عامليت و ساختار در رشد انسان
مفهوم عمل و عامليت انسانی در حوزه تاريخ زندگی و همچنين در موج جديد مطالعات مسير زندگی، که افراد را در بافت اجتماعی مورد بررسی قرار میدهد، مورد توجه بوده است. در داخل محدوديتهای جهان، افراد خود از بين گزينههای مختلفی که مسير زندگیشان را میسازد، دست به انتخاب میزنند. تفاوتهای فردی با متغيرهای محيطی جهت ايجاد بروندادهای رفتاری تعامل میکنند و نقش فرد و ساختار در انتخابهای موجود در مسير زندگی بيش از پيش برجسته میشود. ديدگاههای نظری در دهههای اخير معتقد بودهاند که افراد خود مسير زندگی خويش را تعيين میکنند (الدر، 1994).
انقلاب شناختی و به خصوص نظريه شناختی- اجتماعی بندورا ، در زمينه خودکارايی ، بيش از پيش اهميت عامليت انسانی را در ساختار اجتماعی و محدودههای عملکردی مطرح نموده است. بندورا خودکارايي را "اعتقاد يک فرد به قابليتهای خود در سازماندهی و انجام يک رشته فعاليتهای مورد نياز برای مديريت شرايط و وضعيتهای مختلف" تعريف میکند (بندورا، 1995، ص2). به عبارت ديگر خودکارايي، اعتقاد يک فرد به توانايي خود جهت موفق شدن در يک وضعيت خاص است. به عقيده بندورا اين اعتقاد عامل تعيين کننده تفکر، رفتار و احساس فرد است.
تقريباً همه افراد میتوانند تشخيص دهند که چه هدفهايي را میخواهند و يا چه چيزی را میخواهند تغيير دهند، ولی به عمل تبديل کردن اين برنامهها با توجه به ساختار امکان پذير است. ِاکلس (2008) معتقد است که دو مجموعه از عقايد به طور مستقيم با مفهوم عامليت انسانی در ارتباط هستند:
1) انتظارات فرد از موفقيت و
2) اهميت و ارزش فرد برای گزينههای متعددی که در يک موقعيت در دسترس هستند.
از نظر اِکلس تجربهها و نگرشهای شخصی و عقايد روانشناختی از جمله اسنادهای سببی، نقاط کنترل عقايد، کليشههای نقشهای اجتماعی، اهداف کوتاه مدت و بلند مدت، و خودپنداره فردی و اجتماعی نقش مهمی را در چگونگی عمل فرد در يک موقعيت يا انتخاب يک گزينه بازی میکند(اِکلس، 2008).
عامليت انسانی و نظريه خودکارايي
مفهوم خودکارايي در مرکز نظريه شناختی-اجتماعی بندورا قرار دارد. نظريه بندورا بر نقش يادگيری مشاهدهای، تجربيات اجتماعی و جبرگرايي تقابلی در رشد شخصيت فرد تأکيد میکند. براساس نظر بندورا، نگرشها، تواناييها و مهارتهای شناختی هر فرد تشکيل دهنده چيزی است که سيستم خود ناميده میشود. اين سيستم در چگونگی درک ما از شرايط مختلف و چگونگی رفتار ما در واکنش به آنها، نقش عمدهای ايفاء میکند. خودکارايي، بخش مهمی از اين سيستم خود است.
خودکارايي هر فرد نقش مهمی را در چگونگی رويکرد و نگرش او به هدفها، وظايف و چالشها بازی میکند. رشد عامليت انسانی و نظريه خودکارايي در مسير زندگی است و از چهار منبع اصلی نشأت میگيرد:
1- تجربيات موفق . مؤثرترين راه برای رشد يک حس قوی کارايي، از طريق تجربيات موفق است.
2- مدلسازی اجتماعی . مشاهده موفقيت ديگران در انجام يک کار، منبع مهمی برای خودکارايي است. به گفته بندورا مشاهده آدمهای مشابه خودمان که با تلاش پيگير به دستاوردهای موفقی نايل میشوند، اين اعتقاد را در مشاهدهگر تقويت میکند که او نيز دارای قابليتهايي است که میتواند از عهده فعاليتهای مشابه به نحو موفقيتآميزی برآيد.
3- ترغيب اجتماعی . بندورا اظهار میدارد که افراد از طريق ترغيب و تشويق ديگران نيز میتوانند متقاعد شوند که دارای مهارتها و قابليتهای لازم برای موفقيت میباشند.
4- واکنشهای روانی . واکنشهای هيجانی و روانی ما نسبت به شرايط و وضعيتهای مختلف نيز نقش مهمی را در خودکارايي ايفاء میکند. بندورا نه تنها شدت واکنشهای هيجانی و فيزيکی، بلکه به چگونگی درک و تفسير آن نيز اهميت میدهد( بندورا، 1977).
ساختار اجتماعی
بحث از عامليت انسانی بدون توجه به نقش ساختار در شکلدهی رشد به نظر ناکامل میرسد. تمامی تفاوتهای فردی و شاخصهای روانشناختی بايد در ميان هنجارهای تاريخی و فرهنگی و عقايد و رفتارهای والدين، همالان و رسانههای جمعی ديده شود. ارتباط متقابل فرد و بافت در نظريه بران فن برنر (1977) شايد بيش از هر نظريه ديگری برجسته شده باشد. برانفنبرنر معتقد است که کودکان در خلاء رشد نمیکنند بلکه رشد آنها در بافت خانواده، محله، جامعه، کشور و جهان صورت میگيرد.
نقش ساختار در شکلدهی ادراک فرد از خويشتن و خودپنداره شخصی، ادراک فرد از وظايف و نقشهايي که هويت او را خلق میکنند کاملاً روشن است. اِکلس و همکارانش (2008) با مثالی تعامل بين عامليت انسانی و ساختار را نشان میدهند:
اگر دانشآموزی به توانايي خود در انجام کارهايش اطمينان داشته باشد و ارزش شخصی بالايي را نيز برای انجام تکاليف مدرسه قائل باشد به احتمال زياد مدرسه را ادامه میدهد و در تکاليف يادگيری درگير میشود. تأثير محيط را نيز نمیتوان در اين شرايط ناديده گرفت؛ صلاحيت تحصيلی دانشآموز علاوه بر دورن خودش از ديدگاه ديگران (والدين، معلمان و همالان) نشأت میگيرد.
بنابر اين دانشآموزی که دارای سابقه شکست طولانی در سالهای اوليه مدرسه است و از طرف معلم نيز توانايي تحصيلیاش مورد ترديد قرار میگيرد، به نظر نمیرسد که بتواند با سطح بسندهای از عزت نفس تحصيلات خود را دنبال کند (اکلس، 2008).
چارچوبهای نظری در عامليت انسانی
سئوال درباره اينکه چگونه عامليت انسانی در مواجه با محدوديتهای فرهنگی و ساختاری مفهومسازی و عملياتی میشود از جانب بسياری از پژوهشگران مورد توجه قرار گرفته است. تمايل روانشناسان به ايجاد چارچوب نظری برای توجيه چگونگی تأثير ساختار بر روی فرد و چگونگی تأثير فرد بر روی ساختار باعث شکلگيری نظريههای متعددی شده است. دو ديدگاه اصلی که بيشتر به اين موضوع پرداختهاند نظريه تحليل اثرات انتخاب و نظريه مسير زندگی است. هر دو نظريه تأثير ويژگیها و اعمال فردی را بر روی محيط اجتماعی مجاور فرد برجسته میسازند.
- نظريه اثرات انتخاب. براساس اين ديدگاه ارتباط بين ساختار اجتماعی و بروندادهای شخصی ممکن است بازتاب تأثير شرايط ساختاری بر روی فرد يا بالعکس باشد. برای نمونه در جامعهشناسی پزشکی میتوان به ارتباط بين موقعيت اقتصادی- اجتماعی و سلامت روانی اشاره نمود. جاييکه شرايط اقتصادی- اجتماعی پايين در پيوند با شرايط زندگی باعث کاهش سلامت روانی میشود، همچنين مشکلات مرتبط با سلامت روانی نيز مانع پيشرفت اقتصادی-اجتماعی میگردد.
نظريه اثرات انتخاب، فرايند انتخاب را ممکن است به عنوان نتيجه تصميمهای هوشيارانه خود فرد (از جمله اينکه فرد دچار افسردگی شديد ممکن است شغلی را با درآمد پايين ترجيح دهد)، تطبيقهای محيطی ناهشيارانه (از جمله زمانی که فردی دچار افسردگی شديد است ممکن است کارفرمايش به تدريج انتظارات مربوط به عملکرد شغلیاش را متناسب با شرايط او تعريف کند) و فعاليتهای ديگران (از جمله اينکه فرد دچار افسردگی شديد به خاطر شکست در برآوردهسازی انتظارات شغلیاش اخراج میشود) بداند. بنابر اين تأثير عامليت انسانی در ساختار اجتماعی و هر شرايطی کمتر يا بيشتر قابل تعريف است (مک لود و ليولی ، 2003، ص. 84).
- نظريه مسير زندگی. پارادايم مسير زندگی به مفهومسازی نقش عامليت انسانی در زندگی اجتماعی و در احتمال تأثير عوامل مختلف در انتخابهای فردی، گرايشها و اعمال فردی در رشد مسير زندگی میپردازد. اين ديدگاه نقش تجارب فردی و عامليت انسانی در ساخت مسير زندگی را از يک سو و از سوی ديگر نقش ساختار اجتماعی و تأثير آن در روند شکلدهی و حرکت در مسير زندگی را مورد تأکيد قرار میدهد. افراد تصميمهای هوشمندانهای را جهت تغيير مسير زندگیشان به منظور بهبود موقعيتشان يا در جهت تحقق بخشيد به آرزوهايشان در چارچوب ادراک شده (ساختار اجتماعی) اتخاذ میکنند (الدر، 1981).
عامليت و ساختار در ديدگاه اِکلس
اکلس با توجه به نظر اِلدر (نظريه مسير زندگی) معتقد است که چهار خصيصه در نظريهاش برای درک تفاوتهای فردی و گروهی در خط سير مسير زندگی دارای اهميت ويژهای است. او اين چهار خصيصه را در زير خلاصه نموده است (اکلس، 2008، صص 234 تا 236):
- انتخاب آگاهانه يا ناآگاهانه افراد درباره اينکه چگونه وقتشان را بگذرانند و تلاشهایشان را هدايت کنند باعث میشود در بين افراد و گروهها در التزام و پيشرفت تحصيلیشان تفاوت ايجاد شود. البته با توجه به نظر الدر و تأکيد او بر روی ساختار، ما فرض میکنيم که انتخابهای تحصيلی به طور وسيعی از تجاربی که فرد در مدرسه و خانه داشته است نيز تأثير میپذيرد.
- اگرچه افراد ازبين گزينههای مختلف دست به انتخاب میزنند، آنها به طور فعال يا هوشيارانه تمام گزينههای در دسترس را در تصميمگيریهایشان لحاظ نمیکنند. بسياری از گزينهها به دليل عدم آگاهی از وجود آنها مورد بررسی قرار نمیگيرد، برخی نيز به دليل اينکه فرد تصور میکند قادر به دسترسی به آنها نيست کنار گذاشته میشوند.
برای مثال يک دليل برای درگيری کامل در تکاليف مدرسه اين است که دانش آموز آن را سرمايهگذاری زمان و انرژی برای دستيابی به موقعيتهای شغلی و تحصيلی در آينده میداند. حال اگر ديدگاه دانشآموز نسبت به آينده اينگونه باشد که تحصيل را ادامه نخواهد داد و شغلش با آموزش دانشگاهی ارتباط و پيوندی ندارد، به نظر غيرممکن میرسد که وقت زيادی را بر روی کارهای مدرسه صرف کند. همچنين اگر خوب عمل کردن در مدرسه به عنوان قسمتی از هويت شخصی و اجتماعی دانشآموز نباشد و او به وسيله والدين و دوستانش تشويق نشود، گذاردن زمان و تلاش جهت درست انجام دادن تکاليف مدرسه احتمالاً برای او ارزش شخصی پايينی خواهد داشت.
البته، ترتيب و نوع گزينههای در دسترس نيز به طور وسيعی به موقعيتها و ساختار فرهنگی وابسته است. افراد ممکن است به خاطر فرصتهای محدود آموزشی در زندگیشان، کمتر امکان رفتن به مدرسه را داشته باشند. برای مثال بسياری از کودکان در جوامعی زندگی میکنند که مدرسه ندارد يا اگر هم دارد منابع بسيار اندکی در دسترس است. همچنين، بسياری از کودکان نيز در جوامعی زندگی میکنند که دسترسی به مدرسه به دليل خصوصيات و شرايط مدرسه، ارزشها و نيازهای زيستی خانواده يا خواهر و برادر و يا خطرات موجود در مکانیکه اين کودکان زندگی میکنند- خطرات مرتبط با خشونت اجتماعی، تبعيض نژادی يا جنگ- دشوار يا حتی خطرناک است.
- تصميمهای مرتبط با پيشرفت در داخل يک بافت اجتماعی پيچيده، که برای هر فرد دامنهی وسيعی از انتخابها (انتخابهايي که دارای پيامد فوری يا بلندمدت هستند) را فراهم میآورد، گرفته میشود. اين انتخابها معمولاً در بين دو يا چند گزينه مثبت، يا دو يا چند گزينه که دارای جنبههايي مثبت و منفی هستند صورت میگيرد. برای مثال، تصميم در مورد صرف زمان بر روی مطالعه و تسلط بر دروس مدرسه در بافت تصميمهای ديگر (نظير گذراندن وقت با دوستان، تکميل ساير مهارتها و کمک در خانه، بازی در مدرسه و يا اختصاص زمان برای تأمين خانواده و تعهدات اجتماعی) اتخاذ میشود. با دادن احتمال بالای موفقيت، فرض بر آن است که فرد آن رفتارها و وظايفی را انتخاب میکند که برای او از ارزش شخصی بالاتری برخوردارند.
اِلدر در کارهای خود بر روی فقر، کلاس اجتماعی و افسردگی شديد بيان میکند که بسياری از افراد حتی فرصت انتخاب را ندارند. بعضی در مدارسی با منابع محدود و معلمان ناتوان و کم سواد تحصيل میکنند، بعضی ديگر نيز مدرسه برای رفتن ندارند و يا از رفتنشان به مدرسه به دلايلی نظير 1) اجبار، محدوديت و عدم توان خانواده، 2) خطرات موجود در جامعه در ارتباط با جنگ، تعصب يا تبعيض نژاد، 3) هنجارهای اجتماعی درباره کسانی که به مدرسه میروند و 4) ناتواناييهای جسمانی، شناختی و عاطفی جلوگيری میشود.
- چهارمين خصيصه نظريه اِکلس که با نظريه مسير زندگی اِلدر در ارتباط است بيان میکند که فرايندهای مرتبط با اطمينان تحصيلی و ارزش شخصی پويا و رشد يابنده هستند. به عبارت ديگر ويژگیهای فردی و ويژگیهای موقعيتی به عنوان عناصر مختلف سيستم خود عمل کرده و در زمانهای مختلف يکی بر ديگری برتری بيشتری دارد. همچنين عناصر سيستم خود نيز در طول زمان در پاسخ به تجارب و وظايف معين تغيير میکنند (تغيير در تواناييهای شناختی، عقايد تبيينی، فشار اجتماعی و تأثير اجتماعی و فرهنگی).
بحث و نتيجهگيری
بررسی تعامل ساختار و عامليت انسانی پيش از مطرح شدن در روانشناسی در جامعهشناسی به عنوان يکی از مسايل اساسی حاکم بر نظريهها بوده است. علاقه به پيوند در ساختار و عامليت در کارهای شماری از نظريه پردازان وابسته به سنت اروپايي به چشم میخورد. نظریههای مختلفی درباره رابطه عاملیت و ساختار از دیدگاه جامعه شناسی مطرح شده است:
1) نظریاتی که اصالت را به ساختار و ساخت اجتماعی میدهند و آن را عنصر تعیین کننده در تعبیر و تفسیر اجتماع میدانند،
2) ديدگاههايي که به اصالت ذهن یا عاملیت در تحولات و مطالعات و تحلیل معتقدند و
3) نظریاتی که اصالت را به رابطه بین عاملیت و ساختار می دهند و سعی در ایجاد ارتباط بین این دو عامل دارند.
آنتونی گيدنز (جامعه شناس مشهور بريتانيايي) دانشمندی است که سعی دارد بر دوگانگی ساختار و عامليت چيره شود. گیدنز با جدا کردن عاملیت ازنیتهای کنشگران میخواهد نشان دهد که بدون دخالت عوامل انسانی هیچ رویدادی در سطح جامعه نمیتواند پدید آید و نشان میدهد که کنشهای کنشگران همان چیزی است که کنشگر نیتش را کرده است. به نظر او ساختارها و عوامل انسانی پدیده ای جدا از هم نیستند و در دو قطب متفاوت قرار ندارند. او هم به جنبهی خارجی ساختار و هم به نقش فعالانه و خلاقانه کنشگران در شکل گیری ساختارها توجه میکند(راسخ، 1388).
در روانشناسی نيز مسأله عامليت و ساختار به موازات نظريههای جامعه شناسی مورد تحليل و بررسی قرار گرفته است. در برخی از نظريات روانشناسی بر روی تأثير عامليت و در برخی بر روی تأثير ساختار تأکيد شده است. ولی با ظهور نظريههای شناختی- اجتماعی و بافتی شاهد آن بودهايم که تحول نه تنها از ديدگاه عامليت بلکه از ديدگاه ساختار نيز مورد توجه و بررسی قرار گرفته است. نظريه شناختی-اجتماعی بندورا گامی موثر در ايجاد اين پيوند به حساب میآيد. بندورا با تأکيد بر خودکارايي در شکلگيری رفتار، منشأ خودکارايي را علاوه بر درون فرد از ساختار و تجربيات او در محيط اجتماعی میداند.
علاوه بر ديدگاه بندورا با بررسی نظريه اثرات انتخاب و مسير زندگی در اين مقاله سعی شد تا ديدگاهی روشن در حوزه ارتباط بين ساختار و عامليت ارايه شود. اِکلس نيز با چارچوب بندی نظريه خود براساس ديدگاه الدر توانست تا حدود زيادی به تحليل پيوند بين عامليت و ساختار در انتخابها و کنشهای فردی بپردازد. چهار خصيه نظريه اِکلس ديدی روشن از عامليت انسانی، ساختار و تعامل بين اين دو به ما میدهد. به هر حال بررسی رفتار بدون در نظر گرفتن ويژگیها و تفاوتهای فردی و ساختاری که رفتارها و تصميمها در آن اتفاق میافتد به نظر بیمعنی میآيد. مک لود و ليولی (2003) معتقدند که شخصيت فرد را بايد در چارچوب محيط اجتماعی او تفسير نمود و تصميمهايي که فرد میگيرد تا حد زيادی برآمده از ساختاری است که او در آن زندگی میکند.
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .