يكي از مايه هاي بنيادي  انديشه تضاد ميان حكم ارزشي  و رابطه با ارزش هاست. فلسفه ارزش با با نظريه كنش رابطه اي دقيق دارد. " از نظرماكس وبر فرق اين دو سنخ از واقعيت ، يعني علم وارزش با هم تفاوتي بنيادي دارند. ذات علم عبارتست تبعييت از، اگاهي از پديده هاي واقعي و برهان ها،در حاليكه ذات ارزش عبارتست از  انتخاب ازادانه و تصديق آزادانه است  " (ارون ،593:1382).

برخلاف دوركيم  كه آفرينش ارزش ها را اجتماعي  مي داند ، وبر ارزش ها را هم اجتماعي و هم تاريخي مي داند. 

به عقيده ماكس وبر ريا ، تنازع  عقلي بنيادي كنش عبارتست از كشاكش اخلاق مسئوليت و اخلاق اعتقاد. اخلاق مسئوليت (verantwortungsethik) همانست كه مرد عمل  ناگزير از بكار بستن ان است. اين اخلاق به نتايج معين  ونتايجي را كه ما طالب آنيم خواهيم رسيد .

اخلاق مسئوليت كنش  را بامعيار (( وسائل... هدف ) تفسير مي كند.

اخلاق اعتقاد (gesinnethik) مارا به ان وا مي دارد كه بر اساس احساس خويش  بدون توجه به عواقب آن عمل مي كند. مانند صلح جوي مطلق يا سنديكاليست انقلابي

وبر در كتاب دانشمند و مرد سياسي صفحه 199 مي گويد : " اخلاق اعتقاد واخلاق مسئوليت با هم متناقض نيستند، بلكه همديگر را تكميل مي كنند و مجموع آنهاست كه انسان اصيل يعني انساني را كه مي تواند مدعي  رسالت سياسي باشد را مي سازد " (ارون،1382: 599).

اخلاق اعتقادی در انديشه وبر به نوعي با دين مرتبط مي شود. وبر با تحليل  اخلاق اعتقادی جامعه شناسي ديني خود را طراحي مي كند.

وبر برخلاف افرادي كه ادعا مي كنند ، وبر مادي گري تاريخي رارد مي كند، و رفتار اقتصادي رااز طريق اديان تبيين مي كند. مي خواهد ثابت كند كه:

" رفتار آدميان در  جوامع گوناگون فقط وقتي فهميدني است كه در چارچوب تلقي كلي آنان از هستي قرار داده شود.  تلقی جزمي ديني و تعابير انها جزئي از اين جهان بيني است.....  از سوي ديگر وبر خواسته است ثابت كند كه تلقي هاي ديني  عملا از عناصر تعيين كننده رفتارهاي اقتصادي اند ودر نتيجه، يكي از علل دگرگوني هاي اقتصادي جوامع بكار مي روند " (ارون،1382 : 600).

وبر براي تحليل جامعه سناسي ديني خود به تحليل سرمايه داري مي پردازد. به عقيده وي چندين نوع سرمايداري وجود دارد، كه هر يك داراي خصوصيات ويژه اي است. به نظروبر سرمايه داري مبتني بر نوعي از بنگاه هاي  توليدي  است كه هدف نهايي انها رسيدن به حداكثر سود است. وسيله اي كه اين بنگاه ها  بكار مي برند سازمان عقلاني كار وتوسعه است. همين پيوند ميل به سود و انظباط عقلاني است كه از لحاظ تاريخي  وجه تمايز خاص سرمايه داري غربي است. البته  عنصر اصلي سرمايه داري حداكثر سود نيست بلكه بيشتر تراكم بي انتهاي سرمايه است.

در عصر جديد ، شكل ديگري از سرمايه داري در غرب پيدا شد كه عبارتست از سازمان دادن عقلاني سرمايه دارانه كار آزاد كه درجاي ديگري يافت نمي شود. اين سازمانهاي عقلاني كار به دو شرط وابسته اند، يكي جدايي خانوار از  بنگاه توليدي  وديگري حسابداري عقلاني كه دقيقا با اقتصاد نوين غربي  مربوط است.

تحليل هاي وبر بيان كننده سازگاري  فكري يا معنوي روح اخلاق پروتستان با روح سرماييه داري است. وبر بر اينست كه با بسط مطالعه مذهب پروتستان و سرمايه داري  تعيين نمايد كه ايا شرايط اجتماعي  ومذهبي براي تشكيل سرمايه داري از نوع غربي  تا چه اندازه مساعد بوده است. كه در ساير مذاهب وتمدنها مساعد نبوده است.

به نظر وبر سرمايه داري غربي با خصوصيات ويژه تلفيقي از  سودجوي و انضباط عقلاني در كار فقط يكبار در تاريخ تكرار شده است كه در غرب بوده است. لذا به نظر وي طرز تلقي معيني در قبال كار ،كه خود تحت تاثير باورهاي مذهبي است ععامل تفاوت گذارنده اي است كه در غرب وجود دارد ولي در جاهاي ديگر نيست. ومي توان به  و سياه همين امر جريان تاريخ عرب را تبيين كرد.

نظر ماكس وبر بر اين است كه :

" روح سرمايه داري با روح مذهبي پروتستان تناسبي معنا دار با هم دارند ..... روحيه موجود در نوع معيني از مذهب پروتستان چنان است كه در قبال فعاليت اقتصادي  همان حالتي را كه در سرمايه داري  ازخود نشان مي دهد را داراست. يعني يك جهان بيني معيني از يك سو وسبك خاصي از فعاليت اقتصادي از سوي ديگر با هم پيوندي معنا دار دارند "( ارون،1382 :608).

وبر خلاصه مواعظ كالونيسم را كه ملهم از متن مواعظ ولت منيستر است را به شرح ذيل بيان مي كند :

1-يك خداي مطلق جهان را افريده وذهن محدود ما  توانايي درك انرا ندارد.

2-قسمت هريك از ما در ازل مشخص شده است ودر حكم خدا تغييري نمي يابد.

3- رستگاري موهبتي كانلا اعطايي از سوي خداست وطبع بشري ذاتا در حيطه گناه ومرگ است.

4-خدا جهان را به خاطر كبريايي خودش افريده است.

5- انسان چه رستگار وچه محكوم به عذاب الهي  وظيفه دارد به خاطر كبرياي خدا كار كند.

وبرتاكيد مي كند كه اين قضا يا به صورت اصيل در كالون ديدن مي شود كه با عث نتايج اقتصادي شده است. اين بينش امكان پيدايش تصوف را منتفي كرده ويك تلقي ضد مناسكي است كه به جاي توسل به مناسك فرد را به شناخت نظم طبيعي  به وسيله علم وادار مي كند. كه اين نوع بينش باعث  توسعه پزوهش علمي  ومخالفت با هر نوع بت پرستي است.

و به اين ترتيب فرايند گسترده افسون زدايي (entzauberang) جهان كه با مذهب يهود اغاز شد و در انديشه علمي يونانی با طرد خرافات ادامه مي یابد در جامعه كنوني به نقطه نهايي خود مي رسد.

پيرو كالون قادر به آگاهي از رستگاري يا عذاب خويش نيست و اين نتيجه تحمل ناپذير منجر مي شود كه بكوشد تا علائم توفيق خويش را در اين جهان بجويد. و پيشرفت دنيوي را دليلي براي گزينش خود در نزد خدا بداند. و لذا كار وتنها كار است كه ترديد مذهبي را مي كا هد ويقين به رحمت حق را در مومن به وجود مي اورد.

از طرفي برخي ديگر از الزام هاي منطق خداشناسي مذهب كالون با منطق سرمايه داري كاملا طلاقي دارد. مثلا وقتي كالونيسم به مومن دستور مي دهد كه رياضت پيشه كند و دست از اسراف بردارد بهترين كار عقلاني براي كسب سود و انباشت دوباره  سرمايه او توسعه سرمايه داري است. و به قول وبر " تراكم! تراكم ! اين است قانون و كلام اسماني " (ارون، 611:1382).

به نظر وبر اخلاق پروتستان بهترين نمونه براي توجيه وتبيين حد اعلاي سود جويي مورد نظر سرمايه داري است كه نمونه اش در جوامع سرمايه داري ديده نمي شود.

وبر برخلاف آن كه برخي مدعي اند در نظر ندارد كه اقتصاد رابر اساس دين تبيين كند. و به اصطلاحي به دنبال رد ماترياليسم تاريخي نيست. انچه كه وي مي خواهد نشان دهد اين است كه : " از تلقي اقتصادي آدميان ممكن است  تحت تاثير دستگاه هاي اعتقادي تعيين شود. همچنانی كه دستكاه هاي اعتقادي هم در لحظه اي معين از تاريخ ممكن است تحت تاثير دستگاه هاي اقتصادي باشند " (ارون،1382: 613)

وبر به نوعي ثابت كرده است كه گاه مي توان يك رفتار اقتصادي رابر اساس جهان بيني خاص تعيين كرد و در احوال معيني ممكن است انگيزش هاي مذهبي  يا ما بعد الطبيعي بر توسعه اقتصادي حاكم باشند.

" ماكس وبر خصوصا خواسته است پيوند فكري و ذهني نگرانه موجود مابين تعبير معيني از مذهب  پروتستان و نوع معيني از رفتار اقتصادي را نشان دهد. بيان اين پيوند ميان روح سرمايه داري  و اخلاق پروتستاني نشان مي دهد كه چگونه يك طرز تفكر معين درباره جهان مي تواند جهت گيري كنش ها را تعيين كند...... اين مطالعه روشن مي كند كه افكار مذهبي چگونه به عنوان علت موثر در جريان تاريخ عمل مي كنند " (ارون ،614:1382)

مطالعات ديگر  ماكس وبر به چين و هند و يهوديت بدوي اختصاص ميابد كه از نوعي جامعه شناسي تطبيقي  اديان بزرگ بر اساس روش مخصوص  خود يعني روش رابطه با ارزش ها استفاده مي كند.

وبر دو پرسش مطرح مي كند :

" ايا چيزي معادل زهد دنيايي كه اخلاق پروتستاني مثال بارز ان است، در تمدن ديگري غير از تمدن غربي يافت مي شود ؟ " (ارون، 614:1382 ) كه اين سوال وي به نگارش كتاب اخلاق پروتستاني و روح سرمايه داري انجاميد. و سوال دوم كه:

" چگونه مي توان انواع متفاوت بنيادي تلقي هاي ديني را روشن كرد و نوعي جامعه شناسي عمومي ار مناسبات موجود ميان تلقي هاي ديني و رفتار اقتصادي پديد اورد ؟ " (ارون ،1382: 614)

 كه در بخشي از كتاب اقتصاد و جامعه به بسط  اين سوال پرداخته است.

به نظر وبر عقلانيت مادي چيني از عقلانيت پروتستاني نيز معقول تر است ولي با توسعه سرمايه داري منافات دارد.

" ماكس وبر با اين مقايسه هاي تاريخي كه نوعي آزمايش فكري اند ،دست كم اين سودا رادر سر دارد نظر زير را ثابت كتد كه تصور ديني هستي و رفتار اقتصادي ناشي از اين تلقي ديني يكي از علل توسعه نظام اقتصادي سرمايه داري در غرب بوده است، و فقدان اين سابقه در خارج از حوزه تمدن غربي از عواملي است كه توسعه نيافتگي چنين نظامي را در ان تمدن ها تبيين مي كند " (آرون،1382:618)

در هند نيز فرايند عقلاني در كار بوده است ولي از انجا كه با مناسك گرايي ديني همران بوده است مانع توسعه اقتصادي در انجا شده است . " شرط دگرگوني هاي تاريخي جوامع ،گسستن از مناسك گرايي بوده است " (ارون ،1382: 618).

به نظر وبر علاوه بر مناسك گرايي ، سيستم كاست در هند كه افراد در رشته اي كامل از محرمات محدود مي كند ، از عوامل بازدارنده قاطع است.

" به نظر وبر ،مفهوم عمده در اديان بدوي  مفهوم كاريسما يا فره است كه تا حدود زيادي نزديك به به مفهوم قدس ( يا مانا ) در نزد دوركيم است. فره ، كيفيت چيزي است كه به قول ماكس وبر از مدار زندگي روزانه بيرون (gausseralltaglish) است. فره در هستي موجودات ،حيوانات ،گياهان و اشيا جاي دارد " (ارون ،1382: 618)

" وبر نقطه عزيمت تاريخ ديني بشر ، در جهاني سرشار از مقدسات است. نقطه پايان آن در دوره ما يعني در جهاني است كه به قول وبر جهاني افسون زدوده است.....دين در جهان مادي و افسون زدوده ديگر كاري ندارد ،جز انكه به حريم دروني وجدان ها پناه ببرد يا به جهان ماورايي كشيده شود كه جهان خداي متعا يا جهان سرنوشت فردي پس از هستي دنيايي است " (ارون،1382: 618).

وبر بين عالم دين وعالم علم تعرضي دو گانه مي بيند كه به نظر او عنصر قدس به تدريج از اين جهان رانده  مي شود. از سوي ديگر علم به بحران معنويت منجر مي شود. چون تا وقتي خاطره دين در ذهن آدميان است كه به وسيله ان به رويدادها وسرنوشت فردي خود معنا مي دادند. ولي اينك علم به دليل خصلت اثباتي و ناتمامي اش هرگز نخواهد توانست راه حل قانع كننده اي را ارئه دهد.

" به نظر وبر آدميان براي مسائل ذاتي امروز ديگر پاسخي جز از طريق تعميم هاي فردي يا در تصميم هاي فردي نمي يابند، تصميم هاي كه دلخواسته و مشروط اند هر كس بايد خداي خويش و اهريمن خويش را خود بر گزيند. " (ارون ،1382: 623)

وبر  مي گويد كه انسان ها در عقايد ديني خود يك روند تدريجي به سوي كاستن از خرافات غير عقلاني و هر چه عقلاني تر كردن باور ، اخلاق و مناسك ديني را تجربه كرده ‏اند.

او معتقد است كه روند عقلاني شدن اعتقادات ديني ، موجب انتقال از چند خدايي به يكتا پرستي شده است. و بر دو نوع دين « رستگاري » و « شريعتي » را معرفي مي كند. از بحث هاي و بر دو جهت گيري مهم قابل استنباط است .

عرفي شدن، فرايند اجتناب ناپذيري است كه همه صورت هاي دين را در مي نوردد . الگو و مسيرهاي عرفي شدن بر حسب خصوصيات هر دين متفاوت است. وبر با ابراز نگراني و ساختن قفس آهنين آينده به دست خويش نمي تواند مبلّغ صادقي براي اين فرآيند باشد.

ادیان جهان و تغییر اجتماعی

ماکس وبر به مطالعه وسیعی دربارهٔ ادیان سراسر جهان پرداخت. هیچ دانشمندی پیش از او، یا تاکنون، به کاری با چنین دامنه وسیع دست نزده‌است. بیشتر توجه وبر بر آنچه آن را ادیان جهانی نامیده‌است متمرکز بود. ادیانی که تعداد زیادی از مؤمنان را به خود جلب کرده‌اند و به‌طور قطعی بر مسیر تاریخ جهانی تأثیرگذارده‌اند. او مطالعات مفصلی دربارهٔ آیین‌های هندو، بودا، تائو و دین کهن یهود انجام داد؛ و در کتاب اخلاق پروتستان و روح سرمایه‌داری (۱۹۷۶، که نخستین بار در ۵–۱۹۰۴ منتشر گردید) و کتاب‌ها و مقالات دیگرش به‌طور گسترده دربارهٔ تأثیر مسیحیت برتاریخ غرب نوشت. اما نتوانست مطالعه خود راکه دربارهٔ اسلام طرح‌ریزی کرده بود به پایان برساند.

نوشته‌های وبر دربارهٔ دین با نوشته‌های دورکیم از نظر توجه به ارتباط میان دین و دگرگونی اجتماعی (چیزی که دورکیم چندان توجهی به آن نکرد) فرق دارند. آن‌ها در نقطه مقابل آثار مارکس هستند، زیرا وبر استدلال می‌کند که دین لزوماً نیرویی محافظه کار نیست، برعکس، جنبش‌های الهام گرفته از دین اغلب دگرگونی‌های اجماعی چشمگیری به وجود آورده‌اند. بدین سان آیین پروتستان به ویژه پیوریتنیسم منبع شیوه نگرش سرمایه دارانه موجود در غرب امروزی بود. نخستین کارآفرینان اکثراً از پیروان کالون بودند. انگیزه آن‌ها برای موفقیت، که به شروع توسعه اقتصادی در غرب کمک کرد، در اصل از میل خدمت به خداوند سرچشمه می‌گرفت. موفقیت مادی برای آن‌ها نشانه‌ای از لطف الهی بود.

وبر تحقیق خود را دربارهٔ ادیان جهان به عنوان یک طرح واحد در نظر می‌گرفت. بحث او دربارهٔ تأثیر آیین پروتستان بر توسعه غرب جزئی از کوششی جامع برای درک تأثیر مذهب بر زندگی اجتماعی و اقتصادی و فرهنگ‌های مختلف است. وبر با تحلیل ادیان شرقی نتیجه می‌گیرد که آن‌ها موانع غیرقابل عبوری در برابر توسعه سرمایه‌داری صنعتی، آن گونه که در غرب رخ داد، فراهم کردند. این نه از آن روست که تمدن‌های غیر غربی عقب مانده‌اند. آن‌ها صرفاً ارزشهایی متفاوت با آنچه را که در اروپا مسلط گردید پذیرفته‌اند.

وبر یادآور می‌شود که در چین و هند قدیم در دوره‌های معینی توسعه قابل توجه تجارت، صنعت و شهرنشینی وجود داشت، اما در این جوامع الگوهای اساسی دگرگونی اجتماعی که در ظهور سرمایه‌داری صنعتی در غرب دخالت داشت به وجود نیامد و دین عامل عمده‌ای در جلوگیری از این دگرگونی بود. برای مثال، آیین هندو چیزی است که وبر آن را دین آن جهانی می‌نامد این بدان معناست که عالی‌ترین ارزش‌های آن «بر گریز از رنجای دنیای مادی به سوی سطح عالی تری از هستی معنوی» تأکید می‌کند. احساسات مذهبی و انگیزش‌های برخاسته از آیین کنفوسیوس نیز مانع کوشش برای توسعه اقتصادی به مفهومی که در غرب درک می‌شود، گردیده و به جای اینکه تسلط جدی بر جهان را تشویق کند هماهنگی با آن را مورد تأکید قرار می‌دهد اگر چه چین زمانی دراز قدرتمندترین و از نظر فرهنگی توسعه یافته‌ترین تمدن در جهان بود ، ارزش‌های مسلط دینی آن همچون عاملی بازدارنده در برابر تعهد شدید نسبت به توسعه اقتصادی به خاطر خود آن عمل می‌کردند.

وبر مسیحیت را به مثابه یک دین رستگاری در نظر می‌گیرد، که متضمن این عقیده است که انسان‌ها اگر اعتقادات دینی را بپذیرند و از اصول اخلاقی آن پیروی کنند می‌توانند رستگار شوند. مفاهیم گناه و نجات یافتن از گناهکاری به مرحمت خداوند در اینجا دارای اهمیت هستند این مفاهیم نوعی تنش و پویایی عاطفی ایجاد می‌کنند که اساساً در ادیان شرقی وجود ندارد. ادیان رستگاری یک جنبه انقلابی دارند. در حالی که ادیان شرق یک نگرش انفعالی نسبت به نظم موجود در درون مؤمن پرورش می‌دهند. مسیحیت متضمن مبارزه‌ای دایمی علیه گناه است؛ و از این روی می‌تواند علیه وضع موجود شورش برانگیزد. رهبران دینی مانند عیسی ظهور می‌کنند که اصول عقاید موجود را از نو به شیوه ای تفسیر می‌کنند که ساخت قدرت موجود را به رویارویی فرا می‌خواند.