فلسفه براي کودکان (p4c) که در نیمه دوم قرن بیستم به همت لیپمن در «پژوهشگاه توسعه و پیشبرد فلسفه براي کودکان» دانشگاه مونتکلیر ایالت نیوجرسی امریکا بنیان نهاده شد، به عنوان نوعی فلسفه کاربردي در پی توسعه مفهوم فلسفیدن در کودکان و توانمند ساختن آنها در تصمیم گیري است.

لیپمن به عنوان بنیانگذار این برنامه در تعریف فلسفه براي کودکان میگوید: «فلسفه براي کودکان نوعی فلسفه کاربردي است. البته نه به آن معنی که برنامه اي باشد تا در آن از نظرات فلاسفهي مختلف براي روشن سازي و حل مسائل غیر فلسفی استفاده شود، بلکه هدف آن است که شاگردان را وادار به فلسفیدن و انجام فعالیت فلسفی شخصی کند» (فیشر ، 1388)

در برنامه اولیه فلسفه براي کودکان، مدنظر لیپمن، فلسفه به معناي «فعالیت عقلانی» است. وي تلاش نمود با طرح فرایندي از فعالیتها به کمک داستان، تفکر را از دوران کودکی توسعه دهد. توسعه تفکر آنگونه که لیپمن (1993) مد نظر دارد از طریق آموزش براي تفکر حاصل میشود:

«امروزه تمایز آشکاري میان «آموزش براي تفکر » و «آموزش دربارة تفکر » وجود دارد. فلسفه براي کودکان بر «آموزش براي تفکر» تأکید میکند. با این درك که تفکر در مورد یک مسأله میتواند «درباره» هر امري حتی فرایند تفکر باشد، ولی آموزش دربارة تفکر بیش از آموختن درباره اقیانوسها، پروانه ها و ... پیشرفت تواناییهاي فرایند تفکر فرد را تضمین نمی کند» (به نقل از امی و قراملکی، 1384 ).

با توجه به ضرورت هاي موجود و دستاوردهاي قابل اعتناي فلسفه براي کودکان، این برنامه به سرعت در بسیاري از کشورهاي جهان مورد توجه قرار گرفت. «فلسفه براي کودکان (p4c) شهرت جهانی یافته و در بیش از 50 کشور دنیا مورد استفاده 1 قرار گرفته است» (لایل و تامس-ویلیامز ، 2012).

فلسفه براي کودکان (p4c) در جلب نظر مربیان و برطرف نمودن اشکالات آموزش سنتی موفقیتهاي زیادي را بدست آورده و مورد توجه بسیاري از کشورها قرار گرفت، برخی علاقهمندان به برنامه لیپمن با مطالعه آثار وي و آشنایی با برنامه فلسفه براي کودکان تلاش کردند تا با طرح فرایندي از فعالیت ها به کمک داستان، برنامه مذکور را در کشور خود مورد استفاده قرار دهند، اما برخی دیگر درصدد طرح و ارائه شیوه هایی جدید از این برنامه همچون «فلسفه به همراه کودکان» (pwc) به عنوان نسخه تغییر شکل یافته اي از برنامه اولیه برآمدند، این گروه با استفاده از تاریخ و مضامین فلسفی سعی در غنابخشی به محتواي برنامه داشتند.

در سایر کشورها نیز علاقه به آموزش تفکر باعث دستیابی به تجاربی متفاوت گردید از جمله، فیشر و پیکمال با اذعان به غناي فلسفی داستان هاي ادبی سعی نمودند تا ضمن توجه به متن و محتواي فلسفی متون ادبی، دامنه آن را از متون فلسفی گسترده تر ببینند، این گروه با بررسی آثار داستانی موجود در ادبیات جهان و مناسب سازي آن با سن و سال کودکان به داستان هاي فلسفی دست یافتند.

برخی دیگر از طرفداران فلسفه براي کودکان ضمن تاکید بر مفید بودن این برنامه با طرح ادعاي فرهنگ وابستگی داستان هاي لیپمن در پی طرح داستانهایی مناسب با فرهنگ بومی کشور خود بودند، از جمله این افراد یسپرسن دانمارکی بود که به کمک داستانهایی از اندرسون محتوایی مناسب با فرهنگ دانمارکی تهیه نمود.

چهار دیدگاه در حقوق کودک وجود دارد:

1- اشیائی بی اختیار و فاقد حق

2- حیواناتی که تنها حق خوراک، مسکن و پوشاک دارند.

3- انسان هایی با حقوق مطلق و غیر محدود

4- انسان هایی که علاوه بر حقوق اولیه، از حق تصمیم گیری، آزادی بیان و عقیده نیز برخوردارند اما این حقوق مطلق و غیر محدود نیستند.

اسلام از دیدگاه اخیر حمایت می کند. از جمله حقوق کودکان حق پرسش است. این حق، مسئولیت پاسخگویی را به دوش اولیاء و مربیان قرار می دهد.

دو روش عمده در پاسخگویی وجود دارد:

1- اطلاع رسانی مستقیم

2- آموزش پردازش اطلاعات.

فلسفه برای کودکان از روش دوم حمایت می کند. نقد و بررسی آن مسبوق به آشنایی دقیق با این برنامه ی آموزشی است.

متیولیپمن مؤسس فلسفه برای کودکان، استاد فلسفه در سال 1968 با دغدغه ی یافتن روشی برای آموزش استدلال به کودکان مطالعاتی را آغاز کرد. در سال 1969 اولین کتابش را نوشت و سه سال تحصیلی آن را به طور آزمایشی در مدارس گوناگون تدریس کرد. رشد بی سابقه ی کودکان در منطق و استدلال او را به ادامه ی نظریاتش تشویق کرد. پس از آن برای پایه های مختلف تحصیلی کتاب داستان و راهنمای معلم نگاشت و در بسیاری از کشور ها با برپایی همایش ها، کارگاه ها و سخنرانی ها به بسط ایده اش پرداخت.

از فلسفه برای کودکان شاخه های دیگری با همین نام یا نام های مشابه منشعب شده است. برنامه ی فلسفه برای کودکان رویکردی کاوش مآبانه در امر تعلیم و تربیت کودکان است. آموزش تفکر در این برنامه ی درسی به عنوان یک سیستم آموزشی بر دو دسته عناصر مرتبط به هم مبتنی است.

منابع آموزشی و عناصر تحقق بخش هدف کلی در پرورش تفکر در این برنامه تربیت شهروندانی متفکر برای جامعه ی مردم سالار است. مهارت هایی را کودکان در حوزه های مختلفی کسب می کنند که مهمترین آن ها عبارتند از: تشخیص امور بدیهی، کشف تناقض، فرضیه سازی، کسب نتایج معتبر، توسل به ملاک در داوری ، انعطاف پذیری، سعه ی صدر، خود اصلاح گری، حساسیت به زمینه و ....

به منظور استفاده از این برنامه ی آموزشی، نقد و بررسی آن در جهات سه گانه ی مفهوم سازی از فلسفه، کارآیی و اثر بخشی این برنامه برای دستیابی به اهداف مورد نظر و نقد و بررسی روش آموزش از حیث نتایج و پیامد هایی که دارد، ضروری است. در این الگو فلسفه در معنای تفکر فلسفی برروی مفاهیمی که فلسفی تلقی می شوند، به کار می رود.

مفهوم سازی لیپمن از اخلاق و منطق به عنوان شاخه هایی از فلسفه مبهم است . آنچه از مهارت های کسب شده به دست می آید، پرورش تفکر منطقی و رفتار ارتباطی است . این برنامه به دلیل حصر فلسفه در پرورش مهارت تفکر منطقی بر تحویلی نگری استوار است.

توجه لیپمن به زمینه مند بودن تجارب کودکان و کثرت گرایی حاصل از آن، در این برنامه سمت و سویی رو به نسبیت گرایی و شکاکیت ایجاد کرده است و پرهیز از آن ها موجب رخنه در مقام عمل و نظر شده است و البته این خلل ها قابل رفعند؛ اگر به کودکان مدل پژوهشی ای را بیاموزیم که بر طبق آن از نسبیت گرایی گذر کرده و به دیدگاه واحدی برسند.

انتقاد شدید لیپمن از برنامه های درسی که مبتنی بر آموزش مستقیم به کودکان و محفوظات است، به ویرانی مباحثات کلاسی و در نتیجه به ویرانی فلسفه برای کودکان می انجامد. نادیده گرفتن تفاوت های جنسی در این برنامه با زمینه مندی آن ناسازگار است.

اجرای فلسفه برای کودکان در ایران با بستری مناسب مواجه است؛ اما فرهنگ وابسته بودن آن، هماهنگی با فرهنگ و اعتقادات اسلامی در ایران را ضروری می سازد. این هماهنگی به پژوهشی روشمند، مطالعات میان رشته ای گسترده، فرایند عملیاتی استوار نیازمند است وتدوین متون داستانی بر پایه ی مطالعات عمیق فلسفی و تغییر آن ها به تناسب سن و جنس کودکان و بر مبنای پیش فرض های جامعه ی اسلامی، آداب و رسوم قومی و محلی، زبان و ادبیات فارسی، در جهت گیری ای به دور از نسبیت گرایی و شکاکیت ، بایسته است. آموزش مربیانی آشنا به آداب تعلیم و تعلم دراسلام، دارای مهارت کافی در علم منطق، آزاد اندیش، صمیمی، راز دار، حلیم و بردبار و مسلط بر حرکات اعضا و جوارح به منظور تسهیل بحث های کلاسی لازم و ضروری است. قبل از هر چیز رفع موانع و محدودیت های مطالعاتی و اجرایی در الویت قرار دارند.

لیپمن آموزش فرایند تفکر به کودکان را یک اختراع جدید نمی داند و معتقد است که پیشینیان در مورد آن بسیاری از مطالب ریشه ای را بیان کرده اند .

لیپمن از میراث معرفتی بسیاری از فیلسوفان و روانشناسان متعددی بهره جسته است، از جمله: جان دیویی ، باکر فیلسوف آمریکایی قرن بیستم، لئوویستکی روانشناس قرن بیستم روسی، ژان پیاژه ، روانشناس قرن بیستم و متخصص تعلیم و تربیت، گیلبرت رایل فیلسوف قرن بیستم انگلیسی، جرج هربرت مید فیلسوف و روانشناس اجتماعی آمریکا و لویدوگ ویتگنشتاین فیلسوف بریتانیایی اتریشی قرن بیستم .

رويكرد « آموزش فلسفه به كودكان » رويكرد به نسبت جديدي است كه هدف آن اين است كه به كودكان كمك كند تا بياموزند چگونه خودشان فكر كنند. در دانشگاه كلمبيا، ليپمن اين نظريه را مطرح كرد كه چنانچه ذهن كودكان را درگير مباحث فلسفي كنيم، مي توانيم نحوة تفكر آنها را رشد دهيم تا افرادي انعطاف پذيرتر و مؤثرتر باشند. براي اين منظور، وي برنامة « فلسفه براي كودكان » را مطرح كرد. اين برنامه بر آن است تا در وهلة اول فلسفه را از موقعيت انتزاعي و برج نشيني اش پايين آورد و به داخل اجتماع ببرد؛ سپس، رويكردي نو به نظام تعليم و تربيت ارائه دهد تا مشكلات و ضعف هاي بنيادي نظام تعليم و تربيت رايج را كه مدت هاست درمان ناپذير به نظر مي رسد با تغييراتي زيربنايي در ساختار آن رفع كند ( ناجي و قاضي نژاد، 1386 ).

لیپمن محتاج دو رکن اساسی است: مهارتهای منطقی و مهارتهای رفتار ارتباطی. زیرا کودکان در این الگو محققانی تربیت می شوند که از توانایی اندیشه ورزی روشمند و اخلاق پژوهش گروهی برخوردارند.
هدف فلسفه برای کودکان با روی آوری لیپمن ایجاد تفکری اثر بخش، انتقادی و مستدل در کودکان و پرورش آن است.
فرایند رشد تفکر در کودکان چند هدف عمده را تعقیب می کند. از جمله:
1ـ کودکان خود باور شده و برای فعالیت های فکری خود ارزش قائل می شوند.
2ـ کودکان از فعالیت های فکری نه تنها خسته نمی شوند که آن را تفریحی لذت بخش می یابند.
3 ـ کودکان به طور خودکار و با حمایت مربی به قواعد منطقی استدلال و گفتگو دست می یابند.
4ـ احترام به عقاید یکدیگر، پس از آموزش عملی و ممارست، به صورت یک عادت در آنها در می اید.
5ـ تسلیم خام و بی چون و چرا شدن در مقابل هر عقیده ای، و در نتیجه پیامدهای اجتماعی ـ اخلاقی و اعتقادی این تسلیم ها در میان کودکان کاهش می یابد.

6ـ کودکان انتقادپذیر شده و رد عقایدشان را به صورت مستدل و به راحتی می پذیرند.
7ـ کودکان در تضارب و تزاحم آرا صبور و شکیبا می شوند.
8ـ دست یابی به ماهیت مفاهیم برای آنان مهم شده به علمی کمتر از فلسفه در به دست آوردن این ماهیت رضایت نمی دهند.
9ـ در ارتباطات اجتماعی به راحتی ابراز عقیده کرده و خودسانسوری
نمی کنند.
10ـ با یکدیگر برخوردی صادقانه و به دور از نفاق و دورویی پیدا می کنند.
11ـ مهارت می یابند که مشکلات خود را به مسائل قابل حل تبدیل کنند.