تربیت دینی در عصر پست مدرن
در جهان معاصر اصول، مبانی و آموزههای پستمدرن در حال گسترش است. آنگونه که در عرصههای مختلفی چون سیاست، هنر، فلسفه، ادبیات و ازجمله تعلیموتربیت مسائل تازهای را به وجود آورده است. در عرصه تعلیموتربیت، پستمدرن بیشتر به دنبال نقد تربیت مدرن و به چالش کشیدن آن است.
مكاتب مختلف فكري و فلسفي و همچنين ايدئولوژيها و مذاهب گوناگون در طول تاريخ خصوصيات انسان را بهعنوان يك موجود بررسي كردهاند. به دليل تغييرات مهمي كه در جهان امروز پديد آمده است، ازجمله گسترش سريع اطلاعات، وسعت يافتن ارتباطات، جهانیشدن و پيشرفت فزاينده فنآوري و كثرتگرايي فرهنگي و … لازم است که نقش مكتب اسلام در برآوردن انتظارات جديد مورد بررسی قرار گيرد.
فرد در وضعيتهاي مختلف محيطي در معرض حالات و احساسات و افكار معيني قرار ميگيرد. شرايط مختلف زماني و موقعيتهاي متفاوت مكاني، منشأ آثار متفاوتي بر وی است. بررسي ویژگیهای عصر و زمانه ميتواند در اين زمينه بسيار مؤثر باشد؛ هرچند كه ويژگي مقاومت و تأثیرگذاری بر شرايط نيز در انسان وجود دارد و انسان موجودي است كه ميتواند در قبال تغييرات و يا تأثيرات شرايط زماني و مكاني ايستادگي كند و يا حتي شرايط را تحتتأثير قرار دهد؛ يعني نقشآفرینی كند.
تربیت دینی در عصر پستمدرن را بدون اين زمينه نميتوان بررسي كرد؛ بنابراین سؤال این است که از نظر مكتب اسلام در شرايط اجتماعي سياسي و فرهنگي جديد چگونه باید انسان را تربیت نمود و چگونه میتوان انتظارات جديد متربیان را برآورده كرد؟ و آیا مطابق اين تغييرات بايد نظريات جديدي به وجود بيايد و مكاتب فكري گذشته قادر به تربيت و برآورده كردن خواستهها و انتظارات او نيستند؟ براي پاسخ به اين سؤالات، تجزیهوتحلیل وضعيت زمانه و خواستهها و انتظارات انسان امروز، امري ضروري است.
بررسي اين مسئله كه مكتب فكري «اسلام» چگونه ميتواند با عصر و زمانه پيش رود و تربیت انسان را در مواجهه با اين تغييرات و تحولات جديد ياري برساند، موضوعي قابلتأمل است. در مكتب اسلام، انسان موجودي کمالجو توصیفشده است؛ به عبارت دیگر، موجودي است كه خدا تعقل ورزيدن و كسب علم را به او امر ميكند؛ بنابراين با بعضي مكاتب و ايدئولوژيها و مذاهب متفاوت است.
بررسی ویژگیهای عصر پستمدرن
بررسي ویژگیهای عصر پستمدرن دشواريهاي بسيار دارد؛ زيرا مكاتب فكري مختلف، اظهارات و دیدگاههای متفاوت و زیادی دارند؛ اما درهرحال بايد به مكاتب مختلف فكري و تحولات مهم در قرن معاصر نظري افكند و يا حداقل بعضي از اين تغييرات را كه تأثيرات بيشتري ايجاد نمودهاند، مورد بازبيني قرار دهيم.
براي شناخت عصر حاضر بايد به اصطلاحات مدرنيسم و پستمدرنیسم توجه كنيم. مدرنيته را بايد در چارچوب انسانشناختي آن، دگرگوني گستردهاي تعريف كرد كه با زيرورو شدن جامعه اروپايي از قرن هفده آغاز شد و در قرن بيستم به اوج خود رسيد. بهاینترتیب جامعه مدرن جايگزين جامعه پيشمدرن شد. انقلاب مدرنيته در سه حوزه اساسي قابلمشاهده است.
نخست، حوزه سياسي با پديد آمدن دولت ملي، دوم، بازارمحوري اقتصادي و تكنولوژيك و سوم، انسانمحوری ايدئولوژيك و عقلاني (فکوهی، 1381، 35). درواقع پس از دورة تجديد حيات علمي-فرهنگي غرب (رنسانس) و رشد خيرهكننده و روزافزون علوم تجربي چنين القاء شده است كه علم، بيشتر و بهتر ميتواند پاسخگوي نيازهاي انسان باشد؛ بنابراين جهان مدرن بهمثابه جهان عقلاني و جهاني كه دريچه منطق انساني و باتجربه علمي و تجربي زايش مييابد، خود را جلوهگر نموده است.
درواقع پستمدرنیسم، تحولات مهم عيني و ذهني است كه بعد از جنگ جهاني دوم اتفاق افتاد كه از لحاظ تكنولوژي، اطلاعات، مناسبات بينالمللي، ساخت دولت، ملتها، ساخت سياست بينالمللي، مفهوم قدرت و در عرصه اقتصادي و در تمامي ساحتهاي زندگي بشر به وجود آمد. (غلامرضاکاشی، 1384، 13).
تحولات ديگر اين دوران عبارتاند از: گسترش عظيم اقتصادي، گسترش بوروكراسي دولتي براي ادارة دولت رفاه رو به رشد، تكنولوژيهاي جديد، آمادگي نظامي دائمي جهت بازدارندگي، كنترل فني و سازماني فرايندهاي زندگي اجتماعي از طريق نهادهاي صنفي و نيز دولتي، استقرار مستمر شبكة جهاني تلويزيون و ارتباطات آني بهجای فرهنگهای محلي و سنتي، پيدايش جهان تازه فرهنگعامه تودهاي، انحلال خانوادة گسترده و جماعتهاي كوچك محلي بر اثر تحريك اجتماعي و جغرافيايي، تأثيرات زیستمحیطی مدرنسازي فنآورانه، شورشهاي اجتماعي داخلي گروههاي قومي، طبقات اقتصادي و زنان كه در گذشته حقوقشان سلب شده بود (کهون، 1381، 275).
فیلسوفان بسیاری در زمینه پستمدرن کار کردهاند که از جمله میتوان به لیوتار،فوکو و دریدا اشاره کرد که ازجمله پستمدرنهای معروف هستند و آثار آنها در این زمینه از اهمیت ویژهای برخوردار است. امروزه مدرنیسم از جانب پستمدرنها زیر سؤال رفته است و بنابراین شناخت پستمدرنیسم ضروری مینماید (فرمیهنی فراهانی، 1382، 35).
تعاریف متعددی از پستمدرن ارائه شده است. مشهورترین تعریف از آن لیوتار است که پستمدرن را همان تردید و ناباوری درباره فراروایتها میداند؛ پس از این دیدگاه، او پستمدرنیسم را جنبشی چندمنظوره دانسته که نارضایتی خود را از دانش و عقیدهای که خویش را جهانی میدارد اظهار میکند (نوذری، 1379، 68).
درواقع، پستمدرنيسم چيزي بيش از تصحيح اشتباهات مدرنيسم و همچنین نوعي بازنگري در مدرنيسم است. يعني آن آرمانها يا مبناهايي را كه نوگرايي به آنها تكيه داشت تا بتواند به آن آرمانها دست يابد را مورد ترديد قرار ميدهد. انديشههاي پستمدرن در تلاش است مسائل مختلف فكري را كه به نام عقلگرايي كنار گذاشته شده بود بار ديگر در عرصه تفكر مطرح سازد.
ويژگي ديگر خارج كردن انسان از مركزيت و سوژه بودن است. همچنين زبان براي فرامدرنيسمها جايگزين عقل شده است. خود مفهومي يا خودپنداری در اين عصر، بر اساس هويت ساختهشدهای است كه از منابع فرهنگي متعددي ساخته و يا بازسازي ميشود. اخلاقيات، ديگر مثل گذشته حاصل ميراث فرهنگي و ديني واحد نيست؛ بلكه بيشتر بر اساس گفتگو و گزينش است. قضاوت و تصميمگيري بر اساس جهانبينيهاي فرهنگي دائماً در حال تغيير است كه اساساً بهوسیله خود انسان ساخته میشود.
جهان امروز شاهد بروز و ظهور گستردة تنوعخواهي در ميان مردم است و اين تنوع و تكثر مورد نظر مردم نيز بيشتر در عرصة سبك زندگي، رفتارهاي اجتماعي و مسائل فرهنگي خود را نشان ميدهد. انسان معاصر مطيع بیقیدوشرط فرهنگ غالب نيست (سجادی، 1384، 26).
درواقع در گسترة هنر و فرهنگ، هيچ سبكي غالب نیست، بلکه با بديههسازيهاي بيپايان، تنوع مضامين، طنز، تجاهل و شوخطبعی روبهرو هستيم. در همهجا افرادي وجود دارند كه سنتها را با هم ادغام ميكنند. اكنون تمامي نمادها و نشانههاي فرهنگي جهان در قلمرو عمومي و در دسترس همگان قرار گرفته است (اندرسون، 1380، 83).
پستمدرنیسم اساساً آميزهاي التقاطی از هر نوع سنت با سنتهاي گذشته است. هم تداوم و استمرار مدرنيسم است و هم استعلا و تكامل آن. ويژگي اصلي آثار پستمدرن را ميتوان در كدها و رمزهاي چندگانه، مبهم، كنايي و طنزآلود، هجويات، گزينشهاي متنوع و پراكنده، تضاد و عدم استمرار و يا گسست در سنتها جستجو كرد؛ زيرا اين ناهماهنگيها، عدم تجانسها و يكنواختيها، تمامي فضاي ما را احاطه كردهاند (جنکز، 1380، 99).
البته معنا و سنت پستمدرنیسم، مدام در حال تغيير و تحول است و بايد تاريخهاي زماني و بسترهاي مكاني تفكرات پستمدرنیستی را مشخص كرد. از نظر تفكرات فلسفي، تفكرات مختلف پستمدرنیستی با آنكه تفاوتهای فراواني دارند در يكسري ويژگيها مشترك هستند؛ يكي آنكه فلسفه ديگر در مقامي نيست كه بتواند حيطه كلاسيكاش را حفظ كند؛ يعني فلسفه ديگر نميتواند وانمود كند آن چيزي است كه براي زماني طولاني تصميم گرفته بود باشد؛ به عبارت دیگر، فلسفه جستجويي براي حقيقت است.
ديگر آنكه زبان، پايگاه حياتي تفكر است؛ زيرا اين پايگاه، همانجایی است كه ما با پرسش معنا رودررو ميشويم. در نتيجه پرسش معنا، جايگزين پرسش كلاسيك حقيقت ميشود (بادیو، 1383، 50).
پستمدرنیستها، معرفت و دانش را پارهپاره، جزئي و مشروط ميدانند كه در آن هميشه محلهاي چندگانهاي براي توليد دانش باقي ميماند؛ يعني حقايق زيادي وجود دارند و هيچ حقيقت فوقالعادهای دربرگيرنده همه حقايق ممكن نيست؛ به عبارت دیگر، در معرفتشناسي نيز گرايش به کثرتگرایی دارند (لیوتار، 1986، 68).
لیوتار اعتقاد دارد که علم در وضعیت پستمدرناش با چیزهایی مثل عدم تعین، محدودیتهای کنترل دقیق، تضادهای ناشی از اطلاعات ناقص، وقایع ناگهانی و معماهای عملی و با نظریهپردازی دربارة تکامل خود بهمنزلة فرایندی ناپیوسته، ناگهانی، تصحیحناپذیر و معمایی سروکار دارد(لیوتار،1986،32).
درواقع در اين عصر، مشروعيت دانش بر حسب عملكرد آن تعيين ميشود. هدف فنآوري هم حقیقتیابی نيست؛ بلکه عملكرد بهينه است. پژوهش و پيشرفت در دانش بر حسب عملكرد يا كارآيي است (بهشتی، 1377،140)؛ البته پستمدرنیستها گفتمان را در كشف حقايق مؤثر ميدانند و هيچ گفتماني را برتر از ديگري نميدانند و اعتقاد دارند كه هر گفتماني ميتواند ما را به حقيقت برساند (کاردان، 1381، 192).
عمدهترين پيامد مدرنيسم كه در دوره پستمدرنیسم نيز روند پرشتاب و رو به گسترش دارد، جهانیشدن است. پديده جهانیشدن از نتايج دوران مدرنيته و توسعه و پيشرفت فنآوري اطلاعات است. واژه جهانیشدن و جهانيسازي براي توصيف مرحله بينالمللي شدن ارتباطات، چه از طريق وسايل ارتباطجمعی و چه از طريق مبادله و انواع پیامها بهکار رفته است (صوفیآبادی، 1383، 12).
اين پديده فرآيندي متنوع و قدرتمند است كه در جنبههاي فرهنگي، اقتصادي، نظامي، سياسي و … در حال به وقوع پيوستن است. جهانیشدن در فرآيند توسعه سريع پيوندهاي پيچيده ميان جوامع، فرهنگها، نهادها و افراد در تمامي نقاط جهان معنا پيدا ميكند (گودرزی، 1382، 27).
در هر حال جهانیشدن به مجموعه فرآيندهاي پيچيدهاي اطلاق ميشود كه بهموجب آن، دولتهای ملي، ملتها و فرهنگها در جهت زيستن در يك جامعه، واحد همكاري آگاهانه پيدا ميكنند. با توسعه و گسترش وسايل ارتباطي از قبل اينترنت و ماهواره، ما شاهد يك تنوع ارتباط نزديك ميان جوامع بشري هستيم. جهانیشدن بر حوزه فرهنگ ملي و ديني تأثیرگذار بوده است.
اسلام و مواجهه با انتظارات متربیان در عصر حاضر
همانطور كه اشاره شد، عصر جديد (پستمدرن) عصري است كه نشان داد دستاوردهاي انقلاب صنعتي، علم، رفورماسيون، روشنگري و عقلانيت، راهحلهای نهايي براي بشر نيستند و مشكلات و گرههاي جديدي براي بشر به وجود ميآورند؛ از اینرو شكها و ترديدهايي در متربیان به وجود آمده است. پيدا شدن جنبشها و نهضتهاي فكري و فلسفي متعددی در خلال سالهاي نيمه دوم قرن بيستم نشانگر همين موضوع است كه در اين ميان، اسلام بهعنوان يكي از اديان مهم توحيدي بيش از ساير جريانها توانست در كانون توجه جهان معاصر قرار بگيرد.
البته سؤالات مختلفي در اين رابطه مطرح ميشود. اينكه اسلام با ويژگيهاي عصر جديد چه مناسبتي دارد و يا آنكه مسلمانان چگونه ميتوانند ويژگيهاي اساسي اسلامي خود را در مواجهه با فلسفههاي مختلف عصر پستمدرنیسمی حفظ كنند يا اينكه چگونه یک نظام تربیتی اسلامی كه به مجموعه قوانين رفتاري معين و سنتهايي مبتني بر كتاب مقدس قرآن استوار است ميتواند از عهده مشكلات در عصري برآيد كه عامدانه و آگاهانه گذشته را به دور افكنده و در تنوع و پراكندگي دستوپا ميزند.
زير سؤال بردن مدرنيته و ناباوري و عدم ايمان به آن، روحيه کثرتگرایی و پلوراليسم، شك و ترديد عميق بابت هرگونه راستکیشی سنتي، نفي نگرش به جهان بهمثابه كليتي بههمپیوسته، منسجم و همهشمول و نفي انتظار هرگونه راهحل نهايي و پاسخهاي قطعي از ویژگیهای عصر پستمدرن است که به آن اشاره شد. ويژگي ديگر آن، همزيستي و انطباق با عصر رسانهها است. امروزه اهميت و تأثير رسانهها بهعنوان جرياني اساسي براي درك قدرت و سلطه است؛ زيرا از طريق تصاوير موجود بر روي صفحات تلويزيون ميتوان تأثيرات بسزايي داشته باشد و ابزار قدرتمند در فرافكني فرهنگ غالب و مسلط تمدن جهاني است.
در عصر پستمدرن، بسياري از اعتقادات و مسائل اسلامي در رسانهها موردبررسی و تمسخر قرار گرفته و يا بهصورت نفرتآميزی ارائه میشود. حملات عليه يكسري از مسلمانان افراطي، تبديل به حمله عليه كل مسلمانان ميشود. اسلام بهعنوان ديني كه دنيوي و دنيازده نشده و ادعاي شناخت كامل انسان را دارد و بهترين نوع تربيت را ارائه ميكند بايد بهوسیله مربیان مسلمان و متعهد در نظامهای تربیتی و در رسانهها و از طريق كانالهاي ارتباطي (اينترنت و ماهواره) موردبحث و بررسي قرار گيرد و به بسياري از سؤالات و اشكالات وارده از سوي مخالفان پاسخ داده شود و صداي اسلام نبايد در ميان جريانات متناقص و گفتمانهاي مختلف و التقاط بیشازحد و تصاوير متنوع و پراكنده، غرق و يا گم شود.
در عصر مدرن به دنبال موج سکولاریسم، دين بهطور آگاهانه از صفحه معيشت و سياست كنار گذاشته شد و علمگرايي موجب آن گرديد كه انسان مدرن براي پاسخهاي سؤالاتش در وادي علم قدم بگذارد. بهتدریج در عصر پستمدرن با آنكه روايتهاي ايدئولوژيك و ديني دچار بحران شده بود راههایی نيز براي بازخواني و رجعت به دين گشوده شد (غلامرضاکاشی، 1384، 10).
در حال حاضر در غرب، رويكرد فراوانی بهطرف دين مشاهده ميشود؛ ولي اين تحول به حد كافي در رسانههاي عمومي منعكس نشده است. در اروپا و آمريكا انجمنها و مراكز تحقيقاتي مرتبط با علم و دين بهطور روزافزونی در حال تأسيس است و درس علم و دين در تعداد زيادي از دانشگاههای اروپا و آمريكا عرضه شده است (گلشنی، 1380، 59). البته بازخواني دين با اين بنيادهاي جديد و تحولات فكري، نيرو و انرژي عظيمي ميطلبد؛ بنابراين انسان معاصر برخلاف عصر مدرن كه از دين فاصله گرفته و ديدگاه انحصارگرايانهاي روي علم پيدا كرده بايد بيشتر و بيشتر به علم و دين بپردازد. چيزي كه مكتب اسلام براي آن، پاسخهاي قاطع و قابل توجهي دارد.
درواقع رسالت اسلام و اديان بزرگ الهي اين است كه نوعي خودآگاهي به انسان دهند كه ماوراء آگاهي علمي است؛ نوعي بصيرت وجودي كه انسان را به حركت و پويايي وادارد. همچنين مذهب، تكيهگاه اساسياش بر اخلاق است. فلسفه انسانسازي و سيستم تعليموتربيت آن با فلسفههاي فكري غربي و شرقي متفاوت است.
فلسفه وجودي انسان در عصر مدرن و پستمدرن، تهيه نيروي انساني براي رفع احتياجات جامعه از نظر تكنولوژي توليد، توزيع، مديريت خدمات ارتباطات و … است؛ در حالیکه هدف اساسي تعاليم مذهبي اسلامي، رشد فكري و علمي در جهت كشف حقيقت جهان و در مسير فطرت و هماهنگي با هستي و همچنین در جهت پرورش ارزشهای متعالي است.
بنابراین همانطور که در ویژگیهای عصر پستمدرن بیان شد مسائلی وجود دارد که متربیان را در عصر حاضر با مسائلی مواجه میکند. مهمترین این موارد، امواج پلورالیسم، سکولاریسم، جهانیشدن و تأثیرات شدید رسانهها است. امروز مربی با دیدگاهها و ایدئولوژیها و عقاید مختلفی روبهرو است؛ ولی باید معیارهایی برای کشف حقیقت و صحیح از ناصحیح در بررسی این اندیشهها داشته باشد که این موارد در مکتب اسلام مورد تأکید قرار گرفته است.
چگونگی تربیت دینی در عصر پستمدرن
با در نظر گرفتن ويژگي عصر پستمدرن و پیشرفتها و تغييرات آن، نظام تربیتی اسلام ميتواند جوابگوي نيازها و سؤالات متربیان باشد. البته لازم به ذكر است، در بحثهايي كه مربوط به واقعیتشناسی ميشود و به قول علامه طباطبائي ارتباط با اقتضائات طبيعي دارد و چگونگي آفرينش و قوانين واقعي جهان و انسان را بررسي ميكند، نميتوان سخن از معاصر و غیرمعاصر آورد، مگر در زمينههايي كه مربوط به تحول باشد و آمادگي براي تغيير و تبدیلشدن را داشته باشد. (طباطبایی، 1360، 27).
در باب معرفتشناسي، پستمدرنها گرايش به كثرتگرايي دارند و هيچ حقيقت فوقالعادهاي كه دربرگيرنده همه حقايق باشد را ممكن نميدانند. واقعيت اين است كه در معرفتشناسي اگر بسياري از بنيادهاي فكري و سنگ بناها وجود نداشته باشند، نمیتوان فرضیات جدید را مورد بررسی و آزمایش قرار داد. نفي انتظار هرگونه راهحل نهايي و پاسخ قطعي از ويژگيهاي اين عصر حاضر است؛ البته انسان تا جايي كه در زمينهاي علم دارد مطابق آن عمل ميكند و اگر علم به مورد جديدي دست پيدا كرد آنوقت در زمينه كاربرد تغييراتي به وجود ميآيد.
در مورد موضوع علمآموزی و کسب معرفت در نظام تعلیموتربیت اسلامی نکته مهم این است که حدود و ثغور علم تبیین و روشن شود که علم، مشکلگشای همهچیز نیست و محدودیتهای خاص خود را دارد و آفت علمزدگی بهوسیله فرهیختگان جامعه مشخص شود.
در زمینة برخورد فرهنگها و انديشهها، مسئله کثرتگرایی فرهنگي به وجود آمده و نظامهای تربیتی با سؤالات جدیدی مواجه گشتهاند. از نظر مكتب اسلام، بهکارگیری عقل و خرد بهعنوان يك توانايي در انسان موردنظر است. انسان عاقل در اسلام، هيچ ترس و واهمهاي از برخورد با افكار مختلف و رويارويي با عقايد گوناگون ندارد.
در منطق قرآن، راه دستيابي به عقل سليم و خردمندي، استقبال از افكار گوناگون و بررسي آنهاست. هدايت و ارشاد خدا، شامل كساني ميشود كه به اين مرحله دستيابند و توانايي سنجش افكار و گزينش آنها را پيدا كنند (اعرافی، 1376، 78-79). خداوند در قرآن ميفرمايد: «الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه اولئك الذين هديهم الله و اولئك هم اولوالالباب» (آن بندگاني كه چون سخن بشنوند، نيكوتر عمل كنند، آنان هستند كه خدا آنها را به لطف خاص خود هدايت فرموده و هم آنان به حقيقت خردمندان عالمند) (سوره زمر، 18).
در صورت پذيرش و يا تحقق رويكرد كثرتگرايي فرهنگي، اين مسئله پديدار ميشود كه هويت در چنين نظامي چگونه خواهد بود و با چه چالشهايي ممكن است روبهرو شود. امروزه هويت با توجه به مسئله كثرتگرايي فرهنگي و روند جهانیشدن، معنايي نو يافته است. نفوذپذير بودن مرزها و رشد گوناگوني نژادي – فرهنگي باعث ميشود تا هماهنگسازي فرهنگي ناممكن شود.
“كثرتگرايي به معناي حمايت از تنوع مليتها در برابر تأثير يكنواختكنندة فرهنگ جهاني نيز است” (ویوکار، 1381، 45)؛ البته كثرتگرايي فرهنگي داراي دو وجه است. وجه مثبت آن به معناي ايجاد فرصتهای مناسب براي طرح، تبيين و رشد فرهنگهای ناشناختة موجود در سراسر جهان است و وجه منفي آن به معناي نفوذ مؤلفههايي از فرهنگ بيگانه در بدنه و ساختار فرهنگ ملي و محلي است كه به تضعيف فرهنگها و هویتهای ملي و فردي ميانجامد و در نظام تربیتی اسلام بايد به وجه مثبت آن توجه نمود (سجادی، 1384، 27).
جهانیشدن كه از نتايج دوران مدرنيته توسعه و پيشرفت فنآوري اطلاعات است، هم ميتواند مطلوب باشد و هم نباشد. از نظر اقتصادي باعث گسترش و اتحاد بازارهاي مالي و بورس و بينالمللي شدن توليد ميشود. رقابت گسترده اهميت پيدا ميكند. بازار جهاني، علم و تكنولوژي و توليد اطلاعات علمي رشد مينمايد و اين رشد بر نهادهاي علمي و ديني از جنبههاي گوناگون اثر ميگذارد.
استفاده افراد از انواع ابزارهاي ارتباطي الكترونيكي نظير رايانه، ماهواره باعث گسترش و رواج الگوهاي رفتاري مشابهي در سطح جهاني شده، فرهنگ جهاني ارزش و تبليغ ميشود و مفاهيمي كه با فرهنگ ملي و ديني جوامع مطابقت ندارد به ساير جوامع تحميل ميشود. به نظر ميرسد اين فرهنگ كه از طريق اين رسانه مطرح ميشود براي كساني كه بنيه فكري قابلتوجهی نداشته باشند، هويتزا است، نه هویتساز و هويت انساني، قرباني هويت ماشيني ميشود (صوفیآبادی، 1383، 13).
اصولاً رسانهها و تبليغات غربي با مثبت نشان دادن خود و منفي نشان دادن افكار و انديشههاي فرهنگهاي ديگر، بهویژه تفكرات اسلامي، ميخواهند اين مسئله را القاء كنند كه ملتها بايد دنبالهرو غربيها و يا به عبارتي (صاحبان قدرتي كه رسانهها را در دست دارند) باشند.
فرايند جهانیشدن كه در آن، فرهنگها، انسانها و علوم و ابزارها درهم تنيده شدهاند، سبب شده است كه چهارچوبهاي پذيرفته شده انساني و معيارهاي نيكي و بدي زير سؤال بروند. انسان در عصر جديد بهناچار باید در پي دیدگاهها، رهیافتها و مواضع ديگري در برابر زندگي جامعه و ديگر انسانها باشد. در جامعه ایران، فرهنگ و ديدگاه اسلامي اين امكان را به مربیان و متربیان ميدهد كه وارد ارتباطات در سطح جهاني بشوند.
اسلام از ابتدا داعيه جهانیشدن داشت. اسلام سیاهوسفید و نژاد خاص و يا زمان و مكان ويژهاي را نميشناسد. منتهي از نظر فرهنگ اسلامي، مسئله جهانیشدن كه بيشتر، فرهنگ غربيها را گسترش ميدهد و تحميل ميكند بايد موردبررسی دقيقتر قرار بگيرد. اگر ارتباطات علمي باشد مثلاً اطلاعات مهندسي، پزشكي، فيزيكي و … ردوبدل شود و يا روشها و فنآوریهای مختلف گسترش پيدا كند، بسيار مثبت است؛ امّا اگر اين ارتباطات نگرش انسان را به جهان، انسان، هدف و آينده، زندگي و ارزشها تغيير داد، قابلتأمل است و كنترل بيشتري بايد صورت پذيرد.
جهانیشدن نهتنها دين را به حاشيه نرانده بلكه آن را در متن دغدغههاي روحي بشر معاصر قرار داده است و انسان معاصر بيش از هر زمان دیگری به دين و آموزههاي ديني احساس نياز ميكند؛ بنابراين جايگاه دين بايد براي متربیان در عصر حاضر روشن شود.
در رابطه با تأثیر رسانهها بر متربیان باید به این نکته اشاره کرد که فنآوری پیشرفتهای چون اینترنت، مسیر بزرگراههای اطلاعاتی را از دانشگاههای بزرگ و مراکز پیشرفته تحقیقات بهسوی دبستانها و دبیرستانها و سایر مراکز کوچکتر آموزشی نیز میکشاند. از طریق اینترنت، فرصتهای بدیعی فراهم شده که در آن، همه فرهنگها و همه واحدهای انسانی قادر به تبلیغ و پخش اندیشهها و نقدهای خود هستند؛ بنابراین ماهیت آموزش، یادگیری و گفتمان دچار تغییر میشود و ارتباطات تکبهتک، یا تک با جمع قابلگسترش به ارتباطات جمع با جمع یا چندجانبه میشود.
مردم عادی، دانشمندان، متخصصان، هنرمندان و سیاستمداران وارد فرایندهای تربیتی و یادگیری مدرسه میشوند و روشن است که برنامه درسی، محتوای مواد درسی و عناصر شکلدهندۀ آموزشوپرورش تحتتأثیر جامعۀ متکثر و پیچیده قرار میگیرد (آهنچیان، 1382، 33). بنابراین در چنین شرایطی آموزشوپرورش باید نیروهای خود را بر آمادهساختی متربیانی با سواد رسانهای و آگاه و منتقد متمرکز سازد تا از تأثیرات منفی رسانهها کاسته و از جنبههای مثبت آن بهرهگیری نماید.
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .