پرخاشگری چیست ؟
خشم و پرخاشگری ، هیجان های جهان شمولی هستند که در همه فرهنگ ها دیده می شوند و بهداشت روانی جامعه را مختل می کنند . پرخاشگری رفتار منحصر به فردی نیست و به رفتارهایی که افراد انجام می دهند و باعث آسیب های عاطفی ، روانشناختی و یا جسمانی به دیگران می شوند اشاره دارد .
" پرخاشگري " در لغت به معناي ستيزه و تندي كردن آمده و معادل آن در زبان انگليسي واژه Aggression است اما در اصطلاح روان شناسي پرخاشگري يک واكنش عمومي و پديده نابهنجار اجتماعي است كه به قصد آزار كسي يا آسيب رساندن به چيزي ابزار مي شود. آن چه در اين تعريف حائز اهميت است قصد و نيت رفتار كننده مي باشد يعني يک رفتار آسيب زا در صورتي پرخاشگري محسوب مي شود كه از روي قصد و عمد ، به منظور صدمه زدن به ديگري انجام پذيرد .
بنابراين پرخاشگر به فردي اطلاق مي شود كه تمايل به حمله كردن و مبارزه طلبي دارد .
صاحب نظران حوزه علوم اجتماعي در مورد پرخاشگري بوه دو دسته تقسيم شده اند : فرويد ( واضع مكتب روانكاوي ) و لورنز ( Lornez جانور شناس اتريشي ) و گروهي ديگر آن را يک رفتار دفاعي آموخته شده و اكتسابي مي دانند همچون بندورا ( Bandura ) اما محققان با در نظر گرفتن جنبه هاي مختلف اين قضيه به دو نتيجه گيري دست يافته اند :
1- پرخاشگري نتيجه تعامل پيچيده بين تمايلات و پاسخ هاي آموخته شده است .
2- پرخاشگري در انسان ، حتوي اگر هم ذاتي باشد ، به شدت تحت تاثير عوامل اجتماعي قرار دارد .
اين ديده هنگامي بروز مي كند كه كودك يا نوجووان در رسيدن به هدف خود به موانع برخورد كند و نتواند به آساني و آرامي آن را از بين برد ، بنابراين رفتار و عملكرد خود را به صورت : ايجاد مزاحمت براي ديگران ، جنگ و ستيز با همسالان بر هم زدن محيط ، خراب كردن اشيا و وسايل ديگران و .. . بروز مي كند .
پرخاشگری از یک سو تحت تأثیر عوامل موقعیتی و روانشناختی است و از سوی دیگر عوامل ژنتیک و زیست شناختی در ایجاد و گسترش آن نقش اساسی به عهده دارند. از این رو ارایه تعریفی دقیق و عینی از پرخاشگری دشوار است. با این وجود بارونو ریچاردسون (1994) در تعریف پرخاشگری بیان کردهاند که هدف این گونه رفتارها تخریب و آسیب رسانی به یک موجود زنده و اموال اوست؛ رفتاری که سبب بروز واکنشهای دفاعی و اجتنابی از سوی قربانی میگردد (به نقل از باس و پري، 1992).
انواع پرخاشگري
روان شناسي اجتماعي دو گونه پرخاشگري را از هم تميز مي دهند :
1- پرخاشگري هدفي : كه در آن پرخاشگري خودش هدف است و غالباً با ايجاد درد و هيجان همراه است . وقتي خواهر و برادري با هم دعوا مي كنند و به يكديگر مشت مي زنند و يا توهين به كسي كه از او متنفريم و يا صدمه زدن به فردي ، براي جبران تحقيري كه روا داشته ، نمونه هايي از اين نوع پرخاشگري هستند .
2- پرخاشگري وسيله اي : اين نوع پرخاشگري به دليل خشم يا براي هيجان ايجاد نمي شود ؛ بلكه هدف به دست آوردن پاداش هاي مطلووب ، همچون پول يا كالاي با ارزش است ، نه آزار قرباني رفتار . كودكي كه كودك ديگر را مي زند تا اسباب بازي مورد علاقة خود را به دست آورد، يک بازيكن فوتبال كه عملاً به بازيكن تيم مخالف آسيب مي رساند تا او را از بازي بيرون كند و احتمال پيروزي تيم خود را افزايش دهد . نمونه اي از پرخاشگري ابزاري يا وسيله اي است .
رفتارهای پرخاشگرانه ممکن است به شکلهای مختلفی جلوه گر شود. باس و پری (1992) معتقدند پرخاشگری انسان دارای سه بعد ( ابزاری، عاطفی و شناختی ) ، است:
1) بعد ابزاری یا حرکتی: این بعد به شکل پرخاشگری کلامی و جسمانی، نمایان می گردد و هدف اصلی آن آسیب رساندن به دیگران است.
2) بعد عاطفی و هیجانی: این بعد از پرخاشگری که به صورت خشم بروز می کند، عوامل و شرایط درونی ارگانیزم را برای برانگیختگی فیزیولوژیک و هیجانی آماده می سازد.
3) بعد شناختی: این عامل که خصومت نام دارد سبب ایجاد احساس غرض ورزی و کینه توزی نسبت به دیگران می شود (راثي، 1395).
به طور طبیعی در زندگی خود با افرادی مواجه شده اید ویا خود دچار این حالت شده اید که در مقابل دیگران و در زمان مشکلات و برخورد با موانع، خیلی سریع از کوره در رفته وخشمگین وعصبی شده اید و آن حالت را به صورت رفتار لفظی یا فیزیکی بروز داده اید .درزندگی روزانه، نمونه های بسیاری از جلب شدن توجه ما به محرک های خشونت آمیز دیده می شود. مردم غالباً خود را به سرعت به محل حادثه می رسانند و برای دیدن آتش سوزی، اعدام یک مجرم و مانند آن کارشان را زمین می گذارند. شاید به همین دلیل است که خوانندگان و مخاطبان اخبار بد و حوادث را سرگرم کننده تر و جالب تر از سایر اخبار تعقیب می کنند.
امروزه پرخاشگری در زندگی انسان آن چنان رایج بوده که بشر اصولاً آن را بدیهی تلقی نموده و حتی عده ای عصر حاضر را عصر پرخاشگری نام نهادهاند (ثقتي، شفيعآبادي و سوداني، 1387). جوامع از لحاظ میزان بروز و مهار پرخاشگری با هم تقاوت دارند. برای مثال؛ در میان قبیلههای سرخپوست آمریکایی، کومانچیها و آپاچیها فرزندانشان را جنگجو بار میآورند، ولی هوپیها و زونیها به فرزندانشان صلحجویی و رفتار غیرپرخاشگرانه میآموزند (ماسن ، ترجمه یاسایی، 1390).
پرخاشگری و رفتارهای خشونتآمیز نوعی از اعمال خشونت علیه دیگران است که میتواند باعث آسیب یا صدمه به دیگران شود. عوامل روانشناختی، اجتماعی، بیولوژیکی و محیطی در ایجاد پرخاشگری نقش دارند. علاقه به خشونت و پرخاشگری، از دوران کودکی شروع و تا بزرگسالی ادامه می یابد. همچنین پرخاشگری یکی از مسائل و عواطف متداول و مهم در دوران جوانی به شمار می آید و مشکلات مربوط به آن یکی از علل مراجعهي والدین به مشاوران و روانشناسان است.
پرخاشگری ضمن اینکه یک واکنش عمومی به ناکامی در رسیدن به آرزوها و امیال و نیازها میباشد، خود نیز بر رفتارها و عملکرد نوجوانان تأثیر میگذارد. رفتارهای پرخاشگرانه ممکن است به شکلهای مختلفی جلوهگر شود، از قبیل: آزار و اذیت دیگران، کتک زدن، شکستن، پاره کردن وسایل و لوازم منزل، به دیگران دشنام دادن، مخالفت، پرت کردن اشیاء و لوازم، تمسخر، تحقیر دیگران، بی ادبی، پایکوبی، غرغر کردن، فریاد زدن و گاهی نیز به صورت انزوا و سکوت یا در خود فرو رفتن همراه با بغض کردن، غذا نخوردن یا گریه کردن و ... . بعضی از نوجوانان و جوانان نیز با بلند کردن موهای خود، کتک زدن خود، کوبیدن سر به دیوار و یا به جای زنگ زدن برای ورود به منزل با استفاده از مشت و لگد، پرخاشگری خود را ابراز می کنند (اکبری، 1391).
افراد پرخاشجو معمولاً همزمان ممکن است چند عامل از عوامل زیر را دارا باشند:
1- همانندسازی با یک رفتار پرخاشگرانه که میتواند با توجه به باورهای شخصی و هنجارهای اجتماعی و فردی متفاوت باشد.
2) رفتار پرخاشگرانه دارای درجات گوناگونی است که می تواند به صورت مطلق، تک بعدی یا چندبعدی بروز کند.
3) پرخاشگری در میان جوانان شایع است، این رفتار می تواند در کودکی یا نوجوانی آغاز شود و در بزرگسالی هم ادامه داشته باشد.
4) میزان پرخاشگری در پسران چهار برابر میزان پرخاشگری در دختران است.
5) جوانان پرخاشگر تمایل بسیاری به بیرون کردن رفتار یا تنش خود دارند و می خواهند دیگران را مؤثر بدانند و آنها را خشن و عصبانی تصور کنند.
6) جوانان پرخاشگر تحمل خستگی را ندارند، حساس هستند و رفتاری جنجال برانگیز، غیرقابل پیش بینی و توأم با مخالفت دارند.
7) ارتکاب به دزدی و تخریب، قلدری و بی رحمی در بین جوانان دیده میشود.
8) معمولاً از سوی همسالان خود پذیرفته نمی شوند، در ایجاد رابطه با آنان دچار مشکل هستند، عزت نفس بسیار کمی دارند، ولی می توانند با افراد بزهکار و تبهکار بزرگتر یا کوچکتر از خود دوستی برقرار کنند.
9) پرخاشگری با فزون کاری، مصرف مواد مخدر، مشکلات یادگیری و عدم موفقیت تحصیلی همراه است (نیکسون و آیرز ، 1388؛ به نقل از اكبري، 1391).
اما پاداشهای اجتماعی نقش بسیار مهمی در رفتار گروه های نوجوانان ایفا می کنند. دلیل اینکه بسیاری از نوجوانان عضو این گرو ها، به شدت مجذوب آنها می شوند آن است که حتی اگر جهان پیرامونشان هیچ شخصیتی برای آنها قائل نباشد، به گمان این نوجوانان تعلقشان به این گروه ها یک شخصیتی به آنها میبخشد و برایشان هیجان و سرگرمی به همراه میآورد. این نوجوانان برای آنکه همچنان از فواید عضویت خود در این گروهها بهرهمند باشند، هر چه را که برای پرهیز از رانده شدن لازم باشد انجام میدهند.
چنانچه این گروه ها برای دستیابی به اهداف خود، راهی جز روی آوردن به اعمال خشونت آمیز نیابند، چنانکه بسیاری از آنها نیز نمی یابند، اعضای آنها متقاعد میشوند که باید چنین کنند و دست به پرخاشگری بزنند. احتمالاً به آنهایی که مهارت بیشتری در جنگیدن نشان میدهند، پاداش بیشتری نیز خواهند داد. گاهی ما ندانسته و ناخواسته، رفتار ناخوشایند را تقویت میکنیم.
اگر با کودکان و نوجوانان پرخاشگر که بچه های دیگر را اذیت میکنند سرو کار داشته باشید و گمان کنید که آنان به دلیل بی مهری والدینشان اینگونه بار آمده اند، چگونه میخواهید پرخاشگری این کودکان را مهار کنید؟ شاید بگويید که با آنها حتی هنگامی هم که بدرفتاری می کنند، باید به نرمی و مهربانی رفتار کرد، چرا که علاقه و محبت و توجهی که از این راه نصیبشان می گردد، احتمالاً بدرفتاری گذشته را جبران خواهد کرد و در نتیجه آنان دیگر خشم خود را بر سر کسانی که دور و برشان هستند، فرو نخواهند ریخت.
اما تحقیقات نشان میدهد که نتیجه این محبط نامشروط، میتواند درست عکس آن چیزی باشد که انتظارش را داشتهاید. یعنی احتمال رفتار پرخاشگرانه را به جای کاهش، افزایش دهد. زیرا اگر با این کودکان، پس از حمله شان با دیگری با مهربانی رفتار کنید و نوازششان نمایید، در واقع دارید با آنها پاداش می دهید و پرخاشگری شان را تقویت می کنید. حتی توجهی هم که به هنگام بد رفتاری شان به آنها می کنید، می تواند گاهی پاداش دهنده باشد (رحیمی، 1389).
