تحول کودک محصول انبوهی از تجارب تعاملی است که از طریق تمام حواس در کنار هم گرد آمده و بر پایهی تعامل با محیط پیرامون و دیگر افراد جهت فعال سازی، سازماندهی و یکپارچه سازی تجارب شکل می گیرند. نظریه های پیشین از این حیث که با جداسازی کلیت انسان و تقسیم ذهن او به ابعاد مختلف جسمی، شناختی، عاطفی، اخالقی و اجتماعی، تصویری غیریکپارچه از تحول روانشناختی انسان ارائه داده اند و به نقش محوری هیجان ها در رشد روانشناختی انسان شامل هوش، تفکر، خودآگاهی و تنظیم رفتار توجه نکرده اند ، مورد انتقاد قرار گرفته اند.

رویکرد تحولی- تفاوتهاي فردي مبتنی بر ارتباط (DIR) به عنوان چهارچوبی یکپارچه نگر به تحول روانشناختی انسان تلاش دارد تا با استفاده از آخرین یافته هاي علوم عصبی - شناختی، روانشناسی تحولی، زبان شناسی، ارتباطات و تجربیات بالینی مدل جامعی از « رشد انسان » ارائه دهد که در آن چگونگی تحول یکپارچه انسان توصیف و تبیین شود.

گرینسپن ( Greenspan ) و ویدر ( Wieder ) به عنوان نظریه پردازان مدل تحولی - تفاوت هاي فردي مبتنی بر ارتباط شناخته می شوند. این مدل از نتایج تحقیق شش ساله گرینسپن و همکاران در سال 1987 الهام گرفت که در آن به بررسی خانواده هاي در معرض خطر و کودکان داراي چالش هاي تحولی در طی دوران نوزادي و کودکی پرداختند. مطالعات بعدي و تجربیات بالینی در طول سالیان بعد از آن به شکل گیري رویکرد تحولی - تفاوت هاي فردي مبتنی بر ارتباط منجر شد.

الگوي DIR که توسط گرینسپن و ویدر ارائه شده است، رویکردي تحولی و فراگیر است که بر اساس یکپارچگی توانمندي هاي شناختی، عاطفی، زبانی و هیجانی قرار گرفته است. در DIR عوامل زیستی و روانی به طور مشترك عمل می کنند و درست شبیه نمایش، هر یک بر دیگري اثر می گذارد. گرینسپن معتقد است ویژگی هاي زیستی منحصر به فرد هر فرد از یک سو و ویژگی هاي اجتماعی که در آن متولد می شود از جمله خانواده، فرهنگ و ... از سوي دیگر بر کیفیت تعاملات افراد موثر بوده و سطح تحول هر فرد را تعیین می نمایند .

این رویکرد، نقشه ي راه جدیدي از تحول تدریجی تیم ذهن انسان ارایه می دهد که نگاهی یکپارچه به توانمندي هاي انسان شامل شناخت، زبان، عاطفه و هیجان دارد . امین یزدي در مقاله ي خود با عنوان تحول یکپارچه ي انسان: مدل تحولی تفاوت هاي فردي مبتنی بر ارتباط، این الگو را مدل تحول یکپارچه ي انسان نامیده است

مولفه های اصلی مدل تحولی - تفاوت های فردی مبتنی بر ارتباط

گرینسپن و ویدر پس از 8 سال مشاهده ي عمیق نشانه هاي هیجانی اولیه، تفاوت هاي پردازش شناختی و حرکتی، رابطهي مراقب – کودك و الگوهاي تعاملی خانوادگی کودکان (هم کودکان داراي تحول سالم و هم کودکان دچار آسیب)، مسیر طبیعی تحول هیجانی – کارکردي را از بدو تولد تا بزرگسالی ترسیم نمودند و براي درمان کودکانی که از این مسیر انحراف می یابند، برنامه ي فراگیر درمانی با عنوان DIR طراحی نمودندکه بر سه مولفه ي تحول، ارتباط و تفاوت هاي فردي در تحول کودك تاکید می ورزد.

مدل تحولی- تفاو تهاي فردي مبتنی بر ارتباط (DIR) بر سه مولفه استوار است که در عنوان این مدل بدان اشاره شده است : 

«D» به معناي تحول است و به وجود مراحلی براي رشد روانشناختی انسان اشاره دارد. تحول انسانها و تبدیل شدن به موجوداتی آگاه، با اراده، خلاق و متفکر مستلزم گذر از این پلکان تکاملی است که انسان بعد از تولد آن را طی می کند . تحول (D) بیانگر مرحله ي تحولی کودك است. در این الگو با دیدي تحولی به سلامت روان کودکان شش سطح تحولی مطرح می شود شامل : توجه و تنظیم، جذب شدن در روابط انسانی، علامت دهی و مبادله ي عاطفی ارادي، حلقه هاي علامت دهی هیجانی و حل مسئله ي اجتماعی مشترك، ایجاد و به کار بستن ایده ها و پل زدن بین دو یا چند ایده. کودکان باید براي دستیابی به سلامت روان این سطوح را به طور متوالی پشت سر بگذارند. هر یک از این سطوح تحولی بر قبل خود بنا می شوند .

« I» به تفاوت هاي فردي اشاره دارد. در مدل تحولی - تفاوتهاي فردي مبتنی بر ارتباط اعتقاد بر این است که هر کودکی با ویژگی هاي منحصر به فرد زیستی و روانی به دنیا می آید. تفاوت در پردازش حسی و هیجانی، توانایی حرکتی و سازماندهی باعث عملکرد متفاوت کودکان در تعامل با دیگران و محیط می شود . تفاوت هاي فردي در تعدیل حسی، پردازش حسی و ردیف بندي حرکتی اشاره دارد و هر کودك با نیمرخ حسی - تنظیمی خود به شیوه اي متفاوت نردبان تحولی را می پیماید .

«R» به نقش ارتباط در تحول انسان اشاره دارد. چگونگی روابط کودك با مراقبان و کیفیت تعاملات عاطفی و اجتماعی با دیگران که تحت تأثیر ویژگی هاي زیستی کودك و سبک تعامل و تربیت والدین می باشد، تعیین کننده نهایی چگونگی تحول روا نشناختی کودك می باشد . ارتباط (R) چگونگی روابط عاطفی کودك با مراقب، کیفیت تعاملات عاطفی و اجتماعی با دیگران که تحت تاثیر ویژگی هاي زیستی منحصر به فرد کودك قرار می گیرد و تحول روانشناختی کودك را تعیین می کند .

فولی و هاچمن معتقدند مهمترین بینشی که مدل DIR را شکل می دهد تاثیر حیاتی روابطی است که تعاملات چندگانه را براي کودك فراهم می آورد . 

تفاوت هاي فردي
کودکان تحت تأثیر عوامل ژنتیک، اثرات دوران بارداري و یا بعد از تولد، در قابلیت هاي احساس، ادراك، پردازش و سازماندهی با یکدیگر تفاوت دارند. این تفاو تهاي فردي بر چگونگی عملکرد کودکان اثر می گذارند و در واقع بسته به چگونگی دریافت، پردازش و سازماندهی اطلاعات ورودي حسی، رفتار آنان تغییر می کند. اختلال و یا بهداشت روانی و رشد روا نشناختی تحت تأثیر تفاو تهاي فردي و در تعاملی پویا با محیط تربیتی رخ می دهند. این تفاو تها موارد زیر را در بر می گیرد:

1) تعدیل حسی ( sensory modulation ) یا کم و یا بیش واکنشی در هر کدام از مسیر هاي حسی ( لمس، صدا، مناظر، بوها ، درد، طعم ها و حرکت) که در آن سیستم عصبی کودك به تحری کهاي حسی درونی و بیرونی به گونه هاي متفاوت واکنش نشان می دهد. این واکنش از عدم ثبت تحریک ( کم واکنشی ) تا واکنش زیاد از حد ( بیش واکنشی ) متغیر است. بیش و یا کم واکنشی حسی کودك بر رفتار، توجه، عواطف، موفقیت در کنترل تکانه و حرکت او اثر می گذارد. در واقع، سیست مهاي حسی منابع اصلی ارتباط ما با محیط می باشند و با فراهم ساختن اطلاعات مورد نیاز، انسان را در داشتن عملکرد انطباقی یاري می رسانند .

به طور نمونه، حس لامسه به ما امکان می دهد تا درباره اشیاء، درجه حرارت و درد آگاهی یابیم یا حس شنوایی ما را در شنیدن و ادراك صداها و زبان یاري می رساند. در فرایند طبیعی تعامل با محیط، سیستم حسی انسان انبوه بسیار زیادي از تحریک ها را دریافت می کند. این حجم از اطلاعات دریافتی بر اساس میزان ربط با نیازها و اهداف فرد در آن موقعیت فیلتر شده و تنها اطلاعات مورد نیاز پردازش می شوند. چالش در این فرایند موجب بروز بیش و یا کم واکنشی حسی می شود. در بیش واکنشی، به دلیل چالش در توانایی بازداري اطلاعات ورودي، سیستم عصبی فرد در معرض بمباران تحری کهاي حسی قرار می گیرد .
مشکل در تمرکز و واکنش شدید به محرك ها (زدگی از صداها یا لمس هاي دریافتی) که در کیفیت تعامل با دیگران و محیط پیرامون اثر گذار است، از نتایج چالش بیش واکنشی است. از طرف دیگر، کم واکنشی مانع دریافت اطلاعات ورودي مورد نیاز براي عملکرد بهینه (سازگاري، بازي، یادگیري و...) در محیط می شود .

2) پردازش حسی ( sensory processing ) در هر کدام از مسیرهاي حسی. منظور از پردازش، توانایی ثبت، رمزگشایی، درك کردن توالی ها، انتزاع کردن طر حها و نیز تمیز دادن محرك هاي دیداري، شنیداري، لامسه اي، بویایی، چشایی، دهلیزي و احشایی می باشد. اینکه کودك بتواند با شنیدن اصوات، صداهاي مختلف را تمیز دهد، ریتم صداها را درك کند و توالی هاي صدایی را در قالب کلمه رمزگردانی کند، نمونه اي از پردازش حسی شنیداري است. طبیعی است مشارکت در تعاملات اجتماعی نیازمند پردازش حسی شنیداري سالم می باشد و چالش در این فرایند موجب تأخیر در رشد زبان و مشکلات یادگیري می شود .

3) پردازش حسی - عاطفی ( sensory- affective processing ) یا توانایی پردازش و پاسخ دهی به عواطف. این توانایی شامل توانایی درك هیجان ها در خود و دیگران می باشد که در فرایند آن، کودك اطلاعات حسی ورودي را از لحاظ نوع و شدت هیجان پردازش می کند. مرتبط ساختن نمادها و اعمال با هیجان ها و نیت ها از دیگر ویژگی هاي پردازش حسی - هیجانی است .

4) تن عضلانی ( muscle tone ) میزان کشیدگی معمولی است که عضلات ما در موقع استراحت دارا می باشند. انجام کار هدفمند مستلزم ب هکارگیري عضلات و تنظیم میزان کشیدگی است. تن عضلانی پایین یا نرمی عضلات باعث می شود تا انجام تکالیف فیزیکی در مقایسه با تن عضلانی معمولی دشوارتر و مستلزم تلاش ارادي باشد. در مقابل، تن عضلانی بالا یا زمختی عضلات، مانع انعطاف پذیري بدن و بروز مشکل در تکالیفی می شود که نیازمند انعطاف پذیري و چابکی است. چالش کودکان در تن عضلانی موجب دشواري هاي یادگیري حرکتی، تأخیر رشد، محدودیت در کاوشگري و بازي می شود .

5) طراحی و ردیف بندي حرکتی ( motor planning and sequencing ) یا توانایی سازمان دهی هدفمند ردیفی از اعمال یا نمادها است (نمادها شامل افکار، واژه ها، تصویرهاي دیداري و مفاهیم فضایی است). به منظور انجام فعالیتی که خواسته هاي ما را برآورده سازد، مغز باید به سازماندهی (طرح ریزي و ردیف بندي) اعمالی بپردازد که براي دستیابی به هدف ضرورت دارند. چالش در این توانایی باعث دشواري در یادگیري، تفکر و حل مسأله می شود .
کودکان در هر کدام از توانایی هاي فوق با یکدیگر تفاوت دارند. تفاو تهاي فردي زیستی نقش مهمی در تنوع عملکرد کودکان در یادگیري و رشد دارند. عامل دیگري که تنوع عملکرد کودکان در حیطه هاي شناختی، عاطفی و اجتماعی را توضیح می دهد، کیفیت سبک تربیتی والدین و تاریخ روابط اجتماعی کودك با دیگران است.

ارتباط
پژوهشگران زیادي بر اهمیت تعامل عوامل ژنتیک و محیطی بر چگونگی رشد انسان تاکید دارند. تحول جسمی و روا نشناختی کودکان ناشی از فرایند تعاملات پویاي عوامل زیستی، فرهنگی و اجتماعی در نظر گرفته می شود. پیاژه با وجود تاکید بر نقشه زیستی تحول شناختی انسان، تعامل موجود زنده و محیط را در تحول شناختی کودك تعیین کننده می دانست. تحت تأثیر ویگوتسکی و در چهارچوب دیدگاههاي تعاملی، نقش تعاملات اجتماعی در تحول توانایی هاي سطح بالاي شناختی شامل تفکر و خودآگاهی مورد توجه قرار گرفته است .
مدل تحولی - تفاوتهاي فردي مبتنی بر ارتباط با تاکید بر نقش تعاملات هیجانی در رشد روانشناختی انسان معتقد است که همه توانایی هاي پایه انسانی نه به عنوان ویژگی هاي ژنتیکی از قبل تعیین شده در فرایند رشد ظاهر می شوند، بلکه قابلیت هاي اکتسابی هستند که در درون روابط هیجانی کودك با دیگران ساخته و تحول می یابند. مدل تحولی-تفاو تهاي فردي مبتنی بر ارتباط، رویکردي زیستی- روانی- اجتماعی (biopsyosocial approach ) از تحول انسان ارائه می دهد. اعتقاد بر این است که هر کودك با سیستم عصبی منحصر به فردي پا به عرصه زندگی می گذارد. سیستم عصبی کودك، خود را در چگونگی کارکرد حواس، حرکت ها، پردازش هاي حسی، شناختی و هیجانی نشان می دهد. از طرف دیگر، خانواده و جامعه اي که کودك در آن به دنیا می آید، تحت تأثیر سبک تربیتی خود که در میزان کنترل، آزادي، محبت و غیره ویژگی هاي متمایز کنندهاي دارد، با کودك به ارتباط متقابل می پردازد.کیفیت تعامل ویژگی هاي زیستی خاص هر کودك و سبک تربیتی والدین، تعیین کننده سلامت و اختلال تحولی است .
به طور نمونه، اگر ویژگی زیستی بیش حساسیتی کودك با سبک خشن و کنترل کنندگی والدین همراه شود، کودك را مستعد اختلال هاي اضطرابی می نماید. در صورتی که همین ویژگی زیستی در تعامل با سبک والدینی آرام کننده و گفتگویی، نه تنها چنین سرنوشتی نخواهد داشت، بلکه کودك به تحول روانی متناسب با سن خود دست خواهد یافت .
عامل مهمی که ارتباطات کودك- والدین را در تحول روا نشناختی انسان تعیین کننده می نماید، هیجان هایی است که در فرایند تعاملات ظاهر می شوند. هیجان ها (خشم، عشق، احساس گناه) بیشتر در فضاي روابط بین فردي انسانی ایجاد و بروز می نمایند. مدل تحولی-تفاو تهاي فردي مبتنی بر ارتباط بر نقش هیجان ها تاکید زیادي دارد. در این چهارچوب، برخلاف دیدگاه هایی که معتقد به توازي شناخت و هیجان لداکس ( LeDoux ) و یا تقدم شناخت بر هیجان لازاروس ( Lazarus ) می باشند. هیجان ها عامل پدیدآمدن شناخت، تفکر، اخلاق، خودآگاهی و خلاقیت در نظر گرفته می شوند .

« تیم ذهنی » ( mental team ) انسان شامل حواس، حرکت ها، توجه، حافظه تحت هدایت هیجان، هماهنگ و یکپارچه می شوند. هیجان ها با فراهم ساختن هدف براي رفتار، قسمت هاي مختلف ارگانیسم را هماهنگ می نمایند و نیز باعث معناداري تجربیات فرد می شوند. به طور مثال، تمایل کودك به اسباب بازي او را براي نگاه کردن، دست دراز کردن، به دهان بردن، تکان دادن، به حافظه سپردن این تجربه، یادآوري خاطره آن در دفعه هاي بعدي مواجهه با اسباب بازي یاري می رساند و بدین ترتیب همه قسمت هاي ارگانیسم شامل حواس، حرکت ها، توجه، حافظه و یادآوري تحت مدیریت هیجان یکپارچه و سازمان می یابند . هیجان ها، همچنین اساس شکل گیري بازنمایی هاي ذهنی، ایده ها و نمادهاي زبانی می باشند ( چگونگی این فرایند در مبحث بعدي توضیح داده خواهد شد ) که در جریان تخیل، تفکر و استدلال منطقی و انتزاعی بعدي مورد استفاده قرار می گیرند . شواهد پژوهشی فراوانی در مورد نقش هیجان ها در کارکردهاي سالم و غیر انطباقی انسان وجود دارد .

الگوهاي تعاملی کودك با مراقب، زیست منحصر به فرد کودك را در پیشرفت تحولی بزرگتر وارد میکنند و در ارتقاي توانمنديهاي تحولی بیشتر سهیم می باشند، روابط و عواطف او را ساز و برگ داده و ي دامنه تجارب کودك را در هر سطح از تحول گسترش میدهند و او را در حرکت از یک سطح تحول کارکردي به سطح بعدي یاري می نمایند . در مقابل، تعامل هایی که مطابقت با سطح تحول کارکردي کودك و یا تفاوتهاي فردي او را نادیده می گیرند، پیشرفت کودك را تضعیف می نمایند. به طور مثال مراقبی که افسرده است، ممکن است نتواند کودکی را که در خود فرورفته یا کم واکنش است جذب نماید .

در چهارچوب خانواده نیز تمرکز این مدل بر نحوه اي است که خانواده به عنوان یک واحد کلی کارکردهاي حیاتی فوق را حمایت و یا تضعیف می نماید و محیط پرورش دهنده ي مطلوبی را طراحی می نماید. از این رو خانواده در این مدل از منظر نوزادي و اوایل دوران کودکی و در قالب رویکردي تحولی مورد ملاحظه قرار می گیرد . بر مبناي این نظریه در صورتی اعضاي خانواده می توانند مسیر تحول سالم را بپیمایند و به توانمندي هاي تحولی بنیادین ذکر شده دست یابند که این توانمندي ها در درون خانواده به عنوان یک واحد کلی وجود داشته باشند .

تعامل هیجانی به ویژه درون خانوادهای منسجم نیاز بنیادین تحول سالم در همه ابعاد تحول کودک است . چنانچه کودکانی به هر دلیل فرصت ارتباطات هیجانی سالم و حمایت گرم خانواده را از دست بدهند، در مسیر حرکت به سمت تحول سالم دچار انحراف می شوند و در مقابل ابتلا به مشکلات رفتاری و هیجانی آسیب پذیر خواهند شد.

تحول دیداری فضایی ازجمله مفاهیمی است که در رویکرد تحولی-تفاوتهای فردی مبتنی بر ارتباط مورد توجه قرارگرفته است. اکتساب درک جامع در مورد این تحول و ابعاد مختلف آن طی پنج سال اول زندگی، بسیار حیاتی است زیرا با داشتن این اطالعات می توانیم با چالش های تحولی احتمالی مقابله کنیم.

گرینسپن معتقد است در فرایند تحول همه جانبه انسان روابط کودک با دیگران و به ویژه افراد مهم زندگی اهمیت بسیار دارد. بر اساس این رویکرد هر کودکی با ویژگیهای زیستی خاص خود با دیگران تعامل اجتماعی و هیجانی برقرار میکند که این عامل تحت تأثیر کیفیت ارتباط با اطرافیان، سلامت روانی و سرنوشت وی را بر اساس شش سطح تحولی معین می سازد.
از لحظه تولد، نوزادان با مشارکت در تعاملات هیجانی با مراقبان، تحولی را پشت سر می گذارند که منجر به پدید آمدن ساختارهاي روانی سطح بالا می شوند. مدل تحولی-تفاو تهاي فردي مبتنی بر ارتباط این تحولات را مراحل رشد هیجانی کارکردي یا نیمرخ تحولی ( developmental profile ) می نامد.

مراحل تحول هیجانی کارکردي ( functional emotional developmental stages )
با توجه به نقش هیجان ها در هدایت و یکپارچه سازي رفتار، تحول یکپارچه انسان در قالب « مراحل تحول هیجانی کارکردي » توصیف شده اند. مراحل تحول هیجانی کارکردي به توالی تکامل یابنده توانایی هاي هیجانی کلی اشاره دارند که دستیابی به آنها باعث سازمان دهی بهتر اجزاي سیستم عصبی و بروز توانایی هاي سطح بالاتر جسمی، شناختی، اخلاقی و اجتماعی و در مجموع، تحول یکپارچه جسمانی و روا نشناختی انسان می شود. از آنجا که این توانایی ها فرد را در درك و تعامل با جهان یاري می رساند « کارکردي » نامیده شده اند .

اول: توجه و تنظیم (تولد تا 3 ماهگی)
در هنگام تولد و پس از آن، مه مترین تکلیف نوزاد تنظیم حال تهاي فیزیولوژیک و تحریک هاي دریافتی از حواس است. سازوکارهاي خود تنظیمی در نتیجه بالیدگی فیزیولوژیک، پاسخ دهی مراقبان و انطباق نوزاد با خواسته هاي محیطی تحول می یابند. در طول این مرحله اولیه از زندگی، نوزاد یاد می گیرد تا برانگیختگی شدید را تحمل و به تنظیم حال تهاي درونی خود بپردازد تا بتواند تعاملی را که برایش لذت بخش است، حفظ کند . 

والدین در تنظیم سطح برانگیختگی نوزاد نقش مهمی ایفا ، می کنند. آنها با فراهم ساختن تحریکهاي محیطی لذت بخش ( از طریق تغذیه، در آغوش گیري) و نیز کمک به کودك در تعدیل به هم ریختگی هاي هیجانی و فیزیولوژیک باعث می شوند تا تحریکهاي بیرونی قابل تحمل و به تدریج براي کودك لذت بخش شوند. در این صورت است که کودك به محیط اطراف (شامل صداها، رنگ ها، لمس) علاق همند می شود. چنین عواطفی باعث توجه کودك به محیط و کنجکاوي در باره آنها می شود. در نتیجه علاقه به محیط اطراف (و توجه به صداها، رنگ ها و لمس)، کودك به تحری کهاي حسی یا آنچه که می بیند، می شنود و لمس می کند توجه و شروع به تمیزدهی می نماید.
در واقع، هوش کودك با استفاده از حواس و تمیزدهی تحری کهاي حسی و شکل دهی طرح هاي حسی محیط ( طرح چهره مادر، صداي پدر ) شروع به فعالیت می کند .
چنانکه ملاحظه می شود، هیجان ها از همان ابتداي زندگی نقش خود را در تحول روانشناختی انسان ایفا می کنند. علت این اثرگذاري در این نکته نهفته است که هر کدام از حس ها علاوه بر دریافت فیزیکی، هیجانی را نیز ایجاد می کند. این موضوع که رمزگذاري دوگانه ( dual coding ) نامیده می شود، کلید درك نقش هیجان ها در سازماندهی رفتار می باشد .
به طور مثال، همزمان با دریافت صدا، لمس و یا دیدن یک محرك، مثل شنیدن صداي مادر، لمس اسباب بازي و یا دیدن یک شی، مغز کودك یک ارزیابی هیجانی را نیز به شکل لذت یا ناراحتی تجربه می نماید. با توجه به تفاو تهاي فردي کودکان در کارکرد حسی و حرکتی می توان شاهد شکل گیري عواطف متفاوتی در کودك بود. به طور نمونه، کودکی با ویژگی بیش واکنشی شنوایی که صداهاي معمول و یا شدید را « آزارنده » دریافت می کند، ممکن است تمایلی براي کنجکاوي و توجه به صداها نشان ندهد .

در این سطح، خانوادهي سالم خانواده اي آرام و تنظیم یافته است که اعضاي آن میزان تحمل یکدیگر را در مقابل محرك هاي محیطی در نظر می گیرند، به نحوي که اگر عضوي در خانواده حساسیت بسیاري به محرك هاي حسی داشته باشد، محیط را متناسب با نیازهاي او تعدیل می کنند یا در مقابل، اگر عضوي نیاز به پویایی و تحرك بیشتري داشته باشد، محیط پرتحرك تر و برانگیزاننده تري را فراهم می آورند، طوري که همهي اعضا از نظر هیجانی آرام و تنظیم یافته باشند. در مواقع چالش نیز خانواده براي اعضا، نقش تنظیم کننده دارد و به جاي بمباران و یا بی تفاوتی هیجانی تلاش دارد تا فرد به هم ریخته را تنظیم و آرام نماید. به میزانی که خانواده داراي چنین کارکردي باشد، آن خانواده از سطح تحول یافتگی کارکردي بالاتري برخوردار خواهد بود .

دوم: صمیمیت و جذب شدن به انسا نها ( 2 تا 7 ماهگی )
با نقشی که مادر یا مراقب در فراهم سازي محیطی گرم و محبت آمیز ایفا می کند، به تدریج کودك روي آنها سرمایه گذاري عاطفی می کند و به مادر یا مراقب خود علاقمند می شود و از این طریق حس عمیق صمیمیت را تجربه می نماید. لذت و شادي حاصل از ارتباط عاطفی با مراقبانش او را قادر می سازد تا با توجه نمودن به صداها و چهره آن ها طر حهاي صوتی و نیز هیجان هاي مختلف چهره آنان را درك و رمزگشایی کند. بدین ترتیب، عواطف دلبستگی و صمیمیت باعث یادگیري هاي اجتماعی اولیه می شود.
این تجربه، اساس عملکرد او را به عنوان بخشی از خانواده، گروه یا محله و بعدها در یک جامعه و فرهنگ تشکیل می دهد. تحقیقات زیادي نشان دادند که چگونه الگوهاي دلبستگی ناسالم می توانند در تحول شناختی، هیجانی و بین فردي کودکان تأثیر منفی داشته باشند .
البته در مدل تحولی - تفاو تهاي مبتنی بر ارتباط، مفهوم صمیمیت و جذب شدن به انسا نها فراتر از « دلبستگی » رایج در متون روانشناسی تحولی است و شامل توانمندي تنظیم هیجان ها و سطوح انگیختگی در درون بافتی از ارتباط والد-کودك نیز می باشد .
به طور مثال، زمانی که کودك احساس آشفتگی می کند با اشاره هاي صوتی و چهرهاي به مادر علامت می دهد و مادر حساس با فهم علامت و پاسخگویی به آن کودك را در دستیابی به وضعیت آرام و تنظیم شده یاري می رساند. تفاو تهاي فردي کودکان در چگونگی دریافت، پردازش و پاسخ دهی به حواس و نیز شخصیت و سبک تربیتی والدین هر کدام در تعامل با یکدیگر می توانند به درجات مختلفی از تحول صمیمیت و جذب شدگی منجر شوند. نوزادانی وجود دارند که نمی توانند حواسشان را به منظور ایجاد پیوندهاي هیجانی بکار ببندند. مثلاً چنین نوزادانی با عدم دریافت تحری کها به دلیل کم واکنشی و یا دریافت آزارنده تحریک ها به دلیل بیش واکنشی، به طور فعال از تماس حسی و در نتیجه تماس هیجانی با دیگران اجتناب می ورزند .

سطح دوم شامل صمیمیت و جذب شدن به انسانهاست که مفهومی فراتر از دلبستگی در متون روانشناسی تحولی است و شامل توانمندی تنظیم هیجانها و برانگیختگی در درون بافتی از روابط والدین – کودک است و لازمه رسیدن به این سطح، برقراری حس عمیق صمیمیت بین کودک و مراقب است

اعضاي خانواده اي که به لحاظ هیجانی آرام و تنظیم یافته است، به یکدیگر علاقه مندند. اعضاي چنین خانواده اي در تجربه هاي هیجانی هم مشارکت می کنند، به گونه اي که تجربه هاي ذهنی و هیجانی هر عضو خانواده براي دیگر اعضا اهمیت داشته و درآن شریک می شوند .

سوم: ارتباط متقابل دو سویه ارادي ( 4 تا 10 ماهگی) 
در سال اول زندگی، کودك با مادر یا مراقب خود به رد و بدل کردن علامت هاي غیرکلامی عامدانه ( ابرازهاي چهره اي، حرکت هاي دست و پا، آوا گري)  مشغول می شود. توانایی نوزاد براي استفاده از صدا و بدن در مبادل هاي هدفمند با دیگران در تحول شناختی او نقش حیاتی ایفا می کند. چنین تعاملات هیجانی به کودك امکان می دهد تا براي اولین بار روابط علت و معلولی را احساس کند. به طور مثال، لبخندي که کودك به پدر ابراز می کند، باعث پاسخ دهی پدر (حالت شادي و تولید صدا) می شود. این حس ظاهر شده از علیت را می توان آغاز درك کودك از « واقعیت » و درك او از دنیا به عنوان مکانی هدفمند و نه تصادفی تلقی نمود.
این نگرش در تقابل با دیدگاه هاي پیاژهاي از رشد شناختی است که طی آن کودك ابتدا در حدود 9 - 8 ماهگی و از طریق عملش بر روي دنیاي فیزیکی (مثلاً با کشیدن نخی که به اسباب بازي وصل است به آن دست می یابد و بدین طریق رابطه رفتار کشیدن و دستیابی به اسباب بازي را درك می کند) به درك رابطه علت و معلولی نایل می شود .
از دیدگاه مدل تحولی - تفاوتهاي مبتنی بر ارتباط، درك علیت بر اساس تجربه هاي کودك در روابط هیجانی اش با والدین خیلی زودتر از سنی که پیاژه پیش بینی می کند، رخ می دهد( 4 ماهگی).
برخلاف نظریه پیاژه ، مدل تحولی - تفاوتهاي مبتنی بر ارتباط بیان می کند که حس علیت ابتدا در تجربه هیجانی مبادله دو سویه بروز می کند و سپس به دنیاي اشیاء تعمیم می یابد. نوزاد با درگیر شدن مکرر در تعاملات هیجانی متقابل، به طور روزافزونی به درك خود به عنوان موجودي هدفمند دست می بابد.
نوزاد به تدریج بین « من » به عنوان کسی که لبخند می زند یا غان و غون می کند با « غیر من » که به آن پاسخ می دهد، تمایز قائل می شود. در فرایند تعاملات گسترده اي که بین نوزاد و مراقب رخ می دهد انواع گسترده اي از هیجان ها رد و بدل ( شامل عشق، خشم، ترس و عصبانیت) می شوند. با پاسخ دهی مراقب به هیجان ها و دریافت بازخوردهاي مختلف، نوزاد به درك تمایز درونی هیجان ها نائل می شود.
بدیهی است تحت تأثیر تفاو تهاي فردي و یا سبک هاي تعاملی کودك - مراقب، فرایند فوق می تواند آسیب ببیند. به طور نمونه، چالش هاي زیستی کودك در حواس و حرکت ها (مثلاً تن عضلانی پایین، تأخیر حرکتی )، مانع ارسال علام تهاي هیجانی ( اشاره هاي بدنی، چهرهاي، صوتی و حرکتی ) و یا درك بازخوردهاي مراقب می شود. از طرف دیگر، عدم حساسیت و پاسخ دهی مراقب به علایم هیجانی مانع از دریافت بازخورد و در نتیجه عدم تحول سالم درك خود و دیگران در کودك می شود .

در سطح سوم، چنین خانواده اي از توانمندي برقراري ارتباط متقابل عمیق و گسترده برخوردار است، در این سطح تحول، همه ي اعضاي خانواده به گونه اي هدفمند و متناسب با توانمندي هايشان با هم تعامل می کنند. در این سطح تحولی، اعضاي خانواده قادر به مبادله ي احساس ها ، نیت ها و افکار خود با دیگران اند .

چهارم: حل مساله اجتماعی ( 9 تا 18 ماهگی )
در طول سال دوم زندگی، به خاطر رشد جسمی، کودك نقش فعال تري در تعاملات اجتماعی پیدا می کند و با اینکه مبادلات کودك هنوز در سطح پیش کلامی است، اشکال پیچیده تري می یابد و کودك می تواند یک سري طولانی از تعاملات اجتماعی را براي حل مسایل و یا رسیدن به خواست هاي خود
سازمان دهی نماید. مثلاً دست پدرش را می گیرد و با اشاره هاي چهره اي و بدنی او را به سمت آشپزخانه هدایت می کند و با اشاره به یخچال از پدر می خواهد درب را باز کند و آنگاه دستش را براي برداشتن آب میوه دراز می کند. در صورت پاسخ دهی والدین، چنین تعام لهایی باعث یادگیري طرح هاي مختلف هیجانی، رفتاري، فضایی و زبانی می شوند (مثلاً طرح عمل براي خوردن آب میوه، طرح فضایی رفتن به آشپزخانه، طرح امیال خود).
یادگیري طرح ها، ادراك و رفتار کودك را سازمان می دهد. اکنون کودك محیط مملو از محرك هاي دیداري، صدایی و لمسی را در قالب طرح هاي یاد گرفته شده به گونه اي سازمان یافته ادراك می کند و به جاي اعمالی مجزا و تکه تکه، رفتارش را در درون طرح هاي آموخته شده یکپارچه و هماهنگ می سازد. دیدن دنیا در قالب طر حها، فهم کودك را نسبت به چگونگی عملکرد افراد و اشیاء افزایش می دهد و باعث شکل گیري انتظارات و پیش بینی در کودك می شود.
در واقع، توانایی بازشناسی و سازماندهی طر حها، مؤلفه ذاتی هوش است که کودك بقیه زندگی اش را بر روي آن خواهد ساخت. بنابراین، خیلی پیش تر از آنکه یک کودك بهنجار، زبان و نمادها را کسب نماید، به خاطر مشارکت در تعاملات هیجانی و شکل گیري طر حهایی براي ادراك و پاسخ به محیط، مهار تهایی اساسی به دست آورده است که او را قادر به فهم و عمل در جهان پیرامونش می کند .
تحول هیجانی کارکردي از طریق تعاملات هیجانی متقابل با مراقب، علاوه بر توسعه درك کودك از خود، دیگران و محیط اطراف، او را قادر به تنظیم عواطف می نماید. هیجان ها در ابتدا کلی و تمایز نایافته اند. به طور نمونه، خشم در نوزاد، یورشی ناگهانی است که ماهیت بدنی دارد.
تحول هیجانی کارکردي، کودك را قادر به علامت دهی هیجان ها می نماید. اکنون کودك با ابرازهاي چهره اي و صداها، هیجان هاي مختلف ( خشم، ترس، محبت ) را علامت دهی می کند. این تحول باعث می شود تا کودك بتواند واکنش هاي هیجانی شدید و اولیه را به احساسات و رفتاري بسیار تعدیل یافته تر تبدیل نماید. دلیل دستیابی کودك به این قابلیت، نقشی است که مراقب در تنظیم هیجان ها کودك ایفا می کند.
مثلاً مادري که علائم خشم نوزاد را متوجه می شود، با در آغوش گیري و صداي ملایم خود، کودك را در تحمل هیجان یاري می رساند. در این وضعیت، کودك بدون نیاز به خالی کردن خشم کلی خود با علامت دهی هیجانی رنجش خود را ابراز کرده است و مادر نیز با پاسخ دهی به موقع، این امکان را فراهم ساخته تا کودك به خواسته خود برسد .

اعضاي خانواده اي که به این قابلیت تحولی دست یافته اند، نسبت به نیازهاي یکدیگر حساس هستند و احساس مسئولیت می کنند. در برخورد با چالش ها و گرفتاريها، خانواده رویکرد مسئله مدار دارد و با مشارکت در حل مسئله، مشکلات فردي اعضا را به عنوان قسمتی از چالش هاي کل خانواده در نظر می گیرند. به ویژه اگر یکی از اعضاي خانواده معلولیت داشته باشد، تمام اعضا، جهت حل مسائل مربوط به داشتن چنین فرزندي با یکدیگر همکاري می کنند .

پنجم: ایجاد بازنمایی ها یا ایده ها ( 18 تا 30 ماهگی) 
در نتیجه تعاملات هیجانی و رد و بدل شدن مکرر علام تهاي هیجانی، کودك قادر می شود تا بین ادراك و عمل که تاکنون به هم پیوسته بودند، تفکیک قائل شود. کودك با ابرازهاي هیجانی، بدون توسل  به عمل (مثلاً با نگاه غضب آلود به جاي زدن ) « خواست یا نیت » مستقل از عمل را تجربه می کند .
چنین قابلیتی که با واسطه تعاملات هیجانی مکرر به دست آمده است، به کودك امکان می دهد تا « تصویري ذهنی » از اشیاء، افراد و اعمال بسازد که حتی در غیاب آن ها بتواند به آن دسترسی داشته باشد.
در این مرحله، دانش حسی و عملی کودك به بازنمایی یا ایده هایی ذهنی تبدیل می شود . « ایده » مادر چکیده اي از تجربه هاي حسی و هیجانی است که کودك از لحظه تولد کسب کرده است (شامل لمس، تصویر ذهنی از چهره، صداي گرم و یا عواطف عشق، گرما و عصبانیت). کودك اکنون می تواند در ذهنش بدون هیچ گونه اجباري براي انجام اعمال ، ایده ها را دست کاري کند.
این موضوع به او در استدلال و تفکر ، انعطاف پذیري چشمگیري می دهد. زیرا اکنون می تواند مشکلات را به طور ذهنی برطرف سازد و بدون نیاز به انجام رفتار یا عملی، خواسته یا منظور خود را دنبال کند. کودك یا فرد بالغی که به توانایی بازنمایی دست نیافته است به جاي ارائه نمادین رفتارها و احساسات به آنها عمل می کند. مثلاً به جاي گفتن اینکه « من عصبانی هستم » عصبانیت خود را با زدن دیگران یا شکستن وسایل ابراز می کند.
کلمه هایی که در یک زبان معین وجود دارند، تنها برچسب هایی به ایده هاي ذهنی هستند که در خود آمیزهاي از هیجان هاي مختلف را دارند و قابلیت انتقال ایده ها را با دیگران تسهیل می کند. به عبارت دیگر، کلمه ها هوشیاري ایجاد نمی کنند، بلکه تنها روش جدیدي براي طبقه بندي و گسترش دانش و آگاهی هایی است که در دوران پیش نمادي به دست آمده اند .

سطح پنجم شامل خلق ایدهها و بازنماییهای هیجانی است. در این سطح کودک به واسطه تعاملات مکرر هیجانی و عمیق که با والدین و اطرافیان داشته است قادر می شود تا حالات هیجانی خود را بدون توسل به عمل، تجربه و ابراز نماید. این توانمندی مهم که پایه شکل گیری توانمندی های کلامی کودکان است،

در این سطح، خانواده اي است که در آن ایده ها ابراز می شوند و مورد گفتگو قرار می گیرند. اعضا به جاي کنترل احساسات یکدیگر، خودشان را با تجربه هاي احساسی همدیگر هماهنگ و تنظیم می کنند. اعضا درباره ي دامنه ي گسترده اي از احساس ها نظیر دوست داشتن، صمیمیت، پرخاشگري، کنجکاوي و حسادت، به گفت و گو و تبادل نظر می پردازند. اعضا به ایده هاي هم سعه ي صدر نشان می دهند، آنها را با هم به اشتراك می گذارند و درباره ي آنها گفتگو می کنند و در خلال این گفت و گو، احساسات یکدیگر را غنا می بخشند. بنابراین، خانواده اي که فقط درباره ي بعضی از هیجان ها به گفت و گو می پردازد و از سایر احساسها اجتناب می ورزد یا آنها را کنترل می کند، یا خانواده اي که ابراز عقیده در آن وجود ندارد یا به ندرت ابراز عقیدهاي در آن دیده می شود، در این قابلیت تحولی دچار نقص است .

ششم: پل زدن بین ایده ها: تفکر منطقی ( 3 تا 6 سالگی)
در ادامه تحول هیجانی کارکردي و با گسترش ایده ها و دستیابی به زبان، کودك قادر می شود تا بین ایده ها پل هاي منطقی برقرار نماید. کودك صرفاً داراي ایده نیست، بلکه ایده ها را با افراد دیگر مبادله می کند و با مرتبط ساختن نظرات و عقاید دیگران با ایدههاي خود به سؤا لهاي آن ها پاسخ می دهد.
کودك در پاسخ دهی به دیگران، ایده ها را به گونهاي واقعی و منطقی ربط می دهد و نه بر اساس تصادف.
مثلاً در پاسخ به سؤال « چرا می خواهی بیرون بروي ؟ » از میان انبوه ایده هایی که دارد، ایده اي را که با سؤال ارتباط منطقی دارد، انتخاب می کند : « می خواهم بازي کنم » کودك می تواند بین احساسات که اکنون به نمادهاي کلامی تبدیل شده اند، ارتباط برقرار کند : « از اینکه برایم عروسک خریدي، خوشحالم » .
کودك در نتیجه توانایی پل زدن بین ایده ها، درك پیچیده تري از خود و دیگران پیدا می کند. مثلاً کودك با درك واکنش ناراحتی دوستش از شکستن اسباب بازي، رفتار قهر او را پیش بینی می کند و با عذرخواهی از شکستن اسباب بازي با موقعیت مواجه می شود ( شکسته شدن - ناراحتی - قهر کردن ). انواع متنوعی از استدلال و درك واقعیت شامل توانایی کنار آمدن با تضادها، یافتن پیامدهاي موافق اجتماعی ، تمایز قائل شدن بین واقعیت و خیال نتیجه این توانایی جدید هیجانی کارکردي است .

دستیابی به سطح تحولی ایجاد بازنمایی ها، خانواده را در رسیدن به سطح تفکر منطقی یاري می کند. در این سطح که سطح ششم تحول خانواده است، خانواده در رویارویی با مسائل، واقع بینانه و منطقی عمل می کند. زمانی که اعضاي خانواده به عنوان یک گروه در کنار هم قرار می گیرند، متفکرانی واقع بین هستند که در مواجهه با مسایل و رویدادها کمتر هیجانی و بیشتر منطقی رفتار می کنند. رویکرد منطقی در خصوص تمام احساس ها و هیجان ها دیده می شود و مختص به موضوع ها و هیجان هاي خاص نیست .

هفتم: انضباط

آخرین سطح تحول خانواده، دستیابی به خانواده اي منضبط است. در این سطح، قواعد درون خانواده با گفتوگو و تبادل نظر با تمام اعضا و نیز متناسب با توانمندي هاي آنها تعیین می شود. در چنین خانواده اي، قواعد براي تمام اعضا، واضح و روشن است و افراد قاطعانه به آنها عمل می کنند .


مدل درمانی DIR

مدل تحولی- ارتباطی مبتنی بر تفاو تهاي فردي، نگرش نوینی ارائه می دهد که در آن تحول یکپارچه همه ابعاد جسمی، حرکتی، شناختی و اجتماعی انسان در قالب « مراحل تحول هیجانی کارکردي » توصیف و تبیین می شود. همه کودکان تحت تأثیر ویژگی هاي منحصر به فرد زیستی، محیط فیزیکی و اجتماعی خود را تجربه می کنند. کیفیت تعامل ویژگی هاي فردي کودك و سبک تربیتی والدین تعیین کننده سلامت و یا عدم سلامت تحول انسان می باشد.
تحول سالم به معنی دستیابی به قابلیت هاي توجه و تنظیم، جذب شدن در ارتباط، مبادله خواست هها، نیتها و افکار با دیگران، شکل دهی ایده ها و قابلیت تفکر منطقی یا پل زدن بین ایده ها می باشد.
قابلیت هاي نام برده در طول دوران نوزادي و کودکی بنیان گذاشته می شوند و در سراسر زندگی بعدي بالیده و پیشرفته می شوند. توانایی هاي هوشی، تفکر، زبان، خودآگاهی و خلاقیت نتیجه تحول این قابلیت هاي پایه است. اختلال و یا عدم سلامت ( به طور مثال، اضطراب، افسردگی، پرخاشگري، وسواس و ناتوانی هاي یادگیري ) ناشی از فقدان و یا عدم تسلط بر این قابلیت هاي تحولی می باشد. به عبارت دیگر، اختلالات نه الگوهاي رفتاري از قبل تعیین شده توسط کدهاي ژنتیکی، بلکه محصول چالش هاي زیستی و یا تجربه هاي اجتماعی هستند که تحول بهنجار و سالم را تحت تأثیر قرار داده اند. در فرایند مداخلههاي درمانی به دلیل ماهیت تعاملی عوامل زیستی و اجتماعی تا حد زیادي قابلیت پیشگیري و درمان اختلالات وجود دارد.

یکی از مهمترین حوزه هاي کاربرد مدل تحولی-ارتباطی مبتنی بر تفاو تهاي فردي، حوزه درمان اختلال هاي طیف اتیسم می باشد. مطالعاتی که در خصوص اثربخشی رویکرد درمانی مدل تحولی-ارتباطی مبتنی بر تفاو تهاي فردي صورت گرفته است، بیانگر نتایج مثبت این مداخله در کاهش نشانگان بالینی اختلال هاي طیف اتیسم است.

از منظر گرینسپن با این که رویکردهاي رفتاري سهم مهمی در تقویت کار آموزشی و درمانی با کودکان مبتلا به چالش هاي شدید تحولی داشته اند اما می توان از اصلاح رفتار فراتر رفته و به فرایندهاي تحولی زیربنایی که به تحول سالم کودك صدمه می زنند، پرداخت .

از منظر گرینسپن اختلالات تحولی نظیر ASD نتیجه ي تحول نایافتگی مطلوب قابلیتهاي پایه است که این امر میتواند ناشی از نارسایی سیستم عصبی کودك و یا سبک تعاملی نامناسب والدین باشد. به همین جهت در درمان نیز از تاکید صرف بر تغییر رفتارهاي ناسازگار، فراتر رفته و به تحول تمام ابعاد انسان در ارتباط اجتماعی و تعامل هدفمند به ویژه با والدین می پردازد. بنابراین، تفاوت عمده ي مدل تحول یکپارچهي انسان با مدل هاي درمانی دیگر که رویکرد رفتاري برآن ها غالب است، در نگاه یکپارچه به تمام قابلیت هاي انسان، تحولی بودن رویکرد، توجه به روش هاي فردي پردازش اطلاعات توسط کودکان و اهمیت روابط عاطفی در فرایند تحول می باشد .

روش DIR درمانی فراگیر است و برخلاف روشهای رفتاری که بر کاهش رفتارهای خاص متمرکز می باشند، این درمان بر نقایص تحولی محوری اوتیسم به منظور ایجاد توانمندیهای کارکردی پایه تأکید دارد. این رویکرد بر مبنای این فرض زیربنایی قرار دارد که هیجانها پایه و اساس تحول و یادگیری میباشند و روابط انسانی، نقش حیاتی در تحول کودک ایفا می کنند .

در الگوي تبیینی گرینسپن براي اختلال ASD ویژگی هاي زیستی کودك در تعامل با ویژگی هاي خانواده اي که در آن پرورش می یابد، برکیفیت تعامل مراقب–کودك تاثیر می گذارد و سطح تحولی کودك را تعیین می کند و چنان چه کودك از تعامل هاي متناسب با توانمندي هاي زیستی خود برخوردار نشود از مسیر تحول سالم منحرف شده و این اختلال در فرایند تحول زمینه ساز بروز نشانه هاي دیگر خواهد بود .

بر خلاف نظریاتی که اوتیسم را حاصل نقایص زیستی پایدار می دانند و معتقدند که این کودکان نمی توانند توانمندي هاي تحولی را کسب نمایند، رویکرد DIR ویژگی اوتیسم را پویا و نه ایستا می داندکه در صورت تشخیص زودهنگام، با برنامه ي مداخله اي که بر یادگیري روابط عاطفی متناسب با نیمرخ تحولی کودك طراحی شده است، می تواند حتی در زمان معیوب بودن راه هاي اصلی، مسیرهاي جانبی تحول را گسترش دهد .

طرفداران رویکرد DIR بر این باورند که کودکان مبتلا به اختلال طیف اوتیسم ظرفیت هاي دستیابی به توانمندي هاي تحولی بنیادین را به طور بالقوه دارند اما به دلیل وجود چالش هاي زیستی، این توانمندي ها تحول نیافته اند . روش DIR درمانی فراگیر است و بر خلاف روش هاي رفتاري که بر کاهش رفتارهاي خاص متمرکز می باشند، این درمان بر نقایص تحولی محوري اوتیسم به منظور ایجاد توانمندي هاي کارکردي پایه تاکید دارد. این رویکرد بر مبناي این فرض زیربنایی قرار دارد که هیجان ها پایه و اساس تحول و یادگیري می باشند و روابط انسانی، نقش حیاتی در تحول کودك ایفا می کنند .

مدل تحولی- ارتباطی مبتنی بر تفاوتهاي فردي داراي دلالت هاي مهم نظري و عملی در حیطه هاي روان درمانی، مشاوره، رشد کودك، تعلیم و تربیت همگانی و تعلیم و تربیت کودکان داراي نیازهاي ویژه می باشد. این مدل نگاه متفاوتی به ماهیت یادگیري، روش تدریس، برنامه درسی، ارزشیابی، ارتباط با کودك و دانش آموز، روش هاي تشخیص اختلالات تحولی و روش هاي مداخلهاي تربیتی و روا نشناختی ارائه می کند که مشخصه آنها داشتن رویکردي یکپارچه نگر به تحول انسان، پذیرش واقعیت تفاو تهاي فردي و توجه به نقش هیجان ها به عنوان مهندس نظام روانشناختی انسان می باشد.

مدل زیستی - روانی - اچتماعی مبتنی بر DIR

رویکرد DIR مدلی زیستی- روانی – اجتماعی از رشد انسان ارائه می دهد. از منظر این رویکرد سه عامل اثر بخش پویا باهم عمل می کنند و تحول انسان را هدایت می نمایند.
1- ساخت ژنتیکی و زیستی شامل نقاط قوت وضعف نسبی در پردازش شنیداری، زبان، پردازش دیداری – فضایی، طراحی و تعیین توالی حرکتی و تعدیل حسی- عاطفی که نوزاد با خود به این دنیا میآورد. توانمندی پردازش گری کودکان در روشی که آنها با اطرافیانشان تعامل می کنند میانجی گری می کند.
2- محیط اجتماعی که شامل پویایی های خانواده، ویژگی های فرهنگی و محل سکونت کودک است، عوامل خانوادگی، فرهنگی و سایر عوامل محیطی به شکل دهی افکار، احساسات و رفتارهایی که مراقبان و سایرین در تعامل با کودک دارند، کمک می کند.
3- الگوهای تعامل با دیگران در مرحله اول از طریق ساخت ژنتیکی و زیستی کودک و در مرحله دوم به وسیله محیط اجتماعی او شکل گرفته است .