نسبي گرايي پياژه در مورد مفاهيم اخلاقي
گفتيم که ديدگاه پياژه در مورد رشد اخلاقي در حقيقت بيان کننده بسياري از همان اصول رشد اخلاقي اوست که با موضوعات اخلاقي پيوند خورده است. مثلاً وي گفته است به محض ورود نوجوان به مرحله عمليات صوري، تحولات شگرفي در انديشه او به وقوع مي پيوندد. او از اين پس ديگر فقط به پديده هاي عيني و مستقيم نمي پردازد، بلکه حالت منطقي تر و انتزاعي تري به خود مي گيرد و استدلال هايش بيشتر شکل قياس دارند تا استقرا، قادر است نقش خود را در جامعه، تاريخ و هستي ببيند، مي تواند افکار خود را تعبير و تفسير کند و در مورد ساختار هاي ذهني خود همانند امور عيني بينديشد. در اين مرحله مفاهيمي از عقيده و ايمان به هويت ديني و مذهبي در ذهن نوجوان پيدا مي شود؛ اما به موازات آن که نوجوان از محيط آموزش نسبتاً همگون و يک دست راهنمايي به محيط ناهمگون دبيرستان ودانشگاه منتقل مي شود، احساس مي کند که بين آن مفاهيم اخلاقي که تاکنون پذيرفته است و حوادثي که وراي دنياي خانوادگي و همسايگي او به وقوع مي پيوندد، نوعي تضاد و ناهمگوني ديده مي شود. او در مي يابد که عقايد او يکي از بسيار چيزهايي است که وجود دارد و ترديدهاي زيادي در مورد درستي يا نادرستي موضوعات اخلاقي به او دست مي دهد و به دنبال آن بسياري از نوجوانان در صدد بر مي آيند که عقايد پيشين خود را مورد ترديد قرار داده، برخي را انکار کنند و شکل تازه اي از نظام اخلاقي را بروز دهند. مارتين هافمن (1980) اين ديدگاه نسبي گرايانه پياژه را در مورد رشد اخلاقي، «تئوري عدم تعادل شناختي» ناميده است.

نظریه عدم تعاذل شناختی هافمن

یکى از طرف‏داران پیاژه، مارتین هافمن ( Martin Hoffman ) (1980) ، نظریه رشد اخلاقى او را گسترش داده و آن را تئورى عدم تعادل شناختى نامیده است. مطابق این تئورى، دوره نوجوانى و جوانى در شکل ‏گیرى اخلاقى فرد بیشترین اهمیت را دارد، زیرا در این سال‏هاست که نوجوانان و جوانان با واقعیت‏ هاى گسترده و پیچیده اجتماعى و فرهنگى و با تضادهاى گوناگون در زندگى مواجه مى ‏شوند و از مقایسه تعارضات میان مفاهیم اخلاقى که قبلاً در خانواده و مدرسه آموخته ‏اند با آن چه در محیط‏ هاى وسیع‏ تر اجتماعى مشاهده و تجربه مى‏ کنند به این نتیجه مى‏ رسند که باید تعادلى در شناخت‏ هاى اخلاقى خود ایجاد نمایند. آنان مى‏ فهمند که مجموعه باورهاى اخلاقى آن‏ها فقط یکى در میان هزاران باور و اندیشه و رفتار اخلاقى است و لازم است که در نگرش خود درباره درستى و نادرستى امور مختلف تجدید نظر کنند. به این طریق، آنان ناچارند باورهاى پیشین خود را مورد سؤال قرار دهند و مجموعه تازه‏اى از داورى ‏هاى اخلاقى را براى خود ایجاد نمایند.