کودکان به سرعت حیرت آوری زبان می آموزند . بخصوص پس از گفتن اولین کلمات و معمولاً اولین کلمات را در اواخر نخستین سال زندگی به زبان می آورند .

غان و غون کردن کودک از سن 4 ماهگی تا 8 ماهگی آغاز می شود . کلمات قابل فهم کودک در سن حدوداً 12 ماهگی دیده می شود .در 18 ماهگی کودک منظور خود را با ترکیب کردن کلمات می رساند ، در این ترکیب دو کلمه ای گهگاه از فعل نیز استفاده می شود مثلاً گاهی کودک می گوید " مامان سوپ " و گاهی از " سوپ بده " استفاده می کند .

در 24 تا 30 ماهگی بیان جملات طولانی تر و پیچیده تر می گردد یعنی کودک توضیحات بیشتری را وارد جملاتش می کند . مثلاً من سوپ داغ دوست ندارم . در سنین حدود 3 سالگی ، کودکان با هم گفتگو می کنند و پاسخهای ساده ای رد و بدل می کنند اما معمولاً به یکدیگر به طور مستقیم پاسخ نمی دهند در سن 4 سالگی گفتگوهای کودکان با هم طولانی تر و پیچیده تر می شود و پاسخهایی که به یکدیگر می دهند مربوط تر است و بیشتر شبیه مکالمه بزرگسالان با هم می شود . برای برقراری ارتباط تنها رعایت قواعد دستوری و دانستن کلمات کافی نیست . کودکان می آموزند که چگونه از طریق زبان مقاصد خود را روشن سازند و به اهدافشان برسند .

PRAG MATICS یعنی مطالعه جنبه های ذیل : قواعد مکالمه ، مخاطب قرار دادن مودبانه ی افراد طوریکه متناسب با مقام اجتماعی آن فرد باشد .زبان مناسب برای همسالان و بزرگسالان ، یعنی در هر طبقه اجتماعی از قواعدی استفاده شود که بر آن طبقه حاکم است مثلاً کودک در سن 4 تا 5 سالگی به خوبی در می یابد که به هنگام حرف زدن با کودکان کوچکتر از خود جملات ساده تری به کار برند..

کودکان یک یا دو ماهه می توانند تفاوت آواهای شبیه ، مثل ((ت)) و (( د )) و ((پ)) و ((ب )) را تشخیص دهند و تمایز قایل شوند ( ایماس 1975 ) . و نیز بین کلمات و سایر صداهای محیط تمایز قائل شوند . کودک در 3 ماهگی می تواند صدای مادرش را از صدای زنهای دیگر تمیز دهد .

کودکان از همان بدو تولد با صداهای مختلفی گریه میکنند طوریکه گاهی والدین از گریه فرزند خود می توانند دریابند که گرسنه است یا دردی دارد و یا آنکه خسته است این نوع تفاوت در گریه ، در 7 یا 8 ماهگی به اوج خود می رسد طوریکه والدین به راحتی تفاوت آنرا تشخیص می دهند . ( ریکز ،1975 ) .

در اواخر ماه دوم تولد ، کودکان خندیدن را آغاز می کنند و به کلام دیگران با اصوات نرم پاسخ می دهند ، این واکنش کودک در واقع آغاز (( رعایت  نوبت )) در محاورات می باشد .(تروارتن ، 1974) .

غان و غون کودک از 4 ماهگی شروع و تا یک سالگی یعنی زمانی که ادای کلمات شروع می شود ادامه دارد نمی توان از مقدار غان و غون کودک پیش بینی کرد که از نظر کلامی در چه سطحی خواهد بود . یعنی هیچ گونه همبستگی بین اینها مشاهده نشده است . تعیین کننده زمان غان و غون رسش است نه یادگیری . شاهد بر این مدعا اینست که کودکان ناشنوا نیز در همان سن غان و غون کردن را اغاز می کنند .

ادامه غان و غون کودک منوط به دریافت باز خورد ( یعنی کودک صدای خود را بشنود ) و انگیزه اجتماعی ( یعنی بشنود که دیگران به صدای آنها پاسخ می دهند ) است لذا غان و غون در کودک ناشنوا با افزایش سن کمتر می شود و در کودکان شنوا یالعکس . کودک خیلی قبل تر از آنکه بتواند کلمات را ادا کند یعنی حدوداً از شش ماهگی تا 12 ماهگی ارتباط برقرار کردن ورساندن مقصود خود به دیگران را آغاز می کند مثلاً از طریق اشاره می فهماند که آب می خواهد.طی این مدت که کودک ارتباط با اطرافیان را آغاز کرده است تدریجاً کلمات برای وی نماد رویدادها می شود و صداهای تصادفی جای خود را به کلماتی می دهند که بیانگر رویداد و یا حالت خاص می باشند .(بیتز ، کاماییونی،والترا ، 1975 ).

کودکان قبل از اینکه بتوانند از کلمات استفاده کنند مفاهیم را می دانند و درک می کنند بعبارت دیگر درک کلام زودتر و سریع تر از تولید کلام رشد می کند (هاتی لوکر ، 1974 ؛ ساکی و تراسول ، 1978).

طبق تحقیق بندیکت در 1979 کودکان 5 برابر واژگان تولیدی خویش واژگان درکی دارند . سطح درک کودک ارتباط چندانی با رسش تولید گفتار ندارد بعبارت دیگر محتمل است کودکی که چندان حرفی نمی زند ممکن است به مراتب بیش از کودکی بفهمد که کلمات زیادی می گوید و جملات پیچیده ای می سازد ( بندیکت 1979 ، کیگان ، 1982 ) .

به طور متوسط کودک تا 28 ماهگی 50 کلمه به کار می برد و بیشتر چیزهایی را که حرکت می کنند ، تغییر میکنند و می شود با آنها کارهایی انجام داد نام می برند (کلارک 1979 ، گرین فیلد و اسمیت ، 1976 ؛ نلسون 1973 ) .

کودک برای یادگیری نام اشیاء مفهوم کلمات را یاد می گیرد مثلاً به کاج ، افراد ، چنار ، سپیدار و ... درخت می گوید ، به این دلیل مفهوم درخت را به همه اینها اطلاق می کند  که نشانگر حد معینی از کلی سازی نام اشیاء است مثلا به همه انواع درخت نمی گوید گیاه و از طرف دیگر نام هر درخت را به طور جداگانه هم بکار نمی برد و نام درخت برای همه انواع درخت برمیگزیند . این گونه نام بردن اشیاء عملی تر است زیرا لازم نسیت کودک فرق بین اعضاء یک گونه را بداند ، تا جایی که به او مربوط می شود هر دو مثل هم هستند  ( انجلین ، 1977 ؛ براون 1958 ) .

وقتی کودکان کلمه جدید را می شنوند ، در مورد معنای آن حدسیاتی می زنند و بعد ضمن بکار بردن آن کلمه امتحان می کنند ببینند حدسشان درست بوده یا نه .اگر لازم باشد کم کم استنباط خود را از معنای کلمه اصلاح می کنند تا با معنایی که بزرگسالان در ذهن دارند منطبق شود مثلاً ممکن است کودک یک کلمه را هم به یک شیء و هم به یک عمل اطلاق نماید مثل (( در )) که هم برای (( در )) به کار می برند و هم به (( باز کردن )) و (( بستن )) اطلاق می کنند .(کلارک 1979).      

بیش گستری :

کودکان معنای کلمات را از سر نخهایی که با بزرگسالان به دستشان می دهد و آنچه از آنان درباره دنیای اطرافشان آموخته اند حدس می زنند . مثلاً مادری که با کودکش قدم می زند و می گوید (( چه بعد از ظهر قشنگی )) ، کودک در مورد اینکه منظور از بعد از ظهر چیست حدسهایی می زند ، مثلاً آیا منظور آسمان است ، یا پارک محله ، یا پیاده رو و...  . این حدس کودک در موارد استفاده بعدی این کلمه  مورد تایید یا رد واقع می شود و تصحیح می شود ( دو ویلیه ، دو ویلیه 1978 ).

 کودک بر اساس شباهتهای بین اشیا ، در انداره ، شکل ، صدا ، جنس و یا حرکات ، لغات آموخته شده را تعمیم می دهند مثلاً به هر چیز گردی توپ را اطلاق  نمایند . ( باورمن 1976 ، کلارک 1973 ) .

برخی تعمیمها بر اساس شباهتهای بین واکنشهای ذهنی است . مثلاً یک کودک یکساله هر وقت کار سختی را انجام می دهد ممکن است از کلمه (( تمام )) استفاده کند مثلاً وقتی اگر از تختش پایین بیاید ، یا چند پله بالا برود و یا وقتی که مادرش کار لباس پوشاندنش را تمام کند بگوید تمام.(باورمن ، 1982 ) .

کم گستری :

در کودکان علاوه بر بیش گستری ممکن است کم گستری نیز دیده شود مثلاً یک کودک نه ماهه ممکن است فقط به ماشینهایی که در خیابان حرکت می کنند بگوید ماشین و یا فقط به گربه خانگی خودش بگوید گربه اما بعدها از بیش گستری استفاده می کند . ( کلارک ، 1973 ؛ کسل ، 1970 ، بلوم 1973 ) .

بیش گستری و کم گستری در واقع فرضیه هایی هستند که کودک می سازد و سپس آنقدر تغییر می دهد تا با معنای کلمه نزد بزرگسالان منطبق می شود .

بیش گستری به هنگام تولید گفتار بیشتر معمول است تا به هنگام درک کلمه مثلاً اگر از کودکی که به میوه های گرد می گوید توپ بخواهیم سیب را نشان دهد به راحتی پاسخ درست می دهد . (گرواندل ، 1976، تاپسون و چپمن 1975 ) .

کلمات تعمیم یافته به محض اینکه کودک لغات جدید را آموخت از ذهن خارج می شوند .(کلارک 1973 ) .

کودک قادر است که معرفترین و گویا ترین کلمه برای یک جنس از اشیاء را انتخاب کند و آنرا برای تمام آن گونه از اشیاء به کار برد . به این کلمات پیش نمونه یا بهترین نمونه می گویند مثل کلمه گنجشک جهت بکار بردن برای تمام پرندگان ، یا توپ برای تمام اشیاء کروی ، یا گاو برای تمام چهار پایان و ...(باورمن  1982 ). 

پس از 18 ماهگی یعنی بعد از اینکه 50 کلمه را یاد گرفت جملات دو کلمه ای ایجاد می شود .استفاده از جملات دو کلمه ای به صورت  جهشی افزایش می یابد طوریکه تعداد این عبارات طی 6 ماه برای هر ماه به ترتیب  24 ، 54 ، 89 ، 250 ،1400 ،2500 بود .(برین 1983 ) .

در جملات کودکان هر چند بعضی از کلمات حذف شده است اما قواعد ساده دستور زبان و تربیت فاعل مفعول و فعل رعایت شده است . ( براون 1973 ) .طبق مطالعات در زمانها و فرهنگهای مختلف محتوی گفته های دو کلمه ای کودکان در زبانهای مختلف به هم شبیه است این شباهتها حاکی از همگانی بودن تغییرات رشد شناختی و چارچوب افکار و اعمال و کنشهای متقابل اجتماعی کودکان است  .

گفتار از تجربه با افراد دیگر حاصل می شود که در بسیاری از فرهنگها مشترک است (اسلوین ، 1971) .اولین قسمت از جمله که کودکان معمولاً بکار می برند گزاره است ( مثل کلمه بشین در جمله پارسا بشین روی صندلی )وقتی این گفته گسترده می شود نهاد به آن اضافه می شود ( مثل کلمه پارسا در جمله قبل ) و بعد قید صندلی اضافه می شود ( به جای روی صندلی از صندلی استفاده می کند ) و سپس کلمه روی صندلی کامل می شود ( براون 1973 ).

این توالی در تمام کودکان با زبانهای مختلف یکسان است .(براون 1973 ).

یکی از مسائل که رشد دانش کودک از قواعد دستوری را می رساند، بیش تعمیمی قواعد است یعنی افعال بی قاعده و اسامی جمع بی قاعده را بکار نمی برند و بالعکس از همان افعال و اسامی به شکل با قاعده استفاده می کنند . مثلاً کودکی که از فعل خوردن فعل امر بخور را یاد گرفته وقتی می خواهد بگوید بمیر می گوید بمور. یا به جای سوخت می گوید سوزید (اسلوبین 1971 ) . کودک در سال سوم اولین کلمه ربط را که (( و ))  می باشد بکار می برد و بعد از آن از کلمات چونکه ، چه ، وقتیکه را استفاده می کنند و کمتر از کلمات ( بعد ، اما ، اگر و پس ) استفاده میکنند . ( بلوم ، لهی ، هود ، لیفتر ، وفیس 1980 ) .

در دو سالگی کودکان سوالات بله و نه و سوالاتی که با چه ، کی ، کجا آغاز می شود را می فهمند و در سن 3 سالگی به سوالاتی که با چرا شروع می شود جواب مناسب می دهد ( اروین ، گریپ ، 1997). سوالات چه ، کی و کجا که مربوط به آدمها و اشیا و مکانهاست و مورد علاقه کودک می باشد زودتر از سو الات مربوط به چرایی یاد گرفته و پاسخ داده می شوند .تنها در یک مورد است که تولید کلمات قبل از درک کامل آن صورت می گیرد و آن در درک کامل کلمات ، اینجا و آنجا و این و آن است که کودک در دو سالگی به خوبی آنها را بکار می برد اما درک کامل آن مدتها بعد نصیبش میگردد یعنی سن حدود 7 سالگی ( دوویلیه و دوویلیه 1977 ) .

آگاهی فرا زبانی

آگاهی فرا زبانی یعنی اینکه کودک در مورد زبان فکر کند و در پی فهم آن باشد و در مورد آن حرف بزند .

کودک پیش دبستانی اسامی اشیاء را تعریف کننده ی ویژگیهای آن شیء می داند یعنی معتقد است که مثلاً گاو یعنی چهار پایی که شیر می دهد و ... این مطلب را که کلمه گاو لغتی بی معنی و سمبلیک و قراردادی برای این حیوان انتخاب شده را درک نمی کند . (ویگوتسکی 1962 ) .