کارکرد روانشناختی اسطوره
رؤیا اسطوره شخصی است و اسطوره، رؤیایی تهی از فردیت.هم اسطوره و هم رؤیا در دینامیک روان به گونه ای سمبلیک عنل میکنند؛ ولی در رؤیا شکل های اسطوره ای به علت رنج های فردی شخص رؤیا بین از اصل خود منحرف میشود در خالیکه در اسطوره ها مشکلات و مسائلی مطرح میشود که در مورد تمام افراد بشر صدق میکند. اگر فقط بخشی از این تمامیت گمشده از غارهای تاریک به روشنایی روز برسند ؛ آنگاه رشد و گسترش نیروهایمان را بطرز معجزه آسایی تجربه کرده و تجدید حیات را به روشنی حس میکنیم. وقتی با نیروی شگفت بازیابی شده به زندگی برمیگردیم اگر بتوانیم چیزی از این تمامیت فراموش شده را نه فقط در حافظۀ خود که در حافظۀ یک نسل یا تمدن دوباره زنده کنیم، قهرمان فرهنگ زمانۀ خود خواهیم بود؛ کسی که لحظۀ تاریخی را نه تنها در منطقۀ خود که شاید در جهان رقم بزند.
اسطوره و حقیقت
آیا وقتی می گوییم این یک اسطوره است، یعنی این یک حقیقت نیست؟ آیا اسطوره و حقیقت متضادند؟
یک داستان اسطوره ای گزارۀ ساده ای نیست که بتوانیم آن را به صورت حقیقت یا دروغ، داوری و قضاوت کنیم. یک داستان اسطوره ای تلاش می کند تا درک و احساسات ما را در تجربه از جهان در قالب روایت معنا کند.
امروزه اسطوره شناسانی مانند جوزف کمپبل نشان داده اند چگونه بسیاری از اسطوره ها از الگوی هشت مرحله ای پیروی می کنند. این هشت مرحله منعکس کنندۀ یک روش قهرمانانه برای مقابله با مسائل جهانی در طول زندگی انسان از تولد تا رستاخیز و معادند. در بارۀ آفرینش اسطوره هایی مانند آدم و حوا، مشی و مشیانه، بورو همسرش( غول زن)، شو هو و… و در رستاخیز اسطوره های مذهبی مانند عیسی، مهدی، سوشیانت و اسطوره های غیرمذهبی مانند هراکلس، دیونیزوس،آدونیس و آفرودیت، اوزیریس و ایزیس، گرشاسپ و… را داریم که با هم نقاط مشترکی دارند. وقتی با داستانهای اساطیری آشناترمی شویم می بینیم بسیاری داستانهای آشنا برای ما، منحصر به فرد نیستند. بعنوان مثال دربارۀ تولد ومرگ عیسی مسیح اگر صلیب را نمادی از درخت بدانیم چنانکه داریم ” خدای پدران ما، عیسی را که شما، او را با آویزان کردنش بر روی درخت کشتید. . .” درجای دیگر در اساطیر روم آتیس (Attis) را داریم که از یک باکره به دنیا آمد و بر روی درخت مصلوب شد. در اسطوره های مصر خدای مصر اوریسیس (Orisis) را داریم که به دست برادرش، ست، به قتل رسید. همسر و خواهر اوریسیس، ایسیس (Isis) اوریسیس را قطعه قطعه کرد و قطعه ها را دریک درخت قرارداد و او را زنده کرد. یا خدای نورسیایی، اودین، با آویزان کردن خود از درخت بزرگ و خنجر زدن خود با نیزه ایثاری کرد و به این روش به آگاهی از اسرار و بسیاری قدرتها دست یافت. همۀ این اساطیر دارای مشترکاتی هستند و اکنون تطبیق این اسطوره ها با هم و پیدا کردن شباهت ها و تفاوتهای آنان از مقوله های جذاب برای اهل فن است.
بطور یقین بسیاری از جنبه های اسطوره به معنای واقعی کلمه درست نیستند. خدایان یونان واقعا در کوه المپ زندگی نمی کردند. ولی ما داستانهای مربوط به خدایان یونان را می فهمیم زیرا آنها برخی از احساسات و جاه طلبی های ما را به نمایش می گذارند، یا داستانهای ایکاروس و فائتون برای ما جالب است ؛ زیرا ما تمایلات جوانی را در درون خود دیده ایم یا تجربه کرده ایم که تلاش می کنیم فقط پرواز کنیم یا خیلی پرواز کنیم و بسوزیم( اشاره به سوختن ایکاروس که با بالهایی مصنوعی و ساخته شده به سمت خورشید پرواز کرد و آنقدر پرید تا از دمای خورشید ذوب شد). یا درافسانۀ ضحاک وسوسه هایی را که در نهایت موجب روییدن مار بر شانه های او شد را می شناسیم و شاید آن وسوسه ها را تجربه هم کرده باشیم.
یک افسانه نه کاملا درست است و نه کاملا نادرست. اسطورۀ خوب افسانه ای ست که نشانگر تجربۀ انسانی ست. با این وجود هیچ اسطوره ای نمی تواند کاملا نمایانگرتمام تجربه های بشری باشد زیرا تجربۀ انسانی بسیار چند بعدی و متنوع است. در بهترین، حالت یک اسطوره برخی از جنبه های مهم حوزۀ تجربۀ انسانی را قرارست باز نمایی کند و به تصویربکشد. دقیقا مانند نقشه، که فقط ویژگیهای مهم زمین را ضبط می کند، نه جزئیات هر زمینی که آن را نشان می دهد.
دکتر جان جانسون می گوید: تصور من از علم در طول سالها تغییر کرده است، بخشی از آن به دلیل مطالعه در رشتۀ اساطیر است. او می گوید : من قبلا فکر می کردم علم راهی برای اثبات حقایق مسلم و قطعی در جهان است. ولی هرچه بیشترمطالعه کردم متوجه شدم که ما درعلم، بیشترسعی می کنیم به جای اثبات حقایق غیر قابل انکار، واقعیت را مدل سازی کنیم. ما همواره دنبال بهترین الگوهای واقعیت ها هستم، نه برای بینش بهتر که برای ثابت کردن دیدگاه و بینش خودمان. یک الگوی علمی خوب، الگویی نیست که تلاش کند تمام جزئیات یک واقعیت را داشته باشد؛ بلکه الگوی علمی خوب باید بتواند کلید متغیرهایی که پیشامدهای جهان را پیش بینی می کند، شناسایی کند. درست مثل یک اسطوۀ خوب که با ارائۀ بینش کافی در بارۀ جهان، به ما در سفر زندگی کمک می کند.
اسطوره ها چگونه ساخته شدند؟
همانطور که گفتیم اسطوره ها از الگوهای مشابهی پیروی می کنند که بسته به جغرافیا، فرهنگ و زمان ساخته شدن اسطوره، باهم تفاوتهایی نیز دارند. برای مثال اسطورۀ آفرینش را بین اقوامی پیدا می کنیم که کهن تر و قدیمی ترند. درونمایۀ اسطوره های آفرینش بطور معمول آفرینش جهان و خاستگاه انسان است. هنوز هم این پرسش که جهان از کجا آمده و چگونه آفریده شده، کماکان یکی ازپرسش های پیش روی انسان است که هرچند دربارۀ پاسخ آن فرضیه هایی داریم ولی به طور مسلم نمیدانیم که جهان چگونه “هست” شد. اقوام باستانی در برخورد با این دست پرسش ها داستان های معناداری ساختند که آنها، داستانهای آنها و دیدگاه آنها به هستی را جاودانه و ماندگار کرد.
برای نمونه در مصر”آتوم” (Atum) ایزد اسرارآمیزی ست که او را با “رع” (RE) ایزد خورشید یکی دانسته اند، و نام او را آتوم-رع گذاشته اند. نوشته های اهرام مصر نشان می دهد کاهنان معبد هلیوپولیس باور داشتند جهان در ابتدا به شکل ماندابی ازلی، بی شکل و بی نظام، به نام “نون” (Nun) بوده است.نخستین “زمان” هنگامی آغاز شد که آتوم از این ژرفای ازلی برخاست و آفرینش را آغاز کرد. آنها باور داشتند آتوم به جایگاهی استوار نیاز داشت که رویش بایستد. پس کوهی ازلی همراه آتوم از نون پدیدی آمد. تصور یک مانداب به نام نون که از آغاز وجود داشته و نخستین سرزمین از آن برآمده، بی شک بازتابندۀ شرایط درۀ نیل است. رود نیل هر سال به گونۀ اسرارآمیزی طغیان می کرد و مصریان هر سال شاهد سیلابی اسرارآمیز در سرزمین خویش بودند. هرگاه طوفانی در می گرفت مصریان می دیدند نقاط بلند و مرتفعی از زیر آب بیرون می آید. فراسوی مصب نیل، دریای مدیترانه بود که آن را ” سبزآب بزرگ” می نامیدند. این سبز آب چونان گسترۀ بی کرانه ای از آب به نظر می آمد. از این رو انگارۀ نون و کوه ازلی جلوه یافت.
می بینیم اسطورۀ آفرینش نزد مصریان به آفریتش کیهان متکی ست. ولی در سومر اسطورۀ آفرینش به آفرینش انسان وآغاز تمدن توجه داده شده است. سومریان ایزدبانو “نامَو” (Nammu) را مظهر دریا و مادر همۀ ایزدان می دانند. ولی براساس نخستین نوشته های آنها، این “انکی” (Enki) ست که با آب های تازه پیوند دارد و خدای آفریننده است. سومریان انکی را ایزدی تصور کرده اند که در یک عصر زرین و سحرگاه زمان، از دریا به سومرفراز آمد؛ در حالیکه “نین حورساگ”(Ninhursag) مادر این سرزمین را در شکم داشت. انکی برای اینکه ایزدان رنج فراهم کردن غذا را بر خود هموار کنند، انسان را از گل آفرید تا به پریستاری ایزدان بپردازد. در جشنی که از سوی ایزدان به افتخار آفرینش انسان برگزار شد، ایزد بانو نین ماه بر سر دو موجود غریب – زن و مرد – که ساخته بود با انکی جنگید. این دو موجود یک مرد خواجه و یک زن نازا بودند. انکی بی درنگ جایگاهی برای آن دو در نظام اجتماعی میانرودان فراهم کرد. پس با نین ماه جنگید تا برای این دو موجود عجیب که خود آفریده توجیهی بیابد. نین ماه هم که نتوانست کاری بکند انکی را نفرین کرد، چون آنچه او ساخته بود از بین رفتنی نبود. این اسطوره نشان می دهد سومریان با مشکل پیری و کهولت مواجه بودند و بیماری ها را به تفریح ایزدان و مقابلۀ آنها با هم نسبت دادند.
گونه های اسطوره
اسطوره را گونه های متفاوتی است که هر کدام به صورتی خاص نمود می یابند و هنوز هم در بسیاری از جوامع کارکرد خود را دارند ان گونه ها عبارتند از : 1- اسطوره آیینی 2- اسطوره خاستگاهی 3- اسطوره کیش 4- اسطوره اعتبار و شخصیت 5- اسطوره فرجام33
1- اسطوره آیینی (Ritual Myth)
این گونه از اسطوره ها که غالباً از کاخ ها و معابد شهرهای کهن گرفته شده، گویای راه و آیینی است که کاهنان معابد کارگزار آن بودند و کارهای آیینی که توسط این کاهنان انجام می گرفت با کلام و اوراد همراه بوده است.
2- اسطوره های خاستگاهی (Original Myth)
اسطوره های خاستگاهی یا علت شناختی از شکل های دیگر اسطوره است و کارکرد آن، بیان خاستگاه یا علت هر چیزی است.
3- اسطوره کیش (Cult Myth)
اسطوره کیش غالباً توصیف کننده شرایط و حالات ویژه ای است و کارکرد آن در جهت تداوم آن شرایط و حالات قرار می گیرد. مثلاً در دوره تک خدایی ، سه جشنواره عید سبت، عید فصح و عید فوریم که دو عید اول از آغاز امکان بحرانیان و عید سوم پس از اسارت در بابل رواج یافت. هر یک از این اعیاد نمودهایی از کارکرد اسطوره کیش هستند.
4- اسطوره اعتبار شخصیت (Prestige Myth)
کارکرد اینگونه از اسطوره ها، ایجاد اعتبار و شخصیت برای قهرمانان و مکان هاست چون تولد رمولوس و رموس، رستم، گیل گمش، هراکلس.
5- اسطوره فرجام (Eschatological Myth)
این گونه از اسطوره، روایت های اوضاع و احوال جهان پس از مرگ و فرجام و رستاخیز جهان را بازگو می کنند
الیاده، گونه های اسطوره را در جوامع مختلف به ترتیب زیر بیان می کند:34
1- اسطوره آفرینش کیهانی
2- اسطوره های آفرینش و نقش آن در درمان بیماریها
3- تجدید و دوباره زایی جهان
4- بازگشت به اصل
نظریه های مختلف درباب اسطوره
کاسیرر
کاسیرر اسطوره را شکلی از تفسیر می داند که قائم به ذات است و با آنکه از عناصر ذهنی بهره می برد ولی خود را بیان می کند.
کاسیرر اسطوره ، هنر، زبان و علم را به گونه نماد می داند “نماد نه به معنای صورت محضی که به کمک اشارات و ترجمان تمثیلی بر واقعیت محققی دلالت می کند بلکه به مفهوم نیروهایی که هر یک از آنها جهانی از آن خویش را می سازند پس صورت های خاص نمادین نه تقلیدهای واقعیت بلکه اندام های واقعیت اند، زیرا تنها بواسطه آنهاست که هر چیز واقعی به یک موضوع دریافت عقلی تبدیل می گردد و بدین سان به فهم ما در می آید.”
اندرو لانگ (Andrew lang)
لانگ از جمله کسانی است که ” به علت شناختی در اساطیر معروف است و بر این نظریه است که تمام اساطیر یک علت یا توضیح یا چیزی در دنیای واقعی را با دلیل بیان می کنند.
نورتروپ فرای (Northrop frye)
فرای ادبیات را نشات گرفته از اساطیر می داند و اسطوره را اینگونه تعریف می کند. اسطوره “کوشش ساده و ابتدایی تخیل برای این همانی (همانندی) جهان بشری با جهان غیر بشری است و غالباً داستانی درباره یک رب النوع است. بعدها اساطیر بتدریج با ادبیات عجین و اسطوره اصل اساسی از داستان سرایی می شود.”
زیگموند فروید (Sigmund freud)
فروید و پیروان او در مکتب روانکاوی اسطوره را “نمادی از زیست – بومی درونی ذهن ناهوشیار تفسیر می کردند و ریشه آن را در پویش های روان – جنسی بشر و توجیه کننده آرزوهای ناخودآگاه، ترس ها و میل جنسی می دانند.” فروید اساطیر را همانند رویاها می دانست که ته مانده های تغییر شکل یافته تخیلات، امیال اقوام و رویاهای متمادی بشریت اند.
در پاسخ به اینکه اسطوره ها از کدام بخش ذهن فرا فکنده می شوند، فروید به ناخودآگاه انسانی اشاره می کرد و آن را نهانخانه ای تصور می کرد که رویاهای جنسی در آن ذخیره می گردد و ذهن خودآگاه از آن بی خبر است و نتیجتاً اساطیر در نظر فروید برآمده از جنسیت اند.
زیگموند فروید رویاها را بازتاب عقده های جنسی میدانست که از دوران کودکی نشأت می گیرند اما یونگ ( از شاگردان فروید) بر آن بود که “نمادها در رویاها بسیار بغرنج تر و پرمعناتر از آن هستند که تنها به کام های جنسی سرکوفته بازگردند.”
کارل گوستاو یونگ
یونگ نمادهای رویا را در سرشت و بنیاد فردی می دانست. یونگ در پاره ای موارد با نظر فروید اندیشه ای متفاوت پیدا کرد. وی و پیروانش بر این باور بودند که ” اساطیر نمایانگر درون مایه ناخودآگاه جمعی هستند که با صورت های مثالی مادر ، کودک، قهرمان، نیرنگ کار وغول درمی آیند. اینها همه قالب های صوری ذهنیتی ساده هستند و تجربیات زندگی فردی تعیین می کند که این صور ذهنی مثالی در چه شکلی تبیین گردند”.
این گروه می گویند اساطیر همه ی جهان، مضامینی مشابه دارند که بازتابنده ی ناخودآگاه جمعی واحد و مشترک هستند. اسطوره ها در شیوه عملکرد خود، تاثیر محیط فیزیکی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی هر فرهنگ را در نمونه های مثالی نشان می دهند. به گمان وی همانگونه که رویاها بیانگر آرزوهای پنهان آدمی هستند اسطوره نیز می تواند بیانگر آرزوها، ترس ها، امیدهای یک قوم یا جامعه باشد.
به زعم وی درون ناخودآگاه جمعی انسان ها یا رویاهای جمعی بشری ، نمادهایی وجود دارند که در وسعت فرهنگی انسان و با گوناگونی فراوان خود بازتاب و کارکرد یکسان دارند. نمادهایی که خاستگاهشان ناخودآگاه جمعی انسانی است و کالبدهایی هستند که بصورت کهن نمونه ها، پیکره و شکل می پذیرند و نمود می یابند.
لائوری هونکو
لائوری هونکو فولکلور نویس و متخصص ادیان تطبیقی فنلاندی تعریفی گسترده ارائه می دهد : « اسطوره ، داستان خدایان ، روایتی دینی از آغاز جهان ، خلقت ، رویدادهای اساسی ، اعمال نمونه خدایان که در نتیجه آنها جهان ، طبیعت و فرهنگ به همراه همه قسمتهای آن ایجاد شده و به آنها داده شده است سفارش آنها ، که هنوز به دست می آید یک اسطوره ارزشها و هنجارهای دینی جامعه را بیان و تأیید می کند ، الگویی از رفتار برای تقلید ارائه می دهد ، بر کارآیی مراسم با اهداف عملی آن گواهی می دهد و قداست فرقه را ایجاد می کند » .
خوزه مانوئل لوسادا
خوزه مانوئل لوسادا ، نظریه پرداز و استاد نقد اسطوره در تعریف اسطوره می گوید : « افسانه یک حساب کاربری دهان، نمادین، تکاملی و ظاهرا ساده (در مفهوم یک داستان، یک است diegesis ، یا مجموعه ای از روایت ها و اقدامات نماینده) از یک تجربه فوق العاده ای یا رویداد با یک متعالی و مرجع شخصی است که نشان می دهد طبقه بندی اجتماعی است. در اصل ، بدون در نظر گرفتن شهادت تاریخی ، اسطوره از مجموعه ای از عناصر معنایی ثابت یا تغییر ناپذیر تشکیل شده است که می توان آنها را به موضوعات تقلیل داد و دارای یک شخصیت کاربردی متناقض (که همیشه شامل یک آزمایش یا آزمایش است) است ( به عنوان انتقال ارزشها و باورهای مشترک ، و ارائه طرحهای واقعی مناسک و اعمال) و طبیعت علت شناختی (به نحوی بیان یک جهان شناسی خاص یا جهانی یا کلام شناسی ) ».
لوسادا اسطوره را اینگونه تعریف می کند : « اسطوره روایتی تبیین کننده، نمادین و پویا از یک یا چند رویداد شخصی خارق العاده با مرجعی استعلایی. اسطوره فارغ از شهادت تاریخی، مجموعهای از اجزای تغییرناپذیر را در بر میگیرد که میتوان آنها را به مضامین تقلیل داد و در معرض بحران قرار داد. شخصیتی متضاد، عاطفی، کارکردی و آیینی ارائه می دهد و همیشه به یک کیهان شناسی یا آخرت شناسی مطلق، خاص یا جهانی برمی گردد. »
این مفهوم همزمان و گسترده از اسطوره به منتقد اجازه می دهد تا تحلیل و ترکیب بدیع روایات اسطوره ای و فرآیندهای متنوع آنها را آغاز کند .
نقد اسطوره های فرهنگی بر اهمیت فوق طبیعی مقدس اسطوره تاکید ویژه ای دارد. لوسادا در متون متعدد تفاوت های این متعالی و متعالی را که در سایر همبستگی های خیالی (فانتزی، علمی-تخیلی و باطنی) عمل می کند، بیان می کند. لوسادا همچنین به طور کامل از رویکردهای جزئی و تحریف کننده اسطوره (تجلی عقده های روانکاوانه یا تغییر شکل های اجتماعی: فروید، بارت و غیره) فرار می کند. تنها زمانی اسطوره وجود دارد که دو شخصیت از یک اثر داستانی، یکی از دنیای ماوراء طبیعی مقدس و دیگری از جهان طبیعی، با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. این تعبیر («اسطوره به مثابه یک شی»، «ارزش» در فرهنگ و تفسیر متن)، به او اجازه میدهد تا از رویکردهای تقلیلکننده به اسطوره اجتناب کند. در واقع، لوسادا معتقد است که کاربرد بی رویه یک سری عوامل پیکربندی جامعه معاصر غرب (جهانی شدن اجتماعی و فنی، «دوکسا» نسبی گرایی دموکراتیک و مصرف گرایانه و منطق ماندگاری حیاتی و بازتابی) می تواند منتقدانی را که به اسطوره نزدیک می شوند گمراه کند. لوسادا که آگاه است و به دنیای امروز علاقه دارد، در نظر گرفتن این عوامل را به عنوان معیار و تضاد برای مطالعه واقعاً آکادمیک اسطوره پیشنهاد می کند. این نقد اسطورهای جدید بدون نادیده گرفتن رویکردهای قبلی، معرفتشناسی را توسعه میدهد که امکان درک و تبیین واقعیتی خیالی و جهانی را با هدف درک بیشتر پیام واقعی اسطورهها برای فرهنگ امروزی فراهم میکند. این رشته نتیجه مقدمات تفسیر اصلی است که توسط لوسادا فرض شده است: «دوکسا» نسبیگرایی دموکراتیک و مصرفگرا و منطق ماندگاری حیاتی و انعکاسی) میتواند منتقدانی را که به اسطوره نزدیک میشوند گمراه کند. لوسادا که آگاه است و به دنیای امروز علاقه دارد، در نظر گرفتن این عوامل را به عنوان معیار و تضاد برای مطالعه واقعاً آکادمیک اسطوره پیشنهاد می کند. این نقد اسطورهای جدید بدون نادیده گرفتن رویکردهای قبلی، معرفتشناسی را توسعه میدهد که امکان درک و تبیین واقعیتی خیالی و جهانی را با هدف درک بیشتر پیام واقعی اسطورهها برای فرهنگ امروزی فراهم میکند. این رشته نتیجه مقدمات تفسیر اصلی است که توسط لوسادا فرض شده است: «دوکسا» نسبیگرایی دموکراتیک و مصرفگرا و منطق ماندگاری حیاتی و انعکاسی) میتواند منتقدانی را که به اسطوره نزدیک میشوند گمراه کند. لوسادا که آگاه است و به دنیای امروز علاقه دارد، در نظر گرفتن این عوامل را به عنوان معیار و تضاد برای مطالعه واقعاً آکادمیک اسطوره پیشنهاد می کند. این نقد اسطورهای جدید بدون نادیده گرفتن رویکردهای قبلی، معرفتشناسی را توسعه میدهد که امکان درک و تبیین واقعیتی خیالی و جهانی را با هدف درک بیشتر پیام واقعی اسطورهها برای فرهنگ امروزی فراهم میکند. این رشته نتیجه مقدمات تفسیر اصلی است که توسط لوسادا فرض شده است: لوسادا در نظر گرفتن این عوامل را به عنوان معیار و تضاد برای مطالعه واقعاً آکادمیک اسطوره پیشنهاد می کند. این نقد اسطورهای جدید بدون نادیده گرفتن رویکردهای قبلی، معرفتشناسی را توسعه میدهد که امکان درک و تبیین واقعیتی خیالی و جهانی را با هدف درک بیشتر پیام واقعی اسطورهها برای فرهنگ امروزی فراهم میکند. این رشته نتیجه مقدمات تفسیر اصلی است که توسط لوسادا فرض شده است: لوسادا در نظر گرفتن این عوامل را به عنوان معیار و تضاد برای مطالعه واقعاً آکادمیک اسطوره پیشنهاد می کند. این نقد اسطورهای جدید بدون نادیده گرفتن رویکردهای قبلی، معرفتشناسی را توسعه میدهد که امکان درک و تبیین واقعیتی خیالی و جهانی را با هدف درک بیشتر پیام واقعی اسطورهها برای فرهنگ امروزی فراهم میکند. این رشته نتیجه مقدمات تفسیر اصلی است که توسط لوسادا فرض شده است:
- تنها با پشت سر گذاشتن تعصب ایدئولوژیک می توان به نقد اسطوره واقعی پرداخت.
- نقد اسطوره مستلزم یک فرض قبلی برای تعریف اسطوره در هر نمونه خاص است.
- نقد اسطوره با دانش و حدس و گمان بی معنی که با متن ارتباطی ندارد از خود بیگانه می شود.
- تعریف منسجم با فهرست بندی هر اسطوره در یک گونه شناسی انتقادی اسطوره تضمین می شود.
- مطالعه اسطوره ها لزوماً باید ماهیتاً بین رشته ای باشد.
روبرت گریوز
رابطه بین دین و اسطوره بستگی به این دارد که شخص از چه تعریفی از "اسطوره" استفاده کند. طبق تعریف روبرت گریوز ، داستانهای سنتی یک مذهب "افسانه" هستند اگر و فقط در صورتی که به دین مورد نظر تعلق نداشته باشیم.
رابرت گریوز (1968) اسطوره ها را اینگونه تعریف می کند: "هرچه افسانه های دینی یا قهرمانی برای تجربه یک دانش آموز آنقدر بیگانه است که نمی تواند آنها را درست باور کند."
روبرت سگال
با تعریف سگال ، همه داستانهای مذهبی افسانه هستند - اما فقط به این دلیل که تقریباً همه داستانها افسانه هستند.
روبرت سگال (2004) ، استاد نظریه های دین در دانشگاه لنکستر ، "اسطوره" را به طور وسیع به عنوان هر داستانی تعریف می کند که "شخصیت های اصلی [شخصیت های آن - الهی ، انسانی ، یا حتی حیوانی هستند. نیروهای غیر شخصی مانند آنها حذف نمی شوند. افلاطون خوب است. "
ریچارد باکستون
ریچارد باکستون (2004) ، اسطوره را "یک داستان سنتی قدرتمند اجتماعی" تعریف می کند.
میرچیا الیاده
میرچیا الیاده ، استاد تاریخ ادیان ، اعلام کرد که اسطوره دین را عقب نمی اندازد ، اسطوره پایه اساسی دین است و حذف اسطوره بخشی از روان انسان را از بین می برد. الیاده در زمانی که متفکران مذهبی در تلاش بودند دین را از عناصر اساطیری آن پاکسازی کنند ، با همدلی به اسطوره نزدیک شد .
رابینسون
رابینسون به نفع "جدا شدن آموزه مسیحی خدا از هرگونه وابستگی لازم به جهان بینی" ماوراءطبیعی "استدلال کرد. او این را به عنوان جنبه ای نبوی از خدمت کلیسا به جهان درک کرد. [...] در آن زمان بی خدایی به عنوان انجیل مسیحی تلقی می شد که باید به جهان بشارت داده شود. به عنوان مثال ، جی جی آلتیزر با بیان این جمله ، "در طول تاریخ خود ، الهیات مسیحی با بندگویی به خدای متعالی ، حاکم و بی سرپرست از رسیدن به هدف ذاتی خود بازمانده است". [...] [دیتریش] بونوففر دائماً "مسیحیت بدون دین" را صدا می زد.
اسطوره از نگاه برخی نظریه پردازان ایرانی
مهرداد بهار
بهار اسطوره را اینگونه تعریف می کند: “اسطوره اصطلاحی کلی است و در برگیرنده باورهای مقدس انسان در مرحله خاص از تطورات اجتماعی که در عصر جوامع باصطلاح ابتدایی شکل می گیرد و باورداشت مقدس همگان مقدس همگان می گردد.”
نظر بهار در این است که هر اندیشه و گفتار و دیدگاهی به نوعی خاص ، اسطوره را تعریف می کند و هر کدام یک ویژگی از اسطوره را درنظر دارند بنابراین تلفیقی از تئوری ها، نظرها و تعریف ها م یتواند دیدگاهی صحیح تر و محتاطانه تر را بیان کند و اضافه کند ” اساطیر مجموعه ای است از تاثیرات متقابل عوامل اجتماعی – انسانی و طبیعی که از صافی روان انسان می گذرد، با نیازهای مختلف روانی – اجتماعی ما هماهنگ می گردد و همراه با آیین های اجتماعی خویش ظاهر می شود و هدف آن پدید آوردن سازشی و تعادلی بین انسان و پیچیدگی های روانی او با طبیعت پیرامون خویش است.”
جلال ستاری
جلال ستاری اسطوره را اینگونه تعریف می کند: “به گمان من آنکه با اسطوره زندگی نکند اصلاً وجود ندارد . ما به عشق معتقد هستیم آنگاه که شیفته کسی می شویم ، برای او تألی نمی شناسیم. این اسطوره است. این باور که آن را که دوستش دارم فقط همین است و جز این نیست از مقوله اسطوره بشمار می آید. شهادت از مقوله اسطوره است. کدام قومی است که با فکر شهادت زندگی نمی کند؟ و این باور که شهید زنده ی جاوید است از مقوله اسطوره می آید. سر و راز انتظار، از مقوله اسطوره است.
جلال ستاری در مقدمه معانی متعددی که از اسطوره مستفاد میشود را ذکر میکند:
1. آنچه از اسطوره معنایی رمزی در میابد. که در این معنی اسطوره معنایی مثبت دارد و کاربرد آن نظم بخشیدن و معنا دادن به اموری است که بعلت ناشناس بودن علل واقعی آنها معلوم بشر نیست.
2. اسطوره، به معنای قصه و داستانهای موهوم که در این معنی بارمنفی دارد و جز خیال پردازی پوچ و گمراه کردن ذهن هدفی ندارد.
ستاری اسطوره را بعنوان عنصری معنا بخش و هویت ساز چنین اصلاح میکند، که” شرط رشد و دوام هر فرهنگ و لاجرم لازمه ی شناخت هویت فرهنگی خویش ، وجود غیر یا خویشتن دیگری (alter ego) است که متفاوت با ما و رقیبمان باشد؛ و بدینگونه است که هویت ساخته میشود که برخلاف تصور مزمن ، نه بطور طبیعی وجود دارد و نه ثابت و لاتتغیر است، بلکه حقیقتاً ساخته و پرداخته میشود.”
علی شریعتی
شریعتی اسطوره را جبران کمبود تاریخ می داند؛ ” اساطیر، تاریخی است نه آن چنان که هست بلکه چنان که باید باشد. اساطیر بیان زندگی و وقایع افرادی است برتر از انسان، کاملتر از انسان و هر کدام مظهر کامل و مطلق یکی از مسایل و امور در دنیایی بالاتر از دنیای واقعیت. اساطیر مجموعه ای است از نمونه های عالی هراحساسی، نمونه های عالی هر تقدسی، نمونه های عالی هر جمالی و زیبایی معنوی و مادی، پس نمونه سازی می کند، اما آن چه هست نیست، آن چه باید باشد است.”
ژاله آموزگار
آموزگار در فرهنگ عامه و در برخی از فرهنگ ها، اسطوره را چنین معنی می کند: “آنچه خیالی و غیر واقعی است و جنبه افسانه ای محض دارد” .
اما اسطوره را باید داستانی و سرگذشتی مینوی دانست که معمولاً اصل آن معلوم نیست و شرح عمل، عقیده، نهاد یا پدیده ای طبیعی است بصورت فراسویی که دست کم بخشی از آن از سنت ها و روایت ها گرفته شده و با آیین ها و عقاید دینی پیوندی ناگسستنی دارد. در اسطوره، وقایع از دوران اولیه نقل می شود به عبارت دیگر سخن از این است که چگونه هر چیزی پدید می آید و به هستی خود ادامه میدهد. شخصیت های اسطوره را موجوداتی مافوق طبیعی تشکیل می دهند و همواره هاله ای از تقدس، قهرمان های مثبت آن را گرفته است. اسطوره گاهی به ظاهر حوادث تاریخی را روایت می کند اما آنچه در این روایت ها مهم است صحت تاریخی آن نیست بلکه مفهومی است که شرح این داستانها برای معتقدان آنها دربردارد و همچنین از این جهت که دیدگاههای آدمی را نسبت به خویشتن و جهان و آفریدگار بیان می کند دارای اهمیت است. و او (آموزگار) چنین می گوید: “اسطوره واکنشی از ناتوانی انسان است در مقابله با ناتوانی ها و ضعف او در برآوردن آرزوها و ترس او از حوادث غیرمترقبه.”
بهترین تعریف از نظر جلال ستاری تعریفی است که میرچا الیاده ارائه می دهد و مهرداد بهار هم تا حدود زیادی با آن موافق است. ستاری نظر ایلیاده را اینگونه بیان می کند: به اعتقاد وی، اسطوره زنده در جوامع سنتی داستانی قدسی و مینوی است که کارهای نمایان خدایان و موجودات فوق طبیعی یا نیاکان فرهنگ آفرین را که در ازل، در زمان بی آغاز، زمان بی مکان، روی داده حکایت می کند و بنابراین روایت، پیدایش جهان و جانوران و گیاهان نوع بشر و نهادها و آداب و رسوم علل خلق آنها و کلاً شرح آفرینش کون و کائنات است. اسطوره با تاریخ آفاقی بیگانه است و درست تر بگوئیم ضد تاریخ است، چه زمان آن، زمان سرمدی یا زمان بی زمان است و همین کار ویژه اسطوره است که “بازگشت جاودانه” نام گرفته است.
لازم بذکر است که برای آشنا شدن با دیدگاههای مختلف ، علاوه بر نظریات بالا که غالباً در تایید و معنی اسطوره است، طی مصاحبه ای که نگارنده (پژوهشگر پایان نامه) با دکتر فریدون جنیدی ، زبان شناس، فردوسی شناس و تاریخ دان ، انجام داده است با نظریه متفاوتی در خصوص اسطوره در ایران روبرو می شویم که چنین می باشد .
ژاله آموزگار نیز درجایی دیگر از کتاب “تاریخ اساطیری ایران” دسته بندی ای از اساطیر ایران را معرفی کرده است اما متذکر شده است “برای دست یابی به اسطوره های ایران، نخست باید منابع مورد استفاده را معرفی کرد . این منابع را می توان به صورت زیر دسته بندی کرد”:
الف- منابع هندی : بدلیل فرهنگ مشترکی که از دوران مهاجرت آریاییان به بعد میان هند و ایران وجود داشته است آثار هندی باستان در بسیاری از موارد منبع مناسبی برای اساطیر ایران به شمار می رود.
1. وداها: قدیمی ترین اثر هندی به زبان سانسکریت است و خود، چهار کتاب را شامل می شود. ریگ ودا قدیمی ترین بخش وداهاست که آن را هم ردیف گاهان یا گات های اوستا دانسته اند. این کتاب مجموعه ای افزون بر هزار سرود است که سالیان متمادی به صورت شفاهی و سینه به سینه نقل شده است. سرودها و نیایش های آن مربوط به دوران کهن آریایی است. یاجور ودا ، بیشتر کلام منثور است و دعاهایی را که در ریگ ودا آمده تکمیل می کند. سام ودا، سرودهایی است که برهمنان موقع قربانی و نیایش می خوانند. اثروه ودا، مشتمل بر افسون ها و وردهای سحر و جادوگری دوران باستان هند است که از ترس و غضب و شهوت و نفرت و همچنین از دردهای جسمانی سخن می گوید و برای شفاهای بیماری ها دعاهای فراوان دارد.
2. اوپانیشاتها: مجموعه جدیدتر ادبیات ودایی و شامل دعاهاست.
3. مهابهاراتها: این کتاب مرتبط با خدایان دوره های متاخرتر است.
4. پورانا :این کتاب داستان های باستانی را دربردارد.
ب- منابع اوستایی
کتاب اوستا که زبان آن جزء زبانهای باستانی ایران است و مدتهاست سینه به سینه نقل می شده در دوره ساسانی با تکیه بر آگاهی های همه موبدان و با خطی که در دوره ساسانی بر مبنای خط پهلوی اختراع شده بود تدوین یافته است. اوستای ساسانی شامل 21 کتاب بوده است که خود مختصرتر از اوستای دوره باستانی است. اوستای موجود در حدود یک چهارم اوستای دوره ساسانی و شامل 5 کتاب است که عبارتند از:
یسنها: مشتمل بر سرودها و دعاهای دینی است . گاهان باستانی ترین بخش اوستاست و آن را سروده های خود زرتشت می دانند.
ویسپرد: مجموعه ای ازملحقات یسنهاست.
یشتها: مشتمل بر سرودهایی خطاب به خدایان باستانی است.
وندیداد یا ویدیوداد: در اصل کتابی است مربوط به آیین های عملی زندگی در کیش زرتشتی ولی مطالب اساطیری نیز در جای جای آن دیده می شود.
خرده اوستا: خلاصه ای از اوستای دوره ساسانی و مجموعه ای از دعاها و نیایش هاست.
ج- منابع مانوی
منابع مانوی شامل نوشته های مانی و پیروان اوست. کهن ترین آثار مانوی در سده 3 و 4 میلادی تدوین یافته است و آثار متاخر آن به قرن 7 و 8 میلادی تعلق دارد. این اسطوره ها در مواردی به شناخت اساطیر ایرانی کمک می کند.
د- منابع پهلوی
این آثار متعلق به دوره ساسانی است و حتی آثار و روایت های بسیار قدیمی تری را بازگو می کند که عبارتند از:
1- دینکرد
2- بُندَهشن
3- گزیده های زادِسپَرم
4- روایت پهلوی
ه- منابع عربی و فارسی
منابع عربی و تاریخ های نوشته شده به زبان عربی در سده های نخستین پس از اسلام ئ همچنین نوشته هایی که از این دوران به زبان فارسی موجود است و همگی بر اساس خداینامه یا روایتهای کتبی و شفاهی تدوین یافته است؛ مطالب با ارزش و قابل استفاده ای درباره روایتها و سنتهای باستانی بخصوص در دوره ساسانی به دست می دهند.
شاهنامه : شاهنامه منبع اصلی روایتهای اساطیری و حماسی ایران به زبان فارسی به شمار می آید که بر اساس خداینامه سروده شده است و همچنین می توان در شاهنامه روایت های سینه به سینه حفظ شده و سنت های شفاهی را که از قول “دهقان” نقل می شود ملاحظه کرد. ویژگی شاهنامه این است که روایت های گوناگون را با هم تلفیق می کند و قهرمانانی در آن دیده می شوند که در اوستا و منابع پهلوی ناشناخته اند. به عبارت دیگر روایت های ملی ایران در دوره متاخر ساسانی در راه تکامل و توسعه سیر می کرده و در شاهنامه فردوسی به صورت کنونی خود رسیده است.
منابع فارسی زرتشتی: عبارتند از کتاب صد در نثر، صد در بندهشن و روایات داراب هرمزدیار.
و- نگاره ها: نگاره های بازمانده از دوران هخامنشی، اشکانی و ساسانی بر دیواره ها و روی مهرها و سکه ها و ظرف ها که تصویرهایی از خدایان و قهرمانا گذشته را منعکس می کنند. با تفسیرهایی که در مورد آنها می شود می توانند رهگشای مطالب اسطوره ای باشند.
ز- نوشته های مورخان غیر ایرانی: نوشته های تاریخ نویسانی چون هرودوت، کتزیاس و پلوتارک و همچنین منابع ارمنی و منابع سر یانی نیز می توانند در مواردی در تدوین اسطوره های ایرانی مفید باشند.
فریدون جنیدی
جنیدی خاستگاه اسطوره را در اروپایی می داند که برای جبران ضعف ها و ناتوانی های خویش داستانهایی را به دروغ آفریده اند؛ خدایانی که به هم تجاوز می کنند و … و همچنین اشاره می کند که باید به اندیشه ای که چنین آفریده هایی را خلق کرده شک کرد . او معتقد است که خاستگاه اندیشه با اسطوره مغایرت دارد .
جنیدی در ادامه افزود: ایران خاستگاه تاریخ است و تاریخ، رسم ها و آیین هایی از خود به جای می گذارد که این رسم و آیین، آفرینش ذات اندیشه است. به نظر جنیدی، داستان یعنی تاریخ ، و واژه “تاریخ” که از مورخ گرفته شده ریشه ایرانی دارد و حتی او اشاره می کند که می شود واژه “پهلوانی” را هم رده تاریخ و داستان در ایران گرفت.
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .