رشد و تکامل به کل تغییرات پی در پی در فرایندهای زیستی، شناختی و اجتماعی فرد اطلاق می شود که تعامل و تفاعل عوامل مختلف درونی و بیرونی منشأ آن می باشد.
به عقیده روان شناسان رشد داشتن یک سیمای درست از الگوی رشد و تکامل پایه شناخت کودکان است. همچنین، دریافته اند که شناخت علل تغییر در رشد و نمو اساس شناخت هر کودک است.
شناخت الگوی رشد و تکامل دارای ارزشهای علمی و ارزشهای عملی است. از این قرار:
اول، آشنایی با الگوی رشد و تکامل آدمی به روان شناسان رشد امکان می دهد که بدانند:
-از کودکان و نوجوانان چه انتظارهایی می توان داشت.
-در سن های مختلف چه الگوی رفتاری باید از کودکان و نوجوانان ظاهر شود.
-چه وقت این الگوها با الگوهای رشد یافته جایگزین می شوند.
دوم، دانستن اینکه چگونه می توان جدول راهنما برای الگوهای رفتاری کودکان و نوجوانان از لحاظ سنین مختلف قد، وزن، عقل یا ذهن، هیجان و عاطفه تنظیم کرد و کودکان و نوجوانان را بر اساس آن مورد مطالعه قرار داد.
سوم، چون رشد و تکامل موفق مستلزم راهنمایی است بنابراین، آشنایی با الگوی رشد و تکاملی والدین و معلمان را قادر می سازد که در اوقات خاص یادگیری کودکان و نوجوانان را هدایت کنند. مثلاً بچه ای که آماده راه رفتن است فرصت لازم برای این عمل را فراهم آورند و او را به تکرار آن تشویق کنند. تجربه نشان داده است که فقدان به موقع فرصت و تشویق، ممکن است رشد و تکامل طبیعی را به تعویق اندازد.
چهارم، آشنایی با الگوی رشد و تکامل به والدین و معلمان امکان می دهد که کودکان و نوجوانان را به موقع برای تغییرات طبیعی رشد و تکامل بدنی، شناختی، عاطفی، اجتماعی، روانی حرکتی و شخصیت آماده کنند.

اصول کلی رشد و تکامل یا حقایق علمی درباره ی رشد و تکامل انسان، عبارتند از:

1- رشد و تکامل متضمن تغییر است.

معمولاً اکثر مردم دو اصطلاح «نمو» (growth) و «رشد» (development) را قابل تبدیل به یکدیگر می دانند، آنها اگرچه غیرقابل تفکیک هستند با هم متفاوتند و هیچ یک نمی تواند جای دیگری را بگیرد. اصطلاح «نمو» به تغییرات کمّی یعنی افزایش اندازه و ساخت بیرونی (قد، وزن) و درونی (مغز) اطلاق می شود و در نتیجه ی نمو مغز توانایی های یادگیری و یادآوری و استدلال فرد افزایش پیدا می کنند. فرد همچنانکه از لحاظ بدنی نمو می کند از لحاظ عقلی یا ذهنی نیز نمو می کند.
اصطلاح «رشد» برعکس به تغییرات کیفی و کمی با هم اطلاق می شود. به این ترتیب، می توانیم «رشد» را یک رشته تغییرات تدریجی پیشرو منظم و مرتبط به هم تعریف کنیم. منظور از «تدریجی و پیشرو بودن» این است که چنانکه قبلاً هم گفته ایم، تغییرات رشدی جهت دار هستند و به پیش توجه دارند و «منظم و مرتبط بودن» به این معناست که میان تغییرات قبلی و تغییرات بعدی رابطه معینی وجود دارد.

هدف تغییرات رشد و تکاملی

هدف تغییرات رشد و تکاملی «تحقیق ذات» یا تحقق بخشیدن به استعدادهای سرشتی (ژنتیک) است. و منظور از تحقق ذات یا به اصطلاح مسلو (Maslow) «خودشکوفایی» کوشش شخص به این است که از لحاظ بدنی و ذهنی، تا حد امکان بهترین شود. شخص برای خوشبخت و سازگار شدن به فرصتی نیاز دارد تا به کمال مطلوبش برسد.
شخص برای دست یافتن به این هدف ناگزیر است موانع را از پیش بردارد و این موانع ممکن است:
- محیطی باشند مانند محرومیت از فرصت آموزش و پرورش.
- درونی باشند مانند ترس از کوشش به این سبب که مورد انتقاد اجتماعی قرار می گیرد.
برای تحقق ذات یا خودشکوفایی در دوران کودکی می توان کمک های زیر را به کار بست:
*  بهداشت خوب که به کودکان کمک می کند با مشکلات مقابله کنند و بر آنها چیره شوند.
*  نداشتن نقص های بدنی خطرناک که کودک را از فعالیت های مطلوبش باز می دارند.
*  خودپذیری، که از خودپنداری مساعد ناشی می شود و به کودک این اعتماد را می دهد که او می تواند با هر مشکل پیشامده کنار بیاید.
*  محیطی که رشد و تکامل فردیت کودک را تشویق کند بیش از آنکه همه کودکان را در یک قالب بگنجاند.
*  محیطی که کودکان را تشویق و کمک کند که با مسائل هر چند سخت شخصاً مواجه شوند و برخورد کنند.
*  وضع یا تعیین هدفهای واقعی در حدی که کودک بتواند به آنها برسد و از شکست ها و ناکامی هایی که به خودپنداری او لطمه می زنند در امان باشد.
*  خودشناسی شامل شناخت و پذیرفتن ضعف ها و قوتهای خویش.
*  حمله به عوامل و علل رفتار ضد اجتماعی پیش از اینکه آن رفتار به صورت عادت درآید و فرصت پذیرش اجتماعی را از او بگیرد.
*  آموختن برقراری رابطه با دیگران و «دیگر مداری» را جانشین «خودمداری» کردن.

انواع تغییر در رشد و تکامل

رشد و تکامل، از تغییرات حاصل می شود، لکن این تغییرات همه از یک نوع نیستند و نیز این تغییرات، فرایند رشد و نمو را یک جور و به یک اندازه تحت تأثیر قرار نمی دهند. تغییرات رشدی را می توان به چهار گروه یا طبقه مهم تقسیم کرد از این قرار:

1- تغییر در اندازه و مقدار

این گونه تغییرات را به وضوح می توان در فرد ملاحظه کرد. هر سال که کودک بزرگ می شود وزن، قد و اندازه های پیرامون بدنش افزایش پیدا می کنند مگر اینکه عوامل غیر منتظره ای این رشد طبیعی او را به تعویق اندازد. و نیز اعضای داخلی بدن کودک از قبیل قلب، کلیه ها، شش ها و معده سال به سال بزرگتر می شوند تا او بتواند نیازهای روزافزون خود را ارضا کند. از لحاظ ذهنی نیز تغییراتی پیدا می شوند مثلاً بر خزانه لغات (تعداد لغاتی که کودک می داند) کودک افزوده می شود؛ توانایی استدلال، حافظه، و کاربرد تخیل خلاق بطور طبیعی در طی سالهای رشد و تکامل فزونی می یابند.

2- تغییر در نسبت

چنانکه در تصویر شماره یک می بینیم رشد بدنی به تغییرات بدنی محدود نمی شود. کودک، برخلاف تصور گذشتگان، کپی و عکس برگردان شخص بالغ نیست بلکه تمام بدن او نسبت های متفاوتی با بزرگسال دارد. این امر بخصوص هنگامی که بدن کودک را به اندازه بدن یک فرد بالغ بزرگ کنیم به چشم می خورد. تا موقعی که کودک به سن بلوغ، حدود سیزده سالگی، نرسیده است نسبت های بدنش به بدن بزرگسال نزدیک می شوند.

تغییرات در نسبت در رشد و تکامل ذهنی هم ظاهر می شوند. در دوران کودکی اولیه، تصور کودک تحت سلطه خیال پردازی هایش قرار دارد و رابطه اش با واقعیت کمتر است. به تدریج که کودک بزرگ می شود عنصر خیال پردازی جای خود را به واقعیت می دهد و او تخیلش را زیر نفوذ و سلطه خود در می آورد و آن را در فعالیت های خلاق بکار می برد. در رغبت های کودک نیز تغییر پیدا می شود و او که بیش از هر چیز به اسباب بازی خود علاقه مند بوده و جز با آنها مشغول نمی شد، بتدریج علاقه مند می شود که با کودکان دیگر بازی کند و سرانجام در دوران نوجوانی نسبت به نام هم جنس، لباس های شیک و ظاهر آراسته رغبت نشان می دهد.

3- ناپدیدی خصایص قدیمی

سومین نوع مهم تغییر در رشد و تکامل فرد ناپدید شدن برخی از خصایص است. از جمله خصایص بدنی، ناپدیدی تدریجی غده تیموس است که غالباً «غده طفولیت» نامیده می شود و در سینه جای دارد، و نیز ریزش دندان های طفولیت را می توان نام برد. از جمله خصایص ذهنی (روانی) که رفته رفته به سبب بی فایده بودنشان ناپدید می شوند ورور کردن و سخنان نامفهوم گفتن و سایر اشکال سخن گفتن بچگانه را باید نام برد.

4- کسب خصایص تازه

در مقابل ناپدیدشدن بعضی از خصایص، که دیگر برای کودک فایده ای ندارد، او خصایص بدنی و ذهنی تازه ای کسب می کند. برخی از این خصایص ضمن یادگیری حاصل می شود ولی بیشتر آنها نتیجه نضج و تکامل خصایصی است که هنگام تولد کاملاً آشکار نبوده اند. از مهمترین انواع این خصایص، رویش دندانهای دائم و پیدایش خصایص ثانوی جنسی را می توان نام برد که معمولاً در ماههای نخستین نوجوانی ظاهر می شوند. از جمله خصوصیات ذهنی یا عقلی که فرد کسب می کند میل کنجکاوی، مخصوصاً درباره ی مسائل جنسی، انگیزش جنسی، معرفت، معیارهای اخلاقی، اعتقادات دینی، شکل های متفاوت زبان را نام می برند.

2- رشد و تکامل اولیه بحرانی تر از رشد و تکامل بعدی است.

مطالعات علمی رشد و تکامل دوران خردسالی مخصوصاً یافته های فروید و اریکسون روشن ساختند که تجربه های نخستین سالهای زندگی فرد تقریباً سراسر زندگی او را تحت تأثیر قرار می دهند و آثار آنها چنان عمیق اند که حتی خنثی کردن بعضی از آنها غیرممکن است.
به نظر اریکسون یادگیری کودک به چگونگی ارضای نیازهای او به غذا، توجه و محبت بستگی دارد. مطالعه سرگذشت دانش آموزان دبستانی و دبیرستانی و دانشجویان ناسازگار ثابت کرده است که ایشان در دوران خردسالی از غذای کافی، توجه و محبت اطرافیان مخصوصاً والدین محروم بوده اند.
همچنین، پنج سال اول مدرسه رفتن «دوران بحرانی» رشد و تکامل به شمار می رود زیرا در این دوره است که موفقیت یا شکست اثر عمیقی در کودک می گذارد و غالباً موفقیت یا شکست تحصیلی در مقاطع بعدی را تعیین می کند.
به طور کلی، پایه های اولیه رشد و تکامل آدمی تقریباً تعیین کنندگان کم و کیف رشد و تکامل بعدی به شمار می روند و این پایه ها عمدتاً تحت تأثیر یادگیری و تجربه قرار می گیرند. حال اگر این پایه ها به سازگاریهای شخصی و اجتماعی کودک مضر باشند می توان سریعاً و به موقع آنها را تغییر داد و از عواقب ناگوار احتمالی جلوگیری کرد.
هارلوک عوامل مؤثر در پایه های اولیه رشد و تکامل را چنین توضیح می دهد:

روابط اجتماعی مساعد

روابط مساعد با مردم، مخصوصاً با اعضای خانواده، کودک را تشویق می کنند که علاقه به ارتباط با دیگران و اجتناب از خودمحوری را در خود رشد می دهد و این نیز به سازگاری شخصی و اجتماعی مطلوب خواهد انجامید.

حالات عاطفی

محرومیت عاطفی ناشی از طرد شدن به وسیله اعضای خانواده یا جدایی از والدین، غالباً به اختلالات شخصیت منجر می شود. برعکس، رضایت عاطفی رشد و تکامل سالم شخصیت را تشویق می کند.

روشهای تربیت کودک

کودکانی که به وسیله والدین سهل گیر تربیت می شوند معمولاً احساس مسئولیت ندارند، کنترل عاطفی ضعیفی دارند و درباره ی آنچه به عهده بگیرند کمتر می آموزند. کودکانی که به وسیله ی والدین آزادمنش (دموکرات) و حتی سختگیر، بزرگ و تربیت می شوند از سازگاریهای شخصی و اجتماعی مطلوبی برخوردارند.

ایفای نقش اولیه

از نخستین فرزند خانواده غالباً مسئولیت هایی را انتظار دارند که از فرزندان بعدی ندارند. مثلاً فرزند اول مسئول است که از برادر یا خواهر کوچکترش مراقبت کند و این ممکن است اعتماد به نفس او را افزایش دهد که کودکان بعدی ندارند. لکن این امکان هم وجود دارد که او در سراسر زندگی خود عادت فرماندهی را ادامه دهد.

ساخت خانوادگی کودک

کودکی که در خانواده بزرگ یا پر اولاد بزرگ می شود تمایل دارد که در گرایش ها و رفتارش قدرت طلب باشد، در حالی که خانواده مطلقه یا متارکه سبب می شود که کودک مضطرب، بی اعتماد یا بدگمان و تا حدی سختگیر بار آید.

تحریک محیطی

محیط محرک از جمله عواملی است که رشد و تکامل استعدادهای موروثی را برمی انگیزد. گفتگو با بچه و نشان دادن تصاویر کتاب های داستانی علاقه او را به یادگیری کلمات و خواندن تحریک می کند. همچنین، محیط محرک، رشد و تکامل مطلوب بدنی و ذهنی را برمی انگیزد، در حالی که محیط غیرمحرک سبب می شود کودک پایین تر از استعدادهایش رشد کند.

3- رشد و تکامل آدمی نتیجه و محصول تعامل نضج و یادگیری است

قبلاً درباره ی ضرورت نسبی هر دو عامل نضج و یادگیری و تعامل آنها برای رشد و تکامل سخن گفتیم و اشاره کردیم که منظور از «نضج» (maturation) یا «رشد غریزی» آشکار شدن خصایص نهانی است که از درون فرد سرچشمه می گیرند و موهبت ژنتیک می باشند و «یادگیری» رشد و تکاملی است که از تمرین و تجربه و تلاش نتیجه می شود. ضمن یادگیری است که فرد ناگزیر است منابع موروثی خود را بکار گیرد. بنابراین، باید از فرصت های لازم یادگیری برخوردار باشد.
آمادگی برای یادگیری را با سه معیار زیر می توان تعیین کرد:

1 -رغبت به یادگیری

کودکان رغبت خود به یادگیری را با علاقه شان به اینکه آموزش داده شوند یا خود را آموزش دهند نشان می دهند.

2-رغبت پایدار

هنگامی که کودکان برای آموختن آماده باشند رغبت به یادگیری را ادامه خواهند داد حتی زمانی که با مانع برخورد کنند.

3-بهبود و پیشرفت

کودکان آماده برای یادگیری مرتباً در تمرین های خود بهبود و پیشرفت نشان خواهند داد.

4- الگو یا قالب رشد و تکامل، قابل پیش بینی است

هر نوعی از حیوان و انسان از یک قالب یا الگوی خاص رشد و تکامل پیروی می کند و رشد و تکامل آدمی به شکل مرتب و منظم انجام می گیرد مگر اینکه عاملی باعث اختلال آن شود. به بیان دیگر، رشد و تکامل انسان، تصادفی نیست و با نظم خاصی انجام می گیرد.
دانستن این اصل رشد و تکامل دارای ارزشهای زیر است:
الف-  می توان چگونگی اندام کودک را در بزرگسالی پیش بینی کرد.
ب-  می توان برنامه های تربیتی و آموزش را بر پایه استعدادهای ذهنی کودکان تنظیم کرد.
پ-  می توان به آمادگی کودک برای سایر مراحل رشد و تکامل کمک کرد.
ت-  رشد و تکامل بدنی، ذهنی یا هوشی و شخصیتی اولیه، راهنما یا کلیدی به دست می دهد که بدانیم کودک در بزرگسالی چه حرفه ای را می تواند عهده دار شود یا چه کاری را انجام دهد.

بعضی از الگوهای قابل پیش بینی

از شواهد متعدد چنین برمی آید که الگوی قابل پیش بینی در رشد و تکامل بدنی، پیش از تولد و پس از تولد، دو قانون عمومی دارد که جهت رشد و نمو را نشان می دهد:

الف- قانون طولی یاسری (cephalocaudel law) یادمی

طبق این قانون، رشد و نمو از بلندترین نقطه سر تا کف پا به صورت طولی و عمودی انجام می گیرد. به این معنا که رشد و تکامل در ساخت و کنش ابتدا از ناحیه سرآغاز می شود، سپس به بدنه می رسد، و سرانجام به ناحیه پاها می رسد. چنانکه طول سر جنین در ماه دوم، به اندازه نصف طول تمام قد اوست؛ بعد بتدریج با تغییر مراحل رشد، این نسبت تغییر می یابد و به شکل عادی در می آید.
همچنین، کودک در نخستین ساعات زندگی، فرو بردن سوزن را در صورتش احساس می کند و عکس العمل نشان می دهد در صورتی که فرو بردن آن را در پایش ادراک نمی کند مگر اینکه چند مرتبه این عمل، تکرار شده بر شدت درد افزوده شود.
کودک می تواند حرکات سر خود را پیش از حرکات دست و پا کنترل کند چنانکه در اوایل زندگی وقتی روی شکم به زمین می افتد سر خود را بلند می کند. سپس رشد و نموش دگرگون می شود در نتیجه می تواند سر و سینه اش را با هم بلند کند و بعد از مدتی می تواند دست های خود را بکار ببرد تا اینکه رفته رفته پاهایش نیز رشد کرده موجب به راه افتادن او می شود. به عبارت دیگر، رشد و نمو پیش از تولد، در جهت سرآغاز شده پیش می رود. بعدها رشد سایر قسمتهای بدن انجام می گیرد. البته، نباید تصور کرد که رشد یک قسمت از بدن پیش از اینکه رشد قسمت های دیگر شروع شود تکامل می یابد بلکه تمام قسمت های بدن در حال رشد و تکامل است منتها در یک قسمت زودتر از قسمت های دیگر آغاز و پیشرفت می کند.

ب- قانون عرضی یا محوری (proxmodistal law

طبق این قانون رشد و نمو مسیر افقی را طی می کند. یعنی از نزدیک به دور یا از محور مرکزی بدن به اطراف و انتها انجام می گیرد. مثلاً انگشتان کودک دیرتر از بازوهای او رشد می کنند. چنانکه کودک می تواند اشیای گوناگون را با کف دست بگیرد پیش از اینکه فقط از انگشتان خود استفاده کند. 

پ- از عام به خاص

رشد و تکامل از عام به خاص سیر می کند بدین معنا که کودک در مراحل اولیه ی زندگی در مقابل یک محرک خارجی با تمام بدنش واکنش نشان می دهد لیکن به تدریج و با مرور زمان، این عکس العمل ها صورت منظم و تخصصی به خود می گیرند و در مقابل هر محرکی، عضو خاصی از بدنش واکنش نشان می دهد. مثلاً ابتدا برای اینکه اسباب بازی خود را بدست آورد تمام بدنش را به حرکت در می آورد لیکن بعدها برای این کار، فقط دستش را دراز می کند. همچنین، کودک در آغاز زندگی، تمام اشیای محیطی را با نظر کلی عمومی می نگرد بدون اینکه به اجزای تشکیل دهنده آنها توجه کند مثلاً شکل مثلث را کلاً می بیند بدون اینکه یک یک اضلاع آن را مشاهده کند سپس به تدریج می تواند اجزاء را درک کند.
آموزش و پرورش جدید در اصول، برنامه ها و روشهای تعلیم، از قانون فوق پیروی می کند و آموزش کلمات و جملات را پیش از حروف تشکیل دهنده آنها توصیه می کند.

ت- روش انحطاط

رشد و تکامل تا دوران کمال و نضج، به پیش متوجه است و کودک هر روز جلوتر از روز پیش می شود. اما از این مرحله به بعد رفته رفته رو به انحطاط می گذارد یعنی دوران پیری می رسد، و تنها در مرحله رشد کامل است که تساوی و تعادل برقرار می شود.
در دوران پیری و ضعف، عکس مراحل رشد را می پیماید یعنی حرکات پاها پیش از حرکات سر کند می شوند و انگشتان پیش از کف دست مرتعش می شوند و تعادل حرکتی خود را از دست می دهند. این نوع سرعت را «سرعت منفی» می نامند.

سرعت رشد و نمو

رشد و تکامل از هنگام باروری تخم، آغاز و تا رسیدن فرد به کمال بلوغ، و به معنایی تا پایان عمر، به طور منظم، ادامه می یابد. گاهی ممکن است مظاهر رشد به عللی به تعویض افتند مثلاً بیماری یا صدمه عضوی موقت، سرعت رشد را کم کند.
سرعت رشد و نمو دارای خصوصیات زیر است:

الف- سرعت کلی

هنگامی که تخم در رحم مادر بارور می شود به صورت یک قطعه خون منعقد و بعد قطعه گوشت در می آید که به سرعت عجیبی رشد می کند، بر حجم درونی آن افزوده می شود و بافت هایش پیچیده تر می شوند تا سرانجام به شکل «جنین» در می آید. به همین سبب، رشد و تکامل در مرحله پیش از تولد، سریعتر از سایر مراحل آن است.
دو هفته پس از تولد، از این سرعت کاسته می شود و در چهار و پنج سالگی سرعت رشد کندتر از مراحل قبل می شود. بعد از سیر این مراحل، سرعت رشد آرام و آهسته می شود و در بیشتر قسمت های بدن تقریباً حالت ثبوت پیدا می کند. مثل اینکه کودک با این آرامش و استقرار نسبی برای مرحله ی بعد آماده می شود.
پس از سپری شدن این دوره، باز تغییرات سریع و قوی در کودک آغاز می شوند که تقریباً به سرعت دوره پیش از تولد نزدیک می شود تا به این ترتیب، فرد از مرحله نوجوانی- که گاهی مرحله «تولد ثانوی» نیز نامیده می شود- می گذرد. سپس این سرعت کاهش می یابد تا اینکه در پایان دوران بلوغ متوقف می شود و زندگی شخص حالت ثبوت و استقرار پیدا می کند.

ب- سرعت جزیی

سرعت رشدی که در بالا گفته شد شامل تمام قسمت های بدن است ولی علاوه بر این رشد عمومی، هر عضوی را نیز رشد خاصی است که در زمانهای گوناگون انجام می گیرد و سرعت این نوع رشد «سرعت جزئی» نامیده می شود. پایان هر دوره ی این سرعت جزئی، برحسب اختلاف نوع جنبه ای که نمو می کند مختلف می شود چنانکه سرعت رشد جمجمه در دوره ی پیش از تولد، به حداکثر میزان خود می رسد، و بعد از تولد، از این سرعت کاسته، تقریباً حالت استقرار و ثبوت پیدا می شود تا اینکه موقع بلوغ، به کمال نضج خود می رسد مثلاً دهلیز گوش، هنگام تولد به حد کامل نمو کرده بعد از آن دیگر نمو نمی کند در صورتی که نمو قلب حتی بعد از بیست سالگی نیز ادامه دارد.

پ- سرعت نسبی

رشد و نمو، به طور سریع آغاز می شود و سپس در جنبه عمومی- که نام «سرعت کلی» بدان اطلاق کردیم- میان سرعت و کندی، حالت نوسان به خود می گیرد و تحت این جنبه ی عمومی رشد، جنبه های بیشمار دیگری نیز وجود دارند، و ارتباط این جنبه های جزئی با یکدیگر، به اختلاف سن فرد، مختلف می شود و با مرحله ی رشدی که کودک طی می کند متناسب است.
به همین سبب است که تناسب اعضای بدن کودک با تناسب اعضای بدن شخص بزرگسال، اختلاف دارد و اشتباه بزرگی است که کودک را مانند گذشتگان «مرد یا زن کوچک» تصور کنیم.
همچنین، طول سر جنین در ماه دوم در حدود نصف طول بدنش می باشد. سپس هنگام تولد، این نسبت کاهش می یابد تا اینکه طول قد نوزاد می رسد. بعد نیز به تدریج کم می شود تا اینکه موقع کمال نضج به طول بدن انسان می رسد. در حوالی سیزده سالگی تناسب اعضای کودک به تناسب اعضای شخص بالغ نزدیک می شود.

ت- تفاوتهای فردی در سرعت رشد

هر فرد سرعت رشد و نمو خاصی دارد بدین معنا کودکی که زندگی خود را با سرعت رشد و نمو زیاد شروع کند تا رسیدن به مرحله ی بلوغ همان سرعت را خواهد داشت. از تجارب بالدوین (B. T. Baldwin) چنین برمی آید کودکی که در شش سالگی بلند قد است، این صفت را در دوازده سالگی نیز حفظ خواهد کرد.
همچنین، ملاحظه می کنیم که جنبه های رشد و نمو با یکدیگر بستگی بیشتری دارند چنانکه کودک بسیار باهوش و ممتاز در سایر استعدادها و توانایی ها، ارتباط اجتماعی و رشد عمومی نیز بر دیگران امتیاز دارد. مشاهدات علمی نشان می دهند که اشخاص ضعیف عقل، در رشد بدنی، روانی و اجتماعی به کندی پیش می روند و اشخاص باهوش پیش از کودن ها بالغ می شوند.

عوامل و شرایط مؤثر در الگوی رشد و تکامل

الگوی رشد و تکامل از عوامل و شرایط محیطی یا بدنی موقتاً یا برای همیشه متأثر می شود. به این صورت که ممکن است سرعت طبیعی آن را به تعویض اندازد یا افزایش دهد. شرایط محیطی از قبیل تغذیه بد، بیماری، فصل سال، یا فشار عاطفی شدید، شرایط بدنی، از قبیل چگونگی کارکرد غدد داخلی، کمبود کلسیم در دوره ی پیش از تولد یا ماههای اول تولد.
ممکن است شرایط روان شناختی نیز الگوی رشد و تکامل را به تعویق اندازند. محرومیت عاطفی به سبب طرد شدن از سوی والدین، فقدان پدر یا مادر نیز ممکن است الگوهای بدنی و روان شناختی رشد و تکامل را به تعویق اندازد. بهداشت خوب، تشویق و فرصت های یادگیری به اضافه انگیزش قوی خود کودک، رشد و تکامل او را در همه جنبه یا نواحی سرعت می بخشند.

5- الگوی رشد و تکامل دارای خصایص قابل پیش بینی است

نه تنها خود الگوی رشد و تکامل آدمی قابل پیش بینی است بلکه خصایص آن را در جنبه های گوناگون نیز می توان پیش بینی کرد. از تحقیقات درباره ی رشد و تکامل چنین نتیجه می شود که یک عده خصایص قابل پیش بینی وجود دارند که برای نمونه به چند خاصیت اشاره می کنیم.

الف- همانندی یا شباهت در الگوهای رشد و تکامل

همه کودکان از الگوی رشد و تکاملی همانندی پیروی می کنند و هر مرحله آن به مرحله ی بعد می انجامد. مثلاً همه بچه ها پیش از اینکه راه بروند سرپا می ایستند، و دایره را پیش از مربع ترسیم می کنند. بچه هایی که زودرس متولد می شوند ممکن است حدود یک سال عقب افتادگی نشان دهند ولی پس از آن، معمولاً به همان هنجار عادی خواهند رسید و الگوی رشد و تکاملی خود را دنبال خواهند کرد. کودکان کودن همان الگوی رشد و تکامل کودکان تیزهوش و برعکس را خواهند داشت. جز اینکه میزان سرعت رشد و نمو کودکان تیزهوش بیش از کودکان کودن خواهد بود.

ب- رشد و تکامل از پاسخ های عام به سوی پاسخ های خاص پیش می رود

پاسخ های ذهنی یا حرکتی از عام آغاز می شوند و به پاسخ های خاص می رسند و همیشه فعالیت عمومی به فعالیت خاص مقدم است. چنانکه جنین کل بدنش را حرکت می دهد ولی نمی تواند پاسخ خاصی نشان دهد. یا بچه نوزاد کل دستش را حرکت می دهد ولی نمی تواند چیزی را با انگشتانش بگیرد.
در رفتار عاطفی نیز بچه ها ابتدا از هر شخص و شیء ناآشنا می ترسند ولی بعدها تنها از بعضی اشخاص یا اشیاء می ترسند و ترس خود را به شکل های گوناگون مانند گریه، برگرداندن صورت و پنهان کردن سر آشکار می سازند.

پ- نواحی مختلف با میزانها و سرعت های متفاوت رشد می کنند

با اینکه رشد و نمو ویژگی های گوناگون بدنی و ذهنی مداوم است لکن برای همه نواحی بدنی و ذهنی یکسان نیست و هر ناحیه، میزان رشد خاصی دارد. مثلاً رشد مغز در حدود 6 تا 8 سالگی به حداکثر نضج خود می رسد ولی بعد از آن، از لحاظ نظم و ترتیب در فعالیت، رشد می کند. یا پاها، دست ها و بینی در اوایل نوجوانی به حداکثر رشد خود می رسند در صورتی که قسمت های پایین چهره و شانه ها به کندی رشد می کنند.

ت- در رشد و تکامل، همبستگی وجود دارد

از مطالعات ژنتیک چنین برمی آید که ویژگی های مطلوب با هم رشد می کنند و میان هوش، اندازه، نیرو، وضع بدنی خوب، یا ثبات عاطفی همبستگی منفی وجود ندارد. مثلاً کودکی که رشد هوشی بالاتری دارد در سایر استعدادها نیز از حد متوسط بالاتر خواهد بود.

6- رشد و تکامل از تفاوتهای فردی متأثر می شود

هرچند که الگوی رشد و تکامل برای همه کودکان یکسان است ولی همه آنها الگوی قابل پیش بینی خاص خود را دارند. یعنی همه کودکان در یک سن معین به مرحله خاص رشد و نمو نمی رسند. مثلاً بعضی از ایشان زودتر از دیگران بالغ می شوند.

علل تفاوتها

تجربه ثابت کرده است که هر شخص از لحاظ زیستی و زنتیک با دیگران فرق دارد. و دو نفر آثار محیطی همسان ندارند. بنابراین، می توان گفت عوامل یا شرایط درونی (زیستی) و بیرونی (محیطی) باعث پیدایش تفاوت های فردی هستند. در نتیجه، الگوی رشد و تکامل هر کودک با سایر کودکان متفاوت خواهد بود اگرچه از لحاظ جنبه های مهم رشد و تکامل همانندند.
مثلاً رشد و تکامل بدنی از یک طرف به استعدادهای موروثی بستگی دارد و از سوی دیگر به عوامل محیطی مانند غذا، بهداشت عمومی، نور آفتاب، هوای تازه، جوّ، عواطف و اعمال بدنی. رشد و تکامل ذهنی نیز تحت تأثیر همان عوامل است یعنی استعداد ارثی، جو عاطفی، میزان تشویق به فعالیت های ذهنی و میزان فرصت های تجربه و یادگیری. رشد و تکامل شخصیت از عوامل ژنتیک، گرایش ها و روابط اجتماعی در خانه و جامعه متأثر می شود.

همسانی و ثبات در درون الگوها

هر چند میزان و درجه رشد و تکامل میان کودکان متفاوت است ولی همه کودکان ثبات و همسانی خاصی در رشد و تکامل ندارند. یعنی هر کودک از الگوی خاص خویش پیروی می کند که ترکیبی از مواهب طبیعی یا زیستی و عوامل محیطی است. تحقیق ثابت کرده است که کودک بلند قد در سراسر عمرش بلند قد مانده است و کودک کوتاه قد همین وضع خود را حفظ کرده است.

ارزشهای دانستن تفاوتهای فردی در رشد و تکامل

با توجه به آنچه در توضیح مختصر اصل ششم رشد و تکامل گفتیم آشنایی با تفاوت های فردی میان کودکان و نوجوانان برای همه آنهایی که با این گروهها سر و کار دارند ضروری است و چهار ارزش عملی مهم برای والدین و مربیان یا معلمان دارد:
* انتظارات متفاوت
از همه کودکان همسال نمی توان انتظار داشت که به یک شیوع عمل کنند. زیرا هر کودک زمینه ارثی و تجربی (یادگیری) خاص خویش دارد. مثلاً از کودک محروم از محیط غنی نمی توان و نباید انتظار داشت که خواندن را به سرعت کودک برخوردار از آن محیط یاد بگیرد.
* پایه فردیت
وجود تفاوتهای فردی ایجاب می کند که هر کودک یا نوجوان فردی مستقل تلقی شود و با او همچون یک انسان یا فردی با خصایص متفاوت از دیگران رفتار کنند.
* تربیت کودک باید فردی باشد
آموزش و پرورش جدید روی این نکته تأکید دارد که تا حد امکان تربیت به شکل فردی انجام گیرد چون تربیت پذیری کودکان و نوجوانان، همسان نیست و همه آنها را نمی توان به شیوه همسان آموزش داد و تربیت کرد.
* پیش گویی دشوار است
حتی هنگامی که بدانیم شخص متوسط در موقعیت معین چگونه واکنش نشان می دهد هرگز امکان ندارد که پیش بینی کنیم شخص معین چگونه واکنش نشان خواهد داد. مثلاً ممکن است شخصی جوکی را دوست بدارد در صورتی که شخص دیگر از همان جوک ناراحت شود.

7- الگوی رشد و تکامل مراحلی دارد

با اینکه رشد و تکامل مداوم است شواهدی در دست داریم که ویژگی های معین در سنین مختلف، بیش از سایر ویژگی ها برجسته می شوند. به گفته یکی از دانشمندان مراحل رشد و نمو با سن، مشخص نمی شوند بلکه رویدادهای زیستی و تغییرات رفتار فرد آنها را مشخص می کنند.
در بحث از این اصل معمولاً به دو مورد اشاره می کنند:

مراحل تعادل و عدم تعادل

در رشد و تکامل مراحلی وجود دارند که خصوصیات آنها «تعادل» است و مراحل دیگری که «عدم تعادل» آنها را مشخص می کند. در حالت اول، کودک به آسانی می تواند خود را با محیط سازگار کند لکن در حالت دوم یک عده موانع درونی و یا بیرونی سازگاری او را با محیط دشوار می کنند. از تحقیقات بعمل آمده چنین برمی آید که دورانهای عدم تعادل در 15 ماهگی، 21 ماهگی، و دو سال و نیمی، سه سال و نیمی، و بین 10 تا 12 سالگی یعنی پیش از ظهور علائم بلوغ ظاهر می شوند. در غیر این مواقع، رفتار کودک متعادل خواهد بود و او از سازگاری گسترده ای با محیط برخوردار خواهد شد. باید توجه داشت که تفاوتهای فردی در زمان بروز دورانهای عدم تعادل مؤثرند.

رفتار بهنجار (عادی) برابر رفتار «دشوار»

بیشتر شکل های رفتار که «رفتار دشوار» تلقی می شوند در سنی که رخ می دهند «رفتار بهنجار» یا طبیعی هستند. به بیان دیگر، در هر مرحله رشد و تکامل یک عده رفتارهای نامطلوب خاص از کودک سر می زنند که برای آن مرحله، کاملاً عادی به شمار می روند و به تدریج که کودک بزرگ می شود آن رفتارها نیز از بین می روند. در مطالعه ی رفتار اختصاصی کودکان.3.5ساله به خصایص زیر برمی خوریم که نشانگر حالت عدم تعادل است:
-ناهماهنگی بدنی.
-ترس از افتادن و جاهای بلند.
-هیجانهای تنشی افراطی از قبیل چشمک زدن و ناخن جویدن.
-لکنت پیدا کردن.
-ناشنوایی روان شناختی (کودک بعضی صداها را نمی شنود بدون اینکه حس شنوایی او صدمه ای دیده باشد).
-دشواری های بینایی.
-ناامنی عاطفی.
-پیدایش مسائلی در روابط کودک و بزرگسال از قبیل درخواست دقت و خجالت کشیدن کودک.
-احساسات آزار رسانی به آسانی.
پیدایش این خصایص- مخصوصاً در پسران در این مرحله رشد و تکامل، که به آرامی آغاز می شود، امری کاملاً طبیعی است و به تدریج کاهش پیدا می کنند و از بین می روند و رفتار به خوبی منظم می شود. و به این ترتیب، مرحله تعادل آغاز می شود.
همین کودک وقتی به پنج سالگی می رسد عکس رفتارهای مذکور را از خود بروز می دهد: همکاری و تشریک مساعی می کند، دوستانه است. همدردی می کند، مهربان است و می خواهد کمک کند. به دنبال این مرحله تعادل مجدداً دوره عدم تعادل شروع می شود که آن را «سن تلاش» یا «سن سخت کوشی» نامند که رفتارهای پرخاشگری، سر و صدا راه انداختن، درخواست های مکرر، فعالیت افراطی، فحاشی، جرّ و بحث، لوسی، گستاخی، و خشونت در کودک ظاهر می شوند. پس از رفتن به مدرسه این رفتارها تغییر می یابند و حالت تعادل در او پیدا می شود تا اینکه کودک به مرحله نوجوانی و بلوغ می رسد که مجدداً یک نوع حالت عدم تعادل در رفتارهای او ظاهر می شود. به طور کلی باید بدانیم که از تولد تا 18 سالگی دوران تلاش و کوشش است و همه کسانی که با افراد در این سن و سال سر و کار دارند باید این حقیقت رشد و تکاملی را دریابند. اگر فردی در سالهای اول زندگی آشفتگی ها و ناراحتی های زیاد یا کم نشان دهد این احتمال وجود دارد که در بزرگسالی به آشفتگی های شخصیتی مبتلا شود مگر اینکه به موقع این آشفتگی را کشف و درمان کنند.
بدیهی است که والدین ها و مربیان ناآگاه به این تغییر رفتار طبیعی نمی توانند وجود این خصایص را در فرزندان و دانش آموزان خود تحمل کنند و آنها را رفتار نابهنجار می پندارند و در نتیجه، از یک سو خود شدیداً رنج می برند و از سوی دیگر، کودک را «نابهنجار» یا غیرعادی تصور می کنند. و غالباً دیده شده است که بعضی از والدین فرزند خود را در مراحل عدم تعادل برای معالجه! به روان پزشک برده اند و این کار بسیار خطرناک است و موجب تباهی آینده فرزندشان خواهد شد مگر اینکه روان پزشک یا روان شناس که خود را مسئول سلامت کلی مردم می داند، اولیای آن کودک را به طبیعی بودن این خصایص متوجه و قانع گرداند. همچنین، ممکن است بعضی از مربیان کودکستان یا معلمان مدارس به سبب ناآگاهی از این خصایص طبیعی رشد و تکامل، کودکان را با صفاتی از قبیل: غیرعادی، غیرطبیعی، بی دقت، بی توجه، بی علاقه، خشن، پرخاشگر، لوس، بی حال، تنبل، بازیگوش، بی ادب و . . . محکوم کنند و به این وسیله لطمات روحی شدیدی به کودکان و نوجوانان بزنند و زندگی لذت بخش را از آنها سلب کنند.

8- هر فرد طبیعتاً مراحل مهم رشد و تکامل را طی می کند

هر چند زمان لازم برای کامل کردن رشد و تکامل خصایص هر مرحله برحسب افراد فرق می کند، لکن جز در حالات استثنایی رشد و نمو فرد تقریباً در 21 سالگی به حداکثرش می رسد. ناتوانی شخص از پیمودن همه مراحل رشد و تکامل غالباً به پایین بودن سطح هوش او بستگی دارد. نبودن بهداشت، محیط نامساعد، فقدان محرک برای رشد و نمو، و عوامل متعدد دیگر نیز درجه طبیعی رشد و تکامل را به تعویق می اندازند اما تأثیر اینگونه عوامل غالباً موقت خواهد بود.

9- برای هر مرحله رشد و تکامل، انتظارات اجتماعی وجود دارند

 

تجربه نشان می دهد که مردم در هر گروه فرهنگی الگوهای رفتاری خاص و مهارتهای خاصی را آسانتر و بسیار موفقیت آمیزتر از الگوهای رفتاری و مهارتهای دیگر یاد می گیرند. بنابراین، هر گروه از اعضایش انتظار دارد امور خاصی را در مراحل گوناگون رشد و تکامل انجام دهند. تقریباً همه مردم در هر سنی که باشند از این انتظارات اجتماعی به خوبی آگاهند. حتی کودکان خُردسال از بزرگتران خود آموخته اند که چه انتظاراتی از ایشان دارند. کودکان و نوجوانان بزودی از تأیید و عدم رفتارشان یاد می گیرند که این انتظارات اجتماعی عمدتاً الگوی یادگیری ایشان را تعیین می کنند.
روان شناسان رشد و تکامل این انتظارات اجتماعی را با اصطلاح «تکالیف رشد و تکاملی» (developmental tasks) تعبیر می کنند. هاویگ هرست (Havighurst. Robert J. ) (- 1900-) به تأثر از اریکسون که مراحل رشد و تکامل روان شناختی را مورد تحلیل قرار داد و هر مرحله را برحسب خصایص مثبت و منفی توصیف کرد، به تحلیل تکالیف رشدی پرداخت و «تکلیف رشدی» را امور یا تکالیفی تعریف می کند که در هر مرحله زندگی از فرد انتظار داریم آنها را با موفقیت انجام دهد که در این صورت، تکالیف بعدی را با موفقیت انجام خواهد داد و احساس خوشبختی خواهد کرد وگرنه با ناکامی مواجه خواهد شد و انجام دادن تکالیف مراحل بعدی برای شخص دشوار خواهد بود.
هاویگ هرست امور یا تکالیف رشد و تکاملی مراحل گوناگون رشد و تکامل را به ترتیب زیر نام می برد:

بچگی

  1.  یادگیری راه رفتن
  2. یادگیری خوردن غذاهای سفت و سخت.
  3. یادگیری حرف زدن.
  4. یادگیری کنترل و دفع زواید بدنی.

کودکی اولیه

  1. یادگیری تفاوتهای جنسی و غفت و حجب جنسی.
  2. رسیدن به ثبات فیزیولوژیک (تنکارشناختی).
  3. تشکیل مفاهیم ساده از واقعیت اجتماعی و طبیعی.
  4. یادگیری برقراری روابط عاطفی با والدین، برادران و خواهران، و اشخاص دیگر.
  5. یادگیری تشخیص درست و نادرست و رشد و گسترش وجدان.

کودکی میانی

  1. یادگیری مهارتهای بدنی ضروری برای بازیهای معمولی.
  2. پی ریزی گرایش های سالم نسبت به خویشتن به عنوان یک فرد در حال رشد و نمو.
  3. یادگیری گردآمدن با همسالان.
  4. یادگیری نقش اجتماعی اختصاصی مردانه یا زنانه.
  5. رشد و گسترش مهارتهای بنیادی در خواندن، نوشتن و حساب کردن.
  6.  رشد و گسترش مفاهیم ضروری برای زندگی روزمره.
  7. رشد و توسعه وجدان، اخلاق و معیاری از ارزشها.
  8. رسیدن به استقلال شخصی.
  9. رشد و گسترش گرایش ها نسبت به گروه ها و نهادهای اجتماعی.

نوجوانی

  1. دست یافتن به روابط تازه و بسیار بالیده (mature) با همسالان از هر دو جنس.
  2. رسیدن به نقش اجتماعی مردانه یا زنانه.
  3. پذیرفتن اندام خود و کاربرد مؤثر بدن.
  4. رسیدن به استقلال عاطفی از والدین و سایر بزرگسالان.
  5. به دست آوردن اطمینان از استقلال اقتصادی.
  6. انتخاب و آمادگی برای یک شغل.
  7. آمادگی برای ازدواج و زندگی خانوادگی.
  8. رشد و گسترش مهارتهای ذهنی و مفاهیم ضروری برای صلاحیت شهروندی.
  9. خواستن و دست یافتن به رفتار مسئول اجتماعی.
  10. کسب مجموعه ای از ارزشها و یک نظام اخلاقی به عنوان راهنمای رفتار.

بزرگسالی اولیه

  1. انتخاب همسر.
  2. یادگیری زندگی با همسر.
  3. آغاز تشکیل خانواده.
  4. بچه به دنیا آوردن.
  5. اداره خانه.
  6. اشتغال به یک حرفه.
  7. به عهده گرفتن مسئولیت شهروندی.
  8. پیدا کردن گروه اجتماعی دمخور یا هم مشرب.

میان سالی

  1. دست یافتن به مسئولیت اجتماعی و شهروندی بزرگسالان.
  2. برقراری و نگهداری یک معیار اقتصادی از زندگی.
  3. کمک کردن به نوجوانان که بزرگسالان مسئول و خوشبختی باشند.
  4. پیدا کردن و گسترش فعالیتهای مخصوص اوقات فراغت بزرگسالان.
  5. با همسر خود به عنوان یک شخص رابطه داشتن.
  6. پذیرفتن و کنار آمدن با تغییرات فیزیولوژیک میان سالی.
  7. سازش با والدین سالمند.

بالیدگی بعدی

  1. کنار آمدن و سازش با کاهش نیروی بدنی و تندرستی.
  2. سازش یا بازنشستگی و کاهش درآمد.
  3. سازش با مرگ همسر.
  4. برقراری پیوند آشکار با گروه سنی.
  5. انجام دادن تعهدات اجتماعی و شهروندی.
  6. برقراری آرایش های زندگی بدنی رضایت بخش.
    فهرست مذکور در سال 1952 تهیه و تنظیم شده است ولی خود هاویگ هرست در سال 1980 متوجه شد که همه تکالیف نامبرده مخصوصاً در دوران نوجوانی و میان سالی ثابت نمی مانند و برحسب شرایط اجتماعی و اقتصادی تغییر پیدا می کنند. مثلاً برای اکثر نوجوانان امروز آمادگی برای ازدواج و تشکیل خانواده دشوار است مخصوصاً اگر دانشجو باشند. یا نوجوانان و جوانانی که تحصیلات عالی را ادامه می دهند به آسانی و به زودی نمی توانند استقلال اقتصادی داشته باشند.
    در مطالعه «تکالیف رشد و تکاملی» مذکور اشاره ی مکرر به چند نکته ضروری است:
    الف. با توجه به هم پیوستگی و همبستگی مراحل و خصایص رشد و تکامل آدمی، تکالیف رشدی نیز به همدیگر پیوسته اند.
    ب. بنابراین، موفقیت در انجام دادن تکالیف رشدی هر مرحله مستلزم موفقیت در انجام دادن تکالیف رشدی مرحله قبل است.
    پ. این تکالیف رشدی را، نمی توان و نباید کاملاً قطعی و عینی تلقی کرد و احتمالاً بعضی از آنها، مخصوصاً تکالیف دوران نوجوانی، میان سالی و سالمندی، برحسب شرایط فرهنگی تغییر پیدا می کنند.

مقاصد تکالیف رشد و تکاملی

به نظر هاویگ هرست تکالیف رشدی برای سه منظور بسیار سودمندند:
الف. والدین و معلمان را راهنمایی می کنند به اینکه بدانند در هر سن، کودکان و نوجوانان چه چیز را باید یاد بگیرند.
ب. تکالیف رشدی کودکان و نوجوانان را برمی انگیزند که آنچه را گروه اجتماعی از ایشان انتظار دارد یاد بگیرند.
پ. تکالیف رشدی به همه ی والدین و معلمان می گویند که چه چیز را در آینده از کودکان و نوجوانان انتظار داشته باشند.

عوامل مؤثر در مهارت و تسلط در تکالیف رشدی

همان روان شناس عواملی را که شخص را در انجام دادن تکالیف رشدی ماهر و مسلط می گردانند یا مانع آنها می شوند به قرار زیر نام می برد:

عوامل مساعد

*  رشد بدنی سریع.
*  نیرو و انرژی بالاتر از متوسط برای هر سن.
*  هوش بالاتر از متوسط.
*  محیطی که فرصت های یادگیری را بیشتر کند.
*  راهنمایی در یادگیری از سوی والدین و معلمان.
*  انگیزش قوی به آموختن.
*  خلاقیت همراه با علاقه به متفاوت بودن.

موانع تسلط یا عوامل نامساعد

*  عقب ماندگی در سطح رشد و نمو، اعم از بدنی یا ذهنی.
*  بهداشت ناسالم ناشی از پایین بودن سطح انرژی و نیرو.
*  معلولیت ناشی از نقص عضوی.
*  فقدان فرصت آموختن آنچه گروه اجتماعی انتظار دارد.
*  فقدان راهنمایی در یادگیری.
*  فقدان انگیزش یادگیری.
*  ترس از متفاوت شدن.

اهمیت مسلط بودن در تکالیف رشد

بدیهی است که شخص برخوردار از تسلط و مهارت لازم در انجام دادن تکالیف رشدی مراحل گوناگون رشد و تکامل، بیش از شخصی که از آن محروم است خوشبختی احساس خواهد کرد و از موفقیت و رضایت خاطر ناشی از آن لذت خواهد برد. به نظر هاویگ هرست شخص ناکام در مهارت و تسلط در انجام دادن تکالیف رشدی از سه پیامد ناگوار رنج خواهد برد:
اول، شخص احساس حقارت خواهد کرد و این نیز به ناخرسندی خواهد انجامید.
دوم، شخص مورد تأیید اجتماعی قرار نخواهد گرفت و این نیز غالباً با طرد اجتماعی همراه است زیرا شخص را نابالیده و بچه صفت می خوانند.
سوم، تسلط در تکالیف رشدی جدید را دشوار می کند.

10- هر جنبه رشد و تکامل انسان خطرات نهانی دارد

حتی وقتی که الگوی رشد و تکامل پیشرفت طبیعی خود را ادامه می دهد این احتمال است که بعضی از جنبه های آن با خطرهایی مواجه شود. منشأ این خطرها ممکن است درونی (شخصی) و بیرونی (محیطی یا اجتماعی) باشد و در هر صورت، روی چگونگی سازگاریهای بدنی، روان شناختی و اجتماعی فرد اثر می گذارند و موجب تغییر الگوی رشد و تکاملی او می شوند. اشخاص مسئول راهنمایی رشد و تکامل، که عمدتاً والدین و معلمان هستند، می توانند به موقع از پیدایش و تأثیر نامطلوب این خطرهای نهانی در رشد و نمو کودک و نوجوان جلوگیری کنند. در بحث از رشد و تکامل ابعاد یا جنبه های مختلف شخص به خطرهای نهایی هر جنبه اشاره خواهیم کرد.

11- خوشبختی در مراحل گوناگون رشد و تکامل فرق می کند

در قدیم چنین تصور می کردند که کودکی دوران خوشبختی زندگی است و کودکی بهترین دوره ای است که شخص برای سازگاری با زندگی بزرگسالی آماده می شود. لکن امروزه چنین نظری را قبول ندارند زیرا به تجربه ثابت شده است که دوره طفولیت برای بعضی از افراد مسن خوشی و خوشبختی است در حالی که برای دیگران همین مرحله کودکی یک دوران ناخرسندی و بدبختی است. چنانکه بعضی از مردم از خوشبختی دوران کودکی خود سخن می گویند در صورتی که برخی از ایشان همان دوران را روزگار سیاه بدبختی خود معرفی می کنند. بنابراین، نمی توان مرحله خاصی از زندگی را برای همه مردم یا همه کودکان و نوجوانان مرحله خوشبختی تلقی کرد. از سوی دیگر همه مردم از فرایندهای «خوشبختی» و «بدبختی» برداشت های همسان ندارند و هر کس تعریف خاصی از آنها دارد. چنانکه یکی از کوتاهی قد و دیگری از بلندی قد می نالد، یکی از ثروتش و دیگری از علمش تعریف می کند یعنی اولی ثروت را و دیگری علم را مایه خوشبختی می داند...

مبانی خوشبختی

هاویگ هرست برای «خوشبختی» (happiness) و «بدبختی» (unhappiness) سه پایه را نام می برد که به یکدیگر وابسته اند:

1- پذیرش (acceptance)

یعنی نه تنها دیگران شخص را بپذیرند بلکه خود او نیز خویشتن را قبول کند. کودکی که مورد قبول دیگران است به آسانی می توانند خود را دوست بدارد و بپذیرد؛ و در نتیجه می تواند براحتی با مردم مخصوصاً همسالانش سازگاری کند.

2- محبت (affection)

یعنی شخص بتواند دیگران را دوست بدارد و متقابلاً مورد محبت دیگران باشد. وجود این پایه خوشبختی طبعاً به وجود پایه اول (پذیرش) بستگی دارد.

3- موفقیت (achievement)

یعنی شخص بتواند با گروه اجتماعی خود همانندسازی کند و نقش مطلوب از او را به خوبی ایفا کند. مثلاً اگر در گروه کودکان یا نوجوانان، بازیگر فوتبال خوب بودن مهم باشد کودک یا نوجوانی که در این بازی موفق شود و آن را در حد مطلوب انجام دهد خود را خوشبخت احساس خواهد کرد. همچنین خوشبختی شخص بستگی به این دارد که به هدفش برسد بنابراین، همه والدین و معلمان باید کودکان و نوجوانان را به تعقیب هدف هایی تشویق کنند که امکان موفقیت دارند. خوشبختی به تأمین هر سه پایه بستگی دارد و تنها یکی از آنها هرگز کافی نیست. رابطه درونی سه پایه یا عامل خوشبختی را می توان چنین نشان داد:

اهمیت خوشبختی

روشن است که زندگی برای هر فرد در هر سن هنگامی لذت بخش خواهد بود و رضایت و آرامش خاطر او را تأمین خواهد کرد که او احساس خوشبختی کند و خوشبختی در هر مرحله از رشد و تکامل طبعاً در خوشبختی مراحل بعدی اثر خواهد گذاشت.

مثلاً یک نوجوان غالباً وقتی خوشبخت خواهد شد یا خود را خوشبخت احساس خواهد کرد که از خوشبختی دوران کودکی برخوردار شده باشد. یا شخص سالمند غالباً در صورتی احساس خوشبختی خواهد کرد که دوران کودکی و نوجوانی خوشبختی را پشت سر گذاشته اند. اگرچه نباید فراموش کنیم که همیشه خوشبختی یک مرحله، خوشبختی مراحل بعدی را به صورت حتمی تضمین نمی کند.
بدبختی نقش ویرانگری در سازگاریهای شخصی و اجتماعی بازی می کند مخصوصاً در مراحل کودکی و نوجوانی که آثار ناگوار پایداری از خود بجا خواهد گذاشت. زیرا الگوهای رشد و تکاملی آنها را تحت تأثیر قرار می دهد و در نتیجه، به پایین تر از استعدادهای خویش سقوط می کنند؛ و سازگاری شخصی و اجتماعی ایشان لطمه می بیند و خود این نیز، بدبختی ایشان را افزایش می دهد. از همین چرخه ی ناگوار می توان میزان مسئولیت والدین و معلمان را درباره ی خوشبختی کودکان و نوجوانان دریافت.
به بیان دیگر، همه ی والدین و معلمان مسئول و موظفند در هر فرصت مناسب، پایه های سه گانه خوشبختی (پذیرش، محبت، موفقیت) را برای فرزندان و محصلان خود تأمین و فراهم کنند؛ و محیط یا موقعیت خانه و مدرسه را به صورت مرکز احساس خوشبختی در آورند.
هاویگ هرست چگونگی تأثیر خوشبختی را در سازگاری دوران کودکی چنین بیان می کند:
*  کودکان خوشبخت معمولاً سالم و فعال و جدی (با انرژی) هستند. بدبختی نیرو و انرژی آنها را کاهش می دهد و از سلامت عمومی بدنی ایشان می کاهد.
*  کودکان خوشبخت انرژی خود را در فعالیت های هدفدار صرف می کنند، در حالی که کودکان بدبخت انرژی خود را بیهوده و پراکنده مصرف می کنند.
*  کودکان خوشبخت امیدوار و بشاش هستند و مردم نیز به افراد امیدوار و بشاش واکنش مثبت نشان می دهند.
*  خوشبختی انگیزش شخص را به کار کردن بیشتر می کند در حالی که بدبختی آن را خاموش می کند.
*  کودکان خوشبخت ناکامی ها را به آرامی می پذیرند و می کوشند، دلایل آن را دریابند. کودکان بدبخت در مواجهه با ناکامی عصیان و پرخاشگری نشان می دهند و حاضر نمی شوند علل ناکامی را بخوبی دریابند.
*  خوشبختی تماسهای اجتماعی و شرکت در فعالیت های اجتماعی را تشویق می کند، در حالی که بدبختی شخص را به کناره گیری و خودمحوری وا می دارد.
*  با تکرار، خوشبختی یک عادت می شود. همچنانکه ممکن است بدبختی به صورت یک عادت در آید.
*  کودکی خوشبخت موفقیت بزرگسالی را تضمین نمی کند اما آن را بنیان می گذارد در حالی که بدبختی به بنیانگذاری ناکامی و شکست کمک می کند.
خلاصه، در بحث از رشد و تکامل مخصوصاً دوران کودکی باید بدانیم:

  1. کودک یک موجود زنده هدفدار، فعال و شایسته است.
  2. رفتار کودک نظامدار (سیستماتیک) است.
  3. رفتار کودک چندین علت دارد.
  4. کودک در پاسخ های اشخاص دیگر اثر می گذارد.
  5. رفتار همه مردم از جمله کودکان تحت تأثیر نظامهای اجتماعی است.
  6. رفتار کودک به فرهنگ حاکم بر جامعه اش محدود و مقید است.
  7. رفتار کودک به موقعیت، محدود و مقید است.
  8. رفتار کودک به زمان، مقید و محدود است.
  9. استفاده از روشهای متعدد تحقیق درباره ی کودکان ضرورت دارد.
  10. تئوریهای متعدد درباره ی رشد و تکامل کودکان ضرورت دارند.
  11. تحقیق در رشد و تکامل کودکان در پلیس اجتماعی اثر می گذارند و از آن متأثر می شود.