ابن سینا با اینکه در قرون وسطی زندگی می‌کرده، ولی هرگز روحیه و اندیشه قرون وسطایی نداشته است. او همچون فیلسوفان دوره تجدید حیات علمی و فرهنگی (رنسانس) مخالف هر نوع تحجر و تقلید بوده و سند درستی هر امری را عقل و تجربه می‌‌شناخته و با سعه صدر و دیدی فراتر از زمان و محیط خود به مسائل می‌نگریسته و برای انکار چیزی تا دلیل و برهان روشنی نمی‌یافته، آن را در بوته امکان می‌نهاده است.

از این روی شهود عرفا و کرامات اولیا را از دید عقلی ممکن می‌دانسته و در برخی از رسالات و کتاب‌هایش به توجیه فلسفی آن‌ها پرداخته است. این امر باعث شده عده‌ای نوعی عرفان به وی نسبت دهند و حتی احیاناً او را صوفی وحدت وجودی پندارند، که به نظر بعید می‌نماید. زیرا چنانکه از مطالعه احوال و آثار وی برمی آید او هرگز به سیر و سلوک نپرداخته و راه و روش صوفیان در پیش نگرفته، بلکه از آغاز تا پایان زندگانیش همچنان عالم و فیلسوف و پای بند عقل و استدلال بوده و براستی فیلسوف به دنیا آمده و فیلسوف از دنیا رفته است.

نظر استاد سعید نفیسی:

استاد سعید نفیسی در کتاب پورسینا می‌نویسد:

«اصول الهی بودن روح در فکر او (ابن سینا) جنبه تصوفی پیدا کرده و تا اندازه‌ای هم شاعرانه است چنانکه گویند احتیاج مادی وقتی او را وادار کرده است، که برای رهایی از بدخواهان جامه درویشان بپوشد. ممکن است این حالت را نیز ضرورت به او تلقین کرده باشد.

پس تصوف در افکار او عقیده عارضی‌ است که سبب جلوه اصول عقاید اوست ولی اساس و پایه افکار او نیست.

اما معلوم نیست که مقصود استاد از این عبارت که «ممکن است این حالت را نیز ضرورت به او تلقین کرده باشد» چیست. اگر مقصود این باشد که ابن سینا در تفکرات علمی و فلسفی خود، عقل را از رسیدن به حقایق ناتوان دیده و در نتیجه ناگزیر از کشف و شهود سخن رانده قابل توجیه است. ولی فاقد دلیل و شاهد است. گذشته از این استاد این نکته را روشن نمی کند، که عرفان ابن سینا با عرفان متعارف چه نسبتی دارد آیا او در نهایت و به اقتضای ضرورت به سیر و سلوک پرداخته و به طوری ورای طور عقل قائل شده، یا نه.

نظر استاد محمدتقی جعفری:

استاد فقید آقای محمدتقی جعفری هم در هزاره ابن سینا در اسفندماه 1359 که در تهران تشکیل شد، سخنرانی کوتاهی با عنوان «علم و عرفان از دیدگاه معرفتی ابن سینا» کردند، ایشان بدون اظهارنظر صریح درباره صوفی بودن ابن سینا، روی این نکته تاکید کرده‌اند که در دیدگاه ابن سینا میان علم و عرفان تضادی موجود نیست. اگر مقصود استاد این باشد، که ابن سینا شهود عرفانی و کرامات عرفا را از نظر علمی و فلسفی ممکن می‌دانسته، عقیده‌ای صائب و واقعی است. ولی اگر منظور این باشد که نظر فلاسفه و عرفا در مسائل مربوط یکسان است و در میان آنها اختلافی موجود نیست، نظری ناصواب و غیرواقعی است، که در طول تاریخ میان آنها، همواره اختلاف عقیده موجود بوده است.

نظر تحسین آمیز عرفا نسبت به ابن سینا:

با اینکه عرفا و صوفیان بزرگ، ابن سینا را از خود ندانستند و در طبقاتشان برای وی جایی و مقامی قائل نشدند، اما جمهور این طایفه، عمل و حکمتش را تصدیق کردند و همواره با تعظیم و تکریم و نظری تحسین آمیز به وی نگریستند و او را نماد و نمونه کامل علم و فلسفه زمان و گاهی مولی و رئیس خود شناختند تا آنجا که احیانا در حل مشکلات فکری با تکریم و ادای احترام از وی یاری و ارشاد خواستند.

ادل ادله بر عارف نبودن بوعلی به معنای متعارف

به نظر می‌رسد قوی‌ترین دلیل این است، که بزرگان و مشایخ اهل عرفان و تصوف در طبقات الصوفیه‌ها، تذکره الاولیاءها، کرامات الاولیاءها و نفحات الانس‌ها او را از خود ندانستند و نامش را در عداد عرفا و صوفیه ثبت نکردند. بلکه در عین احترام به شخصیت علمی و فلسفی وی، از روش و طریق وی در رسیدن به حقایق و کمال واقعی انتقاد و نکوهش کردند. در این مقام اسناد و شواهد معتبر و بسیاری در دسترس است که در جهت احتراز از اطناب به قلیلی اکتفا می‌شود.

انتقاد حامد غزالی بر ابن سینا:

ابوحامد غزالی (متوفی 505) آن صوفی و عارف عالم، ابن سینا را به علت پاره‌ای از افکار فلسفیش شدیداً نکوهش می‌کند. نه تنها او را عارف و صوفی نمی‌شناسد، بلکه به فسق و کفرش فتوی می‌دهد. البته در انتقاداتش نامی از ابن سینا نمی‌برد ولی معلوم است که تیرهای انتقادش متوجه ابن سینا است. زیرا به‌حق، او را رئیس مشائیان اسلام و داناترین متفکران زمانش می‌شناسد، که ضمناً اعتراف به مقام والای علمی و فلسفی ابن سیناست و شکست وی را در معنی شکست فلسفه مشاء می‌داند، که غزالی هرچه شدیدتر مخالف آن است.

انتقاد عبدالرحمن جامی از ابن سینا:

نورالدین عبدالرحمن جامی (متوفی 898) عارف وحدت وجودی هرجا مناسبتی پیش آمده، از ابن سینا انتقاد کرده، کتاب‌های وی، از جمله همان الاشارات و التنبیهات را، که متضمن انماطی موافق با عقاید صوفیان است، جانب کفر شناسانده و گفته است:

نور دل از سینه سینا مجوی، روشنی از دیده بینا بجوی

جانب کفر است اشارات او، باعث خوفست بشارات او

فکر شفایش همه بیماریست، میل نجاتش ز گرفتاریست

تحقیق معانی از عبارات مجوی، بی رفع قیود و اعتبارات مجوی

خواهی یابی زعلت جهل شفا، قانون نجات از اشارات مجوی

دست بگسل از شفای او که دستور شقاست، پای یک سو نه ز قانونش که کانون شرست

مشو قید نجات او که مدخولست قانونش، مکش رنج شفای او که معلولست برهانش

انتقادات شیخ بهایی و میرفندرسکی بر ابن سینا:

شیخ بهایی (متوفی 1030) فقیه عارف مشرب وحدت وجودی نظر می‌دهد که اشارات او راهی ننمود، بشاراتش دلی را شاد نکرد، شفایش کاسه زهر است و برهان ثبوت عقول عشرش رسوایی در میان بشر.

راهی ننمود اشاراتش، دل شاد نشد ز بشاراتش

تا کی ز شفایش شفاطلبی، وز کاسه زهر دوا طلبی

رسوا کردت به میان بشر، برهان ثبوت عقول عشر

میر ابوالقاسم فندرسکی (متوفی 1050) عارف و صوفی معروف وحدت وجودی هم در ضمن اشاره به مقام والای شیخ در فهم ظاهری یعنی فلسفه، او را از درک حقیقت ناتوان می‌شناسد و چنین می سراید:

این سخن را در نیابد هیچ فهم ظاهری، گر ابونصرستی و گر بوعلی سیناستی

نظر آن ماري گواشون و هانري كوربن:

در ميان پژوهشگران معاصر نيز درباره گرايش عرفاني ابن‌سينا و نيز برداشت‌هاي عرفاني از برخي از نوشته‌‌‌هاي او سخن بسيار گفته شده و حتي سخن از تصوف ابن‌سينا به ميان آمده است. در اينجا شايان گفتن است كه دو تن از پژوهشگران برجسته معاصر در عرفان و فلسفه اسلامي، درباره بينش و گرايش عرفاني ابن‌سينا، دو برداشت كاملاً مختلف و متضاد دارند.

از يك سو آن ماري گواشون، ابن‌سينا شناس برجسته فرانسوي، در نوشته‌اي كه به پژوهش درباره‌ي رساله‌ي «حي بن يقظان ابن‌سينا» اختصاص داده است، هرگونه تفسير عرفاني، باطني و غنوصي(گنوسيك) اين اثر را منكر مي‌شود و مي‌كوشد كه مضمون اين رساله را به ياري نوشته‌هاي عمده‌ي فلسفي ابن‌سينا توضيح دهد. از سوي ديگر پژوهشگر برجسته ديگر فرانسوي به‌ويژه در عرفان اسلامي، هانري كربن كه در كنار پژوهش‌هاي ارزشمند خود درباره‌ي فلسفه و عرفان اسلامي، دلبستگي ويژه‌اي به عرفان ايراني دارد، به‌نوبه‌ي خود رساله‌ي حي بن يقظان را ويراسته، به فرانسه ترجمه كرده و درباره‌ي آن و دو نوشته‌ي تمثيلي ديگر ابن‌سينا (رساله طير و سلامان و ابسال) به پژوهش‌هاي تاويلي عرفاني- غنوصي ويژه‌اي پرداخته است و به نتايجي كاملاً متضاد با نتيجه‌گيري‌هاي گواشون رسيده است.

وي با تفسير اين آثار، تصويري از آنها به دست مي‌دهد كه با تفاسير شارحان ديگر آنها، از جمله شاگردان ابن‌سينا، به كلي متفاوت است. اما آيا ابن‌سينا واقعاً داراي انديشه‌هاي غنوصي بوده است؟ چنانكه گفته شد ابن‌سينا فيلسوفي است عقل‌گرا  و اگر بتوان نزد وي از عرفان سخن گفت، اين يك عرفان عقل‌گرايانه (راسيونالست) است. عرفاني است كه با جذبه و شور و شطح صوفيانه و با طوري « وراي طور عقل» سر و كار ندارد. بلكه عرفاني است زاييده مستي عقل، عقلي كه از محدوديت‌هاي وجودي خود آگاه مي‌شود و برآشفته مي‌گردد و مي‌كوشد گريبان خود را از چنگ« مقال» برهاند و به «خيال» پناه برد، زيرا شناخت حقيقت از راه گفتگو و آموختن به دست نمي‌دهد، بلكه از راه «مشاهده» دست يافتني است، پس بايد از «رسيدگان به عين» شد نه از «شنوندگان اثر»

نظر فارمر:

فارمر ابن‌سينا را نظريه پردازي بزرگ مي‌داند كه با آراي يونانيان به ويژه اقليدس دلبستگي بسياري داشته است و اضافه مي‌كند كه برخي در بيان بلندي مقام وي در اين فن تا آنجا پيش رفته‌اند كه گفته‌اند: وي به مسائلي پرداخته است كه يونانيان از آن غافل بوده‌اند.

نظر مرتضي مطهري:

مرتضي مطهري درباره ابن‌سينا مي‌گويد: در پاورقي‌هاى جلد دوم «اصول فلسفه و روش رئاليسم» تذكر داده‏ايم، سخن معروف دكارت «من فكر مى‏كنم پس وجود دارم» كه به عنوان فكرى نو و انديشه‏اى پر ارج در فلسفه اروپا تلقّى شده است، حرف پوچ و بى‏مغزى است كه بو‌على آن‌را در نمط سوم «اشارات» با صراحت كامل و در نهايت وضوح طرح كرده و سپس با برهانى محكم باطل كرده است. اگر فلسفه ابن‌سينا براى اروپائيان درست ترجمه شده بود، سخن دكارت با برچسب «ابتكارى نو» و «فكرى تازه» مبناى فلسفه جديد قرار نمى‌گرفت. اما چه بايد كرد كه فعلاً هر چيزى كه مارك اروپائى دارد رونق دارد اگر چه سخن پوسيده‏اى باشد كه سال‌هاست ما از آن گذشته‏ايم.

و در نهايت اين‌كه: «تاثير انديشه هاي ابن‌سينا در جهان غرب حيرت آور است. اسكولاستيك قرون وسطي با شناختن آثار و انديشه‌هاي اين نابغه‌ي ‌شرق به طوركلي عوض مي‌شود. چنانچه اي تاثير كه از اواخر قرن 12 تا سده‌ي 15 چشمگير تر است؛ ما را ياري مي‌دهد تا به اهميت و عظمت نقش و سهم مسلمانان در فلسفه پي ببريم.»