تشويق و تنبيه در اخبار معصومين عليهم السلام
اساسي ترين هدف پيامبران و پيشوايان معصوم عليهم السلام شكوفاسازي فطرت الهي در انسان ها بود. آنان براي اين مهم، از دو عامل تشويق و تنبيه بهره مي بردند، به گونه اي كه سفارش به بهره گيري از اين دو عامل تربيتي در سخنان آنان بسيار به چشم مي خورد. اينك به نمونه هايي از سخنان معصومين عليهم السلام درباره ي تشويق و تنبيه مي پردازيم.
الف ـ تشويق
1ـ تشويق كردار نيك كودكان
عَطَس غلام لم يبلغ الحلم عند النبي صلي الله عليه و آله فقال: الحمداللّه فقال له النبي صلي الله عليه و آله: بارك اللّه فيك.1
پسر بچه اي كه بالغ نشده بود، نزد پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله عطسه كرد، و پس از آن گفت: «الحمداللّه». پيغمبر صلي الله عليه و آله به او فرمود: «آفرين بر تو باد».
2ـ تشويق به كار
پيامبر اكرم درباره ي كسي كه زندگي اش را با دست رنج خود اداره ميكند، فرموده است:
من اكل من كد يده كان يوم القيامة في عداد الانبياء و يأخذ ثواب الانبياء.2
كسي كه از دسترنج مشروع خود زندگي كند، در قيامت با پيامبران محشور مي شود و مانند آنان پاداش مي گيرد.
3ـ تشويق محبت به كودكان
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در خطبهاي درباره ي وظيفه ي مردم در ماه مبارك رمضان فرمود:
و قروا كباركم و ارحموا صغاركم.3
به بزرگسالان خود احترام كنيد و به كودكان خويش، ترحم و عطوفت ورزيد.
همچنين در جاي ديگر مي فرمايد:
ليس منا من لم يرحم صغيرنا.4
از ما نيست كسي كه به كودكان مسلمانان، رحمت نكند و محبت نورزد.
4ـ تشويق بوسيدن كودكان
و قال عليه السلام: اكثروا من قبلة اولادكم فانَّ لكم بِكُلِّ قُبْلَة دَرَجَةً.5
فرزندان خود را بسيار ببوسيد، زيرا در هر بوسيدن، درجه اي براي شما است.
5ـ تشويق به شاد كردن كودكان
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله درباره ي شاد كردن كودكان مي فرمود:
مَن فرح ابنته فكانما اعتق رقبة من ولد اسماعيل و من اقر عين ابن فكانما بكي من خشية اللّه.6
كسي كه دختر بچه ي خود را شادمان مي كند، مانند كسي است كه بندهاي را از فرزندان حضرت اسماعيل عليه السلام آزاد كرده باشد. آن كسي كه پسر بچه ي خود را شاد و ديده ي او را روشن كند، مانند كسي است كه ديده اش از خوف خداوند گريسته باشد.
بيان چنين پاداش هايي براي شاد كردن كودكان، در راستاي شادكردن كودكان به پدر و مادر است.
6ـ تشويق پدر و مادر و مربيان به آموزش ديني كودكان
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله آموزگاري را كه نام خدا را به كودكان مي آموزد، سزاوار پاداشي بزرگ هم چون در امان ماندن از آتش عذاب الهي مي داند:
اِنَّ المعلم اذا قال للصبي بسم اللّه كَتَب اللّه له و للصبي و لوالديه برائةً من النار.7
آنگاه كه آموزگار نام خدا را به كودك بياموزد، خداوند آموزگار، كودك و پدر و مادر كودك را از عذاب در امان مي دارد.
7ـ تشويق به پرورش نيك فرزندان
امام سجاد عليه السلام درباره ي حق فرزند بر پدر و مادر مي فرمايد:
فاعمل في امره عمل من يعلم انه مثاب علي الاحسان.8
درباره ي كودكت رفتار كسي را داشته باش كه مي داند به دليل تربيت نيكوي فرزندش، پاداش مي گيرد.
8ـ تشويق به اصلاح خود و مبارزه بانفس
امام كاظم عليه السلام از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نقل مي كند كه پيامبر به سربازان كه از جبهه ي جنگ برگشته بودند فرمود:
مَرْحبا بِقَوم قضوا الْجهاد الاصْغَر وَ بقي عَلَيْهِم الْجهاد الاكْبَر. قيل يا رسول اللّه و ما الجهاد الاكبر قال جهاد النفس.9
آفرين به مردمي كه جهاد اصغر را انجام داده و جهاد اكبر بر دوش آنان باقي مانده است. عرض شد يا رسول اللّه! جهاداكبر كدام است؟ فرمود: جهاد بانفس.
1ـ اصول كافى، محمدبن يعقوب كلينى، ج 4، ص474.
2ـ الحديث، مرتضى فريد، ج 3، ص 8.
3ـ همان، ص 58.
4ـ همان، ص 58.
5ـ همان، ص 40.
6ـ الحديث، ص 80.
7ـ همان، ج 3، ص 92.
8ـ تحف العقول، ص 263.
9ـ تحف العقول، ص 308.
ب - تنبيه
1ـ تنبيه فرزند بي ادب
امام باقر عليه السلام فرمود:
نَظَرَ اَبي الي رَجُلٍ وَ مَعَهُ اِبْنَهُ يَمشي وَالاِبنُ مُتَّكيٌ عَلي ذراعِ الابِ. قالَ فَما كلَّمَهُ ابي مقتاله حتي فارَقَ الدنيا.1
پدرم (زين العابدين عليه السلام) پدر و پسري را در رهگذر ديد كه با هم راه مي رفتند ولي پسر بي ادب، و از خودراضي هنگام راه رفتن به بازوي پدر تكيه كرده بود. پدرم از اين كار ناپسند پسر آن چنان خشمگين شد كه تا پايان زندگي با آن پسر سخن نگفت.
2ـ تنبيه بنده ي عصيانگر
اميرالمؤمنين علي عليه السلام فرمود:
اِضرِب خادِمُكَ اذا عَصَي اللّه، وَاعفُ عَنهُ اذا عَصاكَ.2
اگر خدمتگزارت، از خدا نافرماني كرد، او را تنبيه كن، ولي اگر از شخص تو نافرماني كرد، او را ببخش.
3ـ سرزنش انسان بي تفاوت
پيامبراكرم صلي الله عليه و آله فرمود:
لَيس بمومنٍ مَن باتَ شَبعانا وَ جارُهُ طاويا.3
كسي كه سير بخوابد و همسايه اش گرسنه باشد، با ايمان نيست.
4ـ كيفر يونس به دليل ترك أولي
حضرت يونس عليه السلام از پيامبران الهي بود كه 33 سال به تبليغ وارشاد مردم پرداخت. در اين مدت، تنها يك عابد و عالم به او ايمان آوردند.ولي ديگران همچنان به بت پرستي خود ادامه دادند.
حضرت يونس عليهالسلام به پيشنهاد عابد تصميم گرفت مردم قومش رانفرين كند. آنگاه به او وحي شد كه، عذاب الهي در فلان زمان فرا مي رسد. هنگامي كه زمان نزول عذاب نزديك شد، يونس، به همراه مرد عابد از ميان قوم خويش بيرون رفت و به ساحل دريا رسيد در آنجا يك كشتي پر از جمعيت و بار را ديد و از آنان خواست كه او را نيز همراه خود ببرند.
آنان پذيرفتند و او سوار كشتي شد. ناگهان در ميانهي راه، ماهي بزرگي (نهنگ) سر راه كشتي را گرفت و دهان گشود. گويا غذا مي خواست. قرعه به نام يونس افتاد و او را به دريا افكندند.4
فَالتَقَمَهُ اَلحُوْتُ وَ هُو مُليمٌ.5
ماهي بزرگ، او را بلعيد، در حالي كه سزاوار سرزنش بود.
5ـ تنبه ي بسيار لطيف براي انساني كامل
نقل كرده اند كه روزي پيامبراكرم صلي الله عليه و آله به ديدار فاطمه عليها السلام رفت، ولي وارد خانه نشد وبازگشت. زماني كه علي عليه السلام به خانه آمد، فاطمه عليها السلام، ماجرا را براي او بازگفت. علي عليه السلام نزد پيامبر صلي الله عليه و آله رفت و علت را جويا شد. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: «پرده اي نقش دار به در خانه آويخته ديدم» و سپس اضافه كرد: «مرا با دنيا چه كار؟»
علي صلي الله عليه و آله نزد فاطمه عليها السلام بازگشت و آن چه از پيامبر صلي الله عليه و آله شنيده بود، بازگو كرد. علي عليه السلام گفت: «آن پرده را نزد فلان كس بفرست، چون خانواده اي نيازمندند».6
1ـ الحديث، ج 3، ص 343.
2ـ غررالحكلم، ج 2، ص 194.
3ـ مستدرك الوسايل، ج 8، باب 74، ص 429، ج 9898.
4ـ داستان دوستان، محمد، اشتهاردى، ج 5، ص 86.
5ـ صافات، 142.
6ـ اسلام و تعليم و تربيت، ج 2، ص 209.
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .