1ـ امام سجاد عليه ‏السلام و تشويق فرزدق

در «رجال كشي» آمده است: هشام بن عبدالملك در زمان وليعهدي خود به زيارت خانه ‏ي خدا آمد و وارد مسجدالحرام شد پس از طواف خانه‏ ي خدا مي‏ خواست حجرالاسود را ببوسد، ولي انبوهي جمعيت به او اجازه نمي ‏داد. بنابراين، منبري براي او آماده كردند كه وي بر روي آن نشست و اهل شام، پيرامون او را گرفتند. در اين هنگام، علي بن الحسين عليه ‏السلام با چهره ‏اي نوراني و زيبا وارد مسجدالحرام شد و خانه‏ ي خدا را طواف كرد. چون خواست حجرالاسود را استلام كند، مردم براي او راه باز كردند و او دست خود را به حجرالاسود رساند. مردمي كه پيرامون هشام بودند شگفت‏ زده شدند كه چگونه وليعهد اجازه نيافت حجرالاسود را ببوسد، ولي براي اين جوان ناشناس، راه گشوده شد؟

از هشام پرسيدند كه آن جوان كيست. وي پاسخ داد: او را نمي‏ شناسم. در اين هنگام، فرزدق؛ شاعر دربار مروانيان كه در كنار هشام ايستاده بود، گفت: «اي هشام! اگر تو او را نمي‏ شناسي، من او را مي ‏شناسم». آن گاه در قصيده ‏اي 80 بيتي، امام سجاد عليه ‏السلام را معرفي كرد. هشام از اين كار فرزدق سخت برآشفت. از اين‏ رو، او را به زندان افكند و حقوق او را از بيت ‏المال قطع كرد. چون امام سجاد عليه ‏السلام از اين موضوع آگاه شد، به اندازه ‏ي مخارج چهل سال را به فرزدق عطا فرمود و افزود: «اگر مي ‏دانستم كه به بيش از اين نياز داري، عطا مي‏ كردم».1

 

2ـ امام باقر عليه ‏السلام و تشويق كميت بن زيد اسدي

روزي كميت بن زيد اسدي، شاعر بزرگ شيعي بر امام باقر عليه ‏السلام وارد شد و اشعاري را خدمت ايشان خواند. امام باقر عليه ‏السلام هديه ‏اي به همراه جامه ‏اي به او داد. كميت گفت: به خدا سوگند! من شما را به خاطر مسايل دنيوي برنگزيدم. اگر چنين مي ‏خواستم به كساني روي مي ‏آوردم كه دنيا را در چنگ خود دارند. شمارا براي ارزش‏ هاي عالي انساني و ديني برگزيده ‏ام. از اين رو، لباس شما را كه نمونه ‏اي از معيار انتخاب شماست، برمي‏ گزينم.2

 

3ـ علي عليه ‏السلام و تنبيه نجاشي

نجاشي، شاعري زبردست و از ياران علي عليه ‏السلام بود كه با اشعار حماسي خود در جنگ صفين اصحاب علي عليه ‏السلام را به جنگ با شاميان ترغيب مي‏ كرد. روزي در ماه مبارك رمضان از كوچه‏ هاي كوفه مي‏ گذشت كه يكي از خوارج، او را صدازد و گفت: «بره‏ ي فربه ‏اي دارم. بيا تا آن را بكشم و كبابي لذيذ نوش جان كنيم.»

نجاشي به خانه ‏ي او رفت و پس از خوردن كباب، شراب نوشيدند. سپس با وضع نامناسبي از خانه ‏ي آن مرد خارجي بيرون آمد. مردم او را نزد علي عليه ‏السلام آوردند. حضرت به او 80 تازيانه زد. سپس او را زنداني كرد. بامداد روز بعد، او را خواست و بيست تازيانه ‏ي ديگر به او زد. نجاشي گفت: «80 تازيانه حدّ شراب را به من زدي. اين بيست تازيانه چه بود؟ علي عليه ‏السلام فرمود: براي گستاخي‏ات كه در ماه رمضان، شراب نوشيده و حرمت ماه رمضان راشكسته ‏اي».3

 

4ـ علي عليه ‏السلام و تنبيه نسبت‏ دهندگان ناروا

دو مرد با هم نزاع مي‏ كردند. يكي از آنان، به فرد مقابل، دشنام داد و گفت: پدرت ديوانه است (ديوانه پدر)! ديگري نيز همان نسبت را به او داد. آنان را نزد علي عليه ‏السلام آوردند. حضرت، تازيانه را به دست اولي داد و گفت: 20 ضربه به او بزن. سپس تازيانه را از دستش گرفت و به دست دومي داد و گفت: تو نيز 20 ضربه به او بزن بدين ترتيب، هر دو را تنبيه كرد.4

1ـ مستدرك الوسايل، محدث نورى، ج 10، ص 395.

2ـ ادبيات انقلاب در شيعه، صادق آيينه وند، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1359، ج 1، ص 63.

3ـ جايگاه روش‏هاى تنبيه در تعليم و تربيت، ص 52.

4ـ جايگاه روش‏هاى تنبيه در تعليم و تربيت، ص 53.