تئوري نقشگيري سلمن
مطابق با نظريه سلمن كودكان به تدريج كه توانايي تميز ديدگاهخودشان از ديدگاه ديگران را پيدا ميكنند به درك بهتري از خودشان و ديگران نائل ميآيند.سلمن معتقد است كه براي شناسايي فرد ديگر، شخص بايستي بتواند خود را به جاي او بگذارد وافكار، احساسات، انگيزهها و نيتها و به طور خلاصه عوامل دروني كه مؤثر بر رفتارش هستند رابشناسد. اگر كودك چنين توانايي مهمي را كه مهارت نقشگيري ناميده ميشود، بدست نياوردتنها اين گزينه را خواهد داشت كه او را بر حسب اسنادهاي بيروني مثل ظاهر او، فعاليتهايش و ياداراييهايش توصيف نمايد.
سلمن رشد مهارت نقشگيري را به اين ترتيب ذكر ميكند:
1 ـ ديدگاه نامتمايز يا خودمحورانهكه از حد 3 سالگي تا 6 سالگي است.
2 ـ نقشگيري اطلاعاتي ـ اجتماعي كه از حد 6 تا 8 سالگيرا بر در ميگيرد.
3 ـ نقشگيري خود انعكاسي كه از حدود 8 تا 10 سالگي است.
4 ـ نقشگيريمتقابل حدود 10 تا 12 سالگي و نقشگيري اجتماعي كه از 12 تا 15 سالگي است.
همينطور كه بچهها بزرگ ميشوند و قادر ميشوند تا نقش ديگري را بر عهده بگيرند و خودرا به جاي ديگري بگذارند، فهم آنها از معني و ويژگيهاي روابط انساني تغيير ميكند. به طور مثالميتوانيم ببنيم كه بچهها در سنين مختلف در مورد دوستي چه نظري دارند:
پيش دبستانيها كه از نظر سلمن در سطح صفر و در سطح خودمحورياند اينطور فكر ميكنندكه فقط بودن دركنار يك همبازي و خوش گذشتن در لحظاتي كه با او هستند تعريف از دوست رانمايان ميسازد. بنابراين كودك 5 ساله ممكن است كه بچههاي همسايه را يك دوست صميميمعرفي كند، فقط به خاطر اينكه در نزديكي آنها زندگي ميكنند و با او بازي ميكنند .
داشتن فعاليت مشترك به عنوان پايهاي اصولي براي دوستي تا 6 الي 8 سالگي ادامه مييابد . اما به اين خاطر كه كودكان در مراحل بعدي به سطح يك سلمن ميرسند و بهاين مسئله پي ميبرند كه ديگران ممكن است ديدگاه مشتركي با آنها نداشته باشند، شروع بهداشتن اين ديدگاه ميكنند كه دوست كسي است كه «كارهاي خوبي را براي من انجام دهد».دوستيها در اين سطح اغلب يك طرفه است و كودك هيچ فشاري را براي انجام اين كارها بهطور متقابل احساس نميكند و اگر كودك ديگر در برآورده كردن علائق كودك اولي كوتاه بيايد(براي مثال دعوت او را براي بازي كردن در حياط پشتي نپذيرد)، ممكن است كه از دايرة دوستاناو خارج شود.
در مرحلة دوم سلمن بچههاي 8 تا 10 سال علاقة زيادي براي داشتن يك دوست نشانميدهند و شروع ميكنند به در نظر گرفتن دوستي به عنوان رابطة متقابل كه بر پاية اعتماد متقابلاست و در آن هر دو فرد به هم احترام ميگذارند، به همديگر محبت ميكنند و عاطفه را رد و بدلميكنند . در اين مرحله ديگر داشتن فعاليتهاي مشترك براي دوست شدن كافينيستند. در اين مرحله، همانطور كه بچهها ارزيابي ميكنند كه چطور علائق و ديدگاه هايشان ازدوستانشان ميتواند تفاوت داشته باشد يا مشابه به آنها باشد، آنها اصرار بر اين نكته ميكنند كهدوستانشان بايد از نظر رواشناختي شبيه به خودشان باشند.
در اوائل دورة نوجواني، بسياري از كودكان به مرحلة سوم يا چهارم از رشد سلمان ميرسند.گرچه آنها هنوز به شباهت رواني دوستان خود با خودشان تأكيد ميورزند و آنها را افراد معتمد ولايق دوست داشتن ميدانند، آنها به اين مسئله اعتقاد پيدا ميكنند كه دوستان بايد تفكرات واحساسات خيلي نزديكي داشته باشند .
بنابراين با رشد مهارت نقشگيري، مفاهيم كودكان از دوستي به تدريج از ديدگاه يك طرفه،خود محور تبديل ميشود به اينكه كه دوست كسي است كه به من سودي برساند و بعد از آن بهديدگاه متقابل و هماهنگي كه هر طرف در آن طرفين دوست، به راستي ديگري را درك ميكند واز اينكه ديگري را از نظر هيجاني حمايت كنند و بهترين امور را براي او بخواهند لذت ميبرند والبته طرف ديگر نيز چنين احساسي را متقابلاً در مورد آنها دارند. شايد به علت همين پايهمستحكم صميميت و تفاهم بين فردي باشد كه دوستي نوجوانان مهمتر و مستحكمتر و بادوامتراز بچههاي كوچكتر ميشود .
جدول زير تغييرات در تفكر در مورد خود و ديگران را كه مورد بحث قرار داديم نشانميدهند. اين تغييرات يقيقاً تحت تأثير رشد شناختي هستند. همانطور كه ذكر شده رشد شناختاجتماعي در گرو تعاملات اجتماعي و تجاربي است كه كودكان و نوجوانان در اين زمينه داشتهاند.
علائم رشد خود و شناخت اجتماعي
|
سنخودپنداره / عزت نفسكنترل خود شناخت اجتماعي |
|
1 ـ 0تميز خود از محيط خارجي افراد آشنا را از غريبههاتشخيص ميدهد افراد آشنا راترجيح ميدهد |
|
2 ـ 1خودشناسي ظاهر ميشود، مقوله«خود» توسعه مييابد.اجابتي كردن ظاهرميشودفهم اينكه ديگران با نيت عملميكنند مقولهبندي ديگران برپايه اهميت اجتماعي |
|
5 ـ 3خودپنداره بر پايه اعمال شكل ميگيرد،ارزيابي اعمال ظاهر ميشود، عزتنفس نامتمايز ظاهر ميشود، ظاهرشدن تئومه خواسته ـ باور از ذهن وخود خصوصي، اسنادهاي موفقيتمنعكس كنندة ديد افزايش به تواناييهااست.اجابت كردن بهبودمييابد ميتوانداستراتژيهاي مورداستفاده بزرگ روانبراي خودگراني و بهتأخير انداختن لذترا به كار ببرد.برداشتها بر پايه اعمال ديگرانو اسنادهاي عيني است. دانشكليشههاي نژادي و نگرشهايپيشداورانه ظاهر ميشوددوستي بر پايه فعاليتهايمشترك است. |
|
10 ـ 6خودپنداره بر پايه صفات شخصيتياست، عزت نفس بر پايهشايستگيهاي تحصيلي، فيزيكي واجتماعي متغير ميشود، اسنادهايموفقيت به سمت ديد ذاتي از تواناييپيش ميرودبروز استراتژيهايخود كنترلي در كودكارزشگذاري بهخودگراني و فردكنترليبرداشتها بر پايه صفاتي استكه ديگران نشان ميدهند(ساختار رواشناختي)نگرشهاي پيشداورانه اغلبضعيف ميشوند، دوستيها برپاية شباهت هاي روان شناختياست و همچنين اعتمادمتقابل. |
|
11 بهبالادوستيها و درخواستها عاشقانه وشايستگي شغلي جنبههاي مهمي ازعزت نفس فرد ميشود. خودپندارهاكنون منعكس كنندة ارزشها وايدئولوژيهاي فرد ميشود و خيليمنسجم و انتزاعي ميشود. هويتموفقيتآميز به وجود ميآيد.توليد استراتژيهايانتزاعي براي تنظيمرفتار ميكند و لذت رابه تأخير مياندازد.هنجارهايي كه برخودكنترلي تأكيدداراند را دروني ميكندبرداشتها اكنون بر پاية شباهتهاو تفاوتهاي گرايشي است(مقايسههاي روانشناختيهنگرشهاي پيشداورانه ممكناست كاهش يافته و يا شدتپيدا كنند كه بسته به تأثيراتاجتماعي است دوستي بر پايهوفاداري و صميميت است. |
ادراك خود يك مفهوم شناختي ـ اجتماعي است و به موازات رشد اجتماعي و دريافتهنجارهاي رفتاري، كودكان خود را از ديگران جدا مينمايند. البته براي اين كار لازم است كه آنهاويژگيهاي خصوصي و شخصي هويت خود را درك كنند. كودكان در اين موقع تلاش ميكنند تا«خود» را از «ديگري» جدا نموده و «خود» را درك نمايند. بنابراين ادراك «خود» و ادراك«ديگري» دو كنش مكمل در رشد اجتماعياند و متقابلاً يكي براي ديگري اطلاعات فراهمميآورد.
فرهنگ كلي، كنشهاي شناختي و به ويژه تفاوتهايي كه در درون يك فرهنگ براي تفكيكمرزهاي «خود» و «ديگران» وجود دارد از عواملي هستند كه در ادراك خود دخالت دارند وميتوانند از اين طريق تفاوتهايي را ميان انسانهاي فرهنگهاي متفاوت ايجاد نمايند.
ادراك يا شناخت خود يكي از خصيصههاي بنيادي انسان است كه خيلي زود در زندگي آغازشده و در طول عمر ادامه مييابد. افكار و نگرشهاي مربوط به «خود» يك نظام مفهومي راميسازند كه ميتوان آن را ادراك «خود» ناميد. نظام مزبور در برگيرندة كليه ملاحظات فرد در بارهخود بوده و در جهت متمايز ساختن او از «ديگري» به كار ميرود. از جمله اين ملاحظاتميتوان از صفات جسماني و داراييهاي مادي (چون قد، مالكيت و...) از فعاليتها و قابليتها(چون ذوق و سرگرمي) از ويژگيهاي اجتماعي و رواني (طرز حركات، عادات، استعدادها) و نيزاز باورهاي فلسفي (ارزشهاي اخلاقي، ايدئولوژيها، سياست) نام برد
افزون بر آن ادارك خود ميتواند از محدوده ويژگيهاي فرد فراتر رفته و ملاحظات مربوط بهگذشته و يا آينده را نيز در بر بگيرد. از جمله اين نوع ملاحظات ميتوان از تغيير يا ثبات درزندگي و باورهايي در باره نقش و ميزان دخالت فرد در تغييرات نام برد. خاطرات گذشته وآگاهي بر آنها نيز از اين جمله باشند.
علاوه بر موارد فوق و به عنوان جزئي از تلاش فرد براي متمايز ساختن خود از ديگرانميتوان از علائق نيز ياد كرد. در اين زمينه ادارك خود متوجه به برقراري ارتباطهايي ميان علائقخود با ديگران، متفاوت بودن و يا شبيه بودن آنها ميشود. با اين اوصاف در نظام ادراك خود،برخلاف ديگر نظامهاي مفهومي، فرد است كه ادراك نسبت به خود انجام ميدهد. و به هميندليل است كه ما اكثراً تفكراتي از اين قبيل داريم «من خودم را به درستي نميشناسم» يا «منخوب نيستم» و غيره در اين دو جزء متضاد من عامل و من موضوع شناخت هر دو تواماً خودي راتشكيل ميدهند كه در ادراك خود مطرح است.
نظريهپردازان اوليه در مورد «خود» مانند كولي و ميد توجه به اين موضوعداشتهاند كه چگونه نگاه ديگران در شكلگيري و يا به عبارت بهتر در ساختن مفهوم «خود» اواهميت دارد از نظر كولي «خود» يك سازة اجتماعي است كه توصيف و سنجش ديگران رامنعكس ميكند او اين امر را «خود» در آئينه ناميده است.
ميد تحليل كولي را گسترش داده و متذكرميگردد كه يكي از كوششهاي مهم دوران كودكي انطباق و سازگاري دادن عقايد جمعي ديگرانبه صورت يك «ديگري تعميم يافته» است كه مبنا و مأخذ قضاوت و مورد استناد فرد در معرفي«خود» او خواهد بود. نظريهپردازان معاصر نيز به اين امر توجه داشته و به ويژه به بررسيفرآيندهايي پرداختهاند كه از خلال آن فرد عقيده ديگري در مورد خود را ميگيرد و درونيميسازد .
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .