نظریه های تاب آوری
نظریه کامپفر (۱۹۹۹)
کامپفر معتقد است که تاب آوری نقش مهمی در بازگشت به تعادل اولیه یا رسیدن به سطح بالاتر دارد و از این رو سازگاری مثبت و موافق در زندگی فراهم می کند در عین حال کامپفر به این نکته اشاره دارد که سازگاری مثبت با زندگی هم می تواند پیامد تاب آوری را سبب شود ولی این مسئله را ناشی از پییچرگی تعریف و نگاه فرایندی به تاب آوری می داند (عباس پور، ذبیح الله ،پور سردار،فیض الله،سنگری، علی اکبر -۱۳۹۱).
نظریه سیستم بوم شناختی – اجتماعی
در این مدل تاب آوری افراد را با توجه به بافت ارتباطی خود مانند خانواده ،دوستان همسایه ها و سایر ابعاد جامعه بزرگتر تعریف کرده است و آن را فقط یک خصوصیت منحصر به فرد افراد نمی داند بلکه شامل خصوصیت مربوط به جامعه است.
تاب آوری یک واکنش مربوط به شبکه ارتباطی تاثیر گذار است این شبکه دنیای درونی افراد خانواده ، مدرسه ،همسایه و سایر ابعاد جامعه را شامل می شود که حتی عواملی چون سیاست های علمی ، جرائم اقتصادی بزرگ تروریسم و… نیز در آن نقش دارند. مطابق با پژوهش میشل آنگار تاب آوری یک مفهوم کلی است که از نظر بافتی و فرهنگی ابعاد خاص مربوط به خود را دارد ، به عبارتی الگوهای فرهنگی و بافتی جامعه بر ابعاد مختلف زندگی کودک (که در تاب آوری نقش دارد) تاثیر می گذارد از طرفی ابعاد تاب آوری به معنی ادراک شده ی تاب آوری تفاوت تجربه های آن در هفت زمینه مختلف است که عبارت هستند از دسترسی به منابع مادی، ارتباط بین فردی احساس هویت و تبعیت فرهنگی عدالت اجتماعی احساس کنترل و قدرت همبستگی )صفاری نیا ، مجید ، بازیاری میمند، مهتاب – ۱۳۹۱)
نظریه توانمندی محور
این نظریه مشابه روان شناسی انسان گرا یا تحول مثبت فرد است و بر رشد و توانمندی استعداد های طبیعی صلاحیت و شایستگی فرد برای ایجاد یک سازگاری موفقیت آمیز ومثبت درتعامل با دنیای بیرون تاکید دارد.
توگِدا
تاب آوری عبارتست از ، قابلیت انعطاف و تحمل در واکنش به تغییر خواستههای موقعیتی و توانایی بازگشت و دوباره قدّ راست کردن در تجربههای هیجانی منفی (توگِدا و دیگران، ۲۰۰۴: ۱۱۶۹).
لِپُر و رونسن
لِپُر ( Lepore ) و رونسن (۲۰۰۶) تابآوری را به بهبود، پایداری و بازشکلدهی تقسیم میکنند.
بهبود فقط به معنای بازگشت به سطح پایه کارکرد است، درحالیکه پایداری هنگامی است که شخص هیچ نشانی از اختلال و آشفتگی (درماندگی اندک) ( disturbance (low distress( ) پس از رخداد آسیبزا نشان نمیدهد (لِپُر و رِوِنسن، ۲۰۰۶).
بازشکلدهی نیز مربوط به وقتی است که افراد در شکلی متفاوت به تعادل حیاتی ( homeostasis ) بازمیگردند؛ یعنی آنها پس از تجربه آسیبزایی که داشتهاند (خواه مثبت یا منفی) تغییر میکنند.
ورنر
در مطالعه ابتکارآمیزی که ورنر و اسمیت در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ انجام دادند، چند عامل خطرسازِ مرتبط با افرادی که تابآوری ندارند مورد شناسایی قرار گرفت. آنها پس از پیگیری گروهی از نوزادان، از تولد تا میانسالی، به این نتیجه رسیدند که افرادی که با عوامل خطرزای زیر روبهرو بودند، نسبت به افرادی که با این عوامل روبهرو نبودند، احتمال بیشتری داشت که تسلیم شوند: وزن کم هنگام تولد، وضعیت اجتماعی ـ اقتصادی پایین،۲ تحصیلات پایین مادر، ساختار بیثبات خانوادگی (مانند طلاق، بهرهکشی یا سوء مصرف مواد) (وِرنِر، ۱۹۹۳، ۱۹۹۶).
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .