تعریف آزادی
آزادی یا به زبان عربی " حریّت "، در طول تاریخ دارای معانی و تعاریف مختلفی بوده است و به قول ایزا برلین، تاکنون بیش از دویست تعریف برای آن ذکرشده است. وی معتقد است که آزادی شخصی عبارت از سعی در جلوگیری از مداخله و بهره کشی و اسارت به وسیله دیگران میباشد، دیگرانی که هدف های خاص خود را دنبال می کنند . رابرتسون معتقد است که نظریه پردازان سیاسی، آزادی را غالباً بر دو نوع تقسیم می کنند - آزادی منفی - آزادی مثبت.
آزادی یکی از نیازها و حقوق اولیه هر موجود زندهای است. چه این موجود زنده از نوع گیاه و نبات باشد یا از نوع حیوان و یا از نوع انسان، بهر حال نیازمند به آزادی است. آزادی گیاه و حیوان متناسب با ساختمان آنها است. انسان، بالاتر از آزادی های گیاه و حیوان، به آزادی های دیگری نیاز دارد که فرای آزادی های غریزی است.
در ادبیات امروز، آزادی یعنی برخورداری انسان از حقوق طبیعی و فطری خود، بدون مداخله دیگران ( آزاد اجتماعی ) ، داشتن حق مشارکت در امور اجتماعی و سیاسی و تشکیل احزاب و اجتماعات ( آزادی سیاسی ) ، حق انتخاب شغل، حق مالکیت شخصی، آزادی کسب و کار ( آزادی اقتصادی ) ؛ و آزادی در پذیرش عقیده، آزادی قلم و مطبوعات ( آزادی های فکری )
در مقدمه اعلامیه جهانی حقوق بشر علت تمام جنگ ها، خونریزی و ستمگری ها در جوامع بشری، عدم احترام افراد بشر به حقوق و آزادی یکدیگر اعلام شده است . بنابراین، یکی از مصادیق آزادی، رهایی از قید و بندهای بیرونی و نجات از دام استعمار خارجی و استبداد داخلی تعریف شده است که آن بیشتر مفهوم سیاسی و اجتماعی دارد تا اخلاقی.
در تاریخ اندیشه اسلامی دو گروه اشعریه یا طرفداران جبر و معتزله یا طرفداران اختیار، بحثهای مفصلی در این مورد کردهاند که گاهی نیز به برخوردهای خونین ختم شده است .
در ادبیات کلاسیک، آزادی دارای مفاهیم دیگری نیز بوده است که در ادبیات نوین سیاسی کمتر به آن توجه شده است. آزادی در اصطلاح قدما صرفاً یک مفهوم حقوقی و یا اخلاقی بوده و محتوای سیاسی و اجتماعی نداشته است. واژه عربی "حریّت" که به معنای آزادی است، یعنی برده دیگران نبودن و خود را از قید بردگی رها کردن و بهطورکلی، حاکمیت انسان بر اعمال، رفتار و سرنوشت خود .
آزادی در اصطلاح عارفان به معنای نجات یا رستگاری است، یعنی رهایی از اهریمن درون و هوا و هوس های نفسانی. عرفا معتقدند که بشر باید در عرصه وجود خودش و در ناحیه روح خودش آزاد شود تا بتواند به دیگران آزادی بدهد. آن کس میتواند واقعاً آزاد و آزادیبخش باشد که همیشه از نفس و روح خودش حساب بخواهد.
آزادی معنوی یا آزادی از هواهای نفسانی نیز یکی دیگر از مفاهیم آزادی است که بیشتر مورد توجه ادیان میباشد . این تعبیر با مفهوم تقوا مترادف و نزدیک می گردد. آنجایی که انسان فکر می کند که بنده و برده دنیا و مال و ثروت است، واقعاً بنده مال و ثروت نیست، بلکه بنده خصایص روحی خودش است. بنده حیوانیت خودش و بنده حرص است، یعنی خودش، خودش را به بردگی گرفته است. در انسان قوای خشم، شهوت، طمع و حرص است که وی را برده آن صفات می سازد؛
در سوره جاثیه، آیه 29 آمده است: ( افرایت من اتخذ الهه هوا ) یعنی، آیا دیدی آن کسی را که هوای نفس خودش را خدای خودش قرار داده است. ادیان الهی سعی داشته اند که آزادی معنوی بشر را تقویت نمایند، یعنی نگذارند، شرافت، عقل و وجدان انسان اسیر شهوت، خشم و منفعت طلبی اش گردد.
زیرا از دیدگاه اکثر اندیشمندان مغرب زمین، وجه تمایز اساسی انسان و حیوان در برخورداری او از عقل است. بر اساس این تعریف، اگر کسی از حاکمیت عقل بر وجودش محروم باشد، نه تنها از آزادی به معنای رهایی و رفع موانع سودی نخواهد برد، بلکه این نوع از آزادی وسیله ای مناسب برای تمنیات حیوانی او خواهد شد و در نهایت به زیان او خواهد انجامید؛ بنابراین، تنها انسان های عاقل آزادند و آزادی تنها در پرتو عقل دست یافتنی است.
واژه آزادی به مفهوم مختلطی اشاره دارد که شامل مفاهیم پای های خودمختاری، حکومت بر خود و استقلال از یک سو، و توانایی کلی در انجام کارها، داشتن انتخا بهای مختلف و توانایی کسب هدفها از سوی دیگر می باشد. داشتن انتخاب های مختلف در مورد انجام یک کار به این معنی است که اگر شخص بخواهد آن را انجام دهد، هیچ چیز نباید او را از انجام آن بازدارد و اگر نخواهد آن را انجام دهد، هیچ چیز نباید او را مجبور به انجام آن کند. حد بالای این قابلیت انتخاب این است که حتی عوامل درونی روانی نیز مانعی در انجام انتخاب ایجاد نکنند.
هگل در مورد آزادی می گوید: «تاریخ جهان چیزی نیست مگر پیشرفت آگاهی از آزادی ». نگرش ها در مورد آزادی بسیار زیاد است و هر متفکری با توجه به اهمیت و ضرورتی که برای حق فطری تفکیک ناپذیر بشر - آزادی - قائل است، آنرا تعریف می کند.
مثلا جان لاک برای تعریف آزادی از حق به عنوان ایجاد کننده آزادی شروع می کند، درحالیکه چارلز منتسکیو بحث آزادی را از قدرت به عنوان مهم ترین خطر و تهدید برای آزادی آغاز می کند.
فیخته، فیلسوف بزرگ ایدئالیست آلمان، معتقد است کسی که معنای درست و حقیقی «فلسفه » را درک کرده باشد، آنگاه خواهد دید که فلسفه در ذات خود چیزی نیست مگر «تحلیل مفهوم آزادی .»
اغلب كساني كه از آزادي سخن گفته اند آن را « نبود مانع » تعريف كرده اند و منظور از مانع آن چيز خارجي كه چنان مقيد باشد كه نتواند جز در محيط خاصي حركت كند. لذا گروه فاقد آزادي گروهي است كه قدرت جنبش از وي سلب شده باشد. اما وجود قواعد معقول و مقبول مخل آزادي نيست بلكه لازمه آزادي است كه موجب نظم و قاعده مي گردد و اين نيز ييشرفت جامعه را بدنبال دارد.
لذا آزادي با قانون منافات ندارد بلكه ضامن آزادي وجود قانوني ست كه مبتني بر اراده مردم باشد پس لازمه آزادي وجود حكومتي دموكراسي است و براي ايجاد چنين حكومتي وجود قانون اساسي ضروري است.
عدم آزادي باعث درد رنج روحي افراد جامعه مي گردد و اين درد و رنج مي تواند باعث افزايش بي ميلي سیاسي، كم كاري، كاهش اميد به زندگي، پژمرده شدن فرديت، تباهي شخصيت و قالبي شدن فكر و سخن و نهايتا انحطاط فرهنگي گردد كه سرآغاز عقب ماندگي هاست .
مقدمه آزادي « تربيت ملي » است و منظور از آن، تربيت افرادي براي همزيستي، پي بردن به حقوق خود؛ احترام به حقوق ديگران؛ عدم سواستفاده از آزادي و مهمتر از همه عشق به سرزميني ست كه آزادي را درآن جستجو مي كند.