جان بالبی و مراحل دلبستگی اش
جان بالبی در سال 1907 در لندن به دنیا آمد و در سال 1990 از دنیا رفت. وی در پزشکی و روانکاوی تحصیل کرد. نگهداری از کودک و یتیم خانه ها بزرگ شده اند غالباً او متوجه شد کودکانی که در مراکز دارای انواعی از مشکلات عاطفی از جمله ناتوانی در ایجاد ارتباط صمیمانه و طوالنی مدت با دیگران هستند .
بالبی تصور می کرد که کودکان به این علت نمی توانند عشق بورزند که در اوایل زندگی , فرصت ایجاد یک دلبستگی محکم به مادر نماد را از دست داده اند . وی پس از بررسی های متعدد به این نتیجه رسید که نمی توان رشد را بدون توجه دقیق به پیوند های مادر و نوزاد درک کرد . بالبی اولین کسی بود که در خصوص اثرات بالقوه جدایی از والدین هشدار داد.
جان بالبی (روانشناس و روانکاو انگلیسی، ۱۹۰۷ تا ۱۹۹۰) روی نقش مادر بسیار کار کرد و میگوید اگر محبت مادر نباشد، بچه ضربههای جبرانناپذیری میخورد. او اسم نظریهاش را وابستگی گذاشت. او میگفت اگر دیدید کسی در بزرگسالی دچار مشکل است، ریشه این مشکل را در کودکی او جستوجو کنید. بعد از مدتی همکار او در هشت مرحله آزمایشی این نظریه را بررسی کرد.
این روانشناس با اشاره به تأثیر دوران کودکی در شکلگیری شخصیت انسانها گفت: ریشه بسیاری بیاخلاقیهای بزرگسالی را باید در کودکی جستوجو کرد. بسیاری از مسائلی که در رابطه با جنس مخالف در جامعه امروز با آن مواجه هستیم، ریشه در دوران کودکی دارد.
نظریه دلبستگی
بالبی اعتقاد داشت که رفتار انسان را تنها از طریق بررسی محیط انطباقی آن، یعنی محیط بنیادی که این رفتار در آن محیط تکامل یافته است، می توانیم درک کنیم. دلبستگی کودک بدین ترتیب به وجود می آید. در آغاز پاسخدهی اجتماعی کودک تصادفی است. به هر چهره آشنا لبخند می زنند و با رفتن هرکس گریه می کنند. بین 3 و 6 ماهگی کودکان پاسخدهی خود را به چند اشنا محدود می کنند و فرد خاصی را اشکارا ترجیح می دهند. حضور غریبه ها آنها را نگران می کند.
در طول تاریخ انسان ها مانند حیوانات به صورت گروهی از محیطی به محیط دیگر برای جستجوی غذا می رفتند و غالبا مانند سایرین در معرض خطر شکارچیان بزرگ قرار می گرفته اند. زمانی که شکارچی حمله می کند ، انسان به حیوانات از بچه های خود مراقبت و حمایت به عمل می آورند، کودکان برای بهره مند شدن از این حمایت ، باید در نزدیک بزرگسالان بمانند .
اگر کودکی از بزرگسالان جدا می شد ، ممکن بود کشته شود. بنابراین کودک احتماالً رفتارهای دلبستگی، یعنی حرکات و عالئمی که نزدیکی و مجاورت آن ها را با مراقبان حفظ می کند و افزایش می دهد را در خود بوجود می آورد .
از جمله رفتارهای دلبستگی کودک گریه است، گریه به والدین هشدار می دهد طفل درد می کشد و یا مشکل دارد ، بنابراین باید به سراغ او برای کمک رفت. لبخند زدن ، چنگ زدن ، مکیدن و تعقیب کردن از جمله رفتارهای دلبستگی هستند. بالبی معتقد بود دلبستگی کودک به صورت رفتارهای فوق به وجود می آید .
برای مثال : آن ها به هر چهره لبخند می زنند و با رفتن هر کس گریه می کنند، بین 3 و 6 ماهگی ، کودکان پاسخدهی خود را به چند آشنا محدود می کنند. اندک زمانی بعد ، تحرک بیشتری را پیدا می کنند و با سینه خیز رفتن، در حفظ نزدیکی خود با نماد اصلی دلبستگی خویش، نقش فعال تری را ایفا می کنند، کودکان مراقب هستند که والد کجاست و هر عالمتی مبنی بر جدا شدن ناگهانی والد ، پاسخ دنباله روی آن ها را راه اندازی می کند. کل این فرآیند یعنی تمرکز بر نماد اصلی دلبستگی که پاسخ دنباله روی را راه اندازی می کند، مشابه نقش پذیری در سایر گونه هاست ، کودکان آدمی از نماد دلبستگی خاصی نقش پذیرفته اند.
مراحل دلبستگی
کودکان از همان روزهای اول زندگی به دیگران واکنش نشان میدهند. در سن یک ماهگی کودکان به صداها واکنش نشان میدهند و به چهره افراد توجه میکنند. بین دو تا سه ماهگی « لبخند اجتماعی » می زنند. این رفتار غالباً اولین علامت آشکار واکنش اجتماعی است که والدین به آن توجه میکنند. تا کمی بعد از چهارماهگی کودکان به همه واکنش نشان می دهند و معمولا بین غریبه ها و آشنا تمایزی قایل نیستند.
در شش ماه دوم زندگی، در کودکان کم کم نشانه هایی از دلبستگی به افراد خاص در اطرافشان دیده میشود. شخصی که معمولا کودک به آن دلبسته میشود (تکیه گاه دلبستگی) نامیده می شود. اولین تکیه گاه کودک معمولا مادر است. یک یا دو ماه پس از آن که اولین عالیم دلبستگی ظاهر شد غالب کودکان به تکیه گاه های متعددی دلبستگی نشان می دهند معمولا به پدر، برادران و خواهران و یا مادربزرگ یا پدربزرگ.
اساسا آنچه که بالبی می گوید این است که تکلیف اصلی در سه سال اول زندگی برای نوباوه شکلگیری یک دلبستگی به حداقل یک شخص دیگر است. فرایند ایجاد این دلبستگی از یک دوره چهار مرحلهای میگذرد که نوباوه بیشتر بر روی یک نگاره یا یک شخص در محیط (معمولا مادر یا جانشین مادر) تمرکز می کند.
اگر این فرایند صورت نگیرد؛ یعنی قبل از این که این فرایند دلبستگی شکل بگیرد، کودک از مادر یا از مراقبش جدا شود، شخص ممکن است مشکلات شخصیتی فاحشی را در ارتباط با دیگران برای اتکای زندگیش تجربه کند؛ لذا چگونگی دلبسته شده یک شخص به مادرش بر چگونگی دلبسته شدن او به دیگر افراد در طول عمرش تاثیر می گذارد . به طور طبیعی، یک کودک چهار مرحله از گسترش دلبستگی را پشت سر خواهد گذاشت که به این گونه است:
۱ -مرحله پیش دلبستگی (تولد تا سه ماهگی) « پاسخدهی نامتمایز به انسانها »
در طول این دوره نوباوه از نظام های رفتاری ذاتی و داخلی خود جهت تامین عناصر سازنده برای گسترش دلبستگی بعدی استفاده میکند. اینها شامل واکنش های موقع تولد، نظیر، گریه کردن، مکیدن و جهت گیری است. چند هفته بعد واکنشهایی مانند خندیدن و غان غون کردن و چند ماه بعد واکنش هایی نظیر خزیدن و راه رفتن میباشد.
در دیدگاه بالبی، لبخند باعث پیشبرد دلبستگی میشود؛ زیرا که موجب تداوم در زندگی پرستار کودک به او میگردد و هنگامی که کودک میخندد مراقب وی از بودن با کودک لذت میبرد، او هم در مقابل به کودک لبخند میزند، با او گفتگو میکند و او را ناز و نوازش میکند و شاید هم وی را از زمین بردارد و در آغوش بگیرد. لبخند، خود یک آزاد کننده و آشکار کننده زیست- شناختی است که باعث پیشبرد عشق و پرستاری میشود؛ یعنی رفتاری که شانس کودک را برای تندرستی و بقاء میافزاید.
در مرحله اول اگرچه نوزاد به محرکها به صورت واکنش عمل میکند؛ اما در کل از تشخیص یک شخص از دیگری ناتوان است. درباره نور و صورت از هر شخص، او ممکن است خودش را به سمت او برگرداند، در ظاهر او را دنبال کرده به او میرسد و به او میچسبد یا میخندد و به او غان و غون میکند. چنین رفتاری یک کیفیت ها معمولا کند که شخص در دسترس خواهد ماند و بیشتر با او تعامل خواهد تعاملی دارد؛ یعنی این واکنش تضمین می کرد و نوزاد هم با اطمینان بیشتر به سمت او گرایش خواهد داشت.
به طور خلاصه می توان گفت که مرحله اول فرایند شکل گیری دلبستگی شامل بازتابها و واکنشهای غیر انتخابی های کامالً گیری منابع تحریکی بوده و کودکان به روش مشابه نسبت به بیشتر مردم واکنش نشان داده و در پی بازتابهای خود میباشند؛ چرا که این بازتابها ماهیت انطباقی داشته و موجب نزدیکی وی به پرستار خود شده و رشد دلبستگی را در بردارد.
۲ -مرحله دلبستگی در حال انجام (سه تا شش ماهگی) « تمرکز بر آشنایان »
در طول این دوره رفتار نوزاد هنوز با دیگر اشخاص به صورت دوستانه است؛ اما به تدریج و بیشتر و بیشتر به سوی مادر یا جانشین مادرش واکنش نشان میدهد. از سوی دیگر بسیاری از بازتابها از جمله بازتابهای مورو، گرفتن و جستجوی منبع ناپدید میشود. در این مرحله آنچه برای بالبی مهم است انتخابیتر شدن واکنشهای اجتماعی کودک است. به نظر میرسد کودکان، نیرومندترین دلبستگی را به شخصی پیدا میکنند که برای واکنش به نشانههای آنان گوش به زنگ بوده است و یا روابط خشنود کننده دوسویه را با آنان داشته است.
۳ -مرحله دلبستگی واضح (شش ماهگی تا سه سالگی) « دلبستگی شدید و نزدیکی جویی فعال »
در این مرحله کودک به منبع دلبستگی توجه عمیق و ویژهای میکند و آمد و شد او را تحت نظر قرار می دهد؛ به طوری که غیبت این منبع آنان را منقلب می کند. همچنین در این مرحله کودک به یک سری توانایی ها از جمله خزیدن دست مییابد تا این که بتواند در مواقع لزوم خود را یا به مادر یا مراقب خویش برساند.
کودک وقتی که مادرش اتاق را ترک میکند، او را دنبال میکند، مادرش را هنگام بازگشت استقبال کرده و از او به عنوان پایگاه ایمنی جهت اکتشاف مکانها یا اشخاص غریبه استفاده میکند که به این پدیده « سیستم تصحیح شونده هدف » اطلاق میگردد، یعنی کودکان حضور و غیاب والد را کنترل میکنند و اگر والد شروع به ترک یا رفتن نماید آنان بیدرنگ شروع به تعقیب وی مینمایند و حرکات خود را تصحیح و تنظیم مینمایند تا اینکه به تقرب دوباره دست یابند. زمانی که دوباره نزدیک والد خود شوند به طور تیپیک بازوهای خود را بلند کرده و ژستی به خود میگیرند و چون آنان را در بربگیرند دوباره آرام می شوند.
در جریان این مرحله، دلبستگی به صورت فزایندهای شدید و انحصاری میشود. اضطراب جدایی نیز در این مرحله ظاهر میگردد؛ یعنی در این مرحله کودک به دلیل رفتن مادر یا مراقب شروع به گریه میکند. او در کل شروع به ادراک مادر به عنوان یک شیء مستقلی که میرود و میآید، میکند.
4 -مرحله تشکیل رابطه متقابل (سه سالگی تا پایان کودکی) « رفتار مشارکتی »
در طول این مرحله، کودک به تدریج قادر میشود تا به طور شناختی برخی علل و تاثیر توالی رفتاری را در ارتباط با مادرش استنباط بکند. به تدریج بینش وی به چگونگی این که مادرش ممکن است چه احساسی داشته باشد یا چرا در موقعیت مخصوصی این گونه رفتار کرد گسترش پیدا میکند.
این مرحله به اعتقاد بالبی آغاز یک مرحله مشارکتی صمیمی است. درست است که فرایند آغاز دلبستگی و شکل گیری آن دارای چهار مرحله است ولی باید قبول کنیم که فرایند دلبستگی به این چند مرحله محدود نمی صرفا شود و تاثیراتش را در مراحل بعدی زندگی خود و در بسیاری از ابعاد زندگی وی خواهد گذاشت. برای مثال درست است که نوجوانان سلطه والدین را میگسلند؛ اما دلبستگیها با جانشینان و تجسمهای والدی تشکیل می دهند. یا افراد میانسال میاندیشند که مستقل هستند؛ اما در زمانهای بحرانی در جستجوی تقرب عزیزان و محبوبان خود برمیآیند و افراد مسن در مییابند که آنان به گونه ای فزاینده به نسل جوان تر تکیه کنند.
تاثیرات جدایی
بالبی بر تکیه بر بعد تکاملی نظریه خود، ادعا کرد که یک دوره زمانی معین و حساس برای ایجاد ارتباط عاطفی بین کودک و مادر وجود دارد واگر در این دوره حساس ، مادر و کودک به هر دلیلی از هم جدا باشند ، این پیوند عاطفی بین کودک و مادر وجود دارد و اگر در این دوره ی حساس ، مادر و کودک به هر دلیلی از هم جدا باشند، این پیوند عاطفی به طور جبران نا پذیری اسیب می بیند که عواقب هیجانی شدیدی در پی دارد. به نظر بالبی محرومیت از مادر پیامد های جدی از قبیل پرخاشگری، افسردگی، بزهکاری، اضطراب جدایی، اختلال بی عاطفگی، عقب ماندگی ذهنی، و نا سازگاری اجتماعی دارد. وقتی کمبود مراقبت مادری به هر دلیلی شامل مرگ مادر ،بیماری طولانی مدت، یا بستری شدن کودک در موسسات و … وجود دارد، طفل دچار اسیب روانی میشود. بالبی ابتدا فکر میکرد که این نوع اسیب همیشگی و برگشت نا پذیر است ، اما در باز نگری های خود زمان وقوع جدایی ، نوع و میزان جدایی، و سطح احساس ایمنی کودک قبل از جدایی را مورد توجه قرار داد. بالبی یک سری الگوهای رفتاری و قابل پیش بینی را در کودکان که برای مدت طولانی (بیش از سه ماه)از مادر جدا شوند به شرح زیر توصیف کرده است.
به نظر بالبی و رابرتسون تاثیرات جدایی معمولا به شکل زیر ظاهر می شود.
۱ - مرحله اعتراض، گریه و زاری می کنند و هیچ نوع مراقبت و جانشین را نمی پذیرد. کودک با گریه، ناله و جستجوی مادر، اعتراض خود را نشان میدهد.
۲ - مرحله درماندگی یا ناامیدی، ساکت، غیر فعال و گوشه گیر می شوند و در ماتمی عمیق فرو می روند. کودک امید خود را برای بازگشت مادر از دست داده است
۳ -مرحله گسستگی ، بشاش تر می شود و ممکن است مراقبت پرستاران و سایر افراد را بپذیرد. ممکن است تصور کنید کودک بهبود یافته اما همه چیز روبه راه نیست. هنگامی که مادر بر می گردد به نظر می رسد کودک او را نمی شناسد.
کودک از نظر هیجانی خود را از مادر جدا می کند که به نظر بالبی این مرحله با احساس دو گانه با مادر همراه است. کودک هم مادر را می خواهد و هم بدلیل ترک کردن وی از دست او خشمگین است (پور افکاری،۱۳۸۲٫)در ضمن به نظر بالبی تمایل زیستی هر فرد در وابسته شدن به مادر از دیگری متفاوت است. در این حال فرض بر این است که این تغییر پذیری با کیفیت دلبستگی همبستگی دارد (جوادی،۱۳۸۳)