تعلیم : تعليم، مصدر باب تفعيل است كه از ماده (ع ـ ل ـ م) مشتق شده است و در لغت به معناي آموختن مي‌باشد.

راغب اصفهاني مي‌گويد: تعليم به اموري اختصاص دارد که با تکرار و فراواني همراه باشد، به گونه‌اي که از آن، اثري در ذهن متعلم به وجود آيد. برخي در بيان آن گفته اند: تعليم آگاه کردن نفس براي تصور معاني است و تعلم آگاه شدن نفس بر آن است. (راغب اصفهاني، 1332، ماده علم؛ زبيدي، 1414ق، ماده علم)

تربیت: تربیت از ریشه «ربو» و باب تفعیل است و در این ریشه معنای زیادت و فزونی می‌دهد  و با توجه به ریشه آن، به معنی فراهم آوردن موجبات فزونی و پرورش است؛ از این‌رو به معنی تغذیه طفل به‌کار می‌رود.

فيومي در المصباح المنير خاطر نشان كرده که اگر کلمه «رب» به غير عاقل مضاف شود، به مفهوم مالک است؛ ولي اگر به عاقل مضاف شود، به معناي سيد است.

ابن فارس در مقاييس اللغه معناي آن را راجع به سه مفهوم مي‌داند:

1. اصلاح الشيء ، اگر به مالک و خالق و صاحب يک چيز، رب گفته شود، با در نظر گرفتن اين اصل بوده است؛ چون اين سه اصلاحگر مخلوق و مملوک خود هستند.

2. لزوم الشيء يا همراهي با آن است که مراقبت مداوم از شيء است، و با معناي قبل آن، مناسب است و حالت تدريج و ادامه را در امر تربيت، ضروري مي‌نمايد.

3. ضم الشيء للشيء که آن نيز با مفاهيم قبل، مناسبت دارد و پيوستن و اضافه شدن و جمع شدن چيزي با چيز ديگر را مي‌رساند. (ابن فارس، 2001: ج4، ص18)

در صحاح، معاني مالک، اصلاح کننده و تمام کننده براي اين کلمه ذکر شده است. (جوهري، 1407: ماده ربب)

تعريف راغب در مفردات، تقريباً تمام مضامين مذکور را در جمله‌اي کوتاه خلاصه کرده است:

الرب في الأصل التربيه وهو إنشاء الشيء حالاً فحالاً إلي حدِّ التمام (راغب اصفهاني، 1332 ش: ماده ربب).

علاوه بر این، تربیت به معنی «تهذیب» نیز استعمال شده که به معنی زدودن خصوصیات ناپسند اخلاقی است. گویا در این استعمال، نظر بر آن بوده است که تهذیب اخلاقی، مایه فزونی مقام و منزلت معنوی است و از این حیث می‌توان تهذیب را تربیت دانست (باقری، 1384، 37).

اما معنی لغوی تربیت: نشو و نما‌ دادن، زیادکردن، برکشیدن و مرغوب یا قیمتی ساختن است. در این معنی اخیر، تربیت از حد افراط و تفریط بیرون آوردن و به حد اعتدال سوق دادن، تعریف شده است (شکوهی، 1378، 2). رشد دادن یا فراهم کردن زمینه مناسب برای رشد و شکوفایی استعدادها و به فعلیت رساندن قوای نهفته یک موجود را تربیت گویند که باید با اصولی همراه باشد تا به نحو احسن صورت گیرد(رهبر، 1385، 6).

از دیدگاه صاحب‌نظران علم اخلاق، فراهم آوردن زمینه برای رشد و پرورش استعدادهای درونی هر موجود و به ظهور و فعلیت رسانیدن امکانات بالقوه موجود در درون او را تربیت می‌نامند (سادات، 1382، 7). بنابراین می‌توان گفت: هرگونه تغییر مطلوبی که باعث رفتار مثبت و مطلوب در انسان شود، تربیت نامیده می‌شود و این تغییرات باید در رفتار، گفتار، نگرش و اعمال آنها به ‌طور آشکار بروز و ظهور نماید.

استاد شهيد مرتضي مطهري، تربيت را اين گونه تعريف مي‌كند:

تربيت، عبارت است از پرورش دادن؛ يعني استعدادهاي دروني‌‌اي را كه بالقوه در يك شيء موجود است، به فعليت درآوردن و پروردن و لهذا تربيت فقط در مورد جاندارها، يعني گياه و حيوان و انسان صادق است… از همين جا معلوم مي‌شود كه تربيت بايد تابع و پيرو فطرت، يعني تابع و پيرو طبيعت و سرشت شيء باشد. (مطهري، 1373: ص56و57)

غزالي چنين نگاشت: معني تربيت اين است که مربي، اخلاق بد را از آدمي باز ستاند و به دور اندازد و اخلاق نيکو جاي آن بنهد. (غزالي، 1372: ج 3، ص 52 ـ 53)

يا گفته شده: تربيت صناعتي است که از طريق آن، مدارج عاليه انساني فراهم مي‌آيد و پست‌ترين مراتب انساني به کامل‌ترين رتبه خود مي‌رسند. (خواجه طوسي، بي تا: ص 107)

اين دو تعريف از تربيت، بيانگر آن است که در گذشته در کلام برخي انديشوران، تربيت به معناي اخلاق بوده است.

در تفاوت تربيت و اخلاق شهيد مطهري معتقد است: تربيت، مفهوم پرورش و ساختن را مي‌رساند و فاقد قداست است؛ اما در مفهوم اخلاق، قداست نهاده شده است؛ لذا برخلاف تربيت که براي حيوانات هم استعمال مي‌شود، واژه اخلاق را در بارة حيوان به کار نمي برند. فن تربيت، وقتي گفته مي‌شود كه منظور، مطلق پرورش باشد به هر شكل، اين ديگر تابع غرض ماست كه طرف را چگونه و براي چه هدفي پرورش دهيم؛ اما درباره اخلاق هر كاري كه انسان، آن را به حكم ساختمان طبيعي اش انجام دهد، فعل طبيعي است، و فعل اخلاقي، فعل غير طبيعي است. (مطهري، 1373: ص96-۹۵)

تعلیم و تربیت : با مقايسه آنچه در مجموع درباره معناي ريشه‌اي لغات تعليم و تربيت گفته شد، روشن مي‌شود که نه تنها تعليم، وسيله‌اي براي تربيت به شمار مي‌رود، بلکه خود از مصاديق تربيت است. البته بين تريبت در مقام عمل، و دانش تربيت، فرق است. تربيت در مقام عمل، امرى است كه بر فرد يا گروهى از افراد اعمال مى‏شود يا فرد يا گروهى از افراد، آن را مى‏پذيرند؛ اما دانش تعليم و تربيت ‏يك رشته علمى است كه واقعيت‌ها و موقعيت هاى تربيتى را تحقيق و بررسى مى‏كند و امروزه مشروعيت‏ خود را در عرصه علوم به اثبات رسانده است. وجود علايق خاص، ترتيب سؤال‌ها و شيوة پاسخ دهى به پرسش‌ها، چارچوب مفهومى خاصى را فراهم مى‏كند كه آن را از ديگر علوم متمايز مي‌نمايد.

تربیت دینی: تربیت دینی در ادبیات رایج، اصطلاحاً به مفهوم جنبه‌ای از روند تعلیم و تربیت، ناظر به پرورش ابعاد شناختی، عاطفی و عملی متربی از لحاظ التزام او به دینی معین است.

در دایره المعارف بین‌المللی، تعلیم و تربیت چنین تعریف شده است: آموزش منظم و برنامه‌ریزی شده که هدف آن دست‌یابی فرد به اعتقاداتی درباره وجود خداوند متعال، حقیقت جهان هستی، زندگی و ارتباط انسان با پروردگارش و دیگر انسان‌هایی است که در جامعه با آنها زندگی می‌کند و بلکه ارتباط با همه احاد بشر است (قاسم پوردهاقانی و جعفری، 1388، 31).

تربیت دینی به معنای فعالیت‌های نظام‌مند و برنامه‌ریزی شدة نهادهای آموزشی جامعه به منظور آموزش بینش، منش و آموزه‌های دین به افراد است، به‌گونه‌ای که در عمل نیز به آنها پایبند باشند یا به عبارت دیگر، تربیت دینی به هرگونه فعالیت هدف‌مندی گفته می‌شود که در نظام آموزش و پرورش کشور به منظور تقویت ایجاد شناخت و باور به معارف دینی، گرایش به ارزش‌ها و هنجارهای دینی و التزام عملی به احکام و دستورات دینی طراحی شده است (تقوی‌نسب و همکاران، 1388، 27).

تربيت ديني يعني شناخت آموزه‌هاي دين، تبديل اين شناخت‌ها به باورهاي قلبي و به كاربستن اين باورها در رفتارهاي فردي و اجتماعي. تربيت ديني بدين ترتيب، هم به جهان‌بيني و مباني اعتقادي و باورهاي انسان نظر دارد و هم به اصول و ارزش‌هاي اخلاقي، حقوقي، سياسي و نظاير آن‌ها متكي است. به‌عبارتي، تربيت ديني هم با انديشه و نظر فرد و هم با اخلاق و عمل او كار دارد.

كرامت انسان، اقتضا دارد كه وي بتواند به پشتوانة ابزار و عناصري شخصي و شخصيتي (نظير حواس ظاهري و باطني، اميال، گرايش‌ها، انفعالات و احساسات) به جايگاه والاي خويش در‌ نظام آفرينش بينديشد و براي نيل به آن جايگاه به كمك اعضاي ظاهري (جوارح) و نيروهاي دروني (جوانح) خويش تلاش مناسب را به عمل آورد. چنين جايگاهي جز از راه معرفت ديني و التزام به رهنمود‌هاي ديني، ميسّر نيست و اين هدف برجسته و مقصود بايسته، تنها با تربيت ديني، قابل تحقّق است.

تربیت دینی فرایندی است که در راستای ارضای نیاز فطری به دین، بخش مهمی از زندگی افراد را دربر می‌گیرد. اگر الگوی مطلوبی برای تربیت دینی در دسترس متصدیان این امر نباشد، به خطا رفتن آنها در فهم اهداف، روش‌ها و محتوای تربیت دینی، لطمه بسیار سنگینی به رشد دینی افراد وارد می‌سازد (عطاران، 1366، 12).

با این اوصاف، تربیت دینی آن هم در دین اسلام، عبارت‌انداز: ایجاد رفتار مطلوب در فرد که منبعث از قرآن کریم، احادیث و روایات است که در آن ضمن خودشناسی به خداشناسی رسیده باشد و در جهت تحصیل علم و معرفت و فضایل اخلاقی و دستورات دین کوشش نماید.

تربیت دینی فرزندان، امری لازم و ضروری است و این ضرورت، حداقل از دو دیدگاه فردی و اجتماعی قابل رسیدگی است. از لحاظ فردی، مذهب و دین، پایه و خمیرمایه همه جوانب و ابعاد زندگی فرد و سبب بسیاری از رشدها و ایستایی‌ها است.

چه بسیارند امانت‌های الهی که در سایه بی‌توجهی اولیای فرزندان به جنبه‌های عقیدتی و مذهبی او، دچار تزلزل می‌شوند و یا اینکه کودکانی را می‌شناسیم که می‌توانند در آینده‌ای نزدیک، اعضای مفید به حال خود و اجتماع تربیت شوند. تربیت دینی، کنترلی برای اخلاق و ضابطه‌ای برای حیات فردی و اجتماعی به منظور رشد معنویت و آرمان‌گرایی است.

دین می‌تواند تقویت‌کنندة جنبه فراخود یا وجدان اخلاقی فرد باشد و زمینه را برای وسعت بخشیدن به اطلاعات او فراهم آورد. حجاب‌های شک و تردید در سایه آن برداشته می‌شود و انسان به مراحلی از لحاظ رشد می‌رسد که در سایه استدلال عقلی میسر نیست. تربیت دینی فرد، را از سقوط حتمی می‌رهاند و موجب رشد و تعالی وی می‌شود. در جنبه اجتماعی، دین و مذهب عامل انس و الفت هستند و همچنین عاملی برای کنترل فرد در اجتماع که خود را از ایذا و شرارت‌ها و پلیدی‌ها دور نگه دارد (سادات نجومی، 1390، 21).

اگر باور داریم که دین برای خانواده، اقتصاد، سیاست و آموزش، دستورات و تعالیمی دارد، باید قبول کرد که تربیت دینی فرزندان امری بسیار مهم و ضروری است و این امر مهم محقق نخواهد شد، جز اینکه والدین بدانند مسئول بخشی از شکست و صدمه فردی و جمعی فرزندان‌شان در آینده هستند، فرزندان بر اساس آنچه که دیده‌اند و شنیده‌اند، می‌آموزند و عمل می‌کنند و از این رهگذر نقش والدین پرمعنا خواهد بود.

در مفهوم تربيت برخلاف اخلاق، قداست نيست؛ اما عنوان تربيت ديني، مسأله تربيت را محدود مي‌كند و نوعي قداست و ارزش به آن مي‌بخشد. نظر ما به تربيت ديني بيشتر، از اين منظر است که شخص از نظر اعتقادات و جهان بيني اسلامي به مرتبه‌اي از رشد برسد که دين در اعمال و اخلاق او جلوه‌اي بارز داشته باشد؛ لذا تربيت ديني، در همة ابعاد بايد حضور داشته باشد. در تربيت ديني، فقط ذهن و باورها ملاک نيست؛ بلکه بايد تربيت عقليـ بدني، اجتماعي هم ديني شود.

 در نتيجه، افراد در فرايند تعليم و تربيت ديني، به گونه‌اي تربيت مي‌شوند كه در گرايش‌هاي‌شان نسبت به زندگي، اعمال و تصميم‌هاي‌شان و در برخورد با تمام امور، همواره حاكميت ارزش‌هاي الهي را احساس كنند. در چنين نظامي علاوه بر ايجاد نظم ذهني، فرزندان خانواده  به گونه‌اي تربيت مي‌شوند كه دانش را صرفا براي ارضاي كنجكاوي‌هاي فكري يا منافع دنيوي كسب نمي‌كنند، بلكه منطقي و متقي بار مي‌آيند و فراهم آوردن موجبات رفاه مادي، معنوي و اخلاقي خانواده، ملت، خود و ديگران را وجهه‌ي همت خويش قرار مي‌دهند. در اين نوع از تربيت، هدف تنها كسب معرفت نيست، بلكه رشد و شكوفايي موزون همه‌ي ابعاد وجودي انسان مورد توجه قرار دارد. 

دین: در اصطلاح دین را به معنای اعتقاد به آفریننده‌ای برای جهان و انسان و دستورهای عملی مطابق با این اعتقاد تعریف کرده‌اند (بهشتی و نیکویی، 1389، 1577).

علامه طباطبایی در ذیل تفسیر آیه 30 سورة روم، دین را این‌گونه تعریف می‌کند: «دین، عبارت است از اصول علمی و سنن و قوانین عملی که برگزیدن و عمل به آنها تضمین کنندة سعادت حقیقی انسان است. از این‌رو، لازم است دین با فطرت انسان هماهنگ باشد تا تشریع با تکوین مطابقت داشته باشد و به آنچه آفرینش انسان اقتضای آن را دارد پاسخ گوید» (نوروزی و بدیعیان، 93، 1388).

جوادی آملی دین را این‌گونه تعریف می‌کند: «دین مجموعه‌ای از عقاید، اخلاق و قوانین و مقرراتی است که برای اداره امور فردی و اجتماعی انسان‌ها و تأمین سعادت دنیا و آخرت آنها تدوین شده است (رضایی زارچی و رهنما، 1388، 29).

از نظر عده‌ای دیگر، دین همان تشکیلات ظاهری و انتظامات است و عده‌ای نیز می‌گویند: دین عبارتنداز: اخبار، احادیث، قوانین و مقررات است (حجتی، 1385، 4). با همه این تفاسیر و تنوع تعریف‌ها می‌توان دین را پدیده‌ای آسمانی نامید که از آغازین روزهای خلقت بشر به عنوان هدیه‌ای ارزشمند به او ارزانی شده و بر همه ابعاد زندگی انسان اعم از فرهنگی، اجتماعی و فرهنگی سایه افکنده است.

خانواده و تعلیم و تربیت: خانواده اساسی‌ترین رکن در تربیت و یک نهاد طبیعی، فطری، الهی و مهم‌ترین مکتب تربیت و تکامل انسان‌ها است و نخستین کانون رشد و آرامش بشری به شمار می‌آید. خانواده، نهادی طبیعی است؛ چون بر اساس طبیعت، آدمی به عنوان یک مخلوق، مانند سایر مخلوقات با اصل تکوین مطابقت دارد و همچون اصل کلی حاکم بر همه پدیده‌های عالم در حرکت از نقص به سوی کمال‌اند.

پس تمام عالم بر طبق رحمت خلق شده و بر اساس حکمت به سوی کمال خویش در حرکت هستند. خانواده نهادی است فطری و الهی؛ زیرا که با فطرت و سرشت آدمی از نظر اشتیاق و احتیاج مطابقت دارد (حاجی بابایی، 1391، 3).

خانواده در شکل‌گیری وجهه نظرها، ارزش‌ها و باورداشت‌های افراد نقش اصلی را برعهده دارد، و بر نوع روابطی که فرد با عوامل و نهادهای اجتماعی دیگر دارد، تأثیر می‌گذارد.

از نظر تربیتی نیز تأثیر خانه و خانواده در فرد، بسیار نامحدود است و می‌توان گفت که پایه‌های تربیتی فرد در خانه نهاده شده است؛ چون محیط خانه با فضایی که استقرار روانی در کودک می‌نماید و با وسایلی که نیازمندی‌های روانی او را تأمین می‌کند و فرصتی که برای ارضاء تمایلات و غرایز او فراهم می‌سازد، همگی آنها در طرز رشد او مؤثر هستند. چنان ‌که خانه، اساس صحت اخلاقی فرد را بنیان‌گذاری می‌کند و ارزش‌های اخلاقی را در او نهادینه می‌سازد (آقامحمدی، 1390، 13).

اخلاق : اخلاق صفت فعل اختیاری است و به افعالی اخلاقی گفته می شود که قابل اتصاف به خوب و بد باشد و بر اساس بایدها ونبایدها انجام گیرد. ویژگی دیگر فعل اخلاقی آن است که مطلوبیت بالغیر دارد و همهارزش آن به دلیل نتیجه ای است که با انجام آن کار عاید انسان می شود; مانند انجامکارهای شایسته از قبیل خدمت به محرومان و فقرا که برای کسب رضای خدا صورت می گیرد .

از سوی دیگر، بایدها و نبایدهای اخلاقی مبتنی بر اصول و قواعدبنیادین دینی است. بایدها و نبایدهای اخلاقی از نظر اسلام، بر معیار اندیشه ها وباورهای مسلم اسلامی قابل تبیین است; یعنی: هر کس نخست باید اصول و عقاید اسلامی رابشناسد و قلبا به آن ها ملتزم شود، سپس به ارزش های اخلاقی ناشی از آن عمل نماید