داروين ، پيشگام بررسي علمي كودك اين نظريه بر دو اصل مرتبط تأكيد مي كند: انتخاب طبيعي و بقاي اصلح. بنابراين نظريه، در ميان اعضاي يك گونه، تنوع بيپايان وجود دارد و ميان اعضاي مختلف تنها از آنها كه به دنيا ميآيند آنقدر زنده ميمانند كه توليدمثل ميكنند؛ بنابراين نوعي تنازع بقا وجود دارد كه در جريان آن شايسته ترين اعضاي يك گونه آنقدر زنده ميمانند كه صفات خود را به نسل بعد انتقال دهند. پس در طول نسلهاي بيشمار، طبيعت، آنهايي كه به بهترين وجه با محيط خود انطباق مييابند را انتخاب ميكند، اين فرايند را انتخاب طبيعي مي نامند.

شرح حال مقدماتی
کنراد لورنز غالباً بنیان گذار کردار شناسی جدید خوانده می شود.

كردارشناسي بر آن تأكيد دارد كه رفتار، حاصل تكامل است و عوامل زيستشناختي، تعيينكنندة آن هستند. هر يك از انواع، ياد ميگيرند كه براي بقايشان، كدام انطباقها ضروري است و از طريق فرايند انتخاب طبيعي، بهترينها زنده ميمانند تا صفات خود را به نسل بعدي منتقل كنند.
لورنز مطالعات کردارشناسی خود را در اوایل دهه 1930 و زمانی آغاز کرد که متقاعد شد نشانه هاي تکامل را درست مثل ویژگی هاي جسمانی، می توان در الگوهاي رفتاري ذاتی حیوانات مشاهده کرد.
رویکرد روش شناسی
کردارشناسان بر این باورند که تنها زمانی می توانیم رفتار حیوانات را درك کنیم که رفتار آن ها را در موقعیت طبیعی شان مورد مطالعه قرار دهیم. فقط از این راه می توانیم الگوهاي رفتاري یک حیوان را مشاهده کنیم و ببینیم که این الگوها چگونه به سازگاري این گونه کمک می کنند. روانشناسی که حیوانات را تنها در آزمایشگاه ها مطالعه می کنند، خیلی چیزها را از دست می دهند.در چنین موقعیت هایی که حیوانات گرفتارند، بسیاري از گونه ها حتی تولید مثل نیز نمی کنند و ممکن است فرصتی براي مشاهده لانه سازي، جفت یابی، قلمرو سازي، و رفتار فرزند پروري در آن ها، پیش نیاید.

کردارشناس، به هنگام تحقیق درباره گونه اي جدید، در وهله نخست سعی می کند تا جایی که امکان دارد آن گونه را به خوبی بشناسد. به عبارت دیگر، کردارشناس به مشاهدات طبیعی می پردازد. او رفتارهاي شاخص حیوان را مشاهده و سپس آن ها را با رفتارهاي سایر گونه ها مقایسه می کند و تنها پس از گردآوري اطلاعات توصیفی کافی، براي آزمودن اندیشه هاي خود یا تلاش براي تدوین قوانین جدید، به آزمایش روي می آورد.

كنراد لورنز (1989-1903) ،برندة جايزة نوبل، الگوهاي رفتاري غازهاي graylag را مطالعه كرد و دريافت كه جوجه غازها با اين غريزه زاده مي شوند كه مادرشان را دنبال كنند . اين رفتار از زمان تولد وجود دارد و بخشي از غريزه آنان براي بقاست. علاوه بر اين، لورنز دريافت كه اگر جوجه غازها در ماشين جوجه كشي سر از تخم بيرون آورند، نخستين شيء متحركي را كه ميبينند، با اين تصور كه مادر آنهاست، دنبال ميكنند. لورنز، وقتي سرپوش يكي از ماشينها را برمي داشتند، در كنار آن ايستاد. او نخستين كسي بود كه جوجه غازها ديدند و از همان لحظه، لورنز را درست مثل اينكه مادر آنهاست، دنبال كردند. جوجه غازها، حتي وقتي براي شنا رفت نيز او را دنبال كردند. لورنز اين فرايند ر ا نقش پذيري ناميد كه به معني دلبستگيِ سريعاً بعد از بيرون آمدن از تخم است، دورة بحراني اي كه نقش پذيري در آن صورت مي پذيرد.

اصول دارويني انتخاب طبيعي و بقاي اصلح را به رفتارهاي فردي تعميم مي دهد. بر اساس اين نظريه، افراد به صورت ناخودآگاه نه تنها در پي بقاي خودشان هستند، بلكه ميراث ژنتيكي خود را نيز حفظ كرده و جاودانه مي سازد. روانشناسان رشد تكاملي نگر در پي شناسايي رفتارهايي هستند كه در سنين مختلف انطباق به شمار ميروند.

رفتار غریزي
کردارشناسان به بررسی غرایز، علاقه مندند. کردارشناسان غرایز را طبقه اي خاص از رفتارهاي غیر اکتسابی در نظر می گیرند.
نخست اینکه، غریزه به وسیله محرك بیرونی مشخصی، راه اندازي می شود. این مسئله مثلاً در رفتار نجات دادن جوجه ها مصداق دارد. هنگامی که جوجه ها را به جایی می بندند و آن ها را پشت صفحه اي پنهان می کنند، باز هم مادر براي نجات دادن آن ها تلاش می کند، زیرا فریاد خطر آن ها را می شنود. اما، هنگامی که صفحه را بردارند و جوجه ها را با حباب شیشه اي بپوشانند طوري که مرغ بتواند جوجه ها را در وضعیت خطر ببیند اما صداي آن ها را نشنود به جوجه ها توجه نمی کند. او باید فریاد خطر آن ها را بشنود.
غرایز، همچنین در گونه ها نوعی هستند، یعنی الگوي رفتاري معینی، تنها در اعضاي گونه هاي خاصی مشاهده می شود. رفتارها همواره داراي نوعی الگوي عملی ثابت یعنی نوعی مؤلفه حرکتی کلیشه اي هستند.
باوجود این، هر بخش از یک غریزه، لازم نیست ماهیت ثابتی داشته باشند. قوش ها در مناطق مختلفی که تجربه هاي گذشته به آن ها آموخته است، به پرواز در می آیند. ولی هنگامی که شکار را بیابند (مثلاً یک سار)، اعمال آن ها کلیشه اي می شود. شیرجه رفتن و حالت گرفتن شکار، یک الگوي رفتاري ثابت را تشکیل می دهد.

بالبی معتقد بود باز علاوه بر حرکت هاي کلیشه اي، داراي یک سازوکار بازخوردي تصحیح هدف است که از طریق آن حرکت خود را با حرکت شکار تغییر می دهد، درست مثل یک موشک که براي ردگیري یک هدف متحرك، برنامه ریزي شده باشد.
الگوي عمل ثابت، همچنین داراي یک مؤلفه سایقی زیربنایی، یعنی نوعی تمایل ذاتی به پرداختن به رفالر غریزي است. در نتیجه اگر رفتار، مدتی طولانی راه اندازي نشده باشد، ممکن است سایق واسته به آن چنان افزایش یابد که محرك هاي کمتر اختصاصی نیز براي راه اندازي آن کافی باشند، نظیر زمانی که حیوان نر به دنبال ماده هایی می رود که فاقد محرك هاي خاص هستند.
سرانجام، غرایز که محصول تکامل هستند، ارزش بقا دارند. اما همان طور که فریدمن معتقد بود، ارائه تبیین هاي منطقی در این باره که یک رفتار، ارزش انطباقی دارد، بسیار ساده است. آنچه واقعاً ضروري است، پژوهش درباره این مسئله است. مثلاً تین برگن از اینکه چرا مرغان نوروزي پوست تخم هاي جوجه هایشان را پس از بیرون آمدن آن ها، از تخم، از لانه دور می کنند، در شگفت بود. زیرا چنین کاري مستلزم خارج شدن از لانه و به خطر انداختن جوجه هاست.
همان طور که قبلا اشاره شد، غرایز با سایر انواع رفتار ناآموخته فرق دارند. غریزه، متفاوت از یک سایق کلی همچون گرسنگی به نظر می رسد، زیرا سایق گرسنگی در بسیاري از گونه ها یافت می شود. ( و ویژه نوع نیست). غرایز، همچنین با بازتاب ها نیز تفاوت دارند.

غرایز ممکن است شامل بازتاب ها نیز باشند، ولی پیچیده تر از آن ها هستند. مثلاً رقص ماهی هاي آبنوس، از رفتارهاي بازتابی زیادي تشکیل شده است. همچنین بازتابی مثل پلک زدن را بسیاري محرك ها نظیر باد، صدا، گردوخاك، نور شدید و جز آن، ممکن است راه اندازي کنند. بنابراین به نظر نمی رسد که محرك راه انداز خارجی مشخصی براي این بازتاب ها وجود داشته باشد.

نقش پذیري
پاسخدهی یک حیوان به یک محرك راه انداز مشخص، در بسیاري موارد ذاتی یا فطري است. ولی در بسیاري از دیگر موارد، حیوان با نوعی نقص اطلاعاتی متولد می شود. حیوان به صورت ذاتی به همه الگوهاي یک غریزه مجهز است. اما در مورد محرك راه انداز، برخی اطلاعات را دارا نیست. فرایندي که طی آن، اطلاعات در خلال یک دوره حساس اولیه کامل شود، نقش پذیري نامیده می شود.
نوزادان بسیاري از گونه هاي پرندگان و پستانداران با دانشی ناکامل در مورد محرك هایی که پاسخ دنباله روي آنان را راه اندازي خواهد کرد، متولد می شوند. انگار که مثلاً جوجه غازي بگوید : « می دانم که از غریزه دنباله روي برخوردار هستم، می دانم که باید در ستون حرکت کنم، و از محرك راه انداز  که به راه افتادن مادرم باشد  نیز چیزهایی می دانم. اما مادرم چه شکلی است ؟ » این پرنده هنگامی که اولین شیء متحرك را در خلال دوره حساس اولیه دید و دنبال آن به راه افتاد، یاد می گیرد که مادرش را تشخیص دهد.

معمولاً این شیء مادر واقعی اوست، اما بچه غازهاي پاخاکستري یتیم که لورنز آن ها را بزرگ کرد، خیال کردند او مادرشان است. آن ها هر کجا که او می رفت، با حرارت در یک صف یک نفره او را دنبال می کردند و به سایر غازها بی توجه بودند. آن ها نقش پذیري را از او گرفتند.
اگرچه لورنز اولین کسی نبود که نقش پذیري را مشاهده کرد، نخستین فردي بود که اعلام کرد که این فرایند در دوره اي حساس اتفاق می افتد. این موضوع بدین معناست که نوزاد حیوانات فقط زمانی به چیزي دلبسته می شوند که در خلال یم دوره زمانی در اوایل زندگی، در معرض آن قرار بگیرند و آن را دنبال کنند. اگر حیوان، پیش یا پس از دوره حساس، در معرض آن شیء قرار بگیرد،
هیچ گونه دلبستگی در او شکل نخواهد گرفت و زمانی که دوره حساس گذشت، وادار کردن حیوان به دلبسته شدن به یک شیء دیگر غیر ممکن است.
لورنز دریافت که گونه ها از نظر دامنه چیزهایی که از آن ها نقش می گیرند، متفاوت هستند. ظاهراً غازهاي پا خاکستري تقریبا از هر چیزي که حرکت کند نقش می گیرند (برخی حتی از قایق ها نقش می گیرند). برعکس، اردك هاي وحشی، باریک بین ترند. لورنز دریافت که آن ها فقط زمانی از او نقش می گیرند که قدري سر خود را پایین بگیرد و حین حرکت صداي اردك از خود درآورد.
بنابراین اردك ها از برخی جنبه هاي والدین واقعی خود، نوعی طرحواره ذاتی دارند یعنی پدر یا مادر آن ها باید حرکت کند، بلندي مشخصی داشته و صداي خاصی نیز بدهد. نقش پذیري فقط باقی مانده الگوي دیداري را جانشین می شود.
نقش پذیري نه تنها پاسخ دنباله روي را در نوزادان، که رفتارهاي اجتماعی بعدي را نیز می تواند تعیین کند.
یکی از همسایگان لورنز یک زاغچه یتیم را که از آدمی نقش پذیرفته بود، بزرگ کرد. هنگامی که این کلاغ به بلوغ جنسی رسید، به لورنز تمایل نشان داد. او تلاش می کرد با روش هاي خاص کلاغ ها و با گذاشتن کرم هاي له شده به دهان لورنز او را اغوا کند.
هنگامی که لورنز دهانش را بست، کلاغ کرم را در گوش او گذاشت. به این ترتیب، این پرنده که در اوایل زندگی خودش تنها با انسان ها سروکار داشت، رفتار جنسی بعدي خود را بر انسان متمرکز ساخته بود. دوره حساس براي نقش پذیري جنسی ممکن است با نقش پذیري از والدین متفاوت باشد، ولی این نقش پذیري نیز بسیار زود و خیلی قبل از آنکه رفتار جنسی عملاً پدیدار شود اتفاق می افتد.

لورنز در آغاز پیشنهاد کرد نقش پذیري از والدین همواره فرافردي است، یعنی او بر این باور بود که نوزاد یا از پدر نقش می پذیرد یا از مادر، نه از هر دوي آن ها. ولی سایر کردارشناسان مشاهده کردند که برخی گونه ها، هم از پدر و هم از مادر نقش می پذیرند، و در نتیجه، لورنز نظر خود را اصلاح کرد.
کردارشناسان همچنین در مورد ارزش انطباقی نقش پذیري تأمل کرده اند. به نظر می رسد در پرندگان و پستاندارانی (از جمله گوزن، گوسفند و بوفالو) که به صورت گروهی زندگی می کنند و پس از تولد خیلی زود به راه می افتند و تحت فشار شدید شکارچیان قرار دارند، سازوکارهاي دلبستگی شدید، بسیار زود آشکار می شود. در این گونه ها، شکا گیري سریع پاسخ دنباله روي، تضمیم می کند که نوزادان در زمان خطر، به دنبال والد گریزان خود برود.

ارزشیابی
کردارشناسان هرگز ادعا نکرده اند که رفتار کاملاً ذاتی است و یادگیري و تجربه هیچ اهمیتی ندارد.
نقش پذیري نوعی یادگیري فوق العاده پایدار است که در خلال یک دوره حساس، که از طریق رسش تعیین می شود، اتفاق می افتد. با وجود این، نوعی یادگیري است.
کردارشناسان بر این باورند که غرایز به این علت تکامل می یابند که در برخی محیط ها، جنبه انطباق آمیز داشته اند و اینکه غرایز براي اینکه به درستی توسعه یابند، به محیط مناسب نیاز دارند. بنابراین، محیط مهم است. آنچه کردارشناسان ادعا می کنند این است که رفتارهاي غریزي، یک مؤلفه ذاتی عمده دارند و اگر محیطی که غریزه قبلاً با آن انطباق یافته است فراهم آید، غریزه بدون یادگیري یا شرطی شدن پیچیده نیز بروز خواهد کرد.