نظریه دین به عنوان نیاز به رابطه شخصی گانتریپ
گانتريپ (1969 م، به نقل از وولف، 1386 ش) همراه با ديگر نظريهپردازان روابط موضوعي، معتقد است که همه انسانها به شدّت نيازمند هستند که بتوانند در شرايط کاملاً شخصي، با محيطي رابطه داشته باشند که احساس کنند سخاوتمندانه با آنها رابطه دارد.
در قلمرو ارتباطات انساني، اين نيازِ اساسي، از اوّلين سالهاي زندگي به بعد، به خوبي برآورده نميشود و حالتي از اضطراب دائمي به وجود ميآوََرَد. در اين حال، راه حل معمول، انکار اسکيزوئيديِ خودِ اين نياز اساسي است. شخص از اين راه تا حد امکان، عملاً از روابط انساني کناره ميگيرد و بدين گونه، به جهان درونيِ اشيايِ بدي که دروني شدهاند، باز ميگردد. وقتي شخص، انکار اسکيزوئيدي يا واکنش افسردهساز به اين ارتباطات با اشياي بد را کنار ميگذارد، نشانههاي روانرنجوري، به صورت حرکات دفاعي، نمايان ميگردد.
به نظر وي از نظر تاريخي، دين، همواره وسيلهاي بوده است که بشر از طريق آن، سعي کرده تا از رنجي که از روابط با اشياي بد، ناشي ميشده است, رهايي يابد. دين، همواره نماينده قدرت نجاتبخش ارتباط با اشياي خوب بوده است، از اين طريق که خدا، منجي و کليسايي پديد ميآورده است که روحِ مضطرب ميتواند به سوي آنه پرواز کند و در پناه آن بياسايد و نجات يابد.
به اعتقاد گانتريپ (1969 م، به نقل از وولف، 1386 ش) دين نيز مانند تجربه و در اساسيترين شکل خود براي همه اشخاص، يکي است: احساس بنيادين اتّصال به هستي، و حقيقت نهايي و فراگير، و اعتباريابيِ شخصي، از طريق آن. احساس پيوند کيهاني در صورت گسترش يافتن، اصولاً در ارتباط خوب ميان کودک و مادر، ريشه دارد. اين تجربه بنياديِ يکي بودن با مادر، نقطه شروع و بنياد استوار هويّت من و توان من است؛ آرامشي دروني و هسته شخصيتياي که بايد از دسترس فشارهاي جهان بيرون، مصون بماند.
گانتريپ (1956 م، به نقل از وولف، 1386 ش) اعتقاد دارد که کاملترين شکل بلوغ، شامل «تجربه کردن زندگي، از راهي اصولاً مذهبي» است. به نظر او، اين، حقيقتي روانشناختي است که تجربه و ايمان مذهبيِ شخص بالغ، امنيتي سخته جامع و خدشهناپذير و عرصهاي بس پهناور براي امکان خودشکوفايي پديد ميآورد. لکن ايمان استوار و روشن و قدري تجربه ديني، ممکن است حتّي براي افرادي هم که عميقاً دچار اختلال هستند، دست دهد و آنان ممکن است در اثر همين ايمان و تجربه ديني، به ثبات دست يابند و در هر صورت، بهترين زمينه را براي رواندرماني بيابند.
گانتريپ، از مبلّغان مذهب ميخواهد که فهم خود را در باره نيازهاي عاطفي انسان، عميقتر کنند تا دين را به شيوهاي آموزش دهند که به جاي اين که شخص را به تسليم در برابر يک مرجع مقتدر وادارند، رشد «خودِ» حقيقي را ميسّر سازند.
چنين آموزشي، ضمناً باعث ميشود که فرد در جهان، احساس آرامش کند؛ زيرا جهان هستي، تماميت عظيمي است که آدمي، اساساً به آن وابسته است. به گفته گانتريپ (1969 م، به نقل از وولف، 1386 ش) آنچه در سرانجامه اهميت دارد، اقرار به برخي جزمها يا اجراي آيينهاي مشخّص نيست؛ بلکه به دست آوردن تجربه راستين مذهبي است.
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .