و قانون آماده می کند زمینه ای میگردد برای به کار بستن فرمان های خرد .

چگونگی انضباط : وحشیانه نباشد - به وجود آوردن عادت

ازطریق انضباطی بعضی از کارها را تبدیل عادت کنیم بیشتر آزادی کمتر می شود استقلال کمتر می شود .

اهمیت تربیت از نظر کانت

به ترتیب است که انسان انسان می شود او را تربیت می سازد . تربیت می تواند همواره رو به کمال رود و هر نسلی گامی باشد برای تکامل انسان.

فرهنگ از دیدگاه کانت : 1) آموختن  2) قضاوت

فهیمیدن بهترین راه انجام دادن است (آموزش عملی ). شرط پرورش فهم آن است که آن را به فعالیت برانگیزیم. و بهترین راه فهمیدن یک نقشه آن است که خود آن را بکشیم.

اخلاق از دیدگاه کانت

اخلاق بالاتر از عادت های پسندیده است ما در عصر انضباط فرهنگ ،آراستگی زندگی می کنیم ولی تا عصر تربیت اخلاقی راهی دراز در پیش داریم .

منش : زمینه ای برای بیدار شدن و به کار آمدن وجدان انسانی و گرایش استوار اراده است به پیروی کردن از اصلهایی که خود به یاری خرد رویارویی خویش نهاده است .

تربیت اخلاقی:تربیتی است که انسان آزاد تربیت دهد . عقل و خرد بر اوحاکم است .

بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق

کانت در کتاب بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق ، با تحلیل احکام و قوانین اخلاقى و تشریح فلسفه اخلاق خود، در باب انسان غایت فى‏نفسه، آزادى، استقلال یا خود آیینى خرد و اراده، خرد خودقانونگذار، مفهوم مملکت‏یا قلمرو غایات، و امر مطلق، به نتایج قابل توجهى مى‏رسد که بنیاد فلسفه سیاسى او را تشکیل مى‏دهد . فهم بسیارى از تحلیلهاى آثار سیاسى او چون نظریه و عمل، صلح پایدار، و بویژه متافیزیک اخلاق، به فهم این اثر وابسته است . نقطه عزیمت کانت در فلسفه اخلاق، وجود قانون و معرفت اخلاقى در کردار متعارف و متداول انسانهاست که باید ماهیت آن مورد مداقه فلسفى قرار گیرد . به عبارت دیگر، وجود تجربه تعهداتى و عمل اخلاقى در میان انسانها، کانت را به سوى مطالعه دقیق فلسفى آن هدایت کرد .

بنابر بررسی هاى او، اگر تجربه تعهداتى و عمل اخلاقى ما آدمیان بخواهد معنادار شود و قانون، قوت اخلاقى داشته باشد، لازم است اولا وظیفه یعنى انجام عمل از روى احترام به قانون - و نه ملاحظات سودنگرانه یا نتایج‏ حاصله از آن - مبناى عمل باشد و ثانیا توام با ضرورت مطلق هم باشد . این کلى بودن و ضرورى بودن قانون اخلاقى را کانت «امر مطلق‏» مى‏ نامد . امر مطلق یعنى تبدیل «آیین رفتار» به قانون عام; یعنى تنها بر پایه آن آیینى رفتار کن که در عین حال بخواهى که آن آیین، قانونى عام باشد . 

آنگاه کانت‏ با استناد به امر مطلق در خصوص انسان یا همان ذات خردمند، به کانونى ‏ترین اندیشه فلسفه عملى خود دست مى‏ یابد و آن عبارت است از انسان غایت فى ‏نفسه .  مطابق تحلیل کانت، انسان، و بطور کلى هر ذات خردمند، به منزله غایتى [مستقل و] به خودى خود، وجود دارد، و نه صرفا به عنوان وسیله ‏اى که این یا آن اراده، خودسرانه به کارش برد، بلکه در همه کارهایش، چه به خودش مربوط شود و چه به ذاتهاى خردمند دیگر، همیشه باید در آن واحد در مقام غایت دانسته شود .  

از دیدگاه او، خرد به یک اصل عینى اراده، به یک اصل عملى برترین، و به یک قانونى عام عملى مى ‏رسد که مطابق آن، نهاد خردمند همچون غایتى مستقل وجود دارد . این غایتى مستقل و غایت همگان است و انسان به حکم ضرورت، هستى خود را چنین مى‏انگارد . اهمیت این ایده مرکزى در فلسفه عملى - و در نتیجه فلسفه سیاسى - کانت تا بدان حد است که فهم بسیارى از احکام و گزاره‏هاى سیاسى به مبنا قرار گرفتن این ایده بازمى‏ گردد . تمامى تلاش فلسفه سیاسى کانت ‏بر آن است تا درنظم سیاسى مناسب با شان انسان، این وجود، جایگاه و مقام اصلى خود را بازیابد .

پس، خرد، به حکم ضرورت، هستى خود را غایت فى‏نفسه مى‏شمرد . اما این حکم باید با اصل امر مطلق نیز مطابقت کند; زیرا آن هم یک حکم قطعى و ضرورى خرد است . کانت از پیوند و تطابق « غایت فى ‏نفسه بودن ذات انسان ‏» و اصل « امر مطلق ‏» ، به مفهوم « قلمرو یا مملکت غایات‏ » مى‏ رسد . به نظر او، خرد درمى ‏یابد که همه ذات هاى خردمند، همچون خود او، غایت فى‏ نفسه ‏اند و از این رو، یک قلمرو غایت فى‏ نفسه، متشکل از همه انسانها یا ذات هاى خردمند شکل مى‏گیردکه در حقیقت همان جامعه بشرى است . کانت در تداوم و گسترش این اصول، به ایده مهم دیگرى مى ‏رسد که بر اساس آن، فرمان عقل عملى این است که اراده هر ذات خردمند، اراده قانونگذار عام باشد .

اساسا این خرد ذات خردمند است که باید قانونگذارى نماید یعنى خرد، خود، قانونگذار خویشتن باشد; اما از آنجا که بالضروره این قانون باید عام و کلى باشد، پس در نتیجه، قانونگذارى عام خویشتن - به گونه‏ اى که قابل اطلاق به همه ذاتهاى خردمند باشد - باید مبنا و ملاک قرار گیرد . 

این اندیشه در فلسفه سیاسى کانت، امرى بنیادین و موضوع محورى قرار گرفته و مساله اراده عمومى را شکل مى‏ دهد . در نهایت، کانت‏ به ایده آزادى مى‏ رسد که مطابق تحلیل او، خرد باید به خود چونان آفریننده اصول خویش و مستقل از نفوذهاى خارجى بنگرد . از این رو، در مقام خرد عملى یا همچون اراده یک ذات خردمند، خرد باید خود را به همان اندازه آزاد درنظر آورد; یعنى اراده چنین ذات خردمندى نمى ‏تواند به راستى اراده خود او باشد، مگر اینکه تحت تاثیر اندیشه آزادى قرار گیرد . درنتیجه، مى ‏توان گفت که خرد در تحلیل ذات و ماهیت‏ خود، خصلت آزادى را درک و درمى ‏یابد و آن را به عنوان خصلت ذاتى خود لحاظ مى ‏کند . نتایج این تحلیل برنظریه سیاسى او کاملا سایه مى ‏افکند; به گونه ‏اى که نظم سیاسى کانتى با دو اصل « انسان غایت فى ‏نفسه ‏» و « آزادى‏ » قابل درک و فهم است .

این اثر در اینکه تفسیر و تحلیل جدیدى از انسان - به عنوان ذات خردمند و غایت فى‏ نفسه - ، خرد عملى، عمل اخلاقى و آزادى ارائه مى‏کند، از اصالت و نوآورى خاصى برخوردار است . شاید تلقى جامعه انسانى به مثابه « قلمرو و مملکت غایات [فى‏ نفسه] » ، یکى از بدیع‏ترین اندیشه‏ هاى کانت‏ باشد که بنیاد فلسفه سیاسى او نیز قرار مى ‏گیرد . به نظر یکى از شارحان کانت، هرکسى به طور جدى مبانى لیبرالیسم و دمکراسى را بررسى کند، درمى ‏یابد که عناصر اخلاقى ‏اى که حتى در نظریه لاک و روسو غایب بوده، توسط کانت ‏به صورت نظرى تجزیه و تحلیل شد و این دو ایده داراى پشتوانه نظرى قوى‏ تر شدند . 

 

آراء تربیتی کانت

کانت در زمینه تعلیم و تربیت نظزیه ی جدیدی نیاورده است اما توجه او به مفهوم ژرف تربیت نکته هایی بنیادی را بیان می کند . اهمیت این مفهوم برای کانت از یک طرف در وابستگی ذاتی دو مفهوم انسان و تربیت است و از طرفی دیگر در وابستگی همه فلسفه کانت به مفهوم انسان است که نقطه مرکزی اندیشه هایش می باشد.

کتاب آموزش و پرورش ایمانوئل کانت مجموعه ای از گفتارهای درسی اوست که در سال 1803 میلادی انتشار یافت . این کتاب نمایانگر عمق اندیشه های کانت نیست و برای آگاهی از ژرفای تفکرات کانت با ید که کتاب های نقادی او توجه کامل نمود.

کانت می گوید : انسان تنها حیوانی است که نیازمند تربیت است زیرا انسان تنها حیوانی است که شکفتن توانایی های طبیعی او برخلاف دیگر جانداران نادانسته و خودبه خودی صورت نمی گیرو بلکه نیازمند کوشش و آگاهی از غایت هستی اوست .

کانت سن انسان را به سه دوره تقسیم می کند :

1-  دوره کودکی : این دوره از تولد تا حدود 10 سالگی را شامل می شود .کودک نمی تواند خود را حفظ کند . به کودکان باید اشیاد را همانطور که هستند و بدون دلیل ارائه نمود و گرنه دائماً سؤال می کنند و در مقابل هر جوابی ، سؤال تازه تری مطرح می کنند درحالیکه جوانان واجد عقل و قوه استدلال اند.

2-  دوره جوانی : حدوداً از 10 سالگی شروع و تا 16 سالگی ادامه می یابد . در این دوره انسان می تواند خود را حفظ کند اما نمی تواند نوع خود را حفظ کند( تولید مثل نماید ) .

3-  دوره میانسالی : از 16 سالگی به بعد است . دراین دوره او می تواند هم خود و هم نوع خود را حفظ کند .

تربیت هر دوره ای زماناً مقدم بر آن دوره است . آماده نمودن کودک برای دوره جوانی ، تربیتی است مُدَلَّل . تربیت جوانان تقریبا از 10 سالگی باید شروع شود یعنی هنگامی که طبیعتاً به دوره جوانی میرسند. زیرا در این سن و سال است که انسان به مرحله تفکر می رسد. جوان باید دلیل درستی و صحت مطلب را بداند ؛ اما به کودک فقط می توان گفت « مطلب چنین نیست » . در دوره جوانی ، انسان  مفاهیم درستکاری و انسان دوستی را درک می کند و آماده شناخت اصول است و اخلاق و دین را پرورش می دهد . به تصفیه ی روح می پردازد و اصول انضباط را فرا می گیرد. درحالیکه کودک فقط از طریق اطاعت می تواند منضبط گردد. در دوره جوانی ، جوان به تدریج تکالیف خود را می شناسد و بنابراین باید با جهان آشنا شود . باید جوانان را با تکالیف حقیقی مقام انسانی خود آنها و ارزش انسانی دیگران آشا کرد .

كانت معتقد است كه در امر تعليم و تربيت گاهي بايد به تنبيه متوسل شد. او تنبيه را به دو صورت اخلاقي و مادّي مي‌پذيرد. او در نظريه‌ي فلسفي حقوقش مدافع اين عقيده است كه تنبيه نبايد هدفي اعم از اصلاح مقصر يا دادن سرمشق، داشته باشد و بنابراين تأكيد مي‌كند كه هدف تنبيه بايد اصلاح مقصر باشد و خواهان اين است كه كودكان بفهمند كه هدف تنبيه فقط اصلاح خودشان است.

تنبيه يا مادي است و يا اخلاقي، تنبيه وقتي اخلاقي است كه به تمايل كودك به مفتخر بودن و محبوب بودن كه ممّد حسن رفتار است لطمه وارد شود. و اين بهترين نوع تنبيه است. چون به حسن رفتار كمك مي‌كند. مثلاً وقتي كودكي دروغ مي‌گويد، نگاهي تحقيرآميز به عنوان تنبيه كفايت مي‌كند و اين مناسب‌ترين نوع تنبيه است. تنبيه مادي دو صورت دارد يا خواسته‌هاي كودك ناديده گرفته مي‌شود و يا در معرض آزار قرار مي‌گيرد. اولي از نوع تنبيه اخلاقي و از نوع منفي آن است. و نوع دوم نيز بايد با احتياط مورد استفاده قرار گيرد تا مبادا به بنده خوبي تبديل شود.

پاداش دادن به كودكان خوب نيست، پاداش دادن آنان را خودخواه بار مي‌آورد و مايه‌ي مزدور صفتي مي‌شود. وقتي كه پاي پاداش در ميان باشد، باعث مي‌شود كه كودكان روحيه‌ي كاسب كارانه پيدا مي‌كنند. اگر بيش از اندازه به پاداش دادن تكيه كنيم كودك به صورت شرطي شدن چيزهايي را ياد مي‌گيرد كه پشتوانه ندارد. يادگيري مؤثر آن است كه از انگيزه‌ي دورني كودك استفاده كنيم.

جریان تربیت از نگاه کانت از پائین ترین مرتبه یعنی انضباط آغاز و به متمدن شدن و نهایتاً اخلاق مداری می رسد . میل به آزاد بودن چنان قوی است که وقتی انسان به آن خوگرفت ؛ همه چیز را در راه آن فداخواهد کرد . به همین دلیل است که از ابتدا باید انضباط را وارد نمود زیرا دگرگون کردن نهاد کسی که از آغاز لگام گسیخته بارآمده است در دوره های بعدی زندگانی بسیار دشوار است . چنین فردی برای تن دادن به هر هوسی آمادگی دارد. از ابتدا باید از فرامین عقل پیروی کرد . انضباط از تحصیل فرهنــگ ضروری تر و ابتدایـــی تر است . انسان بی فرهنگ ، خــام و خشن است ولی انسان بی انضباط ، سرکش است . بی توجی و فروگذاردن انضباط ، اشتباهی بزرگتر از فروگذاردن فرهنگ است .

به هر نسبت که عادات بیشتر شوند ، آزادی و استقلال کمتر خواهند شد . اخلاق امر بسیار مقدسی است که ارتباط تنگاتنگ با عقل محض دارد. اگر می خواهیم اخلاق را استوار سازیم باید کیفر را از میان برداریم. اخلاق آنچنان با شکوه است که نباید سطح آنرا تا سطح انضباط پائین آورد . بوسیله انضباط عادت هایی پدید می آوریم که گذشت زمان از نیرویشان می کاهد . تربیت اخلاق باید بر بنیاد اصل ها باشد که پرورنده فهم است نه بر بنیاد انضباط که فقط بازدارنده عادات بد است .

 تعلیم و تربیت از نگاه کانت شامل پرورش (تغذیه و پرستاری) ، انضباط و تعلیم همراه با فرهنگ ( تربیت اخلاقی ) می شود . آموزش و پرورش دارای دو جنبه است :

الف) جنبه مثبت که همان آموزش و راهنمایی است .

ب) جنبه منفی که شامل انضباط است و اثر آن از بین بردن طبیعت سرکش آدمی است .

کانت تربیت صحیح افراد را مرهون داشتن مربیانی می داند که خود بطور صحیح تربیت شده اند.

کودکان باید نه برای زمان حال ، بلکه برای شرایط بهتر احتمالی آینده تربیت شوند. مبنای الگوی تعلیم و تربیت باید جهانی باشد. در اثر تربیت ، انسان باید مورد تأدیب قرار بگیرد. انضباط فقط وسیله بازدارنده از سرکشی است . تربیت باید انسان را به زیور فرهنگ یعنی اطلاعات و تعلیمات بیاراید. باید شخص را به بصیرت و دور اندیشی مجهز کند بگونه ای که انسان بتواند خود را در جامعه اداره کرده و مردم دوستش بدارند. پرورش اخلاقی باید جزء تربیت باشد.

«آدمي حيواني است كه به معلم نياز دارد ... اما اين معلم را جزء در ميان هم نوعان خود پيدا نتوان كرد. چنين معلمي مثل خودش حيواني است كه به معلم نيازمند است»

پس آدمي را تعليم و تربيتي بايد، اما آنكه موظف است تربيتش كند خود انساني متأثر از ناهنجاري طبيعتش مي‌باشد و بايد در ديگري آن چيزي كه خود محتاج آن است، به وجود آورد. به همين دليل آدمي همواره از مقصود خود منحرف مي‌شود.

از اين رو او اعتقاد دارد كه اگر بخواهيم انسان به كمال مطلوب خود دست يابد، بايد مسئوليت تعليم و تربيت او را موجوداتي فراتر از انسان قبول كند. (از نظر او يك مربي بايد يك سر و گردن از ساير افراد جامعه، از لحاظ معرفت، اخلاق، معلومات، مهارت‌ها و ... بيشتر داشته باشد، لذا براي اصلاح وضع تعليم و تربيت بايد اول مربيان را اصلاح كرد.)

ابعاد تربیت از دیدگاه کانت:

1-  تربیت طبیعی

این تربیت شامل تربیت بدنی و جسمی است و شامل تغذیه با شیر مادر و سرپرستی نوزاد می شود. بخشی از تربیت طبیعی بین انسان و حیوان مشترک است . البته مدت زمانی که نوزاد آدمی به مراقبت نیاز دارد بیشتر از سایر حیوانات است .

کانت همانند روسو معتقد است که باید اجازه داد تا طبیعت کارخودش را در تربیت انجام دهد و ماچیزی برآن اضافه نکنیم . اما بر خلاف روسو عادت را مطلقاً رد نمی کند . در بحث انضباط ، بکارگیری عادت را نیاز می داند. سختگیری در تعلیم و تربیت ازآنجا که از ایجاد روحیه راحت طلبی در کودک جلوگیری می کند مفید است.

2-  تربیت ذهنی

کانت در تربیت ذهنی به پرورش آزاد و پرورش مدرسه ای نظر دارد. پرورش آزاد از طریق بازی حاصل می شود و پرورش مدرسه ای نیز محدود و رسمی است . « کار » برای کودک ضرورت پیدا می کند.حافظه را باید پرورش داد اما توجه صرف به حافظه ، نیروی قضاوت را کمرنگ می کند . برای پرورش نیروی قضاوت و فهم ، تاریخ مناسب است . روش تربیت ذهنی نیز باید روشی سقراطی ( استدلالی ) باشد .

3-  تربیت عملی

تربیت عملی یعنی اینکه انسان چگونه به عنوان آفریده ای آزاد زندگی کند . آموزش مدرسه ای و ماشینی برای کسب مهارت های مختلف زندگی لازم و مفید است . در تربیت عملی ، موضوع ، شکل دادن به منش کودک است . برای پایه گذاری شخصیت اخلاقی کودکان ، باید تکالیفی که لازم است را از طریق الگو و دستورالعمل به آنان تعلیم داد. این تکالیف ، شامل تکالیفی است که فرد نسبت به خود و نسبت به دیگران دارد. مقایسه کودکان نیز باید بر اساس مفاهیم عقلی که خودش دارد انجام پذیرد.

4-  تربیت دینی

آموزش کودک نباید شامل الهیات شودو باید با قانونی که در وجود خود کودک است آغاز گردد. آموزش مفاهیم دینی برای کودکان باید بیشتر جنبه سلبی داشته باشد که شامل انضباط و ادب دینی است. بین دین و خرافات تفاوت های بنیادی وجود دارد . دیانت راستین یکی بیش نیست ولی عقیده مذهبی ممکن است اقسام گوناگونی داشته باشد.

5-  تربیت اخلاقی

مهمترین و برترین مرحله تربیت ، تربیت اخلاقی است . انسان پس از انضباط و آداب و آموزش ، به تربیت اخلاقی می رشد. قانون اخلاقی بنیادش در وجدان بیدار انسانی است و تنها انگیزه اخلاقی اخلاقی نیز احترام به همین قانون اخلاقی است . تربیت اخلاقی ( خرد عملی ) نباید براساس تشویق و تنبیه باشد چون اثرات این دو ناپایدار و اصل آنها غیر عقلی است . نخستین کوشش برای تربیت اخلاقی کودکان نیز شکل دهی به منش کودکان است که از سه عنصر : فرمانبرداری – صداقت – حسن معاشرت تشکیل می شود.

کانت عاقبت نوع بشر را کمال رشد اخلاقی می داند . اما چگونه می توان به این کمــال دست یافت و به چه چیزی می توان امید داشت ؟ فقط تربیت و دیگر هیچ . تربیت باید با کل غایت طبیعت درتمدن و نظام خانواده هماهنگ باشد . اما تربیت ما در خانه و مدرسه بسیار ناقص است . هم از لحاظ فرهنگ و مهارت و انضباط و آموزش و هم از لحاظ ساخت شخصیت بر اساس اصول اخلاقی . انسان به کسب مهارت بیشتر می اندیشد تا چگونگی استفاده از آن اگر طبیعت انسان به کمال تقدیرخود که همان کمال انسانیت است برسد ، حاکمیت و حکومت خداوند بر زمین تحقق یافته است .

ارزیابی نظرات تربیتی کانت

کانت در مباحث تربیتی ، به جایگاه عقل و اخلاق عملی عقلی بسیار توجه دارد و این به نوبه خود بسیارارزنده وکارگشاست . در روایات اسلامی داریم که هرآنچه که عقل به آن حکم می کند ، شرع نیز به آن حکم می کند و بالعکس.با وجود این به نظر می رسد موارد ذیل نیز جای بحث بیشتر داشته باشد:
1- کانت مفاهیم تربیت و تعلیم را از دیدگاه فلسفی خود تبیین می نمایدو مانند اندیشمندان بزرگ تربیتی ، واژه ها و مفاهیم حوزه تعلیم و تربیت را دقیقاً تعریف ننموده است . اگر تعریف یا توضیحی هم دارد با رویکردی عقلی و اخلاقی است .و همانطور که مطرح شد اخلا ق از نظرکانت کاملاً بر مبنای عقل پایه ریزی شده است .
2- کانت به اندازه ای به عقل در مباحث اخلای تأکید می نماید که نقش دین و عواطــف را نیز صرفا با دید عقلی می نگرد . می دانیم که رفتار ها و ارتباطات انسان ها با هم جنبه عاطفی و عقلانی دارد و صرفاً عقلانی نیست.
3- در بحث عدم دروغگویی حتی در موارد بسیار استثنایی ،اگر فرضاً قاتلی بخواهد که کانت محل پنهان شدن مادرش را به او نشان دهد تا او را بکشد ، وظیفه  کانت چیست ؟ باید صادقانه عمل کند یا دروغ بگوید؟!!!!!
4- کانت معتقد است که تربیت باید برای آینده باشد . به نظر می رسد غفلت از حال و زمان کنونی و تکیه صرف به آینده و اینکه همه برای آینده تربیت شوند خالی از اشکال نباشد . همه انسان ها دارای زمان گذشته ، حال و آینده هستند . زمان حال در حقیقت لحظه به لحظه در حال سپری شدن و تبدیل به زمان گذشته است . ما نباید حال کنونی را فدای آینده ای ( مثلا چندین سال دیگر ) که هنوز نیامده کنیم . ولی پیش بینی و آینده نگری و برنامه ریزی برای آینده بسیار منطقی ، ضروری و حیاتی است.

5-  اگر عقل اکثریت موضوعی را براساس قانون کلی درست بداند و مثلاً خود کانت آنرا درست نداند ، تکلیف چیست ؟ باید به کدام عقل رجوع کرد ؟ آیا حق با اکثریت است یا نه ؟!!!