فعل قرباني كردن (Sacrifice) در انگليسي ميانه به مقدس كردن معنا شده است. در فرانسه قديم و لاتين (Sacrificium) نیز به معناي مقدس كردن است (To make Sacred) و به صورت معمول از اهداء خوراك و حيوانات زنده يا انسان به خدايان، به عنوان عمل پرستش يا شستن گناه شناخته مي‎ شود.
آیین قربانی از کهن ترین آیین هایی است که در میان ادیان و ملل مختلف مورد توجه بوده است. انسان ها در تمامی اعصار تلاش کرده اند تا با دادن هدیه و قربانی به پیشگاه خدایان، خشنودی شان را جلب نموده، از خشم شان در امان باشند. 
به بیانی دیگر از باورهاي کهن و دیرینۀ انسان ها، تقدیم قربانی و پیشکش است که گوناگونی هاي بسیار آن ریشه در اسطوره هایی دارد که در طول قرن هاي متمادي در ناخودآگاه جمعی نسل بشر به ودیعه نهاده شده است.
انسان هاى اولیه براى تأمین نیازهاى مادي و معنوى خود به نیروهاى ماوراء الطبیعه متوسل مى شدند و مى پنداشتند که ادامۀ زندگى شان به دست آنهاست. مردم شناسان اولیه معتقدند که آن نیروها، فوق طبیعى و جادویى بوده اند و چون در زندگى اجتماعى مردم نقشى مهم داشته اند، جزء آداب عامیانه آنان درآمده و به مرور زمان به آیین تبدیل شده اند. این نیروها در نهایت به صورت نمودگارهاي باستانی یا به تعبیر دیگر کهن الگوهایی درآمده و هم اکنون در ضمیر ناخودآگاه جمعی به حیات خود ادامه می دهند.
فروید معتقد است که قربانی دادن در آغاز در حکم هدیه اي بود که به خدایان تقدیم می کردند تا با آن ها آشتی کنند و یا توجه آن ها را به خود جلب سازند اما مفهوم ثانوي این اصطلاح، ناظر به کاربرد غیرمذهبی مبنی بر وارستگی اخلاص و کف نفس می باشد. به عبارت دیگر قربانی کردن در روزگاران پیشین چیزي غیر از اقدام دوستانهي اجتماعی میان خدایان و پیروان آن ها و یا اتحاد بین پرستندگان و پرستیده شدگان نبوده است .
اما اسطوره، آفریده ي ذهن و طبع مردمان در دورانی است که با طبیعت  همزیستی داشتند و همخانه بودند؛ هم از خشم خدایان طبیعت در ترس و هراس به سر می بردند و هم می کوشیدند تا با آنان از در دوستی در آیند و آشتی کنند و از یاري شان سود جویند. از این رو براي کسب رضاي خاطر و خشنودي شان قربانی می کردند .
قربانی کردن در کتاب مقدس
در كتاب مقدس به گونه‎اي با آيين‎هاي قرباني روبرو مي‎ شويم كه گويي بشر غريزه‎اي آن را از پيش مي‎ دانسته است. مانند زماني كه ابراهيم قربان‎گاهي در هنگامه سفر خود براي خداوند مي‎سازد و بر آن قرباني‎اي اهدا مي ‎كند. بدين منظور كه آيين‎هاي قرباني مانند ساير آيين‎ ها با رگ و پي ذهنيت ما؛ هر چه كه هست يكي شده ‎اند. اولين قرباني نيز در كتاب مقدس كه نمونه يك كتاب كهن به شمار مي‎ رود توسط هابيل به خداوند داده مي ‎شود كه بر كهن بودن اين آيين تاكيد دارد.
گروهی معتقدند که پیش از پیش از حضرت ابراهیم (ع) اعتقاد بر این بود که باید فرزندان اول و غلامان و کنیزان خود را تقدیم به خدا کنند، به همین دلیل حضرت ابراهیم (ع) پسر را به ظاهر براي قربانی به بالاي می برد و بعد از ساعتی همراه گوسفندي باز می گردد و اعلام می دارد که خداوند از این پس قربانی کردن گوسفند را به جاي فرزندان نخستین، از شما می پذیرد .
اين رويكرد سمبوليكي كه ابراهيم به جاي قرباني كردن اسحاق (يا اسماعيل) قوچي را قرباني مي‎ كند؛ يا خداوند براي او قوچي مي ‎فرستد به گونه ‎اي مي‎ تواند متوقف كردن قرباني انسان و به جاي آن قرباني كردن حيوان باشد. نمونه ديگر آن در مصلوب شدن مسيح نيز هست كه خود را براي ابناع بشر قرباني مي‎كند تا انسان را رها كند و مسيحيان بر اين باورند پس از قرباني شدن وي انسان ديگر نياز به قرباني كردن ندارد. 
قربانی کردن اسماعیل به دید مسلمانان و قربانی کردن اسحاق به دید یهودیان وقایعی است که در تورات (۲۲:۱-۲۴) و قرآن (صافات: ۱۰۱-۱۰۷) آمده و طی آن خدا از ابراهیم درخواست کرده تا فرزندش را (در کوه موریا به دید یهودیان) قربانی کند و ابراهیم می‌رود تا این کار را انجام دهد، اما خنجر گلوی وی را نمی‌برد و خدا گوسفندی را برای وی می‌فرستد تا آن را به جای فرزندش قربانی کند.
به عقیده یهودیان، فرزند ابراهیم که قرار بود قربانی شود اسحاق و به عقیده مسلمانان اسماعیل بوده است. ریشه عبری کلمه قربانی اسحاق(به عبری: עקידת יצחק، تلفظ:آکِدات ایتزْچاک) از کلمه ذبح عربی گرفته شده است.
منابع مختلف مقدار متفاوتی را برای سن اسحاق در هنگام قربانی ذکر می‌کنند و مقدار آن از ۲۵ به گفته یوسف تا تلمود که بین ۱۳-۱۷ ذکر کرده، متفاوت است.
به عقیده مسلمانان و اکثر یهودیان خداوند قصد امتحان کردن ابراهیم را داشته است و در صورتی که او قصد می‌کرد تا پسرش را به قتل برساند، از امتحان موفق بیرون می‌آمد، اما بعضی از یهودیان معتقد به چیزهای دیگری هستند.

در مذاهب ابراهیمی هم قربانی نقش اساسی داشته است. ابراهیم خلیل، پسرش اسماعیل را در راه عشق به خدا می‌خواهد قربانی کند که خداوند قوچی را بجای اسماعیل می‌فرستد تا قربانی شود. بنابراین قربانی کردن چهارپایان و پرندگان، در واقع جایگزین انسانی هستند که می‌باید قربانی می‌شد. 
برخی فیلسوفان از جمله آگوستین، آکویناس، توماس هابز، کانت، هگل، کرکگور، لویناس و دریدا به تحلیل این رویداد پرداخته‌اند.
با مروري كوتاه بر كتاب مقدس برمي‎ آيد كه چگونه پاكيزه و نيك بودن قرباني براي خداوند قائل به اهميت بوده است.
به نظر مي‎رسد كه قرباني كردن ارتباط بسيار ملموسي با گناه اصلي بشر داشته باشد كه از آن به چيده شدن ميوه توسط هوا و بخشيدن آن به آدم و رانده شدن از بهشت همراه است. بدين شكل كه گناه اصلي دست يافتن به سيب خرد است و آمده است در دانستن نيكي و بدي، گناهي نهفته است كه آدمي بدان دست مي‎يابد و از بهشت بي‎شكلي و  بي‎گناهي رانده مي‎شود و ناخودآگاه آبايي‎اش پيوسته در انديشه شستن و پاک کردن اين گناه‎ است.
از زاويه ديگري نيز اگر بخواهيم نگاه كنيم آگاهي و اشراف بر نيك و بد، قضاوت كردن را با خود به همراه دارد و گناه بزرگ در قضاوت كردن است زيرا پس از قضاوت و راي به بدي يا نيكي دادن است كه دنياي طبقه‎بندي شده انساني شكل مي‎گيرد و جنگ‎ها پرچم برمي‎افرازند و جهنم خلق مي‎شود و ديگر اين‎كه جهان مدرني كه ما امروزه مي‎بينيم كارماي (Karma) ناگسستني آگاهي بر نيك و بد است و هم از اين روست كه انسان قادر به انجام عمل بدي مي‎ شود.
پس بنا بر عقيده پاره‎اي مذهبيون ارتباط قرباني كردن به معناي پاك كردن و شستن خون، كه از آن به ريخته شدن خون هابيل نيز اشاره مي‎ كنند اين‎چنين ريشه در اساطير آبايي انسان دارد و به روايتي ديگر از آن به گناه اصلي يعني برادر‎كشي يا قتل ياد كرده‎ اند.
عمل قرباني كردن در يهوديت بسيار روشن است و به دو وجه خوني (حيوانات) و غيرخوني (شراب يا سره محصولات) تقسيم مي‎شود. قرباني خوني نيز به هالوكاست (Holocausts)، تقديمي‎هاي گناه و تقديمي ‎هاي صلح بخش می‌شود.
گفته مي‎شود كه يهوديان درست زماني كه روميان اورشليم (خانه خدا) را ويران كردند دست از قرباني كردن كشيدند. يهوديان دست از قرباني كردن كشيدند چراكه در تورات به شدت فرمان داده شده است كه هرگز در هر محلي دست به انجام فريضه قرباني نزنند.
آيين‎هاي قرباني كردن به تفصيل در كتاب مقدس (عهد عتيق) شرح داده شده است.
اولين قرباني در كتاب مقدس توسط هابيل كه چند راس از نخست‎ زادگان گله اوست مي ‎باشد.
هديه سوختني بارها در كتاب مقدس تكرار مي‎شود و گويي تمام يهوديان فاجعه هالوكاست، خود قربانياني سوختني بودند.
اهميت قرباني شدن بر قربان‎گاه در آيين قرباني كردن يهود بسيار قدرتمند است. يهوديان بر سر هر كوچه و معبري قرباني نمي‎كنند و به قولي تنها جاي‎گاه ويژه اين كار هيكل (خانه خدا) است.
درباره ذبح اسماعيل توسط ابراهيم باز مي‎توان گفت كه اين تغيير از آيين‎هاي قرباني انسان به حيوان گويي خود را در اديان متاخر متبلور كرده‎ اند و در هركدام به گونه‎اي سمبوليكي رخ نموده‎اند و باز اين مي‎تواند نشانه بسيار ظريف از هديه ‎اي خداوندي باشد كه به انسان ارزاني شده است.
برخلاف مسيحيت در دين يهود قرباني كردن عملي براي گرفتن بخشايش پروردگار نبوده است.
نوشيدن خون در دين يهود قبح و خشونت عليه كسي كه خون نوشيده است يكي از مجازات‎هاي معمول براي جرمي چنان به شمار مي‎رود. يهوديان خون را قرباني نمي‎كردند. خون حالت تابويي خود را داشته است و آنان تنها به قرباني كردن حيوان پرداخته و خون را مي‎ريختند تا پاكي پيشين (كه بر اثر گناه از ميان رفته بود) بازگردد.
گفته مي ‎شود تورات قرباني انسان را جايز نمي‎داند اما موسي از كنار هر شهري كه مي‎گذشت، مردان و زنان و كودكان آنان را مي‎كشت كه مبادا آنان با قوم اسرائيل يكي شوند؛ اگر بتوان آن را قرباني كردن انگاشت.
گفته مي‎شود كه عده‎اي از يهوديان معتقدند كه اگر معبدشان (خانه خدا) دوباره ساخته شود، قادر به قرباني كردن حيوانات نخواهند بود زيرا اين عمل خلاف آن‎چيزي است كه مسيا دوست دارد و انسان در نهايت گياه‎خوار به بهشت خواهد رفت و باز حيوانات نيز در قاموس مسيا مانند انسان هستند.
آن‎چه در باره عيسي مسيح همواره پيش از هر چيز به ذهن مي‎تراود، اين است كه او نمونه بارز خودقرباني است بدين معنا كه وي آگاهانه قرباني شدن خويش را گردن مي‎نهد و صليب خويش را كه از آن به بار زندگي معنا مي‎شود بر دوش مي‎كشد. شايد بدين خاطر ايفي‎ژني اين‎چنين به وي نزديك مي‎شود؛ ايفي‎ژني مرگ را هرچند چاره‎اي جز آن نمي‎بيند آگاهانه انتخاب مي‎كند و در اين شكل معصوميت و آگاهي را با مسيح شريك مي‎شود. اساطير در ريشه ‎ها (اگر از ابعاد اسطوره‎ شناسانه به مسيح نگاه كنيم) به پيوستگي‎ هاي قدرتمند معنايي با یکدیگر مي ‎رسند.
مصلوب شدن عيسي از طرف مسيحيان قرباني كاملي محسوب مي‎شود زيرا او خون خود را بر روي صليب براي گناهان تمام ابناء بشر ريخته است.
اعتقاد مسيحيت مبنا بر اين‎كه خداوند عيسي را كه پسر او بود براي قرباني شدن نزد انسان فرستاد تا گناه انسان پاك شود، پايه قدرتمند اين دين و نگاه آن به آيين قرباني كردن است. هم‎چنان‎كه از عيسي به‌نام بره خدا نیز ياد مي‎کنند.
بعدها در مراسم قرباني‎اي كه در كليساي ارتدوكس و كاتوليك براي قرباني شدن عيسي برپا مي‎شود، عيسي خود قرباني و قرباني كننده است.

در مسیحیت، فدا شدن جان عیسی مسیح، در راه رساندن پیام الهی به انسان، به عنوان عالی ترین قربانی ای است که نه انسان به خدا، بلکه خدا به انسان داد و نشانۀ محبت بی اندازۀ خدا به انسان هاست. در نتیجه قربانی کردن حیوانات بر طبق کتاب مقدس مسیحی، در مسیحیت منسوخ شده و نباید آن را انجام داد .
مسیحیان معتقدند که عیسی مسیح خود را برای باز خرید گناهان قومش قربانی می‌کند.
قربانی در ایران
قربانی رسمی است که در اغلب ملت‌ها و در ادوار گوناگون تاریخ وجود داشته است. در آئین کهن دیویسنا تا پیش از ظهور مزدیسنا (و مبارزه ی زرتشت با آئین آنها) رسم کرپان دست کم توسط سه گروه پیروی و پاسداری می شد : اوسیج ها ، بندوان و کاویان . که با غلبه دین زرتشت ، تا زمان حمله اعراب به ایران کنار گذاشته شد . طریقه برگزاری و چگونگی آن بجز ردی که در تاریخ کنعان و سامیان باستان در دست است ، مابقی با غلبه ی هر دین جدید از بین رفته .اما می دانیم اهداف آن مهرپرستانه و تقریباً مشابه امروز ، یعنی جذب نیروهای خیر و دفع نیروی شر بوده است.
امروزه قربانی کردن در بین ایرانیان نیز در مناسبت‌های مختلف مذهبی یا غیر مذهبی صورت می‌گیرد. آداب مذهبی قربانی کردن ایرانیان در عید قربان و سفر حج با قربانی کردن دیگر مسلمانان تفاوتی ندارد. در این رسم معمولاً گوسفند و گاهی مرغ، گاو یا حیوان دیگری ذبح می‌شود. رسم خاص ایرانیان قربانی کردن در مراسم خانوادگی و اجتماعی دیگر است. به گونه‌ای که در مراسم عروسی، بازگشت مسافر از سفر، بیماری، خرید خانه یا اتومبیل و برای سلامت فرزندان قربانی صورت می‌گیرد. گوشت حیوان ذبح شده معمولاً بین همسایگان و دوستان تقسیم می‌شود. عده‌ای از ایرانیان برای کمک به فقرا، محرومین و نیازمندان هم قربانی می‌کنند. در ادبیات ایران از لفظ قربانی زیاد استفاده شده است.
در تمدن ایلام قربانی به عنوان یکی از اساسی‌ترین سنتهای آئینی برای جلب رضایت خدایان محسوب می‌شد. در دورهٔ هخامنشی نیز مناسک قربانی برای خدایان ایرانی و عیلامی تحت عنوان کوشوکوم برگزار می‌گردید که در کتیبه‌های باستانی باروی تخت جمشید به آن اشاره شده‌است. 
زرتشت، پیامبر گیاهخوار ایرانی به ضدیت با قربانی کردن حیوانات می‌پرداخت؛ در اوستا قربانی کنندگان حیوانات، کجروان و از راه راست به درشدگان خوانده شده‌اند. در شاهنامه فردوسی نیز آمده است ایرانیان باستان تا پیش از ضحاک به گیاهخواری و پرهیز از کشتن حیوانات می پرداخته‌اند.

جز از رستنیها نخوردند چیز      ز هرچ از زمین سر برآورد نیز

پس آخر شه بدکنش رای کرد      به دل کشتن جانور جای کرد

ز هر گونه از مرغ و از چارپای      خورش کرد و آورد یک یک به جای
با این حال پس از رسمیت یافتن آئین زرتشت نیز شواهد قربانی در دوران اشکانی و ساسانی نیز دیده می‌شود.
آيين‎ هاي قرباني در يونان باستان
مي‎ گويند يوناني‎ هاي باستان كمي پس از نگاه داشتن حيوانات اهلي به قرباني كردن حيوان روي آوردند . یونانیان در مراسم قربانی خود تنها قسمتي از گوشت قرباني را به خدايان يا يك خداي مقدس تقديم مي‎كردند و باقي آن را مي‎خوردند و براي مقاصد متفاوتي قرباني مي‎كردند مانند ارتکاب به گناه، درخواستی از خدایان، سپاسگزاری و اما بيشتر قرباني‎ها دلايل خانوادگي داشت مانند مريضي يكي از اعضاي خانواده. زمان خاصي نيز براي قرباني كردن درنظر می‌گرفتند.
زماني كه تصميم به قرباني كردن مي‎ گرفتند، عده ‎اي از مردم دلخواهشان را در مراسم شريك مي‎ كردند. گاه دو مرغ را در حالي‎كه اعضا خانواده ايستاده بودند قرباني مي‎كردند و پس از آن خانواده مرغ‎ها را به عنوان غذا مي‎ خوردند. بيرون هر خانه‎اي سنگ مذبح خاصي وجود داشت كه مرغ‎ها را با مراسم خاصي بر آن مي‎ كشتند و چربي و استخوان‎ها را زماني كه گوشت در حال پختن بر آتش بود، به خدايان اهدا مي‎كردند. عده‌ای از مردم در آن دوران از این‌که خود بهترین قسمت قربانی را می‌خوردند و تنها چربی و استخوان آن را به خدایان می‌دادند ناراضی بودند.» 
قرباني‎هاي ديگر بز، گوسفند، خوك و گاه گاو بودند و در اين صورت قرباني كننده تنها خانواده خود را به مراسم دعوت نمي‎كرد و عده بيشتري به مراسم مي‎آمدند. تمام گوشت بايد يك مرتبه خورده مي‎شد و از آن چيزي باقي نمي‎ماند و این شايد براي جلوگيري از فاسد شدن گوشت بود. زماني هم بيش از يك حيوان قرباني مي‎شد و تمام ده يا تمام شهر مي‎آمدند تا در آن نقش داشته باشند.
پس طبيعت آيين‎ هاي قرباني كردن يونان باستان و پايه‎اي‎ترين آن‎ها قرباني يك حيوان بود كه معمولا گاو پرواري (گاو اخته)، خوك يا بز، بسته به علاقه‎مندي خداي مورد نظر و در تضاد با سنت‎ هاي يهوديان، يونانيان خوك را ناپاك نمي‎ دانستند و حيواني بود كه بيشتر براي قرباني كردن در آيين‎هاي  پاكسازي در نظر گرفته مي‎ شد.
معمولا حيوان قرباني حيواني اهلي و خانگي بود نه وحشي (به جز آرتميس، خداي شكار كه حيوانات وحشي را ترجيح مي‎داد). حيوان بايد تميز مي‎شد، به روبان‎ها آراسته مي‎شد و به معبد برده مي‎شد. مذبح معمولا خارج از معبد و روبروي آن بود كه بت‎ خدا قرار داشت. حيوان را بر مذبح (يا اگر بزرگ بود پشت مذبح) قرار مي‎دادند و مقداري آب و دانه پوست كنده به روي او مي‎ريختند. دانه‎ ها تنها توسط كساني بر سر حيوان ريخته مي‎ شدند كه خود دست به عمل قربانی کردن نمی‌زدند و فلسفه آن اين بود تا همه به جاي آن‎كه تنها ناظر قرباني كردن باشند كاري براي انجام دادن داشته باشند و سهم خود را ادا كنند. ريختن آب باعث مي‎شد تا حيوان سر خود را به علامت تصديق قرباني شدنش، تكان دهد. اين مهم بود كه عمل قرباني كردن عملي وحشيانه نباشد؛ در عين حال بايد فرایندی مي‎بود كه هر كس با روي باز در آن نقشي به عهده داشته باشد؛ ميرايان، ناميرايان و حيوانات.
كسي كه آيين را برپا مي‎داشت، يك چاقو به دست مي‎گرفت كه پيش از آن پنهان بود و به سرعت گلوي حيوان را مي‎بريد و اجازه مي‎داد تا خون به درون ظرف خاصي بريزد. دل و روده، به‎خصوص كبد آزمايش مي‎شد تا ببينند كه آيا قرباني مورد پذيرش واقع شده است يا نه. اگر چنين بود، مراسم تا به آخر انجام مي‎شد. در اين نقطه نظر آيين‎هاي قرباني تبديل به ضيافت براي خدايان و انسان‎ها مي‎ شد. حيوان بر شعله‎ هاي آتش به روي مذبح پخته مي‎شد و تكه‎ هاي آن تقسيم مي‎ شد. براي خدايان استخوان‎ها به همراه مقداري چربي و ادويه‎ جات (و گاهي شراب) به سوختن در آتش ادامه مي‎داد تا دود آن به خدايان و الهه‎ گان بالا برسد. گاهي نيز دود براي آگاهي از نشانه‎ ها بايد خوانده مي‎ شد. برای انسان نيز گوشت و ديگر قسمت‎هاي خوردني حيوان در نظر گرفته مي ‎شد.
براي يونانيان باستان معمول بود كه گوشت را تنها در مراسم قرباني بخورند. همه‎ چيز به جاي اين‎كه در جاي ديگري خورده شود و يا به خانه برده شود بايد همانجا خورده مي‎شد و هم‎چنين براي خوردن اين گوشت زمان مشخصي نیز در نظر گرفته مي‎شد، که معمولا پس از غروب آفتاب بود. اين‎ها امور اجتماعي‌ای بودند که نه تنها تمام افراد اجتماع بدان تعلق داشتند بلكه همه با هم مي‎خوردند و با يكديگر پيوند اجتماعي قدرتمندی  داشتند، و باور داشتند كه خدايان نيز مستقيما در اين ضيافت‎ها شركت مي‎كنند. نكته حياتي‎اي كه بايد اين‎جا به ذهن سپرده شود اين است كه يونانيان خود را به مانند ديگر فرهنگ‎هاي باستاني به خاك نمي‎انداختند (عمل سجده كردن)، در عوض، خدايانشان را ايستاده عبادت مي‎كردند.
يونانيان مناسك ديني خود را تاتيا (Ta Teia) مي ‎ناميدند كه به معناي “آن‎چيز‎هايي كه به خدايان مربوط مي‎شود” است. در يونان باستان كلمه ‎اي به نام باور و ايمان وجود ندارد. آنان هرگز از خود نمي‎ پرسيدند كه آيا به خدايان باور داري يا نه؟» به نظر مي‎ رسد كه اين بيماري قرن بيستم باشد. در متون به دست آمده و نقاشي‎ ها و تمام آن‎چه كه به عنوان دست‌مایه در دست است هرگز انساني را فاقد باور مذهبي نمي‎بينيم و اگر هم هست (پرومته) باور تمام و كمال به خدايان، و خروشي است كه دامنه‎هاي رمزآلود اولمپوس را مي ‎خراشد.
گرچه صحبت از دين يوناني ممكن است نامتعارف به نظر برسد، در حقيقت يونانيان چنين اصطلاحي را به كار نمي‎بردند و اگر كسي نیز اين اصطلاح را در مورد آداب و رسوم آنان به كار مي‎برد ممكن بود نسبت به آن احساسي بيگانه ‎داشته باشند.
پذيرفتن باور اين‎كه يونانيان اين‎جهاني و بي‎مذهب بودند، دشوار مي‎ نمايد. به همين دليل درك بهتري از دين يوناني به روشن كردن طبيعت مذهب به طور كلي و طبيعت اديان و مذاهب امروزي و به طور خاص درباره اساطير كه دست‎آورد انسان امروز هستند، كمك خواهد كرد و اين، به نوبه خود براي كسي كه مي‎ خواهد به نقد پيگير دين و باورهاي ديني بپردازد، بسيار داراي اهميت است.
اگر منظور ما از دين يك تعداد باورها و رفتارها است كه آگاهانه انتخاب شده‎اند و به صورت آييني و با نفي ديگر جايگزين‎ ها تبعيت مي‎ شوند، يونانيان در حقيقت صاحب يك دين نبودند اما اگر ما منظورمان از دين به طور كلي آيين‎ها و رفتارها و باورهاي مردم در مورد موضوع‎ها و مكان‎ها و وجود‎ها و مخلوق‎هاي مقدس است، بنابراين يونانيان  مسلما دين‎دار بوده‎ اند.
اين موقعيت كه در نگاه انسان مدرن شگفت‎آور و غيرمعمول آمده است، ما را بر آن داشته تا آن‎چه كه دين و يا آن‎چه اصالتا مذهب معنا مي‎دهد را، در مورد اديان مدرن‎تر چون مسيحيت و اسلام باز مورد نظر قرار دهيم. شايد هنگام بحث كردن درباره مسيحيت و اسلام به عنوان دين، بايد به باورها درباره آن‎چه مقدس و روحاني است، دقيق‎تر نگاه كنيم تا به انحصارگرا بودنشان.
به نظر مي‎رسد يونانيان باستان، پذيراي اديان بيگانه بوده‎اند حتي اين با يكديگر يكي شدن در گيتا‎شناسي‎شان نيز وجود دارد (كه علوم مربوطه را با كشورهاي همسايه شريك شدند) و اين در حالي است كه اديان مدرن مانند مسيحيت چنين پذيرشي در درباره تغييرات و اضافات ندارند.
از ميان تمام در هم و بر هم ريختگي آيين‎ها و مراسم مي‎توان باورهاي قدرتمند يوناني باستان را از ديگر مذاهب برون كشيد: «اسطوره‎شناسي و دين يونان باستان چندان ريشه در زمين سخت سنگي‎اش نداشت. در عوض، ملغمه‎اي بود از مذاهب مينوييِ (Minoan) كرت، آسياي ميانه و باورهاي بومي. اديان مدرني چون مسيحيت و يهوديت به طور مشخص تحت تاثير مذهب يونان باستان بوده‎اند. اين بدان معنا است كه وجه‎هايي از اديان معاصر نهايتا وابسته به فرهنگ‎ها و اديان باستان هستند كه ما در دنياي امروز دسترسي‎اي ديگر بدان‎ها نداريم و اين به شدت مخالف نظريه آسماني بودن اديان است كه مستقيم از بالا آمده‎اند به جاي اين‎كه دست‎خوش يكي شدن با هم و تغيير و تحول فرهنگ‎ها در يكديگر باشند. شكل‎گيري يك دينِ به طور مشخص يوناني، عمدتا با برخورد و اشتراك توصيف مي‎شود. داستان‎هاي اساطيري يوناني كه براي همگان آشنا است تا اندازه زيادي با نيروهاي متضاد تعريف مي‎شوند در حالي‎كه دين يوناني خود با تلاش‎ براي اعمال يك معني وجودي مشترك و هم‎گرايي اجتماعي و اشتراكي تعریف مي‎شود.
پرستش قهرمانان هم در يونان باستان و هم در اديان معاصر، متمايل به طبيعتي سياسي و مدني است.
عناصر مذهبي آنان مسلما به يقين غير قابل انكار است، اما سيستم مذهبي به طور معمول خوراك مشترك سياست نيز هست و در يونان باستان، اين بسيار عميق‎تر از آن‎چه بود كه ما تصور مي‎كنيم. تكريم يك قهرمان جامعه را به يكديگر گره مي‎زد و درست در همين‎جاست كه مي‎توان ريشه‎هاي خانواده‎ها و شهر‎ها را شناسايي كرد.
ابتدايي‎ترين ايده درباره دين هلني چند‎خدايي بودن آن است. يوناني باستان هر نيرويي در طبيعت را معرف خدايي مي‎دانست و آن را به قدرتي خاص مربوط مي‎دانست و بدين شكل در تلاش آن بود تا قدرت‎هاي خارج از كنترل خود را معنا كند.
يونانيان بر اين باور بودند كه براي داشتن سرنوشتي نيك بايد خدايان را پرستش و ستايش كنند و خشنود كردن خدايان ريشه در تمام مراسم و مناسک و قرباني‎هايي دارد كه چه از حيوان و چه از انسان گاه به نابودي نسلي كه به دليلي در برابر نيروي كبريايي خدايان، به عنوان دشمن، كافر و ... قرار مي‎گرفتند را در بر مي‎گرفتند. 
خشنودي يك خدا تكامل ذهني انسان و رضايت وي از بودن خويش بود. اين اشكال تغيير نمي‎پذيرند تنها شكل آن‎ها در ادوار مختلف متفاوت مي‎شود و اين درست به دليل غريزه پرستش و نياز به ستايش نيرويي برتر از خود در انسان است. گاه شكل تكامل نيافته چند مذهب در اديان بزرگ ديده مي‎شود، مثل وام‎گرفتن پاره‎اي آيين‎ها از ديني ديگر.
اصولا چند‎خدايي بودن مشخصه اديان دنياي باستان بوده است اما در اين چندخدايي بودن ابعاد مشخص كننده خاص نيز آرميده است. خدايان هلني را در هيچ‎كجاي دنياي باستان و عصر ما نمي‎ توان پيدا كرد.
خدايان هلني بسيار وابسته به عناصري بودند كه انسان در جهان پيرامونش مشاهده مي‎كرد، مانند ايزدان آب، موجوداتي كه با آب در ارتباط بودند مانند غول‎ها و پريان زيبا كه نرئيد‎ها از آن ‎جمله‎ اند.
عظمت آيين‎ها، جشن‎ها، مراسم، قرباني‎ها، معبد‎ها و پيكرهاي تندرست و قدرتمند خدايان يوناني نشان‎دهنده باور انسان هلني از قدرت‎هاي برتر جهانش بوده است.
ترس نيز يكي ديگر از عواملي است كه انسان را به انجام آيين‎ ها و فرايض ديني ‎اش وا مي ‎دارد. ابعاد بزرگ‎نمايانه معابد هلني و پيكر‎هايي كه از زئوس نقش زده شده است، نمايانگر ترسي كرنش‎وار به بارگاه نيروهايي است که قادرند وي را كاملا خوش‎بخت و یا كاملا بدبخت كنند و وي را وامي‎داشت تا يكسره در پي خشنودي آنان باشد و مراقب تا بوي قربانيان سوختني به مشام خدايان بر فراز اولمپ برسد.
مانند تمامي اديان و به عنوان وجه مشتركي ميان تمامي آن‌ها يونانيان نيز به زندگي پس از مرگ معتقد بودند. اصولا زندگي يوناني در انجام مراسم مذهبي‎اش خلاصه مي‎شد اما باور به دنياي پس از مرگ آنان بدان شكلي كه مصريان باستان به جهان پس از مرگ مي‎انديشيدند نمي‎تواند باشد.
آن‎چه كه ما به عنوان انديشه يونان باستان و مذهب هلني مي‎شناسيم مجموعه گرد‎آوري شده توسط مردماني بوده كه در حين كوچ‎هاي طولاني مدت خويش به اين قسمت از جهان از مردمان و تمدن‌های مختلف وام گرفته‎اند. هرچند مبحث جغرافيا را به سختي مي‎توان فراموش كرد باری خلاقیت این قوم در گردآوری و شکل دادن به اساطیر را نم‌توان نادیده انگاشت. نمونه‎اي از اين دست را مي‎توان آن‎جايي يافت كه يونانيان به تمدن در حال شكوفايي مينويي (اژه‎اي) برخوردند كه مقدسات مركزي‎شان بعدها روي خصوصيات الهه ‎هاي يوناني تاثير گذاشت و خدايان هلني تا اندازه بسيار گسترده‎اي شكل تغيير يافته خدايان اژه‎اي (مينويي) بودند.
اكنون نيك مي‎ دانيم که پيش از آن‎كه يونانيان از قومي بربر و بدوي برآمده باشند، تمدني مديترانه‎اي در حوزه درياي اژه وجود داشته كه مركزش در كرت (Crete) واقع بوده است. تمدن اژه‎اي، كه در هزاره سوم ق.م. پيشينه‎اي شكبهمند داشت، در سده شانزده ق.م به اوج خود رسيد و اين زماني بود كه تمدن مزبور تا سرزمين يونان - كه از آرگوليس (ميسنه)، (Argolis, Mycenae) آغاز مي‎شد گسترش يافت و مهاجمان دوري (Dorians) در سده دوازدهم ق.م. آن را نابود كردند.
در تمدن اژه‎اي نيز طبعا دين جاي‎گاه خويش را داشت. اما اسناد بي‎زباني كه باستان‎شناسان تا كنون يافته‎اند، براي روشن كردن ويژگي‎هاي دين اژه‎اي هنوز بسنده نيست. دين اژه‎اي همانند ديگر اديان باستاني نخست به گونه‎اي چندخدايي بود. در آغاز، سنگ‎هاي مقدس را مي‎پرستيدند و در نزد آنان ستون‎ها، سلاح‎ها (به ويژه تبر دو سر)، درختان و جانوران هر يك آيين ويژه ‎اي داشتند.
در روزگار بعد، كه مفهوم انسان انگاري ايزدان پديد آمد، ايزدستان (Pantheon) كرت شكل گرفت و اسطوره ‎ها آفريده شدند. بازمانده اين اساطير را در بسياري از افسانه ‎هاي یوناني مي ‎يابيم؛ از جمله زايش زئوس (Zeus) در كرت، اوروپ (Europa) و ورزاي سپيد، بازآوردن كرتي‎ها به دست آپولو (Apollo) به دلفي (Delphi) براي آن‎كه كاهنان آيين وي باشند، مينوتور (Minotaur) و... به هر حال، هنگامي كه كرتي‎ها به سرزمين يونان كوچيدند، ايزدان اژه‎اي شكل هلني به خود گرفتند و سيماشناسي اصلي آنان دگرگون گرديد. بنابراين، آگاهي ما از ايزدان اژه‎اي بس اندك است.
دين يوناني بر پايه آيين‎ ها استوار بود، بر پايه تعداد قابل تغيير باورهايي خاص. دين هلني شبيه مذاهب اطراف خود (در دنياي باستان و مدرن) نبود زيرا مدعي جهان‎شمول بودن نمي‎ كرد، يونانيان ديگران را به كيش خود فرا نمي‎ خواندند، در مراسم معمول مذهبي شركت نمي‎كردند، سلسله ‎مراتب سيستماتيك نداشتند، هيچ نوشته مذهبي يا كد اخلاقي نداشتند كه با باورهاي مذهبي بدان تكيه كنند.
صاحب‎نظران رنسانس اعتقاد داشتند كه مذهب يوناني به طور ساده متشكل بود از يك گنجينه سرشار از داستان‎هاي افسانه‎اي گفته شده توسط نويسندگان و شاعران يوناني. به هر حال، دین يوناني به زبان ساده داستان‎هاي افسانه‎اي و اساطير غيرواقعي نبود، يك نظام درهم و برهم پيچيده كه هر ايالت - شهري داراي مقدسات خود بود و پيكره شهروندي آن را در اجتماعي حقيقي بنا مي‎كرد را در خود داشت. تقدس نقش مكملي را در دين و جامعه يوناني بازي مي‎كرد. تقدس وارد تمام قسمت‎هاي جامعه مي‎شد مانند مسائل داخلي و خانوادگي (domestic affairs)، سازمان شهري، جنسيت، كشاورزي و جنگ. اين گونه باور‎ها هم‎چنين در چندخدايي بودن پيش از آن هم ديده شده است.
يونانيان جايگاه مخصوصي را به دوازده خداي خويش اختصاص داده بودند. آنان هم‎چنين خدايان ديگر كه داراي تقدس كم‎تري نسبت به ديگر خدايان بودند و پهلوانان و قهرمانان و پريان را نيز مي‎پرستيدند.... علارغم اين‎كه خدايان دوازده‎گانه داراي بيش‎ترين اعتبار بودند، جنبه‎هايي از شخصيت‎‎هايشان با اضافه شدن خدايان جديد دگرگون مي‎شد. يونانيان باور داشتند كه خدايان به طور برجسته‎اي موجوداتي اجتماعي بودند كه جهاني منظم را سر دست بالا گرفته‎اند. خدايان به شكل انسان تصوير شده‎اند؛ درست مانند خدايان رومي و اشكال تكامل يافته چندخدايي در ميان اقوام باستان. خدايان هم‎چنين گاه در هیئت حيوانات ظاهر مي‎شدند. نكته قابل توجه اين است كه هر خدا در بر دارنده و نماينده بعد و كاركرد (خويش‎كاري) متفاوتي از زندگي يوناني بود. گاه خدايان به زير نام‎هاي متفاوتي پرستش مي‎شدند، به عنوان نمونه زئوس با نام اومريوس پرستش مي‎شد. يونانيان خدايان را براي توضيح و اثبات آن‎چه آنان به دليل كمبود توضيحات علمي، درك نمي‎كردند، خلق مي‎كردند. به عنوان مثال، معتقد بودند خدايان طلوع و غروب خورشيد را كنترل مي‎كردند و خالق اساطير درباره اتفاقات طبيعي و غيره بودند.
يوناني باستان به جز پريان، الهه ‎هاي ديگر و خدايان كوچک و بزرگ‎ ديگر دوازده خداي بزرگ و ثابت داشتند كه بر دنياي آنان فرمان‎روايي مي‎كردند و ازين ‎قرار بودند: زئوس، هرا (Hera) ، آتنا (Athena) ، آپولو ، آرتميس (Artemis) ، هرمس (Hermes) ، آرس (Ares) ، هفائيستوس (Hephaestus) ، آفروديت (Aphrodite) ، پوزوئيدون (Poseidon) ، دمتر (Demeter) ، ديونيزوس (Dionysus) و آنان با وجود آن‎كه به شدت به خدايان دوازده‎گانه وابسته بودند خدايان كوچك ديگر را نيز مي‎پرستيدند و به اوراكل (Oracle) از زبان ايشان باور داشتند.
حال اوراكل چه بود؟ يك كاركرد ابتدايي اوراكل‎ها راهنمايي و نصیحت بود. در دوره آركائيك، يونانيان اندرزهاي اوراكل را در ارتباط با مذاهب و سياست و جنبه‎ هاي مختلف زندگي، كشف كردند. معابدي نيز به همين نام وجود داشته است. «محراب‎ها به اوراكل‎ها اختصاص داده شده بود تا اهميت آن‎ها نشان داده شود و راي اين اوراكل‎ ها توسط كاهنه‎ ها و كاهن‎هاي معابد به مردمان گفته مي‎شد. كه قرباني شدن ايفي‎ژنيا اوراكلي بود كه توسط كالكاس، به آگاممنون دستور شد. اوراكل‎ها بسياري از تصميم‎هاي انسان درباره سلامتي، بيماري، صلح، جنگ، استعمار، مهاجرت، جرم و مجازات و ... را در دست داشتند.
در ميان آيين‎هاي خشنود كردن و پرستش خدايان، كه در بردارنده جشن‎ها و قرباني كردن حيوان و انسان (كه ارزنده‎تر بود)، پيشكش‎ ها هم از اهميت خاصي برخوردار بودند و ارزش شاد بودن خدايان يوناني را از پيشكش‎هايشان مي‎توان سنجيد: جام طلا، گندم، شراب، شير، عسل، آب و سره محصولات و گاه تقديم اين پيش‎كش‎ها همراه با رقص و نمايش‎هاي مخصوص به خود بود.
زندگي پس از مرگ براي يونانيان بسيار ارزشمند بود، آنان باور داشتند كه ارواح‎شان به سرزمين ديگري برده مي‎شود تا در آن‎جا به زندگي خويش ادامه دهد. انديشه آنان درباره مرگ يك تضاد چشم‎گير با ديگر شكل‎هاي اديان چندخدايي دارد. ديگر مذاهب چندخدايي باور داشتند كه بهشت و جهنمي در نهايت وجود ندارد. باور داشتند كه روح درست در لحظه مرگ به بدن ديگري فرستاده مي‎شود و اين تنها جنبه‎اي است كه دين چندخدايي يوناني را از باقي اديان جدا مي‎كند.
آنان بر اين باور بودند كه بايد همه آن‎چه را كه در جهان ديگر نياز دارند با خود خاك كنند تا در آن جهان مورد استفاده‎شان قرار گيرد. از آن جمله جواهرات و لباس بود و حتي غذا را نيز به همراه مرده خاك مي‎كردند. شاهان نيز اسب‎ها و سلاح‎ها و گاه ديده شده كه همسران و برده‎هايشان را كشته و به همراه آنان خاك كرده‎اند تا شاه در جهان ديگر خانواده خود را داشته باشد! حتي جسدها را نيز موميايي مي‎كردند تا در جهان ديگر به راحتي مورد استفاده قرار گيرد.
يكي ديگر از شباهت‎هاي دين چندخدايي يونانيان با ديگر اديان چندخدايي دنياي باستان، زميني بودنشان بود. فرهنگ‎ها و مكان‎هايي كه مردمان در آن ساكن مي‎شدند و به‎خصوص احترامي كه اديان نخستين براي طبيعت و زمين قائل بودند از جنبه ‎هاي بارز آنان بود.
هم‎چنان عده‎اي از صاحب‎نظران بر اين عقيده پافشاري مي‎كنند كه يونان باستان فاقد دين بوده است. چنان‎كه گفته شد اگر بتوان از حصار پيچ در پيچ تعصب خارج شد، به راحتي مي‎توان پذيرفت آن‎چه يونانيان به عنوان مراسمي براي خشنود كردن يا ترس يا باوري عميق در برابر نيرويي فراتر از خودشان، به جاي مي‎آوردند، به راحتي كيش، آيين و يا مذهب و حتي دين نام مي‎گيرد. آن‎چه كه صاحب‎نظران و دين‎شناسان را از پذيرش آن باز مي‎دارد، ديدگاه سنتي نسبت به دين است. شايد قدري شكل ظاهري اديان و مذاهب با يكديگر متفاوت باشد اما آن چيزي كه در اين مبحث مورد نظر است، فضاي ذهني انسان پرستنده است كه در هر روي چه باستاني و چه مدرن در حال كرنش به پديده‎اي عظیم و بسيار بالاتر از خودش است و ديگر اين‎كه شايد بتوان انسان باستان را در سرسپردگي نسبت به نيرويي برتر و به عنوان آفريننده او پذرفتنی‌تر از انسان مدرن دانست.
براي انسان هزاره‎ سوم اديان به تواريخ پيوسته‎اند و خداي قدرتمندي كه زندگي و خوش‎بختي آنان را رقم مي‎زند، وجود ندارد. زيرا او چند سد سال است كه ياد گرفته چگونه درهاي ممنوع را باز كند و خود سكان كشتي‎ زندگي‎اش را ناشيانه در دست گيرد و چه بسا انسان‎هاي هزاره‎هاي بعدي نيز به ادياني به ديد خودشان به غايت بهتر و قدرتمندتر باور داشته باشند و ديدگاهي چون متعصبان امروز نسبت به اديان ما داشته و يا نگاهي اسطوره‎اي به ادياني كه تاريخ بشريت را درنورديده‎اند خواهند داشت و درست در همين جاست كه اسطوره و مذهب به هم پيوند مي‎خورند. اصولا مذاهب و اديان جاي‎گاه ويژه اساطير هستند.
آن‎چنان وقايع در تاريخ و اذهان مي‎ پيچند و تكرار مي‎شوند كه عصاره باقي چيزي جز اسطوره نيست. عهد عتيق به روشني كتاب اساطير يهود است. وجود انسان‎هاي درون كتب مقدس و يا خارج از آن‎ها به گونه‎اي در ادوار تاريخي و در ذهن ابناء بشر تكرار شده است كه انعكاس آن دنياي آيندگان را نيز در بر مي‎گيرد. نوح و پسرانش باري وجود داشته‎اند يا خير، يا طوفاني فراگير زمين را در بر گرفته باشد يا خير، نوح ابدي شده است و هر چقدر زمان بگذرد نه كوچك‎تر مي‎شود و نه بزرگ‎تر، نه به زمان حال نزديك‎تر مي‎شود و نه دورتر. گويي مسكون در گوشه‎اي از زمان ايستاده است و زمان كه تنها بر اساطير كارگر نيست، از آن گذر نمي‎كند.
هنگامي كه از اساطير سخن مي‎رود، گويي مفهومی مجازي از عصاره در ذهن متبادر مي‎شود. يعني اسطوره به معناي عصاره همه آن‎چه كه در طول زمان در پي آن بوده تا بدان اشاره كند است. مانند شخصيت امام حسين كه اسطوره معصوميت و شجاعت شده است. گويي اساطير به تمام معنا چكيده دنيايي هستند كه انسان هماره در آرزوي بازسازي آن است و اين در ممارست با فرايند غريزي قهرمان پروري جوامع قرار مي‎گيرد. گويي انسان در هر نفس تاريخش را دم مي‎گيرد. معناها هرگز نابود نمي‎شوند تنها عصر در پي عصر پس ذهن آبايي ما انباشته مي‎ شوند.
هشت قرن پيش از ميلاد، هومر تمدن يونان را كه به نظر مي‎آيد متعلق به قرن‎ها پيش از خود اوست در ايلياد (و اوديسه) مي‎سرايد. با در نظر داشتن وجه‎هاي ديگر زندگي در دوران كهن، هومر در ايلياد يك چشم‎انداز از قرباني كردن را نشان مي‎دهد. بدين منوال كه براي خشنود كردن آپولو، كه توسط سركرده آخايي‎ها، آگاممنون به كاهنش توهين شده بود، قشون آخايي‎ها يك قرباني دسته جمعي (عيد گاوكشان) با قرباني صد گاو  پيشنهاد دادند. هومر آيين قرباني را از آن دمي كه آخايي‎ها پا در راه فتح تروا مي‎گذارند تا آخرين سرود نيايش براي خداوند را گزارش مي‎كند. بسياري از اصول و مراسم قرباني كردن از منظر هومر شباهت به آن‎هايي دارد كه در زمان خود وي نيز وجود داشته است. شباهت‎ها در بر دارنده رابطه‎اي راستين ميان آيين ‎هاي قرباني كردن دوران پيش از هومر و سده هشتم پس از آن مي‎ باشد. قرباني‎هايي از اين دست در ایلیاد بسيارند.
پولوکسنا ( Polyxena) در اسطوره‌های یونانی جوان‌ترین دختر پریاموس و هکابه بود؛ پس از آنکه جنگ تروا به پایان رسید، هکابه، همسر پریاموس، جوانترین فرزند خود پولودوروس را با گنجینه‌ای از طلا به نزد پولومنستور پادشاه تراکیا می‌فرستد. پولومنستور که از دوستان پریاموس بوده‌است، به گنجینه پولودوروس طمع می‌کند، او را کشته و جسدش را به دریا می‌افکند. پیکر بیجان پسرک با امواج دریا به ساحل می‌آید، و از آنجا نزد هکابه برده می‌شود. در این وقت، روح اخیلس بادها را از وزیدن بازمی‌دارد، و نمی‌گذارد که کشتی‌های یونان به سوی میهن رهسپار گردند؛ از این روی، یونانیان ناگزیر می‌شوند که پولوکسنا، جوانترین دختر پریاموس و هکابه، را در این راه قربان کنند. تالتوبیوس مأمور اعلام قربانی پولوکسنا به هکابه شد.
قربانی آزتک ها
قربانی کردن انسان، یکی از جنبه‌های تاریخی فرهنگ آزتک‌ها بود، هرچند که محدوده و میزان انجام این عمل، توسط دانشمندان مورد بحث قرار دارد. اسپانیاییهایی که برای نخستین بار به اقوام آزتک برخورد کرده بودند، در نوشته‌های خود به صراحت اظهار کرده‌اند که قربانی کردن انسان به طور گسترده‌ای در مزوآمریکا متداول و مرسوم بوده‌است. به عنوان مثال، اظهارات برنال دیاز در فتح اسپانیای جدید، مشتمل بر شرحیات و گفته‌های چند شاهد عینی است که از مراسم اعطای قربانی انسانی، جان سالم به در برده‌اند و در عوض به چشم خود این وقایع را دیده‌اند. افزون بر این، تعدادی شرح با واسطه و دست دوم نیز، از انجام مراسم قربانی کردن انسان در دست است، که توسط فریارهای اسپانیایی، به رشته تحریر کشیده شده‌اند، و در آنها، مطالبی از اظهارات بومیانی که در این قبیل مراسم شاهدان عینی بوده‌اند، درج شده‌است.
در حال حاضر، دانشمندان و محققین این نظریه را تا حدود زیادی پذیرفته‌اند، که قربانی کردن انسان در امپراتوری آزتک‌ها، به همان شیوه که در مزوآمریکا، در طی دوران پیش کلمبیایی رواج داشته، انجام می‌پذیرفته‌است. از اواخر دههٔ ۱۹۷۰ میلادی، و در جریان کاوشهای باستان‌شناسی که در حوالی هرم بزرگ تنوچتیتلان [پایتخت آزتک‌ها]، و همین‌طور در هرم تئوتی اوآکان که هرم (معبد) مخصوص ماه می‌باشد، صورت گرفته، و همچنین با توجه به دستاوردهای کاوش در دیگر سایت‌های باستان‌شناسی، قرائن و شواهد فیزیکی از قربانی کردن انسان در میان مردمان مزوآمریکایی بدست آمده‌است.
دانشمندان و پژوهشگران دوران مدرن، تفسیرهای متعدد و متنوعی در ارتباط با عمل آزتک‌ها در زمینهٔ قربانی کردن انسان ارائه کرده‌اند و برای این عمل، هم اهمیت مذهبی و هم اهمیت اجتماعی، در نظر گرفته‌اند. به عنوان مثال، یک تئوری در این زمینه، که البته به طور گسترده‌ای بی‌اعتبار شناخته شده، این است که رژیم غذایی مزوآمریایی‌ها، فاقد پروتئین بوده و آدم‌خواری و تغذیه از گوشت قربانیان [که در برخی از انواع قربانی کردن، صورت می‌پذیرفته‌است]، بخشی از رژیم غذایی لازم را برای آزتک‌ها فراهم می‌ساخته‌است. نظریات دیگری نیز وجود دارند که این عمل را به ویژه با عوامل اجتماعی و روانی، پیوند می‌دهند یا اینکه آن را به عنوان یک نوع ابزار سیاسی در نظر می‌گیرند. با این وجود، اغلب پژوهشگران و محققین آگاه از مسائل مربوط به مزوآمریکا، این عمل را به عنوان بخشی از سنت‌ها و آداب و رسوم فرهنگی مربوط به مناسک و آیین اعطای قربانی تلقی می‌کنند، که در طی هزاره‌های طولانی در مزوآمریکا رواج داشته‌است.
در مجموع عمل قربانی کردن انسان، در میان جمعیت‌های بومی دوران پیش کلمبیایی، یک موضوع بحث‌برانگیز و مورد اختلاف است. بحث و گفتگو، در مورد قربانی کردن انسان همچنین با جنگ کلاسیک و تناقض معمولی که در مورد «وحشی نجیب» به شمار آوردن مردمان بومی آزتک، یا «وحشی بدوی» خواندن آنان از دیرباز دچار ابهام بوده نیز، گره خورده‌است. گذشته از اینها، در تحقیقات و پژوهشهای دانشگاهی مدرن، شماری از دانشمندان هستند که تمایل به خیالی خواندن و افسانه‌ای در نظر گرفتن موضوع قربانی کردن انسان دارند، حال آنکه دیگرانی نیز وجود دارند که متمایل به اغراق و مبالغه در این مورد دارند.
قربانی کردن انسان‌ها در عقیدهٔ آزتک‌ها به مفهوم همکاری ضروری انسان و ایزدان بود. قربانیان در واقع پیکی بودند که آرمان‌های این قوم را به پیشگاه آفتاب می‌بردند و این کار از روی سنگدلی و بد طینتی نبود. ایشان طی مناسک و مراسمی خاص همراه با جشن‌های مختلف برای ایزدان خود قربانی می‌دادند، و شیوهٔ قربانی کردن انسان بستگی به ایزدی داشت که این عمل به افتخار وی صورت می‌گرفت.
دکتر کاسو در کتاب مردمان آفتاب، دربارهٔ چگونگی قربانی کردن برای تسکاتلیپوکا (ایزد آفریننده) چنین روایت کرده‌است:
اسیری را بعنوان مظهر ایزد برمی‌گزیدند، کاهنان به وی آداب و رسوم درباری و نواختن نی لبک را می‌آموختند؛ خدمتکارانی به خدمت وی گمارده می‌شدند؛ او جامهٔ خدایان را می‌پوشید؛ از چپق زرین تنباکو دود می‌کرد و همچون اشراف دسته گلی بدست می‌گرفت و به گردش می‌پرداخت، در حالیکه همه در برابر وی، کُرنش می‌کردند. بیست روز قبل از مراسم جشن، لباس سرداران و جنگجویان دلیر را بر تنش می‌پوشاندند؛ چهار دوشیزه که مظهر همسران [=چهار همسر] ایزد تقدیر بودند، به عقد ازدواج وی درمی‌آمدند.
در روز جشن، به افتخار او، رقص و مهمانی برپا می‌شد و همه مدح وی را می‌گفتند؛ وی همراه با همسرانش در یکی از زورق‌های سلطنتی به معبد کوچکی که در کرانهٔ دریاچه‌ای بود، می‌رفت و در آنجا همسرانش وی را ترک می‌کردند. او با نی لبک‌ها [با چند نی لبکی که به همین منظور توسط کاهنان درباری در اختیار وی قرار گرفته و نواختن آن به وی آموزش داده شده بود]، از پلکان معبد بالا می‌رفت و سر هر پله‌ای، یکی از نی لبک‌ها را که نشانه‌ای از بزرگی گذشته اش بود، می‌شکست.
در بالای معبد، کاهنان جامه از بدن او بیرون می‌آوردند، وی را بر قربانگاه می‌خواباندند و قلب طپنده اش را بیرون می‌کشیدند.
ساآگون، وقایع نگار فرانسیسی، در تفسیر این مطلب می‌نویسد که: آنان که در زندگی از مُکنت و خوشی بهره مندند، باید در بینوایی و رنج آن را به پایان رسانند.
نوع دیگری از قربانی این بود که فرد قربانی شونده را در بلندی به چوب می‌بستند و آن قدر تیر به سویش رها می‌کردند تا به هلاکت می‌رسید؛ زیرا معتقد بودند که خون قربانیان موجب باروری زمین و پیدایش آب می‌شود. این نوع قربانی معمولاً برای شیپه توتک (ایزد بهار) انجام می‌گرفت. سر بریدن و به آتش افکندن نیز، نوع دیگری از قربانی کردن بود.
اما کسانی را که در جنگ از خود شجاعت نشان داده بودند، به شیوهٔ پهلوانی قربانی می‌کردند. اسیر را می‌بستند و وی برای دفاع، به جای سلاح شمشیر چوبی که گلوله‌هایی از جنس پَر به آن بود، در دست می‌گرفت. گلوله‌ها نشانهٔ این بود که اسیر قربانی خواهد شد؛ چهار گرز از چوب کاج نیز به وی می‌دادند و وی می‌بایست با چهار سلحشور به ترتیب مبارزه کند؛ اگر پیروز می‌شد، آن گاه پنجمی پای به میدان می‌گذاشت که با دست چپ مبارزه می‌کرد. با این حال گفته شده‌است که دلاوری توانست بر حریفان پیروز شود و مورد عفو قرار گیرد. وی سرکردهٔ سپاهی شد، اما پس از پایان جنگ ترجیح داد که [مجدداً] قربانی شود.
اسرا نیز خود را برگزیدگان آفتاب می‌دانستند.
مراسم معمولاً با موسیقی و از طریق نواختن طبل، شاخ، جغجغه، فلوت، نئین، ترومپت‌های صدفی و… آغاز می‌شد. اشراف دایره‌ای تشکیل می‌دادند و در اطراف قربانگاه که در حیاط معبد بود، می‌رقصیدند و مردم عادی نیز در دایره‌ای دیگر، همین کار را می‌کردند. آنها رقص‌های مختلفی داشتند، از جمله رقص چهارلرزه که برای بزرگداشت خورشید ( توناتیو ) اجرا می‌شد. پس از این رقص، نوبت رقص جنگجویان عقاب و یوزپلنگ بود. در پایان این رقص‌ها، اسیری برای توناتیو قربانی می‌شد. همچنانکه در پایان رقص اول نیز، اسیری را بر تقویم سنگی، قربانی می‌کردند.
قربانی کردن انسان در این مراسم توسط شخص کاهن اعظم صورت می‌گرفت. قربانی معمولاً مردی سالم، قوی و نیرومند انتخاب می‌شد. کاهن اعظم و زیردستانش ابتدا اورادی زمزمه کرده و سپس بوسیلهٔ گروه همسرایان، سرود قربانی خوانده می‌شد. آن گاه کاهن اعظم به طرز دردناک و فجیعی، با کاردی سنگی سرِ قربانی را می‌برید و سپس بلافاصله با کاردی دیگر که به شکل مثلث بلندی از ورقهٔ سنگی بود، به سینهٔ مرد نیمه جان، با یک ضربت فرومی‌کرد. در این حال غریو شادی و هلهله از جمعیت برمی‌خاست.
سپس کاهن اعظم با سایش دو تکه چوب ویژه، آتشی افروخته و یک تکه از آن چوب مشتعل را به شکاف سینهٔ قربانی فروکرده و پیشاپیش جمعیت، که در حال حرکت بودند، قربانی را به معبد مخصوص می‌بردند، تا تقدیم خدایان شود.
در یک مراسم قربانی را که معمولاً اسیر جنگی بود، لخت‌می‌کردند. پنج کاهن دست و پای قربانی را نگه می‌داشتند و ششمی با کارد سینه‌اش را می‌شکافت. قلبش را درمی‌آورد و خون چکان رو به خورشید می‌گرفت و سپس در طشتی می‌انداخت که بعد آتش زده می‌شد تا دودش به آسمان برود. خود قربانی را نیز، به ویژه اگر جنگجوی شجاعی محسوب می‌شد، پوست می‌کندند و می‌خوردند. غالباً نه یک نفر، که چندین تن را یکجا قربانی می‌کردند.
مراسم اصلی آزتک‌ها اما در ماه آوریل برپا می‌شد. یک اسیر جنگی خوش‌سیما را که یک سال تمام خوب خورانده و پروار کرده بودند، رخت زیبا به تن می‌کردند و سه هفته قبل از اجرای مراسم، چهار دوشیزه در اختیارش می‌گذاشتند که هرکدام سمبل گل، بذر تازه، نمک، و آب بودند. روز مراسم او را به معبدی در شهر مکزیکو می‌بردند تا قلبش را درآورند. روز بعد از این مراسم فرد قربانی سال بعد تعیین می‌شد.
قربانی اینکاها
کودکان لوللیلاکو که با عنوان «مومیایی‌های لوللیلاکو» نیز شناخته می‌شود، مومیایی‌های سه کودک اینکا هستند که در ۱۶ مارس ۱۹۹۹ توسط جان رینهارد و تیم باستان‌شناسی او در نزدیکی قله لوللیلاکو، یک استراتوس آتشفشانی ۶٬۷۳۹ متری در مرز آرژانتین و شیلی کشف شدند. این کودکان در یک آیین مذهبی اینکا که حدود سال ۱۵۰۰ برگزار شد، قربانی شدند. در این آیین، به این سه کودک موادی خورانده شد، سپس آنها را داخل یک محفظهٔ کوچک به اندازه ۱٫۵ متر در زیر زمین قرار دادندو آنها را رها کردند تا بمیرند. به گفته ی راینهارد، به نظر می‌رسد مومیایی‌ها «بهترین مومیایی‌های اینکاها هستند که تاکنون پیدا شده‌اند» و سایر باستان شناسان نیز همین عقیده را ابراز داشته و آنها را در زمره ی بهترین مومیایی‌های حفظ شده در جهان خوانده‌اند.
قربانی قوم مایا
قربانی‌کردن انسان در فرهنگ مایا ( Human sacrifice in Maya culture‎ ) در دوران پیشاکلمبی، آئین قربانی کردن انسان در فرهنگ مایا، آیینی بود به منظور تغذیه خدایان و الهه‌ها. خون، به معنای منبع قدرتمندی در راستای تغذیه خدایان مایا شمرده می‌شد و قربانی کردن یک موجود زنده، یک پیشکش پُر بها و ارزشمند بود و در عین حال، مهمترین آیین‌های مایا با فداکاری انسان به اوج اعتلای خود می‌رسید. عموماً، فقط اسیران جنگیِ برجسته و دارای مناصب بالا قربانی می‌شدند و اسیرانی که در مرتبهٔ اجتماعی و نظامی پایین‌تری قرار داشتند، به عنوان نیروی کار مورد استفاده قرار می‌گرفتند.
حیوانات نیز اغلب قربانی می‌گردیدند. از حیواناتی همچون بوقلمون، بلدرچین، گوزن و سگ‌ها معمولاً برای قربانی استفاده می‌گردید. بلدرچین برای اقوام زاپوتک مظهر تمیزی و خلوص تلقی می‌گردید زیرا این پرندگان عطش خود را از قطرات شبنم تسکین می‌دادند نه از آب‌های آلوده. گونه‌های برچسته‌ای همانند بلدرچین مانتیزوما و بلدرچین تپه‌ای شمالی از گونه‌های ویژه برای قربانی کردن بوده‌اند. 
همچنین مدارکی دال بر قربانی کردن جگوار نیز در کوپان و تئوتیئواکان در دست است و بررسی بقایای بازمانده از آنها نشان از آن دارد که قربانی‌نمودن آنها، معمولاً برای مراسم تشییع جنازهٔ رهبران بزرگ یا مناسبت‌های برجسته صورت می‌گرفته‌است. دیدگاه مایاها به چنین قربانی‌هایی، برگرفته از اعتقاد به نوعی انتقال قدرت موجود قربانی برای شمن پادشاهان بود.
قربانی آشوری ها
در دورهٔ سارگون بزرگ مورخ به ۲۳۰۰ پ.م. کاهنان غیب‌گو عادتاً پدیده‌های طبیعی یا آنچه از امعاء و احشاء موجود در قربانی درک می‌کردند و نشانهٔ وقایعی می‌پنداشتند یادداشت و ضبط می‌کردند. یادداشت‌های بسیاری از قبیل آنچه ذیلاً ذکر می‌شود محفوظ مانده‌است:
اگر امعاء و احشاء قربانی را کاملاً کیسه صفرا فرا گرفته باشد باشد این علامت سارگون بزرگ است که طبق این علامت به عیلام عزیمت کرده و عیلامیان را مطیع ساخته و محاصره کرده و راه دریافت خواربار و آذوقه را به روی ایشان خواهد بست.
طبق این سند و اسناد دیگر، کاهنان سارگون یکم برای پیشگویی وقایع آینده و کشف سعد و نحس می‌باید انسانی را قربانی کرده و از روی کبد ایشان وقایع آیندهٔ را برای پادشاه پیش‌بینی می‌کردند. تفأل از روی کبد حتی تا زمان آشور باناپال یعنی حدود ۲۰۰۰ سال ادامه داشت و اغلب قربانی‌ها از اُسرا انتخاب می‌شد، ولی حاکمان خونخوار فرقی میان خودی و دشمن قائل نبودند.
قربانی کردن در هند

گفته می‌شود که مذهب هندو بر دو رکن قربانی (sacrifice) و محرم آمیزی (incest) است. 

رسم ساتی ، یک آیین مذهبی در میان جوامع هندی بود که در آن، زنی که شوهرش را به تازگی از دست داده بود، در مراسم ختم شوهرش، خودش را آتش می‌زد. در هند باستان این رسم اهمیت فرهنگی و دینی بسیاری داشت و نشانه وفاداری زن به شوهر تلقی می‌شد. هر چند بیشتر ساتی‌ها به صورت داوطلبانه انجام می‌گرفت اما فشارهای خانوادگی و اجتماعی و اجبارها زن را به شرکت در این مراسم وا می‌داشت. رسم ساتی هم در بین زنان عادی و هم در بین زنان اشرافی رایج بود و یک فریضه دینی محسوب می‌شد. این سنت دینی از تاریخ ۱۸۲۹م نادر و غیر قانونی شد.

میترای گاو کش

در مذاهب ایران باستان هم قربانی نقش اساسی داشت. به خصوص در مذهب میترا یا مهرپرستی، میترا را همواره نشسته بر پشت گاومیشی می‌بینیم با خنجری در دست که بر گلوی حیوان گذاشته تا قربانی‌اش کند. 

مهرپرستی (میترائیسم)، که برداشت رومیان از آن اسرار میترائی نیز نامیده می‌شود، یک آیین ایرانی پرستش ایزد خورشید، پیمان و مهر (میثرَه/میترا) وابسته به هزاران سال پیش از میلاد بود که در اوج گسترش جهانی خود در سده‌های دوم و سوم میلادی از هند تا انگلستان و اسپانیا پیروانی داشت.
شمایل میتراس درون غارها و نیایشگاه های میترائیسم ( مهر پرستی ) نشان می‌دهد که وی از یک سنگ متولد می‌شود، گاوی را ذبح می‌کند، و ضیافتی را با خدای Sol (خورشید) برگزار می‌کند. نمونه‌های وابسته به این آیین از حدود ۴۲۰ سایت کشف شده‌است که از میان آنان می‌توان به حدود ۱۰۰۰ کتیبه، ۷۰۰ نمونه از صحنه ذبح گاو نر (تاورکتونی) و حدود ۴۰۰ اثر تاریخی دیگر اشاره کرد.
میتراس معمولاً به شکل مردی در حال قربانی کردن گاو نر تصویر می‌شد که اشخاص و همچنین حیوانات دیگری او را همراهی می‌کردند. مجموعه این نمادها به نشانه‌های ستاره‌شناسی، مانند اجرام آسمانی و صور فلکی تعبیر شده و «تاروکتونی» (گاوکُشی) نامیده می‌شود.
میترا از دل سنگی درون غاری به دنیا می‌آید. در هنگام تولد تنها یک کلاه بر سر دارد و شمشیر و تیر و کمان در دست. برخی زاده شدن مهر از درون سنگ را استعاره از فروغ ناشی از برخورد دو سنگ به هم می‌دانند. میترا به هنگام تولد کره‌ای در دست دارد و دست دیگرش را بر دایره بروج گرفته‌است.
مبارزه با گاو آمده‌است که این گاو گاو هرمز (اهورامزدا) است که مهر ان را میگرد وبا خنجری به گردن او می‌زند خونی که از گاو بیرون می‌آید شکل مار به خود می‌گیرد و حیات زندگانی را رقم می‌زند.
میترا گاو مقدس را در حال چرا دستگیر می‌کند و بر شانه می‌اندازد و به غار خود می‌برد. در برخی جاها میترا پیروزمندانه سوار بر گاو می‌شود و به سمت غار حرکت می‌کند. این گاو آبی رنگ بوده است.
پس از رسیدن به غار میترا گاو را بر زمین می‌زند و بر پشت آن می‌نشیند و چاقوی خود را بر کتف گاو فرو می‌کند. در این هنگام سگ و مار برای لیسیدن خون گاو می‌آیند و عقرب برای این که تخم گاو را نیش بزند. سگ نشان پاسداری، مار نشان زندگی و عقرب نماینده اهریمن است که می‌خواهد منی گاو را آلوده کند. از محل زخم گاو سه خوشه گندم و نهال تاک در می‌آیند.
میترا با زدن تیری به صخره از آن چشمه‌ای جاوید به وجود آورد. این همان چشمه آب زندگانی می‌باشد.
میترا سوار بر اسب تاخته و حیوانات را شکار می‌کند تمام تیرهای او به هدف می‌زنند و با هر تیر موجودی را شکار می‌کند. بعد از شکار میترا به سراغ دشمنان خود می‌رود و آنها را از پای در می‌آورد. لقب مهر نبرز یا مهر شکست‌ناپذیر از همین جا پدید می‌آید.
در آخرین روز زندگی زمینی ( شام آخر ) میترا او در ضیافتی شرکت می‌کند. و خون گاو، گوشت او، نان و شراب می‌خورد. این ضیافت درون غاری انجام می‌شود.
بعد از ضیافت میترا سوار ارابه خورشید شده و به آسمان عروج می‌کند. میترا پرستان بر این باور بودند که میترا به آسمان بالا رفته است و همواره در انتظار بازگشت دوباره‌اش به زمین برای اصلاح بشر و نابودی شرارت‌ها و ناپاکی‌ها بودند. به عقیده ایرانیان باستان میترا نظام‌دهنده کون و نجات دهنده آن که تحت فرمان زمان است، چیزی جز خدای اوستای ایران باستان نیست که رنگ زروانی به خود گرفته است. میترا روزی خواهد آمد و آتشی را که همه جهان را می‌بلعد خواهد افروخت هم‌چنان‌که شیوا خدای هند چنان خواهد کرد. میترا نیز جهان را از لوث کثافات پاک کند و تاریکی و اهریمن را از میان براندازد.‌
در آخر کار جهان آتشی عظیم در تمام جهان درمی‌گیرد و تنها پیروان میترا از آن آسوده خواهند بود.
مهر بنای این جهان را با کشتن و قربانی کردن گاو نخستین ممکن می‌سازد. به باور وِرمازِرن گاو همان مهر نخستین است که با کشتن خود برکت بخشی را به جهانیان هدیه می‌دهد. «عمل کشتن پادشاه که به منظور تبرک و برکت بود. در آیین مهر با کشتن گاو نخستین صورت گرفت چرا که با کشته شدن گاو ازلی حیات جدید آغاز می‌شد. وِرمـازِرن با تحقیق، کاوش و جست‌وجوی بسیار در نقوش پر رمز و راز مهرابه «کاپوا»(capua)، مهرابه‌ «پونزا»(ponza) و مهرابه‌ «مارینو» (marino) هم ‌چنین سایر‌‌‌‌‌‌‌‌ مهرابه‌‌ها بیان کرده است که ، بنیاد راز آمیز و حتی تمثیل و زبان کنایه در آیین میترایی ثابت می‌کند که گاو خودِ میتراست. این خداوندگار میتراست که خود را برای رهایی بشر قربانی می‌کند تا بشریت رستگار شود. پس به ضرس قاطع این گوشت و خون میتراست که توسط مومنان و بندگان او صرف می‌شود تا با خداوند خود یگانه شوند.
بعدها برای اجرای نمادین این مراسم انواع حیوانات و پرندگان قربانی می‌شد . البته شواهدی بر قربانی انسانی هم در آیین مهر وجود داشته است . بر اساس اسناد تاریخی در بعضی نواحی قربانی، پادشاه وقت بود. او تجلی ایزد بر روی زمین محسوب می‌شد و برای جاری شدن روح زندگی به‌جای ایزد قربانی می‌گردید؛ اما با گذر زمان این سرنوشت شوم شامل حال گناهکاران شد.
مهرپرستان در هنگامی که در مهرابه جمع می‌شدند گاوی را قربانی می‌کردند. گوشت این حیوان را کباب می‌کردند و خون آن را در جامی در زیر مهراب می‌ریختند. این خون را با شیره هوم و شراب مخلوط می‌کردند و به آن آب حیات می‌گفتند. این آب مقدس را در جام‌های مخصوص به نام دوست‌کامی می‌ریختند و حاضران آن را به همراه کباب و نان می‌خوردند. سپس سرودهایی در سپاس از مهر می‌خوانده‌اند. در مهرابه‌ها شمع و آتش روشن می‌کردند که نماد مهر بود.
فرانس کومون نقش اصلی این آیین، تندیس گاوکشی، را بر خلاف پیش زمینهٔ ثنویتگرایانهٔ دین زردشتی تفسیر کرده‌است. کومون بر پایهٔ روایت خلقت دین زردشتی متأخر در بندهشن، اقدام میترا به کشتن گاو نر را عملی از نوع خلقت تفسیر کرده‌است. او مار و عقرب را آفریده‌هایی شریر دانسته‌است.