همیشه یکی از سوالات اساسی در مورد اموزش این بوده است که ما چگونه می توانیم فرایند تفکر انسان را بهبود این سوال به دنبال این موضوع مطرح شد که انسان سالها قبل پی به این موقعیت برده است ببخشیم. که یادگیری از روی شانس و اتفاق انجام نمی گیرد به گفته ماری فورهند انسان از 1780 به بعدپی برد که یادگیری ربطی به شانس ندارد و آن باید با تلاش و سخت کوشی یادگیرنده قابل دسترسی است و از این زمان تاکنون متخصان آموزش و دست اندر کاران تعلیم و تربیت به دنبال پی ریزی طرح ها و برنامه های متعدد برای افزایش کیفیت یادگیری بوده اند.
بنیامین ساموئل بلوم ( Banjamin Samuel Bloom ) ( 1913-1999 ) پژوهشگر و محقق حوزه روان شناسی یادگیری با الهام از فلسفه روان شناسی غالب دهه 1950 ( روان شناسی شناخت گرا ) به طبقه بندی هدف های آموزشی ( Bloom's taxonnomy ) قابل دسترسی در فرایند اموزشی در سه حیطه شناختی – عاطفی و مهارتی پرداخت .

از ان زمان تاکنون این طبقه بندی مبنای بیشتر طرحهای اموزشی بوده است.بلوم با طبقه بندی خود را به منظور توسعه رفتارهای حاصل از تفکر که معتقد بود در فرایند اموزش و یادگیری مهم هستند آغاز نمود . بلوم در رده بندی خود، یادگیری را به سطوح مختلفی تقسیم می کند و به این ترتیب به آموزشگران این امکان را می دهد که به طور آگاهانه آموزش خود را پیرامون مباحث درسی با اهداف آموزشی و سطح انتظار خود از دانش آموزان / دانشجویان منطبق سازند.
رده بندی بلوم، نه تنها در درک مراحل و سطوح یادگیری که حتی در تعیین اهداف آموزشی دروس و عمقی که آموزشگران می خواهند مباحث درسی را منتقل نمایند، کمک می کند. به صورت وسیعی این طبقه بندی مورد استفاده برنامه ریزان درسی،مدیران،محققان و معلمان مدارس در تمام سطوح اموزشی مورد استفاده قرار گرفته است .

بلوم در نظریه یادگیری آموزشگاهی خود می کوشد تا متغیرهایی که موجب تفاوتهای افراد در پیشرفت تحصیلی می شوند را تعیین کند. وی معتقد است که اگر سه متغیری که مشخص کرده است، به دقت مورد توجه قرار گیرند، یادگیری در آموزشگاه ها به بهترین وجه صورت خواهد گرفت و آموزشگاه ها به سمت یک نظام آموزشی خالی از اشتباه قدم برخواهند داشت. این سه متغیر عبارتند از:
- میزان تسلط دانش آموز بر پیش نیازهای مربوط به یادگیری مورد نظر
- میزان انگیزشی که دانش آموز برای یادگیری دارد (یا می تواند داشته باشد).
- میزان تناسب روش آموزشی با شرایط و ویژگی های دانش آموز (بلوم، ۱۹۸۲) .

فرض زیربنایی نظریه ی آموزشگاهی بلوم این است که اگر شرایط مناسب آموزشی فراهم شوند و برای یادگیری هر دانش آموز زمان کافی در نظر گرفته شود ، همه یا تقریباً همه ی یادگیرندگان می توانند همه یا تقریباً همه ی هدف های آموزشی یک درس را بیاموزند ( بلوم ، ۱۳۷۴) . بدین ترتیب ، اگر روش آموزشی معلم تفاوت های فردی دانش آموزان را در نظر گرفته باشد هر دانش آموز از شرایط آموزشی برخوردار می شود که با شرایط یادگیری او هماهنگ است و بنابراین میزان یادگیری همه ی دانش آموزان به حداکثر می رسد ( کردنوقابی ، ۱۳۸۶ ) .

همچنین باید گفت که دیگر طبقه بندی های مربوط به اهداف اموزشی در طول پنجاه سال گذشته به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم از دیدگاه های بلوم استفاده نموده اند. چهارچوب این طبقه بندی در سه حوزه زیر انجام گرفت :

الف) حوزه شناختی
ب) حوزه عاطفی
ج) حوزه روانی حرکتی

سطوح یادگیری در حیطه ی شناختی

در آموزش مباحث مدیریتی، حوزه شناختی از طبقه بندی بلوم از اهمیت بالایی برخوردار است. بر این اساس تلاش شد هر بخش از اجزا آن تشریح شوند. البته بیان این نکته ضروری است موارد ذکر شده در این مقاله بر اساس مدل اندرسون و کراسهول ( Krathwohl and Anderson ) که اقدام به توسعه مدل بلوم کرده اند ارائه شده است. در حقیقت این اندیشمندان طبقه بندی بلوم را بهبود دادند. برای مثال بلوم در طبقه بندی خود از واژه دانش ( Knowledge ) به عنوان اولین سطح حوزه شناخت یاد
می کند امّا اندرسون و کراسهول در سال 2۰۰1 آن را با عنوان یادآوری و به ذهن سپاری ( Remembering ) ارائه می کنند.

هدف های شناختی با آنچه فراگیر باید بداند و بفهمد سروکار دارد . در این حیطه ، هدف ها از ساده ترین سطوح شناخت به پیچیده ترین و از امور ذاتی محسوس به امور معنوی و غیر محسوس تنظیم شده است . این هدف ها شامل 6 سطح به شرح ذیل است :

1- دانش

2- فهمیدن

3- به کار بستن

4- تجزیه و تحلیل

5- ترکیب

6- ارزشیابی و قضاوت

1) دانش :

اولین سطح شناخت، یادآوری یا به ذهن سپاری است. در نظر بگیرید شما به عنوان یک دانشجو قرار است در دانشگاه سطح شناخت خود را بالا ببرید. اولین گام برای افزایش شناخت در شما، به ذهن سپردن مفاهیم است. شما به عنوان یک دانشجوی مدیریت باید در اولین گام مفاهیم مربوط به مدیریت، منابع انسانی، بازاریابی، کارآفرینی، بازارگانی بین الملل و … را به خاطرتان بسپارید. این مرحله پایه یادگیری و شناخت است. اگر شما این مرحله را به خوبی انجام دهید، وقتی از شما در مورد تئوری سیستم ها سؤال پرسیده می شود می توانید تعریف آن را به یاد بیاورید و بیان کنید .

منظور از دانش این نیست که یادگیرنده بتواند از طریق یادآوری یا بازشناسی شواهدی ارائه دهد ، حاکی از این که اندیشه یا پدیده ای را در جریان آموزش تجربه کرده و به خاطر سپرده است .

مهمترین اشکال وارده به این سطح زیاده روی معلمان در استفاده از آن و سرعت از یاد رفتن مفاهیم به ذهن سپرده شده .

افعال رفتاری مربوط به این سطح عبارتند از : تعریف کردن ، بازشناختن ، برشمردن ، تکرار کردن ، نام بردن ، بیان کردن ، زیر آن خط کشیدن ، با تاکید مشخص کردن ، بازسازی کردن ، بازگو کردن ، به یاد آوردن ، کشیدن ، مرتبط کردن ، فهرست کردن ، ثبت کردن ، تشخیص دادن ، انتخاب کردن

مثال :

- فراگیر بتواند چهار عارضه احتمالی تزریق وریدی را نام ببرد .

- یادگیرنده بتواند سه ویژگی مهم مدیران موفق را ذکر کند .

- یادگیرنده بتواند انواع تست های آزمون شخصیت را ذکر نماید .

2) فهمیدن :

توانایی پی بردن به مفهوم یک مطلب ، تبیین آن با جملاتی که شخص خودش می سازد ، بی آنکه میان آن مطلب دیگر چندان ارتباطی برقرار کند .

سطح دوم در حوزه شناخت، فهم است. اگر بعد از خواندن یک مفهوم، تئوری، یا کتاب توانستید آن را بفهمید شما یک گام در حوزه شناخت به پیش رفتهاید. برای مثال اگر از شما پرسیده شود 4P چیست؟ و شما پاسخ دهید قیمت، محصول، پیشبرد و توزیع شما سطح اول حوزه شناختی را به خوبی طی کرده اید. امّ ا اگر به این نکته هم اشاره کنید که 4P ابزارهای یک بازاریاب برای رقابت در بازار است، آنگاه نشان دادهاید که مفهوم 4P را هم فهم کرده اید. در حقیقت دانشجو در این حالت کارکرد آمیخته بازاریابی را فهمیده است. دقت کنید اگر دانشجویی مرحله به ذهن سپاری را به خوبی انجام دهد امّا به مرحله فهم نرسد مانند یک ضبط صوت است که می تواند مطالبی را که شنیده بازگو نماید امّا درك و فهمی از آن مطالب ندارد. به عبارت دیگر به ذهن سپاری شرط لازم برای فهم است امّا کافی نیست .