رویهم رفته هرچه پرخاشگری در گذشته بیشتر پاداش دیده و پیامدهای پیروزمندانه ای به بار آورده باشد، احتمال تکرار پرخاشگری در آن مورد معین بیشتر است. از این رو برخی از پژوهشگران بر این باورند که دلیل اصلی واکنش پرخاشگرانه مردم در برابر ناکامی یا دیگر تحریکات آن است که این واکنش در گذشته همراه با پاداش و تأیید بوده است.
تعریف خشم
خشم بنابر تعريف برانگيخته شدن عواطف جريحه دار شده است . اگر چه نقطه آغاز اين برانگيختي عواطف و احساسات ماست اما دامنه تاثير آن به فكر و بودن ما نيز سرايت مي كند . به عبارت ديگر خشم همه ابعاد وجود ما را در بر مي گيرد.
علل و ريشه هاي خشم
علل فيزيكي : عدم تعادل هورموني مي توند منجر به خشم شود . پر كاري غده تيروئيد و ترشح بيش از حد هورمون تيركسي از عوامل رايج بروز خشم و عصبيت است . خانم ها در دوران قاعدگي به غلت بر هم خوردن تعادل هورموني در معرض عصبانيت قرار مي گيرند .
ازجمله عوامل ديگر رايج مي توان به خستگي اشاره كرد . هر چوه سطح خستگي شخص بيشتر باشد امكان تجلي خشم فراتر مي رود .
شايان يكر است زيگموند فرويد خشم را يكي از گرايشات ( Drive ) ذاتي مي داند. براي فرويد خشم جزيي از تار و پود وجود ماست . ما همانگونه كه در حالت طبيعي با دست و پا به دنيا مي آييم با خشم نيز زاده مي شويم .
علل شخصيتي : برخي اشخاص بيشتر از افراد ديگر واكنش خشم را بروز مي دهنود . از اين رو روانشناسان معتقدند كه خشم مي تواند ريشه در شكل گيري خاص شخصيت افراد داشته باشد .
اشخاصي كه از حساسيت هاي بالاتري برخوردارند و به اصطلاح زود رنج اند ، طبيعتاً بيشتر خشمگين مي شوند. بنابراين در اين حالت بايد به درمان حساسيت شخص پرداخت .
همچنين افرادي كه در درجه اضطراب بالايي دارند بيشتر عصباني مي شوند .
عجز ( Frustration ) : عجز يكي ديگر از عوامل رايج شكل گيري خشم است .
هنگامي كه به صورت مرتب موانعي غير قابل عبور در مسير حركت مان ايجاد مي شود به گونه اي كه ديگر قادر به برطرف كردن آنها نيستيم خشمگين مي شويم . بنابراين در اين حالت بايد به چاره جويي چگونگي برخورد خود با اين عوامل بپردازيم زيرا كه خشم ما در واقع نه علت بلكه معلوم اين عوامل است .
بي عدالتي : پر واضح است كه نمايش ظلم ، استثمار و پايمال كردن حقوق انسان ها ، خشم ما را بر مي انگيزد .
روابط جريحه دار شده : بخش عمده اي از خشم ، ريشه در روابط آسيب ديده ما با ديگران دارد . براي درمان خشم بايد آن روابط اصلاح گردند.
تظاهرات خشم
به هنگام عصباني شدن ، چهره بر افروخته مي شود و فركانس گفتار تغيير مي كند . گاه نفس هاي شخص تندتر مي شود . كلام فرد عصباني به وضوح قابل تشخيص است . اگر اين تجليات جزر مظاهر طبيعي خشم باشند ، مي توان به تجلياتي اشاره كرد كه در ظاهر قابل تشخيص نيستند اما در واقع مويد خشم شخص اند . از جمله اين عوامل مي توان به غیبت كردن اشاره كرد . غيبت را مي توان انتقامي ظريف و زيركانه دانست كه ريشه در خشم فرو خورده فرد دارد . زماني كه نمي توانيم آشكارا ناراحتي خود را به دلايل گوناگون ابراز كنيم ، به غيبت متوسل شويم . در واقع غيبت مي تواند ابزار ابراز خشم ما باشد . گاه نيز خشم خود را با بيان شوخي ها و جوك هايي ابراز مي كنيم كه در آنها فرد مورد خشم ما به باد تمسخر گرفته مي شود. همانگونه كه گفته شد اين نوع تظاهرات در وهله اول از ديد ديگران معرف خشم نيستند اما به واقع طرق متفاوت ابراز عصبانيت ما هستند.
مکانیسم های دفاعی رايج پيرامون خشم
انكار : بسيار ديده شده است كه اشخاص عصباني خود هستند . اين واكنش گرچه ظواهراً گاه خبر از تعادل عاطفي ما در مقابل ديگران مي دهد اما معرف حقيقيت نيست و توسل دائم به آن مي تواند صدمات بسياري به ما وارد كند. خشم فرو خورده مي تواند به زخم معده ، فشار خون بالا ، ترس و اضطراب شديد و گاه حملات قلبي منجر شود.
سركوب : در اين واكنش خشم خود را به لايه هواي تحتواني روح و روان خود منتقل مي كند زيرا كه نمي تواند با آن روبرو شود . علاوه بر تاثيرات جانبي بسيار مخرب بالا ، خشم سركوب شده مي تواند در درازمدت به كينه و تلخي منجر شود كه نگرش فرد را نسبت به خود و محيطش به طرز منفي تحت تاثير قرار دهد.
انفجار مستقيم ( خشم فعال ) : مهمترين قرباني اين واكنش است كه مورد خشم ما واقع مي شود . گاه آسيب هاي فيزيكي و روحي رواني آن هرگز از خاطره پاك نمي شود . انفجار خشم همانند آتشفشاني است كه مواد مذاب آن جز ويراني اطراف خود ثمره ديگري به بار نمي آورد.
علل بروز پرخاشگري
پرخاشگري كودكان و نوجوانان در نهاد خانواده ، علل و انگيزه هايي دارد كه به طور اجمال مي توان به موارد زير اشاره كرد :
1- خشونت خانوادگي : امروز تجربيات و مشاهدات عيني از ظهور و شيوع پديده به تبع شدت گستره و مداومت آن از آشفتگي هاي عاطفي و رواني اعضاي خانواده حكايت دارد . كودكاني كه در خانواده شاهد خشونت اند استفاده از اين پديده را براي رفع اختلاف ها مقبول تلقي مي كنند . در جريان ي رشته بررسي كودكان الگوي زنده اي را ديدند كه نسبت به يک خرس عروسكي پرخاشگري مي كرد .
سپس شرايط مهيا شد تا با خرس بازي كنند . كودكان هر چيزي را كه مشاهده مي كردند با آن خرس انجام مي دادند اگر رفتار پرخاشگرانه را شاهد بودند پرخاشگري مي كردند و اعمال مثبت و سازنده اي مي ديدند همان اعمال را تقليد مي كردند بنابراين در خانواده هايي كه يكي از والدين يا هر دو خشونت طلب و
پرخاشگر باشند كودكان مخصوصاً پسرها ، پرخاشگر بار مي آيند .
2- گسستگي كانون خانواده
از ديگر مولفه هاي مهم در ايجاد پرخاشگري فرزندان ، گسسته شدن پيوندهاي عاطفي ميان اعضاي خانواده است . وجود درگيري و نزاع در محيط خانواده سبب مي شود كه كودك امنيت خود را از دست رفته ببيند. هم چنين در بسياري از خانواده ها پدر و مادر حضور فيزيكي دارند ، اما متاسفانه حضور واقعي آنان براي فرزندان به دلايلي محسوس نيست . در برخي خانواده ها نيز پدر و مادر يا هر دو به عللي همچون : طلاق ، مرگ و مير و ... نه حضور ظاهري دارند و نه حضور واقعي . تحقيقات نشان داده است كه در صورت مرگ پدر در سنين كودكي فرزند و نبودن الگوي همانند سازي براي پسران ميزان پرخاشگري آنان در حد بالايي افزايش مي يابد . 75 درصد از پسران پرخشگر از وجود پدر محروم بوده يا الگوي فردي براي يادگيري نداشته اند .
3 وجود تضاد در دستورهاي والدين
عامل ديگري كه باعث بروز پرخاشگري در كودك مي شود ، وجود تضاد در اوامر و دستورهاي والدين است ، بدين معنا كه پدر يا مادر فرزند را به انجام كاري فرمان مي دهد ولي بلافاصله او را از انجام دادن آن باز دارد يا بر عكس كاري را كه قبلاً براي او تحريم كرده است تجويز كند و دوباره تحريمش نمايد . اين بي دقتي در ارجاع وظيفه كودك را مردد و نگران مي سازد و سبب مي شود كه رفتار ضد اجتماعي پرخاشگري در او بروز كند.
4- ناهماهنگي در پي گيري يک روش تربيتي
بعضي از والدين دائماً در حال تغيير برنامه هاي تربيتي كودك خودند. اين ناهماهنگي در برنامه ها به مرور باعث و خيم شدن مشكلات رفتاري فرزند مي گردد . اگر قوانين خانه هماهنگ و ثابت نباشد كودك متوجه مي شود كه گاهي اوقات مي تواند قوانين را زير پا بگذارد و نافرماني خود را تقويت كند و سرانجام در برابر تغييرات مقاومت نمايد . لذا هر زماني كه تصميم گيرد مي توان تشويق ها و جريمه هايي را كه در خانواده مشخص گرديده است ناديده بگيرد و پرخاشگري خود را تقويت كند .
5- فشار رواني ( استرس )
هرتغييري كه روال زندگي روزمره را متشنج كند عامل ايجاد استرس خواهد بود . كودكان نسبت به فشارهاي رواني به شدت آسيب پذيرند . بسياري از كودكان
پرخاشگر زمينه هاي فشار رواني خانواده ، سهل انگاري و زور گويي آنها را دارند . پدراني كه فرزندانشان و سركش بار بياورند .
متغيرهاي استرس آور مهم براي كودكان عبارتند از : وجود داد و فرياد در خانه ، مشاجره دائمي با خواهر يا برادر ، نداشتن اوقات خوش و سرگرم كننده در كنار والدين ، تكاليف آموزشي فراوان و ...لذا كودكان تحت تاثير چنين شرايطي تحريک پذير و ناسازگار مي شوند و رفتار مقابله جويانه از خود بروز مي دهند .
6- عدم تشويق رفتارهاي مناسب
در خانواده هايي كه فرزندان نا فرماني ، پرخاشگري و رفتار مقابله جويانه از خود بروز مي دهند مشخص گرديده است كه توسط والدين هيچ گونه توجه و تشويقي براي رفتار خوب فرزند صورت نمي گيرد بنابراين كودك هم دليلي براي ارائه رفتار خوب ندارد ، زيرا مي داند كه پدر و مادر پاسخي به اين رفتار وي نمي دهند و در عوض هميشه به رفتار نادرست و نا مناسب او با عصبانيت و خشنونت پاسخ مي دهند ، بنابراين كودك هم براي جلب توجه آنها حتي توجه منفي ، شروع به نافرماني و پرخاشگري مي كند.
7- تشويق رفتارهاي نامناسب
بسياري از والدين نا آگاهانه كاري مي كنند يا حرفي مي زنند كه باعث تشويق رفتار نا مناسب فرزند خود مي گردند . به عنوان مثال گاهي اوقات والدين به نافرماني كودك مي خندند يا هنگام صحبت با ديگران ناگهان حرف خود را قطع مي كنند تا به سخنان فرزند خود توجه نمايند. در موارد ديگر والدين به قشقرق هاي كودك با يک بوسه يا بغل كردن پاسخ مي دهند يا هنگامي كه كودك در يک فروشگاه شروع به گريه و زاري مي كند براي او شكلات يا خوراكي مي خرند . در همه ي اين موارد خنده والدين و توجه و پاداش آنها باعث تقويت رفتارهاي نا مناسب كودك مي شود در اين صورت كودك ياد مي گيرد كه اگر مقاومت يا اعتراض نمايد مي تواند به خواست خود برسد .
8- اختلاف والدين
هنگامي كه در والدين بين زن و شوهر اختلاف وجود دارد فرزندان دچار مشكلات عاطفي هيجاني شده در انتخاب فرد مقصر و بي گناه دچار نوعي سر در گمي مي گردند . در اين ميان والدين فرزندان خود را به قضاوت مي خوانند يا هر يک سعي مي كنند ديگري را متهم كند كه او عوامل اختلاف است . كودك يا نوجوان كه به هر دو علاقمند است و در عين حال آمادگي كافي ذهني براي پذيرش بعضي از مسايل را ندارد ، در بين كشمكش والدين به دو جهت مختلف سوق داده مي شود تا اين كه به پشتيباني يكي برخاسته ديگري را نفي مي كند و در اين صورت مورد غضب طرف مقابل قرار مي گيرد يا هر دو را مقصر مي داند كه در اين صورت به طور كامل طرد مي شود . بدين ترتيب در انتخاب سرگردان است و در واقع مايل به انتخاب گناهكار يا بي گناه نيست . او هر دوي آنها را دوست مي دارد و مي خواهد در محيط آرام و بي جنجالي زندگي كند و چون از چنين محيطي محروم مي گردد براي فرار از نزاع هاي دائمي منزل براي خود راهي نظير : فرار از منزل ، لجبازي و پرخشگري انتخاب مي كند به طوري كه با قوانين و جامعه هر دو ستيز مي كند .
9- كمبود محبت
مهر و محبت در تكوين شخصيت هر فرد تاثير بسزايي دارد و محروميت عاطفي موجب بروز اختلال در رفتار مي گردد. تحقيقي كه در غرب درباره بزهكاران انجام شده است نشان مي دهد كه 91 درصد مجرمان در ارتباط با ارتكاب جرم به نحوي دچار مشكل عاطفي هيجاني بوده اند. رشد عاطفي با ارضاي متعادل نيازهاي عاطفي به وجود مي آيد . اهميت رشد عاطفي در اين است كه مي تواند زير بناي رشد اجتماعي باشد . كودك با هر سطحي از رشد عاطفي در خانواده در خانواده وارد جامعه شود به همان اندازه مي تواند در محيط اجتماعي سازگاري خود را حفظ كند . عدم رشد عاطفي كودك را در محيط و در مناسبات اجتماعي دچار مشكل مي سازد . كودكي كه از لحاظ عاطفي در محيط خانواده مشكل دارد با هر محرك كوچكي برانگيخته مي شود و پرخاشگري مي كند لذا وقتي وارد اجتماعي مي شود نمي تواند با هر موقعيتي خود را سازگار سازد . چنين فردي به راحتي مناسبات اجتماعي خود را بر هم مي زند و رفتاري از خود نشان مي دهد كه علامت عدم رشد وي در بعد اجتماعي است و ارضاي متعادل نياز به محبت رد عاطفي را در كودك هموار و تسهيل مي كند .
كودكي كه از لحاظ عاطفي در خانه رشد يافته است محبت را بيرون از خانه جست و جو نمي كند زيرا خانواده را كانون محبت و محل كسب امنيت رواني مي بيند . در مقابل كودك يا نوجواني كه نياز محبت او در خانواده ارضا نمي شود كمبود محبت را دربيرون از خانه جست و جو مي كند و ممكن است به انواع رفتارهاي نابهنجار يا مكانيزم هاي دفاعي متوسل شود كه يكي از آن ها پرخاشگري است .
10 _ تنبيه و سهل گيري
بعضي از روش هاي فرزند پروري با پرخاشگري كودكان رابطه دارد كه مهم ترين آن ها عبار ت است از : سهل گيري و تنبيه كردن . فرزندان پدر و مادرهاي سهل گير معمولاً پرخاشگر مي شوند . علاوه بر اين پدر و مادرهايي كه فرزندشان را تنبيه مي كنند نيز پرخاشگری بیشتري دارند. بيشترين پرخاشگري به كودكاني تعلق دارد كه والدينشان به طور هم زمان آنان را تنبيه مي كنند و سهل مي گيرند . اگر والدين اجازه دهند كه فرزندشان تكانه هاي پرخاشگرانه اش را تخليه كند فرزند تصور خواهد كرد كه اين كار مقبولي است و اگر هم پرخاشگري او را به شدت تنبيه كند ناكامي و عصبانيت را در او ايجاد مي كنند كه خودش زمينه ساز پرخاشگري بيشتر مي شود.
پدر و مادرها غالباً رفتار فرزند پرخاشگر خود را به خوبي زير نظر نمي گيرند و نظارت تربيتي يكنواختي بر وي ندارند . اين والدين براي هر تخلفي فرزندشان را تنبيه بدني مي كنند و دردسرهاي بيشتر از سوي فرزندشان را پيش بيني مي كنند .
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .