سیری در زندگی و اندیشه میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی
میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی به سال 1250 ه. ق در محله سرخاب در شهر تبریز زاده شد و در اوایل سال 1329 هجری در « تمرخان شوره » دارالحکومه داغستان بدرود حیات گفت. او نیز مانند بسیاری دیگر از روشنفکران عصر مشروطیت ، منتقد و مخالف حکومت استبدادی بود و جنبه های مختلف نوگرایی، به ویژه اصول مشروطیت غربی را، مورد تأکید و ستایش قرار می داد. 
طالبوف با اینکه یکی از مدافعان پذیرش تمدن غربی بود اما از سوی دیگر اهل تقلید کورکورانه از غرب نبود و در منش فردی و اجتماعی راه اعتدال می پیمود.
در واقع اگر بخواهیم حاملان گرایش های فکری موجود در جامعه ایران در عصر مشروطیت را بر مبنای اندیشه پذیرش، تمدن غربی یا نفی آن، به صورت طیفی در نظر بگیریم، در یک سر این طیف کسانی مانند میرزا فتحعلی آخوند زاده قرار می گیرند، که مدافعان پذیرش تمدن غربی بودند و در سر دیگر آن، کسانی که با همه اشکال مدرنیته مخالف بودند. طالبوف موضعی میانه برگزید و از چپ روی های نابجا و افراط گری های نابخردانه سخت پرهیز می کرد. طالبوف در اندیشه های سیاسی خود، به دموکراسی و لیبرالیسم کاملاً وفادار است و به مفاهیمی چون حقوق طبیعی، قرارداد اجتماعی که هابز و لاک در مورد آن سخن وری کرده اند و مفهوم آزادی و لزوم قانون که اندیشمندان غربی از جمله آکوئیناس، لاک، هابز و جان استوارت میل به آن پردازش نموده اند.

نظریه طالبوف درباب آزادی

میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی از مهمترین روشنفکرانی بود که در تشریح و دفاع خود از آزادی در یک نظام مشروطیت تا حد زیادی به شیوه ای متناسب با واقعیت، به ماهیت و مفهوم دموکراتیک آن توجه داشت. 
طالبوف آزادی را در کنار علم به عنوان عوامل اصلی ترقی مدنیت می شناسد و در تعریف آن می گوید: آزادی یعنی « مختار بی قید و حرّ » اینکه آزادی نبودن قید و مانع است، در بحث کلی صحیح است و یکی از تعریف های آزادی می باشد؛ اگر چه تعریف جامعی نیست. طالبوف تأکید می کند که آزادی باید متحد به مساوات باشد.
مساوات یعنی برابری، بی تفاوتی و بی امتیازی. در واقع از نظر وی برابری عنصر اصلی آزادی است و بدون آن آزادی تصوری ناقص است، و دیگر اینکه افراد در حقوق برابرند. طالبوف از پیروان کسانی است که آزادی را از «حقوق طبیعی » می دانند نه از «حقوق مثبت » یا موضوعه. در این مورد می گوید: مقصود از کلمه مجرده آزادی همان آزادی طبیعی است که عموم ابنای بشر بالطبع و الخلقه در جمیع افعال و اقوال خود آزاد و مختار است و جز آدمی یعنی اراده او مانع قول و فعل او نیست. 
دریافت طالبوف از آزادی، که او آن را مقوله ای بنیادی در امور انسانی و به خودی خود یک هدف می دانست، رابطه نزدیکی با دریافت او از نقد داشت: «آزادی مثل سایر اقوال و افعال ما مقدمه نیست که از او نتیجه تولید گردد، مثلاً مشی [ راه رفتن] را طی مسافت. . . نتیجه می باشد. هکذا به هر چه متوجه باشی دریابی که او مقدمه یک نتیجه است، مگر آزادی که فقط آزادی و برای آزادی است. . . و او را لفظ مجرد می گوییم. » این « لفظ مجرد » به طور مشخص در حق تجلی می یابد که با انسان زاده می شود و از روز تولد تا روز مرگ انسان باقی می ماند. «برای تولید حق یک منبع و یک مظهر داریم. . . [ که ] عبارت از منی من، تویی تو، اویی اوست. مظهر زبان ماست که به واسطه او اظهار حق می نمایی. »
بحث طالبوف در مورد حق و آزادی در سطح فردی محدود نمی شود، او از جزء به کل و جمع می رسد. در واقع او با پذیرش مولفۀ « آزادی » به سمت خودبنیادی و دموکراسی می رود. شالوده این تعمیم دهی او چیزی بود که او آن را « تصادم » حق خود با حق دیگری می نامید. در واقع ما از طریق برخورد این حق ها به حقوق کلی یا عمومی می رسیم، که بدون آن سعادت مشترک امکان ناپذیر نیست.

مهمتر این که طالبوف به پیروی از استوارت میل، آزادی را هدف و نه ابزاری برای رسیدن به اهداف می داند. 

انواع آزادی از منظر طالبوف
طالبوف آزادی را به شش گونه: آزادی فردی یا آزادی هویت ، آزادی عقاید ، آزادی قول ، آزادی مطبوعات ، آزادی اجتماع و آزادی انتخاب تقسیم کرد.

از دیدگاه وی آزادی هویت یعنی آزادی فردی، به آن معنی که هر فرد تا جایی که حق دیگران را پایمال نکند حق دارد هر چه میخواهد انجام دهد و حریم کسی نباید مورد تجاوز دیگران قرار گیرد مگر به حکم قانون.

به موجب « آزادی عقاید » هر کس آزاد است هر گونه عقیده ای داشته باشد و هیچ مقامی نمی تواند به سبب آن که فردی دارای عقیده ای فاسد است او را سرزنش و یا مجازات کند. حق داشتن عقیده شخصی مساوی است با حق فرد نسبت به پول خودش. ولی نباید به عقیده ی فاسد، فرصت و اجازه داد که در عقاید مردم فساد پدید آورد.

«آزادی قول » به فرد حق می دهد که بنویسد و سخنرانی کند. اگر سخن او ایجاد اختلال در نظم نماید یا در بردارنده ی مطالب موهن و افترا آمیز باشد، به حکم قانون و پس از تحقیقات کافی می توان او را به کیفر رساند.

به موجب « آزادی مطبوعات » هر فرد حق دارد نوشته ی خود را چاپ و منتشر نماید و نمی توان او را از این حق باز داشت، مگر آن که چاپ و نشر نوشته ی او مانعی برای آزادی ایجاد کند و یا موهن و افترا آمیز باشد.

« آزادی اجتماع » نیز یعنی کسانی که دارای یک عقیده مشترک باشند می توانند به تشکیل انجمن پرداخته و درباره ی موضوعات و مسایل سیاسی مربوط به کشور بحث و از عملکرد دولت انتقاد و حتی با آن مخالفت کنند.

به موجب « آزادی انتخاب » نیز، هر فرد مکلف، آزاد است که به داوطلبان شغل های عمومی و در صورتی که شایسته ی آن مقام باشند و قانون آنها را محروم نکرده باشد، رأی بدهد. و تنها میزان انکار یا تصویب انتخاب متصدی یک مقام، اکثریت آراء است .