این سطوح به اجزای فرعی دیگر تقسیم می شود :

الف: ترجمه ( برگردان )

مهارت برگرداندن یا تغییر دادن مطالب از شکلی به شکل دیگر بدون اینکه معنی و محتوای آن دگرگون شود .

ب: تفسیر

درک تدابیر گوناگون به کار برده شده در انتقال مفاهیم و یک نوع بازآرایی مفاهیم در ذهن است به عبارتی تفسیر شامل شایستگی در تشخیص نکات اساسی و جدا کردن آن از قسمت های کم اهمیت است .

افعال رفتاری مربوط به این سطح عبارتند از : توضیح دادن ، مقابل هم قرار دادن ، بیان لپ کلام ، توصیف کردن ، قرار دادن ، مرور کردن ، معین کردن ، با تاکید مشخص کردن ، تصویر کردن ، فرمولی کردن ، مقایسه کردن ، تشریح کردن ، اشاره کردن ، محاسبه کردن ، توصیه کردن ، گزارش دادن ، ترجمه کردن ، تشخیص دادن ، ارائه دادن ، مقابله کردن

مثال :

- یادگیرنده بتواند مثال هایی برای غذاهای پر کالری و کم کالری ذکر کند .

- یادگیرنده بتواند میزان شیوع بیماری در مناطق تحت پوشش را توضیح دهد .

- یادگیرنده بتواند تالاسمی مینور را از آنمی فقر آهن افتراق دهد .

3) بکار بستن

مرحله سوم در سطوح شناختی، بکارگیری است. اگر دانشجویی توانست آموخته های کلاس بازاریابی را در یک فروشگاه، شرکت یا سازمان بکار گیرد و فروش را افزایش دهد آنگاه به این سطح از شناخت رسیده است. بکارگیری میوه دوره کارشناسی است. دانشجویی که توانسته آموخته های خود را بکارگیرد و از آنها ارزش خلق کند بدون تردید موفق بوده و عمر خود را در دانشگاه تلف نکرده است. امّا اگر دانشجویی با نمرات خوب از دانشگاه فارغ التحصیل شود امّا توان بکارگیری آموخته های خود را نداشته باشد، عملاً بهره ای از آن نبرده است .

بکار بستن عبارت است از توانایی کاربرد اصول علمی ، فرضیه ها ، قضایا و دیگر مفاهیم انتزاعی در وضعیت و موقعیت مناسب ، بدون اینکه هیچگونه راه حلی ارائه شود .

افعال رفتاری مربوط به این سطح عبارتند از : بکار گرفتن ، انتخاب کردن ، مثال زدن ، محاسبه کردن ، آزمودن ، برنامه ریزی کردن ، دسته بندی کردن ، بکار بردن ، حل کردن ، نشان دادن ، تمرین کردن ، استفاده کردن

مثال :

- یادگیرنده بتواند یک رژیم غذایی مناسب برای بیمار تعیین کند .

- فراگیر بتواند شیوه های صحیح انگیزشی را بکارگیرد .

- یادگیرنده بتواند از تکنیک های حل مساله در تصمیم گیری و مدیریت واحد خود به استفاده نماید .

4) تجزیه و تحلیل

گام بعدی در حوزه شناخت تحلیل است. دانشجویی که به این مرحله از شناخت رسیده است می تواند اجزا، روابط و ساختارها را تجزیه و تحلیل کند. دانشجوی رشته مدیریت که درس بازاریابی را به خوبی خوانده، فهمیده و بکار برده می تواند اقدام به تحلیل مطالب و آموخته های خود نماید. آنها را به زبانی متفاوت و ساده تر بیان کند و بکار بگیرد. حتی این مفاهیم را به سایرین آموزش دهد. این بخش از شناخت را باید از دانشجویان کارشناسی و کارشناسی ارشد توقع داشت .

به طور کلی ، تجزیه و تحلیل توانایی ، شکستن مطلب به اجزای تشکیل دهنده آن و یافتن روابط بین اجزا و نحوه سازمان یافتن آنها .

افعال رفتاری مربوط به این سطح : تجزیه و تحلیل کردن ، محاسبه کردن ، نمودار کشیدن ، امتحان کردن ، احتجاج کردن ، استنتاج کردن ، طبقه بندی کردن ، تمیز دادن

مثال :

- یادگیرنده بتواند قسمت های مختلف دستگاه تنفسی را مشخص کند .

- فراگیر بتواند ECD سالمونلا شیگلا در محیط های کشتهای آزمایشگاهی را توضیح دهد .

- یادگیرنده بتواند هرف های اصلی یک مطلب علمی را تشخیص داده و آن را بیان کند .

5) ترکیب

توانایی درهم آمیختن دوباره قسمت هایی از تجارب گذشته با مطالب جدید و بازسازی آن به صورت یک کل تازه و نسبتا انسجام یافته .

افعال رفتاری مربوط به این سطح : خلاصه کردن ، استخراج کردن ، استدلال کردن ، انتخاب کردن ، نتیجه گیری کردن ، تعمیم دادن ، ساختن ، تالیف کردن ، بسط دادن ، بنا کردن ، جمع بندی کردن ، فرمول بندی کردن ، سازمان دادن ، پیش بینی کردن ، طرح دادن ، ترکیب کردن ، جمع آوری کردن ، خلق کردن ، ادغام کردن ، اداره کردن

مثال :

- فراگیر بتواند روش های مختلف جلوگیری از بیماری های عفونی را طبقه بندی کند .

- فراگیر بتواند در مورد روش های کنترل و نظارت بر واحدهای بهداشتی روش جدیدی ارائه نماید .

6) ارزشیابی و قضاوت

در این سطح فرد به شناخت بسیار بالایی دست یافته به طوری که می تواند مفاهیم را به اجزا تقسیم کرده و اجزا و روابط را مورد نقد قرار دهد. دانشجویان در سطح دکترا باید بتوانند اقدام به نقد تئوریها و مفاهیم کنند. می توان نقد و ارزیابی را توانایی شناسایی گپ های تئوریک نیز در نظر گرفت. برای رسیدن به این سطح از شناخت باید تسلط بالایی بر حوزه مربوطه علمی داشت. برای مثال دانشجویی می تواند اقدام به نقد و ارزیابی روش های بازاریابی شرکت X کند که تسلط بالایی بر مفاهیم و شیوه های بازاریابی دارد .

ارزشیابی و قضاوت یعنی توانایی قضاوت درباره امور ، اطلاعات و حتی روش های رو به رو شدن با مسائل است . در واقع ارزشیابی نتیجه جریان شناخت است .

افعال رفتاری مربوط به این سطح : قضاوت کردن ، تصمیم گرفتن ، ارزیابی کردن ، دفاع کردن ، نقد کردن ، اجتناب کردن ، برگزیدن ، بحث کردن ، ارزش گذاری کردن ، ایده دادن ، حمله کردن ، تشخیص دادن ، انتخاب کردن

مثال :

- فراگیر بتواند کودکان را از نظر مصرف مکمل ها و واکسیناسیون ارزیابی نماید .

- بتواند یک مقاله انتقادی درباره استفاده از تنبیه بدنی در مدارس بنویسد .

سطوح یادگیری در حیطه ی عاطفی

هدف های حیطه عاطفی ، آن قسمت از هدف های آموزشی هستند که با نگرش ها ، عواطف ، علایق و ارزش ها سروکار دارند .

سطوح یادگیری در این حیطه به پنج طبقه تقسیم می شوند :

1- دریافت و توجه کردن

2- پاسخ دادن

3- ارزش گذاری

4- سازماندهی ارزش ها

5- تبلور ارزش های سازمان یافته در شخصیت

1) دریافت و توجه کردن

این دسته از هدف ها ، شامل رفتارهایی است که از وجود پدیده خبر می دهد و میل تحمل در برابر شنیدن یا دیدن آن را نمایان می سازد .

نام دیگر این مرحله ، حساس شدن ( Receiving ) است ، در این مرحله دانشجو نسبت به یک موضوع حساس شده و موضوع توجّه دانشجو را به خود جلب می کند .

مثال :

- فراگیر با دقت به رویدادهای سازمان توجه می کند .

- به اتفاقاتی که در کلاس درس می افتند توجه نماید .

2) پاسخ دادن

در این سطح فرد واکنشی در مورد مساله مورد نظرش نشان نمی دهد .

نام دیگر این مرحله ، واکنش ( Responding ) است ، در این مرحله دانشجو علاوه بر توجّه، نسبت به موضوع واکنش نشان داده و با آن درگیر میشود .

مثال :

- فراگیر در مورد عدالت اجتماعی علاقه نشان داده و در مورد آن مطالعه می کند .

3) ارزشگذاری

در این مرحله ، شیء یا واقعه ، پدیده یا رفتاری با ارزش جلوه می کند .

نام دیگر این مرحله ارزش قائل شدن ( Valuing ) است ، در این سطح از حوزه عاطفی، دانشجو برای موضوع یا پدیده مورد نظر ارزش و احترام قائل می شود .

مثال :

- فراگیر در مورد لزوم گسترش عدالت اجتماعی در جامعه خود را مسئول می داند .

4) سازماندهی ارزش ها

عبارت است از ادغام ارزش های مختلف ، رفع تعارضات بین آنها و بنا نهادن یک نظام ارزشی پایدار و منسجم . در این سطح از حوزه عاطفی دانشجو یک سازمان ارزشی را ایجاد کرده و برای موضوع یا پدیده مورد نظر یک جایگاه تعیین می نماید .

مثال :

- فراگیر نیاز به موازنه بین آزادی و مسئولیت اجتماعی را تشخیص می دهد ( دفاع می کند )

5) تبلور ارزش های سازمان یافته در شخصیت

در این مرحله ارزش یا مجموعه ای از ارزش ها در رفتار فرد انعکاس دائم پیدا می کند و در شخصیتش متبلور و جزء فلسفه زندگی او می شود .

نام دیگر این مرحله ، ایجاد شخصیت توسط مجموعهای از ارزشها ( Characterizing ) است ، مجموعه ای از ارزش های درون فرد شکل می گیرد. این مجموعه از ارزش ها موجب می شود رفتار فرد بروز کرده و شخصیت فرد شکل بگیرد .

مثال :

- فراگیر در موقعیت های مختلف متناسب با نظام ارزشی خود ( عدالت خواهی ) عمل می نماید .

ذکر این نکته لازم است که طی مراحل حوزه عاطفی بدون ایجاد شناخت درست در فرد می تواند خطرناك باشد. به عبارت دیگر فردی که به سطوح شناختی توجه لازم را ندارد و در سطح بالایی از سطح ارزشی است نمی تواند رفتار خوبی را از خود بروز دهد .

سطوح یادگیری در حیطه ی روانی - حرکتی

این حیطه شامل مهارت های عملی در زمینه های فنی و حرفه ای ، تربیت بدنی ، هنر ، کار آزمایشگاهی و امثال آنهاست که سطوح زیر را دربر می گیرد :

1- مشاهده و تقلید

2- اجزای عمل بدون کمک

3- دقت در عمل

4- هماهنگی حرکات

5- عادی شدن عمل

1) مشاهده و تقلید

در این مرحله فراگیر به مشاهده رفتار مربی ، که مشغول انجام مهارت مورد نظر است می پردازد .

مثال :

- فراگیر بتواند عملکرد دستگاه سانتریفوژ را مشاهده نماید .

2) اجرا بدون کمک

در این مرحله میزان وابستگی فراگیر به مربی بسیار ناچیز است و نیازی به یاری مستقیم مربی نیست .

مثال :

- فراگیر بتواند در طی کار گروهی شیوه های مختلف آموزشی را با حضور مربی ایفای نقش نماید .

- فراگیر بتواند روش های مختلف استرلیزاسیون را در حضور مربی انجام دهد .

3) دقت در عمل

در این مرحله فراگیر کار را با دقت ، سرعت و ظرافت انجام می دهد و توانایی کنترل اعمال خود را برحسب نیازها پیدا می کند .

مثال :

- فراگیر بتواند تست های تشخیص بروسلوز را انجام دهد .

4) هماهنگی حرکات

یعنی برقراری هماهنگی بین مجموعه ای از اعمال با رعایت نظم و کارایی لوازم .

مثال :

- مقدمه ای بر آمار توصیفی بنویسد .

5) عادی شدن عمل

در این مرحله فراگیر به طور خودکار به انجام دادن کارهای دقیق و موزون عادت می کند .

مثال :

- فراگیر بتواند حل مسئله معادله دو مجهولی را صحیح و در زمان مناسب انجام دهد .

- مهارت های عملی را در زمینه مراقبت از کودک را به میزان 100 % انجام دهد .

اصلاحیه هارو در 1972

حوزه روانی حرکتی مربوط به سطوح حرکتی است که برای ورزشکاران یا مشاغلی ماند جراحی که نیازمند انجام حرکات دقیق هستند کاربرد دارد و در رشته های انسانی و مدیریت مورد استفاده زیادی ندارد. براساس اصلاح هارو در 1972 بر طبقه بندی حوزه روانی حرکتی بلوم، مراحل زیر را می توان در این حوزه در نظر گرفت :
 واکنش های خودکار
 حرکات جنبشی ساده
 ادراکی
 فعالیتهای جسمی
 فعالیتهای حرکتی نیازمند مهارت
 ارتباط غیرمستقیم یا زبان بدن